بازگشت

شگفتيهاي جهان حيوانات


به حقيقت كه انسان با تمام نيروي عقل و دانشش در برابر عناصر جهان، بخصوص عناصري كه از حيات برخوردارند غرق در تعجّب و حيرت است. نمي داند چه رشته علمي را انتخاب كند، نمي داند قدرت و قوّت تحقيقش را در چه حقيقتي متمركز كند؟ نمي داند به چه وسيله آثاري كه از عناصر بروز مي كند به شماره آورد.



همان تحيّر و اعجابي كه در جهان فضا و كواكب و جهان نباتات بر آدمي چيره مي شود، چندين برابر آن در جهان حيوانات به آدمي دست مي دهد.



اينكه مي گوئيم چندين برابر آن، به خاطر آن است كه خورشيد با آن همه عظمت فاقد عنصر حيات و حسّ و اراده است، اما در جهان حيوان عنصر ناشناخته حيات با همه پيچيدگي و ابهامش و با تشكيلات وسيع و عظيمش بر ساير عجائب عالم مادّه افزون گرديده است.



در جهان حيوان، تشكيلات وسيع موجودات ذرّه بيني چون: ويروسها و باكتريها و ساير موجودات ذرهّ بيني يا ميكربها، گروههاي گوناگون آنها، آثار مختلف حياتي آنها، نقش يكايك اصناف آنها در سازمان اين عالن خاصّه در وضع حالات بشري، ميكربهاي موجد امراض، ميكروبهاي زحمتكش و خدمتگزار، حشرات ريز، سازمان حياتي آنها، قدرت احساس آنها، كيفيت توالد و تناسل گوناگون سراسر جانداران، تخم گذاري، تلقيح يا تركيب تخم نر و ماده، حمل، تقسيم، اسرار اسپرماتوزئيد يا تخم نر، اسرار او ول يا تخم ماده، تشكيلات كرموزونها، ژنها، اسرار سلّول حيواني يا حيوان تك سلّولي، شگفتيهاي درون سلّول، اصناف حيوانات، خزندگان، پرندگان، پسنانداران، حيوانات آبي، چهار پايان، سازمان و ساختمان يكايك آنها، نظامات زندگي آنها، عواطف و احساسات آنها، ميليارد ميلياد موضوع ديگر، كه هر يك از اينها رشته اي است طولاني و بس پر پيچ و خم كه علوم گوناگون با همه ضعف علمي بشر به بيان اسرار و نظامات اين موجودات و سازمانهاي آنها پرداخته اند.



ويروسها چيدين ميليون بار از يك مور ضعيف كوچكترند. شگفت آنكه با اين حقارت جسمي از تمام تشكيلات وسيع يك موجود زنده برخوردارند! يعني داراي وسائل حسّ و حركت، جهازات تغذيه، دستگاه كامل گوارش، سلسه اعصاب و حواس يا وسائل ارتباطي با جهان خارج و داخل، ابزار و تشكيلات توليد مثل، وسائل تأمين بدل ما يتحلّل، جهازات تنفسي، قدرت تطبيق با محيط، قابليت تأثر و عكس العمل در مقابل عوامل خارجي، جهازات رشد و نما و... مي باشند.



اين همه جهازات و وسائل حياتي و خواص و نيروهاي گوناگون را در يك جانداري كه حتي زير دستگاههاي ميكروسكپ الكترونيك بدون استفاده از اشعه و رنگ كردن اين موجودات مشاهده نمي شوند و حداكثر اندازه يك ويروس از يكصدم مو تجاوز نمي كند، كدام قدرت گنجانيده است؟!

اي آن كه قاصر عقول از ثناي تو *** اوهام را نه راه به خلوتسراي تو

اي آن كه عرش با همه شأن و علوّ خويش *** سنگ آستان بارگه كبرياي تو

اين آن كه آسمان و زمين سنگ ريزه اي *** در عرصه جلالت بي منتهاي تو

اين آن كه آفتاب جهانتاب ذرّه اي *** محو فناي جلوه نور و ضياي تو

ما را چه حدّ وصف تو جائي كه هر زمان *** بر عجز خويش معترفند انبياي تو

تا عقل و فكر و منطق ما را تو خالقي *** مخلوق كيست كاو بتواند ثناي تو

هستي تو آن كه زد به دهن قفل «لا» به عجر *** خاموش در ثناي تو شد مصطفاي تو

يا رب غريق بحر گناهيم واي اگر *** در حشر يار ما نشوند اولياي تو

ما را اگر شفيع نباشند بر گناه *** مشكل كه جان به در ببريم از جزاي تو

آورده ايم جان عليل و دلي نزار *** با صد هزار اميد به دار الشفاي تو

آري ز تاب روز قيامت چه باك آن *** دارد به سر كه سايه فرّ هماي تو

يارب توجهي به اميني كه روز و شب *** دارد اميد فيض ز گنج عطاي تو



در ميان حيوانات ملاحظه مي شود بر اثر حكمتها و اسراري، برخي از موجودات مثلاً فاقد چشمند و تمام حوائج خود را با وسائل مجهّز ديگري كه در اخييار دارند انجام مي دهند. و برخي ديگر به جاي دو چشم، چشمهاي گوناگون، و يا وسائل حسّي ديگر بسيار قوي دارند.



طبق تحقيق برخي از دانشمندان حشره شناس، اكثر حشرات داراي سه چشم يك سطحي و دو چشم چندين چشم محسوبند مي باشند. حشره «ليپريا» داراي دوازده چشم و مورچه ها بر حسب اختلاف نوع مورچه داراي دويست چشم الي 400 چشم مي باشند! حشره اي كه شبيه به خفّاس است و آفت و پنبه مي باشد و به نام «اسفنكس كونفولي» موسوم است داراي 27 چشم مي باشد.



مترلينگ كه تحقيقات و نوشته هايش درباب برخي از حشرات معروف است، درباره زنبور عسل مي نويسد: زنبورهاي عسل اضافه بر چشمهائي كه هر يك داراي شش تا هفت هزار سطح مي باشند سه چشم ديگر د رپيشاني آنهاست كه به شكل قبّه ها و دائره هاي خوش تركيبي است و ما از كيفيت انعكاس اشياء در آنها اطلاعي نداريم.



لانه اي كه عنكبوت براي زندگي خود و دام صيد حشرات درست مي كند، از نخستين زمان تاكنون به يك منوال است و هر تاري از تارهاي لانه عنكبوت كه از قنات مخصوصي از زير دل اين حشره بيرون مي شود اگر چهار ميليارد از آنها با هم تابيده شوند ضخامت آن به مقدار موي سر ما خواهد بود. اين حشره با يك حوصله و دقتي از چنين آجر و سنگ ظريفي ساختمان بنا مي كند.



تمايلات غريزي در حيوانات با تمرين و تكرار تقويت نمي شوند، اولين لانه عنكبوت با آخرين لانه او به يك شكل است. به تعليمات مادر نيز ضرور نيست. بچه مرغابي را دور از نوع او بزرگ كردند، چون اولين بار او را به نهري انداختند به شنا پرداخت و ناگهان از توله سگي كه اولين بار آن را مي ديد به همان روش نوع خود ترسيد و زير آب رفت، مسافتي زير آب طي كرد تا خود را از خطر توله سگ دور ساخت.



در باب فعاليّتهاي و زندگي پر اعجاب و اسرار حيوانات مختلف مطالعات گوناگوني انجام گرفت و كتابها درباره شگفتيهاي جهان حيوانات نگاشته شد. مثلاً درباب اسرار حيات و زندگي مورچه، «مترلينگ» احتمال مي دهد كه: دو شاخك مورچه به منزله آنتن راديو و هوا سنج در مورچه و نيز وسيله تفهّم و تفهيم و ارتباطات با همنوعان باشد.



درباره شامّه عجيب مورچه ها كه در فاصله بسيار زيادي بوي اشيائي كه ما بوي آنها را درك نمي كنيم - مانند قند - و آنها را درك مي كنند داستانها گفته اند، حتي گفته شده: مورها، خودي و بيگانه را از راه شامّه تشخيص مي دهند!



انبار زدن خوار بار مورها تماشائي است. دانه ها را در انبارهائي ذخيره مي كنند كه فاسد يا سبز نشود و غلاّت قابل فساد و مساعد سبز شدن را به خوبي شناخته آنها را دو نيم و سه نيم مي كنند. برخي از غلاّت را در نقطه اي مي گذارند تا سبز شود و مواد نشاسته اي آن به مواد قندي مبدّل گردد، سپس جوانه ها را قطع و دانه ها را خشك مي كنند.



بر روي دانه ها اعمال ديگري انجام مي دهند كه از فساد آنها جلوگيري مي شود اما بر ما معلوم نيست، فقط از اينجا به راز اين كار واقف مي شويم كه اگر آنها را از لانه بيرون كنيم پس از چندي دانه هاشان فاسد مي شود.



مورچگان به اصول دامپروري نيز آشنا هستند! حشرات كوچكي را مانند «شته» كه يكنوع ماده قندي از آنها ترشح مي شود نگاهداري مي كنند و حتي آنها را به چرا برده و باز مي گرانند.(1)



حيوانات داراي غريزه حبّ هستند و به زندگي خود علاقمندند و حداكثر كوشش رابراي حفظ حيات خود به كار مي برند. در محلّي كه احساس خطر مي كنند نمي روند و در صورتي كه گرفتار خطري شدند با تمام قوا مي كوشند كه خود را نجات دهند. آنها داراي غريزه جنسي هستند، توالد و تناسل مي كنند،



در درون همان جثه كوچك خود دستگاه هاضمه و جاذبه و دافعه دارند.



در برخي حيوانات زندگي اجتماعي و تعاون همگاني عجيبي ديده مي شود كه حقّاً قابل توجه و شايان تعمّق است. يكي از نويسندگان معروف مي نويسد: يكي از روزها كه در فيليپين به سر مي بردم، نزديك سقف كج و كوتاهي ايستاده بودم. ناگاه چشمم به مور درشت سرخ رنگي افتاد كه به لبه سقف نزديك مي شد. برگهاي درختي كه نزديك بنا روئيده بود در چند سانتي متري مور مي جنبيد. او مي كوشيد به يكي از اين برگها بچسبد. براي اين منظور به پاهاي عقب تكيه كرد و بي ترس و بيم، جسمش را در فضا رها كرد و به تقلاّ پرداخت.



طولي نكشيد كه نسيم ملايمي وزيد و برگي از درخت را به طرف مور رانده به طوري كه توانست پاهاي جلو را به آن بند كند، اما برخلاف انتظار روي برگ نپريد، بلكه بي حركت اندامش را چون پلي ميان برگ و لبه سقف كشيد. در يك چشم بهم زدن دهها مورچه كه روي سقف مي پلكيدند به اين پل روي آوردند و يكايك از روي جسم كشيده مور عبور كردند و از سقف به درخت رسيدند. وقتي كه آخرين مور گذشت، پاهاي عقب را از سقف جدا كرد و روي برگ پريد و قافله موران در ميان برگهاي سبز به راه افتادند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «جاهليت و اسلام» ص 325.



مجلّه «ريدرز دايجست» در مورد عجائب زندگي حيوانات مي نويسد: رابرت رافيل ماكدونالد مي گويد: روزي در ارتفاعات سانتاكروز كاليفرنيا راه پيمائي مي كرديم. به علفزار وسيعي رسيديم كه گله اي آهو در آن مي چريدند. ناگهان ديدم كه گله پراكنده شد و سرها از بيم لرزيد. به طرفي كه آهوها نگاه مي كردند چشم دوختم. دو گربه وحشي بزرگ را در گوشه اي دور دست مشاهده كردم، خيال كردم همين الآن گله از ترس پا به فرار مي گذارد. مسلّماً نرهاي بزرگ مي توانستند خود را نجات دهند اما اين كار به قيمت نابودي بقيه گله به دست گربه هاي وحشي تمام مي شد. برخلاف انتظار هيچ نري پا به فرار نگذاشت و گله به مانور دفاعي عجيبي دست زد كه به راستي مايه شگفتي بود:



اثنا نرهاي كوچك به طرف آهوهاي كوچكتر روي آوردند و آنها را به ميان اين شكل «7» رم دادند و خودشان در بالا جا گرفتند. گله به توده اي قوي و متراكم تبديل شد كه دورش را نرهاي بزرگ احاطه كرده بودند و اين همه در برابر گربه هاي وحشي جبهه گرفتند و آنگاه بر فرماني كه از طرف بزرگترشان صادر شد به يكباره سوي گربه ها يورش بودند.



برخورد پاهايشان با زمين، سر و صداي وحشتناكي ايجاد كرد. گربه ها كه از اين وضع دستخوش حيرت و خوف شده بودند ماندن را صلاح ندانستند و پا به فرار گذاشتند. آن توده سهمگين آهوان با تركتازي عجيب خود گربه ها را تا نقطه دوري تعقيب كردند و پس از آن پراكنده شدند و با خيال جمع به چرا پرداختند.



اين مسائل بهت انگيز كه ما در جهان حيوانات مشاهده مي كنيم و هزاران نمونه ديگر ما را بي اختيار به تكرار سخن ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام وا مي دارد كه مي فرمايد:

عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ:



خداوندا، كور است چشمي كه تو را نبيند.



جاندارني كه آنان را فاقد عقل و هوش مي دانيم، حيواناتي كه از ديده گاه ما موجوداتي حقير و كوچكند، هر يك عالمي دارند كه بشر دانشمند بايستي سالها بررسي و دقت كند تا به گوشه اي از عالم اسرارآميز آنان واقف گردد و در پرتو آن به عظمت پروردگار خود پي برد.

جاي آن است كه شاهان ز تو شرمنده شوند *** سلطنت را بگذارند و تو رابنده شوند

گر به خاك قدمت سجده ميسّر گردد *** سرفرازان جهان جمله سرافكنده شوند

بر سر خاك شهيدان اگر افتد گذرت *** كشته و مرده همه از قدمت زنده شوند

جمع خوبان همه چون كوكب و خورشيد توئي *** تو برون آي كه اين جمله پراكنده شوند

هيچ ذوقي به از اين نيست كه از غايت شوق *** چشم من گريد و لبهاي تو در خنده شوند

گر تو آن طلعت فرّخ بنمائي روزي *** تيره روزان همه با طالع فرخنده شوند

اگر اين است هلالي شرف پايه عشق *** همه كس طالب اين دولت پابنده شوند



يكي از جانورشناسان، مار زنگي را مورد مطالعه قرار داد و با كمال تعجّب ديد كه اين جانور در تاريكي، موش را كه بهترين طعمه اوست به آساني شكار مي كند. تصور كرد ديدگان مار زنگي خلقت خاصي دارد كه در تاريكي به خوبي مي بيند، لذا چشمهاي مار را بست. اين بار نيز به آساني مار زنگي طعمه خود را شكار كرد. بار دوم شنوائي و مرتبه سوم حسّ بويائي حيوان را از كار انداخت و هر دفعه مار زنگي در تاريكي به شكار موش موفق شد. پس ثابت گرديد كه مار زنگي از حسّ بويائي و شنوائي و بينائي براي شكار خود استفاده نمي كند.



كتجاوي پرفسور بولون ادامه يافت و بالأخره متوجه شد كه در دو طرف سر مار زنگي بين چشمها و منخرينش دو فرورفتگي وجود دارد و سلّولهاي اطراف آن گرماگير است! و اين سلّولها كه در هر سانتي متر مربع 150000 عدد است قادرند گرماي طمعه را در هر نقطه اي باشد به مغز حيوان گزارش دهند. با توجه به اينكه در هر سانتي متر مربع دست انسان فقط سه عدد سلول گرماگير وجود دارد مي توان به اهميت عجيب دستگاه گرماگيري مار زنگي پي برد!



امام صادق عليه السّلام به مفضّل فرمود: «ببين ماهي چگونه بايد در آب زندگي كند، پا ندارد و چون حيوانات خشكي نمي تواند نفس بكشد شش نيز ندارد. به جاي دو پا دو بالهاي محكم در پهلوهاي خود دارد كه مانند پاروهاي قايق رانان در موقع شنا كردن به آب مي زنند. بدنش را فَلسهاي محكم مانند زره پوشانيده تا از آسيب محفوظ بماند. و چون بينائي چشمانش ضعيف است و خداوند شامّه قوي به آن عطا فرموده كه بوي طعمه خودر را از دور استشمام مي كند. و از دهان آن به طرف گوشها سوراخ هائي است كه آبي را كه مي بلعد از آنها خارج مي كند و اين كار در ماهي به منزله نفس كشيدن است»!



لانه موريانه كه نيمي از آن در زير زمين و نيمي از زمين بالا آمده است به شكل مخروطي به ارتفاع شش الي هشت متر از دور ديده مي شود. در هر يك از اي لانه ها فقط يك ماده درشت يا ملكه قرار دارد و بقيه خواجه هستند.



ملكه در حدود ده تا 15 سال عمر مي كند و هر سال تعداد فرزندان وي زياد مي شود، زيرا ملكه در تمام مدت شبانه روز هر دو ثانيه يك تخم مي گذارد. وي مي تواند در مدت 24 ساعت 48000 تخم بگذارد، چون ده تا پانزده سال زنده مي ماند، در اين مدت تخمهايش به صدها ميليون خواهد رسيد.



اگر تعداد تخمهائي را كه بچه هاي او خواهند گذاشت در نظر بگيريم خواهيم ديد كه ممكن است در مدت ده سال اولاد او نواحي گرمسير را به قسمي اشغال كنند كه هيچ انساني يا موجود ديگري به روي زمين جا نداشته باشد. خوشبختانه چون موريانه ها پوست نازكي دارند، غذاي مورد پسند حيوانات ديگر مي باشند.



ساختمان خانه موريانه ها از چندين طبقه تشكيل گرديده كه درِ ورودي آن در بالاي عمارت قرار دارد. زندگي آنها داري تشكيلات انساني است و طبقات ساختماني موريانه به شرح زير است:



طبقه اول از بالا - اطاق نگهباني و ور كنترل ورود و خروج.



طبقه دوم - خوابگاه تابستاني كارگران.



طبقه سوم - اطاق نهار خوري تابستاني.



طبقه چهارم - انبار آذوقه.



طبقه پنجم - سربازخانه.



طبقه ششم - مقر تابستاني ملكه.



طبقه هفتم - انبار تره بار



طبقه هشتم - آغل حيوانات شيرده.



طبقه نهم - اطاق بچه ها.



طبقه دهم - اطاق بازي.



طبقه يازدهم - بيمارستان و تأسيسات پزشكي.



طبقه دوازدهم - خوابگاه زمستاني كارگران و گورستان.



طبقه سيزدهم - مقرّ زمستاني ملكه.



اين كشور عجيب دو سه ميليوني را اگر خطري تهديد كند بلافاصله همه موريانه ها به وسيله ورين انتظامات يا فرد مطلع با خبر مي شوند و براي دفاع در مقابل خطر آماده مي گردند. هر گاه يكي از كارگران از كار كردن امتناع ورزد، ور انتظامات را خبر مي كنند و تنبيه فرد خطا كار چندان وقتي نمي خواهد، ور مذكور فوري سر نافرمان را از تن جدا مي كند!



موريانه ها مانند مورچه ها در تمام امور با هم همكاري مي كنند و اين همكاري همه جانبه دلالت دارد بر ارتباط مستقيم و دقيق همه آنها با يكديگر. مثلاً در جامعه موريانه ها گرسنه وجود ندارد. پيداست بين 2 ميليون موريانه كه در يك لانه زندگي مي كنند تا احتياج خود را با او در ميان مي گذارد و عاقبت اين گفتگو منجر به سير شدن گرسنه مي شود كه نحوه آن را در زير مي خوانيد:



خميري كه موريانه هاي ور تهيّه غذا از چوب فراهم مي سازند پيش از آنكه كاملاً هضم شود از ده معده مختلف عبور مي كند. تقسيم آن بنا بر قاعده بسيار صحيحي انجام مي گيرد. هر قدر موريانه اي گرسنه تر باشد از محتوي معده اجتماعي خود كمتر به ديگران مي دهد و در عوض از عابرين بيشتر خوراك هضم شده مي گيرد!



اگر موريانه سائلي كه بسيار گرسنه است با موريانه اي كه گرسنه تر از خود باشد برخورد نمايد بدون تأمل قسمتي از غذاي بسيار كمي را كه در معده دارد به او مي دهد. بدين طريق شرايط تغذيه در تمام كشور موريانه ها يكسان است. در جوار موريانه هاي سير موريانه هاي گرسنه وجود ندارد، در كشور آنها فقير و ثروتمند معنا ندارد، با اين روش بسيار هوشمندانه و ساده، آنها جامعه كاملي را بنا نهاده اند!



ملخ مي تواند بيش از 500 نوع صداي مختلف از خود بيرون آورد. براي توليد صدا اين حشره ساق پاي دندانه دار خود را بر رگه هاي بال سخت خود مي سايد. صداهائي كه ملخ ها ايجاد مي كنند بنا به قواعد بسيار منظمي به جملات و كلمات و قسمتهائي منقسم مي شوند. هر كدام از آنها به حركت مخصوصي از ران دندانه دار حيوان پديد مي آيد. حيوان مي تواند با تغيير نيروئي كه پاهاي خود را مي مالد و يا با تغيير تعداد دندانه هائي كه بر بالش مي سايد صداهاي مختلفي ايجاد كند.



در بسياري از ملخ ها، ملخ نر و ماده در ميان علفزارها آواز سر مي دهند. هر نري آواز نوع خود را مي خواند، اگر صداي او به گوش ماده اي برسد او از يك لحظه كه صداي نر به گوش نرسد استفاده كرده و به او جواب مي دهد. اگر آنها توافق كنند ملخ نر به سوي آوازه خوان نامرئي پرواز مي كند.



گاهي ممكن است اين ملخ با رقيب نري روبرو شود. به محض اينكه دو رقيب همديگر را مي بينند به شدّت شاخكهاي خود را به حركت در مي آورند و پاهاي عقب خود را نيز حركت مي دهند تا به هم بفهمانند كه چقدر قوي هستند.



اگر رقيب از ميدان در نرود با انبركهاي برنده به جان هم مي افتند تا عاقبت يكي پيروز شود. عجب اين كه در اين كشمكش ها كه دو دقيقه طول مي كشد كمتر اتفاق مي افتد كه ملخها عضوي از يكديگر را ناقص كنند!



موجودات برون آب به سختي مي توانند كاركردهاي خود را حتي در هواي سرد براي دو تا سه روز حفظ كنند. موجود زنده هميشه بايد داراي اندوخته آب باشد. اصيل ترين روش ذخيره آب را زنبورهاي عسل اختراع كرده اند. ادامه زندگي براي خانواده زنبور كه متشكل از هزار حشره بالغ و تعداد زيادي شفيره مي باشد محال است. اگر هوا براي پرواز نورادان مساعد نباشد چه اتفاقي رخ خواهد داد؟



زنبورها اين مسأله را به طريقي حل كرده اند. اگر كندوي زنبورها را باز كنيد تعداد زيادي از زنبورهاي كارگر را مشاهده خواهيد كرد كه بدون حركت از شانه ها آويزان هستند. آنها خود منابع يا ذخائر آب زنده مي باشند. زنبورهاي حامل آب مقدار زيادي آب شكم زنبورهاي كارگر مي ريزند، در نتيجه زنبورهاي كارگر سنگين شده و قدرت پرواز و خزيدن را موقتاً از دست مي دهند. بعد از يكي دو روز هواي نامساعد شكم زنبورها به حالت اوّل برگشته و منابع آب خالي مي شوند!



امواج درياي گرم و آرام، با كاهلي به ساحل و صخره هاي پوشيده از درخت در كنار آب، جائي كه گوزن ها تمام روز را به چرا مي پردازند مي خورند. گوزن ها به اينجا مي آيند تا از نسيم و سايه درختان بلوط و كاج لذّت برند. دريا امواج خود را به پاي اين گوزن هاي كوچك و زيبا مي ريزند ولي احتمالاً توجه آنها را به خود جلب نمي كند.



وقتي گوزنها تشنه مي شوند در جستجوي چاله هاي كوچك مملوّ از آب گل آلود سر به كوهها مي گذارند. اين چاله ها باقيمانده چشمه هاي سرشار از آب زلال و تازه اي هستند كه در فصل تابستان خشك مي گردند. هيچ گوزن و يا حيوان ديگري در هنگام تشنگي به سراغ دريا نمي رود. سواحل پر پيچ و خم قارّه ها با هزاران كيلومتر طول توسط اقيانوسها احاط شده، ولي هيچ ردّ پاي حيواني در آنجا به چشم نمي خورد، زيرا نمي تواند تشنگي خود را با آب دريا فرو نشاند.



افرادي كه ناچار كشتي شكستگي مي شوند، در وسط درياي بي حدّ و مرز و سرشار از آب شور از تشنگي مي ميرند. آب دريا به دليل اينكه حاوي املاح زيادي مي باشد براي نوشيدن مناسب نيست. در هر ليتر آب 35 گرم املاح گوناگون كه شامل 27 گرم نمك معمولي مي باشد وجود دارد. چرا آب دريا براي نوشيدن مناسب نيست؟



انسان، به بالغ بر سه ليتر آب در روز از جمله آبي كه در غذا يافت مي شود نيازمند است. اگر انسان مجبور به استفاده از آب دريا شود روزانه صد گرم از املاح وارد بدنش مي شود، و اگر كلّيه اين املاح در آنِ واحد به خون نفوذ كند، عواقب و خيمي به دنبال خواهد داشت.



خون در صورتي كه همه شرايط جمع باشد، نمك اضافي را از بين مي برد، كليه خون را تصفيه مي نمايد. شخص بالغ روزانه حدود 5/1 ليتر ادار و همچنين املاح سديم، پتاسيم، كلسيم و ساير مواد مضر را دفع ادار مي نمايد. متأسفانه غلظت املاح در آب دريا خيلي بيشتر از غلظت املاح ادار مي باشد، بنابراين به خاطر رهائي از املاح آب دريا بايد مقادير زيادي آب نوشيده شود.



چگونه حيوانات و ماهيان دريائي به زندگي ادامه مي دهند؟ از كجا آب نوشيدني پيدا مي كنند؟ حقيقت اين است كه آنها به هر حال موفق به يافتن آب نوشيدني مي گردند.



مقدار كمي نمك در مايع بافتي خون ماهيان و ساير مهره داران وجود دارد، بدين ترتيب بسياري از جانوران دريائي كه از ساير جانوران دريا تغذيه مي كنند مقدار آب مورد نياز را از طريق غذاي خود به دست مي آورند. اين مايعات براي انسان مفيد مي باشد.



يك دكتر فرانسوي به نام بمبارد براي اولين بار موفق به كشف اين مسأله شد. بمبارد دست به آزمايش متهوّرانه اي زد و بدين ترتيب مي خواست ثابت كند كه اقيانوسها حاوي موادي هستند كه انسان براي زندگي به آنها نيازمند است. همچنين ثابت نمود افرادي كه دچار كشتي شكستگي مي گردند با استفاده از نعمتهاي كه در اقيانوسها نهفته است مي توانند از مرگ حتمي نجات يابند.



به اين منظور در قايقي لاستيكي عازم اقيانوس اطلس شد. وي از خوردن هر چيزي بجز ماهي خودداري كرد. به جاي نوشيدن آب از مايعاتي كه از بدن ماهيان به دست مي آورد استفاده نمود. 65 روز طول كشيد تا از اروپا به امريكا رسيد. گر چه سلامت وي به شدت لطمه ديد، موفّق شد ثابت نمايد كه مي توان فقط از مواد موجود در اقيانوسها تغذيه نمود.



انسان مايل است بداند كه ماهيان، آب شيرين را از كجا تأمين مي كنند؟ مي دانيم بدن ماهيان به دستگاه تقطير عجيبي مجهّز است كه كُليه فرق مي كند.



كليه ماهيان آن قدر كوچك است كه در مورد تخليه نمك نقشي به عهده ندارد دستگاه تقطير ماهيان در آبشش قرار دارد. سلولهاي مخصوصي املاح موجود در خون را به طور متراكم و همراه با مخاط از بدن موجود زنده بيرون مي راند.



پرندگان دريايي نيز با مشكلاتي در مورد تهيه آب مواجه هستند. مرغ طوفان و مرغان دريايي كه ساكنان اقيانوس مي باشند دور از ساحل دريا سكونت دارند. آنها يك بار براي توليد مثل به خشكي مي آيند.



نوعي پنگوئن درياي شمال و قرن غار و بسياري از مرغان نوروزي دريا با وجود اينكه نزديك ساحل هستند هرگز از آب شيرين استفاده نمي كنند. بسياري بر اين عقيده بودند كه آنها با استفاده از مايعي كه از طريق شكار عايدشان مي گردد خود را سيراب مي سازند. ولي اخيراً ثابت شده است كه آنها با شوق و علاقه از آب دريا استفاده كرده و حتي بعضي از آنها بدون آب دريا نمي توانند زندگي كنند.



سالها قبل در باغ وحشهاي گوناگون مشاهده شد كه بعضي از پرندگان نمي توانند در اسارت بسر برند. جانور شناسان از اين موضوع كه مرغان ظريف و كوچكي از قبيل مرغ مگسي خوار، طوطي، شترمرغ، عقاب و جغد تحمل اسارت را داشتند، ولي مرغان بزرگي از قبيل مرغ نوروزي بعد از مدتي هلاك مي شوند دچار حيرت بودند. سرانجام چنين نتيجه گرفتند كه اين مرغان زيباي دريائي نمي توانند در قفس هاي تنگ زندگي كنند، زيرا دلتنگ عرصه پهناور اقيانوسها مي شوند. آنچه موجب مرگ آنان مي شود اشتياق به دريا يا اسارت در قفسهاي تنگ نيست بلكه كمبود املاح مورد نياز آنهاست كه موجب مرگشان مي شود. هنگامي كه نمك به غذاي آنها افزوده مي گردد با شادكامي بسياري به زندگي خود ادامه مي دهند.



پرندگان و خزندگان دريائي دستگاه تقطير عجيبي دارند. اين دستگاه كليه آنها نيست بلكه دستگاهي است كه درون بيني آنها قرار دارد و به زبان علمي جديد به نمود نمك معروف است. اين غده در پرندگاه در لبه بالايي كاسه چشم وجود دارد و ترشحات آن به داخل حفره بيني مي ريزد. غلظت سديم در مايعاتي كه از اين غدّه ترشح مي شود پنج باز از خون و دو يا سه مرتبه از آب دريا بيشتر است. مايعات مترشحه از سوراخ بيني روي نوك آنها به صورت شفافي ظاهر مي شود كه جانور هر چند وقت يكبار آنها را از خود دور مي سازد. ده يا دوازده دقيقه بعد از اينكه غذاي آميخته به املاح به پرندگان مي دهيم، قطراتي از دماغش شروع به چكيدن مي كند و حالتي به آنها دست مي دهد كه گويي از سرما خوردگي شديد رنج مي برند.



مجراي ترشحي غدد نمكي بر عكس پرندگان در خزندگان دريايي از قبيل لاك پشت آبي و مارمولك در گوشه چشمانشان قرار دارد و ترشحات از گوشه چشم آنها جاري مي شود. مدتها قبل انسان متوجه شد كه اشك تمساح به صورت قطرات روشني جاري مي شود. چنين تصور مي شد كه تمساح بعد از دريدن و بلعيدن طعمه خود به سوگواري مي پردازد، به همين دليل اصطلاح «اشك تمساح» براي نشان دادن بدترين رياكاريها به كار مي رود. اخيراً دانشمندان به اين مسأله پي برده اند كه اشك تمساح در واقع به عنوان وسيله اي براي دفع املاح جذب شده از طريق آب و غذا مي باشند.



لاك پشتهاي دريايي تمام سال در اطراف دريا و اقيانوسهاي گرم به سر مي برند. ماده اين حيوان تنها سالي يكبار در تاريكي شب براي دفع تخمهاي خود به سواحل شني روي مي آورد، هنگام برگشت به شدت اشك مي ريزد و قطرات اشك نمك آلود را به روي ساحل شنزار خشك رها مي سازد.



آيا به خاطر ترك محلي كه مدتها قبل در آنجا از تخم در آمده ناراحت است و يا به خاطر آنكه نوزادان خود را به دست سرنوشت رها كرده گريه مي كند؟ مسلّماً چنين چيزي نيست، تنها موضوع آن است كه غدد نمك جانور سرگرم كار هميشگي خود، يعني دفع نمك اضافي مي باشد و چنين چيزي اصلاً عجيب نيست. لاك پشتهاي آبي به خاطر اشك خود مشهورند، ولي مشاهده اشك آنها در آب غير ممكن است و به همين دليل مدّتها طول كشيد تا انسان به اين مسأله پس برد.



بز موشهاي صحرائي كه در بيابانهاي خشك استراليا زندگي مي كنند قادر به استخراج آب از خاك هستند. اين موجودات عجيب و كوچك از دانه هاي خشك گياهان تقريباً بدون آب تغذيه مي كنند.



بز موشهاي دانه هائي را كه جمع كرده اند فوراً مصرف نمي كنند، بلكه دانه ها را در كيسه هاي گونه خود قرار مي دهند و به حفره زيرزميني خود منتقل مي سازند. نه تنها صورت اين حيوان بلكه دهانش نيز از موي پوشيده شده و بدين وسيله موي موش صحرائي نه تنها بر صورت بلكه بر دهانش نيز مي رويد و از نفوذ بزاق به كيسه هاي گونه جلوگيري به عمل مي آورد. اين موضوع موجب مي شود تا سر حد امكان در استفاده از رطوبت صرفه جوئي شود.



دانه هاي كاملاً خشك كه از سطح زمين برداشته شده و در سوراخهاي زير زميني ذخيره مي گردند، كوچكترين ذرّه رطوبت در خاك را جذب مي كنند. فشار اسمزي دانه ها خشك 400 تا 500 آتمسفر بوده و با همان نيرو آب را به بيرون مي كشند. بز موش صحرائي تا زماني كه دانه ها آغشته به آب نباشند از آنها استفاده نمي كند.



دانشمندان زنجره ها را به خاطر صداي بلند و منظمشان نوازنده جهان حشرات ناميده اند و بيش از دو هزار نوع زنجره تا به حال شناخته شده است.



دانشمند حشره شناس است. د. فروست مي گويد كه در جهان حشرات جيرجيرك بغرنج ترين اندامهاي صوتي را داراست. اين حشره نه تنها داراي پوستي شبيه پوسته طبل است و آن را به كمك عضلات نيرومند خود به نرسان و لرزش در مي آورد، بلكه داري يك سيستم بسيار كامل تشديد كننده صداست كه در مقابل آن مگافون هاي ملخهاي سبز مانند اسباب بازيهاي بچه هاست.



آوازهاي اين حشرات هر كدام معناي خاص خود را دارد، برخي از آنها پيامهاي عاشقانه است و بعضي براي جلب توجه ماده و برخي ديگر وجود خطر را خبر مي دهند، بعضي هم خبر دهنده گرماي هواست، و معاني ديگري در اين صداها هست كه هنوز بشر به آنها آگاهي نيافته.



حشرات نوازنده و موسيقي دان گرما سنج هاي خوبي نيز هستند. زنجره ها هر چه هوا گرمتر شود تندتر مي خوانند، ولي چون گرمي هوا به يكصد درجه فارنهايت رسيد ناگهان از صدا مي افتند، از اينروست كه برخي از مردم گرمي هوا را از روي نغمه زنجره حدس مي زنند و مي گويند اگر تعداد دفعاتي را كه يك زنجره برفي در 15 ثانيه از خود صدا در مي آورد با عدد چهل جمع كنيم درجه درست هوا را به دست آورده ايم!



تمام حشرات داراي اندام شنوائي مي باشند، اما محلّ قرار گرفتن اين اندامها انسان را دچار شگفتي مي نمايد. ملخ مهاجر داراي يك جفت گوش بر روي پاهاي عقبي و ملخ معمولي داراي يك جفت گوش روي پاهاي جلو مي باشد. جيرجيرك ها نيز چنين هستند.



نكته قابل توجه اين است كه گوش براي شنيدن آفريده شده تا موجود زنده را از خيلي چيزها آگاه كند. مثلاً گوش انسان وِزوِز پشه، ريزش آب، صداي طوفان، آواز پرنده، صداي دوست، سخن دشمن و صداهاي بسيار ديگري را به مغزها مخابره مي كند و آدمي را از وجود چيزهاي مختلف آگاه مي سازد. مسلّماً گوش در حشرات و حيوانات و مطالب گوناگون را كه به صورت منعكس شده درك كند!



راستي چه جهان عجيبي است. انسان با همه قدرت فكري و علمي در برابر عظمت اين واقعيات به دريائي از حيرت فرو مي رود و با تمام وجود در برابر آفريننده اين عرصه گاه پر از عجائب به فرياد مي آيد كه:



يكي هست و هيچ نيست جز او *** وَحْدَه لا اِلهَ اِلاّ هُو



آري تدبّر در آفريده ها، به آدمي را به آفريننده هدايت مي كند و عقل و انديشه را در برابر حريم با عظمت او به سجده دائمي وادار مي نمايد.

خراب يك نظر از چشم نيمخواب توايم *** به حال ما نظري كن كه ما خراب توايم

سؤال ما به تو از حد گذشت لب گشا *** كه سالهاست كه در حسرت جواب توايم

چه حدّ آن كه توانيم هم عنان تو شد *** همين سعادت ما بس كه در ركاب توايم

عتاب تو كُشد و ناز تو هلاك كند *** هلاك ناز تو و كشته عتاب توايم

عجب نباشد اگر از لبت به كام رسيم *** كه مست باده نازيّ و ما كباب توايم

ز مهر روي تو داريم داغها بر دل *** ستاره سوخته از تاب آفتاب توايم

من و هلالي از اين در به هيچ جا نرويم *** چرا كه همچو سگان بسته طناب توايم



گودي اقيانوسها به هزاران متر مي رسد، ولي نور خورشيد بيش از چهارصد متر از سطح دريا پائين نمي رود. پس دريا به دو بخش تاريك و روشن تقسيم مي شود. گياهان دريائي به طور معمول در بخش روشن دريا مي باشند. در اينجا پرسشي پيش مي آيد كه ماهيهائي كه در بخش تاريك دريا زندگي مي كنند و از نور خورشيد محرومند و براي فعاليّتهاي حياتي به نور احتياج دارند چه مي كنند؟ آنهم ماهيهاي نيرومندي كه مي توانند صدها تن سنگيني آب را تحمل كرده در ته دريا زندگي كنند.



ولي آفريدگار جهان اين پرسش را پاسخ داده و اين ماهيها هر چه نور بخواهند در اختيارشان گذارده است. ماهيهائي را در آنجا آفريده كه اشعه نوراني از خود بخش مي كنند، مانند كرم شب تاب در زمين و پشه نوري در هوا! اين ماهيها قعر دريا را روشن مي كنند. در برابر دستگاه نور پاش آنها صفحه شفافي قرار دارد تا نور بهتر منعكس شود.



اين ماهيهاي نور افكن اقسامي دارند و داراي نورهاي رنگارنگ مي باشند از گروهي نور قرمز، از گروهي نور سبز، از گروهي نور زرد مي تابد عجب اينجاست كه برخي داراي چراغهاي متعددي هستند.



در پشت ماهي قزل آلاي كف دريا از سر تا دم دكمه هايي است كه مانند لامپهاي كوچك نور مي دهد. ماهيهاي سياهرنگي كه بر پوست آنها صدها نقطه قرمز رنگ روشن ديده مي شود. ستاره دريائي را از عمق 900 متري بالا آوردند نوري سبز رنگ و تند و درخشان به صورت پنج پره از بدنش تراوش مي كرد.



آيا اين كارخانجات الكتريكي در پيكراين ماهيها در ته دريا چگونه قرار داده شده؟ چگونه آب دريا اين چراغها را خاموش نمي كند؟ آيا لامپ اين چراغها از كدام شيشه ساخته شده كه فشار آب چهار صد متري آن را نمي شكند، آيا حجم اين كارخانجات الكتريكي چقدر است؟ آيا مواد سوختني آنها چيست و از كجا مي آيد؟ آيا چه كسي آنها را به كار مي اندازد و بر كار آنها نظارت مي كند كه از كار نيفتد. آيا ماده بي شعور مي تواند تاريكي را از روشنائي تشخيص دهد تا براي تاريكي چراغي درست كند؟



نوزادان پستانداران همانكه دمي چند از ولادتشان گذشت به جنبش درآمده مي خيزند، و بو مي كشند، تا خود را در آغوش مادر جاي دهند، آنها مي كوشند پستان مادر را پيدا كرده تا با حركت لبهاي خود شير بمكند. تنها كمكي كه از طرف مادر پس از زاييدن به آنها مي شود همان ليسيدن آنهاست وگرنه هيچ گونه كمك ديگري از طرف مادر به نوزادان نمي شود.



اين حركت كردن را در آغاز ولادت چه كسي به اين نوزاد تعليم كرده است؟ بوي مادر را كه به آنها شناسانيده؟ پستان مادر را كه به آنها نشان داده تا بدانند آنست كه شير مي دهد و اعضاي ديگر مادر شير ندارد؟ حركت لب و مكيدن شير و بلعيدن آن را چه كسي به آنها تعليم داده است؟ اين تعليمات قبل از ولادت شده و يا بعد از آن؟ اگر معلّم اين درسها پدر يا مادر باشند كه خود آنها از درك اين معنا عاجزند، و قابليت تعليم در نوزاد مفقود است، جنين در شكم مادر نمي خيزد و راه نمي رود و از دهان غذا نمي خورد، بلكه به وسيله ناف تغذّي مي كند.



البته نوزاد جانوران پستاندار اين كارها را به وسيله غريزه انجام مي دهد. اين غريزه را كه به اين نوزاد داده است؟ چرا غريزه هاي ديگر را ندارد چون غريزه خودبخود نمي تواند پيدا شود، پس به طور قطع پديد آورنده اي دارد. پديدآورنده اي كه نياز نوزاد را به اين وظايف طبيعي دانسته و به وي عنايت كرده است پديدآورنده اي كه مي دانسته نوزاد به غريزه هاي ديگر نياز ندارد پديدآورنده اي كه داناست و توانا و كريم است و در ذات او بخل راه ندارد.



كارتونك كه در زبان عربي به آن عنكبوت گفته مي شود كارهاي عجيبي انجام مي دهد، بدون آنكه از كسي ياد گرفته باشد و يا آنها را تمرين كرده باشد.



كارتونك براي شكار، دام را اختراع كرده است، دام وي تار اوست. تار وي از نخلهاي ابريشم مانند درست شده است، نخهائي را كه خودش ايجاد كرده و خودش ريسيده است، و از آن نخها تار را بافته است. كارتونك تار را به شكل هندسي و محكم در مي آورد و براي شكار مگس دام قرار مي دهد.



كارتونك پل را اختراع كرده است كه به وسيله آن از جويها عبور مي كند و از گودالهاي ژرف مي گذرد. پل كارتونك نخي است باريك كه خودش آن را ريسيده است و به وسيله باد دو سوي جو و گودال را به هم وصل مي كند، آنگاه خود را با سرعتي عجيب روي آن مي لغزاند تا از آن عبور كند.



آيا مقدار طول پل را كارتونك از كجا به دست آورده است كه طول نخ را به همان اندازه قرار داده است؟ آيا ايصال پل را به وسيله باد كه به وي تعليم داده است؟ مقدار مقاومت پل را براي حمل خودش چه كسي به وي ياد داده است؟ گذشتن از روي پل را به وسيله ليز خوردن از چه كسي آموخته است؟



كارتونك كشتي اختراع كرده است. برگهاي درخت را جمع مي كند و با نخهاي حريري خودش برگها را به هم وصل مي كند و مي بندد، سپس آن را در آب مي اندازد و آب اين كشتي را تا آنجا كه دلخواه اوست مي برد و باري را كه خودش نمي تواند ببرد كشتيش مي برد! كارتونك خندقهاي زميني و پناهگاههاي محكم مي سازد. و براي آنها درهاي محكمي قرار مي دهد و وسائل گريز از خطر را در آنها آماده مي كند.



آيا اين كارها نشانه آن نيست كه آفريننده كارتونك بسيار بسيار دانا و توانا مي باشد؟ آري به قول حضرت سجاد عليه السّلام در ابتداي دعاي مورد شرح يعني دعاي پنجم «صحيفه»:

يا مَنْ لا يَنْقَضي عَجائِبُ عَظَمَتِهِ.

منم اين بي تو كه پرواي تماشا دارم *** كافرم گر دل باغ و سرِ صحرا دارم

بر گلستان گذرم بي تو و شرمم نايد *** در رياحين نگرم بي تو و يارا دارم

كه نه بر ناله مرغان چمن شيفته ام *** كه نه سوداي رخ لاله حمرا دارم

بر گل روي تو چون بلبل مستم واله *** به رخ لاله و نسرين چه تمنّا دارم

گر چه لايق نبود دست من و دامن تو *** هر كجا پاي نهي فرق سر آنجا دارم

گر به مسجد روم ابروي تو محراب من است *** ور به آتشكده زلف تو چليپا دارم

جانم از پختن سوداي وصال تو بسوخت *** تو من خانم طمع بين كه چه سودا دارم

عقل مسكين به چه انديشه فرا داشت كنم *** دل شيدا به چه تدبير شكيبا دارم

سر من دار كه چشم از همگان بردوزم *** دست من گير كه دست از دو جهان بردارم

با تواَم يكنفس از هشت بهشت اَولي تر *** من كه امروز چنينم غم فردا دارم

سعدي خويشتنم خوان، كه به معني ز توام *** گر به صورت نسب از آدم و حوّا دارم



آيا تاكنون در نيروئي كه در بال پرندگان موجود است و آنها را به مسافتهاي دور و دراز مي برد انديشيده ايد؟ اين چه نيروئي است و حقيقت آن چيست و چگونه در بال آنها جاي دارد و در چه بالهاي آنها مي باشد و به چه وسيله در بالها نهاده شده است؟ چگونه اين نيروي عظيم در بال كوچك آنها مي باشد و به چه وسيله در بالها نهاده شده است؟ چگونه اين نيروي عظيم در بال كوچك آنها گنجانيده شده است؟ نيروهاي محرّكه اگر كمك خارجي به آنها نرسد مي مانند و مقداري كه كار كردند فرسوده مي شوند و نياز به تعمير دارند، ولي نيروي پرش پرندگان نياز به كمك خارجي و احتياج به تعمير ندارد.



آيا غذاي پرندگان كه معمولاً حشرات و يا برگهاي درختان است و چگونه تبديل به اين نيروي عظيم مي شود؟ چه ماشين شيميائي دقيقي و عظيمي در اين جثّه كوچك نهفته است كه آن غذاي ساده را تبديل به اين نيروي بزرگ مي كند؟ آري اينها نشانه قدرت عظيم و دانش نامحدود پديدآورنده پرندگان و نگاهدارنده آنهاست.



غالب حشرات نر با آواز خود ماده ها را به سوي خويش مي خوانند و آنها را به طرف خود جلب مي كنند مانند سوسك، ملخ، پشه و جيرجيرك. حشره شناسان تاكنون براي پشه ها سه نوع صدا و سخن تشخيص داده اند: صداي خشم، صداي كمك و صداي طلب معشوق.



دانشمندان براي از بين بردن پشه هاي موذي صداي جنس نر آن را به گاهي كه ماده را به سوي خود مي طلبد ضبط كرده و در نقاط معيّني پخش مي كنند. وقتي پشه هاي ماده در اطراف دستگاه پخش صدا كه زبان پشه ناميده مي شود جمع مي شوند آنها را به وسيله د.د.ت يا سمهاي ديگر معدوم مي نمايند.



تقليد از سخن پشه هاي نر و آواز آنها براي گرد آوردن پشه ها از سم پاشي مزارع و كشتزارها بهتر و به صرفه تر است، زيرا سمّ، تنها حشره موذي را از بين نمي برد بلكه ميليونها حشرات مفيد مانند زنبور عسل را نيز نابود مي سازد و از ميزان ميوه ها و حبوبات هم مي كاهد، زيرا حشرات به لحاظ گرده افشاني و تلقيح گلها ميوه ها را فراوان مي كنند، از طرف ديگر هزينه سمپاشي مزارع خيلي بيشتر و سنگين تر از سمپاشي اطراف دستگاه پخش صداي پشه مي باشد.



كرگدن فقط يك دوست در دنيا دارد و آن پرنده كنه خواري است كه بر پشت او سوار است و كنه هاي داخل چين هاي پوست پشتش را مي گيرد. اگر در موقعي كه كرگدن چرت مي زند، چيزي به او نزديك شود سر و صداي پرنده بلند مي شود و او را آگاه مي كند. اين پرنده براي كرگدن مثل چشم است، زيرا اگر چه عضو بويائيش حسّاس و حسّ شنوائي آن قوي است ولي قدرت ديدش به مانند هوشش بي اندازه كم است.



پرندگان كنه خوار كوچك علاوه بر كنه، خار و علفهائي را كه بر پشت و لايه هاي پوست كرگدن فرو مي روند بيرون مي خورند. مراقب جوانب نيز هستند و خطر را با صداي مخصوص خود به كرگدن گزارش مي دهند و ارباب خود را براي دفاع آماده و مهيّا مي سازند!



پس كرگدن ها به صداي پرنده هائي كه به منزله محافظين آنها هستند آشنا مي باشند، زيرا آنچه مسلّم است اين پرنده كوچك تنها يك صدا ندارد، بلكه احتياجات خود را با نواهاي مختلف اعلام مي كند، ولي كرگدن وقتي آماده حمله مي شود كه صداي وحشت پرنده را بشنود، در غير اين صورت عكس العملي از خود نشان نداده با دوستان خود به گردش و چرا مي پردازد، زيرا با خارج شدن خارها و كنه ها از چين و چروك پوست كرگدن، هم او احساس آرامش و راحتي مي كند و هم پرنده ها از غذاي آماده و مهيّا شكمي از عزا درمي آورند.



جانورشناسان براي مرغ و خروس هر كدام 9 نوع صدا تشخيص داده اند و شگفت اينجاست كه صداي خروس در دو مورد با صداي مرغ مشابه است و در ساير موارد اختلاف دارد.



صداي مرغ خانگي وقتي جوجه ها را از خطر آگاه مي كند خيلي جالب است. وقتي جوجه ها در اطراف پراكنده اند و مشغول جمع كردن دانه اند اگر پرنده اي كه مادر، او را مخالف و خطرناك تشخيص دهد در هوا پرواز كند، مرغ با صداي بخصوص، جوجه ها را از خطر آگاه مي سازد، ناگهان تمام جوجه ها در هر نقطه اي كه هستند به زمين مي چسبند و مانند سربازاني كه به سنگر مي روند تكان نخورده و استتار مي نمايند. بعد از لحظه اي كه خطر مرتفع شد، مرغ صداي ديگري كرده همه جوجه ها از زمين برخاسته، سينه ها را راست نموده آماده حمله مي شوند، ولي كاملاً در محلّ خود پا بر جا مي ايستند، وقتي خطر به كلي رفع شد و مادر دانست كه پرنده از آن محيط دور شده است سومين صدا را از حلقوم خارج مي كند كه ناگهان جوجه ها به سرعت خود را به مادر رسانيده زير بالهاي او پنهان مي شوند. اين منظره به قدري جالب است كه تماشاچي انتظار مي كشد بارها تكرار شود.



در آمريكاي مركزي يك نوع پرنده شبيه كلنگ وجود دارد كه مانند سگ پارس مي كند و روستائيان از آن استفاده مي نمايند و اين پرنده با صداي خود به مرغان خانگي فرمان مي دهد و آنها را براي تغذيه هدايت مي كند و مرغ ها را شب به لانه مي آورد و به وسيله آواز آنها را مي خواباند و يا از خواب بيدار مي كند، و به مجردي كه خطري متوجه مي شود، مثلاً عقاب يا سگ و گربه وحشي نزديك مرغها شوند يك نفير شديد به عنوان اعلام خطر مي كشد و با صداي



مخصوص به دشمن حمله مي كند و با وجودي كه منقار خيلي كوتاه دارد و فاقد چنگال است هميشه طرف را مغلوب مي سازد!

عملي كه پرنده آكسي كلوپ هنگام تخم گذاري انجام مي دهد بسيار محيّر العقول است. يكي از دانشمندان فرانسه به نام «وارد» درباره اين حيوان مي گويد:



من در حالات اين پرنده مطالعاتي كرده ام، از خصايص او اين است كه وقتي تخم گذاري او تمام شد مي ميرد، يعني هرگز روي نوزادان خود را نمي بيند، همچنين نوزادان هيچگاه روي پر مهر مادران خود را نخواهند ديد.



هنگام بيرون آمدن از تخم، به صورت كرمهائي هستند بي بال و پر كه قدرت تحصيل آذوقه و مايحتاج زندگاني را نداشته و حتي قدرت دفاع از خود را در مقابل حوادثي كه با حيات آنها مي جنگد ندارد، لذا بايد تا يكسال به همين حالت در يك مكان محفوظي بمانند و غذاي آنها مرتب در كنار آنها باشد. به همين جهت وقتي مادر احساس مي كند كه موقع تخم گذاري او فرا رسيده است قطعه چوبي پيدا كرده و سوراخ عميقي در آن احداث مي كند، سپس مشغول جمع آوري آذوقه مي شود و از برگها و شكوفه هايي كه قابل استفاده براي تغذيه نوزادان او مي باشد به اندازه آذوقه يكسال به جهت يكي از آنها تهيه كرده و در انتهاي سوراخ مي ريزد، سپس يك تخم روي آن مي گذارد و سقف نسبتاً محكمي از خميرهاي چوب بر بالاي آن بنا مي كند، باز مشغول جمع آوري آذوقه مي شود و پس از تأمين احتياجات يك سال براي نوزاد ديگر و ريختن آن در روي اتاق اول، تخم ديگر در بالاي آن گذارده و طاق دوم را روي آن مي سازد، به همين ترتيب چندين طبقه را ساخته و پرداخته و بعد از اتمام عمل مي ميرد!



فكر كنيد اين پرنده ضعيف از كجا مي داند كه نوزادان او چنين احتياجاتي دارند، و اين تعليمات را از كه آموخته؟ آيا از مادر خود آموخته در حالي كه هرگز روي او را نمي بيند؟ يا اينكه به تجربه دريافته؟ با اينكه اين عمل در طول زندگاني او يك مرتبه بيشتر رخ نخواهد داد، آيا نبايد اعتراف كرد كه اين كار سرفاً متّكي به يك الهام غيبي و غريزه اي است كه دست قدرت و عظمت خداوند دانا در وجود او قرار داده است، خداوندي كه عجائب عظمت او تمام شدني نيست.

يا مَنْ لا تَنْقَضي عَجائِبُ عَظَمَتِه.

اي وجود تو اصل هر موجود *** هستي و بوده اي و خواهي بود

صانع هر بلند و پست توئي *** همه هيچند هر چه هست توئي

نقشبند صحيفه ازلي *** يا وجود قديم لم يزلي

ني ازل آگه از بدايت تو *** ني ابد واقف از نهايت تو

از ازل تا ابد سپيد و سياه *** همه بر سرّ وحدت تو گواه

ورق نانوشته مي خواني *** سخن ناشنيده مي داني

پيش تو طايران قدّوسي *** بهر يك دانه در زمين بوسي

روي ما سوي توست از همه سو *** سوي ما روي توست از همه رو

در سجوديم رو به درگه تو *** پا ز سر كرده ايم در ره تو

چيست اين طُرفه گنبد والا *** رفته گردي ز درگهت بالات

كعبه سنگي بر آستانه تو *** قبله راهي به سوي خانه تو

صبح را با شفق درآميزي *** آب و آتش به هم درآميزي

زلف شب را نقاب روز كني *** مهر و مه را جهان فروز كني

فلك از ماه و مهر چهره فروز *** داغها دارد از غمت شب و روز

بحر از هيبت تو آب شده *** غرق درياي اضطراب شده

گرد كويت زمين به خاك نشست *** گشت در پاي بندگان تو پست

كوه را جانب تو آهنگ است *** از تو بار دلش گرانسنگ است

باد را از تو آه دردآلود *** خاك را از تو روي گردآلود

آتش از شوق، داغ بر دل ماند *** آب از گريه پاي در گل ماند

همه سر بر خط قضاي تواند *** سر بسر طالب رضاي تواند

هر چه آن در نشيب و در اوج است *** تو محيطي و آن همه موج است

موج اگر نيست بحر را چه غم است *** بحر اگر نيست موج خود عدم است

موج درياست اين جهان خراب *** بي ثبات است همچو نقش بر آب

من به امّيد گوهر ناياب *** كشتي افكنده ام در اين گرداب

كشتي من ز موج بيرون بر *** همچو نوحش بر اوج گردون بر

گر ز من جز گنه نمي آيد *** از تو غير از كرم نمي شايد

گر چه لب تشنه ام فتاده به خاك *** چون تو را بحر لطف هست چه باك



من علاقه داشتم بيش از اين در اين زمينه توسن قلم را به جولان آورم، ولي فكر كردم مشت را نمونه خروار قرار دهم بهتر است تا از مسائل ديگر در حدّي كه لازم است باز نمانم. شرح حياط اعجاب انگيز جانوران را در كتابهاي «نشانه هائي از او»، «نطق و شعور جانوران»، «شگفتيهاي آفرينش»، نوشته هاي مترلينگ، «دنياي زير اقيانوسها»، «شگردهاي طبيعت»، «راز آفرينش انسان»، «مجلّه شكار و طبيعت» و ساير كتب مربوط ملاحظه كنيد، باشد كه از اين رهگذر به گوشه اي از عظمت قدرت حضرت ربّ العزّه واقف گرديد.



خداوند بزرگ در بسياري از آيات قرآن مجيد، اوضاع عالم هستي، جهان نباتات و عالم حيوانات را از نشانه هاي قدرت و اراده و حكمت و عظمت خود دانسته و انسان را به مطالعه در آثار قدرتش فراخوانده و او را به درك حقايق هستي براي يافتن آفرين تشويق كرده است. لازم است با قرآن مجيد انس بگيريد و عقل تشنه خود را از اين چشمه پرفيض الهي سيراب نماييد