بازگشت

عجائب حيات


زمين در هر 24 ساعت يكبار به دور محور خود مي گردد، و از اين قرار سرعت حركت آن ساعتي هزار ميل است. حال فرض كنيد در عوض اين مقدار سرعت، هر ساعتي صد ميل مي چرخيد، و در آن صورت شبها و روزهاي ما ده برابر مدت فعلي مي بود. آفتاب سوزان تابستان كلّيه نباتات و رستني ها را در آن روزهاي بلند مي سوزانيد و معدوم مي ساخت، و سرماي شبهاي دراز جوانه ها را منجمد مي كرد و از بين مي برد.



سطح خورشيد كه منبع حيات در روي كره ارض است داراي دوازده هزار درجه فارنهايت حرارت است و دوري زمين ما از آن به همان اندازه اي است كه بتواند از اين منبع فيض و حرارت به قدر كافي گرمي براي ادامه حيات ما اقتباس نمايد.



مقدار حرارتي كه به ما مي رسد پيوسته ثابت و غير متغير است و در طول مليونها سال به همين وضع باقي بوده و در نتيجه ادامه حيات در زمين ميسّر شده است.



اگر حرارت زمين تغيير مي كرد و مثلاً در عرض يكسال فقط در حدود پنجاه درجه كم و زياد دشه بود همه نباتات معدوم مي شدند و بشر هم يا از فرط گرما كباب شده بود و يا از شدّت سرما منجمد مي گرديد و از ميان مي رفت.



زمين به سرعت 18 ميل در هر ثانيه به دور آفتاب مي چرخد و هرگاه سرعت سير آن در عوض اين مقدار 6 ميل يا چهل ميل در هر ثانيه مي شد آن وقت دوري و نزديكي ما به آفتاب به درجه اي مي شد كه زندگي كنوني ما غير مقدور مي گرديد.



حجم ستارگان آسمان به طوري كه مي دانيم، متفاوت است. بعضي از آنها به درجه اي بزرگند كه اگر في المثل خورشيد منظومه ما بودند به مدار زمين مليونها كيلومتر در داخل سطح آن ستاره ها قرار مي گرفت. همچنين نوع تشعشع ستاره ها با هم متفاوت است. اشعه بعضي از آنها براي هر گونه آثار حياتي مضرّ است و زندگاني را نابود مي سازد. نيرو و مقدار تشعشع اين ستاره ها هم گاهي كمتر از خورشيد و گاهي تا ده هزار مرتبه بيشتر از آن است.



هر گاه تشعشع خورشيد ما به نصف مقدار فعلي تقليل مي يافت همه جانداران زمين از فرط سرما هلاك مي شدند، و اگر مقدار اين تشعشع دو برابر بيشتر مي شد، آن وقت نطفه حياتي در همان مرحله اولاي تكوين معدوم مي گرددي. بنابراين در ميان مليونها ستاره كه در فضاي نامحدود پراكنده اند تنها خورشيد ماست كه براي به وجود آوردن حيات مناسب مي باشد.



زمين در زاويه 23 درجه قرار گرفته و همين تمايل محور زمين ايجاد فصول چهارگانه را مي نمايد. اگر محور زمين متمايل نبود قطب شمال و جنوب الي الأبد در روشنايي نيم رنگ شفق باقي مي ماند. بخار آب اقيانوسها دائم از شمال به جنوب در حركت مي بود و قاره هائي از يخ ايجاد مي كرد و چه بسا كه مسافات بين خط استوا و نواحي قطبي را تبديل به بيابانها و صحاري نامسكون مي كرد.



با تبخير آب اقيانوسها بستر شوره زار آنها نمودار مي شد و رودخانه هاي قطبي همه جا اراضي را شسته و از ميان درّه هاي عميق مي گذشت و مردابهاي موقتي از نمك مذاب در اين بسترها به وجود مي آورد.



فشار كوههاي عظيم و سنگين يخ به قدري زياد مي شد كه بر سطح هر و قطب سنگيني كرده و آنها را فرو مي برد و آن وقت خط استوا بر اثر همين فشار تركيده و منطقه جديدي احداث مي كرد. اقيانوسها خشك مي شد و اراضي وسيعه جديدي به وجود مي آمد و ميزان بارندگي و طروبت هم در اقطار جهان تقليل مي يافت و نتايج سهمگين آن دنيا را منقلب مي نمود.



ما هرگز توجه نمي كنيم كه حيات در روي كره ارض منحصر به قشري است كه ميان برفهاي قلل و جبال و گرماي مركزي زمين قرار گرفته است. نسبت اين قشر نازك با قطر زمين معادل نصف قطر يك ورق از كتاب هزار صفحه اي است. تاريخ حيات كليه جانداران زمين فقط بر روي اين ورقه نازك تدوين شده است.



اگر هواي محيط زمين به صورت مايع در مي آمد همه سطح زمين را به عمق 35 پا فرامي گرفت و اين قشر آب گرفته، تازه يك ششصد هزارم فاصله تا مركز زمين را تشكيل مي دهد.



فاصله ماه تا زمين 000،240 ميل است و هر روز دو مرتبه توليد جزر و مدّ مي كند. جزر و مدّ درياها در پاره اي نقاط تا 60 پا مي رسد و حتّي قشر خاكي زمين هر روز دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه به قدر چند اينچ كشيده مي شود.



همه اين اتفاقات به طوري منظم و آرام رخ مي دهد كه ما هرگز متوجه قدرت قاهره و عظيمي كه آب دريها را اينقدر بالا مي برد و حتي سطح زمين را با همه سختي و صلابت آن خم مي كند نمي شويم.



كره مرّيخ نيز داراي قمري است كه بسيار كوچك است و فقط شش هزار ميل با آن فاصله دارد.



اگر ماه به جاي مسافت فعلي مثلاً پنجاه هزار ميل با زمين فاصله داشت آن وقت ارتفاع جزر و مد به قدري زياد مي شد كه همه دشت هاي پنج قاره زمين را روزي دو بار آب فرا مي گرفت و فشار آب در هر نوبت به قدري شديد مي بود كه كوهها به زودي از روي زمين شسته مي شد و هيچ يك از قاره ها فرصتي نمي يافت كه از زير آب بيرون بيايد و وجود خارجي پيدا كند. سطح زمين در زير فشار اين انقلابات خرد مي شد و جريان هوائي كه بر اثر اين جزر و مدهاي عظيم پيدا مي شد هر روز گردبادهاي هولناك در اطراف زمين پديد مي آورد.



اگر قاره ها را آب فرا مي گرفت عمق متوسط آبي كه سطح زمين را احاطه مي كرد به يك ميل و نيم مي رسيد و در آن صورت هچ گونه حياتي در آن مقدور نبود جز به صورت حيواناتي در اعماق آب كه آنها هم به تدريج از وجود يكديگر تغذيه مي كردند تا تا نسل آنها منقرض مي شد.



آري منظومه شمسي ما از مخلوط درهم برهم مواد و مصالحي كه با حرارت دوازده هزار درجه از خورشيد جدا شده و با سرعتي غيرقابل تصور در فضاي بي پايان پراكنده شده به وجود آمده است. اما در هيمن آشفتگي و انقلاب جوّي، چنان نظم و ترتيب دقيق و منظمي ايجاد شده است كه امروزه حتّي دقايق و لحظات حوادث آينده آن را مي توانيم پيش بيني كنيم. نتيجه اين انتظام و ترتيب آن است كه اوضاع فلكي ما هزار مليون سال است به همين حال باقي مانده و تا آخر دنيا هم به همين وضع باقي خواهد ماند.



اينها همه مرهون قوانين و نظامات عمومي است و بر طبق همين قوانين، نظام عالم شمسي ما در جاهاي ديگر افلاك نيز تكرار مي شود.(1)



قرآن مجيد در زمينه اين نظم و مقررّات و قوانين و نظامات، در آيات شريفه اش مي فرمايد:

ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلاَْرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ. فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَات فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ.(2)



سپس اراده آفرينش آسمان نمود در حالي كه به صورت دود بودند. در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود: به وجود آييد و شكل گيريد چه از روي طاعت و چه اكراه. آنها در پاسخ اراده حق گفتند: ما از روي طاعت و امتثال فرمان مي آئيم. در اين هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز (دو دوره) آفريد و كامل كرد و در هر آسمان آنچه را مي خواست امر و فرمان داد (و موجودات و مخلوقات مختلف را در آنها آفريد و به آنها نظام بخشيد) و آسمان پائين را با چراغهاي ستارگان زينت بخشيديم و با شهابها از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، آري اين است تقدير خداوند قادر دانا.

وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ. مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ.(3)



و آسمانها و زمين و آنچه از مخلوقات را كه بين آنهاست بازيچه نيافريديم. آنها را جز به حق و از روي حكمت و مصلحت و پيچيده به دقيق ترين نظامات و قوانين نيافريديم امّا اكثريت مردم نسبت به اين حقايق ناآگاهند.

وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِين كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ.(4)



آسمان و زمين و هر آنچه بين آنهاست را باطل نيافريديم، (اين همه بر حق و حقيقت و نظامات متقن و قوانين محكم و هدفهاي واقعي استوار است)، اين گمان كافران و محجوبان از واقعيات است كه عالم بر حق نيست، پس واي بر كافران از عذاب سخت دوزخ.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «راز آفرينش انسان» ص 22.



2- فصّلت، 11 - 12.



3- دخان، 38 - 39.



4- ص، 27.

متجلّي است ذاتش به صفات خودنمائي *** كه كند از اين تجلّي همه دعوي خدائي

كسي ار به چشم بينش نگرد در آفرينش *** ز هر آيتي خدا راست ظهور خودنمائي

احد است و با جلالش احدي نبوده هرگز *** كه شريك ذاتش آيد به سرير پادشائي

چه وجود غير حق را كه زند دم از أنَا الْحَق *** كه محقّق است هستي به وجود كبريائي

چه وجود ممكن آمد ز تجلّيات واجب *** نبود وجود كس را ز وجود خودستائي

لمعات نور ذاتش به تجلّي مشيّت *** ز وجود خلق دارد جلوات خودستائي

تو چه بنده اي كه خود را ز خدا جدا شناسي *** كه خداي را نباشد ز تو لمحه اي جدائي

همه بودِ روشنائي به وجود شمس باشد *** نه دليل روشنائي است وجود روشنائي

بگشاي چشم بينش كه بود جمال حق را *** ز مشارق وجودت طلعات دلربائي

عجب است بنده اي را كه خدا وجود باشد *** كه نباشد از جهالت به وجودش آشنائي

مگر از خدا بخواني به زبان دل خدا را *** كه تو راست ورنه طاعت همه طاعت ريائي

بصر حكيم جوئي دل خويش را صفا ده *** كه تو راست خار بينش ز درخت بي صفائي

دلِ همچو نقره داري برِ اهل كيميا بر *** كه طلا كنند مس را به صفات كيميائي

ز وجود خود حذر كن كه به كيش اهل تقوا *** بود اين مقامِ اول ز مقام پارسائي

چو صدور هر گناهي ز خودي است در حقيقت *** دركات نار باشد درجات خودفزائي

ره مسكنت چو پوئي درِ اهل معرفت زن *** كه رسي به اوج دولت ز حضيض بي نوائي

دم عارفان گشايد به كلام عقده دل *** همه نفس را نباشد نفس گره گشائي

به خداي خود غني شو كه در اين سراي عبرت *** نكنند اهل غيرت به در گدا گدائي

تو دواي خويشي به خودآ كه نفس انسان *** جبلي است كه كاندرونش شده خلق موميائي

به فروغ شمسِ آفل مشو از خداي غافل *** ز خليل حق طلب كن ره و رسم حق گرائي

مپر اي فؤاد برتر ز مقام خويش و بگذر *** كه در اوج خود كبوتر نزند دم رهائي



ديويد هيوم مي گويد: سراسر دستگاه طبيعت بر وجود پروردگاري هوشيار گواه است و هيچ پژوهنده خردمند نيست كه پس از آنكه به جدّ و جهد بينديشد، دمي از گروش به اصول خداشناسي و دينداري راستين تن زند.



كانت مي گويد: وجود حسّ ديني بشر دليل وجود خدا است.



دكارت مي گويد: خلقت، عمل مداوم است و اگر آني خداوند از خلقت نظر بردارد عالم معدوم مي شود.



روسو مي گويد: ما از حقيقت جهان و روح بي خبريم، جز اينكه به وجود ذاتي كه داراي ادراك و اراده و حكمت است و در كارهاي عالم مؤثر و متصرف مي باشد نمي توان يقين نكرد. در حركات عالم وجريان امور آثار تدبير و حكمت هويداست.



هايب نيتس مي گويد: خدا صانعي عاجز نيست كه هر آن مجبور باشد در ماشيني كه ساخته است دست ببرد تا راه بيفتد، خداوند از آغاز كه جهان را آفريده اين ماشين را چنان كامل ساخته كه تا ابد چرخها و اجزاء آن با اتفاق هم به كار مشغول اند.



پاسكال فيلسوف شهير مي گويد: قانوني بالاتر و برتر از طبيعت هست كه بر همه جهان تسلط دارد و نمي توان آن را ناديده گرفت و بايد به او ايمان آورد، و آن قانون آفرينش است كه ما را به وجود آورده و هستي ما از اوست و ما نمي توانيم از او جدا باشيم، زيرا اگر نور از منبع خود جدا شود نور نيست. و پيروي از اين قانون ايمان به خداست و همين ايمان مقدس، سازش دين با دانش و تنها راهي است كه هر دو را بر خلاف ميل بي دينان و ملحدان و علي رغم دلايل پوچ و فريبنده آنان بايد پيمود. اينست يگانه راه رسيدن به كمال و پيروزي حق بر باطل.(1)



با اختراع و تكميل تدريجي تلسكوب توانستيم بيش و بيشتر، اعماق فضا را شناسائي كنيم. ستارگان كه ابتدا گمان مي رفت نقطه هاي نوراني كوچكي هستند كه به يك اندازه از زمين ما فاصله دارند، آشكار شد كه كرات عظيمي از نور و حرارتند كه ميليونها بار از زمين ما بزرگترند. آنگاه كشف شد كه بسياري از اين نقاط روشن، تنها يك ستاره بزرگ نيستند بلكه در حقيقت مجموعه اي از ميليونها ستاره يا كهكشانند و بعضي از آنها به قدري عظيمند كه نور پس از 000،200 سال از يك سر آنها به سر ديگرشان مي رسد!



دوربين هاي نجومي جديد مي توانند از مجموعه اختراني كه از ما 000،000،000،6 سال نوري دورند عكس بگيرند و بدين ترتيب حوادثي را مي بينيم كه شش ميليارد سال پيش، يعني پيش از آنكه حيات در زمين به وجود آيد، رخ داده است.



تعداد ستارگاني كه اينك با تلسكوپهاي نوين مي توانيم ببينيم قه قدري زيادند كه اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازيم و در هر ثانيه يك ستاره بشماريم، پس از پايان اين مدت هنوز همه آنها را نشمرده ايم.



كهكشان قرص عظيمي است كه قسمت مركزي آن ضخيم تر است و لااقل شامل 000،000،000،1 ستاره است، درازاي آن 000،100 سال نوري و ضخامت آن در مركز كهكشان 000،20 سال نوري است.



وزن كهكشان يا درست تر بگوئيم جرم آن 000،000،000،100 برابر جرم خورشيد است و عقيده دارند كه كهكشان همچون چرخ به دور محورش مي چرخد.



خورشيد با سيّاراتش كه جزئي از اين چرخ غول پيكر است، در دايره اي عظيم با سرعتي در حدود 000،000،1 كيلومتر در ساعت در گردش است و احتمالاً هر دور گردش آن 000،000،250 سال به طول مي انجامد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «پنج گام» ص 80.



كهكشان ما به هيچ وجه تنها كهكشان جهان نيست، تا آنجا كه ما مي توانيم با بزرگترين دوربين هاي نجومي امروزي ببينيم در جهان احتمالاً 000،000،150 كهكشان وجود دارد و فاصله متوسط بين دو كهكشان همسايه 000،000،2 سال نوري است.



جهان گسترش مي يابد و ميليونها ميليون كهكشان با سرعتي بيش از 800 كيلومتر در ثانيه از هم دور مي شوند. اين فقط سرعت احتمالي متوسط بين دو كهكشاني است كه همسايه يكديگرند. هر چه كهكشانها از هم دورتر باشند سرعت بيشتر است.



با تلسكوب آينه اي كوتاه پالومار كهكشانهائي ديده شده اند كه با سرعت بيش از 000،60 كيلومتر در ثانيه از ما دور مي شوند.(1)



مسأله گسترش جهان حقيقتي است كه قرآن مجيد بدان اشاره كرده است:

وَالسَّماءَ بَنَيْناها بِأيد وَإنّا لَمُوسِعُونَ.(2)



ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و پيوسته آن را وسعت مي بخشيم.



آري، حضرت حق آسمانها را آفريده و دائماً گسترش مي دهد. علم امروز مي گويد: نه تنها كرده زمين بر اثر جذب مواد آسماني تدريجاً فربه و سنگين تر مي شود، بلكه آسمانها نيز در گسترشند، يعني ستارگاني كه در يك كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مي شوند، حتي سرعت اين گسترش را در بسياري از مواقع اندازه گيري كرده اند.



در كتاب «مرزهاي نجوم» نوشته فرد هويل مي خوانيم: تندترين سرعت عقب نشيني كرات كه تا كنون اندازه گيري شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است!



كهكشانهاي دورتر در نظر ما به اندازه اي كم نورند كه اندازه گيري سرعت آنها به سبب عدم نور كافي دشوار است. تصويرهائي كه از آسمان برداشته شده آشكارا اين كشف مهم را نشان مي دهد كه فاصله اين كهكشانها بسيار سريعتر از كهكشانهاي نزديك افزايش مي يابد.



نامبرده سپس به بررسي اين سرعت در كهكشانهاي ابرسنبله، واكليل و شجاع و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه سرتهاي عجيب و سرسام آوري را در اين مسأله ارائه مي دهد.



جان الدر مي گويد: جديدترين و دقيق ترين اندازه گيريها در طول امواجي كه از ستارگان پخش مي شود، پرده از روي يك حقيقت عجيب و حيرت آور برداشته، يعني نشان داده است، مجموعه ستارگاني كه جهان از آنها تشكيل مي يابد پيوسته با سرعتي زياد از يك مركز دور مي شوند و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد، بر سرعت سير آنها افزوده مي گردد. مثل اين است كه زماني كليه ستارگان در اين مركز مجتمع بوده اند و بعد از آن از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگي از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مي شوند. دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراي نقطه شروعي بوده است.



ژرژ گاموف در كتاب «آفرينش جهان» در اين زمينه چنين مي گويد: فضاي جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته در يك حالت انبساط سريع است. حقيقت اين است كه جهان ما در حال سكون نيست بلكه انبساط آن مسلّم است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «افق دانش» ص 90.



2- ذاريات، 47.



پي بردن به اينكه جهان ما در حال انبساط است كليد اصلي را براي گنجينه معمّاي جهان شناسي معيّا مي كند، زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد لازم مي آيد كه زماني در حال انقباض بسيار شديد بوده است.



جالب توجه اينكه تعبير به إنّا لَمُوسِعُونَ (ما گسترش دهندگانيم) با استفاده از جمله اسمّعه و اسم فاعل، دليل بر تداوم اين موضوع است و نشان مي دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد و اين درست همان چيزي است كه امروز به آن رسيده اند كه تمام كرات آسماني و كهكشانها در آغاز در مركز واحدي جمع بوده سپس انفجاري عظيم و بي نهايت وحشتناك در آن رخ داده و به دنبال آن اجزاي جهان متلاشي شده و به صورت كرات درآمده و به سرعت در حالت عقب نشيني و توسعه است.(1)

موحّدان كه به ليل و نهار ساخته اند *** به ياد زلف و رخ آن نگار ساخته اند

به هيچ حيله در آغوش در نمي آئي *** مگر تو را از نسيم بهار ساخته اند

ز لاله زار تجلّي ستاره سوختگان *** چو لاله با جگر داغدار ساخته اند

گشاده اند جگر تشنگان دهان طمع *** ز بس عقيق تو را آبدار ساخته اند

به وصف زلف و رخ او رسيدن آن نيست *** كليد گنج ز دندان مار ساخته اند

به رنگ شبنم و گل بر زمين نمي مانند *** كساني كه آينه را بي غبار ساخته اند

كمند همّت ما نيست نارسا چون موج *** محيط عشق تو را بي كنار ساخته اند

چراغ زنده دلي را كه چشم بد مرساد *** نصيب صائب شب زنده دار ساخته اند

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.(2)



اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوره) بيافريد و در اين هنگام عرش پروردگار بر آب قرار داشت، تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.

كانَ اللّهُ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ.(3)



نه خورشيدي و نه ماهي ونه زمين و آسماني.

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَات فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا.(4)



آنگاه خداوند متعال طيّ دو نوبت فرمان بناي آسمانهاي هفتگانه را صادر فرمود و در هر آسماني نظام و قوانينش را به جريان انداخت.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نمونه» ج 23، ص 372.



2- هود، 7.



3- از سخنان حضرت رسول اكرم(ص) به نقل «جامع الاسرار» سيّد حيدر آملي.



4- فصّلت، 12.



اينكه ماده و مصالح ساختمان آسمانها چگونه پديد آمد و آفرينش آنها به چه ترتيب صورت گرفت جز آفريدگار بي همتا كسي را بر آن آگاهي نيست، چنانكه قرآن مي فرمايد:

ما أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ.(1)



ما ايشان را شاهد آفرينش آسمانها و زمين و خلقت خودشان قرار نداديم.



دانشمندان امروز نيز به اين حقيقت اعتراف دارند، چنانكه جان ففر مي گويد:



مسأله پيدايش ماده، اصولاً مسأله اي است كه بيرون از قلمرو تحقيقات و تفكّرات ثمر بخش است. بايستي ماده را مفروض و موجود پنداشت و از آنجا جريان آفرينش كائنات را تعقيب كرد.



آنچه از نظرات قرآن و دانشمندان محقّق است، اين مصالح عبارت بودند از ذرّات دود و گااز كه در فضا سرگردان، اما چنان پراكنده بودند كه به ندرت به يكديگر بر مي خوردند.

ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ.(2)



سپس به آفرينش آسمانها عنايت فرمود و آسمان دود بود.



سِرجيمس جينز دانشمند فلك شناس مي گويد: ماده كون از گازهائي كه در فضا انتشار دارد آغاز گشته و از تراكم اين گازها، سديم (مه رقيق) پديد آمده است.



دكتر گاموف استاد طبيعي دانشگاه واشنگتن مي نويسد: جهان در ابتداي پيدايش مملوّ از گازهائي بوده كه در هوا پراكنده بوده است. اين گازها از نظر تراكم و درجه حرارت به حدّي است كه تصور آن براي ما امكان پذير نيست.



به هر جهت آفريدگار متعال طي دو دوره از اين گازها آسمانهاي هفتگانه را بنا نهاد:

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات في يَومَيْنِ.(3)



و نقشه بناي اين هفت آسمان را به صورت هفت طبقه يكي بر فراز ديگري ترسيم فرمود:

أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَات طِبَاقاً.(4)



هفت آسمان محكم كه هيچگونه رخوت و سستي در آن راه ندارد:

وَبَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً.(5)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- كهف، 51.



2- فصلت، 11.



3- فصّلت، 11 - 12.



4- نوح، 15.



5- نبأ، 12.



و به وسيله ستونهاي نامرئي كه امروزه از آنها به نيروي جاذبه عمومي تعبير مي شود كرات آسماني را استوار گرداند:

خَلَقَ السَّمواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها.(1)



آسمانها را بدون ستوني كه شما آن را مشاهده نمائيد بيافريد.



و از آيات قيامت بر مي آيد كه هيچ يك از اين آسمانها به ديگري راه ندارند، و تنها در روز رستاخيز گشوده و مفتوح مي گردند:

وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أبواباً.(2)



آنگاه خداوند با آفرينش ستارگان به تزئين و چراغاني آسمان پائين كه آسمان دنياي ما و نزديكترين آسمان به ماست پرداخت:

وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصابيحَ.(3)



إنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنيا بِزينَة الْكَواكِبِ.(4)



ما آسمان پائين را با ستارگان درخشان زينت بخشيديم.



بدين ترتيب كه ميليون ها ذرّه گاز و دود به شكل ابرهاي عظيم به دور هم گرد آمدند... توده هاي ابر، ذرّات را به سوي مركز جذب مي كرد، و بالأخره توده انبوه ابر جمع مي گشت و ذرّات آن به يكديگر نزديك مي شد. اين ذرّات كه به يكديگر اصطكاك پيدا مي نمود توليد گرما مي كرد و گاهي در مركز ابر گرما چنان شدّت مي يافت كه توده را به تابش مي افكند و فضاي تاريك را روشن مي ساخت، سرانجام ميليونها توده ابر به صورت ستاره درآمدند و از آن پس در جهان تاريك نور پديدار گشت و آسمان پائين چراغاني گرديد.



در بيابان بي پايان فضا ابري بي شكل و بي هيچ گونه تشخّص در همه جا به طور يكنواخت پخش شده بود، ذرّات مادّه به هم برمي خوردند و با يكديگر تركيب مي شدند. ابر به دريائي متلاطم و خروشاني از گاز مبدّل مي گشت و شروع به چرخيدن مي نمود.



اين درياي دود و گاز همچنان مي چرخيد و مي غرّيد و مي خروشيد و تلاطم نامرئي خيز آبها و شكستن امواج نامرئي كه هر يك به بزرگي اقليمي بود و در دل اين دريا طغيان برمي انگيخت... موجها به هم مي خوردند و بر هم مي لغزيدند و در دل هم فرو مي رفتند و به هم مي آميختند.



در ميان اين درياي جوشان طرحي مارپيچي از اثر چرخش مادّه دواري پيدا گرديد. اين صفحه مدوّر و پهن با مياني برآمده و بازواني كه آهسته آهسته شكل مي گرفت، در سپيده دم بزرگ گيتي به پيدايش گرائيد. اين شكل مارپيچي كه آن را «كهكشان راه شيري» مي نامند، مادّه خورشيد و منظومه شمسي و زمين ما در يكي از بازوان آن قرار داشت:

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً.(5)



و در آسمانها، ماه را نور قرار داد و خورشيد را چراغ جهان افروز.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- لقمان، 10.



2- نبأ، 19.



3- ملك، 5.



4- صافّات، 6.



5- نوح، 16.



در يكي از بازوان كهكشان راه شيري، طوفاني پرآشوب پديد آمد و جريان تند گازها آنها را به چرخش درآورد و همچنان كه مي چرخيد به شكل فرفره اي پهن و عظيم درآمد و پاره هاي نوراني بر گرد آن روان گشتند.



اين فرفره بزرگ در اين كهكشان عظيم، همچنان مي چرخيد تا اينكه كم كم گازها به مركز آن كشيده شد و در آنجا به صورت گوي عظيم و فروزاني تراكم يافت و سرانجام اين گوي فروزان خورشيد گرديد.



آنگاه پاره هاي گاز و غباري كه گرداگرد خورشيد را هاله وار فرا گرفته بود از هم پاشيد، و هر پاره اي از آن به صورت گردابي درآمد. هر گرداب مسيري جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد مي گرديد. برخي نزديك به خورشيد و بعضي از خورشيد دور بودند.



در گردابهاي نزديك خورشيد گرما، و در گردابهاي دوردست سرما حكومت مي كرد. در هر گرداب ذرّات گاز و غبار پيوسته در گردش بود. از برخي ذرّات گاز بخار آب پديد مي آمد و مانند شبنم به روي ذرّات غبار مي نشست و چون ذرّات غبار به هم مي رسيدند، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر مي چسبانيد و گاهي نيز به شكل پاره هاي يخ زده آب و گل در مي آمدند.



در هر گرداب ميليونها از اين پاره ها در گردش بودند. نيروي جاذبه آنها را به سوي يكديگر مي كشيد. اين پاره ها به هم مي پيوستند و توده هاي بزرگتر مي ساختند و گوي عظيم و چرخاني پديد مي آوردند. اين گوي عظيم با نيروي جاذبه اي كه داشت پاره هاي پيرامون خود را به سوي خود مي كشيد و روز بروز بزرگرتر مي شد و سرانجام اين گوي زمين شد.



و بعد ساير سيّارات نيز از گردابها پديد آمدند. هر سيّاره در مسير خود، بر گرد خورشيد مي گرديد. عطارد از همه به خورشيد نزديكتر بود و پس از آن زهره، زمين و مرّيخ بودند.



در آن سوي مرّيخ سيّاره هاي عظيم مشتري، زحل، اورانوس و نپتون به دور خورشيد گردش داشتند و بسي دورتر از نپتون سيّاره پلوتون بود.(1)



راستي چه بساط شگفت انگيزي و چه جهان اعجاب آوري است! كسي را آن حد نيست كه به عظمت مخلوقات پي برد، تا چه رسد به بزرگي و عظمت حضرت خالق!

هم كوي تو از جهان برون است *** هم وصف تو از بيان برون است

اندر ره تو كسي قدم زد *** كاو را قدم از جهان برون است

طاقِ درِ ساكنان كويت *** از قبه آسمان برون است

در كن و مكانت مي نجويم *** كان حضرت از اين و آن برون است

خرگاه جلالت از دو عالم *** چون خيمه عاشقان برون است

جوينده كوي تو نشان داد *** ز آنجاي كه از مكان برون است

ديوانه سخن نگه ندارد *** سرّش ز ميان جان برون است

خود كامِ كسي چه ذوق يابد *** زان لقمه كه از دهان برون است

بي بهره ز عشق تو چو دشمن *** از زمره دوستان برون است

دنياطلب اندر اين حرم نيست *** سگ از پي استخوان برون است

عاشق چو غم تو را غذا كرد *** قوت وي از آب و نان برون است

هر حلقه كه ذكر تو در آن نيست *** سيف تو از آن ميان برون است



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «گذشته و آينده جهان»، ص 19