بازگشت

فضيلت عفو و گذشت


گذشت و عفو از كسي كه به ناداني يا به خاطر سوء اخلاق و كم ظرفيتي در حقّ انسان بدي كرده، از اخلاق حق و روش انبياء و اولياء الهي و حقيقتي است كه محبوب حضرت ربّ العزّه است.



آيات قرآن مجيد از مردم مؤمن مي خواهد كه عفو و گذشت را از برنامه هاي جدّي خود قرار دهند روايات باب عفو روايات بسيار مهمي است كه لازم است تمام مردان مؤمن و زنان مؤمنه از آن روايات كه از منابع وحي و علم و دانش و بينش و نورانيّت و صداقت و تقوا و فضيلت رسيده مطلع گردند.



از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت شده كه در يكي از سخنرانيهاي خود، خطاب به مردم فرمودند:

ألا اُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ خَلائِقِ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ؟ اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ، وَ الاِْحْسانُ إلي مَنْ أساءَ إلَيْكَ وَ إعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ:(2)



آيا شما را خبر ندهم به بهترين شيوه هاي دنيا و آخرت؟ گذشت از هر كه به تو ستم كرده، پيوست با هر كه از تو بريده، احسان به هر كه به تو بدي كرده، و بخشش به هر كس كه از تو دريغ داشته.



از امام صادق((عليه السلام)) از رسول خدا روايت است:

عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ، فَإنَّ الْعَفْوَ لايَزيدُ الْعَبْدَ إلاّ عِزًّا، فَتَعافُوا يُعَزَّكُمُ اللهُ:(3)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «محجة البيضاء»ج5، ص313.



2. «كافي»ج3، ص169.



3. «كافي»ج3، ص170.



بر شما باد به گذشت، عفو و گذشت جز عزّت براي عبد نيفزايد، از هم بگذريد تا خدا به شما عزّت دهد.



از حضرت باقر((عليه السلام)) روايت شده:

اَلنَّدامَةُ عَلَي الْعَفْوِ أفْضَلُ وَ أيْسَرُ مِنَ النَّدامَةِ عَلَي الْعُقُوبَةِ:(1)



پشيماني بر گذشت بهتر و آسانتر از پشيماني بر كيفر است.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلي الله عليه وآله)): قالَ مُوسي: يا رَبِّ، أيُّ عِبادِكَ أعَزُّ عَلَيْكَ؟ قالَ: الَّذي إذا قَدَرَ عَفا:(2)



رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) فرمود: موسي به پروردگار عرضه داشت: الهي، كدام بنده نزد تو عزيزتر است؟ فرمود: آن كه به وقت قدرت گذشت كند.



در روايت بسيار مهمّي است:

إنَّ رَسُولَ اللهِ لَمّا فَتَحَ مَكَّة طافَ بِالْبِيْتِ وَ سَعي وَ صَلّي رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أتَي الْكَعْبَةَ فَأخَذَ بِعِضادَتَيِ الْبابِ فَقالَ: ما تَقُولُونَ وَ ما تَظُنُّونَ؟ قالُوا: نَقولُ: أخٌ وَابْنُ عَمٍّ حَليمٌ رَحيمٌ ـ قالُوا ذلِكَ ثَلاثاً ـ فَقالَ رَسُولُ اللهِ((صلي الله عليه وآله)): أقولُ كَما قالَ أخي يُوسُفُ: «لاتَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أرْحَمُ الرّاحِمينَ».(3)قالَ: فَخَرَجُوا كَأنَّما نُشِرُوا مِنَ الْقُبُورِ فَدَخَلُوا فِي الإْسْلامِ:(4)



زماني كه رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) را فتح كرد، خانه خدا را طواف، و صفا و مروه را سعي كرد، آنگاه دو ركعت نماز گزارد، سپس كنار كعبه آمد و چهار چوب درِبيت را گرفت و به مردم فرمود: چه مي گوييد و چه گمان مي بريد؟ گفتند: مي گوييم برادر و پسر عموي مايي و تو را بردباري و رحمت است ـ اين جمله را سه بار تكرار كردند ـ حضرت فرمود: من هم همان را مي گويم كه برادرم يوسف گفت: «برويد، آزاديد، امروز بر شما سرزنشي نيست، خداوند از شما درگذرد، و او بهترين رحم كنندگان است». راوي مي گويد: آن چنان كه مردگان از قبر درآيند، از مسجد خارج شدند و اسلام را پذيرفتند.



در كتابها خوانده ايد و يا از اهل تاريخ شنيده ايد كه شخصي به خواجه نصير الدين طوسي به هنگامي كه بر مسند قدرت بود نامه اي بسيار تند كه در آن به خواجه توهين بدي شده بود نوشت، ولي خواجه بزرگوار كه از اولياء الهي بود از او گذشت.



و نيز در تفاسير «نهج البلاغه» خوانده ايد كه شخصي در وسط بازار به مالك اشتر نخعي در آن هنگام كه از جانب اميرالمؤمنين امير ارتش اسلام بود توهين كرد در حالي كه مالك را نشناخته بود، مالك از نزد او رفت، مردم آن شخص را نسبت به عمل زشتش سرزنش كردند، او به دنبال مالك رفت و وي را در مسجد يافت، آمد عذرخواهي كند، مالك به او فرمود: من بدينجا آمدم و براي تو دو ركعت نماز خواندم و سپس از خداوند براي تو طلب مغفرت نمودم.

تا كه آيينه دل پاك ز اغيار نشد *** هرگز آن جلوه گه نور رخ يار نشد

هر كه بيگانه شد از مجمع رندان به جهان *** در حريم حرمش محرم اسرار نشد

نشود قابل ديدار حقيقت آن كس *** كه برون يكسره از پرده پندار نشد

بيخبر باش ز خود تا كه خبردار شوي *** آن كه شد با خبر از خويش خبردار نشد

تا كه از درگه مردي نكشد گرد به چشم *** هيچ كس لايق ديد رخ دلدار نشد

ره به سر منزل مقصود نيابد هرگز *** رهبر رهرو اگر حيدر كرّار نشد

خلق عالم همه در خواب گرانند و كسي *** غير عارف به جهان آگه و بيدا نشد

خبر از حالت عشّاق كجا خواهد يافت *** هر كه در بند غم عشق گرفتار نشد

كي ز رخ پرده فكندي كه به پيش رخ تو *** روي خوبان جهان صورت ديوار نشد

هر كه نوشيد مي از دست تو در صبح ازل *** تا به شام ابد او عاقل هشيار نشد

نبود رشته ايمان تو محكم لامع *** تا كه گيسوي وي از بهر تو زُنّار نشد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «كافي»ج3، ص170.



2. «محجة البيضاء»ج5، ص319.



3. يوسف، 92.



4. «محجة البيضاء»ج5، ص319.