بازگشت

حاكمان عصر امام سجاد عليه السلام


الف) يزيد بن معاويه



چهار سال نخست امامت امام سجاد عليه السلام همزمان با حكومت يزيد بن معاويه است. چهره واقعي يزيد بر كسي پوشيده نيست. او نخستين حاكم اسلامي است كه نزد همگان شراب مي خورد و دربار خلافت را به عشرتكده تبديل كرده بود. او آشكارا به كارهاي زشت و خلاف عفت مي پرداخت؛ در وصف شراب، شعر مي سرود و حتي براي سروده هاي در وصف شراب و هرزه گويي هاي شهوت انگيز، انعام مي داد.



او در اولين سال از حكومتش «امام حسين عليه السلام» فرزند پاك رسول خدا صلي الله عليه وآله را با بي رحمي تمام كشت و عترت پيامبر صلي الله عليه و آله را به عنوان اسير در شهرها گرداند. يزيد در سال آخر سلطنت چهار ساله خود، ساكنان «مدينه» را قتل عام نمود و دست به پست ترين جنايات بشري آلود. او حتي در آخرين روزهاي حكومتش به «مكه» هجوم بُرد و خانه خدا را در آتش سوزاند. مسعودي مي نويسد:



يزيد با مردم به گونه «فرعون» عمل مي نمود و حتي رفتار فرعون از او بهتر بود.



حجّاج در ريختن خون شيعيان و منسوبان به آنان حرص بسيار داشت. او شيعيان زيادي از جمله: كميل بن زياد نخعي، ميثم تمّار، غلام حضرت علي عليه السلام و رشيد هجري را به شهادت رساند. زندان هاي حجّاج پر بود از شيعيان و بي گناهان، كه گاه به جاي طعام به آنان آب سرگين و آهك و نمك مي خورانيدند.



ب) عبدالله بن زبير



پس از يزيد، عبدالله پسر زبير، بر حجاز دست يافت. او مردي زاهدنما، تندخو، بي رحم، بخيل و بسيار رياست خواه بود. حس رياست طلبي او چنان بود كه برادر خود «عمرو بن زبير» را كشت.



وي نسبت به بنيهاشم بسيار سخت گير بود و مي گفت: چهل سال است كه كينه «بني هاشم» را در دل پنهان داشته ام و امروز مي خواهم انتقام بگيرم.



او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعيد نمود و «محمد حنفيه»، عبدالله بن عباس و 24 نفر از بنيهاشم را در حجره زمزم (درّه اي در مكه) زنداني كرد، هيزم فراوان در اطراف آنان چيد و قسم ياد كرد كه اگر بيعت نكنند، آنها را خواهد سوزاند. «محمد حنفيه» از «مختار بن ابوعبيده ثقفي» كمك خواست و مختار گروهي از سواران خود را به همراه چهار صد درهم به ياريشان فرستاد، و بدين سان نجات يافتند.



«عبدالله بن زبير» نام «آل محمد صلي الله عليه و آله» را از صلوات برداشت و چون مورد اعتراض قرار گرفت، پاسخ داد: محمد صلي الله عليه و آله فرستاده خداست، اما خاندان بدي دارد و چون در صلوات نام آنان برده مي شود، به حالت غرور گردن بر مي فرازند.



«عبدالله» بسياري از سنت هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله را از بين برد.



ج) عبدالملك بن مروان



بيشترين دوره امامت امام سجاد عليه السلام با دوران حكومت«عبدالملك بن مروان» همزمان بود. در دشمني مروان و خاندان او نسبت به بنيهاشم، به ويژه فرزندان پاك «اميرالمؤمنين عليه السلام» جاي بحث و استدلال نيست. در زيارت عاشورا، كه از مهم ترين سرمايه هاي معنوي شيعه در زمينه زيارت به شمار مي آيد، «آل مروان» در كنار «آل زياد» لعن شده اند. در بخشي ديگر از «زيارت عاشورا» مي خوانيم:



«فَرِحَتْ بِهِ آلُ زيادٍ وَ آلُ مَروانَ بِقَتْلِهِمُ الحُسَين صَلواتُ اللهُ عَليهِ؛ خاندان زياد و خاندان مروان افرادي بودند كه از شهادت امام حسين عليه السلام مسرور و شادمان شدند.»



«عبدالملك» پسر مروان بود؛ او مانند پدرش نسبت به خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و پيروان آنان، كينه ديرينه داشت. از آنجا كه بيشتر شيعيان علي عليه السلام در«كوفه» مي زيستند، وقتي «عبدالملك» بر عراق دست يافت، حكومت آنجا را به حَجّاج بن يوسف ثقفي - كه دشمن ترين كارگزار وي نسبت به شيعيان بود - سپرد. حجّاج نيز در ريختن خون شيعيان و منسوبان به آنان حرص بسيار داشت. او شيعيان زيادي از جمله: كميل بن زياد نخعي، ميثم تمّار، غلام حضرت علي عليه السلام و رشيد هجري را به شهادت رساند. زندان هاي حجّاج پر بود از شيعيان و بيگناهان، كه گاه به جاي طعام به آنان آب سرگين و آهك و نمك مي خورانيدند.



حجاج در مدت بيست سالي كه بر عراق حكومت كرد، يكصد و بيست هزار نفر را كشت و نزديك به همين رقم در زندان هاي بي سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زير شكنجه داشت، كه يك سوم آنان بدون لباس و عريان بودند. بدين گونه مي بينيم عصر امامت حضرت سجاد عليه السلام به لحاظ سختي و چيرگي دشمنان، نسبت به دوره هاي ديگر، منحصر به فرد بوده است.



حجّاج بنده سرسپرده خاندان اموي بود. او در اين سرسپردگي تا بدانجا پيش رفت كه مقام عبدالملك مروان را، برتر از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي شمرد.حجّاج پيش از عراق دو سال حاكم «مدينه» بود و با آن كه از سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله جز نامي نمانده بود، با بي رحمي به مبارزه با آنچه او «اثر محمد صلي الله عليه و آله» مي خواند، پرداخت. وي ضمن توهين به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، به منظور خوار كردن گروهي از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصاري»، «سهل ساعدي» و «انس بن مالك» ، بر گردن آنها - و يا مانند اهل ذمّه بر دستشان- با آهن داغ، مُهر نهاد.



او روزي هم كه از مدينه بيرون مي رفت، گفت: خدا را سپاس مي گويم كه از اين شهر بيرون مي روم. اين شهر از همه جا پليدتر، و مردم آن از همه مردم بدبوتر و با اميرالمؤمنين دغل كارترند. در اين شهر جز پاره چوبي نيست كه آن را منبر پيغمبر صلي الله عليه و آله مي گويند، و استخوان پوسيده اي كه بدان پناه مي برند.



حجاج در مدت بيست سالي كه بر عراق حكومت كرد، يكصد و بيست هزار نفر را كشت و نزديك به همين رقم در زندان هاي بي سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زير شكنجه داشت، كه يك سوم آنان بدون لباس و عريان بودند. بدين گونه مي بينيم عصر امامت حضرت سجاد عليه السلام به لحاظ سختي و چيرگي دشمنان، نسبت به دوره هاي ديگر، منحصر به فرد بوده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:



«پس از شهادت حسين بن علي عليه السلام، مردم از دور خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله پراكنده شدند جز سه نفر: ابو خالد كابلي، يحيي بن ام الطويل و جبير بن مطعم؛ و سپس افرادي به آنها افزوده شدند.»