بازگشت

مسأله باعظمت قرب


مقام قرب مقامي بس بزرگ و موقفي بس سترگ است كه خداوند مهربان براي عباد و بندگانش مقرّر فرموده و زمينه رسيدن به اين مقام را براي همه فراهم آورده است. انسان با جمع كردن شرايطي كه در آيات قرآن و معارف اسلامي گوشزد شده مي تواند در حدّ استعداد و قدرتش به اين مقام برسد.



قرآن مجيد در آيات كريمه اش به اين مقام و دارندگان اين منصب اشاره فرموده است، باشد كه ديگران نسبت به اين مقام توجه نموده، خود را براي به دست آوردنش آماده سازند.

إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَة مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ:(1)



فرشتگان مريم را گفتند كه خدا تو را به كلمه اي كه نامش مسيح، عيسي بن مريم است بشارد مي دهد كه در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است.

كِتابٌ مَرْقُومٌ، يَشْهَدُهُ الْمَقَرَّبُونَ:(2)



كتابي است كه به قلم حق نوشته شده، و مقرّبان حق به مشاهده آن نائل شوند.

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمَقَرَّبُونَ:(3)



چشمه اي در بهشت است كه صاحبان مقام قرب از آن مي نوشند.

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ، اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ:(4)



آنان كه در ايمان و عمل و عقيده و اخلاق و فضائل و كمالات بر همه پيشي جستند، آنان به حقيقت مقرّبان درگاه حضرت حقّند.

فَأمّا إنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ...:(5)



پس آنان كه از مقرّبان درگاه حقّند...



از آنجا كه سوره مباركه واقعه سابقون را به عنوان معرّبون معرفي مي كند، لازم است به آيه زير هم كه همين معنا را دنبال مي كند توجه نمائيد:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ:(6)



سپس كتاب (قرآن) را به آن دسته از بندگان خود كه برگزيديم به ارث داديم، اينان سه دسته شدند: ظلم كننده به خود به خاطر تجاوز از حدود الهي سالك راه عدالت و سبقت گيرنده به هر عمل خير به دستور حق، كه اين رتبه در حقيقت همان فضل بزرگ است.



در ذيل اين آيه مسائل مهمّي از ائمّه عليهم السّلام نقل شده است كه عنايت به برخي از آن مسائل ضروري است.



«معاني الاخبار» صدوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت مي كند:

اَلظّالِمُ يَحُومُ حَوْمَ نَفْسِهِ، وَالْمَقْتَصِدُ يَحُومُ حَوْمَ قَلْبِهِ، وَالسّابِقُ يَحُومُ حَوْمَ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ.(7)



ستمگر كسي است كه دور نفس مي گردد، به اين معنا كه تابع هواي نفس و شهوات و غرائز غلط است و كوششي جز براي به دست آوردن رضاي نفس ندارد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 45.



2- مطففّين، 20 - 21.



3- مطففّين، 28.



4- واقعه، 10 - 11



5- واقعه، 88.



6- فاطر، 32.



7- «ميزان الحكمة» ج، 8، ص 106.



مقتصد به تزكيه و تطهير قلب به وسيله زهد و عبادت اشتغال دارد. سابق در طريق اخلاص و توجه تام به جضرت حق است و با تمام حركات و افعالش غير محبوب را نفي و در تمام شئون حيات جز به خداوند عزيز نظري ندارد، و اين است آن كه خداوند در قرآن مجيد از وي به عنوان مقرّب ياد كرده است.

تا عمر بود در هوس روي تو باشم *** در خاك شوم خاك سر كوي تو باشم

فرداي قيامت نروم جانب طوبي *** در سايه سرو قد دلجوي تو باشم

از غمزه تو كاست تن من كه چو مويي *** من موي شوم در خم گيسوي تو باشم

هر گه كه تو از ناز بري دست به چوگان *** خواهم همه تن سر شوم و گوي تو باشم

اي شاخ گل تازه منم بلبل اين باغ *** معذورم اگر شيفته روي تو باشم

روزي كه فلك نام مرا خواند هلالي *** مي خواست كه من مايل ابروي تو باشم

قالَ الْباقِرُ عليه السّلام: السَّابِقُ بالْخَيْراتِ: الاْمامُ، وَالْمَقْتَصِدُ: الْعارِفُ لِلإمامِ، وَالظّالِمُ لِنَفْسِهِ: الَّذي لا يَعْرِفُ الاْمامَ:(1)



امام باقر عليه السّلام فرمود: منظور از سابق به خيرات امام معصوم، و مقتصد عارف به امام معصوم، و ظالم كسي است كه در حقّ امام معرفت نداردد.

عَنِ الباقِرِ عليه السّلام: أمَّا الظّالِمُ لِنَفْسِهِ مِنّا فَمَنْ عَمِلَ صالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً. وَأمَّا الْمُقْتَصِدُ فَهُوَ الْمَتَعَبِّدُ الْمُجْتَهِدُ. وَأمَّا السّابِقُ بِالْخَيِْاتِ فَعَلِيٌّ وَالْحنَ وَالحُسَيْنُ عليهم السّلام وَمَنْ قُتِلَ مِنْ آلِ مُحَمَّد شَهيداً:(2)



از حضرت باقر عليه السّلام است: كه ظالم به نفس از ما كسي است كه داراي عمل صالح و نيز معصيت است، و مقتصد عبادت كننده كوشا، و سابق به خيرات علي عليه السّلام و حضرت حسن و حسين و شهيد از آل محمّد است.

مَكْتُوبٌ فٌِ الاْنْجيلِ... طُوبي لِلْمُصْلِحينَ بَيْنَ النّاسِ، اُولئِكَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ:(3)



در انجيل عيسي عليه السّلام است: خوشا به حال اصلاح كنندگان بين مردم اينان روز قيامت داراي مقام قربند.

عَنْ عَلِيٍّ عليه السلامُ: عَلَيْكُمْ بِصِدْقِ الإخْلاصِ وَحُسْنِ الْيَقينِ، فَإنَّهُما أفْضَلُ عِبادَةِ الْمُقَرَّبينَ.(4)



از علي عليه السّلام است: بر شما باد به درستي در اخلاص و نيكي يقين، كه اين هر دو از برترين عبادات بندگن مقرّب است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 107



2- «مجمع البيان» ج 8، ص 409.



3- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 107 - 108.



4- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 107 - 108.

عَنْ عَلِيٍّ عليه السلامُ: أقْرَبُ النّاسِ مِنَ اللّهِ سُبْحانَهُ أحْسَنُهُمْ إيماناً:(1)



علي عليه السّلام: مقرّب ترين مردم به حضرت حق، بهترين آنان از حيث ايمان است.

وَعَنْهُ عليه السّلام: أقْرَبُ الْعِبادِ إلَي اللّهِ تَعالي أقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ وَإنْ كانَ عَلَيْهِ، وَأعْمَلُهُمْ بِالْحَقِّ وَإنْ كانَ فيهِ كُرْهُهُ:(2)



و از اميرالمؤمنين عليه السّلام است: نزديكترين بنده به خدا كسي است كه حقگوتر باشد گر چه گفتارش به ضرر خودش تمام شود، و عامل ترين افراد به برنامه هاي حق باشد گر چه از آن عمل كراهت داشته و ميلي به آن برايش نباشد.

فيما أوْحَي اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلي داوُدَ عليه السّلام: يا داوُدُ كَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ، كَذلِكَ أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَكَبِّرُونَ:(3)



امام صادق عليه السّلام فرمود: در وحي حضرت حق به داود آمد: اي داود: چنانكه نزديكترين بندگان به من متواضعون و فروتنانند، دورترين آنان متكبّران مي باشند.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله: قالَ اللّهُ تبارَكَ وَتَعالي... ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ عَبْدي بِمِثْلِ أداءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَلا يَزالُ عَبْدي يَبْتَهِلُ إلَيَّ حَتّي اُحِبَّهُ، وَمَنْ أحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَمَوْئِلاً، إنْ دعاني أجَبْتُهُ، وَإنْ سَأَلَني أعْطَيْتُهُ:(4)



رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله از خداوند تبارك و تعالي نقل مي كند: بنده ام به چيزي مانند اداء واجبات به من تقرّب نمي جويد او با زاري و گريه دائمش محبوب من است، هر كس محبوبم باشد گوش و چشم و دست و پناهگاهش هستم، چون دعا كند اجابت نمايم و چون بخواهد عطا كنم.

قالَ عَليٌّ عليه السّلام: تَقَرَّبُ الْعَبْدِ إلَي اللّهِ تَعالي بِإخْلاصِ نِيَّتِهِ:(5)



علي عليه السّلام فرمود: راه مقرّب شدن عبد به حضرت رب، اخلاص نيّت است.

عَنِ الْباقِرِ عليه السلامُ: كانَ فيما ناجَي اللّهُ بِهِ مُوسي عليه السلام عَلَي الطُّورِ أنْ يا مُوسي، أبلِغْ قَوْمَكَ أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ الْمَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُكاءِ مِنْ خَشْيَتي، وَما تَعَبَّدَ لِيَ الْمُتَعَبِّدُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحارِمي، وَلا تَزَيَّنَ لِيَ الْمُتَزَيِّنُونَ بِمِثْلِ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيا عَمَّا بِهِمُ الْغِنا عَنْهُ.



فَقالَ موسي عليه السّلام: يا أكْرَمَ الأكْرَمين َ، فَماذا أثَبْتَهُمْ عَلي ذلِكَ؟ فَقالَ يا مُوسي، أمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَيَّ برالْبُكاءِ مِنْ خَشْيَتي فَهُمْ فِي الرَّفيقِ الأعْلي لا يَشْرَكُهُمْ فيهِ أحَدٌ.(6)



امام باقر عليه السّلام فرمود: در مناجات خداوند با موسي در كه طور اين چنين خطاب شد: به قمت بگو متقرّبون به



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 108 - 109.



2- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 108 - 109.



3- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 108 - 109.



4- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 108 - 109.



5- «بحار» ج 70، ص 16.



6- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 114.



برنامه اي به مانند گريه از خشيت من به حضرتم تقرّب نجويند، و عبادت كنندگان به چيزي مانند خودداري از محرمات به عبادت من برنخاستند، و آرايش كنندگان به چزي مانند بي رغبتي در دنيا به آنچه كه از آن بي نياز هستند براي من آرايش نكردند.



موسي عرضه داشت: اي اكرم الاكرمين، چه اجري براي ايشان قرار داده اي؟ جواب آمد: اي موسي، امّا آنان كه به گريه از خشيت من به من تقرّب جستند، در رفيق اعلايند و در چنين مزدي احدي با آنان شركت ندارد.



يا الهي و سيّدي و ربّي:

گر جدا سازي به تيغ جور بند از بند من *** از تو قطعاً نگسلد سررشته پيوند من

تلخ كامم، زان لب شيرين كرم كن خنده اي *** چيست چندين زهر چشم اي شوخ شكّر خند من

غمزه خونخواره ات را گر سر عاشق كُشي است *** عاشق ديگر نخواهي يافتن مانند من

امشب از بخت سيه در كنج تاريك غمم *** يك زمان طالع شو اي ماه سعادتمند من

ناصحا چون عشقبازان از نصيحت فارغند *** پند بشنو عمر خود ضايع مكن در پند من

كرده اي عهد وفا من خورده ام سوگند مهر *** بشكند عهد تو امّا نشكند سوگند من

چون هلالي با مه رويت دلم خرسند بود *** آه از اين غمها كه آمد بر دل خرسند من

عَنْ لُقْمانَ الْحَكيمِ أنَّهُ قالَ في وَصِيَّتِهِ لاِبْنِهِ: يا بُنَيَّ أحُثُّكَ عَلي سِتِّ خِصال لَيْسَ مِنْها خَصْلَةٌ إلاّ وَتُقَرِّبُكَ إلي رِضْوانِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَتُباعِدُكَ عَنْ سَخَطِهِ:



اَلاْوَّلَةُ: أنْ تَعْبُدَ اللّهَ لا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً: الثّانِيَةُ: الرِّضا بِقَدَرِ اللّهِ فيما أحْبَبْتَ أوْ كَرِهْتَ. وَالثّالثَةُ: أنْ تُحِبَّ فِي اللّهِ وَتُبْغِضَ فِي اللّهِ. وَالرّابِعَةُ: تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ. وَالخامِسَةُ: تَكْظِمُ الْغَيْظَ، وَتُحْسِنُ إلي مَنْ أساءَ إلَيْكَ. وَالسّادِسَةُ: تَرْكُ الْهَوي وَمُخالَفَةُ الرَّدي:(1)



لقمان حكيم در سفارشش به فرزند خود فرمود: اي پسرم ترا به شش خصلت تشويق مي كنم كه به هر كدامش مي تواني به رضوان حق نزديك شده و از سخطش دور گردي:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «ميزان الحكمة» ج 8، ص 114.



اول: خدا را عبادت كن و براي حضرتش شريك قرار مده. دوم: به آنچه خداوند برايت مقرّر كرده راضي باش چه دوست داشته باشي يا مكروهت باشد. سوم: براي خدا دوست داشته باش و به خاطر او دشمن باش. چهارم: آنچه براي خود دوست داري براي ديگران هم دوست داشته باش. پنجم: خشمت را فرو خور و به كسي كه به تو بدي كرده نيكي كن. ششم: هواي نفس را ترك كن و با امور پست مخالفت بورز.



در هر صورت ره قرب به حق، اداي واجبات به اخلاص و ترك محرّمات و آراسته شدن به حسنات و قرار گرفتن در مدار يقين به حق و ايمان به روز قيامت است، كه براي تقرّب بجز اين مراحل راهي نيست.



عارفان بيداردل كه راه قرب را پيموده و به خاك حرم محبوب سر سوده، براي طيّ اين طريق، رعايت اصولي را دستور مي دهند:



اول: جوع: و به عبارت ديگر كم خوري، چنانكه از سيّد انام رسيده:

سَيِّدُ الأعمالِ الْجُوعُ:



آقاي همه اعمال گرسنگي است.



در فضائل جوع و كم خوري از انبيا و ائمّه روايات نابي رسيده كه ذكر آن از حوصله اين وجيزه بيرون است. سفر كرده ها فرموده اند: جوع و كم خوري مورث نورانيّت دل و علّت نشاط در عبادت و نردبان ترقّي براي رسيدن به مقام وصال و لقاء حضرت ربّ ـ جلّ و علا ـ است.

گر چه پر خوردن بود شيرين و چرب *** ليك شمس عمر را آرد به غرب

زان كه كم خوردن به قول مصطفي *** مي دهد دل را صفا، جان را ضيا

گفت در قرآن خدا گر چه «كُلُوا» *** از پي آن كرد امر «وَاشْرَبُوا»

ليك بعد از هر دو اي جان عمو *** نهي سيري كرده با «لاتُسْرِفُوا»

پرخوران رادل مكدّر مي شود *** پرخوران ار عقل از سر مي رود

هر كه كم خور گشت پر آزار شد *** جانش از لوث قساوت پاك شد

وان كه پرخور گشت پر آزار شد *** در كسالت اوفتاد از كار شد

جوع وكم خوردن سعادت آورد *** شَبع و پُرخواري شقاوت آورد

وانكه عبدالبطن شد اي هوشمند *** گشت پيش خلق و خالق ناپسند

هر كه تن را پرورد آن بي خبر *** نيست انسان هست گاو و خوك و خر

بلكه بدتر باشد از خوك و بَقَر *** زانكه نبود خوردن ايشان را ضرر

چونكه گشتي سير مرداري شدي *** بي خبر بر پا چو ديواري شدي

خود دمي مردار و ديگر دم سگي *** چون كني با شيرمردان هم تكي

نفس بد را هر كه سيرش مي كند *** بر گنه كردن دليرش مي كند

چونكه گشتي فارغ از خوردن چنان *** دان كه خوردي جمله آلاء جهان

نيست حاصل غير آن ثقل و تعب *** رنج و محنت آمده رفته طرب

نفس دشمن آمد اي مرد سَنَد *** هيچ عاقل دشمن جان پرورد؟

اي خلف باللّه گردي ناخلف *** گر خوري بسيار زين آب و علف

بهر مور و عقرب و كرمان و مار *** پروري تن را تو در ليل و نهار



دوم: صَمْت است: يعني كم گوئي و كم حرفي، كه قيمت كم گوئي آنچنان است كه حضرت مولا فرمود:

لَوْ كانَ التَّكَلُّمُ فِضَّةً لَكانَ السُّكُوتُ ذَهَباً:



اگر گفتن به منزله نقره باشد، هر آينه خاموشي طلاست.



و نيز فرمود:

مَنْ سَكَتَ نَجا:



آن كه ساكت زيست به نجات رسيد.



حضرت شيخ اجلّ، بهاءالدين محمّد عاملي فرمايد:

گوش بگشا لب فرو بند از مقال *** هفته هفته ماه ماه و سال سال

صَمْت عادت كن كه از يك گفتنك *** مي شود زُنّارت اين تحت الحنك

اي خوش آن كو رفت در حصنِ سكوت *** بسته دل در ذكر حيّ لا يموت

خامشي باشد زبان اهل حال *** گر بجنبانند لب گردند لال

رو نشين خاموشي چندين اي فلان *** كه فراموشت شود نطق و بيان

چند با اين ناكسان بي فروغ *** باز پيمائي دروغ اندر دروغ



سوم: كم خفتن است، و قسمتي از شب را به عبادت و گريه و زاري و تضرّع و ابتهال گذراندن، چنانكه از رسول انام صلّي اللّه عليه و آله رسيده:

كُلُّ عَيْن باكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ إلاّ ثَلاثَةَ أعْيُن: عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ، وَعَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَعَيْنٌ شَهَرَتْ في طاعَةِ اللّهِ:(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «مستدرك سفينة البحار» ج 7، ص 517.



هر چشمي در قيامت گريان است مگر سه چشم: چشمي كه از خشيت خدا بگريد، ديده اي كه از نامحرم فرو افتد، چشمي كه در طاعت خدا بيدار بماند.



عارف عاشق، حضرت راز شيرازي در اين مقوله مي فرمايد:

دلي كز عشق مست آمد سحر بيدار و هشيار است *** چه عاشق را به بزم حق سحرگه نوبت بار است

صفير مرغ عشق حق سحر در گوش دل ايد *** به درب حق درآ عاشق كه وقت وصل دلدار است

سحر خيزي گزين اي دل چه صبح دولتت بايد *** شب معشوق بيدار است و شب خفتن تو را عار است

نشان عشق و مستي دان سحرگه ديده گريان *** دل عشّاق آتش جان به شب در ذكر جبّار است

اگر گويد تو را زود است نفس دون خلافش كن *** كه اندر راه حق نفست بسي سست است و مكّار است

به تاريكي شب از چشم دل مي جوي نور حق *** كه نور حق تو را در گور ظلمانيِ تن يار است

جمال حق اگر جوئي به مرآتِ دل صافي *** به شب با عشق خو مي كن كه در شب وصل ديدار است

به ذكر عشق عادت كن به شب گر راز حق جوئي *** كه راز حق بدون عشق و ذكرش صعب و دشوار است



چهارم: عزلت و كناره گيري از مردمي است كه نفس آنان براي انسان از زهر خطرناكتر است، كه چنين عزلتي غير رهبانيت است. رهبانيت در اسلام ممنوع، و عزلت از شياطين و دزدان طريق انسانيت ممدوح است. شيخ بهاء در مدح عزلت فرمايد:

هر كه را توفيق حق آمد دليل *** عزلتي بگزيد و رست از قال و قيل

عزّت اندر عزلت آمد اي فلان *** تو چه جوئي ز اختلاط اين و آن

با مكش از دامن عزلت به در *** چند گردي چون گدايان در به در

گر ز ديو نفس مي خواهي امان *** رو نهان شو چون پري از مردمان

از حقيقت بر تو نگشايد دري *** زين مجازي مردمان تا نگذري

گر تو خواهي عزّت دنيا و دين *** عزلتي از مردم دنيا گزين

رو به عزلت آر اي فرزانه مرد *** وز جميع ماسوي اللّه باش فرد



پنجم: ذكر است، يعني قلب را با يد خدا منوّر كردن و زبان را به ذكر حضرت محبوب وادار نمودن و تكرار اين برنامه برابر با دستوري كه از منابع وحي رسيده تا جائي كه حقيقت و نورانيت ذكر در قلب استقرار يابد و به تمام جوانب هستي انسان پرتو اندازد تا غير دوست در وادي جان نماند و عملي جز براي محبوب از اعضاء انسان سر نزند. در قرآن مجيد در پنجاه و پنج آيه به طور صريح امر به ذكر شده و در اين زمينه رواياتي بسيار مهم از معصومين عليهم السّلام در مهم ترين كتب حديث وارد شده است