بازگشت

عجائب آسمانها و زمين


نور ستاره ماكيان يازده سال نوري طول مي كشد تا به ما برسد، يعني فاصله مي شود:



متر000 = 1000 × 000،300 × 60 × 60 × 24 × 365 × 11



ستاره ابط الجوزا سيصد سال نوري از ما دور است و چهل مليون (000،000،40) بار از خورشيد بزرگتر است و 3600 بار با حرارت تر و فروزان تر از خورشيد است:



متر000 = 1000 × 000،300 × 60 × 60 × 24 × 365 × 300



در صورت فلكي رحچژرآ ستاره اي است كه به حروف ت نمايش داده مي شود و 000،400 بار از خورشيد روشن تر است، و قطر ستاره ميزا در صورت فلكي فيطس چهار صد بار بزرگتر از خورشيد است.



بيشتر كهكشانهائي كه با تلسكوب رصد خانه مونت ويلسن ديده شده اند در فاصله 500 مليون سال نوري هستند و ما تازه آنها را در حال حاضر در وضعي مي بينيم كه 500 مليون سال قبل داشته اند.



فاصله دو كهكشان متجاوز از دو مليون سال نوري است و در افق جهان تا جائي كه ديده مي شود متجاوز از صد مليون كهكشان مجزّا وجود دارد!



پرلمن در كتاب «شناخت نجوم» مي نويسد: واحدهاي طول زميني به درد فواصل سماوي نمي خورند. ستاره شناسان از واحدهاي به مراتب بزرگتر مدد مي جويند.



براي اندازه گيري فواصل در حدود منظومه شمسي، آنها فاصله متوسط زمين از خورشيد را كه 000،500،149 كيلومتر است واحد مي گيرند، امّا چون نوبت بخش فواصل بين خوريد ما و ساير خورشيدها فرا مي رسد واحدي كه بدان اشاره شد نيز بسيار كوچك است.



مثلاً فاصله ما تا نزديكترين ستاره ستاره پروكسيما در صورت فلكي قنطورس را كه ستاره اي سرخ رنگ و از قدر يازدهم است و تقريباً چسبيده به ستاره روشن آلفاي قنطورس مي باشد با 000،260 برابر چنين واحدي مي توان بيان كرد يعني واحد:



000،260 × 000،500،149



تازه اين نزديكترين ستاره است و ديگران دورترند و واحدهاي بزرگتري لازم است، مانند سال نوري و پارسك كه سال نوري مسافتي است كه پرتو نور در طيّ يكسال در فضا مي پيمايد. موقعي كه به ياد آوريم كه براي رسيدن نور خورشيد به زمين فقط هشت دقيقه وقت لازم است مي توانيم به عظمت اين واحد



پي ببريم. بنابراين يك سال نوري همان اندازه بزرگتر است از شعاع مدار زمين به دور خورشيد كه يكسال بزرگتر از هشت دقيقه است! اين واحد بر حسب كيلومتر عبارت از 000،000،000،460،9 كيلومتر خواهد بود، يعني يكسال نوري تقريباً برابر با 9500 مليارد كيلومتر است.



پارسك واحد ديگري است يعني، يك پارسك:



000،000،000،800،30 = سال نوري = 26/3



فواصل برخي از روشن ترين ستارگان به حسب پارسك و سال نوري از اين قرار است:



آلفاي قنطورس 2/4 سال نوري 31/1 پارسك



شَعراي يماني 7/8 سال نوري 67/2 پارسك



شَعراي شامي 11 سال نوري 39/3 پارسك



الطير 2/15 سال نوري 67/4 پارسك



اينها ستارگان نسبةً نزديك هستند، اما براي تصوّر بهتر اين نزديكي، بايد در نظر داشت كه براي بيان اين فواصل به كيلومتر بايد اعداد ستون آخر را در 30 بليون كه هر بليون يك مليون مليون است ضرب كرد. مثلاً:



000،000،000،000،30 × 67/4



ولي بايد بدانيد كه سال نوري و پارسك هم در نجوم و فيزيك آسمانها بزرگترين آحاد مسافات نيستند. هنگامي كه ستاره شناسان شروع به اندازه گيري فواصل و ابعاد مجموعه هاي اختري يعني كهكشانهاي داخل افلاك نمودند كه از مليونها ستاره تركيب يافته اند به واحدهاي بزرگتري نيازمند شدند، آنها اين واحدها را از پارسك ساختند همان سان كه ما كيلومتر را از متر مي سازيم، و بدين سان كيلوپارسك كه برابر هزار پارسك و 800،30 بليون كيلومتر است به دست آوردند و با اين واحد مثلاً قطر كهكشان را مي توان با عدد 30 و فاصله سحابي امرة المسلسله را با عددي در حدود 300 بيان كرد.



اما طولي نكشيد كه كيلوپارسك هم غير كافي درآمد و ستاره شناسان ناجار شدند كه مگاپارسك كه برابر يك مليون پارسك است به كار برند.



تجسّم مگاپارسك عملاً غيرممكن است. اگر بنا باشد يك كيلومتر را به ضخامت يك موي سر تقليل دهيم حتّي در آن صورت هم تصّور مگاپارسك براي آدمي دشوار خواهد بود زيرا برابر 000،000،500،1 كيلومتر يا ده برابر فاصله زمين تا خورشيد خواهد بود.



اينك مقايسه اي انجام مي دهيم تا به خواننده امكان دهد عظمت مگاپارسك را بيابد:



نازكترين تار عنكبوت اگر بين تهران و تبريز كه در حدود 640 كيلومتر است كشيده شود در حدود 10 گرم وزن خواهد داشت. تار عنكبوتي كه بين زمين تا ماه كشيده مي شود 6 كيلوگرم و بين زمين تا خورشيد 3/2 تن وزن خواهد داشت. حالا اگر بتوانيم تار عنكبوتي به طول يك مگاپارسك داشته باشيم وزن آن 000،000،000،500 تن خواهد بود.(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «پنج گام» ص 42.



آنچه در سطور بالا خوانديد گوشه اي بسيار ناچيز از جهان آسمانهاست، كه درك همين مرحله اندك هم بسيار دشوار است.



عظمت همين گوشه كوچك از خلقت، بزرگترين اساتيد علوم مادي زمان ما را وادار كرده كه در برابر عظمت صاحب جهان و مدبّر هستي و خالق خلقت سر تعظيم فرود بياورند و در كتب علمي خود از حضرت ربّ العزّه سخن بگويند.



پرفسور دكتر اسكار استاد فيزيك و شيمي دانشگاه دولتي سن جوز كاليفرنيا مي گويد: علوم مي توانند فقط ثابت كنند كه دنيا مخلوق يك نيرو و حكمت عاليه است و بيش از اين نمي توانند چيزي بگويند. علوم قادر نيستند كه كيفيّت عجيب و پيچيده اوضاع و قوانين طبيعي و علّت آن را بيان كنند.



اوليور وندل طبيعي دان بزرگ آمريكائي مي گويد: فهم درست علوم امكان ايمان به خدا را بيشتر مي كند.



پرفسور دكتر والتر استاد علم وراثت در دانشگاه كاليفرنيا مي گويد: بايد اقرار نمود كه يك خالق حكيم موجودات زنده را طوري خلق نموده كه مي توانند در محيط هاي مناسب به خوبي زندگي كنند، و در محيط هاي نامناسب هم تا اندازه اي خود را با محيط سازش دهند.



ژان هانري فابر حشره شناس معروف فرانسوي مي گويد: در ايجاد و اداره دستگاه طبيعت اراده و مشيّتي در كار است.



لرد كلوين كه از بزرگترين علماي فيزيك است مي گويد: اگر نيكو بينديشيد، علم شما را ناچار از آن خواهد كرد كه به خدا ايمان داشته باشيد.



پرفسور دكتر جان كليولند استاد رياضي و فيزيك شيمي دانشگاه مينسوتاي آمريكا در نوشته اي بسيار جالب و مهم مي نويسد: ماه به عنوان مجموعه اي از اتمها و ملكولها، و خود اين ملكولها و اتمها و سازندگان آنها يعني پروتونها و نوترونها و الكترونها و الكتريسيته و خود انرژي، همه از قوانين خاصّي پيروي مي كنند ون دستخوش تصادف و اتّفاق نيستند، و اين مطلب به اندازه اي صحّت دارد كه 17 اتم از عنصر شماره 101 براي شناختن آن كفايت كرده است.



جهان مادّي بدون شك جهان مرتّب و صاحب نظمي است و جهان پريشاني و نابساماني نيست، جهاني است كه از قوانين تبعيّت مي كند و تصادف را بر آن دستي نيست. آيا هيچ آدم عاقل و مطّلعي مي تواند باور كند كه مادّه بي حسّ و بي شعور بنا به تصادف، خود را آغاز كرده و به خود نظم بخشيده و اين نظم براي وي باقي مانده باشد؟



شك نيست كه جواب اين سؤال كلمه «نه» است. هنگامي كه انرژي به مادّه «نو» تبديل مي شود، اين تبديل مطابق قانوني صورت مي گيرد، و مادّه اي كه به دست مي آيد از همان قوانيني پيروي مي كند كه مادّه موجود پيش، از آن قوانين پيروي مي كرد.



در شيمي اين مطلب به دست آمده است كه مادّه روزي نابود مي شود، منتهي نابودي پاره اي از مواد بي اندازه كُند است، و نابودي پاره اي ديگر بي اندازه تند. بنابراين، وجود مادّه ازلي نيست و از اين قرار آغازي داشته است.



شواهدي از شيمي و علوم ديگر نشان مي دهد كه اين آغاز تند و تدريجي نبوده بلكه برعكس، پيدايش مادّه ناگهاني صورت گرفته و حتّي دلايلي زمان تقريبي پيدايش آن را نيز نشان مي دهد.



از اين قرار در زمان معيّني جهان مادّي آفريده شده، و از همان زمان پيرو قوانين بوده است نه دستخوش تصادف، چون مادّه نمي تواند خود و قوانين حاكم بر خويش را بيافريند. عمل آفرينش ناچار بايد به وسيله عاملي غير مادّي صورت گرفته باشد.



عجائب حيرت انگيزي كه در آن عمل آفرينش به نظر مي رسد، نشان مي دهد كه آن عامل غيرمادّي بايد صاحب شعوري خارج از حدّ تصوّر ما بوده باشد و اين شعور چنانكه مي دانيم از مختصّات عقل است، ولي براي آنكه عقل در جهان مادّي كار كند، به كار افتادن اراده ضرورت دارد و اين كار تنها به وسيله يك شخص ممكن است صورت پذيرد. بدين ترتيب نتيجه منطقي و اجتناب ناپذيري كه به آن رسيديم اين است كه نه تنها آفرينش صورت گرفته، بلكه اين آفرينش بنا به خواست و نقشه شخصي بسيار دانا و توانا انجام شده كه توانسته است آنچه را خواسته به مرحله عمل درآورد و همه وقت، در همه جاي اين جهان حضور دارد. معناي اين بيان آن مي شود كه ما بدون شكّ و ترديد، وجود او، ذات اعلاي روحاني، يعني خداي آفريننده و مدبّر جهان را مي پذيريم و به آن ايمان مي آوريم.(1)

من و هزار گدا همچو من به نزد تو هيچ است *** گدا چه پادشهان زَمَن به نزد تو هيچ است

كجا رسند به حُسن تو دلبران ختائي *** بتان چين و ختا و ختن به نزد تو هيچ است

نديده روي تو ورنه به بت كجا نگرستي *** نكوترين بتي از بَرْهَمن به نزد تو هيچ است

بهار عارض تو بُرد آبروي بهاران *** بهار و گلشن و طَرْف به نزد تو هيچ است

به بوي زلف تو كي مي رسد نسيم بهاري *** عبير و عنبر و مشك و ختن به نزد تو هيچ است

بنفشه چيست سمن كيست پيش زلف و رخ تو *** بنفشه و سمن و نسترن به نزد تو هيچ است

نبات و قند بدان لب كجا رسد به حلاوت *** نبات و قند و شكر من به نزد تو هيچ است

به پيش قدّ تو مر سرو را چه قدّ و چه قدر است *** قد صنوبر و سرو چمن به نزد تو هيچ است

بگريد ار همه عمر از فراق روي تو عاشق *** نگوئيَش كه چه خواهي ز من به نزد تو هيچ است

هلاك گشت اگر عاشق از غم تو و گر زيست *** هلاك كشتن چون زيستن به نزد تو هيچ است

خموش گردد اگر فيض ور غزل بسرايد *** خموش گشتنش و دم زدن به نزد تو هيچ است



نيوتن عالم مشهور انگليسي قانون جاذبه عمومي را كشف كرد، كه به موجب آن تمام كرات آسماني متقابلاً به سوي هم كشيده مي شوند به طوري كه هيچ جرمي از تحت اين قاعده بيرون نيست.



معلّق بودن كرات در فضاي خالي بدون چيزي كه آنها را نگه دارد او را مجبور به اين فرض علمي كرده است، ولي به مجرّد دقّت در احوال موجودات آسماني و حركت آنها بر ما معلوم مي شود كه فرضيه جاذبه عمومي كامل نيست، زيرا اگر اجرام سماوي كشش متقابل در يكديگر داشته باشند مي بايست همه يك گروه تشكيل دهند، مگر اينكه فرض شود اجرام نامتناهي هستند. علاوه بر اين مجرّد فرض جاذبه عمومي حركات سيّارات را براي ما توجيه نمي كند، بلكه تصّور آن را از ذهن به دور مي كند و خود نيوتن نيز به اين نكته توجّه داشته و گفته است:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «پنج گام» ص 53.



بايد دانست كه تمام حركات كنوني سيّارات را نمي توان به قوّه جاذبه منسوب دانست، زيرا اين قوّه اجسام را تنها به طرف خورشيد مي كشاند، بنابراين بايد يك دست غيبي، سيّارات را در محور خودشان به دور خورشيد بچرخاند.



دانشمندان مي گويند مسائل كيهاني با مسائل ذرّات مادّي ابتدائي ارتباط نزديك دارد. ذرّات مادّي كه كارمايه و انرژي بسيار دارند در گذر از ميدان مغناطيسي كيهاني چگونه عمل مي كنند؟



آيا در اشعه كيهاني ضدّ ذرّه وجود دارد و اگر وجود دارد به چه اندازه است؟



دانشمندان در اين زمينه كارهائي انجام داده اند و نتايج متضاد امّا بسيار چشمگير به دست آورده اند.



جرم نهائي ستارگان به كميّت عددي جرم ذرّه مادّي ابتدائي يعني پروتون بستگي دارد. اگر جرم پروتون كوچكتر از مقدار كنوني آن بود، حدّ نهائي جرم ستارگان بيشتر مي شد. نتايج ديگر نشان مي دهد كه جرم كهكشانهاي بزرگ نيز از حدّ معيّن تجاوز نمي كند، يعني در حدود هزار ميليارد برابر جرم خورشيد است.



راستي چه مسائل عجيبي است، مسائلي كه عقول از درك كُنه آن عاجز است. مسائلي كه بار عظمتش به سنگيني آسمانها و زمين است. مسائلي كه وسيله عشق انسان به آن يگانه محبوب است.

جز عشق كه اشرف بود از جمله كمالات *** ديگر به كمالي نتوان كرد مباهات

جويم به دعا چندت و خوانم به مناجات *** من ذرّه تو خورشيد، من و وصلِ تو هيهات

ما جمله به تو قايم و تو قايم بالذات *** تو شخصي و ما عكس تو، عالم همه مرآت

از طلعت يار است ظهور همه عالم *** خورشيد بود آينه جلوه ذرّات

بي خود همه كونين ز صهباي صفاتند *** تا چيست شرابي كه بود در قدح ذات

گردد سرم آسوده ز سوداي تو حاشا *** فارغ شودم دل ز تمنّاي تو هيهات

حيرانيم از عشق كنون نيست كه عمري است *** در بازي شطرنج محبّت شده ام مات

مشتاق من و خدمت ميخانه كه در عشق *** نه عقده ام از زهد گشايد نه ز طامات



نور خورشيد با آزادي از سقف شيشه وارد گلخانه مي شود ولي تشعشع فوق قرمزي كه به وسيله گياهها و ديگر اجسام محتوي در گلخانه منتشر مي شود نمي تواند از سقف بيرون رود، به همين سبب كه نور خورشيد مي تواند به آزادي وارد شود، و تشعشع فوق قرمز نمي تواند به آساني خارج گردد، درجه حرارت گلخانه بالا مي رود.



جوّ زمين نيز همچون سقف گلخانه اي عمل مي كند، بنابراين در حالي كه به نور خورشيدي اجازه مي دهد كه كم يا بيش به آزادي در آن داخل شود، مستعدّ به چنگ آوردن تشعشعي نيز هست كه پيوسته از مواد سطحي زمين منتشر مي گردد، بدين جهت درجه حرارت به طرز محسوس عيناً همانطور كه در گلخانه پيش مي آيد بالا مي رود. بالا رفتن درجه حرارت در جوّ، بسيار حائز اهميّت است، زيرا بدون آن زمين در يك حالت سرماي دائمي فرو مي رود.(1)



زميني را كه ما كرده مي ناميم و عالم يا دنياي محيط ماست، روز اوّل عبارت از بخار مشتعلي بود كه پس از مدّتها به حالت مايع و بعد به حالت جامد مبدّل گرديده، پس جسمي شده كه در نتيجه گرديدن به دور خود مدوّر و در جوّ لايتناهي معلّق مانده، و مطابق تحقيقات علماي زمين شناسي از سه قسمت مركّب شده:



1ـ از يك محيط بخار كه قسمتي از آن هواي مجاور زمين است، و قسمت ديگر فضاي بي پاياني است كه آن را جوّ مي نامند، ولي هنوز علم انساني به تفكيك اقطار اين دو قسمت واقف نشده و به طور تقريب قسمت اوّل را تا صد كيلومتر حدس مي زنند.



2ـ از يك قشر جمادي كه در اثر سرد شدن موادّ آتشي، مثل فلزي كه ذوب شده و به حال مايع بگذارند سرد بشود، تشكيل پست و بلندي هائي را داده است.



3ـ هسته دروني يا مركز مشتعل.



آيا تاكنون در خصوص اينكه عمر زمين چقدر است فكر كرده ايد؟ دانشمندان، سنّ زمين را دست كم دو ميليارد سال تخمين مي زنند. ممكن است سؤال كنيد كه از كجا مي فهمند سنّ زمين اينقدر زياد است؟



دانشمندان از راههاي مختلف عمر زمين را حساب كرده اند، فقط در سالهاي اخير روشي يافته اند كه گمان مي رود مورد اعتماد باشد. اين روش بر اساس متلاشي شدن عناصر سنگين نظير اورانيوم و راديوم بنا شده است.



اورانيوم سنگين ترين عنصري است كه در روي زمين شناخته شده. راديون از اورانيوم و سرب از راديوم سبكتر است. اورانيوم به كُندي متلاشي و به راديوم تبديل مي شود. راديوم به نوبه خود به كُندي متلاشي گشته به سرب تبديل مي شود.



مقدار زماني كه براي انجام اين تبدّلات لازم است به وسيله دانشمندان محاسبه شده است. در قديمي ترين سنگها هر سه عنصر مذكور باهم يافته شده اند. با دانستن اينكه اورانيوم در چه مدّت به سرب تبديل مي شود توانسته اند عمر زمين را حساب كنند. بنابراين محاسبه سنّ قديمي ترين سنگ هاي مورد مطالعه به دو ميليارد سال مي رسد.(2)



تمام موجودات زنده، به طور مستقيم يا غير مستقيم به خاك بستگي دارند. بيشتر عناصر موجود در غذاها از خاك حاصل مي گردند. بيشتر گياهان قسمتي از غذاي خود را از خاك مي گيرند. اگر زمين مانند شوره زار و سنگي بود، زندگي امكان پذير نمي گشت. از آنجا كه ضخامت خاك زراعتي زياد نيست بايستي براي نگهداري آن ترتيب عاقلانه اي داد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «نشانه هاي معرفت» ص 63.



2- «علم و زندگي» ص 177.



علاوه بر خاك برگ، خاك بايد مواد كاني نيز داشته باشد. به تدريج كه گياهان نمو مي كنند، از كاني هاي خاك جذب مي نمايند. از مواد كاني كه جذب گياهان مي گردد كلسيم، فسفر، گوگرد، منيزيم و آهن را مي توان نام برد. خاك يكي از عوامل مهمّي است كه زندگي روي زمين را ممكن مي سازد.



مي دانيد كه تمام عناصر جهان از ذرّاتي به نام اتم تشكيل موجوديت داده اند. دنياي اتم دنياي عجيب و شگفت انگيزي است. بيشتر اتمها مي توانند با يكديگر تركيب شده مولكولهائي تشكيل دهند. اتم يك عنصر ممكن است با اتم هاي همانند خود تركيب شود. مثلاً از تركيب دو اتم اكسيژن مولكول اكسيژن تشكيل مي شود، و نيز ممكن است اتمي با يك يا چند اتم از عناصر ديگر تركيب شود و مولكولها يا تركيبهاي شيميايي تشكيل دهد.



يكي از شگفتي هاي شيمي اين است كه از تركيب دو عنصر مختلف جسم كاملاً متفاوتي با خواص تازه پديد مي آيد. ئيدروژن كه بسيار قابل اشتعال است با اكسيژن تركيب مي شود و از تركيب آنها آب به وجود مي آيد! از تركيب گاز سمّي كلر با سديم كه فلزّ سمّي نرم و نقره فامي است نمك طعام پديد مي آيد!



قند از عناصر كربن، ئيدروژن و اكسيژن تركيب يافته است. هر مولكول قند داراي 12 اتم كربن، 22 اتم ئيدروژن و 11 اتم اكسيژن است!(1)



راستي انسان در برابر عظمت قدرت حق كه تجلّي در آفرينش موجودات دارد غرق در شگفتي و حيرت مي شود و نمي داند چگونه اعجاب خويش را بازگو كند.

اي شب قدر از قلمت يك برات *** نيشكر از باغچه ات يك نبات

چشمه خضر از تو نمي يافته *** روح مسيح از تو دمي يافته

نور صفاتت ز تجلّي ذات *** ذات تو پنهان ز ظهور صفات

مرغ روان فاخته طوق تو *** پير خرد طفل ره شوق تو

نه به تو كس ماند و نه ماني به كس *** هيچ نمانند و تو مانيّ و بس

زلف سيه بر رخ شام افكني *** حلقه زر بر در بام افكني

آن كه خليل است حبيبش توئي *** وان كه مسيح است طبيبش توئي

مزرع دل آب روان از تو يافت *** دُرج بدن جوهر جان از تو يافت

در چه مكاني كه مكان بي تو نيست *** چيست نشانت كه نشان بي تو نيست

قادري و جمله به تقدير توست *** نقش دو عالم به تصاوير توست

كز لِمَنِ الْمُلْك چو آيد خطاب *** كس نبود جز تو كه گويد جواب

هستي خواجو كه به فرمان توست *** قطره اي از قلزُم احسان توست

جان وي از مهر پر از نور دار *** وز همه دوران تو دلش دور دار



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «عناصر جهان» ص 9.



نزديك نيمي از عناصر طبيعي روي زمين را مي توان در اقيانوسهائي يافت كه هفت دهم روي اين سيّاره را پوشانده اند. ميلياردها تن از مواد معدني را رودها همه سال شسته با خود به اقيانوسها مي ريزند.



سه متر مكعب آب دريا، كه كافي است اتاق كوچكي را به ارتفاع 4/30 سانتي متر پر كند شامل مقادير زير از عناصر مختلف است:



5/42 گرم از 40 عنصر گوناگون، از آن جمله طلا، مس، واناديوم و يُد



5/42 گرم استرونسيوم



207 گرم بروم



312 گرم بيكربنات سديم (سديم، هيدروژن، كربن و اكسيژن)



72/2 كيلوگرم سولفات پتاسيم (پتاسيم، گوگرد و اكسيژن)



26/4 كيلوگرم سولفات كلسيم



33/16 كيلوگرم نمكهاي منيزيوم كه شامل تقريباً 08/4 كيلوگرم منيزيوم است.



37/84 كيلوگرم نمك طعام معمولي يعني كلرور سديم.



با اين همه موادّ معدني موجود در اقيانوس جاي شگفتي نيست كه 8000 نوع گياه و 000،200 نوع جانور در اقيانوس زيست مي كنند!



از اقيانوس نه تنها سالي در حدود سي ميليون تن ماهي گرفته مي شود، بلكه از آن عناصري مانند يُد، برم، منيزيوم و به ويژه نمك به دست مي آيد.(1)



زمين مانند هوا و اقيانوس خواص مشخّصي دارد كه معلول فراواني و نوع و چگونگي تركيب عناصر تشكيل دهنده آن است. ولي هرگاه زمين، هوا و دريا به نحوي از يكديگر جد شوند ديگر حيات بر روي سيّاره ما وجود نخواهد داشت. وجود حيات در سيّاره ما وابسته به مبادله مداوم عناصر اين سه جزء زمين است.



عناصر بسياري را كه آب از زمين شسته با خود به اقيانوس مي ريزد، جوّ همراه باران به زمين باز مي گرداند.



مبادله اكسيژن و انيدريه كربنيك و نيتروژن از آن پيچيده تر ولي مداوم تر است. كليد اصلي اين مبادله فتوسنتز است كه به وسيله گياهان سبز با استفاده از نور خورشيد انجام مي گيرد. در اين عمل انيدريد كربنيك و آب به اكسيژن خالص و ئيدراتهاي كربن مبدل مي شود. ئيدراتهاي كربن كه مركّب از كربن، ئيدروژن و اكسيژن است، جزء عمده گياه و منبع اصلي خوراك ما را تشكيل مي دهند. اكسيژن كه به اين طريق آزاد مي شود، ذخيره اكسيژن جوّ را ترميم مي كند.



گياهان براي رشد به عناصر ديگري نيز احتياج دارند. آنها عناصر مهمّي مانند فسفر، پتاسيم، آهن و يُد را از خاك يا از دريا مي گيرند. نيتروژن بخصوص براي رشد گياه ضروري است، ولي با وجود اينكه هوا شامل ميلياردها تن نيتروژن است، اين عنصر از نظر شيميائي چندان فعّال نيست و معدودي از موجودات زنده مي توانند مستقيماً از آن استفاده كنند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «عناصر جهان» ص 161.



گياهاني مانند شبدر و باقلا استثناءً مي توانند نيتروژن خود را به ياري باكتريهاي نيتروژن گير كه بر غده هاي روي ريشه آنها زندگي مي كنند جذب كنند و تحليل برند. اين دسته از گياهان آنقدر نيتروژن مي گيرند، يعني آن را به تركيبات قابل استفاده تبديل مي كنند، كه هم براي مصرف خود آنها كافي است و هم براي ترميم ذخيره نيتروژن خاك كه گياهان ديگر مصرف كرده اند!



جانوران از گياهان تغذيه مي كنند و تركيبات نيتروژن دفع مي كنند كه زمين را حاصلخيز مي سازد و قسمتي از آن نيز تجزيه شده و به صورت نيتروژن خالص به جوّ باز مي گردد.(1)



اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود، از قدرتي بي نهايت، وجودي آگاه و منبعي كريم سرچشمه دارد، كه انبياء عظامش در سايه وحي، انسان را به او هدايت نموده و از اسماء و صفاتش قلوب را آگاه كرده تا در تمام شئون حيات دست به دامان رحمتش زنند و آنچه هست از او دانند و هر حركت و حالي را بر وفق خواسته او از خود بروز دهند، كه راهي براي رسيدن به سعادت و كمال و بهشت عنبر سرشت و به دست آوردن رضايت دوست جز اين نيست و به غير اين مسير و ذوق و شوق باطني نسبت به معشوق حقيقي دست نمي دهد، ذوق و شوقي كه مايه حقيقي و سرمايه واقعي انسان در دنيا و آخرت است.



از وجود مقدس حضرت رسالت پناه، خاتم انبيا، گل سرسبد موجودات، مَجلاي اَتم، سرور اُمم، نقل شده كه:

اَلإيمانُ كُلُّهُ ذَوْقٌ وَشَوْقٌ:



ذات ايمان همه مزه و خوشي است.



زاهدي را كه ذوق و خوشي و مستي نباشد او را مرده بايد دانستن اگر چه زنده نمايد، زيرا جان حقيقي ندارد. عكس جان است كه بر وي زده است و او را زنده مي دارد، چنانكه آفتاب در خانه اي تابد و خانه را روشن دارد، جاهلان پندارند كه آن روشني از خانه است، ندانند كه مستعار است.(2)



مقبل آن قومي كه با تو عشق دعوا كرده اند *** وز دو عالم قصد آن درگاه اعلا كرده اند



روضه مأوي نمي خواهند و نخلستان خُلد *** بينواياني كه در كوي تو مأوا كرده اند



زندگي تن چو جان را مانع است از روي تو *** عاشقان زنده دل مردن تمنّا كرده اند



عاشقان از بهر جانان ترك عالم گفته اند *** زاهدان از بهر جنّت ترك دنيا كرده اند



عاشق عالي نظر را كآرزو ديدار توست *** كُحل چشم جانش از نور تجلاّ كرده اند



خال بر روي تو گوئي از سواد چشم حور *** نقشبندي بر بياض دست موسي كرده اند



ز آه عشّاق تو مرده زنده مي گردد مگر *** تعبيه در وي دم احياي عيسي كرده اند



عشق ورز ار نام خواهي اي پسر كاهل سخن *** از براي عشق مجنون ذكر ليلا كرده اند



سيف فرغاني اگر بد گفت و گر نيك از كرم *** بشنو و عيبش مكن كز غيبش املا كرده اند



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «عناصر جهان» ص 164.



2- «رباب نامه» ص 352.