بازگشت

اصناف فرشتگان


آن بزرگ مرد الهي در توضيح سه آيه اوّل سوره صافّات:

وَالصّافّاتِ صَفّاً. فاَلزّاجِراتِ زَجْراً. فَالتّالِياتِ ذِكْراً.



فرموده اين سه وصف: صافّات، زاجرات و تاليات، كه بدآنها سوگند ياد شده بسا وصف يك چيز باشند، و بسا از سه چيز جدا. بنابر اوّل، در آن چند وجه است:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 59، ص 151. تعداد فرشتگان شمرده شده هشت است.



1ـ وصف فرشته ها باشند به اي تقرير كه آنها براي عبادت در آسمانها صف مي كشند، چنانچه خداوند فرموده:

وَإنّا لَنَحْن الصّافُّونَ.



و گفته اند: در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند. و بسا مقصود اين باشد كه درجه بندي شده اند و هر كدام درجه مشخّص دارند در شرف و فضل يا در جوهر و اثر كه اين درجه ها چون صف تغييرپذير نباشند.



و امّا زاجرات، ليث گفته: زجر شتر، تشويق اوست به راه رفتن و زجر آدمي باز داشتن اوست از كار بد. و وصف فرشته به زجر چند وجه دارد:



1ـ ابن عبّاس گفته: مقصود فرشته هاي گماشته برابرند كه آن را از جائي به جائي مي رانند.



2ـ مقصود فرشته هاي اثر بخش در دل آدميزاده اند كه وجدان او را برانگيزند تا از گناه باز ايستد.



3ـ شايد هم فرشته هائي باشند كه شياطين را از بد كرداري و آزار آدمي باز مي دارند.



من مي گويم: در علوم عقليه ثابت است كه موجودات بر سه دسته اند:



يكم: اثر بخش اثرناپذير كه خداوند سبحان است، كه اشرف موجودات مي باشد.



دوم: اثرپذير بي اثر در ديگر و آن عالم اجسام است كه پست تر موجودات است.



سوم: اثر بخش در چيزي و اثرپذير از ديگري و آن عالم ارواح است كه از خدا اثر پذيرد و در اجسام و قدرت تصرّف در آنها. و اينكه فرمود: فَالتّالِياتِ ذِكْراً، اشاره است به جهت اثرگيري كه اشرف از جهت اثر بخشي است در عالم اجسام.



چون اين را دانستي، گفته او: وَالصّافّاتِ صَفّاً اشاره است به رده بندي فرشته ها براي پرستش و طاعت و خضوع و خشوع كه جهت پذيرش اين جوهر قدسيّه است هرگونه نور الهي و كمال صمدي را.



ساقي دُرد كشان دي درِ ميخانه گشود *** آشنايي نظر لطف به بيگانه گشود



برد در پاي خُم و بر دل پيمان شكنم *** عقده ها بود بسي باز به پيمانه گشود



دل شد آزاد چو او از شكن زلف به خال *** گره و سلسله و خُم به سر شانه گشود



دام با دانه به هر مرغ زيان بود و مرا *** كار مرغ دل از اين دام كه با دانه گشود



كرد ديوانه ام از عشق و برين گونه زرد *** چشم وا كرد و شفا خانه ديوانه گشود



من پي گنج غم عشق تو ويرانه شدم *** مَثَل است اين كه در گنج به ويرانه گشود



يار با من سخني گفت و ز هر عضو مرا *** به نوا نطق چو از استن حنّانه گشود



عقل هر عقده به كار سر آن زلف افكند *** شانه عشق قوي دست به دندانه گشود



در سما جُستم و در سينه من داشت وطن *** آنچه از شهر نه بگشود ز كاشانه گشود



در شب تيره دلم بود چو پروانه به بند *** شمع روشن شد و بال و پر پروانه گشود



فيض بردم ز هزاران درِ دل باز به جِد *** چون طلب كرد درِ فيض جداگانه گشود



ديده بودم كه بود جايگهش ساعد شاه *** بال آن روز كه شهباز من از لاله گشود



قفل غم بود صفا را به دل از دست دوئي *** نَفَس پير هم از همَت مردانه گشود



فَالزّاجِرات زَجْراً، اشاره به اثر بخشي اين فرشته ها در روشنگري ارواح قدسيّه بشر، و بر آوردن آنها از قوّه و استعداد به فعليّت.



فَالتّالياتِ ذِكْراً، اشاره به وضع تأثير آنها در افاضه پرتوهاي قدسيّه و انوار الهيّه به نفوس روشن ناطقه بشريّه.



در توضيح وَالنّازِعاتِ غَرْقاً(1)



از علي عليه السّلام آمده: فرشته هائي هستند كه جان كفّار را به سختي از بدن آنها بيرون كشند، چنانكه كماندار زه را تا پايان بكشد.



در توضيح وَالنّاشِطاتِ نَشْطاً(2)



از اميرالمؤمنين عليه السّلام وارد است: مقصود فرشته هائي هستند كه جان كفّار را از ميان پوست و ناخن بكشند تا از درون آنها با رنج و اندوه برآرند.



در تفسير وَالسّابِحاتِ سَبْحاً(3)



از علي عليه السّلام آمده: فرشته هائي هستند كه جان مؤمنان را به نرمي و راحت از تن برآرند، سپس آنها را واگذارند تا آسايش كنند، مانند چيزي كه در آب شنا دهند.



در توضيح فَالسّابِقاتِ سَبْقاً(4)



از امير المؤمنين عليه السّلام آمده: فرشته هائي هستند كه در خير و ايمان از آدميزادگان سبقت گيرند، يا به وحي بر انبيا از ديوان پيش افتند، و ارواح مؤمنان را زود به بهشت رسانند.



و در فَالْمُدَبِّراتِ أمراً(5)



از علي عليه السّلام آمده: فرشته هاي سرپرست كار بنده هايند از سال تا سال.



و يا مقصود جبريل و ميكائيل و ملك الموت و اسرافيل است كه امور جهان را به اذن حق سرپرستي كنند.



اميرالمؤمنين عليه السّلام درباره فرشته ها فرموده: آنان را آفريدي و در آسمانهايت جا دادي، نه سستي دارند، نه غفلت و نه گناه از همه به تو داناترند و از تو ترسان تر، به تو نزديك ترند و از تو فرمانبردارتر، نه خواب دارند و نه از هوش روند و نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، نه رحم مادر ديدند و نه نطفه خلق شده اند يكباره آنها را آفريدي و در آسمانهايت جا دادي و در پناهت ارجمند داشتي و امين وحي خود ساختي و از هر آفتشان دور داشتي و از هر بلا بر كنار نمودي و از هر گناه پاك. اگر نيرو بخشي تو نبود نيرو نداشتند، اگر پايدار كردنت نبود پايدار نبودند، اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند و اگر تو نبودي نبودند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نازعات، 1.



2- نازعات، 2.



3- نازعات، 3.



4- نازعات، 4.



5- نازعات، 5.



ولي با اين مقام و اين فرمانبري و شأني كه در پيشگاهت دارند و كم غفلتي از فرمانت، اگر آنچه از تو بر آنان نهان است معلوم گردد، كارهاي خود را اندك و ناچيز شمارند و خود را زبون دانند و بدانند كه حقّ پرستشت را انجام ندادند. منزّهي تو آفريننده و معبود، چه نيك است آزمايش تو از آفريده ات!



عليّ بن ابراهيم قمّي به سندش از حضرت صادق عليه السّلام در پاسخ اين پرسش كه فرشته ها فزون ترند يا آدميزادها؟ روايت كرده كه فرمود: به آن كه جانم به دست اوست البتّه فرشته ها در آسمان از شمار خاك زمين بيشند، در آسمان جاي پائي نيست جز اينكه فرشته اي تسبيح و تقديس كند و در زمين درخت و كلوخي نيست جز اينكه فرشته اي بر آن گماشته، و خدا هر روز كار او را بياورد و خدا به او داناتر است، هيچ كدام نيستند جز اينكه هر روز به ولايت خاندان من به تقرّب جويند و براي دوستان ما آمرزش خواهند و به دشمنانمان لعن كنند و از خدا عذاب آنها را خواهند.



در كتاب با عظمت «احتجاج» از هشام بن حكم روايت كرده كه زنديق در پرسش هاي خود از امام صادق عليه السّلام پرسيد: چه علّت دارد فرشته هايي گماشته بر بنده هايش كه خوب و بد او را بنويسند، با اينكه خدا نهان و نهان تررا مي داند؟ فرمود: بدين وسيله آنان را به عبادت گرفته و گواهان خلقش ساخته، تا بنده هايش بيشتر مواظب طاعت خدا باشند و از گناهش خوددار گردند، بسا بنده اي كه قصد گناه كند و فرشته را ياد آورد و باز ايستد و مي گويد پروردگارم مرا بنگرد و حافظان گواه بر من شوند. و نيز خدا به لطف خود آنها را بر بنده اش گماشته تا ديوان سركش و جانوران زمين و آفات بسياري را از آنجا كه نبينند به فرمان خدا از او بگردانند، تا فرمان خداي عزّوجل رسد. در تفسير عليّ بن ابراهيم در قول حضرت حق:



لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنر يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أمْرِاللّهِ.



از امام باقر عليه السّلام است: فرشته ها به فرمان خداوند حافظ اويند از اينكه در چاهي افتد، يا ديواري بر او فرود آيد، يا بدي بدو رسد، تا چون مقدَّر خدا آيد او را به آن رها كنند و به دست مقدَّرش سپارند. آن دو فرشته اند پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز كه به دنبال هم باشند.



در كتاب كم نظير «كافي» به سندش از ابي اُسامه گويد: نزد امام ششم بودم، مردي از آداب دستشوئي و بيت الخلا پرسيد؟ فرمود: ياد خدا كند و از شيطان رجيم به حضرت حق پناه برد، و چون تمام كردي بگو: «سپاس خدا را بر اينه به آساني و عافيت آزار از من بدر كرد».



مرد گفت: آدمي در اين حال تاب نيارد جز اينكه بنگرد بدانچه از او بيرون آيد! فرمود: در زمين هيچ آدمي نيست جز اينكه دو فرشته بر او گمارده اند تا در اين حال گردنش را به زير آرند و گويند: اي آدميزاده، بنگر تا آنچه برايش در اي جهان زنج مي كشي چه مي شود!



كليني به سندش از امام ششم روايت كند: هر كس يك بيمار مسلمان را عبادت كند خداوند براي هميشه هفتاد هزار فرشته بر او گمارد تا در بار و بنه او در آيند، و تا قيامت تسبيح وتقديس و تهليل و تكبير گويند و نيمي از نمازشان براي عبادت كننده بيمار باشد.



أبوقُرّه مي گويد: شنيدم امام ششم مي فرمود: هر كس برادر مؤمنش را براي خدا در بيماري يا تندرستي ديدار كند، در صورتي كه نيرنگي نزند و عوضي



صفحه 22



نخواهد، خداوند بر او هفتاد هزار فرشته بگمارد تا در دنبالش فرياد كنند، پاكي وم بهشت بر تو خوش باد، شما زوّار خدائيد و مهمانان رحمانيد، تا به خانه اش برگردد. بسير به حضرت گفت: قربانت گردم، گر چه راه دور باشد؟ فرمود: آري اي يسير، گر چه يكسال باشد، خدا جواد است و فرشته ها بسيار، بدرقه اش كنند تا به خانه اش برگردد.



امام عليه السّلام فرمود: هر كه براي خدا روزه دارد در گرماي سخت و تشنه شود، خداوند هزار فرشته بر او گمارد تا دست به رويش كشند و او را مژده دهند به بهشت و رحمت حضرت رحيم.



مسأله ملائكه و فرشتگان حق در روايات و معارف باب با عظمتي است، محدّث خبير، علاّمه عظيم الشأن مرحوم مجلسي در جلد پنجاه و نهم «بحار» اكثر روايات مربوط به ملائكه را جمع كرده و هر كدام را لازم ديده توضيح داده است، مشروح اين بحث را مي توانيد در آن جلد ببينيد. در اين زمينه لازم است از نظريّات الهي و حكيمانه وجود مقدّس اميرالمؤمنين عليه السّلام در «نهج البلاغه» نيز آگاه شويد.



در خطبه اوّل «نهج البلاغه» مي فرمايد:



«آنگاه خداوند پاك، آسمانهاي بر افراشته را از هم باز كرد و ميان آنها را پر از انواعي از ملائكه ساخت.



گروهي از فرشتگان در سجده اند و ركوعي ندارند، برخي در ركوع اند و قيام ندارند، گروهي صف كشيده اند و دگرگوني در آنان راه ندارد، تسبيح گوياني هستند كه خستگي و فرسودگي برايشان نيست، بر ديدگانشان خواب نمي آيد و عقولشان را اشتباهي نمي باشد، سستي در كالبدشان نرود و غفلت به آگاهي آنان نزند، عدّه اي را اُمناي وحي و زبان گويا بر انبيا قرار داد و دسته ديگر را وسطه اجراي فرمان و قضاي ربوبيش، جمعي را نگهبان بندگان و گروه ديگر را پاسبان درهاي بهشت.



بعضي از ملائكه پاهائي در سطوح پائين زمين دارند و گردنهايي بالاتر از مرتفع ترين آسمانها، اعضاي كالبدي گسترده تر از پهنه صفحات جهان و دوش هائي همسان پايه هاي عرش اين موجودات مقدّس در برابر عرش الهي از روي تعظيم چشم به پائين دوخته و در زير عرش حق به بالهاي خود پيچيده اند.



ميان اين فرشتگان و كائنات پايين تر، حجابي از عزّت ملكوتي و پرده هائي از قدرت فوق طبيعي زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصوير و ترسيم هاي محدود كننده نمي پندارند و صفات ساخته ها را به مقام شامخش نسبت نمي دهند و او را با تصوّر در جايگاهها محدود نمي سازند و با امثال و نظائر اشاره به ذات اقدسش نمي كنند».



و در خطبه نودويكم به ترتيب زير فرشتگان الهي را وصف مي نمايد:



1ـ سپس خداوند پاك و منزّه براي اسكان در آسمانهايش و آبادي صفحه اعلا از ملكوتش خلقي عالي و زيبا از فرشتگانش آفريد.



2ـ فرشتگان در آسمان ها مشغول انواع ذكر و تسبيح و تقديس هستند.



3ـ فرشتگاني در پس پرده عزّت و قدرت خداوندي و در حظيره هاي قدس و سراپرده هاي مجد و عظمت قرار گرفته و مشغول عبادتند.



صفحه 23



4ـ انوار بسيار با عظمتي وجود دارد كه از رسيدن ديد چشمها به آن انوار چشمها خيره و مردود مي ماند.



5ـ خداوند بزرگ آن فرشتگان را در اشكال مختلف و اندازه هاي متفاوت آفريد (داري بالها) و آنان تسبيح گوي حقّند.



6ـ آن فرشتگان هيچ چيزي از صنع الهي را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گشته به خود نمي بندند و ادّعائي ندارند چيزي كه تنها خداوند آفريننده آن است به همراه خداوند آن را مي آفرينند، بلكه آنان بندگان اكرام شده خداوندي و عامل به دستورات او مي باشند. اينست عظمت درك و فهم فرشتگان برخلاف انسانهاي جاهل و احمق كه اگر مسخره شان نكنند حاضرند كه ادّعاي هرگونه اختيار و قدرت در خلاّقيت را به راه اندازند.



7ـ خداوند بزرگ فرشتگان را در آن جايگاه كه هستند امين وحي خود قرار داده و به وسيله آنان امانتهاي امر و نهي خود را به رسولانش رسانيده و آنان را از ترديد حفظ فرموده است.



8ـ هيچ يك از آن فرشتگان از مسير رضاي خداوندي نمي لغزد و خداوند سبحان آنان را از فوائد كمك خود ياري مي نمايد.



9ـ خدواند تواضع و خضوع توأم با وقار و اطمينان را به دلهاي آنان براي درك و دريافت وارد ساخته و براي آنان درهاي تمجيدهاي خود را به آساني باز نمود.



10ـ خداوند متعال علائم واضح و راهنما را براي وصول به نشانهاي توحيدش براي آنان نصب فرمود.



11ـ بارهاي سنگين گناهان، آنان را سنگين نساخته است. كنايه از اينكه در عين داشتن نوعي اختيار، از گناه و معصيت پاك هستند.



12ـ گذشت شب ها و روزها در آنان تأثيري نمي نمايد.



13ـ انگيزه ها و اميال، شكّ و ترديدها، استحكام ايمان آنان را متزلزل و مختل نمي سازد.



14ـ گمانها و پندارها به دژهاي محكم يقين آنان ازدحام و هجوم نمي آورند.



15ـ عوامل بر افروزنده حسدها و كينه ها نمي توانند در ميان آنان به وجود بيايند و تاريك حيرت سلب نكرده است نكرده است آنچه را كه از عظمت و هيبت و جلال خداوندي در لابلاي سطوح سينه هاي آنان راه يافته و تثبيت شده است.



16ـ وسوسه ها طمع در راهيابي به آنان ندارند تا فكر آنان را به كثافت خود بكوبند.



17ـ گروهي از آن فرشتگان در خلقت ابرهاي پر باران وظيفه انجام مي دهند و عدّه اي در كوهها بزرگ و مرتفع، و دسته اي در سياهي ظلمت كه راهي براي خروج از آن ديده نمي شود.



18ـ گروهي ديگر از آن فرشتگان هستند كه قدمهاي آنان حدود پائين زمين را شكافته است، پاهاي آنان مانند پرچم هاي سفيدند كه از شكافهاي هوا نفوذ كرده اند. (منظور از بال و قدم و پا قدرت است نه بال و قدم اصطلاحي).



در زير آن پاها كه مانند پرچم هاي سفيدند بادي است با وزش آرام، كه آنها را در حدود متناهي كه پايان قرارگاه آنهاست نگه داشته است.



19ـ اشتغلات آن فرشتگان به عبادت الهي، آنان را از همه چيز فارغ نموده است. حقايق ايمان ميان آنان و معرفت آنان و معرفت خدا را بهم پيوسته



صفحه 24



است. يقين به وجود ذات اقدس ربوبي آنان را به اشتياق شديد به خدا از همه چيز منقطع ساخته است و رغبت ها و اميال آنان از آنچه كه در نزد حق است به آنچه كه در نزد غير خداست تجاوز ننموده است.



آنان شيريني معرفت ربوبي را چشيده، و شربت محبّت خداوندي را با كاسه هاي سيراب كننده سركشيدند و در مغز دلهاي آنان رگه هاي خوف از خدا جايگير شده و استمرار در عبادت استقامت پشتشان را منحني نموده است.



به طول انجاميدن رغبت و اشتياق به خداوند، مادّه ناله و تضرّع آنان را تمام نكرده است و عظمت تقرّب به بارگاه ربوبي ريسمان هاي خشوع را از گردن جانهاي آنان باز ننموده است. عُجْب بر آنان مستولي نشده تا عبادات گذشته را زياد محسوب نمايند و احساس ناتواني و ناچيزي در دريافت جلال خداوندي براي بزرگداشت حسناتي كه انجام مي دهند نصيبي نگذاشته است. و به جهت امتداد طولاني تكاپو در عبادت، سستي ها در وجود آنان راه نيافته است و از اشتياق هاي آن فرشتگان چيزي نكاسته است تا از اميد پروردگارشان روي گردان شوند.



به هر جا راه گم كردم بر آوردم زكويت سر *** به هر دلبر كه دادم دل تو بودي حسن آن دلبر



به هر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گرديدم *** به هر بستر كه بغنودم خيالت يافتم در بر



به هر جائي كه بنشستم تو بودي همنشين من *** نظر هر جا كه افكندم تو را ديدم در آن منظر



به هر كاري كه دل بستم تو بودي مقصد و مطلب *** به هر ياري كه پيوستم تو بودي همدم و ياور



گر آهنگ حَضَر كردم تو بودي منزل و مأوا *** و گر عزم سفر كردم تو بودي هادي و رهبر



برون از خود سفر كردم تو را بيرون زخود ديدم *** چو سر بردم به جَيْب خود تو خود بودي به جَيب اندر



درون خانه چون رفتم مقيمت يافتم آنجا *** چو از خانه برون رفتم مقامت بود خود بر در



نديدم جز جمال تو، نديدم جز كمال تو *** اگر در شهر اگر صحرا، اگر در بحر اگر در بر



شدم از فيض چون فاني، نديدم جز تو ديّاري *** به كوي نيستي رفتم، بر آوردم زهستي سر



طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبانهاي آنان را نخشكانيده و اشتغالات ديگري آنان را مملوك خود ساخته است كه صداهاي بلند آنان را زمزمه هاي خفيف تضّرع قطع نمايد، و شانه هاي آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، و گردنهاي خود را براي به دست آوردن آسايش از روي تقصير در انجام دستور خداوندي خم نكرده اند. كندي غفلت ها بر قاطعيّت كوشش و تلاش آنان نفوذي ندارد و عوامل فريبنده شهوات دست به سوي همّتهاي آنان نمي يازند.



(اِسناد اعضائي بر فرشتگان شبيه به اعضاي آدميان مجازي است و در حقيقت براي تقريب واقعيّات معنوي به ذهن محدود ما انسانهاست)



خداوندِ صاحب عرش را براي روز احتياجشان ذخيره نموده اند، در آن هنگام كه خلق از خدا منقطع و به مخلوقات متوجّهند فرشتگان فقط خدا را مورد توجّه و گرايش قرار مي دهند. براي عبادت حق پاياني تعيين نمي كنند. علاقه شديد آن فرشتگان براي التزام اطاعت خداوندي آنان را ارجاع نمي كند مگر به



صفحه 25



موادّي در دلهاي آنان كه از رجا و خوف خداوندي گسيخته نمي شوند، عوامل بيم آميخته با اشتياق از آنان قطع نمي شود تا در تلاش و كوشش سست شوند، و جرص و آزهاي دنيوي آنان را به اسارت نكشيده است تا كوششهاي منتج منافع دنيوي را بر كوشش و جديت برابديّت مقدّم بدارند.



آنان اعمال گذشته خود را بزرگ نمي شمارند و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند اميد آنان، بيم و هراسشان را از بين مي برد.



غلبه و اغواي شيطاني موجب اختلاف درباره پروردگارشان نمي گردد، جدائيهاي ناروا آنان را از يكديگر متفرّق ننموده و سنگيني و خيانت و حسد بر آنان پيروز نگشته است.



عوامل دگرگون كننده شك و پندار آنان را تقسيم به گروه ها نكرده و پستي همّت ها آنان را از يكديگر جدا نساخته است. فرشتگان وابستگان ايمانند، نه لغزشي آنان را از طناب ايمان بريده است و نه انحراف و مسامحه و سستي.



در طبقات آسمان به انداره محل پوستي نيست مگر اينكه فرشته اي بر آن در حال سجده است، يا فرشته اي در حال سير و حركت براي انجام دستور حق آن فرشتگان با امتداد طولاني اطاعت پروردگارشان بر علم خود مي افزايند و به عزّت و عظمت خداوندي در قلوب آنان افزوده مي شود.(1)



ما ودل گر پاس عشقِ پرده در خواهيم داشت *** پرده غير از جمال دوست بر خواهيم داشت



يكنفس با او نباشيم و بجزا او ننگريم *** پاس انفاس و مراعات نظر خواهيم داشت



بي سر و بي پاي گر باشيم و بي سامان چه باك *** در بساط فقر، فرق تا جوَر خواهيم داشت



خسروان را سر فرو ناريم بر تاج و كمر *** كز كرامت تاج و از رفعت كمر خواهيم داشت



از طريق عشق بيني در هواي عشق دوست *** گر دو پاي خويش بر بنديم پر خواهيم داشت



كي فرو مانيم در زندان جاه و آرزو *** عقل كار آگاه و عشق راهبر خواهيم داشت



دل كجا بنديم بر اين علم هاي بي اصول *** ما بجز افسانه سوداي دگر خواهيم داشت



بر فضاي دوست در شيب و فراز راه عشق *** صبر اگر كرديم بر دشمن ظفر خواهيم داشت



تير اگر بارد نثار تير جان خواهيم كرد *** سنگ اگر آيد به پيش سنگ سر خواهيم داشت



در غمش با اشكِ چون سيم و رخِ چون زرّ ناب *** بت پرستيم ارهواي سيم و زر خواهيم داشت



هر كس را عشقي و سوداي سرّي در سراست *** ما به سَر سوداي آن يكتا گوهر خواهيم داشت



با سر زلف كجش در خلوت سرّ صفا *** راستي آشوبها در بحر و بر خواهيم داشت



بي خبر مائيم زان موي و ميان دلفريب *** گر زحال خود سر مويي خبر خواهيم داشت



حكيم بزرگوار حاج شيخ محمّد تقي جعفري در شرح خطبه يكم «نهج البلاغه» در بحث حقيقت فرشتگان مسأله مهمّي را متذكّر شده اند كه جا دارد در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نهج البلاغه» ج 16، ص 42.



صفحه 26



پايان اين بخش به آن اشاره شود:



«موضوع فرشتگان در اديان گذشته هم با اصطلاحات گوناگون و تعريفات مختلف مطرح بوده است.



در دين اسلام با نظر به قرآن و احاديث معتبره، وجود فرشتگان هيچ گونه جاي ترديد نيست. در قرآن مجيد در سيزده مورد كلمه مَلَك و در دو مورد ملَكَيْن كه تثنيه ملك است و در حدود هفتاد سه مورد كلمه ملائكه وارد شده است.



بعضي از انديشمدان دوران معاصر براي اينكه هر حقيقتي را با چهره طبيعي آن بپذيرند، فرشتگان را انواعي از نيروها و قواي مخفي طبيعت تلقّي نموده، مي خواهند استبعاد افرادي را كه در طبيت نمي توانند واقعيّت ديگري را بپذيرند منتفي بسازند، ولي اين يك سطحي نگري در شناسائيها است كه ناشي از تفسير نا بجاي علم و طبيت است.



مگر آنان كه عناصر را در چهار نوع منحصر مي دانستند علم گرايان نبوده اند؟ مگر آنان كه صوت را از پديده هاي عرضي دانسته، آن را غير قابل انتقال تلقّي مي كردند چهره دانشمندي نداشتند؟ آري آنان كساني بودند كه با طرفداري جدّي از علم، بقاي اعراض مانند صوت را پس از به وجود آمدن امكان ناپذير مي دانستندنيز متفكّراني كه از علم دفاع مي كردند و كمترين اطلاعي از جريانات ذرّات بنيادين طبيعت نداشتند اندك نبوده اند.



اگر طول تاريخ را در نظر بگيريم، همواره با اين پديده روبرو مي گرديم كه علم در هر دوره و هر جامعه اي مقداري از واقعيّت ها را در اختيار دانشمندان مي گذاشته است، دانشمندان در برابر اين جريان مستمر بر دو گروه بودند:



گروه يكمـ مردم بي گنجايشي بودند كه توقّع داشتند كه همان مقدار محدود از مسائل علم، تمامي سطوح طبيعت و روابط اجزاي آن را در اختيارشان قرار داده است. اينان نه تنها از حركت به پيش محروم بوده اند بلكه از پيشروي ديگران نيز جلوگيري مي كرده اند.



گروه دوم ـ متفكّران هشياري بودند كه با عبارات و بيانات مختلف، محدودّيت علم خود را درك كرده، راه پيشروي را به روي خود و ديگران نمي بسته اند. اين عبارت از نيوتن مشهور است:



«مانند كودك خردسالي هستم كه در ساحل اقيانوس بي كران ايستاده، تنها چند عدد سنگريزه رنگارنگ در جلو چشمانش زير آب مي بيند، ولي اقيانوس بيكراني با محتويات نامحدودش در مقابل ديدگان آن كودك خردسال مجهول است».



اينان در ضمن اينكه راه علم را براي آيندگان هموار مي كردند، عظمت گنجايش مغز آدمي را هم اثبات مي نمودند.



به هر حال اين يك روش بنيان كن است كه: ما نخست علم و جهان هستي را محدود مي كنيم و سپس در دريايي از وحشت و اضطراب غوط ور مي گرديم.



آيا كسي نيست از ما بپرسد كه با مشاهدات فراوان در طول تاريخ درباره قالب ناپذيري اصول و مسائل علمي از يك طرف و با شناسائي انسان و بيكرانه جوئيهايش از طرف ديگر، و نامحدود بودن روابط و اجزاي طبيعت با سيستم باز كه رو به ماوراي طبيعت (متافيز يك به معناي عمومي آن) دارد، چگونه به خود اجازه مي دهيد كه علم و جهان هستي را محدود نموده، در برابر مفاهيم و مسائل عالي و با اهمّيت به وحشت و اظطراب و نيهليستي دچار شويد؟!



صفحه 27



كدامين دليل شما را وادار كرده است كه تارهايي از چند رشته قضاياي محدود مانند تار عنكبوت دور خود بتنيد و سپس بگوئيد: «جهان هستي همين است كه من با همين مفاهيم و قضايا آن را شناخته و با آن ارتباط برقرار كرده ام»؟! به اصطلاح معمولي بايد گفت: خوشا به حالشان كه خيلي راحت و در آسايشند!



مي گوييم فرشتگان وجود دارند، و اگر نامحسوس بودن وجود فرشتگان را دليل نيستي آنان بدانيم، نيمه اساسي معلومات خود را كه عبارت است از واقعيّات نامحسوس منكر شده ايم، و هيچ متفكّر خردمند نمي تواند اين قضيّه «نمي بينم پس وجود ندارد» را زمينه جهان بيني خود قرار داده و حكم به نيستي بيرون از منطقه حواس نمايد.



ما مي دانيم كه ارتعاشات صوتي بايستي به حدّ معيّني برسد تا ما آن را بشنويم، اجسام و اشكال و رنگها در فاصله معيّني براي ما مطرح مي شوند، دانه اي از الكترون و انرژي را تاكنون نديده ايم، جاذبيّت محسوس نيست، هيچ يك از پديده ها و نيروهاي دروني مانند انديشه و تخيّل و اراده و آن حقيقتي كه مديريّت آنها را در اختيار دارد و «من» ناميده مي شود وارد منطقه حواس نمي شوند و حتّي تسليم حسّاس ترين وسائل نمي گردند.



فرشتگان از جنس و نوع احزاء و پديده هاي عالم طبيعت نيستند، بلكه موجودات مقدّس و داراي ماهيّت هاي مخصوصي مي باشند.



توصيفات ما درباره فرشتگان مستند به منبع وحي است يا به طور مستقيم كه قرآن است و يا به طور غير مستقيم كه از زبان وليّ اللّه اعظم اميرالمؤمنين و ساير ائمّه معصومين مي باشد».(1)