بازگشت

شگفتيهاي نواحي مختلف جسم


اسميت و كپنهاور، بافت شناسان بزرگ معاصر در كتاب خود مي نويسند كه: ضخامت قشر خاكستري مخ از 5/2 تا 5/3 ميليمتر است و سطح آن به 000،200 ميلي متر مربع مي رسد و از 14 ميليون نرون «بافت عصبي» تشكيل شده كه وظيفه آنها احساس درد است، و اين مركزيت احساس درد با 000،500،3 نقطه گيرنده درد كه در سراسر بدن انسان قرار دارند مربوط است. به علاوه در سطح بدن 000،25 نقطه گيرنده سرما و 000،30 نقطه گيرنده گرما و 000،50 نقطه درك تحريكات مكانيكي وجود دارد!



با توجه به اينكه تعداد گلبولهاي قرمز در هر ميليمتر مكعب خون 000،000،5 است و سطحي كه يك گلبول اشغال مي كند، 128 ميكرون مربع است، بنابراين سطح مجموعي را كه قادرند براي عمل تنفس در هر ليتر خون بسازند به 3840 متر مربع بالغ مي شود. بدن انسان تقريباً داراي 30 تريليون گلبول قرمز و قطر هر گلبول هفت ميكرون است، بنابراين اگر فرضاً گلبولهاي خون را پشت سر هم رديف كنيم صفي به طول 000،210 كيلومتر ايجاد خواهد شد، و چون شعاع متوسط زمين 6366 كيلومتر است، بنابراين صف گلبولهاي بدن انسان به 33 برابر شعاع كره زمين بالغ مي گردد، و فاصله كره زمين تا ماه 8/1 برابر اين صف عجيب طولاني است.



عجيب تر آنكه هر گلبول قرمز خون از 000،000،265 مولكول هموگلوبين تشكيل يافته و هموگلوبين، رنگ دانه قرمز است كه مسئول حمل اكسيژن مي باشد، بنابراين تعداد كلّ هموگلوبين حياتبخش بدنانسان عدد 795 را تشكيل مي دهد كه در برابر آن 19 صفر گذاريم.



عمل بينائي ما به وسيله هفتاد ميليون سلول مخروطي شكل و قريب يكصد و هفتاد ميليون سلول ميله اي انجام مي گيرد كه در شبكه چشم قرار دارند و بر طبق عقيده هلمهتز در گوش انسان 000،6 تار صوتي وجود دارد كه هر تار با صوت و ارتعاشي خاص به لرزه مي آيد!



تنها لوله هاي كليه ها تا 4 ميليون عدد مي رسد كه طول مجموع آنها 22 كيلومتر است و در هر شبانه روز 1700 ليتر خون از اين كليه ها عبور مي كند، ولي خوني كه شبانه روز از ششها مي گذرد به 000،10 ليتر بالغ مي گردد.(1)



اينكه از قول انبيا و امامان و عشاقان و عارفان و والهان نقل شده: خدا را همه جا و در همه چيز ميت وان مشاهده كرد، حقيقتي است كه از خورشيد روشن تر و از نور پرفروغ تر است. به قول فيض آن شوريده شيدا و عشاق حضرت يكتا ـ جلّ جلاله ـ :

اي خفته رسيد يار برخيز *** از خود بفشان غبار، برخيز

هين بر سر لطف و مهر آمد *** اي عشاق يار زار، برخيز

آمد بَرِ تو طبيب غمخوار *** اي خسته دل نزار، برخيز

آي آن كه خمار يار داري *** آمد مه ميگسار، برخيز

اي آن كه به هجر مبتلائي *** هان مژده وصل يار، برخيز

اي آن كه خزان فسرده كردت *** اينك آمد بهار، برخيز

هان سال نو و حيات تازه *** اي مرده لاش پار، برخيز

اي كاهل سست چند خسبي *** هين چيست به كار و بار، برخيز

هين مرغ سحر به نغمه آمد *** جان را تو به نغمه آر، برخيز

آهي ز درون خسته بركش *** از ديده سرشك بار، برخيز

فرصت تنگ است و كار بسيار *** بر خويش تو رحم آر، برخيز

كاري بكن ار تنت درست است *** ور نيست شكسته وار، برخيز

رو چند به سوي پستي آري *** سر راست نگاه دار، برخيز

ترسم كه نگون به چاه افتي *** برخيز از اين كنار، برخيز

ياران رفتند جمله، بشتاب *** تأخير روا مدار، برخيز

خواهي تو به اضطرار برخاست *** حالي تو به اختيار، برخيز

اصحاب اگر بخواب رفتند *** اي فيض تو زينهار، برخيز



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «نشانه هاي معرفت» ص 311.



مرا اينطور به نظر مي رسد كه اگر بخواهم تفسير كاملي از جمله يا مَنْ لا تَنْقَضي عَجائِبُ عَظَمَتِهِ در اين نوشتار بياورم، و تنها به ظاهر ساختمان وجودي انسان اشاره برم، بايد در اين زمينه صدها مجلّد دفتر ضخيم بپردازم و عمر كوتاه بر سر اين كار بگذارم. به اين خاطر اين بخش را به همين مرحله به پايان برده و به دورنمائي از عظمت روان هم كه بخشي از وجود آدمي است بسنده كرده، سپس به دنبال توضيح جملات ديگر دعا به خواست خدا قدم برمي دارم.