بازگشت

خلقت شب و روز


پديده شب و روز منافعي كه هر كدام براي حيات موجودات دارد، در حقيقت محصول و معلولي از وضع زمين و خورشيد و رابطه ميان آندو موجود كيهاني است.



در اين قسمت لازم است به برخي از آيات قرآن مجيد در رابطه با شب و روز و اينكه اين دو پديده از آيا حضرت حق است اشاره شود، سپس دورنمايي از وضع خورشيد و زمين و اينكه حركات اين دو كره عجيب و غريب باعث به وجود آمدن روز و شب است به تحرير كشيده شود:

إنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَأحْيابِهِ الأْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيا مِنْ كُلِّ دابَّة وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الأْرْضِ لآَيات لِقَوْم يَعْقِلُونَ:



محقّقاً در آفرينش آسمان و زمين، رفت و آمد شب و روز، كشتي ها كه به روي آب براي سود مردم در حركت است، باراني كه خداوند از بالا فرستاد تا به آن آب، زمين را بعد از مردن زنده كرد و سبز و خرّم گردانيد، در برانگيختن انواع حيوانات در آن، در وزيدن بادها به هر طرف و در خلقت ابر كه ميان زمين و آسمان مسخّر است براي عاقلان ادلّه اي واضح بر آفريننده عالم و قادر است.



راستي آيا پديده شب و روز كه نتيجه گردش زمين در هر بيست و چهار ساعت به دور خود و فروغ فروزان خورشيد بر سطح زمين است، به وقتي كه قسمتي از آن در حين گردش روبروي اين كره آتشين است، آيه و نشانه وجودي حكيم و قوي و قادر و عليم نيست؟!



آيا عقل در اين معركه جز به حضرت ربّ العزّه و وجود مقدّسي كه آفريننده اين پديده هاست توجه مي كند؟



اگر عقل به هنگام تماشاي اين واقعيات كه سراسر باعث بهت و حيرت و تعجب و اعجاب است به غير حق رو مي كند، بگوييد آن غير كيست؟

من نِيَم كه دل از مهر دوست بردارم *** اگر ز كينه دشمن به جان رسد كارم

نه روي رفتنم از خاك آستانه دوست *** نه احتمال نشستن، نه پاي رفتارم

كجا روم، كه دلم پايبند مهر كسي است *** سفر كنيد رفيقان كه من گرفتارم

اگر هزار تعنّت كنيّ و طعنه زني *** من اين طريق محبّت ز دست نگذارم

مرا به منظر خوبان اگر نباشد ميل *** درست شد به حقيقت كه نقش ديوارم

در آن قضيّه كه با ما به صلح باشد دوست *** اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم

به عشق روي تو اقرار مي كند سعدي *** همه جهان به درآيند گو به انكارم

إنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لآَيات لاُِولِي الأْلْبابِ:(1)



به تحقيق در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز دلايلي است به روشن براي خردمندان.



خردمندان و اهل انصاف و وجدان و آنان كه از فطرت مستقيم و حال انساني برخوردارند، چون به خلقت آسمانها و زمين و پديده شب و روز دقّت كنند، صاحب آفرينش را مي يابند و چنانكه آيه بعد مي فرمايد، در همه حال پيشاني تواضع در برابر عظمت آفريننده هستي به خاك سايند و فرياد بر آورند كه: آنچه را حضرت حق در صحنه شگفت انگيز آفرينش قرار داده عين واقعيت و بر اساس حقّ و حقيقت است:

اَلَّذينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ:(2)



آنان كه در حال ايستاده و نشسته و خفتن خدا را ياد مي كنند و دائم در آفرينش آسمانها و زمين انديشه مي نمايند، به فرياد مي آيند كه: پروردگارا اين دستگاه با عظمت هستي را باطل و بيهوده نيافريدي پاك و منزّهي، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ (كه كيفر منكران و كافران است) حفظ فرما.

إنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللهُ فِي السَّماواتِ وَ الأْرْضِ لآَيات لِقَوْم يَتَّقُونَ:(3)



به حقيقت در رفت و امد شب و روز، بلكه در هر چيزي كه خداوند در آسمانها و زمين آفريد، هر آينه نشانه هايي (از عظمت و قدرت و قوّت و علم و حكمت و اراده او) است براي قومي كه تقوا پيشه اند.



آري هر آن كه انديشه و عقلش را از وساوس مكتب هاي الحادي و يورش هاي مدارس شيطاني و بند بازيهاي مادّيگران حفظ كند و به دور از تمام شوائب به آيات كتاب خلقت بنگرد، حضرت محبوب را يافته و به آغوش رحمتش درخواهد افتاد و تمام وجود خويش را تسليم او نموده، همچون ستاره اي كه در مدارش مي گردد بر حول محور عبادت و اطاعت خواهد گشت.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. آل عمران، 190.



2. آل عمران، 191.



3. يونس، 6.

بيا بيا كه دل و جان من فداي تو باد *** سري كه بر تن من هست خاك پاي تو باد

دلم به مهر تو صدپاره باد و هر پاره *** هزار ذرّه و هر ذرّه در هواي تو باد

زخانه تا به درآييّ و پا نهي به سرم *** سرم فتاده به خاك در سراي تو باد

تو را به بسمل من گر رضاست بسم اللّه *** بيا بيا كه قضا تابع رضاي تو باد

مقصّرم ز دعا در جواب دشمنامت *** ملايك همه افلاك در دعاي تو باد

مباد آنكه رَمَد هرگز از بلاي تو دل *** در اين جهان و در آن نيز مبتلاي تو باد

به درد خوي گرفتم دوا نمي خواهم *** هميشه در دل من درد بي دواي تو باد

اگر هلالي بيچاره در هواي تو مرد *** براي مردن او غم مخور بقاي تو باد

وَ هُوَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أفَلا تَعْقِلُونَ:(1)



و اوست كه زنده مي كند و مي ميراند، و رفت و آمد شب و روز به اداره و مراد اوست، آيا عقل و انديشه خود را بكار نمي بريد (تا خداشناس شد از اينهمه آلودگي نجات پيدا كرده، به فضاي ملكوتي عبادت و اطاعت درآئيد)؟

وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإذاهُمْ مُظْلِمُونَ:(2)



و برهان ديگر براي انسانها (در اثبات حق و قدرت بي نهايت در بي نهايتش) وجود شب است كه چون پرده روز را آن برگيريم ناگهان همه را تاريكي فراگيرد.

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، وَالْقَمَرِ أذا تَلاها، وَ النَّهارِ إذا جَلّيها، وَ اللَّيْلِ إذا يَغْشيها.(3)



اين آيت شواهدي از نظام مشهود روز و شب و تحول مناظر آن است كه محور اصلي اين اوضاع، جرم نوراني خورشيد مي باشد.



گويا از اين جهت جرم نور افشان خورشيد و تابندگي آن در يك آيه آمده، كه اگر تابش آن در ميان نباشد روشني در ميان نيست و همه اجسام ديگر آنچنان در تاريكي مي ماند كه چيزي ديده نمي شود، زيرا روشني هوا و رؤيت هر چيز اثر تابش بر آنهاست. از اين جهت در فضاي دور كه جسم يا جسمِ بازتابنده اي نيست همه چيز جز اجرام نوراني، تاريك است.



نورانيّت جرم ماه نيز هنگام در پي آمدن و مقابل شدن با خورشيد صورت ديگري از بازتاب نور آفتاب است. تجلّي نهار، صورت كامل تابندگي آن بر زمين مي باشد همين كه قسمتي از زمين از سمت تابش خورشيد روي گرداند روي خورشيد پوشيده و سايه تاريك شب گسترده مي شود.(4)

وَ اللَّيْلِ اِذا يَغْشاها.



قرآن مجيد در سوره مباركه نبأ درباره شب و روز مي فرمايد:

وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً، وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً.(5)



پرده شب، بدن و اعصاب را از شعاع نور مي پوشاند و انسان و حيوان را در پناه تاريكي خود آسوده و مطمئن از چشم رقيب و دشمن مي دارد. از اين رو انقطاع و آرامش كامل: «سُبات» بر محيط و جنبدگان حاكم مي گردد، چنانكه جنبش و آرامش جنبندگان پيرو گسترش و برگشت نور و سايه است، همين كه هنگام عصر تابش نور لغزيده شد و سايه يكسره برگشت، همه جنبندگان اعم از انسان و حيوان از ميدان زندگي با سستي و خستگي به سوي خانه و لانه و آشيانه خود برمي گردند و لباس تاريكي شب هر چه بيشتر فراگيرد، آرامش و خوابها عميق تر مي گردد.



در مقابل، هرچه گسترش نور آفتاب و تابش شعاع آن بيشتر مي گردد جنبندگان را بيشتر به ميدان زندگي مي كشاند. بالا آمدن آفتاب از سويي و محرك هاي احتياج از سوي ديگر، جنبندگان را برمي انگيزد و ميدان كوشش گرم مي شود و قدرتهاي بدني و فكري كه در نتيجه خواب و آسايش شب ذخيره و آماده شده بكار مي افتد. اين خواب و بيداري و تاريكي و روشني و شب و روز، پي در پي منشأ و عامل مهم پرورش و تكامل است.(6)

وَ اللَّيْلِ إذا يَغْشي، وَالنَّهارِ إذا تَجَلّي.(7)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. مؤمنون، 80.



2. يس، 37.



3. شمس، 1 - 4.



4. «پرتوي از قرآن» قسمت اول از جزء 30، ص108.



5. نبأ، 10 ـ 11.



6. «پرتوي از قرآن» قسمت اول از جزء 30، ص 14.



7. ليل، 1 ـ 2.



فعل هاي مضارع يَغْشي، تَجَلّي،(1) به حسب ماده لغوي و هيأت فعلي حدوث تدريجي، و تصريح نشدن به مفعول آنها، اطلاق و تعميم را مي رساند.



شب همي پوشاند آنچه را كه روز آشكارش مي نمايد، و روز آشكار مي نمايد آنچه را شب مي پوشاند.



سايه شب دامن مي گسترد و جنب و جوش زندگان و طبيعت آهسته آهسته آرام مي گيرد وبيشتر جنبندگان در جهت عكس دامنه تاريكي به سوي خانه و لانه و آشيانه خود روي مي آورند و پوشيده مي شوند.



در ميان اين پوشش ها چراغهاي حواسّ و ادراكات، يكي پس از ديگري خاموش مي شود تا آخرين حركت خيال و شعور از كار مي افتد و پوشيده مي گردد. شب اينگونه سراسر ظاهر و باطن عالم را مي پوشاند.



سپس ديري نمي پايد كه اشعه نور از آفاق دور مي تابد و عناصر و قواي حيات را اندك اندك بيدار مي نمايد و برمي انگيزد و دامنهاي پره شب را برمي چيند تا آنكه همه افسردگان و خفتگان را گرم و بيدار و فعّال مي گرداند.



در ميان اين تناوبِ متضادّ شب و روز و تبادل نور و ظلمت، و حركت و سكون، و گرمي و سردي، و پوشيده شدن و نمايان شدن آفاق دور و نزديك، از درون عناصر و فعل و افعالهاي مرموز آن، حيات نمودار مي شود و صورتهايي رخ مي نمايد كه جز پروردگار بر آنها احاطه ندارد.(2)

اي خدا را خود دو چشمم كور كن *** از جمالت ديده ام پر نور كن

دارم از خود صد شكايت اي خدا *** با كه گويم جز تو عيب خويش را

اي خدا دارم دلي از دست خويش *** شرحه شرحه پاره پاره ريش ريش

اي خدا آمد به ما از راستان *** اين حديث و نيست الاّ راست آن

كاين چنين گفت آن امام هفتمين *** كش روان بادا به صد رحمت قرين

كاي تو اندر اين سراي تنگناي *** صد هزارانت بلا اندر قفاي

چونكه افتي از بلايي در مضيق *** كش نبيني مر خلاصي اي رفيق

رو كريمي از كريمان را بجوي *** حال خود را سر بسر با او بگوي

اي خدا اي بحر احسان و كرم *** از كرمهايت جهاني غرق يم

هر كريمي جرعه نوش جام توست *** ريزه خوار سفره اِنعام توست

هر كريم از تو كرم آموخته *** مايه احسان ز تو اندوخته

سالها شد از خداوند كريم *** مر كرمهاي تو را هستم عزيم

گِرد بام خانه ات پر مي زنم *** خانه ات را حلق بر در مي زنم

چون گدايي بر دري فرياد كرد *** كه خدايش از لب نان شاد كرد

اي خدا در درگهت من آن گدا *** خانه را هم تو خدا هم نا خدا

اي خدا اي بي پناهان را پناه *** مجرمات را عين عفوت عذر خواه

يك نظر كن از عنايت سوي من *** فارغم گردان ز قيد خويشتن



مسأله قوّت و قدرت كه در جملات اوّل دعا بكار رفته و پديده شب و روز را به آن نسبت داده، اشاره به خورشيد و زمين است كه نورافشاني كرده با عظمت خورشيد كه نزديك به يك ميليون و سيصدهزار برابر زمين حجم دارد، و گردش زمين اين كره بزرگ و بسيار سنگين در هر بيست و چهار ساعت به دور خودش كه راستي دقيق تر از كارخانه ساعت است علت به وجود آمدن شب و روز است و اين دو پديده هم معلول اِعمال قوت و قدرت حق نسبت به خلقت خورشيد و زمين و حركت دقيق زمين به دور محور خود است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. تَجَلّي فعل ماضي است. (مصحح)



2. «پرتوي از قرآن» قسمت اول از جزء 30، ص123.



زمين با حركات شناوري كه در هر ثانيه سي كيلومتر است و حرمت وضعي كه در 24 ساعت يكبار به دور خود مي گردد منشأ تدبير فصول و شب و روز و اختلاف آنها مي شود.



از آثار منظم و دقيق و حكيمانه اين حركات، پرورش حيات و تكامل آنها مي باشد. از وضع حركات زمين مي توان پي برد كه همه حركات و شناوري ثوابت و سيّارات كه حساب دقيق آن خارج از درك ما مي باشد با نظم دقيق و تدبير حكيمانه جريان دارد.



مجموع انرژي كه به صورت تشعشع نور و حرارت از كل سطح خورشيد در هر سال منتشر مي شود 2410×2/1 وات مي باشد. در سطح خورشيد حرارتي حدود 6000 درجه سانتيگراد وجود دارد. در چنين حرارتي همه عناصر به صورت گاز مي باشد و از اين گذشته، تركيبات شيميايي از هم گسسته و مخلوطي مكانيكي از عناصر بخار شده در حال فروزندگي است.



در خورشيد هم كربن وجود دارد و هم اكسيژن، بنابراين اولين چيزي كه به خاطر مي رسد اين است كه سوختن كربن اين انرژي عظيم را توليد مي كند، ولي حتي در درجه حرارت سطحي خورشيد (6000) هم هيچگونه تركيب شيميايي صورت نمي گيرد، چه رسد به درون آن كه درجه حرارت به بيست ميليون درجه مي رسد. وانگهي انرژي حاصل از سوختن يك گرم زغال نيم ميليون مرتبه از انرژي كه يك گرم از جرم خورشيد در طي عمر خود متشعشع كرده است كمتر مي باشد، بنابراين سرچشمه انرژي تشعشعي خورشيد جاي ديگر بايد باشد.



علم فيزيك قرن گذشته توانايي آن را نداشت اين سرچشمه را براي ما تعيين كند ولي پس از كشف نمودن انحلال و تجزيه تشعشعي ماده در اوايل قرن بيستم و امكان تحويل عناصر به يكديگر و تبدّلات هسته اي زير اتمي، روشني خاصي بر اين مشكل افكنده شد و اين نكته به دست آمد كه در ژرفناي ماده و در داخل هسته بي نهايت كوچك اتمها مقادير عظيمي از انرژي نهفته است كه آن را انرژي زير اتمي مي نامند.



اگر نور و حرارت خورشيد نتيجه سوختن ماده آن مي بود در عرض پنج شش قرن تمام جرم عظيم آن مي سوخت و نابود مي شد، ولي خورشيدي كه انرژي خود را از سرچشمه زير اتمي مي گيرد ميليونها سال پرتوافشاني كردهو خواهد كرد.



اين سرچشمه عظيم و لايتناهي دروني خورشيد، طبق آخرين نظريات علمي فيزيك كه با مشاهدات نجومي اقبات شده عبارت است از: يك رشته فعل و انفعالات هسته اي كه به صورت حلقوي زنجيري صورت مي گيرد و در طيّ اين حلقه مقادير عظيمي از انرژي آزاد مي شود.



در طي اين فعل و انفعال حلقوي، هسته هاي كربن و ازت دخالت مستقيم و نقش كاتاليزر دارند و سرانجام پس از طيّ يك دوره، هسته كربن يا ازت به همان حالت اولي خود برمي گردد و پروتونهاي آزاد ئيدروژن تبديل به هسته هليوم مي گردد.



انرژيي كه در جريان اين فعل و انفعال در تحت درجه حرارت 20 ميليون درجه آزاد مي شود درست مطابق با همان مقدار انرژي است كه در نتيجه تشعشع از خورشيد صادر مي شود:

اَلْحَمْدُللهِ الَّذي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ بِقُوَّتِهِ، وَ مَيَّزَ بَيْنَهُما بِقُدْرَتِهِ.