بازگشت

بيان توحيد


اين بخش را مي توان در سطح فكر و انديشه صحيفه سجّاديّه نيز مطرح كرد.

توحيد به معناي يكي دانستن و يگانه شمردن خداوند متعال است. فلاسفه و اهل كلام در كتاب هاي خود از انواع توحيد بحث نموده اند كه مهم ترين آنها؛ «توحيد در ذات»، «توحيد در صفات»، «توحيد در افعال» و «توحيد در عبادت» است.

در صحيفه مباركه سجّاديّه پيرامون تمامي اقسام توحيد، جملات فراواني وجود دارد كه به اختصار به چند مثال اكتفا مي نماييم.

مثال اول «توحيد در ذات» (خداوند داراي هيچ گونه جزيي نيست و هيچ گونه شريكي ندارد): «أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْأَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ» [1] .

مثال دوم «توحيد در صفات» (همه صفات خداوند جزءِ ذات او بوده و از ذاتْ جداشدني نيست و هميشه همراه خداوند است): «أَنْتَ الَّذِي لَا يَحْوِيكَ مَكَانٌ، وَ لَمْ يَقُمْ لِسُلْطَانِكَ سُلْطَانٌ، وَ لَمْ يُعْيِكَ بُرْهَانٌ وَ لَا بَيَانٌ». [2] .

مثال سوم «توحيد در افعال» (خداوند در هيچ يك از افعال خود، محتاج يار و ياوري نيست و تمام امور به دست او انجام شده است): «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، رَبَّ الْأَرْبَابِ، وَ إِلَهَ كُلِّ مَأْلُوهٍ، وَ خَالِقَ كُلِّ مَخْلُوقٍ، وَ وَارِثَ كُلِّ شَيْ ءٍ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ، وَ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْ ءٍ، وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ، وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيبٌ». [3] .

مثال چهارم «توحيد در عبادت» (عبادت، خضوع و خشوع عملي در برابر يك معبود به همراه اعتقاد به ربوبيّت و الوهيّت اوست. در واقع اين قسم از توحيد، توحيد عملي است، بر خلاف سه قسمِ گذشته كه جزءِ توحيد نظري محسوب مي شد): «إِلَهِي أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ عَبْدًا دَاخِرًا لَكَ، لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا بِكَ، أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَي نَفْسِي، وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي، فَأَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي، وَ تَمِّمْ لِي مَا آتَيْتَنِي، فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الضَّرِيرُ الْحَقِيرُ الْمَهِينُ الْفَقِيرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِيرُ». [4] .


پاورقي

[1] «تويي خدايي كه معبودي جز تو نيست. يكتاي يگانه تنهاي بي نظير». (دعاي 47، بند 3).

[2] «تويي آنكه مكاني تو را فرانمي گيرد و در برابر سلطنت تو، سلطنتي پابرجايي ندارد و دليل روشن و سخن آشكاري، تو را عاجز نكرده است». (دعاي 47، بند 16).

[3] «خداوندا سپاس براي توست. پديدآورنده آسمان ها و زمين. داراي بزرگواري و كرم. دارنده دارندگان و خداي خدايان و آفريدگار آفريدگان و وارث هر چيز. چيزي مانند او نيست و چيزي از علم او پنهان نيست و او به هر چيزي احاطه دارد و او بر هر چيز نگهبان است». (دعاي 47، بند 2).

[4] «خداي من، صبح و شام را به سر كردم، در حالي كه بنده خوار توام. جز به ياري تو سود و زياني را مالك نيستم. بر خود، به اين مطلب گواهي مي دهم. و به ضعف قوّتم و كمي چاره انديشي ام اعتراف دارم. پس آنچه به من وعده دادي، انجام ده و آنچه به من عطا كردي، تمام گردان. كه من بنده بينوا، زار، ضعيف، بدحال و خوار، ناچيز، پست، فقير، ترسان و پناه گيرنده توام». (دعاي 21، بند 7).