بازگشت

تربيت شاگردان مجاهد


پـس از ايـن كه امـام حسيـن(ع) به شهادت رسيـد, خفقـان شـديـدى برجامعه حاكم گشت. به گونه اى كه «مسعودى» مى نويسد: «على ابـن الحسيـن(ع), امامت را به صـورت مخفى و با تقيه شديد و در زمانى دشـوار عهده دار گـرديـد.»(12) به ايـن جهت امام(ع) به تـربيت انسانهايـى همت گمارد كه بتـواننـد با روشنگـرى و تـوضيح معارف الهى مسير اسلام راستيـن و تشيع سرخ علوى را استمرار بخشند. يكى از ايـن شـاگـردان «يحيـى بـن ام طـويل» است كه در مسجد پيامبر(ص), در مدينه, براى مردم سخـن مى گفت و طرفداران ستمگران را اين چنين مخاطب قرار مى داد:



«ما مخـالف شما و منكـر راه و روش شما هستيـم. ميان ما و شمـا دشمنى آشكار و هميشگـى است. هر كـس به امام علـى(ع) دشنام دهد, لعنت خـدا بـر او بـاد و مـا از آل مـروان و آنچه غيـر خـدا مى پرستيد, بيزاريم.(13) به هميـن جهت «حجاج ابـن يوسف» دستها و پاهاى او را قطع كرد و ايـن شاگرد مكتب عشق با شهادت, كه هنر مردان خدا است, دنيا را وداع كرد.»(1)



اصـولا شخصيت امام زيـن العابديـن(ع) به عنـوان نمـونه اى متعالى از مبارزه عليه حكـومت اموى مطرح بود مردم او را با همين جهت گيرى مى شناختند. در هميـن راستا نام و ياد آنان از نظر خلفاى بنى اميه جرم محسـوب مى شد و كسانـى كه آن حضرت از آنان ستايـش و يا تعريف مـى كرد, به زنـدان افكند از «بيت المال» محروم مـى ساختنـد.» چنانكه فرزدق شاعر هميـن عاقبت و فرجام را يافت و او كه فقط شعرى در مدح علـى ابـن الحسيـن(ع) خواند به زندان افتاد و نامش از ديوان مالى حذف شد.



بديـن خاطر بود كه دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(ع) را تحمل كنند و در سال 95 هجرى قمرى, در سـن پنجاه و هفت سالگى, به دست هشام ابن عبدالملك و به نقلى وليد ابـن عبدالملك به شهادت رسيد و با غروب غمگينـانه خـويـش جهان تشيع را عزادار ساخت.(2)

پاورقي

1 ـ اختيـار معرفه الـرجال, ص 123.

2 ـ وفات حضرت را در دوازدهم, هجدهم يا بيست و پنجـم محرم سال 95 يا 94 هجرى نقل كرده اند.