بازگشت

روايت مشهور و سبب شهرت آن


روايت مشهور و متداول عصر ما از صحيفه به دو روايت اخير - يعني روايت ابن اعلم مصري و محمد بن احمد بن مسلم بن مطهر بازمي گردد [1] چنانكه از مقدمه ي صحيفه ها بر مي آيد، كه از جمله نسخه ي اصل و مورد بحث ماست. در همه اين نسخه ها، اين دو طريق در مقدمه ذكر شده است.

نخستين عالمي كه اين روايت را بدين شكل و بدين ترتيب رواج داد، شهيد اول (رحمه الله) در قرن هشتم بود. چنانكه خواهد آمد، ايشان صحيفه را دوبار به كتابت آورد و اين نشانگر اهتمام وي بدين امر بوده است. و از اين طريق، نسخه هاي صحيفه توسط شاگردان شهيد در قرن نهم انتشار يافت. [2] بعد از ايشان - در قرن دهم - شهيد ثاني نسخه خود را با نسخه شهيد اول مقابله كرده و آن را انتشار داد. در قرن يازدهم شيخ بهاء الدين محمد عاملي (1030 ه) و مولي محمد تقي مجلسي (1070 ه) و فرزندش علامه محمد باقر مجلسي (1110 ه) در نشر و توزيع آن در بلاد اسلامي بسيار كوشيدند، به گونه اي كه اسانيد صحيفه در اين قرون، به چنين شخصيتهاي بزرگي مي رسد.

مجلسي اول - رحمه الله - در شرح مشيخة من لا يحضره الفقيه و در بعضي اجازاتش علت اصلي در سبب انتشار اين نسخه از ميان باقي نسخ را چنين ذكر مي كند:

«من در اوايل در پي جلب رضايت الهي كوشا و ساعي بودم و جز ياد و ذكر خداوند تعالي آرام و قرار نداشتم، تا اينكه بين خواب و بيداري ديدم حضرت صاحب الزمان - صلوات الله عليه - در مسجد جامع قديم اصفهان نزديك باب طيني - كه اكنون محل تدريس من است - ايستاده اند. بر ايشان - صلوات الله عليه - سلام كردم و خواستم كه بر قدم هاي مباركشان بوسه زنم، اما آن حضرت نگذاشتند و مرا گرفتند من نيز دستان مباركشان را بوسيدم در مورد مسايلي كه در آنها اشكال داشتم از ايشان پرسيدم...

از جمله اينكه گفتم: مولاي من! نمي توانم هر لحظه خدمت شما برسم. كتابي به من بدهيد كه همواره بر اساس آن عمل كنم. حضرت فرمودند: كتابي براي تو، به مولانا محمد تاج مي دهم (من در خواب، او را مي شناختم). سپس فرمود: برو و كتاب را از او بگير.

من، از يك در مسجد كه مقابل ايشان به سمت دارالبطيخ - كه محله اي در اصفهان است - خارج شدم. هنگامي كه به شخص مورد نظر رسيدم و مرا ديد، پرسيد: حضرت صاحب - صلوات الله عليه - تو را به سوي من فرستاده است؟

پاسخ مثبت دادم. او، از گريبان خود كتابي بيرون آورد و آن را گشود و من ديدم كه آن كتاب دعا است. آن را بوسيدم و بر ديدگانم نهادم، از وي جدا شدم به سوي حضرت صاحب - صلوات الله عليه - رو آوردم. ناگهان بيدار شدم، اما آن كتاب را نزد خود نيافتم. از اين رو - به خاطر از دست دادن كتاب - تا صبح تضرع مي كردم و اشك حسرت مي ريختم.

زماني كه نماز و تعقيبات را به پايان بردم، در ذهن خود آوردم كه مولي محمد تا جا همان شيخ بهايي است كه به خاطر اشتهارش در بين علماء، به تاج معروف است.

هنگامي كه به محل تدريس ايشان واقع در جوار مسجد جامع آمدم، او را مشغول مقابله صحيفه يافتم. قرائت كننده صحيفه، سيد صالح، امير ذوالفقار گلپايگاني بود. لحظه اي نشستم تا آن مقابله را به پايان برد. و ظاهرا وي مشغول قرائت سند صحيفه بود، اما بخاطر حسرتي كه در دل داشتم، كلام ايشان را نمي فهميدم. به گريه افتادم و نزد شيخ رفتم و ماجراي رؤياي خود را بازگفتم، در حالي كه بخاطر از دست دادن كتاب گريان بودم.

شيخ فرمود: تو را به علوم الهي و معارف يقيني و جميع آنچه كه دايم در طلب آن هستي بشارت مي دهم. اما با اين سخنان، آرامش نيافتم. به حالتي گريان و انديشناك، از محضرش خارج شدم و در دلم افتاد كه به سمتي بروم كه حضرت را در خواب آنجا ديده بود.. وقتي به دار بطيخ رسيدم، مرد صالحي به نام آقا حسن ملقب به تاجا را يافتم و بر او سلام كردم. او به من گفت: تعدادي كتب وقفي نزد من است. طلبه هايي كه اين كتابها را در اختيار مي گيرند، به شرايط وقف عمل نمي كنند. اما تو اين شرايط را رعايت مي كني، بيا و اين كتابها را ببين و هر كدام را خواستي بردار. همراه او به كتابخانه اش رفتم، نخستين كتابي كه به من داد، همان بود كه در رؤيا ديده بودم. به محض ديدن كتاب، به گريه افتادم و گفتم: همين مرا بس. در خاطرم نيست كه آيا رؤيايي را كه ديده بودم، براي او تعريف كردم يا نه.

نزد شيخ بهاء الدين عاملي آمدم و به مقابله ي اين كتاب با نسخه اي كه جد پدري او، از روي نسخه شهيد نوشته بود، پرداختم. شهيد، نسخه اش را از روي نسخه عميد الرؤساء. و ابن سكون نوشته و آن را با نسخه ي ابن ادريس با واسطه يا بدون واسطه مقابله كرده بود. نسخه اي كه حضرت صاحب به من عطا فرموده بود نيز، از روي خط شهيد كتابت شده بود و كاملا مطابق با آن نسخه بود، حتي در حواشي.

بعد از فراغت يافتن از كار مقابله، ديگران نيز از روي نسخه ي من مقابله كردند. و به بركت عطيه ي حضرت صاحب الزمان - صلوات الله عليه - صحيفه كامله سجاديه در تمامي بلاد منتشر گشت، به ويژه در اصفهان. در نتيجه بسياري از مردم نسخه هاي متعدد از صحيفه داشتند و اكثر ايشان جزو صلحا و اهل دعا و بسياري نيز مستجاب الدعوه شدند. و اين آثار و بركات، معجزه اي از حضرت صاحب الامر عليه السلام بود. علومي را كه خداوند به سبب اين صحيفه به من عنايت فرمود، نمي توانم برشمرم. اين از فضل خداوند بر ما و بر مردم است و الحمد لله رب العالمين. [3] .

فرزندش علامه ي ملجسي در اين باره مي گويد: «پدرم - قدس الله روحه - حدود پنجاه سال براي تحصيل و ترويج و تبيين اسرار و انوار درخشان اين صحيفه كوشيد. و در هر سال بطور مكرر با اين نسخه مدارست و ممارست داشت، تا آنجا كه نسخه هاي مصحح و مضبوط از اين صحيفه در جميع بلاد شايع و تكثير شد.» [4] .

از همين رو، مجلسي اول افتخار مي كند به اينكه به لقاي حضرت بقية الله الاعظم - ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - مشرف شده و توانسته به شرف مناوله اي كه ذكر كرديم و خود وي نيز در اكثر اجازاتش آورده است، برسد.

از جمله در اجازه اي كه بعد از اجازه ي شهيد ثاني به فرزندش داده، بدين عبارت نگاشته است:

«به فرزند عزيزم اجازه مي دهم كه اين صحيفه را از من به اين اسناد از امام ساجدين و زين العابدين و العارفين علي بن الحسين بن ابي طالب عليهماالسلام روايت كند و نيز اجازه مي دهم اسنادي را كه بدون واسطه از صاحب الزمان سلام الله عليه در رويايي كه ديدم روايت كند و نيز ساير اسانيدي كه به هزار هزار سند مي رسند.» [5] .

ان شاء الله بحث در زمينه ي طرق روايي مشهور صحيفه خواهد آمد.


پاورقي

[1] يكي از فضلاي معاصر معتقد است كه روايت مشهور از دو روايت كه با يكديگر ادغام شده اند، شكل گرفته است. در ادامه ي بحث، در مورد ويژگي هاي روايت مشهور، گفتگو خواهد شد.

[2] در ادامه ي گفتار، نام شاگردان شهيد اول كه صحيفه را از ايشان روايت كرده اند، خواهد آمد.

[3] شرح من لا يحضره الفقيه، ج 14، ص 418.

[4] الفرائد الطريفة، ص 5.

[5] بحارالانوار، ج 110، ص 50.