بازگشت

بازسازي كعبه و نصب حجرالاسود


وقتي حجاج، كعبه را منهدم كرد، هر كس از مردم مشتي از خاك آن را با خود برد. بعداً وقتي تصميم گرفتند كعبه را دوباره بسازند، ماري از زير خاك درآمد و نگذاشت كسي نزديك محدوده ي كعبه شود.

مردم از ترس مار فرار كردند و نزد حجاج رفتند. او كه مي ترسيد هرگز موفق به بازسازي كعبه نشود، بالاي منبر رفت و مردم را سوگند داد و گفت:« خداوند رحمت كند بنده اي را كه چيزي درباره ي اين مشكل بداند و بيايد ما را خبر دهد.»

پيرمردي برخاست و گفت:« اگر كسي در اين مورد چيزي بداند، علي بن الحسين عليه السلام است.»

حجاج گفت:« آري، او همه چيز را مي داند.» و كسي را نزد امام سجاد فرستاد.



امام رو به حجاج كرد و فرمود:« اي حجّاج، بناي ابراهيم و اسماعيل را غارت و نابود نمودي، جوري كه گويي ارث پدرت بوده. اكنون بر منبر برو و مردم را سوگند بده كه هر كس چيزي از آن برگرفته، برگرداند.»





حجاج بلافاصله چنين كرد. وقتي مردم همه خاك ها را برگرداندند، امام سجاد عليه السلام جلو رفت و پي ساختمان كعبه را به دست خود بنا كرد.

در اين لحظه مار ناپديد شد.

امام كارگران را صدا زد و امر فرمود ديوارهاي كعبه را بچينند. وقتي ديوارهاي كعبه بالا آمد، دستور داد وسط آن خاك ريخته شود، و از همين روست كه در خانه خدا مرتفع شده و براي رسيدن به آن بايد از پله بالا رفت.



در همين باره روايت شده است كه بعد از بناي كعبه، هر كس مي خواست حجر را نصب كند، نمي توانست و حجر هر بار مي افتاد.

در اين هنگام امام سجاد عليه السلام جلو آمد، حجر را برداشت، نام خداوند را بر زبان جاري كرد و آن را نصب نمود. سنگ بر جاي خود باقي ماند و همه مردم تكبير گفتند.

از همين روست كه فرزدق در شعرش چنين سروده است:

يكاد يمسكه عرفان راحته ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم.


پاورقي

* بحارالانوار، ج 46، ص 115، حديث 1 به نقل از اصول كافي ص 32، حديث 25