بازگشت

غدد شگفت انگيز فوق كليوي


غدد فوق كليوي در بالاي كليه ها قرار گرفته اند. هر غده از دو بخش تشكيل شده، يكي قسمت خارجي و ديگري قسمت مغزي داخلي. قشر فوق كليوي قسمت اصلي غده را تشكيل مي دهد و در ناحيه خارجي به رنگ زرد درخشان و در ناحيه داخلي به رنگ قهوه اي متمايل به قرمز است. قسمت مغز فوق كليوي نازك و خاكستري رنگ است. قسمت قشري شامل طنابهاي سلولي است كه توسط رگهاي خوني مجزا مي شوند. اين قسمت در زير كپسول ضخيمي از بافت همبندي فيبري قرار دارد.



سه منطقه در قسمت قشري مشاهده مي شوند: منطقه نازك خارجي، منطقه گلومرولي ناميده مي شود و از گروههاي فشرده اي از سلولهاي ستوني تشكيل شده و داراي هسته هاي كروي شكل كه هر كدام دو يا چند هسته دارند هستند. سيتوپلاسم محتوي ميتوكندريهاي رشته اي شكل و يك دستگاه گلژي در نزديكي هسته و شبكه اي از وزيكولهاي هموار و رتيكولوم آندوپلاسميك مي باشد. اين شبكه به صورت لوله هائي ظاهر مي شود كه در سراسر تنه سلول گسترش مي يابند. وزيكولهاي آندوپلاسميك دانه دار با پولي ريبوزومهاي آزاد و سانترپولها و پرزهاي ريزبيني كه به داخل فضاهاي دور رگي گسترش مي يابند نيز وجود دارد.



منطقه ضخيم مركزي، منطقه فاسيكوله ناميده مي شود و از سلولهاي چندوجهي كه به صورت طنابهائي قرار گرفته اند تشكيل مي شود. اين طنابها كه از يك رديف سلول تشكيل شده اند، توسط سينوزوئيدها از يكديگر مجزا مي گردند. سلولها يك يا دو هسته همراه با توده هاي كوچكي از كروماتين در اطراف دارند. سيتوپلاسم محتوي قطرات ريز چربي است و زيكولهاي با سطح هموار رتيكولوم آندوپلاسميك بسيار وسيع هستند. كيسه هاي رتيكولوم آندوپلاسميك دانه دار به صورت اشعه موازي ديده مي شوند. ميتوكندريها كمتر از سلولهاي ناحيه گلومرولي هستند، و بعضي از آنها محتوي تيغه هائي هستند كه به جاي اينكه قفسه هاي مسطحي باشند به شكل پرزهاي لوله اي درآمده اند.



دستگاه گلژي بزرگ است، ليزوزومها وجود دارند، سلولها محتوي غلظت زيادي كلسترول و اسيد اسكوربيك هستند كه در توليد هورمونهاي قشري مصرف مي شوند. ناحيه داخلي قشر فوق كليوي نسبةً ضخيم است و ناحيه مشبك ناميده مي شود، و در دنباله قسمت مغزي قرار مي گيرد. اين ناحيه از تورينه اي متشكل از طنابهاي سلولي پيوند شونده تشكيل مي شود. در اين قسمت هم سلولهاي روشن و هم سلولهاي تيره آشكار هستند. وزيكولهاي رتيكولوم آندوپلاسميك بدون دانه و گرانولهاي پيگمان ليپوفوشين فراوان هستند.



مغز فوق كليه از گروهها يا طنابهائي كوتاه و سلولهاي شبه اپي تليال نامنظم كه توسط مويرگها خوني احاطه مي شوند، تشكيل شده است. اين سلولها محتوي تعداد زيادي گرانولهاي متراكم كه توسط غشاء احاطه شده اند هستند. سلولها از نظر نوع گرانولي كه دارند به دو دسته تقسيم مي شوند، هر دو نوع محتوي ميتوكندريها و رتيكولوم آندوپلاسميك دانه دار است. گرانولها در كيسه هاي دستگاه گلژي بسته بندي مي شوند، مكانيسم دقيق آزاد شدن گرانولها هنوز روشن نيست.



سه شريان به غدد فوق كليوي خون مي ريزند، شريانهاي فوق كليوي فوقاني شاخه هاي شريانهاي فرنيك تحتاني هستند. شريانهاي فوق كليوي مياني از آئورت، و شريانهاي فوق كليوي تحتاني از شريانهاي قشري از شبكه كپسولي منشعب شده و به سينوزوئيدها و طنابهاي سلولي قشر فوق كليوي خون مي رساند. در قسمت قشري هيچ نوع دستگاه وريدي وجود ندارد، زيرا وريدهاي جمع كننده در محل اتصال بين قسمت قشري و قسمت مغزي تشكيل مي شوند. بعضي از شاخه هاي شرياني بزرگ كه از شبكه كپسولي شروع مي شوند، بدون دادن شاخه هاي جانبي از قسمت قشري گذشته و به مغز فوق كليه مي رسند. به مجردي كه اين شريانها به مغز رسيدند، به طور مكرر منشعب شده و تورينه هاي مويرگي فراواني را در اطراف توده ها و طنابهاي سلولهاي كرومافين تشكيل مي دهند.



مغز فوق كليه داراي يك جريان خون مضاعف است، يعني علاوه بر جريان خوني كه در بالا توصيف شد، مغز كليه، خون را از سينوزوئيدهاي قسمت قشري نيز دريافت مي كند، اين رگها با بسترهاي مويرگي شريانهاي مغزي كه مستقيماً از كپسول مي آيند، پيوند مي شوند. بسترهاي مويرگي مغز فوق كليه به داخل همان مجاري وريدي كه خون قسمت قشري و كپسول را خارج مي كنند تخليه مي شوند. اين وريدها شاخه هاي وريدهاي فوق كليوي هستند. مويرگهاي مغز فوق كليوي داراي سوراخهائي در سلولهاي آندوتليال هستند كه توسط پرده هاي بسيار نازكي پوشيده مي شوند. غشاهاي پايه توسط دستجات كوچك رشته هاي كلاژني نگاهداري مي شوند!



انسان وقتي اين حقايق كشف شده را در كتب علمي مي خواند و به اين مسائل شگفت انگيز آگاه مي گردد، بي اختيار در پيشگاه مقدس خالق عليم و ربّ كريم فرياد بر مي آورد:

يا مَنْ لا تَنْقَضي عَجائِبُ عَظَمَتِهِ.

خواهم فكندن خويش را پيش قد رعناي او *** تا بر سر من پا نهد يا سر نهم بر پاي او

سرو قدش نوخاسته ماه رخش ناكاسته *** خوش صورتي آراسته حُسن جهان آراي او

گر در رهش افتد كسي كمتر نمايد از خسي *** از احتياج ما بسي بيش است استغناي او

تا دل به جان نايد مرا از ديده گو در دل درآ *** مردم نشين است آن سرا آنجا نخواهم جاي او

غم نيست جان من اگر داغم نهادي بر جگر *** اي كاش صد داغ دگر مي بود بر بالاي او

گفتم هلالي دم بدم جان مي دهد گفتا چه غم *** گفتم به سويش نِه قدم گفتا كرا پرواي او