بازگشت

آنچه داريد با خدا معامله كنيد تا از نقمت در امان بمانيد


اگر چه آنچه در اختيار انسان است مِلك او نيست و ملكيت نسبت به همه چيز وقف حريم مقدّس كبرياست، كه در قرآن مجيد، اين سند متين و محكم ملكوتي آمده:

وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمواتِ وَالاْرض وَاللّهُ عَلي كُلَّ شَيْء قَديرٌ:(1)



و براي خداست مالكيت و ملكداري آسمانها و زمين، و خداوند بر هر چيزي تواناست.



اماّ از باب فضل و رحمت و عنايت و لطف، براي انسان مسأله مالكيت را نسبت به اشيائي كه با سعي و كوشش صحيح به دست مي آورد تجويز فرموده و فروش آنچه را در اختيار دارد مجاز دانسته و خود نيز در صف خريداران املاك و اجناس انسان قرار گرفته، تا آدمي در اين معامله از نقمت و خزي دنيا و عذاب آخرت مصون بماند، كه راهي براي نجات از نقمت جز معامله جان و مال با حضرت محبوب نيست و اگر كسي بدون معامله جان و مال و به تعبير روشنتر بدون ايمان و عمل صالح و جهاد و تقوا، طمع در نجات داشته باشد و خود را از حضرت حق طلبكار مغفرت و رحمت بداند، طمع بيجايي است و اميدش وي را به آنچه منظور اوست نخواهد رساند. ثمن حضرت حق در برابر مُثمَن انسان، براساس آيات قرآن مجيد، بهشت و رضوان الهي است:

إنَّ اللّهَ اشْترَي مِنَ الْمُؤْ مِنينَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ:(2)



همانا خداوند در برابر بهشت، خريدار جان و اموال مردم مؤمن است.



آري اگر در سايه ايمان، تمام حركات بروني و دروني انسان و همچنين اموالش با حضرت حق معامله شود عاقبت كار بهشت و رضوان الهي است. آنان كه در كنار ثروت و اموالشان جود و سخاوت ندارند و از خرج كردن حركات جسم و روح در راه خداوند مضايقه مي كنند و با اين حال اميد به رحمت حق دارند و به بهشت عنبر سرشت طمع مي بندند، آيا اين اميد و طمعشان بجا و به مورد و قابل قبول طبع سليم است؟



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 189.



2- توبه، 111.



اينان مصونيّت از نقمت را در چه مي جويند؟ مگر نه اين است كه معارف الهيّه و آيات قرآنيّه مصونيّت از نقمت را در سايه معامله انسان با خدا مي دانند. اينان بايد زندگي انبيا و امامان و اولياء و عاشقان حضرت محبوب را مورد توجه قرار دهند و ببينند كه اين طايفه چگونه نفس و مال و فرزند خود را در راه دوست بذل كردند و آنچه را از فضل حق به دست آورده بودند به حضرت حق برگرداندند و حاضر نشدند با غير يار معامله كنند و آنچه دارند به غير دوست واگذار نمايند.



انبيا و اوليا اين حقيقت را روشنتر از خورشيد يافته بودند كه معامله با غير حق جز خسارت و افتادن در نقمت و هلاكت ابدي و خزي دنيا و عذاب آخرت محصول ديگري ندارد.



ابراهيم عزيز با حمله به بتهاي بتخانه، جانش را در ترازوي معامله با حق گذاشت تا جائي كه به هنگام قرار گرفتن در منجنيق براي افتادن در آتش و جانبازي در راه دوست، در پاسخ سؤال جبرئيل كه به او گفت: اگر تو را حاجتي هست بگو، گفت: حاجت هست اما نه به تو كه به همين مقدار هم حاضر نشد با غير محبوب به معامله برخيزد! او با يقين به يك خواب، فرزند با كرامتش را به سرزمين مِني آورد و به طور جدّ و با تصميمي قاطع براي قرباني كردن وي در راه حضرت دوست كارد به گلويش كشيد! او از بذل مال در راه حضرت حق تا لحظات آخر عمر دريغ نكرد، تا جائي كه ملائكه الهي داستان انتخابش را به مقام خليل اللّهي در زمينه ايمان و عمل و اخلاقش يافتند.



قرآن مجيد از آن مرد بزرگ و حكيم سترگ، قهرمان توحيد، ظرف اخلاص و پاكي و پهلوان عمل و معرفت، به عنوان ابراهيم وفادار به تمام پيمانهاي الهي ياد كرد:

و ابراهيم الَّذي وَفّي.(1)



طمع و اميد به مغفرت و رحمت، بدون ايمان و عمل، محصول جدائي انسان از خوف ممدوح است. اگر بر گذشته منهاي طاعت و آلوده به گناه و معصيت، و بر آينده اي كه براي تهيدستان از عبادت واميان و اخلاق جز نقمت و عذاب دردناك ابدي نيست، خائف بوديم و اين خوف ما خوفي جدّي و قطعي بود، به اين طمع وا ميد غلط دچار نمي شديم و در عبادت و طاعت، فقير و تهيدست نمي مانديم و ظرف وجودمان ازانواع معاصي ظاهره و باطنه پُر نمي شد و زمينه دچار شدن به نقمت براي ما فراهم نمي گشت. بيائيد همچون سيّد سجّاد، آن عاشق واله، آن عابد زاهد، آن امام معصوم كه عبادات و اخلاقيات وايمان و ناله هاي شبانه و طاعت روزانه اش جهان را به بهت و حيرت اندخته، به پيشگاه حضرت محبوب دست دعا برداشته و در كمال تضرّع و زاري عرضه بداريم:

وَأعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نَقِمَتِكَ.



الهي اي اميد اميدواران، اي آرامش قلب عاشقان، اي محمود حامدان، اي انيس ذاكران، اي جليس شاكران، ما را از عذاب و كيفر فردا، و جريمه هاي روز قيامت، و در يك كلمه از نقمت آزاد فرما.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نجم، 37.



سلامت فرداي قيامت از آنِ اهل خوف و ترس است و نجات از نقمت و عذاب از آن آنان است، چنانكه قرآن مجيد بر اين معنا دلالت دارد:

وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ:(1)



و براي آن كس كه از مقام قهر و غلبه و كبريائي حق بترسد دو بهشت خواهد بود.

ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامي وَ خافَ وَعيد:(2)



اين آسايش و امنيّت و راحت و استراحت براي كسي است كه دلش غرق در خوف خدا، و از وعده قهر و عذاب در فرداي قيامت در ترس است.

وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْض يَتاءَلُونَ، قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ، فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ:(3)



و اينان در بهشت با هم به صحبت آمده از سرگذشت يكديگر جستجو مي كنند، و باهم بدين گفتگو آيند كه: ما در دنيا در اهل و قبيله خود خداترس بوديم خداوند هم بر ما منّت گذاشت و ما را از عذاب سَموم مصونيّت داد.



اميرالمؤمنين عليه السّلام براي مصونيّت انسان از نقمت و عذاب فردا، در خطبه هاي ملكوتي «نهج البلاغه» هشدارهاي عجيبي مي دهد:

فَاحْذَرُوا ـ عِبادَ اللّهِ ـ الْمَوْتَ وَقُرْبَهُ، وَأعِدُّوا لَهُ عَدَّتَهُ، فَإنَّهُ يَأتي بِأمْر عَظيم، وَخَطْب جَليل، وَيَأْتي بِخَيْر لا شَرَّ بَعْدَهُ أبَداً، وَبِشَرٍّ لا خَيْرَ بَعْدَهُ أبَداً، فَمَنْ أقْرَبُ مِنَ الْجَنَّةِ مِنْ عامِليها؟ وَمَنْ أقْرَبُ مِنَ النّارِ مِنْ عامِليها؟ وَأنْتُمْ طُرُدُ الْمَوْتِ الَّذي إنْ أقَمْتُمْ لَهُ أخَذَكُمْ، وَإنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أدْرَكَكُمْ وَهُوَ ألْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَواصيكُمْ، وَالدُّنْيا تُطْوي مِنْ خَلْفِكُمْ، فَاحْذَرُوا ناراً قَعْرُها بَعيدٌ، وَحَرُّها شَديدٌ، وَعَذابُها جَديدٌ، وَحِلْيَتُها حَديدٌ. دارٌ لَيْسَ فيها رَحْمَةٌ، وَلا تُسْمَعُ فيها دَعْوَةٌ، وَلا تُفَرَّجُ فيها كُرْبَةٌ(4). فَاتَّقُوا اللّهَ، وَلا تُسْخِطُوهُ بِرِضي أحَد مِنْ خَلْقِهِ...(5)



بندگان حق، از مرگ و نزديكي آن بر حذر باشيد، براي برخورد با آن با تمام وجود مهيّا شده و در مقام تهيّه توشه برآئيد، مرگ با برنامه اي عظيم و پيشامدهاي ناگوار به سوي شما مي آيد. مرگ آورنده خيري است كه از پس آن شرّ نيست، و آورنده شرّي است كه از پس آن خير نيست. چه كسي از آنان كه براي بهشت زحمت كشيده به بهشت نزديك تر است، و كدام يك شخص از آنان كه زمينه جهنّم رفتن را فراهم كرده به عذاب دوزخ سزاوارتر است؟!



شما شكار مرگ هستيد كه اگر از آن فراري نباشيد، به شما خواهد رسيد و اگر فراري باشيد بدون شك گريبان شما را خواهد گرفت. مرگ از سايه شما به شما چسبيده تر، و با زلف شما گره خورده است. دنيا از پشت سر شما به هم پيچيده مي شود. اي مردم از آتشي كه گوديش بسيار زياد، حرارتش شديد، عذابش نو و زيورش آهن است بترسيد. آنجا محلّي است كه رحمت در آن نيست و به خواسته كسي توجه نمي شود و راهي براي رفع درد و رنج ندارد. پس تقواي خدا پيشه كنيد و براي خشنودي كسي خود را به سخط حضرت حق دچار نكنيد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- رحمن، 46.



2- ابراهيم، 14.



3- طور، 25 - 27.



4- «نهج البلاغه» نامه 27.



5- «أعلام الدين» ص 248.



به حقيقت بيا بيدار شو، و به عرصه گاه بينائي و آگاهي قدم بگذار و اين معنا را كه خدا و انبيا و امامان بر آن تأكيد دارند به خود بباوران كه: در برابر كم و زياد و كوچك و بزرگ و اندك و بيش حتي به اندازه آنچه كه از تراش تخته و سنگ بر زمين مي ريزد و به مقدار پوست نازك بين خرما و هسته آن و به قدر نخي كه وسط شكاف هسته خرما است در فرداي قيامت مسئولي و مورد مؤاخذه قرار خواهي گرفت. اين معنا را بدان كه آنچه در درونت مي گذرد و آنچه در برون داري حتي اشارات چشم و خيانتهايش به حسابت خواهد آمد.



راستي اگر مي خواهي قلبت خاشع شود و اعضايت به لرزه آيد و اشك چشمت سرازير گردد، برابر آنچه در قرآن مجيد و گفتار انبيا و امامان درباره قيامت آمده، از اهوال عظيمش و رنج و دردش و شدّت و حِدّت مسائلش همه و همه را در ميدان نفس مجسّم كن، باشد كه از اين طريق مصونيت خود را از خزي دنيا و عذاب آخرت تضمين نمائي و خود را از نقمت امروز و فردا رهانيده و آزاد سازي و تا زنده اي دست نياز به درگاه بي نياز دراز كني و با خضوع و خشوع از حضرت ربّ العزّه بخواهي كه:

وَأعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نَقِمَتِكَ.



بلبل گلستان عشق، حافظ شوريده حال، خطاب به حضرت محبوب گويد:

روي بنماي و وجود خودم از ياد ببر *** خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چه داديم دل و ديه به طوفان بلا *** گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر

زلف چون عنبر خامش كه ببويد هيهات *** اي دل خام طمع اين سخن از ياد ببر

سينه گو شعله آتشكده فارس بكُش *** ديده گو آب رخ دجله بغداد ببر

دولت پير مغان باد كه باقي سهل است *** ديگري گو برو و نام من از ياد ببر

سعي نابرده در اين راه به جائي نرسي *** مزد اگر مي طلبي طاعت استاد ببر

روز مرگم نفس وعده ديدار بده *** وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

دوش مي گفت به مژگان درازت بكُشم *** يارب از خاطرش انديشه بيداد ببر

حافظ انديشه كن از نازكي خاطر يار *** برو از درگهش اين ناله و فرياد ببر



اين را بدان كه جوارحت در قيامت شاهدان عمل، اعضايت جنود حق، ضمائرت جاسوس او و پنهانت آشكار محضر حضرت ربّ الارباب است. چه بسيار گناهاني كه فراموشت شده، چه عبادتها و طاعتها كه از آن غافل گذشتي و چه آلودگيهائي كه بر قبحش مطّلع شدي و بر آن شرمنده گشتي در حالي كه شرمت فايده نداشت، و به وحشت افتادي در صورتي كه ترس و وحشتت سودمند نبود، نمي دانم با چه قدمي و با كدام روئي مي خواهي در برابر مولا قرار بگيري، و با چه زباني به وقت عرض اعمال، پاسخ آن محبوب را بدهي و با كدام قلب مي خواهي به انديشه برخيزي؟!



اگر حضرت مولا در آن صحنه به تو بگويد: بنده من آيا از من حيا نكردي كه با اعمال قبيحه به جنگ من آمدي ،در حالي كه از خجالت و حيائي كه از بندگانم داشتي آن اعمال را به پنهاني انجام دادي؟ چه شد كه از مردم شرم كردي ولي از من كه همه جا با تو بودم خجالت نكشيدي؟ من خوبيهايت رادر برابر مردم قرار دادم، تو با گناه ومعصيت با من معامله كردي. آيا من در نزد تو از بندگانم سبكتر بودم؟! مرا كوچك شمردي و عبادم را بزرگ دانستي! اين چه برنامه بود كه دچارش بودي؟!



براي نجات از نقمت و عذاب، به ايمان و عمل صالح و بخصوص به مكارم اخلاق يعني عفو و حلم و كرم و گذشت و مهرباني و چشم پوشي و جود و سخا و خشوع و خضوع و رأفت آراسته شويد كه خداوند مهربان به اين امور دستور داده و بندگانش را ترغيب فرموده و آراسته به اين حقايق را محبوب خود دانسته و تارك اين واقعيات را از ديده محبّت انداخته است. رسول خدا براي دوري از نقمت در حديث بسيار جالبي مي فرمايد:

لا تَجْلِسُوا إلاّ عِنْدَ كُلِّ عالِم يَدْعُوكُمْ مِنْ خَمْس إلي خَمْس: مِنَ الشَّكِّ إلَي الْيَقينِ، وَ مِنَ الرِّياء إلَي الإخْلاصِ، وَمِنَ الرَّغْبَةِ إلَي الرَّهْبَةِ، وَمِنَ الْكِبْرِ إلَي التَّواضُعِ، وَمِنَ الْغَشِّ إلَي النَّصيحَةِ:(1)



منشينيد جز در پيشگاه انسان بينا و آگاهي كه شما را از پنج چيز به پنج چيز دعوت كند: از شك به يقين، از ريا به اخلاص، از اميد غلط به ترس حقيقي، از كبر به تواضع و از فريب و خيانت و خدعه به صافي و پاكي و سلامت.



در زمينه راه نجات از نقمت، روايات بسيار مهمّي در كتب حديث رسيده كه قسمتي از آن را در سطور زير مي خوانيد:

قَالَ النَّبِيُّ صلّي اللّه عليه و آله: ما مِنْ عَبْد مُؤمِن تَخْرُجُ مِنْ عَيْنِهِ دُمُوعٌ، وَلَوْ مِثْلُ رُؤُوسِ الذُّبابِ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ إلاّ حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَي النّار وَ ما مِنْ قَطْرَة أحَبَّ إلَي اللّهِ تَعالي مِنْ قَطْرَةِ دَمْع مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَقَطْرَةِ دَم في سَبيلِ اللّهِ:(2)



پيامبر صلّي اللّه عليه و آله: مؤمني نيست كه به اندازه سر مگس از خشيت حق اشك از ديده اش بريزد مگر اينكه خداوند وجودش را به آتش حرام كند. قطره اي در پيشگاه حضرت حق محبوبتر از اشك از خشيت، قطره خون در راه خدا نيست.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله: لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلاّ رَحيمٌ. فَقيلَ: كُلُّنا نَرْحَمُ يا رَسُولَ اللّهِ، فَقالَ: لَيْسَ رَحْمَةُ أحَدِكُمْ في خُوَيْصَةِ أهْلِهِ حَتّي يَرْحَمَ النّاسَ عامَّةً:(3)



رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله: جز رحيم وارد بهشت نمي شود. عرضه شد: همه ما اهل رحمت هستيم. فرمود: رحمت فقط در اهل خود نيست، بلكه دخول بهشت با رحمت به تمام مردم ميسّر است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «أعلام الدين» ص 2172.



2- «أعلام الدين» ص 274.



3- «أعلام الدين» ص 274 و 278.



درروايات بسيار مهم هست كه محبوب خدا محال است گرفتار عذاب اليم در قيامت شود. امام صادق عليه السّلام در يك روايت، محبوب خدا را بدين گونه معرفي مي كند:

إذا أحَبَّ اللّهُ تَعالي عَبْداً ألْهَمَهُ الطّاعَةَ، وَألْزَمَهُ الْقَناعَةَ، وَفَقَّهَهُ فِي الدِّينِ، وَقَوّاهُ بِالْيَقينِ، فَاكْتَفي بِالْكَفافِ، وَاكْتَسي بِالْعَفافِ...(1)



چون محبّت و عشق حق متوجه عبد شود، او را ملهَم به طاعت وملزم به قناعت و دين شناس مي كند و با يقين به حقايق، بر قدرت معنوي و روحي او بيفزايد، پس كارش به جائي رسد كه به كفاف از روزي حق اكتفا كند و به لباس عفاف خود را بپوشاند.



حسن بن يقطين از پدرش از جدّش حكايت مي كند كه: مردي از كاتبان يحيي بن خال والي اهواز شد، مانده اي از ماليات بر عهده من بود كه اگر مي گرفت تهيدست و فقير مي شدم و چيزي در بساطم نمي ماند. به من گفتند او اهل گذشت نيست، به انتظار باش كه مانده ماليات را بر تو ادّعا كند. از اينكه با او ملاقاتكنم مي ترسيدم، به حضرت ربّ العزّه پناه بردم، به وجود مقدس حضرتصادق راهنمائي شدم ،مشكلم را به حضرت عرضه داشتم، آن منبع كرامت بر كاغذي كوچك نوشت:

بِسمِ اللّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ: إنَّ لِلّهِ في ظِلِّ عَرْشِهِ ظَلاًّ لا يَسْكُنُهُ إلاّ مَنْ نَفّ عَنْ أخيهِ كُرْبَةً، أوْ أعانَهُ بِنَفْسِهِ، أوْ صَنَعَ إلَيْهِ مَعْرُوفاً وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَة، وَهذا أخُوكَ، وَالسَّلامُ:(2)



به نام خداوند بخشنده مهربان: براي خاوند در سايه عرشش سايه اي است كه در آنجا مسكن نمي گيرد مگر كسي كه رنجي را از برادرش بردارد، يا وي را در امر زندگي كمك دهد، يا كار نيكي در حقّش انجام بدهد گر چه به اندازه نصف خرما باشد، و آورنده نامه برادر توست.



اميرالمؤمنين عليه السّلام براي مصونيت از نقمت مي فرمايد:

نَبِّهُ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبِكَ، وَ جافِ عَنِ اللَّيْلِ جَنْبَكَ، وَاتَّقِ اللّهَ رَبَّكَ:(3)



با انديشه در واقعيات و حقايق و با تفكّر در خالق و مخلوق و گذشته و آينده خويش و گناه و عبادتت، دلت را بيداري و بينائي ده. به هنگام شب براي راز و نياز با حق و افتادن در عرصه مناجات، پهلو از بستر بردار، و تقوا و پرهيز از هر حرامي را در جنب مولايت كه در ظاهر و باطن ناظر به وضع توست رعايت كن.

قَالَ أميرُالمؤمنينَ عليه السّلام: إنَّ التَّفَكُّرَ يَدْعُو إلَي الْبِرُّ وَالْعَمَلِ بِهِ:(4)



امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: همانا انديشه و تفكر در امور، كشاننده انسان به خوبي و عمل به آن است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «أعلام الدين» ص 274و 278.



2- «أعلام الدين» ص 289.



3- «كافي» مترجَم، ج 3، ص 94.



4- «كافي» مترجَم، ج 3، ص 94.



مغز متفكّر علم حديث حضرت علامه مجلسي ـ رضوان اللّه عليه ـ در شرح اين روايت مي فرمايد:



تفكّر وارد در اين حديث شامل همه اقسام انديشه هاي درست است، چون تفكّر در بزرگي و عظمت حق كه دعوت مي كند به ترس از مقام او و اطاعت از دستوراتش و تفكّر در فناء دنيا و لذّتهاي زودگذر آن كه دعوت مي كند به ترك آن و تفكّر در سرانجام نيكوكاران كه دعوت مي كند به پيروي از آنان ح و تفكّر در عاقبت مجرمان كه دعوت مي كند بهدوري از اعمال وا خلاق ايشان و تفكّر در اسرار عبادات وا هداف آن كه دعوت مي كند به دوري از اعمال و اخلاق ايشان و تفكّر در اسرار عبادات واهداف آن كه دعوت مي كند به تكميل طاعات و كوشش براي رفع نقايص آنها ح و تفكّر در درجات ملكوتي آخرت كه دعوت مي كند براي تحصيل آن درجات و كمالات و...



آري هر انديشه صحيحي انسانرا به مقصد و منظور مثبتي رهنمون مي شود و چه بسا كه تفكّر و انديشه در وجود خويش در اينكه كيستم، از كجايم، از كه هستم، تا كي هستم، و به كجا مي روم، درِ تمام حقايق را به روي انسان بگشايد.



نراقي بزرگوار حاج ملا احمد مي فرمايد:

گفت زين ره لؤلؤ اين نُه صدف *** مَنْ عَرَفْ نَفْسَه فَقَدْ رَبَّهْ عَرَف

هر كسي كاو عارف نفس خود است *** عارف پروردگار سرمد است

مي شناسد هست بي جا و مكان *** هم نشان يابد ز بود و ني نشان

هم شناسد هستي دور از حواس *** آفتابي را ز شمع آرد قياس

هان چگوئي اين زمان آزرم كن *** آفتاب و شمع چبود شرم كن

خاك بر فرق قياسات تو باد *** زين قياساتت خدا كيفر دهاد

پيش خورشيد ازل صد آفتاب *** ذرّه خُردي نيايد در حساب

روح را كي شمع گفتن مي توان *** پيش آن خورشيد، بي مانند دان

هست كمتر از پر پروانه اي *** بلكه آنهم نيست جز افسانه اي

پيش فهم دانش ما كودكان *** مي دهد نفس از خداوندش نشان

نزد فهم ما و تو شد اين نشان *** معرفت حق را وگرنه اي فلان

ما كجا و درك ذات پاك او *** نيست كس را رتبه ادراك او

آن كه كور از مام زائيد اي همام *** كي تواند يافتن نور از ظلام

اين وجودي كاو نگنجد در جهان *** كي درآيد در نهاد اين و آن

عَنْ أبي عَبْدِ اللّهِ عليه السّلام قال: إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكارمِ الأخْلاقِ، فَامْتَحِنُوا أنْفُسَكُمْ، فَاَنْ كانَتْ فيكُمْ فَاحْمَدُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أنَّ ذلِكَ خَيْرٌ، وَإنْ لا تَكُنْ فيكُمْ فَاسْألُوا اللّهَ وَارْغَبُوا إلَيْهِ فيها. قالَ: فَذَكَرَها عَشَرَةً: اَلْيَقينُ وَالقَناعَةُ والصَّبْرُ وَالشُّكْرُ وَالْحِلْمُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ والسَّخاءُ وَالغَيْرَةُ وَالشَّجاعَةُ وَالْمُرُوَّةُ. قال: وَرَوي بَعْضُهُمْ بَعْدَ هذِهِ الْخِصالِ الْعَشَرَةِ وَ زادَ فيهَا الصِّدْقَ وَأداءَ الأمانَةِ:(1)



از امام صادق عليه السّلام است كه فرمود: خداوند ـ عزّوجلّ - رسولانش را به مكارم اخلاق مخصوص نموده، پس خود را بيازمائيد، اگر در شما وجود دارد خدا را به اين نعمت سپاس گوئيد و بدانيد كه اين خير است، و اگر در شما نباشد آن را از خدا خواهش كنيد و به پيشگاه خدا براي به دست آوردن آنها ابتهال و زاري نماييد. راوي گويد امام صادق عليه السّلام آنها را بهد ه شماره فرمودند: يقين، قناعت، صبر، شكر، حلم، خوش خلقي، سخاوت، غيرت، شجاعت، مروّت. گويد: برخي اين ده خصلت را روايت كرده و به آنها صدق و اداي امانت را نيز افزوده است.



روايت بسيار بسيار مهمّي است بخصوص كه ثقة الاسلام كليني آن را از عدّه اي از اصحاب در كتاب با عظمت «كافي» نقل فرموده. آن را چند بار با دقت مطالعه كنيد و خود قضاوت نمائيد كه آيا براي مصونيّت از نقمت جز آراسته شدن به اين واقعيّات راهي هست؟

عَنْ أبي عَبْدِ اللّهِ عليه السّلام قال: ثَلاثٌ مَنْ أتَي اللّهَ بِواحِدَة مِنْهُنَّ أوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ: الإنْفاقُ مِنْ إقْتار، والْبِشْرُ لِجَميعِ الْعالَمِ، والإنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ:(2)



امام صادق عليه السّلام فرمود: سه چيز است كه هر كس با يكي از آنها به ديدار خدا رود بهشت را بر او واجب كند. در حال تنگدستي انفاق كند، با تمام مردم جهان خوشروئي نمايد، و به ديگران نسبت به خود انصاف دهد (حق را بگويد اگر چه به زيان خودش باشد).



براي اين دفتر كه هنوز بسياري از مطالبش در محور شرح و تفسير دعاهاي «صحيفه» حضرت سجّاد مانده، ميسّر نيست به تمام آنچه كه باعث مصونيّت از نقمت است اشاره كند، اجمالاً بدانيد كه عمل به آيات قرآن و اجراي دستورات پيامبر و ائمه طاهرين در تمام شئون حيات، مورث مصونيّت از خِزْي دنيا و عذاب آخرت است. اين معني با برهان عقلي و با دليل نقلي ثابت است كه دوري از عبادات و آلودگي به معاصي و گناهان باعث نقمت و علّت بدبختي و شقاوت در دو جهان دنيا و روز محشر است. در پايان توضيح جمله:

وَأعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نَقِمَتِكَ



به حديث بسيار مهمّي از وجود مقدّس حضرت زين العابدين توجه كنيد كه آن خزانه اسرار الهي و منبع علوم ملكوتي، به علل نِقَم اشاره مي فرمايند:

إنَّ الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيُّرُ النِّعَمَ: الْبَغْيُ عَلَي النّاسِ، وَالزَّوالُ عَنِ الْعادَةِ فِي الْخَيْرِ وَاصْطِناعِ الْمَعْرُوفِ، وَكُفْرانُ النِّعَمِ، وَتَرْكُ الشُّكرِ قالَ اللّهُ تَعالي: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»(1):



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «كافي» مترجَم، ج 3، ص 96.



2- «كافي» مترجَم، ج 3، ص 161.



گناهاني كه باعث تغيير نعمت حق بر عبد است عبارتست از: ستم بر مردم، از دست دادن حالتي كه مورث انجام خوبي است، تعطيل كردن نيكي به مردم، كفران نعمت و ترك شكر خداوند مي فرمايد: «پروردگار، حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني كه آن قوم حالشان را تغيير دهند».