در مدح ولادت چهارمين امام



از ميهن بانوي ايران سر زد از خاك عرب



آفتابي كز جمالش شد عيان آيات ربّ


حجّت حقّ، رحمت مطلق ، عليّ بن الحسين



درّة التّاج شرف ، ماه عجم ، شاه عرب


حَبّذا شاهي كه محكوم شد از او كاخ كمال



فرّخا ماهي كه روشن شد از او مهد ادب


زينت پرهيزكاران بود در زهد و عفاف



زان خدا سجّاد و زين العابدين دادش لقب


آن شنيدستم كه در عهد ولي عهدي هشام



رهسپار كعبه شد، با مردم شام و حلب


خواست تا بوسد حجر را، گشت مانع ، ازدحام



شد ز جمعيّت برون ، كاسايد از رنج و تعب


ديد ناگه صف ز هم بشكست ، ماهي شد پديد



كافتاب از پرتو صبح جمالش در عجب


ماه گرد كعبه مي گرديد و خلقي گرد ماه



سنگ را از بوسه اي سيراب كرد از لعل لب


چون هشام ، آن عزّت و قدر و جمال و جاه ديد



از شرار آتش كين حسد شد ملتهب


زان ميان يك تن از او پرسيد كاين شه زاده كيست



كاين چنين بر دامن مطلوب زد دست طلب


كرد در پاسخ تجاهل ، گفت نشناسم كه كيست



زان تجاهل ها كه بر اعجاز احمد بولهب


چون فرزدق آن سخندان توانا از هشام



اين سخن بشنيد، شد آشفته از خشم و غضب


گفت گر نامش نداني با تو گويم نام او



گر بپرسي خاك بطحا را وجب اندر وجب


از زمين و آسمان و آفتاب و مشتري



زهره و پروين و ماه و كهكشان و ذوذنب


مروه و بيت و صفا و زمزم و ركن و مقام



مي شناسندش نكونام و نسب اصل و حَسَب


ميوه بستان زهرا، قرّة العين حسين



آن كه شد پيدايش او آفرينش را سبب


كوكب صبح هدايت ، آن كه نور طلعتش



كرد محو از ساحت دين ، ظلمت جهل و شغب

شاعر
دكتر رسا