سلطان سحر
به جمال حق مرآت آمد، روح مناجات آمد
اهل سحر با ناله هايش خو گرفتند
از قوت چشمان اونيرو گرفتند
بر فاطمه نور دو عين، آمد امير عالمين
]مولانا )علي علي جان(4) [4)
به ترانه بلبل آمد، باغبان را گل آمد
شهزاده اي كه شه زيرويش بوسه چيند
ابن الحسين آقا امام العابدين است
شد شهر بانو شهر عشق، خواند ترانه بهر عشق
]مولانا )علي علي جان( 4) [4)
تو سفير درياي خوني، هم ليلا هم مجنوني
در خيمه بودي و ز ليلا سربريدند
بر پيكرت رخت اسارت مي كشيدند
اي صاحب شأن رفيع، اي ساكن خاك بقيع
]مولانا )علي علي جان( 4) [4)