بازگشت

انحراف در عظمت


سطوري كه از ابتداي شرح جمله اول دعا: يا مَنْ لا تَنْقَضي عَجائِبُ عَظَمَتِهِ تا بدينجا نگاشته شد و مرا در اين زمينه جز بدين صورت چاره اي نبود، گوشه اي بسيار بسيار اندك از شگفتيها و عجائب عظمت او و مخلوقاتش بود، از اين شرح و بسط استفاده كرده و در چند جمله، قسمت بعد را كه حضرت زين العابدين عرضه مي دارد:

وَحْجُبْنا عَنِ الإلْحادِ في عَظَمَتِكَ



توضيح مي دهم كه: الهي ما را كه در برابر عجاب عظمت تو و آفريده هايت چشم باز، فطرت آزاد، عقل فعّال و قلب گيرنده داريم، از ستم و الحاد در برابر عظمتت بازدار.



الهي كدام ستم بالاتر از اين است كه حق روشن و عظمت معلوم را كه چون خورشيد وسط روز از افق اسماء و صفاتت طلوع دارد منكر شويم، و از شگفتيها و عجائب مخلوقاتت كه هر يك در جاي خود نشانگر عظمت و بزرگي تو هستند، غفلت ورزيم!



الهي كدام ظلم بالاتر از اين كه بجاي فرمانبردن از احكام ودستوراتت كه دل را مستعد پذيرش انوارت مي نمايد، به گردونه معاصي و ناپاكيها و آلودگيها درافتيم و به درياي پرطوفان شهوات غرق گشته و از صعود به سوي مقام قرب و وصل بازمانيم!



الهي آنان كه محجوب از عظمت تو هستند، بالاترين جرم و گناهشان اينست كه عقل عنايت شده تو را تعطيل كرده و به دامن جهل و جهالت توسّل جسته اند.



محبوبا، آنان كه محجوب از تماشاي تو هستند، به مرض كبر و خودخواهي و غرور و عُجب دچارند.



الهي ملحدان نسبت به عظمت تو، در كمال بي شرمي و بي حيائي، خود را ميزان سنجش واقعيات گرفته و آنچه را با خودشان مطابق و همگون نمي بينند انكار مي كنند.



اي معشوق عاشقان، چه پست اند آن بدبختهاي تيره روزي كه بجاي فرستادگان و سفيران پاك و آگاه تو، بي خبران مغرور را به معلّمي انتخاب كرده و تمام مايه هاي سعادت خويش را فداي آنان مي كنند، در صورتي كه تاريخ نشان داده در برابر اين فداكاري احمقانه چيزي نصيب آنان نشده است.



پروردگارا، اي اول و آخر، و اي ظاهر و باطن، و اي عليم و خبير، الحاد ملحدان داغ ننگي است كه شياطين جنّي و انسي بر پيشاني هويّت آنان زده اند، تا از انسانيّت و حقيقت و كرامت و فضيلت دور بمانند و تبديل به جرثومه فساد گشته و منبع پستي و رذالت گردند.

وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ:(1)



خداوند را اسماء حسني و بهترين است، او را به آن اسماء بخوانيد و واگذاريد آنان را كه در اين زمينه ميل به باطل دارند و منحرف از حق و حقيقت اند آنن بزودي به جزاي اعمال خلاف و گناهان بزرگ و انديشه هاي باطل خود مي رسند.



توجه به اسماء حسني علماً و عملاً، آدمي را از دچار شدن به مكتبهاي انحرافي و شياطين خطرناك حفظ نموده و ضامن تحقّق سعادت دنياو آخرت است. در روايات بسيار مهمّ «اصول كافي» از امامان معصوم عليهم السّلام آمده كه: «وَاللّهِ قسم، اسماء حسناي خدا مائيم». آري توسّل به علوم و معارف اهل بيت و بهره گيري از قواعد تربيتي آن بزرگواران انسان را از الحاد و انحراف و ميل به باطل و باطل شدن بازداشته و راه خوشبختي و تحقّق خير دنيا و آخرت را به روي انسان باز مي كند.



بدبختي ملحدان در اين است كه گوش از شنيدن صداي صملكوتي انبيا و ائمّه بسته، و گوش انسانيت را فروخته و گوش خر، خريده اند، كه با آن گوش حيواني جز صداي باطل و نداي شيطاني نمي شنوند. اينان به مايه هاي عالي ملكوتي وجود خود بر اثر الحاد و انحراف لطمه زده و دنياي فاني را بر آخرت باقي ترجيح داده اند.

زنده نبود آن دلي كز عشق جانان بازماند *** مرده دان چو دل ز عشق و جسم از جان بازماند

جاي نفس و طبع شد كز عشق خالي گشت دل *** ملك ديوان شد ولايت كز سليمان بازماند

اين عجب نبود كه اندر دست خصمان اوفتد *** ملك سلطاني كه از پيكار خصمان بازماند

عاشقان را نفرت است از لقمه دنيا طلب *** خوان سلطان را نشايد چون ز سگ نان بازماند

آن جوانمردان كه از همّت نه از سيري كنند *** پشت بر ناني كز اين اِشكم پرستان بازماند

اسب دل چون در قفاي گوي همّت راندند *** چرخ چوگاني از ايشان چند ميدان بازماند

آن زمان كز خويشتن رفتند و در سير آمدند *** جبرئيل تيزپر در راه از ايشان باز ماند

عشق باقي كي گذارد با تو از تو ذرّه اي *** گر تويي تو برفت و پاره اي زان بازماند

آن نمي بيني كه از گرماي تابستان گداخت *** همچو يخ در آب برفي كز زمستان بازماند

اي پسر بر خيز و با اين قوم بنشين زينهار *** كاين جهان پر دشمن است از دوست نتوان بازماند

گر ز دنيا باز ماني ملك عقبي آن توست *** شد عزيز مصر يوسف چون ز كنعان بازماند

من نپندارم كه تأثيري كند در حال تو *** خرقه اي با تو گر از آثار مردان بازماند

ديگران ثعبان سحر آشام نتوانند كرد *** آن عصايي را كه از موسيّ عمران بازماند

سيف فرغاني ز مردم منقطع شو بهر دوست *** قدر يوسف آنگه افزون شد كه ز اخوان بازماند



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- اعراف، 180.



آيات الهي اعم از آفاقي و انفسي و تربيتي كه به ترتيب عبارتست از جهان خلقت و انسان و قرآن، همچون روز روشن در برابر ديدگان عقل و دو چشم قلب جهت تأمين ايمان به حق و قيامت و نبوّت انبيا و امامت امامان و سعادت دناي و آخرت مي درخشد. آنان كه به اين آيات و بخصوص به قرآن مجيد كه كتاب زندگي و راهنماي انسان به سوي كمال است الحاد بورزند طرفي نبسته و از علم حق پنهان نيستند ودر پايان كار مايه اي جز خزي دنيا و عذاب آخرت براي آنان نخواهد ماند!

إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لاَ يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَي فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَن يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ:(1)



به حقيقت، آنان كه در آيات ما دچار الحادند، از علم و بصيرت ما پوشيده نيستند، آيا كسي كه بر اثر الحادش به جهنّم درافتد بهتر است يا آن كه ايمن از عذاب وارد محشر شود؟ اي ملحدان، آنچه مي خواهيد انجام دهيد كه خداوند به وضع شما آگاه و بيناست.



عارف ناشناخته بزرگ، سالك سبيل حق، عاشق واله مرحوم آيت اللّه حاج شيخ ابراهيم امام زاده زيدي كه داراي دم عيسوي بوده و در تربيت سالكانِ راه جدّي وافر داشته و در رساله پرقيمت «حكمت متعاليه و سير و سلوك» خود مي فرمايد:



«اي برادر، احوال آنان كه سالك سبيل اهل اللّه نيستند و افعال و حركات و حالاتشان بر اساس خواسته و ميل و مقتضاي شهوات آنهاست و در منجلاب آلودگي و قذارت روحي ومعاصي ظاهري و باطني آنچنان غرقند كه خداوند متعال در حقّ آنان فرموده:

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ:(2)



و اگر حق پيرو خواسته هاي آنان بود، هر آينه آسمانها و زمين وآنچه در آن بود به فساد كشيده مي شد،



آنقدر بيچاره و بدبخت اند، و به اندازه اي از سعادت و سلامت محرومند كه حتي از رسيدن به خواسته هاي مادي و محدود خود ممنوع و از آنچه طبع حيواني و ميل شيطاني و اشتهاي سَبُعي آنان اقتضا دارد محجوبند، چنانچه قرآن در حق آنان فرموده:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- فصّلت، 40.



2- مؤمنون، 71.

وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ:(1)



ميان آنان و خواسته هايشان فاصله و جدائي قرار گرفت.



اين بي خبران بي خرد و ملحدان پست و افتادگان در چاه شهوت و منغمران در آرزوهاي بي ارزش و غرق شدگان در هواي نفس، سرنگون در سخط حق و آتش غضب حضرت جبّارند!

أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ:(2)



آيا آن كه به دنبال رضاي خدا بود، چون كسي است كه دچار غضب الهي است و جايگاهش جهنّم است و جايگاه بدي است؟



اينان را متابعت هواي نفس به هاويه درانداخت و از آنچه در حال و هواي الهي بايد لذّت ببرند محروم ساخت. و به سرگرداني و اضطراب دروني دچار كرد به سلاسل و اغلالي كه صورت باطني الحاد و گناهان و معاصي است مقيّد نمود، چنانچه عبيد و مماليك گريزپا از به ذلّت زندان و غل و زنجير دچار كنند.



اينان را مالك نفسشان كه هواي لعنتي است تسليم مهالك كرد، از پي اين مالك و متصرف خائن است كه خازن آتش را در قيامت، معارف الهيّه «مالك» ناميده اند. براي اين سرگردانان در بيابان ضلالت و گم شدگان وادي هلاكت در برابر هر درجه اي از درجات اهل حق دركه اي در جحيم و عذاب مقيم و آتش عظيم و نار اليم است. براي آنان در برابر درجه توكّل دركه خذلان است، چنانكه در قرآن مجيد آمده است:

إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِن بَعْدِهِ:(3)



و اگر خداوند قهّار و حاكم جبّار شما را به خذلان دچار كند، پس بعد از آن چه قدرتي مي تواند به ياري شما برخيزد؟



و در برابر درجه تسليم دركه پستي و هوان و خواري است چنانكه در قرآن كريم فرموده:

وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُكْرِم إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ:(4)



و كسي كه خداوند وي را خوار كند، براي او سازنده كرامتي و عزّت بخشي نيست. همانا خداوند آنچه خواهد مي كند.



براي آنان در برابر درجه قرب و وصل دركه طرد و لعنت است. چنانكه در قرآن مجيد بدان اشارت رفته است:

أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ:(5)



بر اينان است لعنت خدا و لعنت تمام لعنت كنندگان.



چنانكه عارفان آگاه و عشاقان بينا در برابر حضرت محبوب از خويش با تمام وجود و به راستي و حقيقت، نفي قدرت و علم و وجود مي كنند و از پي اين تواضع و فناء في اللّه بهقدرت بي انتها و علم ذاتي و لدنّي و وجود مخلّد ابدي كه عنايت خاص حضرت دوست به آنان است مي رسند، ملحدان بدبخت، و منكران پست فطرت بهخاطر الحاد و انكارشان به ناتواني بي نهايت و جهل كلّي و هلاكت سرمدي دچار مي شوند و اين همان خِزْي عظيم است كه نتيجه الحاد و محصول انكار و ميوه تلخ ميل به باطل مي باشد، به راستي كه خداوند بزرگ همه ما را از درافتادن به چنين ورطه هلاكتي حفظ فرمايد.(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- سبأ، 54.



2- آل عمران، 162.



3- آل عمران، 160.



4- حج، 18.



5- بقره، 159.



بيائيد مرد ميدان ايمان و عمل و طهارت و پاكي و سلامت و تقوا شويم. بيائيد دنياي فاني را در برابر آخرت باقي انتخاب نكنيم و از اين راه خود را به خسارت ابدي مبتلا نسازيم. بيائيد در برابر پيشگاه باعظمت حضرت حق سر تسليم فرود آريم و از تمام دستورات او كه محض تأمين سعادت ما تنظيم شده پيروي نكنيم. بيائيد همچون حضرت زين العابدين عليه السّلام دست دعا به درگاه حضرت ربّ العزّه برداشته و در كمال عجز و نياز به جناب بي انباز عرضه بداريم: يا الهي و سيّدي و مولاي، يا أرحم الراحمين و يا أكرم الأكرمين:

وَاحْجُبْنا عَنِ الإلْحادِ في عَظَمَتِكَ.



به قول فيض آن شوريده واله، آن بلبل بوستان عشق و آن سالك مسلك صدق:

چو مرد او شدي مردانه مي باش *** چو مست او شدي مستانه مي باش

اگر در سر هواي دوست داري *** ز خويش و آشنا بيگانه مي باش

چو خواهي لذّت مستي بيابي *** شراب عشق را پيمانه مي باش

چو درهاي سعادت باز خواهي *** كليد عشق را دندانه مي باش

چو زلف او پريشان شد به صد دل *** در او آويز خود را شانه مي باش

وگر زلفش شود زنجير عشّاق *** برو عاشق شو و ديوانه مي باش

چو گل باشد تو بلبل باش و مي نال *** وگر شمع است رو پروانه مي باش

اگر جز جان تو مسند كند دوست *** فغان كن ناله كن حنّانه مي باش

تو يك قطره ز بحر لامكاني *** درون اين صدف دُردانه مي باش

خمش كن گفتگو بگذار اي فيض *** دهان را مهر كن بي چانه مي باش