بازگشت

شمس الدين جبعي (م 886 ق)


شيخ شمس الدين محمد بن علي جبعي، صاحب كرامات و جد شيخ بهائي، و پدر شيخ عبد الصمد عاملي، از مشايخي است كه صحيفه ي كامله را روايت كرده است. او خود در تاريخ احوال خويش مي نويسد:

در سال 845 هجري به حجاز و در سال 853 به روم در سال 855 به عراق و در سال 858 به بيت المقدس مسافرت كردم. در سال 864 بيمار شدم و در سال 879 به بلاد عجم مسافرت كردم و در سال 880 وارد عراق شدم و در همان سال به شام مراجعت نمودم.

فرزندش شيخ عبدالصمد نيز در زير نوشته پدر نوشته است: و در سال 886 جان به جان آفرين تسليم كرد. [1] .

جبعي، صحيفه را در سال 851 ق، بر استادش علي بن علي بن محمد بن طي، قرائت كرده و او نيز از طريق شهيد اول، آن را روايت مي كند. [2] .

جبعي همچنين صحيفه را از روي دستخط شهيد اول، استنساخ نموده و نسخه ي او در اختيار شيخ بهائي قرار گرفته و او آن را با نسخ ديگر مقابله كرده است. مجلسي اول مي گويد:

روزي به مدرس شيخ بهائي كه در جوار مسجد جامع بود، رفتم و او را ديدم كه مشغول مقابله ي صحيفه ي كامله بوده و خواننده آن، سيد صالح امير ذوالفقار گلپايگاني بود. [3] .

علامه مجلسي، خصوصيات نسخه ي جبعي را چنين گزارش كرده است:

صورت آنچه كه در پايان صحيفه ي شيخ شمس الدين محمد بن علي جبعي، جد



[ صفحه 57]



شيخ ما بهاءالدين عاملي - قدس الله روحهما - به خط او آمده است و در آن، فوايد بسياري وجود دارد:

اين صحيفه را از روي دستخط شيخ عالم سعيد شهيد محمد بن مكي رحمه الله استنساخ كردم و شهيد بر روي نسخه نوشته است: «اين صحيفه را از روي دستخط علي بن احمد سديدي استنساخ نمودم و آن را در يازدهم شعبان 772 به پايان رسانيدم.» سديدي نوشته است: «اين نسخه را در سال 643 از روي دستخط ابن السكون استنساخ نمودم». نيز جبعي مي نويسد: «همچنين اين صحيفه را با نسخه ي ديگري از دستخط شهيد كه آن را در سال 776 به پايان برده، مقابله كردم» و نيز مي نويسد: «سديدي بر نسخه ي خود نوشته است كه براي بار دوم، صحيفه را با دستخط سعيد محمد بن ادريس در ذي قعده ي سال 654، مقابله نموده ام» و متن دستخط ابن ادريس را ذكر مي كند. همچنين جبعي صورت اجازه و دستخط عميدالرؤسا را بر نسخه ي علي بن السكون كه آن را در سال 603 نگاشته، نقل نموده است. [4] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 107، ص 203.

[2] همان، ص 213.

[3] نجم الثاقب، ميرزا حسين نوري، علميه اسلاميه، تهران، ص 64.

[4] بحارالأنوار، ج 107، ص 212.