بازگشت

عاشوراي امام سجّاد(ع)


امام سجاد در شب عاشورا



در سايت ويژه امام سجّاد(ع) آمده كه از حضرت زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه من با پدرم بودم، در شبي كه در صبح آن به شهادت رسيد، پس حضرت به اصحابش فرمود:اكنون شب است، شما آن را به عنوان محمل براي خود برگزينيد و از سياهي آن براي رفتن استفاده كنيد، چرا كه اين قوم فقط من را اراده كرده اند و اگر من را بكشند با شما كاري ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حليّت مي باشيد (و من بيعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، اين هرگز رخ نخواهد داد.



حضرت فرمود: هر آينه شما فردا همگي كشته خواهيد شد و هيچكس از شما باقي نمي ماند. آنان گفتند: حمد خداي را، كه مارا به كشته شدن با شما شرافت بخشيد.



سپس حضرت دعا كرد و به آنان فرمود: سرهايتان را بلند كنيد و نظاره كنيد.



آنان نيز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان مي فرمود: اين منزل توست اي فلاني، اين قصر توست يا فلان، و اين درجه توست اي فلان.



پس مردان از اصحاب با سينه خود به استقبال نيزه و شمشير مي رفتند، چرا كه مي خواستند در بهشت برسند.



اين حديث مبارك حاكي از حضور حضرت سجاد عليه السلام در جمع اصحاب و شنيدن كلام پدر و ديدن مقام ملكوتي اصحاب در بهشت است، با نقل هاي مختلف ديگري نيز آمده است.(1) تنها قضيه ديگري كه از حضرت علي بن الحسين عليه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنيدن اشعاري است كه پدرشان قرائت مي كردند و باعث ناراحتي شديد ايشان مي شود خود را كنترل كردند و اين در حالي بوده است كه حضرت مريض بوده و عمه شان حضرت زينب _ سلام الله عليها _ از ايشان پرستاري مي كرده است.(2)

امام سجاد در روز عاشورا



در زمينه وضعيت جسماني حضرت سجاد عليه السلام در روز عاشورا نقل هاي تاريخي متفق اند كه آن حضرت در اين روز دچار بيماري شديدي بودند، به صورتي كه مطلقاً از امكان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خيمه مخصوص استراحت مي كردند و حضرت زينب سلام الله عليها مرتّب از ايشان پرستاري مي نموده اند و حال شان طوري بوده كه حتي نمي توانستند در مقابل پاي پدر بايستند.

«اي زينب، و اي ام كلثوم و اي سكينه و اي رقيّه و اي فاطمه، سخن مرا بشنويد و بدانيد اين فرزند من جانشين و خليفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: اي فرزندم، سلام مرا به شيعيانم برسان و به آنان بگو: پدرم غريبانه از دنيا رفت، پس براي او گريه كنيد و او شهيد گشت.



اولين نقل قولي كه از حضرت علي بن الحسين عليه السلام _ در روز عاشورا انجام شده اين است كه حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسين عليه السلام رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض كرد: «اللهم انت ثقتي في كلَ رب. . . » تا آخر دعاي بلند و ملكوتي حضرت حسين عليه السلام. نقل قول ديگري كه از حضرت سجاد عليه السلام در روز عاشورا رسيده، مربوط به قصه تناول يك سيب از طرف پدرشان است. نقل قولي از حضرت كه امام سجاد عليه السلام مي فرمايند: از او شنيدم كه اين را ساعتي قبل از شهادتش مي فرمود. همچنين حضرت زين العابدين عليه السلام فرموده اند: چون كه امر بر حضرت حسين بن علي بن ابي طالب سخت شد كساني كه با او بودند به او نگريستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا كه آنان هر چه امر مشكل تر و سخت تر مي شد، رنگ شان تغيير مي كرد و اركان بدن شان مي لرزيد و قلوب شان خائف بود. ولي امام حسين عليه السلام و بعضي از همراهانش كه از خصائص اصحاب او بودند، رنگهاي شان مي درخشيد و اعضاء و جوارح شان آرام مي گرفت و نفوس شان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضي از آنان به بعض ديگر گفتند كه: نگاه كنيد ابداً از مرگ باكي ندارد و سپس حضرت سجاد عليه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل مي كنند.(3)



همچنين از حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه فرمود: پدرم در روزي كه كشته شد، در حالي كه خون ها ( از بدنش ) مي جوشيد من را به سينه چسبانيد و فرمود: «اي پسرم، از من حفظ كن دعايي را كه فاطمه صلوات الله عليها من را تعليم نمود و رسول الله صلي الله عليه و آله او را تعليم كرده بود و جبرئيل به پيامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعليم داده بود و همچنين در امور مهمي كه از آسمان نازل مي شود و كارهاي بزرگ و سهمگين؛ فرمود بخوان: بحق يس والقرآن الحكيم، و بحق طه و القرآن العظيم، يا من يقدر علي حوائج السائلين، يا من يعلم ما في الضمير، يا منفّسا عن المكروبين، يا راحم الشيخ الكبير، يا رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي التفسير، صلي علي محمد و آل محمد و افعل بي كذا و كذا » و بالاخره آخرين مطلبي كه از حضرت زين العابدين عليه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسين عليه السلام نقل شده است مربوط به آخرين وداع ايشان با پدرشان مي باشد.(4)

وداع با پدر در روز عاشورا

وداع



چون كار در روز عاشورا بر حضرت حسين عليه السلام سخت شد و تنهاي تنها ماند نگاهي به خيمه هاي خالي برادرانش انداخت . سپس به سراغ خيمه هاي بني عقيل رفت، آن را هم خالي يافت، و بعد به سوي خيمه هاي اصحابش رفت و احدي از آنان را در آن نيافت و در حالي كه مي فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلي العظيم » به سراغ خيمه فرزندش زين العابدين عليه السلام آمد و او را ديد كه بر روي قطعه اي از پوست به پشت خوابيده است، زينب عليها سلام به پرستاري او مشغول است.

از حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه فرمود: پدرم در روزي كه كشته شد، در حالي كه خون ها ( از بدنش ) مي جوشيد من را به سينه چسبانيد و فرمود: «اي پسرم، از من حفظ كن دعايي را كه فاطمه صلوات الله عليها من را تعليم نمود و رسول الله صلي الله عليه و آله او را تعليم كرده بود و جبرئيل به پيامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعليم داده بود و همچنين در امور مهمي كه از آسمان نازل مي شود و كارهاي بزرگ و سهمگين؛ فرمود بخوان: بحق يس والقرآن الحكيم، و بحق...



چون حضرت علي بن الحسين عليه السلام به پدر نگريست خواست به پا خيزد، ولي به خاطر شدت بيماري نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سينه خود تكيه بده چرا كه اين پسر رسول خداست كه مي آيد، از اين رو حضرت زينب پشت سر ايشان نشست و او را به سينه گرفت و حضرت حسين عليه السلام شروع كرد به پرسيدن احوال او و ايشان مرتب حمد خداوند را به جاي مي آورد، پس عرض كرد: پدرجان امروز با اين منافقين چه كردي؟ » حضرت حسين عليه السلام فرمود: اي پسرم، شيطان بر آنان مسلط شد، آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بين ما و ايشان كه خدا لعنت شان كند شعله ور شد، تا اينكه زمين از خون ما و ايشان لبريز گرديد. حضرت علي بن الحسين - عليه السلام- عرض كرد: عمويم عباس كجاست؟ پس چون از عمويش پرسيد گريه راه گلوي حضرت زينب را بند آورد و شروع كرد به نگاه كردن به برادرش كه چگونه پاسخ ايشان را مي دهد چرا كه او را به شهادت عمويش عباس خبر نداده بود، زيرا مي ترسيد بيماري شان شديد تر شود. پس حضرت حسين عليه السلام فرمود: اي پسرم، عمويت كشته شد و در كنار فرات دستانش را قطع كردند. » پس علي بن الحسين گريه شديدي نمود تا از حال رفت و وقتي به هوش آمد باز از يك يك عموها مي پرسيد و امام حسين عليه السلام پاسخ مي دادند: « كشته شد » حضرت پرسيد: برادرم علي كجاست و حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهير بن قين؟ امام حسين عليه السلام فرمودند:اي پسرم، بدان كه در خيمه ها جز من و تو مرد زنده اي وجود ندارد و اين ها كه از آنان سئوال مي كني همگي كشته شده و پيكر آنان روي زمين افتاده است. » در اين هنگام علي بن الحسين عليه السلام در حالي كه به شدت مي گريست به عمّه اش فرمود: اي عمه جان شمشير و عصا برايم بياوريد. مي خواهم با تكيه بر عصا به ميدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع كنم ،چرا كه بعد از او خيري در زندگي نيست.



حضرت فرمود: هر آينه شما فردا همگي كشته خواهيد شد و هيچكس از شما باقي نمي ماند. آنان گفتند: حمد خداي را، كه مارا به كشته شدن با شما شرافت بخشيد.



سپس حضرت دعا كرد و به آنان فرمود: سرهايتان را بلند كنيد و نظاره كنيد.



آنان نيز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان مي فرمود: اين منزل توست اي فلاني، اين قصر توست يا فلان، و اين درجه توست اي فلان.



حضرت امام حسين عليه السلام او را از اين كار منع نمود و او را به سينه خود چسبانيد و به او فرمود: اي پسرم، تو پاك ترين فرزندان و با فضيلت ترين عترت من تو هستي ، تو جانشين من مي باشي براي سرپرستي اطفال و زنان چرا كه آنان غريباني هستند كه آنان را ذلّت و يتيمي و بد گوئي دشمنان و ناگواري روزگار احاطه كرده است. هر گاه صداي آن ها به گريه بلند شد آنان را ساكت كن، و اگر وحشت كردند آنان رادلداري ده، و پريشاني آن ها را با كلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا كه از مردان شان جز تو كسي نمانده است كه به او انس بگيرند و ناراحتي وغم و غصه خود را به او بگويند. سپس حضرت امام حسين -عليه السلام- حضرت سجاد -عليه السلام- را به دست خود محكم گرفتند و به بالاترين صداي شان فرياد بر آوردند كه «اي زينب، و اي ام كلثوم و اي سكينه و اي رقيّه و اي فاطمه، سخن مرا بشنويد و بدانيد اين فرزند من جانشين و خليفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: اي فرزندم، سلام مرا به شيعيانم برسان و به آنان بگو: پدرم غريبانه از دنيا رفت، پس براي او گريه كنيد و او شهيد گشت.



البته در سند ديگر كه در بحار الانوار نقل شده است چنين آمده كه: هنگامي كه حضرت حسين عليه السلام به چپ و راست نگاه كرد و كسي از اصحابش نديد، علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام خارج شد و از شدت بيماري قدرت نداشت شمشير خود را حمل كند و ام كلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم مي فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوي فرزند رسول خدا جنگ كنم. » بدان حال امام حسين عليه السلام فرمودند: اي ام كلثوم، او را بگير تا زمين از نسل آل محمد صلي الله عليه و آله خالي نماند. »

پاورقي

منابع:



1- براي تحقيق بيشتر مراجعه كنيد: موسوعه كلمات الحسين عليه السلام، اعداد معهد تحقيقات باقر العلوم، صفحه 395 الي 397 و صفحه 401.



2- بحارالانوار،ج 42، ص 298، حديث 3 و جلد 45، ص 1.



3- براي مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به «موسوعه كلمات الحسين » اعداد معهد تحقيقات باقرالعلوم صفحه 497



4- بحارالانوار،ج 45،ص54؛ معاني الاخبار، ص 218؛ دعوات راوندي، ص 54، حديث 137



5- الدمحة الساكية،جلد 4، ص 351، معالي السبطين،جلد 2،صفحه 22، ذرية النجاة، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46.