بازگشت

امام سجاد و نهضت توّابين


مقدمه

هدف اصلي از تحقيق و کاوش در زندگي معصومين عليهم السلام ، در حقيقت شناخت مواضع ديني، سياسي و اجتماعي آنها براي دست يابي به پيام ها، درس ها و عبرت هايي است که در سيره عملي آنها ديده مي شود. «امام»، جلودار و قافله سالار کاروان صالحان براي رسيدن به کمال مطلوب و سعادت دنيوي و اخروي است. «امامت»، هدايت خلق به سوي خداست؛ پس کساني مي توانند رهرو راه ولايت و رهبري باشند که پيشواي خود را آن گونه که شايسته است، شناخته باشند تا به برکت آن معرفت، سيره عقيدتي و عملي آنها را الگوي خويش سازند. شناخت سيره ائمه عليهم السلام با موانعي مواجه است که عبارتند از:

تاريخ هاي خلافتي و سلطنتي، دروغ هاي تاريخي، خلأهاي تاريخي و نقاط مبهم، حذف بعضي از صحنه هاي مهمّ تاريخي، بيان نشدن جغرافياي تاريخي، بيان نشدن شرايط و موقعيت حوادث، تأثير گرايش هاي مورّخان در نقل و بيان تاريخ، از قلم افتادن بعضي از حوادث تاريخي، مخفيانه بودن حرکت هاي انقلابي شيعيان و محدود بودن ائمه عليهم السلام در ارتباط با شيعيان و بيان مواضع آنها.

با وجود موانع فوق، هر کاوشگر و محقق کوشايي مي تواند از لابه لاي گزارش هاي تاريخي و قرائن و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعيت پي ببرد. در اين نوشتار سعي ما بر آن است تا به ياري خداوند، موضع امام سجاد عليه السلام را در «نهضت توّابين» به دست آوريم که آيا آن حضرت با اين قيام موافق بود يا مخالف؟

قبل از پرداختن به جواب اين سؤال مهم، لازم است نهضت توّابين را به طور اجمالي بررسي نماييم.

علل و عوامل نهضت

بعد از شهادت امام حسين عليه السلام ، شيعيان کوفه به خاطر بي وفايي و پيمان شکني که نسبت به آن حضرت از خود نشان داده بودند، به شدّت پشيمان بودند. آنها به امام حسين عليه السلام نامه نوشتند و عاجزانه اصرار کردند تا آنها را از ظلم و جور امويان نجات دهد. اگرچه امام حسين عليه السلام بايد براساس رسالت الهي خويش اقدام به امر به معروف و نهي از منکر مي کرد و در مقابل ظالمان موضع مي گرفت، حتي اگر کوفيان از او دعوت نمي کردند؛ ولي دعوت آنها نيز يکي از علل قيام امام و حرکت او به طرف کوفه بود. با اين وجود، آنها بعد از دعوت امام حسين عليه السلام او را تنها گذاشتند و ياري اش نکردند!

کوفيان براي سومين بار، در حادثه کربلا طعم تلخ شکست و زبوني را در مقابل شامي ها چشيده بودند. آنها تنها راه جبران گناه عظيم کشته شدن امام و شکست هاي تحقير کننده خويش را، قيام و خونخواهي امام حسين عليه السلام مي دانستند و مي گفتند: ما مثل بني اسرائيل شده ايم که حضرت موسي براي جبران نافرماني و برگشت از گوساله پرستي آنها، دستور داد يکديگر را بکشند. تنها راه توبه ما نيز قيام و کشتن دشمنان است...«انّکم ظلمتم انفسکم باتّخاذکم العجل فتوبوا الي بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خيرلکم عند بارئکم فتاب عليکم...»1

آنان به دليل پشيماني از اعمال گذشته خود، در تاريخ اسلام به «توّابين» شهرت يافتند.2

اوّلين جلسه مشورتي

در سال 61 ه .ق. نخستين گردهمايي توّابين در منزل سليمان بن صُرَد خزاعي، از اصحاب پيامبر و بزرگان شيعيان کوفه، تشکيل شد. شرکت کنندگان حدود صد نفر از دليران و بزرگان شيعه بودند و همگي متجاوز از شصت سال داشتند که اين عامل سِنّي، دليل بلوغِ تفکّر مذهبي و پختگي رفتار آنها بود.

رهبران نهضت

نهضت توّابين تحت رهبري پنج نفر از قديمي ترين و معتمدترين ياران حضرت علي انجام گرفت که عبارتند از: سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه فرازي، عبداللّه بن سعد بن نفيل ازدي، عبداللّه بن والي تيمي و رفاعة بن شدّاد بجلي.3

سليمان از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و حضرت علي عليه السلام بود و در جنگ جمل و صفين حضور داشت. بعد از هلاکت معاويه، شيعيان در خانه سليمان جمع شدند و به امام حسين عليه السلام نامه نوشتند و او را دعوت به قيام نمودند. چهار نفر ديگر، از تابعين به شمار مي رفتند و هميشه در صف مقدم فعاليت هاي شيعيان کوفه قرار داشتند و به خاطر خلوص نيت و فداکاري در راه اهل بيت، مورد احترام شيعيان بودند.

نتيجه اوّلين گردهمايي

در نخستين جلسه توّابين، سليمان به عنوان رهبر نهضت انتخاب شد. او در همان جلسه معيارهاي بسيار دقيق و سختي را براي عضوگيري بيان نمود.4 و خطوط سياسي، نظامي و پشتوانه مالي نهضت را ترسيم نمود.

شيعيان در طول سال هاي 61 ـ 64 ه .ق. مشغول جمع آوري اسلحه و عضوگيري بودند.

مرگ يزيد و سقوط کوفه

وقتي خبر مرگ يزيد (64 ه .ق.) به کوفه رسيد، مردم کوفه شورش کردند و عمربن حريث، حاکم کوفه را از قصرش بيرون نمودند و با عبداللّه بن زبير که در حجاز مدعي خلافت بود، بيعت نمودند.5 عبداللّه بن زبير نيز عبداللّه بن يزيد را به فرمانروايي کوفه تعيين کرد و به اين وسيله کوفه در اختيار ابن زبير قرار گرفت. سليمان بن صرد به شهرهاي بصره و مدائن نامه نوشت و از رهبران شيعيان آن شهرها جهت شرکت در خونخواهي سيدالشهداء عليه السلام دعوت نمود. آنها نيز استقبال کردند.6 قرار شد «جنبش» به صورت پنهاني فعاليت، تبليغ و جذب نيرو نمايد. عده اي را نيز مسؤول جمع آوري اموال و هدايا از جانب شيعيان نمودند تا اسلحه و تجهيزات جنگي را فراهم سازند. زمان شروع نهضت، آغاز ربيع الثاني سال 65 ه .ق. معيّن شد. محلّ تجمع آنها «نخيله» و شعارشان «يالثارات الحسين» بود.7

ورود مختار به کوفه و تبليغات او

مختار يکي از پيروان اهل بيت بود که با توّابين در قيام عليه بني اميه و خونخواهي سيّدالشهداء عليه السلام هم عقيده بود. ولي او معتقد بود که سليمان بن صرد صلاحيت نظامي و تجربه کافي براي فرماندهي و رهبري قيام را ندارد. مختار خود را به عنوان نماينده محمد بن حنفيه، سزاوارتر به رهبري مي دانست؛ به همين دليل به تبليغات عليه سليمان بن صرد پرداخت. او مي گفت: «سليمان فقط مي خواهد قيام کند، هم خودش را به کشتن مي دهد، هم شما را. او بصيرت و دانش جنگي کافي ندارد.»

مختار سعي در متفرق کردن ياران سليمان نمود. اگرچه توّابين به سليمان بيشتر از مختار اعتماد داشتند، ولي تحت تأثير سخنان مختار قرار گرفتند. حدود دو هزار نفر از توّابين جذب مختار شدند، در بقيه افراد نيز سستي ايجاد شد؛ به طوري که از 16 هزار نفري که در ليست توّابين ثبت نام کرده بودند، فقط چهار هزار نفر در روز موعود حضور يافتند و علي رغم سه روز توقف توّابين در نخيله، فقط هزار نفر به جمع آنها افزوده شد. از مدائن و بصره نيز فقط 500 نفر در قيام شرکت کردند.

پيشنهاد رد شده

قبل از حرکت از اردوگاه نخيله، عبداللّه بن سعد بن نفيل که يکي از رهبران نهضت بود، به سليمان گفت: حالا که ما به خونخواهي حسين عليه السلام بيرون آمده ايم و قاتلان حسين همگي در کوفه هستند ـ از جمله عمربن سعد ـ پس اينها را بکشيم.8

بقيه ياران سليمان نيز رأي او را تأييد نمودند و گفتند: اگر ما به سوي شام برويم فقط به عبيداللّه بن زياد دست خواهيم يافت، در حالي که بيشتر افراد مورد نظر و قاتلان سيّدالشهداء در کوفه هستند. سليمان با آنها مخالفت نمود و گفت: لازمه جنگيدن با کوفيان، جنگيدن با اقوام و خويشان است و قاتل اصلي هم ابن زياد است.9

سپاه توّابين به طرف شام به حرکت درآمد. توّابين در مسير راه، يک شبانه روز در کنار قبر سيدالشهداء عليه السلام توقف نمودند و بسيار گريه کردند.10 سپس بي وقفه بيابان ها را درنَوَرديدند تا به «عين الورده» رسيدند و درآن جا با سپاه شام به فرماندهي عبيداللّه بن زياد ـ که تعداد آنها حدود سي هزار نفر بود ـ وارد جنگ شدند. سپاه شام به طور وحشتناکي بر آنها حمله ور شد. توّابين نيز از خود دلاوري و صلابت وصف ناپذيري نشان دادند. نبرد، سه روز طول کشيد. رهبران توّابين، يکي بعد از ديگري به شهادت رسيدند. تنها يکي از آنها (رفاعة بن شداد) باقي ماند که دستور عقب نشيني به طرف کوفه را صادر نمود.

نتيجه قيام

ثمره قيام توّابين عبارت بود از:

1. ايجاد رعب و وحشت بر قلوب جنايتکاران اموي؛ چون قيام آنها شديدترين نهضتي بود که تا آن موقع به وقوع پيوست.11

2. زمينه سازي سياسي و نظامي براي قيام مهم تري که توسط مختار به وقوع پيوست. در واقع، قيام توّابين «تشيّع» را قدمي ديگر به طرف وجودي مستقل به پيش برد.

3. اين قيام سبب شد تا خاکستر از روي آتش تشيّع برداشته بود و آتش دل هاي داغديده آنها فروزان تر شود و در نهايت، منجر به نابودي حکومت امويان گردد.12

شرايط سياسي، اجتماعي امام سجاد عليه السلام

اگر بخواهيم به طور دقيق تر موضع امام سجاد عليه السلام در قبال قيام هاي معاصرش و ارتباط آن حضرت با اين نهضت ها را بررسي کنيم، لازم است شرايط سياسي و اجتماعي، رفتار حکّام، موقعيّت شخصي و خانوادگي امام، وضعيت فکري، سياسي و عقيدتي مردم و حوادث آن دوران را ترسيم نماييم.

امام سجاد عليه السلام در شرايطي عهده دار «امامت» شد که سنگين ترين غم ها و جراحت هاي روحي و عاطفي بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بي سرپرست شدن ده ها زن و کودک داغديده؛ آوارگي و اسارت از کربلا به کوفه و شام و مدينه؛ نداشتن مدافعان و حاميان صادق؛ کنترل شديد حکومت مستبد و خونريز که حتي در ريختن خون فرزندان پيامبراکرم و انجام زشت ترين و خشن ترين اعمال، باکي نداشتند و با رفتاري وحشيانه نفس ها را در سينه ها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضي سلب نموده بودند؛ به طوري که به خاطر مخالفت، سهميه بيت المال و عطاياي يک شهر را قطع مي کردند.13

عنصر مهمّ ديگري که مي توانست در موضع گيري امام سجاد عليه السلام در قيام ها تأثير بگذارد، مردم بودند. امام سجاد عليه السلام چگونه مي توانست به آن مردم اعتماد نمايد و به پشتوانه آنها در صحنه سياسي، اجتماعي حضور پيدا کند و يا موضع مثبت خودش را اظهار نمايد؟ در حالي که سستي ها و بي وفايي هاي مردم کوفه را نسبت به جدّ بزرگوارش، اميرمؤمنان عليه السلام و عمويش، امام حسن عليه السلام و پدرش، امام حسين عليه السلام ديده بود و شاهد بود که چگونه اين مردم بارها در صحنه هاي حسّاس سياسي و نظامي، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلکه در مقابلش شمشير کشيدند و در بحران هاي سياسي و احساس خطرهاي جدّي، سکوت و انزوا را پيشه خود ساختند و آن را بر قيام و جهاد و شهادت ترجيح دادند و يا نامردانه به صفوف دشمنان پيوستند، مثل دوران امام حسين عليه السلام !

خطبه اي که امام سجاد عليه السلام در جمع مردم کوفه خواند، بيانگر شناخت دقيق امام از مردم کوفه و نشانه وضعيت فردي و اجتماعي خود و خانواده اش و بهترين دليل براي سکوت امام و انزواي سياسي اوست. بعد از سخنراني امام سجاد عليه السلام ، مردم به شدت تحت تأثير قرار گرفتند و يکصدا فرياد زدند: اي فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حقِّ شما هستيم. اکنون فرمان بده تا اطاعت کنيم!14

امام سجاد عليه السلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثير شعارهاي شما قرار نخواهيم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد. اي جنايتکاران مکّار! ميان شما و آرمان هايي که اظهار مي داريد، فاصله ها و موانع بسياري است.

آيا مي خواهيد همان جفا و پيمان شکني که با پدران من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحت هاي گذشته اي که از شما بر تن داريم، التيام نيافته است. همين ديروز بود که پدرم به شهادت رسيد، در حالي که خانواده اش در کنار او بودند.

داغ هاي برجاي مانده از فقدان رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ، پدرم و فرزندانش و جدّم، اميرمؤمنان علي عليه السلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصيبت ها هنوز در کامم هست و غم ها در گستره سينه ام موج مي زند. تنها از شما مي خواهم که نه به ياري ما بياييد و نه به دشمني و ستيز ما برخيزيد!

موضع امام سجاد عليه السلام در قيام توّابين

نهضت توّابين و قيام مردم کوفه، نتايج نسبتاً خوبي براي مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمينه را براي قيام هاي بعدي فراهم نمود و بيم و ترس را در دل امويان انداخت. هدف توّابين نيز مقدّس بود؛ ريشه کن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دين و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا. چون قيام توّابين حرکتي بي موقع، نسنجيده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد عليه السلام نمي توانست موضع صريحي در حمايت از آنها داشته باشد؛ ولو اين که از لابه لاي سخنراني هاي آنها مي شود فهميد که توّابين، امام سجاد عليه السلام را به عنوان رهبر ديني و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پيروزي کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خويش خودداري کنند؛ ولي در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصي به امامت آن حضرت مي نمودند که نمونه آن را در اشعاري که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از يک منادي که معروف همه است و دعوت کننده به خير و رستگاري است، نام برده15 که مسلّم آن منادي، امام سجاد عليه السلام است؛ زيرا محمد بن حنفيه سه سال بعد از قيام توّابين نامش به امامت برده شد. توّابين مي خواستند حکومت را به اهل بيت عليهم السلام واگذار کنند.16

توّابين وقتي با لشکر شام مواجه شدند، در مقابل پيشنهاد آنها براي رها کردن جنگ، خواسته هايي را عنوان نمودند، از جمله: تحويل دادن عبيداللّه بن زياد (فرمانده لشکر شام) به آنها و برکنار نمودن عبدالملک بن مروان (خليفه وقت)، تا توّابين بتوانند حکومت و رهبري جامعه را به اهل بيت پيامبراکرم واگذار نمايند.17

موارد ذکر شده فقط مي تواند به قيام توّابين جهت بدهد و هدف و انگيزه آنها را روشن نمايد. شايد بتوان گفت که قيام آنها با اذن غير مستقيم امام عصر بوده است؛ يعني امام سجاد عليه السلام اگرچه هيچ موضع صريحي که دلالت بر تأييد يا ردّ توّابين باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعي که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شيوه مبارزه آنها ـ با اصل قيام که نهضتي ضدّ ظلم و براي اجراي عدالت بود، موافق بود.

ائمه معصومين نهضت هاي عصر خويش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذيرفتند، بلکه آنها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محوري حرکت کردند، تأييد و بقيه را ردّ نمودند. قيام توّابين چون در معيار حق مي گنجيد، تاريخ هيچ گونه ردّي را در مورد آن به امام سجاد عليه السلام نسبت نداده است. دليلي هم براي مخالفت وجود نداشت، چون اين قيام ها فوايدي داشت که قبلاً ذکر شد.

چرا توّابين بدون اجازه امام دست به جهاد و قيام زدند؟

ميرزا ابوالحسن شعراني در ترجمه کتاب نفس المهموم، پاسخ را چنين بيان نموده است: «در جواب مي گوييم امام سجاد عليه السلام از مردم کناره گيري کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طوري که در زمان ما نمي شود در اجراي احکام ضروري دين منتظر ظهور امام زمان عليه السلام شد؛ مثل رسيدگي به ايتام و محجورين، قصاص، دفاع، حدود و... چون ترک اينها موجب فتنه ها و تسلّط اشرار مي شود، با اين که اينها از وظايف امام زمان عليه السلام است؛ توّابين نيز وظيفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلين سيدالشهداء عليه السلام . اگرچه امام سجاد عليه السلام در قيام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولي نهي نيز نفرمود و توّابين نيز تمسّک به آيه قرآن نمودند و اگر کسي حکم خدا را به وسيله قرآن يا اجماع يا عقل بداند، مثل اين است که از لفظ [و زبان [امام شنيده باشد.»

سکوت نخبگان و عواقب آن

اگر چه توّابين جان و مال خويش را در راه هدفي مقدّس ـ که رضاي خداوند، انتقام خون شهداي کربلا، ريشه کن نمودن کانون فتنه اموي و سپردن امور جامعه به دست اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، يک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجاي نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابين و برجستگان قيام که خود از دعوت کنندگان حسين بن علي عليهماالسلام بودند، آن حضرت را ياري مي کردند، حادثه کربلا به گونه اي ديگر رقم مي خورد.

پاورقي

1. بقره / 54.

2. انساب الاشراف، بلاذري، ج 5، ص 204 و تاريخ طبري، ج 2، ص 417.

3. الاجابة، ج 2، ص 127.

4.تاريخ طبري،ج2،ص499وانساب الاشراف،ج5،ص205.

5. بحارالانوار، ج 45، ص 455.

6. تاريخ طبري، ج 4، جزء 7، ص 49 و 48 والکامل في التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 234.

7. التنبيه و الاشراف، ص 311.

8. تاريخ طبري، ج 4، جزء 7، ص 67 و بحارالانوار، ج 45، ص 359.

9. تاريخ طبري، ج 4، جزء 7، ص 67.



10. همان، ص 70.

11 و 12. حياة الشعر في الکوفه، ص 73.

13. تاريخ الادب العربي، ج 2، ص 347.

14. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص ؟

15. مروج الذهب، ج 3، ص 101.

16. تجارب الامم، ج 2، ص 97.

17. انساب الاشراف، ج 5، ص 210 و الکامل في التاريخ، ج 3، ص 343