بازگشت

تمام جزيانات جهان بر وفق خواست حق به كار مي رود


جمله بالا مفهوم كلام زيباي حضرت زين العابدين((عليه السلام)) است كه فرمود:

وَ مَضَتْ عَلي إرادَتِكَ الأْشْياءُ.



درون حضرت ابراهيم((عليه السلام)) از عواطف پدري نسبت به اسماعيل موج مي زد. او را همواره به ياد مي آورد و جانش براي ديدار او طوفان شوق و مهر داشت. از تقدير الهي سر نمي پيچيد، اما از احساسات انساني هم تهي نبود.



رضاي حضرت محبوب را بر خوشنودي خود مقدم مي دانست ولكن دلش در گرو عطوفت فرزندش نيز بود،



بخصوص كه او را به فرمان خدا در بياباني خشك و سوزان، بي آب و نان با مادري بي پناه رها كرده بود و نمي دانست در اين امر الهي چه مصلحتي است و آينده چگونه مي شود؟



گاهي حوادث روزگار بسيار سنگين و خرد كننده است اما مردان بزرگ و خداپرست مي دانند كه تا گندم نرسد آن را آرد نمي كنند، اين است كه حوادث و وقايع آنها را مي رساند، پخته مي كند، از خامي بيرون مي آورد و احساس سنگيني پيشامدها براي ايشان پر از لذت و خوشي است.



ابراهيم كه گاه گاه به ديدار فرزند مي شتافت و نان و آبي براي او مي برد، با دلي قوي اميد تغيير وضع و دستور جديد خداوند را داشت.



شبي در خواب ديد كه از جانب پروردگار وريت يافته كه فرزندش اسماعيل را ذبح كند! ابراهيم يقين داشت كه رؤياي انبيا، خواب پريشان و وساوس و پندارهاي موهوم نيست و معتقد بود كه حقيقتي است كه در خواب به او الهام شده و براي انجام آن بايد بدون كم و كاست بپا خيزد و اقدام كند: قربان كردن فرزند! سر بريدن همان اسماعيل كه خداوند به او عنايت كرده است!



بايد انديشيد كه اين كار چه اندازه دشوار و سخت است، كدام پدر مي تواند خود را راضي و حاضر كند كه سر فرزندش را به دست خود ببرد؟ كدام دلي است كه از اين انديشه فرو نريزد؟ و كدام دستي است كه توانايي چنين كاري داشته باشد و نلغزد و از كار نيفتد؟!



انجام اين گونه فرامين جز آثار ايمان و نمودهاي عقيده و اعتقاد به حقّ و حقيقت نمي تواند باشد. اين محنت كوهها را در هم فرو مي ريزد و جانها را زير و زبر مي كند اما ابراهيم بزرگ هيچ گونه تزلزل و سستي به خود راه نمي دهد. او خدا را بزرگتر از هر چيز و مقدم بر كل هستي مي داند و رضاي او را بر رضا و ميل خود ترجيح مي دهد.



اسماعيل اندك اندك جواني برومند و با نشاط و قوّت شده بود، بازوان ستبر و شانه هاي پهن و پيشاني بلندش جان پدر پير را قوّت و نيرو مي بخشيد، اما چه كند، ور شده او را قربان كند.



پدر فرمان الهي را به پسر گفت تا او را هم از سرنوشت عجيب و شگفت انگيزش كه از تولد گام به گام همراه او بود آگاه سازد. اسماعيل چون سخن پدر را شنيد بدون تأمل اظهار رضايت كرد و خود را تسليم نمود. اين چه تربيت و ايمان محكمي بود كه به اين صورت و با آن رضامندي و چهره گشوده، از مرگ به خاطر اطاعت فرمان خدا استقبال مي شد؟ خدا خود داناتر است.



پدر پير پسر جوان را در آغوش كشيد و بوسه هاي گرم و پرسوزي نثارش كرد، سپس دست و پاي او را بست و با دلي سرشار از ايمان و لبريز از رضا، كارد را بر كشيد و بر گلوي اسماعيل نزديك كرد در حالي كه تمام ملكوت نگران كار او بودند.



ابراهيم كارد را به گلوي اسماعيل كشيد، بار دوم و سوم نيز تكرار كرد اما اثري از بريدگي و جاري شدن خون نديد و تغيير حالتي هم در قرباني مشاهده ننمود.(1)



گويي به زبان حال بر سر كارد تيز فرياد زد: چرا نمي بُري؟ و كارد هم به زبان حال به او پاسخ داد:

اَلْخَليلُ يَأْمُرْني، وَ الْجَليلُ يَنْهاني.



ابراهيم تو مي خواهي من سر فرزندت را جدا كنم، ولي صاحب هستي مرا از بريدن نهي مي كند! آري:

وَ مَضَتْ عَلي إرادَتِكَ الأْشْياءُ فَهِيَ بِمَشيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرِةٌ، وَ بإرادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ:



و اشياء بر وفق اراده و خواست توبه كار رفته اند، همه آنها به اراده حضرتت بي آنكه بگويي فرمانبرند، و به خواست جنابت بدون اينكه نهي قولي نمايي بازداشته اند.

هر كه دل در خَم آن زلف گره گير تو بست *** از همه رنج و غم و محنت ايّام برست

هر كه را عشق مه روي تو جا كرد به دل *** مهر غير تو از آن دل رود از هر چه كه هست

نرگس مست تو را هر كه ببيند نظري *** نبود جاي ملامت شود ارباده پرست

من نه اكنون به رخ خوب تو عاشق گشتم *** كه مرا عشق تو قسمت شده از روز اَلَست

دِه شفاي دل مجروح به ترياق لبت *** زانكه اين خسته ز مار سر زلف تو بخَست

خال روي تو بود دانه و گيسوي تو دام *** هيچ مرغ دل از اين دانه و اين دام نرست

كي دگر بر ميِ خمّار نظر خواهد كرد *** آنكه از نرگس مست تو بود دائم مست

همه از پاي برآيند حريفان در بزم *** ساقي ارباده دهد بار دگر از اين دست

هر كه جز باده طلب كرد در اين دار جهان *** به جهانِ دگرش نيست بجز باد به دست

دوش از جلوه ساقيّ و صفاي ميِ ناب *** توبه لامع و ياران همه يكباره شكست

أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ لاَ يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلاَّ مَا دَفَعْتَ وَ لاَ يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلاَّ مَا كَشَفْتَ



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «داستانهاي آسماني» ص185.

وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ



«تويي كه در دشواريها از سوي محنت ديدگان خوانده مي شوي، و در سختيها پناهگاهي، از آنها دور نمي شود جز آن سختي كه تو دورنمايي، و از آنها برطرف نمي گردد جز آن را كه تو برطرف كني. اي پروردگار من، بر من فرود شده چيزي كه سنگيني آن مرا از پاي درآورده، و به من رسيده آنچه كه زير بار رفتن آن مرا وامانده كرده است».

وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ



فَلاَ مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لاَ صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لاَ فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لاَ مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ

وَ لاَ مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لاَ نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ



«آنچه به من رسيده به قدرتت به من رسانده اي، و به تواناييت به من متوجه كرده اي، پس براي آنچه به من رسانده اي برگرداننده اي، و براي آنچه متوجّهم ساخته اي دفع كننده اي، و براي آنچه بسته اي گشاينده اي، و براي آنچه گشوده اي بستنده اي، و براي آنچه دشوار كرده اي آسان كننده اي، و براي آن كه خوار كرده اي يار و ياوري نمي باشد».

فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ



وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ وَ أَذِقْنِي حَلاَوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ

وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً



«پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و درِ آسايش را به فضل خود به روي من باز كن، و تسلّط غم و اندوه را به توانايي خود در مملكت وجود من شكيت ده، و به من در آنچه شِكوه دارم حسن نظر داشته باش، و در آنچه درخواست نمودم شيريني بخشش را به من بچشان، و از جانب خود رحمت و گشايش بي رنج به من ببخش، و از نزد خود بزودي رهايي يافتن از گرفتاريها را براي من قرار ده».

وَ لاَ تَشْغَلْنِي بِالاِهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ



«و مرا به سبب غم و اندوه از رعايت واجبات و اجراي سنّتت باز مدار».



هستند كساني كه خوشي و ناخوشي در حال آنان نسبت به واجبات الهيّه و سنن اسلاميه اثر مي گذارد، اينان به خاطر غم و اندوهي كه عاقبتش زائل شدني است خود را از بسياري از بركات و فيوضات محروم مي نمايند. در توضيح فراز بالا كه از فرمايشات ملكوتي حضرت سجّاد((عليه السلام)) است لازم است به مختصري از فيوضاتي كه از واجبات و مستحبّات نصيب انسان مي گردد اشاره مي شود.

عَنْ أبي جَعْفَر((عليه السلام)) قالَ: عَشْرٌ مَنْ لَقِيَ اللهَ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ: شَهادَةُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ، وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَ الإْقْرارُ بِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ اقامُ الصَّلاةِ، وَ إيتاءُ الزَّكاةِ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ، وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ الْوَلايَةُ لأِوْلياءِ اللهِ، وَ الْبَراءَةُ مِنْ أعْداءِ اللهِ، وَ اجْتِنابُ كُلِّ مُسْكِر:(1)



از امام باقر((عليه السلام)) روايت شده: ده صفت است كه هر كس خدا را با آنها ملاقات كند داخل بهشت خواهد شد: شهادت به وحدانيّت خدا، و به رسالت پيامبر اسلام((صلي الله عليه وآله))، و اقرار و اعتراف به آنچه از جانب خدا آورده، و بپا داشتن نماز، و دادن زكات، و روزه ماه رمضان، و انجام حجّ خانه خدا، و دوستي با دوستان خدا، و بيزاري از دشمنان حضرت ربّ، و دوري كردن از هر چه مست كننده است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «ثواب الاعمال» ص38.