بازگشت

دوري از شر


منظور از شر در اينجا انواع گناهان و معاصي و خطاهاست، كه همه و همه محصول غرائز سركش و شهوات شيطاني و هواي نفس و شياطين و خنّاسان است كه در قرآن مجيد به همه آنها و بخصوص به هواي نفس و شيطان اشاره شده است.

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ، وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إذا وَقَبَ.(3)



«ما» دلالت بر تعميم و شمول دارد و اضافه شر به آن، و فعل «خلق» و نسبت آن به خالق، مشعر به آن است كه شر از خلق و تركيب و امتزاج و تفصيل كاينات و مواد و قوا برمي آيد، نه از عوالم امر و اراده فاعلي خالق، اين شرور فقط همان مضاف به ما خلق است و در واقع، نمايشي از چگونگي نظر و انديشه و دريافت انسان از حوادث متضاد مي باشد و وجود عيني و مستقلّي ندارند. پس اگر انسان خود را برتر آورد و در حريم قدرت رب رساند و به او ايمان آرد و پناهنده شود و با نظر ربوبي به حوادث و پديده هاي جان بنگرد، از مواجهه با آنچه شر مي نمايد امنيت مي يابد و در درون هر حادثه شر نماي خيري يا مقدّمه خيري مي نگرد و با بينش وسيع و نيروي اراده اي كه در حريم رب مي يابد، مي تواند هر حادثه اي را رو به خير و مقاصد برتر بگرداند و بالاي امواج حوادث به سوي ساحل خير پيش رود. و بعكس براي فرد تنها و بي پناه كه خود رااز حريم پناهندگي رب بر كنار داشته و در ميان و درون حوادث واقع شده، هر موج حادثه و هر پديده اي كه از گريبان آفرينش يا از درون اجتماع يا از باطن انديشه ها سرزند شر مي نمايد و در مسير شرّش پيش مي برد.



نكره آمدن «غاسق» و قيد «اذا وقب» شامل هرگونه تاريكي فشرنده و فراگيرنده اي مي شود كه همه محيط و ظرف تابش را پر كند و هر روزنه نوري را مسدود نمايد.



مثال بارز و محسوس اينگونه غاسق، تاريكي شب ديجور است كه در آن راهزنان و جانوران و احلام و اوهام وحشت انگيز از لانه ها و كمينگاههاي زير زمين و خلال نفوس سربرمي آورند و تاخت و تاز مي نمايند.



تاريكي فراگيرنده كفر و جهل و هوا و خشم و شهوت، مثالهاي ديگري از «غاسق إذا وقب» است كه شرّ آنها از نفس آدمي و در اوست و خطيرتر از هر شرّي مي باشد.



همين كه اين تاريكيهاي نفساني، محيط دروني آدم را فرا گرفت و نور ايمان و پرتو عقل و شعاع وجدان را خاموش داشت، غرائز و خويهاي حيواني و عقده ها از بندها و كمينگاههاي دروني رها مي شوند و چون جانورهاي متنوع و متلوّن به تاخت و تاز درمي آيند و به مركز فرمان و اراده يورش مي آورند تا همين كه آن را به دست گرفتند، همه قوا و جوارح را به خواست خود و در مسير انجام شهوات و اوهام و زبانه هاي خشم خود به هر سو مي گردانند و در اين مسير هر حد و قيد قانوني و اخلاقي و مانعي را از ميان برمي دارند و هر استعداد و شخصيتي را درهم مي شكنند و هر قدرت و نيرويي را در اختيار خود مي گيرند.(4)

3و 4، كه عبارت از شكر نعمت و متابعت از سنّت



باشد در فصول گذشته به آن اشارت رفته است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «سفينة البحار»، ج1، ص433.



2. «سفينة البحار»، ج1، ص433.



3. فلق، 2 ـ 3.



4. «پرتوي از قرآن» قسمت دوم از جزء 30، ص206.