بازگشت

غذاها و قدرت و قوّت آنها در پرورش انسان


قرار شب و روز به صورتي است كه زمين استعداد پرورش انواع حبّه ها و دانه ها و خوراكيها را براي انسان دارد.



اندازه شب و حدود روز، گرما و سرماي معيّن، نور و ظلمت كافي، آب و هوا و عوامل ديگر به طور مجموع زمينه اي براي رشد ما يحتاج انسان و پاسخگويي به نيازهاي مادّي آدمي است.



قرآن مجيد به طور مكرّر به مسأله مواد غذايي و تناسب آنها با بدن و اينكه اين مواد از عوامل مؤثر رشد و پرورش و تداوم حيات است اشاره فرموده و از انواع مواد غذايي به عنوان نعمت حق ياد كرده و از استفاده كنندگان از اين سفره پرنعمت خواسته است كه شكر منعم را بجاي آورده و هر نعمتي را در همان جايي كه صاحب نعمت دستور داده خرج كنند:

وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأسْكَنّاهُ فِي الاَْرْضِ وَ اِنّا عَلي ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ. فَأنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنّات مِنْ نَخيل وَ أعْناب لَكُمْ فيها فَواكِهُ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تأكُلُونَ:(1)



و ما براي شما آب را به اندازه معيّن از آسمان نازل كرديم پس آن را در زمين ساكن نموديم، و محقّقاً بر نابود ساختن آن نيز قادريم. آنگاه به وسيله آن آب براي شما باغها و نخلستانهاي خرما و انگور ايجاد كرديم و ميوه هاي گوناگون كه از آن مي خوريد آفريديم.

اَللهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الإْرْضَ وَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمْ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمْ الأْنْهارَ:(2)



خداست آن كه آسمانها و زمين را آفريد، و باران را از آسمان فرو باريد تا انواع ثمرات را براي روزي شما برآرد، و كشتي را به امر خود به روي دريا و نهرها را به روي زمين جهت استفاده شما جاري كرد.

هُوَ الَّذي أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسيمُونَ. يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخيلَ وَ الأعنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثِّمَراتِ إنَّ في ذلِكَ لآيَةً لِقِوْم يَتَتَفَكَّكرُونَ:(3)



اوست خدايي كه آب را از آسمانها فرو فرستاد كه از آن مي آشاميد و درختاني از آن برآيد كه چهار پايان خود را در آن مي چرانيد. زراعت شما را از آن آب باران بروياند، درختان زيتون و خرما و انگور و هرگونه ميوه بپرورد. در اين برنامه نشانه قدرت الهي براي اهل انديشه پديدار است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. مؤمنون، 18 ـ 19.



2. ابراهيم، 32.



3. نحل، 10 ـ 11.

امشب آن نيست كه در خواب رود چشم نديم *** خواب در روضه رضوان نكند اهل نعيم

خاك را زنده كند تربيت باد بهار *** سنگ باشد كه دانش زنده نگردد به نسيم

جاي آن نيست كه خاموش نشيند مطرب *** شب آن نيست كه در خواب رود يار و نديم

شاهدان ز اهل نظر روي فراهم نكشند *** بار درويش تحمّل بكند مرد كريم

بوي پيراهن گم كرده خود مي شنوم *** گر بگويم همه گويند ضلالي است قديم

عاشق آن گوش ندارد كه نصيحت شنود *** درد ما نيك نگردد به مداواي حكيم

توبه گويندم از انديشه معشوق بكن *** هرگز اين توبه نباشد كه گناهي است عظيم

اي رفيقان سفر، دست بداريد از ما *** كه بخواهيم نشستن به درِ يار، مقيم

اي برادر غم عشق، آتش نمرود انگار *** بر من اين شعله چنان است كه بر ابراهيم

مرده از خاك لحد رقص كنان برخيزد *** گر تو بالاي عظامش گذري وهْيَ رَميم

طمع وصل تو مي دارم و انديشه هجر *** دگر از هر كه جهانم نه اميدست نه بيم

عجب از كشته نباشد به در خيمه دوست *** عجب از زنده كه چون جان به درآورد سليم

سعديا عشق نياميزد و شهوت با هم *** پيش تسبيح ملايك نرود ديو رجيم

إنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوي يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللهُ فَاَنّي تُؤْفَكُونَ:(1)



خداوند است كه دانه و هسته را مي شكافد و زنده را از مرده و مرده را از زنده پديد مي آورد، آن كه چنين تواند كرد خداست، پس به كجا مي بردتان؟!

فَلْيَنْظُرَ الاِْنْسانُ إلي طَعامِهِ، أنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً، ثُمَّ شَقَقْنَا الأْرْضَ شقّاً، فَأنْبَتْنا فيها حَبّاً، وَ عِنَباً وَ قَضْباً، وَ زَيْتُوناً وَ نَحْلاً، وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاكِهَةً وَ أبّاً.(2)



فَلْيَنْظُرَ...اين انسان كفر پيشه و ناسپاس اگر، يا اكنون كه از آفرينش و تحولات خود ناآگاه است، يا از عالم نشر خود بي خبر است و آن را باور ندارد، يا براي آنكه اندكي تصور و باور كند كه چه قدرتي در آفريدن و به راه انداختن و آسان كردن را او به كار رفته و چه سرمايه ها و استعدادها به وي داده شده و او حق نعمت و امر خدا را انجام تكليف و مسئوليت خود انجام نداده، پس نظر و انديشه در غذاي خود نمايد، همين غذايي كه پيوسته به دست و كامش مي رسد و در برابر چشمش مي باشد، چه اندازه قدرت و قوا و عوامل طبيعت در فراهم ساختن و در دسترس قرار دادن آن به كار رفته و چگونه آماده و ساخته شده؟



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. انعام، 95.



2. عبس، 24 ـ 31.



در قرآن كريم، امر و دعوت به نظر و تفكر در آيات آفرينش با تعبيرات مختلف براي انگيختن فكر و تحكيم ايمان به مبدأ و معاد آمده. بيشتر سوره هاي كوتاه كه در آغاز وحي و در مكه نازل شده متضمّن اينگونه آيات است، تا اذهان و نفوسي كه به جاهليت و شرك آلوده و پست شده بود برانگيخته شود و پاك و روشن گردد و از طريق نظر و تفكر در آيات زمين و آسمان از واژگوني پرستش بتها و هواهاي پست رها بشود و به جهان و جهاندار و حكمت و فرمان او پيوندند.



همين آيات بود كه در زمان كوتاهي اذهان را باز و شكفته و روشن نمود، سپس آن همه علما و محققين و عرفا در سرزمين هاي اسلامي پديد آورد. اين اوامر و دعوت هاي قرآن حكيم بر طبق فطرت و طبيعت حواس و ادراكات بشري است كه بايد از طريق حس و شهود و تحقيق، با اسرار كائنات و قوانين طبيعت آشنا شود، آنگاه مي تواند همين محسوسات و مشهودات را پايه تفكر و استدلال گرداند.



تا حكمت و قدرت و صفات پروردگار را در آيينه جهان بنگرد و مقصود نهايي را دريابد، و با تعالي فكري و اخلاقي و گشودن اسرار طبيعت مي تواند زندگي دنيايي و معاش خود را سامان دهد و هر چه بيشتر از نيروها و بهره هاي نهفته در موجودات بهره گيرد.



اين تحريك فكري را كه بر اساس تفكر در عالم مشهود است نخست قرآن پديد آورد، سپس با برخورد به اساس فلسفه هاي يوناني و انديشه هاي حكما و انديشگان شرقي مسيرش برگشت و نظر بيشتر علماي اسلامي يكسره از تفكر در مشهودات بريد و به انديشه در ماوراء مشهود پرداختند و پايه استدلال و فلسفه عمومي و اسلامي بر مقدمات عقلي محض بنا شد و از آن مايه گرفت.



اين پايه و مايه هر اندازه محكم و درست باشد در همه مطالب و براي همه اهل نظر راست نمي آيد. از اين رو آميخته با تخيّلات و اوهام و فرضيه هاي بي اساس گرديد و حالتي شبيه به احلام، سپس خواب و جمود براي عالم و جاهل كه همه تحت تأثير اينگونه انديشه ها قرار گرفته بودند، پيش آمد.



در اين ميان فقط طبقه فقها بودند كه در حدود محدود آيات و رواياتي كه درباره تكاليف و احكام است ماندند و از اين آيات و اصول احكام صدها اصول و هزارها فروع حكمي و قانوني استنباط كردند، و اصول فقهي و حقوقي پيوسته كامل تر و سرشارتر گرديد و هزارها كتاب در فقه و اصول آن نوشته شد، با آنكه راجع به تكاليف و احكام عملي مختلف بيش از صد و پنجاه آيه در قرآن نيست.



درباره نظر و تفكّر در كاينات بيش از هفتصد و پنجاه آيه به صورت امر و دعوت صريح آمده و بيشتر سوره هاي قرآني با اشاره و صريح، آياتي از اين جهان مشهود و نظامات آن را نمايانده.



اگر با همان روش مستقل فقها كه آن همه قواعد و فروع در احكام تعبّدي و عملي از آيات و سنّت استنباط كردند، ديگر متفكرين اسلامي نيز با اين اوامر صريح و هدايت و روش قرآن، درباره جهان و خلقت به بحث و تحقيق مي پرداختند، هم انديشه و افكار و در نتيجه زندگي مسلمانان بالا مي رفت و هم پايه هاي ايمان آنها محكم مي شد، و هم استقلال روحي و حريم زندگي مسلمانان حفظ مي گرديد.



اگر فقها اوامر صريح قرآن را درباره نظر و تفكّر مانند اوامر و نواهي عملي به عنوان واجب عيني به حسب توانايي مسلمانان يا واجب كفايي يا مستحب بيان مي كردند و بابي در فقه راجع به اين آيات مي گشودند، وضع مسلمانان غير از اين بود كه اكنون هست.



فقه عملي بيان احكام و روابط عبادي و حقوقي است، و فقه نظري حدود و تكليف فكر و نظر در اسرار عالم را مي نماياند و اصول ايمان و استقلال فكر و اجتماع مسلمانان را تأمين مي نمايد.



ثُمَّ شَقَقْنَا... سپس زمين را پس از پيوستگي، از هم شكافتيم نوعي شكافتن خاص و شگفت انگيز.



ايندو آيه و آيه بعد، ظهور در اين مطلب دارد كه نخست آبي سرشار و غير عادي فرو ريخته شده و سپس با فاصله زماني و در اثر آن زمين با وضع شگفت انگيزي از هم باز و شكافته شده، پس از آن گياه روييده شده.



اين لغات و اينگونه تعبير و ترتيب در ديگر آيات مكرري كه درباره فرو ريختن باران و روياندن گياه است ديده نمي شود. اين تعبير و ترتيب خاص با ظهور فعل ماضي در زمان گذشته، مي رساند كه آيات از اطوار و اوضاع گذشته زمين تا زماني كه انواع گياه در آن پديد آمده خبر مي دهد.



فَأنْبَتْنا... پس از زماني كه آب را سرشار و با شدت و قدرت از بالا فرو ريختيم و زمين را از هم شكافتيم و آنچانن آن را زير و زبر كرديم، زمين آماده و شكفته شد و از آن حبّ و انگور و ميوه هاي بوته اي ـ يا انواع سبزيهاي دست چين ـ را رويانديم.



وَ زَيْتُوناً... چنين به نظر مي رسد كه هر يك از روييدنيهاي بر شمرده در اين آيات، نمونه نوعي از مواد اصلي غذاي انسان مي باشد، و ترتيب ذكر هر يك گويا اشاره به ترتيب در اهميت و احتياج، يا ترتيب پيدايش و تكامل اين انواع دارد: نخست انواع حبوبات مانند گندم، جو، عدس و ميوه هاي ساقه خفته و كوتاه و بوته اي: انگور، كدو، خيار، خربزه، سپس درخت هاي بلند و تنومند: زيتون و نخل و باغهاي انبوهي كه از اينگونه درخت ها تشكيل مي شود.



وَ فاكِهَةً وَ أبّاً: چنانكه از لغت فاكهه بر مي آيد مقصود، ميوه هاي فرعي و تفنّني است كه بيشتر از جهت طعم و مزه مصرف مي شود. أبّ با مراتع طبيعي تهيه شده براي تغذيه حيوانات است كه خود غذاي انسان مي شوند.



با نظري كه قرآن به آن امر كرده و دانشمندان ناآشناي به قرآن به آن رسيده اند، هر دانه گياه ريز و درشت، سراپا دستگاه فعّال و كارخانه زنده اي است كه پيوسته با ريشه هايي كه در زمين خلانده، عناصر اصلي و آماده آن را پس از تحليل و تذويب، جذب مي كند. و از سوي ديگر برگهاي گشوده خود را چون دست نيازمندان به سوي آسمان برمي آورد تا از فيض بي دريغ نور و هوافراخور استعدادش برگيرد. آنچه از عناصر تذويب شده زمين و فيض نور و هوا مي گيرد در درون برگها تركيب شده و به صورت غذاي متناسب به اعضاي مختلف آن مي رسد و در نهايت ميوه هايي برمي آورد كه با رنگها و طعمها و بوها، مواد غذايي متنوع انسان مي گردد و بالاي دستهاي خود در دسترس مي گذارد.



اين همه بهره ها و ميوه هايي كه از جهت كمّيّت و رنگ و طعم و مواد غذايي متنوع است چنان با دقت و كم و بيش نمودن عناصر محدود زمين و هوا تركيب و صورت بندي شده كه هر نوع آن داراي مواد غذايي و رنگ و طعم مخصوص به خود مي باشد. با آنكه اصول ساختمان گياهها يكسان است، اعضاء خاصّ جذب كننده عناصر و تركيب كننده و نگاهدارنده آب و هوا و ديگر عناصر، در سرزمين ها و آب و هواي خاص متفاوت مي باشد.



گياهها و درختان بيش از آنكه دستگاه شيميايي زنده و حكيمانه براي تهيه غذاي بدن حيوان و انسان است، جمال و رنگ آميزي و خط و خال منقّش و منظم شكوفه و گلها و سبزي و خرّمي و عطرانگيزي آنها، روح انساني را برمي انگيزد وچون آيينه، جمال مطلق را منعكس مي نمايد و هر ورق و برگشان دفتري است از حكمت پروردگار.



منظور قرآن از نظر همين است: نظر در حكمت و جمال، نظر در حيات و پيدايش و اطوار آن، نظر در مواد و عناصري كه به اين صورت ها برآمده و غذاي جسم و جان و بنيه ايمان شده.(1)

اي صبا نَكهتي از خاك ره يار بيار *** ببر اندوه دل و مژده دلدار بيار

نكته روح فزا از دهن دوست بگو *** نامه خوش خبر از عالِمِ اسرار بيار

تا معطّر كنم از لطف نسيم تو مشام *** شمّه اي از نفحات نَفَس يار بيار

به وفاي تو كه خاك ره آن يار عزيز *** بي غباري كه پديد آيد از اغيار بيار

گردي از رهگذر دوست به كوريّ رقيب *** بهر آسايش اين ديده خونبار بيار

خامي و ساده دلي شيوه جانبازان نيست *** خبري از برِ آن دلبر عيّار بيار

شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن *** به اسيران قفس مژده گلزار بيار

كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بي دوست *** عشوه اي ز آن لب شيرين شكر بار بيار

روزگاري است كه دل چهره مقصود نديد *** ساقيا آن قدح آينه كردار بيار

دلق حافظ به چه ارزد به ميَش رنگين كن *** و انگهش مست و خراب از سر بازار بيار



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «پرتوي از قرآن» قسمت اول از جزء 30، ص152.