بازگشت

شهوات غلط مانع طريق كمالند


اين كه ملائكه حق از عبادت و اطلاعت و عبوديّت و بندگي ملالت نمي گيرند و خسته و رنجور و درمانده و ضعيف نمي شوند و هرگز از مدار عبوديّت بيرون نمي روند، به خاطر اين است كه در وجودشان از شهوات خبري نيست، وجود آنان نور محض و ماهيّت آنان ملكوتي خالص است.



ولي در وجود انسان، محض اقتصادي خلقت و آفرينش و به خاطر اين كه مدتي بايد در دنيا بماند، انواع اميال و غرائز و شهوات قرار دارد كه اگر اين مجموعه را بر مبناي عقل و شرع، و بر اساس تقوا خرج كند از ملائكه برتر مي شود و اگر مهار حيات خود را به اختيار شهوات و غرائز بگذارد از عبادت و بندگي حق خسته شده و به تدريج از هر حيواني پست تر خواهد شد.



اين مسئله ثابت شده كه فساد و پستي و شقاوت و بدمستي و پديد شدن هرگونه رنج و بلا و اخلال در امور حيات انسان معلول پيروي او از شهوات آزاد و غرائز و اميال شيطاني است.



آنان كه دچار شهوات غلط و اميال شيطاني هستند، تنها به خود و عاقبت خود ضرر نمي زنند، گاهي خانواده يا جامعه اي را نيز دچار فساد مي كنند و زمينه حلاكت و نابودي بسياري از فرزندان آدم را كه استعداد مقام خلافت از حق را دارا مي باشند فراهم مي نمايند.

أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ:(1)



آيا نديدي كساني را كه نعمت خدا را به كفران بدل كردند و قوم خود را به دار هلاكت و تباهي وارد ساختند؟!



آنان كه بنده و برده شهواتند و به اميال و غرائز و لذائذ مادي به عنوان هدف نهايي مي نگرند، براي رسيدن به خواسته هاي نامشروع خود دچار اعمال عجيبي از قبيل استعمار و استثمار كردن ملتها، كوبيدن انسان و انسانيّت، تعرّض به ناموس ديگران، قتل نفس، دزدي، غارت، چپاول، نفاق، دروغ، غيبت، تهمت، جاسوسي، افشاء سرّ، خيانت، خدعه، دغل بازي و... مي گردند.



شيوع اين همه مفاسد، فكر كنيد عرصه گاه حيات را دچار چه وضعي مي كند و انسان را از چه فيوضات و عناياتي كه در دنيا و آخرت از جانب حضرت حق براي او مقرّر شده محروم مي نمايد؟!

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ:(2)



در اين آيه به شش برنامه كه از سرمايه هاي حيات دنياست اشاره مي كند: زن، فرزند، مال، مركب سواري، چهارپاياني كه در زراعت و دامداري به كار مي روند، زراعت.



دنيا به معناي جاي نزديك و پست و از دست رفتني است، آنان كه تمام مقصد و مقصودشان را همين شش برنامه قرار دهند، اولاً به گناهان و معاصي و مفاسد زيادي دچار مي شوند، و ثانياً از حسن مآب كه در آيات بعد تفسير شده: جنضات و باغهايي كه دائم آب روان دارد، خلود در نعمت حق، همسران پاكيزه، رضوان و رضايت حق، به طور حتم محروم مي گردند.

قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْر مِن ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ:(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- ابراهيم، 28.



2- آل عمران، 14.



نكته جالب توجه آيه بالا مسأله باعظمت تقواست، به اين معني كه آنان كه در آن موارد شش گانه: زن، فرزند، مال، مركب، انعام، زراعت، تقواي الهي پيشه كنند، به عاقبت به خيري عجيبي (حسن مآب) كه جنّات و خلود در آن و ازواج مطهّره و رضوان من اللّه است مي رسند.



در آيات و روايات وارد شده كه بهشت محصول زحمات و رنجها و مشقّات انسان در عبادت و اطاعت و بندگي است، و جهنّم محصول لذائذ و غرائز و شهوات آزاد از قيد شرع و عقل است.



خداوند مهربان مي خواهد بندگانش در طريق مستقيم و در راه به دست آوردن رحمت حق و رسيدن به مغفرت و بهشت عنبر سرشت باشند، ولي تابعان شهوات غلط علاقه دارند انسانها و بخصوص مردم مؤمن در ضلات و گمراهي و ناداني و عفلت و شقاوت و پستي درآيند. اين خواسته سخيف و پست كه جهان و جهانيان را هلاك مي كند محصول روان آلوده بردگان شهوت شيطاني است. قرآن مجيد در اين زمينه مي فرمايد:

وَاللّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً:(2)



گر چه حلال و حرام حق و حسنات اخلاقي و مسائل و معارف ديني، انسان را محدود مي كند، ولي اين محدوديت به قيمت به دست آوردن سلامت دنيا و آخرت و بهشت و رضوان حق است. پس اين محدوديّت از ارزش والائي برخوردار است، زيرا حقايق ملكوتيّه و فيوضات ربّانيّه و آخرت آباد از باطن اين محدوديتها به دست مي آيد، ولي بي بند و باري و آزادي در شهوات و اميال نتيجه اي جز فساد همه جانبه در شئون حيات جامعه و محروميت از عنايات حق ندارد. آن راه خدا و اين راه شيطان تا شما كه از نور عقل و وجدان بهره مند هستيد كدام را انتخاب كنيد:

قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ:(3)



راه هدايت و رشد و ضلالت و گمراهي به وسيله انبيا و كتب آسماني بر همه روشن شد.



البته عمل به مقررات دينيه و آراستگي به حسنات اخلاقي و مقيّد بودن به حلال و حرام، مكروه نفس و برنامه اي مشكل و سخت است، ولي هر كس سعادت دنيا و آخرت خد را مي خواهد بايد به اين رنج و سختي تن دهد كه عنايت و لطف حق از اين راه به انسان مي رسد، ولي افتادن در شهوات و پيروي از اميال و لذائذ، مشقّتي ندارد اما خراب كننده بنياد سلامت دنيا و آخرت و علّت ظهور جهنّم و عذاب سخت در روز قيامت است.

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً:(4)



بعد از بعضي از انبيا و پيروان پاك و واقعي آنان عده اي ناشايسته و پست در دنيا آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروي نمودند، كه به زودي در عالم آخرت جزاي جنايات خود را خواهند ديد.



عجيب است كه رسول با عظمت اسلام هنگامي كه اين آيه را تلاوت كرد فرمود:

يَكُونُ خَلْفٌ مِنْ بَعْدِ سِتّينَ سَنَةً أضاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً، ثُمَّ يَكُونُ خَلْفٌ يَقْرَؤُونَ الْقُرْآنز لا يَعْدُو تَراقِيَهُمْ، وَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ ثَلاثَةٌ: مُؤْمِنٌ وَمُنافِقٌ وَفاجِرٌ:(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 15.



2- نساء، 27.



3- بقره، 256.



4- مريم، 59.



بعد از شصت سال، افرادي به روي كار مي آيند كه نماز را ضايع مي كنند و در شهوات غرق مي گردند و به زودي نتيجه ضلالت خود را خواهند ديد. و بعد از آنان گروه ديگري روي كار مي آيند كه قرآن را مي خوانند ولي قرآن از گلو و حنجره آنان فراتر نمي رود (يعني از روي ريا و تظاهر و قناعت كردن به الفاظ). قرآن را سه طايفه مي خوانند: مؤمن و منافق و فاجر.



قسمت اول اين روايت منطبق است با زماني كه يزيد پليد در سال شصت زمام امور مسلمين را غاصبانه به دست گرفت و حادثه كربلا را آفريد، و قسمت دوم اين روايت منطبق با دوران بني عباس است كه از اسلام به اسم و از قرآن به لفظ، قناعت كردند.

عَنْ أبي جَعْفَر عليه السّلام قال: الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكارِهِ وَالصَّبْرِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَي الْمَكارِهِ فِي الدُّنْيا دَخَلَ الْجَنَّةَ. وَجَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ، فَمَنْ أعْطي نَفْسَهُ لَذَّتَها وَشَهَواتِها دَخَلَ النّارَ.(2)



امام باقر عليه السّلام مي فرمايد: بهشت محصول رنجها و استقامت در راه دين و صراط مستقيم است، صابر بر مشقّات و عبادات و اخلاقيّات وارد بهشت مي شود. و جهنّم نتيجه لذّات و شهوات غلط است، هر كس خود را در لذّات و شهوات شيطاني در اندازد اهل جهنّم است.



اين حديث شريف كه مضمونش متَّفقٌ عليه شيعه و سنّي است و در اكثر كتب معتبره حديث آمده توضيحي بر آيات قرآن مجيد است.



عرفي شيرازي در نصيحت به انسان فرمايد:

اي همه چون معصيت آلودگي *** عمر تو آلايش بيهودگي

چهره گشاي صور معصيت *** گرم عنان بر اثر معصيت

كام زن اوج سراسيمگي *** مشت خس موج سراسيمگي

جَعد عروس اَمَلت بي شكنج *** چون نفس بي هنران باد سنج

عود هوا سوخته در محفلت *** عطسه غفلت زده مغز دلت

شمع دلت مرده ز باد گناه *** چهره عذر تو ز دودش سياه

مرده دلي از دلت افسر گرفت *** دوش نفس نعش دلت برگرفت

بس كه تو مدهوش فراموشئيي *** شيفته مستي و بيهوشئيي

بهر تو اي مستي غفلت فروش *** خوابْ شعرور آورد و مرگْ هوش

راحله عمر به چندين شتاب *** مي بردت سوي عدم مست خواب



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «الميزان» ج 14، ص 84.



2- «كافي» ج 2، ص 89. «بحار» ج 71، ص 72.

خواب مكن قافله راهي نگر *** در نگر و نامه سياهي نگر

دامن عصمت به ندامت مكش *** فتنه فرداي قيامت مكش

شاخ نفس را ثمر ناله ده *** گريه برون از جگر لاله ده

ناله سبك خيز ره بندگي *** گريه عرق ريز ز شرمندگي

رو به دل آور ز معاصي خجل *** كي دل غفلت زده ني ني چه دل

بر هَمَن دَير و منادّ تن *** مرده ديرينه واديّ تن

چند توان خفت در اين ديوسار *** صور دميدند يكي سر برآر

عمر در آغوش ممات آمده *** نَزع به بالين حيات آمده

رو بگشا اين در و گنجي ببر *** ور نبري لذّت رنجي ببر

گنج كه امّيد به وي زنده است *** بر اثر رنج شتابنده است

گام رياضت به ره رنج نه *** گنج ستان در كنف رنج نه

بوسه به قفلش ده و در باز كن *** چشم تماشا به گهر باز كن

زمزمه عشق از آن تازه ساز *** كوس بلندي فلك آوازه ساز

تا چو از اين دَير فنا بگذري *** جان تو با عرش كند همسري



در روايت آمده: چون خداوند مهربان بهشت را آفريد به جبرئيل فرمود: آن را ببين، چون ديد عرضه داشت: الهي احدي از اين جايگاه رفيع چشم نپوشد. و زماني كه راه رسيدن به بهشت را رنج عبادت و صبر بر شهوات و معاصي قرار داد فرمود: اكنون به آن بنگر، چون نگريست فرياد زد: خداوندا مي ترسم كسي به اين محل باعظمت و اين بهشت عنبر سرشت نرسد!



چون جهنّم را بيافريد به جبرئيل فرمود: بنگر، چون نظر كرد عرضه داشت: احدي به اينجا نمي آيد، كه جاي سخت و بدي است. وقتي عذاب پيچيده به شهوت شد و ندا رسيد: اكنون بنگر، عرضه داشت: الهي مي ترسم همه بندگانت به اين جايگاه سخت دچار شوند!(1)

في وَصايا أبي ذَرٍّ قال صلّي اللّه علي و آله: يا أباذَرٍّ، اَلْحَقُّ ثَقيلٌ مَرٌّ، وَالْباطِلُ خَفيفٌ حُلْوٌ، وَرُبَّ ساعَةِ شَهْوَة تُورِثُ حُزْناش طَويلاً:(2)



رسول خدا صلي الله عليه و آله در سفارشاتش به ابوذر فرمود: ابوذر، حق در تمام زمينه هايش سنگين و تلخ، و باطل آسان و شيرين است، چه بسا كه يك ساعت شهوت باعث غصّه طولاني شود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 71، ص 72.



2- «مستدرك سفينة» ج 6، ص 91.

وَقالَ: مَنْ أكَلَ ما يَشْتَهي، وَلَبِسَ ما يَشْتَهي، وَرَكِبَ ما يَشْتَهي لَمْ يَنْظُرِ اللّهُ إلَيْهِ حَتّي يَنْزِعَ أوْ يَتْرُكَ:(1)



و نيز آن حضرت فرمود: هر كس هر چه بخواهد بخورد، هر چه بخواه بدون قيد شرعي و عقلي بپوشد و هر چه بخواهد سوار شود، خداوند به او نظر لطف و رحمت نكند تا از آن دست بكشد يا به كلّي ترك كند.

في وَصايَا الْكاظم، عليه السّلام: يا هِشامُ، أوْحَي اللّهُ إلي داوُدَ: حَذِّرْ وَنَذِّرْ أصْحابَكَ عَنْ حُبِّ الشَّهَواتِ، فَإنَّ الْمَعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَواتِ الدُّنْيا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنّي.(2)



امام هفتم حضرت كاظم عليه السّلام به هشام فرمود: خداوند به داود وحي فرستاد: يارانت را از شيفتگي به شهوات غلط پرهيز و هشدار ده، كه قلبِ دچار به شهوات دنيا و اميال شيطاني از عنايات من محروم است، و از انوار جمال من ممنوع.

قالَ الْجَوادُ عليه السّلام: راكِبُ الشَّهَواتِ لا تُسْتَقالُ لَهُ عَثْرَةٌ:(3)



حضرت جواد عليه السّلام فرمود: آن كه مركبي در راه زندگي جز شهوات ندارد، لغزشي از او اقاله نمي شود.

وَقالَ عليه السّلام: مَنْ أطاعَ هَواهُ أعطي عَدُوَّهُ مُناهُ:(4)



و نيز آن حضرت فرمود: كسي كه پيرو هوايش باشد، دشمنش شيطان را به آرزو رسانده است.

قالَ أميرُالْمُؤمنينَ عليه السّلام: إنَّما أخافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ: اتِّباعَ الْهَوي وَ طُولَ الاْمَلِ. أمّا اتِّباعُ الْهَوي فَأنَّهذ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأمضا طُولُ الاْمَلِ فَيُنْسِي الاْخِرَةَ:(5)



اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: از دو چيز بر شما مي ترسم: پيروي هوا و درازي آرزو. اما پيروي هوا شما را از حق باز دارد و درازي آرزو ياد آخرت را از قلب شما مي گيرد.



عارف بزرگوار، فقيه جامع الشرايط، رهبر انقلاب، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني كه سه ماه قبل در تاريخ چهاردهم خرداد هزار و سيصد و شصت و هشت به ملكوت اعلي پيوست و امّت اسلامي را داغدار و يتيم كرد، داغي كه التيام ندارد، در كتاب پرقيمت «چهل حديث» خود در شرح حديث بالا مي فرمايد:



«هوا» به حسب لغت دوست داشتن و اشتهاء است، و فرقي در متعلَّق نكند، خواه چيز خوب ممدوحي باشد يا زشت مذمومي يا براي آنكه به حسب مقتضاي طبيعت، نفس مايل است به شهوات باطله و هواهاي نفسانيّه، اگر مهار عقل و شرع نباشد.



و «صدّ» از شئ به معناي منع و اعراض و صَرف از آن آمده و همه مناسب است، ولي اينجا به معني منع و صَرف است، زيرا كه صدّ به معني اعراض، لازم است. ما به خواست خدا در ضمن دو مقام به ذكر فساد اين دو خصلت و كيفيت منع اول ازحق و از ياد بردن دوم آخرت را، مي پردازيم و از خدا توفيق مي طلبيم.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 77، ص 142.



2- «مستدرك سفينه» ج 6، ص 91.



3- «مستدرك سفينه» ج 6، ص 91.



4- «مستدرك سفينه» ج 6، ص 91.



5- «اصول كافي» ج 4، ص 31.



بدان كه نفس انساني گر چه به يك معنا كه اكنون ذكر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحيد بلكه جميع عقايد حقّه است، ولي از اول ولادت آن در اين نشأه و قدم گذاشتن در اين عالم با تمايلات نفسانيّه و شهوات حيوانيّه نشو و نما كند، مگر كسي كه مؤيَّد مِن عنداللّه باشد و حافظ قدسي وي را حفظ كند، و آن چن از نوادر وجود است جزو حساب ما نيايد، ما متعرّض حال نوع هستيم. در مقام خود مبرهن است كه انسان در اول پيدايش، پس از طيّ منازلي، حيوان ضعيفي است كه جز به قابليّت انسانيّت امتيازي از ساير حيوانات ندارد، و آن امتيازَ قابليّتْ ميزان انسانيّت فعليّه نيست.



پس انسان حيواني بالفعل است در ابتداي ورود در اين عالم، و در تحت هيچ ميزان جز شريعت حيوانات كه اداره شهوت و غضب است نيست، و چون اين اعجوبه دهر ذات جامع و يا قابل جمعي است، از اين جهت براي اداره آن دو قوّه، صفات شيطاني را از قبيل كذب و خديعه و نفاق و نميمه و ساير شيطنت هاي ديگر نيز به كار مي برد و با همين سه قوّه كه اصول مفسدات و مهلكات است ترقّي كند، و اينها نيز در او نموّ و ترقّي روز افزون نمايند، و اگر در تحت تأثير مربّي و معلّمي واقع نشود، پس از رسيدن به حدّ رشد و بلوغ يك حيوان عجيب و غريبي شود كه در هر يك از شئون مذكوره گوي سبقت از ساير حيوانات و شياطين ببرد و از همه قويتر و كاملتر در مقام حيوانيّت و شيطنت شود. و اگر بر همين حال روزگار بر او بگذرد و جز تبعيّت هواي نفس در شئون ثلاثه نكند، هيچ يك از معارف الهيّه و اخلاق فاضله وا عمال صالحه در او بروز نكند، بلكه جميع انوار فطريّه او نيز خاموش گردد.



پس تمام مراتب حق كه از اين سه مقام كه ذكر شد ـ يعني: معارف الهيّه و اخلاق و ملكات فاضله و اعمال صالحه ـ خارج نيست زير پاي هواهاي نفسانيّه پايمال گردد، و متابعت از تمايلات نفسانيّه و ملايمات حيوانيّه نگذارد كه در او، حق به هيچ يك از مراتب جلوه كند، و كدورت و ظلمت هواي نفس تمام انوار عقل و ايمان را خاموش نمايد، و ولادت ثانويّه كه ولادت انسانيّه است از براي او رخ ندهد و در همه حال بماند و ممنوع و مصدود از حقّ و حقيقت شود، تا آنكه از اين عالم با همين حال رحلت كند در آن عالم كه كشف سريره شود خود را جز حيواني يا شيطاني نيابد و از انسان و انسانيّت يادي نكند و در آن حال در ظلمتها و عذابها و وحشتهاي بي پايان بماند، تا خداي تعالي چه خواهد.



پس اين حال تبعيّت كامل است از هواي نفس كه منع كامل كند از حق. و از اينجا مي توان فهميد كه ميزان بازماندن از حق، متابعت هواي نفس است، و مقدار بازماندن نيز متقدّر شود به مقدار تبعيّت. مثلاً اگر به واسطه تعليم انبيا و تربيت علما و مربّيان، مملكت انسانيّت اين انسان كذائي كه در اول ولادت با آن سه قوّه (شهوت، غضب، شيطنت) هم آغوش بوده، و با ترقّي و تكامل او آنها نيز ترقّي و تكامل مي كردند، در تحت تأثير تربيت واقع شد، كم كم تسليم قوّه مربّيه انبيا و اوليا عليهم السّلام گرديد، ممكن است چيزي بر او نگذرد جز آنكه قوه كامله انسانيّه كه در او به طريق استعداد و قابليّت وديعه گذاشته شده بود فعليّت پيدا كند و ظهور نمايد و تمام شئون و قواي مملكت برگردد به شأن انسانيّت و شيطان به دستش ايمان آورد، چنانچه به دست رسول اكرم صلي الله عليه و آله ايمان آورد:

إنَّ شَيْطاني آمَنَ بِيَدي:



شيطان من به دست من ايمان آورد.



و مقام حيوانيضت او تسليم انسانيّتش شود، به طوري كه مركب مرتاض راهوار عالم كمال و ترقّي و بُراق آسمان پيماي راه آخرت شود، و ابداً سرخودي نكند و چموشي ننمايد.



و بعد از تسليم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملكت بروز كند، و حكومت عادله حقّه تشكيل شود، كه كاركن در آن و حكمفرماي در آن، حق و قوانين حقّه باشد و قدمي بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و به كلّي از باطل و جور عاري و بري گردد.



پس همانطور كه ميزان در منع حق و صدّ آن، اتّباع هواي نفس است، ميزان در جلب حق و پيدايش آن، متابعت شرع و عقل است، و بين اين دو منزل كه يكي متابعت حق و پيدايش آن، متابعت شرع و عقل است، و بين اين دو منزل كه يكي متابعت كامله هواي نفس است و ديگر متابعت مطلقه كامله عقل است، منازل غير متناهيه است، به طوري كه هر قدمي كه به تبعيّت هواي نفس برداشته شود، به همان اندازه منع از حق كند و حجاب از حقيقت شود و از انوار كمال انسانيّت و اسرار وجود آدميّت محجوب گردد. و به عكس هر قدمي كه بر خلاف ميل نفس و هواي آن بردارد، به همان اندازه رفع حجاب شود و نور حق در مملكت وجود جلوه كند.

عجب شوري گرفته گرد عالم *** نمايد راز در شورم دمادم

ز حيرت خون دلها سوخت اينجا *** كه بايد ديده ها بر دوخت اينجا

دل عاشق در اينجا كرده بريان *** نباشد هيچ كس را زَهره آن

كه تا آهي زند از درد دلدار *** كسي باشد كه باشد مرد دلدار

اگر دردي تو را اينجاست بنگر *** از آن درمان تو پيداست بنگر

اگر داري تو درد دل در اينجا *** به درماني رسي اي واصل اينجا

چو شيخ از عشق جانان شيخ كامل *** شوي ناگاهي اندر درد واصل

اگر مي بگذري از عشق خامي *** به نزديك امينان پس تمامي

اگر مي بگذري از عشق اينجا *** درون دل كجا بيني مصفّا

اگر مي بگذري از عشق بي چون *** تو ماني دائماً در خاك و در خون

به بوي عشق دايم باش زنده *** حقيقت باش هم سلطان و بنده

بسي وصف است اندر عشق عشّاق *** كسي بايد كه باشد در جهان طاق

رموز عشق از من باز داند *** ز سرّ عشق آنگه راز داند

رموز عشق اينجا نيست بازي *** بسوزي اندرو گر شاهبازي

رموز عشق بشناس و يكي شو *** حقيقت عين جان بي شكي تو

رموز عشق اينجا دان و بشتاب *** به سوي جزو وكل دلدار درياب

رموز عشق بشناس و يكي بين *** درون خويش را تو پيش بين بي

درون توست تير و چرخ و انجم *** حقيقت چرخ و انجم اندرو گم

حقيقت قوّت روح و روان است *** درون توست پير رهروان است

درون توست تير چرخ درياب *** حقيقت اصل او در وصل درياب

ز پير خويش شو اي پير آگاه *** كه پير توست بي شك صاحب راه

اگر داري تو درد دل در اينجا *** بيابي صاحب دردي در اينجا

ز پير خود حقيقت شرع بسپر *** ز نور شرع در دنيا تو بر خور



خداوند تبارك و تعال در مذمّت اتّباع نفس و هواي آن فرمايد:

وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ:(1)



از هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه سازد، و آنان كه از راه خدا گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش كرده اند به عذاب سخت دچار شوند.



و در آيه ديگر فرمايد:

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللَّهِ:(2)



كيست گمراه تر از كسي كه پيروي هواي نفس كند بي آنكه راهنمايي خدا را بپذيرد.



در «كافي» شريف سند به حضرت باقر عليه السّلام رساند كه:

قالَ: قالَ رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله: يَقُولُ اللّهُ عزَّوَجَلَّ: وَعِزَّتي وَجَلالي وَعَظَمَتي وَكِبْريائي وَنُوري وَعُلُوّي وَ ارتِقاعِ مَكاني لا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلي هَوايَ إلاّ شَتَّتُّ عَلَيْهِ أمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْياهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِها، وَلَمْ اُؤْتِهِ مِنْها إلاّ قَدَّرْتُ لَهُ. وَعِزَّتي وَجَلالي وَعَظَمَتي وَنُوري وَعُلُوّي وَاِْتِقاعِ مَكاني لايُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوايَ عَلي هَواهُ إلاّ اسْتَحْفَظْتُهُ مَلائِكَتي، وَكَفَّلْتُ السَّماواتِ وَالاْرَضينَ رِزْقَهُ، وَكُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلِّ تاجِر، وأتَتْهُ الدُّنْيا وَهِيَ راغِمَةٌ:(3)



رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداي عزّوجلّ مي فرمايد: قسم به عزّت و جلال و عظمت و كبريا و نور و علوّ و ارتفاع مقامم كه اختيار نكند بنده اي هواي خودش را بر هواي من، مگر آنكه به تفرقه اندازم كارش را و در هم نمايم دنايش را و مشغول سازم به مادّيات قلبش را، و حال آنكه ندهم به او از آن مگر آنچه مقدّر فرمودم براي او. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و علوّ و رفت مكانتم قسم است كه اختيار نكند بنده اي هواي مرا بر هواي خود، مگر آنكه او را به ملائكه ام سپارم و آسمانها و زمين را متكفّل روزي او سازم و من باشم از براي او از دنباله تجارت هر تاجر (به اين معنا كه من براي او تجارت كنم و روزي او را رسانم) و بيايد او را دنيا در حالي كه ذيل و منقاد اوست.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- ص، 26.



2- قصص، 50.



3- «اصول كافي» ج 4، ص 31.



از امام صادق(ع) عليه السّلام است:

اِحْذَرُوا أهواءَكُم كَما تَحْذَرُونَ أعْداءَكُمْ، فَلَيسَ شَيْءٌ أعْدا لِلرِّجالِ مِنِ اتِّباعِ أهْوائِهِمْ وَحَصائِدِ ألْسِنَتِهِمْ:(1)



از هواي نفس خود بترسيد آنچنانكه از دشمنان خود مي ترسيد، چرا كه چيزي دشمن تر براي مردم از متابعت هواي نفس و محصولات زبان آنان نيست.



اي عزيز! بدان كه خواهش هاي نفس و تمنَّيات او منتهي نشود به جائي و اشتهاي آن به آخر نرسد. اگر انسان يك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با يكي از هواهاي آن همراهي كند، ناچار شود با چندين تمنّاي آن همراهي نمايد. اگر يك در به روي خواهش نفس باز كني، لابدّي درهاي بسياري به روي آن باز نمايي. يك وقت به واسطه يك متابعت نفس به چندين مفاسد و از آن به هزاران مهالك مبتلا شوي، تا آنكه خداي نخواسته در دم آخر جميع راه حق بر تو مسدود شود، چنانچه خداي تعالي در نصّ كتاب كريم از آن خبر داده است. و البته امير مؤمنان و وليّ امر و مولا و مرشد و متكفّل هدايت و راهنماي عائله انسانيّت از اين خوف دارد و ترسناك است، بلكه روح مكرّم رسول اكرم و ائمه هدي در اضطراب و وحشت است كه مبادا برگ هاي درخت نبوّت و ولايت ريخته شود و خزان گردد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «اصول كافي» ج 4، ص 31.

اي گهر گنج ادب نام ما *** وي اثر رنج طلب نام ما

در طلب آويز چه بنشسته اي *** بسته دامي ز چه وارسته اي

گر چه فلك بسته درِ كام ها *** كرده به نگشودنش اِبرام ها

تحفه فرهاد به شيرين فشاند *** ناله شبديز به گلگون رساند

راه طلب جوي و نه بيهوده رو *** دست ادب گير و به فرموده رو

تا رسي از دَير به بيت الحرام *** طاير باغ حرم آري به دام

فوج طيور از همه سو نغمه سنج *** دام تو را خنده زنان پر شكنج

مرغ مراد آمده صدره به دام *** بسكه به دام آمده گرديده رام

بلكه ز امنيضت انس مكان *** بر زبر دام گرفت آشيان

بيضه هم آورد برون و شكست *** بچّه او با طَيَران عهد بست

باز شعور تو همان بسته بال *** بخت تو در خواب كه خوابش حلال

پاي تو برداشته صد زخم مار *** گنج هم از كوبش پايت فكار

هيچ گمان برده از اين رنج نه *** هيچ تماشايي از آن گنج نه

روي شعور تو به مَي شسته اند *** جلوه ليليت زحي بسته اند

چون تو بدين صيد نه ارزنده اي *** بهر چه دام طلب افكنده اي

بر تو حرامِ ابد اين گنج كام *** راه طلب پيش ميالا به گام

مستي و از فيض طلب رسته اي *** بي اثري را به طلب بسته اي

مستي غفلت نه پذيرفته اند *** ورنه به مستي همه در سفته اند

وان كه برازنده امّيدهاست *** تحفه او جنبش امّيد ماست

مردمك ديده ديدار دوست *** آبله پاي طلبكار اوست

گر طلب گنج كني هوش دار *** بر نفس گنجوران گوش دار

شيوه گوهر طلبان پيشه كن *** گر مَرَوي وام ز انديشه كن

صد ره و صد كوچه درين شهر هست *** هر قدمي چشمه اي از زهر هست

ديده در بسته ز هم باز كن *** قاعده رهروي آغاز كن

شرم كن از همّت و برتر شتاب *** تا شوي از رنج طلب گنج ياب

هيچ مينديش به كام ادب *** در شو و مگذار عنان طلب



و اما فراموشي آخرت: انسان تا تنبّه پيدا نكند كه مسافر است و لازم است از براي او سير، و داراي مقصد است و بايد به طرف آن مقصد ناچار حركت كند، و حصول مقصد ممكن است، عزم براي او حاصل نشود و داراي اراده نگردد.



و بايد دانست كه از موانع بزرگ اين تنبّه كه اسباب نسيان مقصد مي شود و اراده و عزم را در انسان مي ميراند آن است كه انسان گمان كند وقت براي سير وسيع است، اگر امروز حركت به طرف مقصد نكند فردا مي كند. و اين حال طول اَمل و درازي رجا و ظنِّ بقا و اميد حيات و رجاء سعة وقت، انسان را از اصل مقصد كه آخرت است و لزوم سير به سوي آن و لزوم اخذ رفيق و زاد طريق باز مي دارد و انسان به كلّي آخرت را فراموش مي كند و مقصد از ياد انسان مي رود. و خدا نكند كه انسان سفر دور و دراز و پر خطري در پيش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عِدّه و عُدّه براي او خيلي لازم باشد، و هيچ نداشته و با همه وصف از ياد اصل مقصد بيرون رود. و معلوم است اگر اين نسيان حاصل شود، هيچ در فكر زاد و توشه برنيايد و لوازم سفر را تهيّه نكند و ناچار وقتي سفر پيش آيد بيچاره شود و در آن سفر افتاده و در بين راه هلاك گردد و راه به جايي نبرد.