بازگشت

كليد بركت


جهان قبل از بعثت رسول اسلام جهاني گرفتار ظلم و جهل، و نسبت به واقعيّات و حقايق عقلي و ملكوتي و الهي دچار تهيدستي بود.



رسالت او، و مشعل پرفروغي چون قرآن كه بر سينه مباركش براي بيداري جهانيان نازل شده بود در تمام شئون حيات انسان ايجاد دگرگوني كرد.



عقلها از كار افتاده بود، او به كار انداخت. دانش بشر محدود به چهار چوبهاي معيّني بود، او آن مرزهاي محدود را شكست. انسان از مُلك و ملكوت بي خبر بود، او وي را باخبر كرد.تحصيل علم در تمام ملّتها محدود به طوايف معيّن بود، او فراگيري دانش را بر همگان فريضه اعلام كرد. بناي تمدّن خراب بود، وي بناي ديگري از تمدّن را كه تمدن امروز ريشه در آن دارد از نو بنياد كرد، و راه و رسم ترقّي و تربيت را حضرت او و امامان بعد از او به جهانيان آموختند.



مسلمين از بركات وجود او به مدارج تعالي و كمال رسيدند، و از ميان آنان دانشمنداني بزرگ در تمام رشته هاي علمي برخاستند و كتابخانه هاي عظيم ايجاد نمودند، به نحوي كه تمام ملّتها را مديون زحمات خود نمودند.



لپري كه از دانشمندان به نام اروپاست مي نويسد: «اگر نام اسلام و مسلمين از تاريخ خارج شده بود عصر تجديد حيات عملي اروپا تا چندين قرن ديگر عقب مي افتاد».



گوستاو لبون در «تاريخ تمدّن اسلام» مي نويسد: «در قرن نهم و دهم ميلادي يعني همان وقتي كه تمدّن اسلامي در آندلس در نهايت درجه ارتقا و اعتلا بوده است مراكز علمي اروپا عبارت بودند از قلاع ناهنجار و ضخيمي كه د رآن قلاع اربابها و امراي ما اروپائيان به حالت نيم وحشي بسر برده و افتخار مي نمودند كه داراي خطّ و سواد نيستند، و در ميان آنان عالم تر از همه رهبانان نادان بودند كه تمام اوقات خود را صرف اينكار مي نمودند كه از ميان كتابخانه هاي كليساها كتب قديمه يونان و روم را بيرون آورده و كلمات و عبارات آن را حك كنند و روي آن كلمات پوستي، كلمات و اوراد مهمل خود را بنويسند.



حالت بربريّت اروپائيان تا مدّتي طولاني بيش از آن بود كه خود بتوانند احساس كنند. البتّه در قرن يازدهم و بيشتر در قرن دوازدهم احساسات مختصري در بين مردم اروپا پيدا شد ولي از همان وقت كه چند نفر حسّاس و روشن خيال ضرورت اين معني را احساس كردند كه بايد كفن جهالت را دريد فوراً به طرف مسلمين كه از هر جهت برتر و استادتر بودند متوجّه شده و مراجعه به آنها نمودند».



گوستاو لبون سپس مي گويد: «در سال 1130 ميلادي دار الترجمه اي در طُلَيْطَلَه يكي از مناطق اروپا تحت رياست اسقف اعظم رايمند، تأسيس شد و تمام كتب مشهور علماي اسلام را از عربي به لاتين شروع به ترجمه نمودند و از اين ترجمه ها موفقيّت كاملي حاصل گرديد، يعني چشمهاي اروپائيان از اين كتب باز شده و دنياي تازه اي را توانستند به نظر بياورند.



اين دارالترجمه به تنها كتب محمّد زكريّاي رازي بلكه نوشته هاي ابن سينا، ابن رشد آندلسي را كه از علماي اسلام بودند به لاتين ترجمه نمودند، و از همه مهمتر منصّفات جالينوس، ذيمقراطيس، افلاطون، ارسطو، اقليدس، ارشميدس،بطلميوس را كه مسلمين از يوناني به عربي ترجمه كرده بودند از عربي به لاتيني برگرداندند».



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- تغابن، 16.



2- زلزال، 7.



دكتر لكرك در «تاريخ طبّ» خود پس از آنكه نام زياده از سيصد كتاب مشهور عربي را كه به لاتيني ترجمه شده ذكر مي كند چنين مي نيسد:



«در قرون وسطي اطلاعاتي كه از علوم يونان براي ما حاصل شده به وسيله همين ترجمه هاي عرب بوده است و از بركت همين ترجمه ها توانستيم تصانيف قديمه يونان را هم به دست بياوريم نه از راهبهائي كه نام يونان را هم بلد نبودند و بدين جهت تمام دنيا بايد رهين مسلمين باشند كه فقط آنها خدمت به معارف دنيا كرده و اين ذخاير بي بها را از دستبرد حوادث زمانه حفظ كردند».



گوستاولبون راجع به درجه انحطاط فكري ملل اروپا مي نويسد: «گربرت در سال 999 ميلادي تحصيلاتي نموده و به نام سيلوستر دوم مقام پاپي را حائز گرديد،ولي وقتي كه خواست علوم خود را در اروپا انتشار دهد تا درجه اي اين مطلب در نظر مردم اروپا خلاف طبيعت جلوه نمود كه آن بيچاره را متّهم نمودند كه شيطان در جسم او حلول كرده و از طريق خداوند مسيح خارج شده است»!



اين دانشمند فرانسوي در ضمن بحث ديگري مي گويد:«تا قرن پانزدهم قولي را كه مأخوذ از مصنّفين اسلام نبود،دانشمندان اروپا آن را مستند نمي شمردند»،سپس اضافه مي كند:«رژر باكن، لئوناردوپيز،ارنوويلانو،ريمندلول، سن توماس، آلبرت بزرگ، آلفونس دهم،تمام آنها يا از شاگردان علماي اسلام بودند و يا ناقل اقوال آنها».



مسيو رنان مي گويد:«آلبرت بزرگ (كه تحقيقات علمي او منشأ تحوّلاتي در افكار مردم اروپا گرديد)هر چه داشت از بوعلي سينا دانشمند بزرگ اسلامي فراگرفته بود.سن توماس تمام فلسفه اش مأخوذ از ابن رشد آندلسي عالم اسلامي است، و تمام دانشكده ها و دانشگاههاي اروپا تا پانصد سال الي ششصد سال روي كتب علماي اسلام دائر بود، و مدار علوم ما در آنهمه مدّت فقط علوم مسلمين بوده است، و در بعضي از رشته هاي علوم مانند طب مي توان گفت تا زمان ما هم نظريّات اطبّاي اسلام باقي مانده است. چه، آنكه در فرانسه مصنَّفات بو علي سينا تا آخر قرن گذشته هم باقي بوده و شروحي بر آن نوشته مي شد.تسلّط علوم عرب در اروپا تا درجه اي بود كه در آن علمي هم كه آنها استاد نبودند باز به تصانيف آنها رجوع مي شد.



از ابتداي قرن سيزدهم فلسفه ابن رشد آندلسي در مدارس اروپا جزء دستور بود و تدريس مي شد. در سال 1473 ميلادي وقتي كه لوئي يازدهم دستور براي آموزش وضع نمود حكم كرد كه بايد در فلسفه همان تصنيفات ابن رشد تدريس شود. در دانشگاههاي ايتاليان بويژه دانشگاه پادو هم نفوذ و تسلّط علوم اسلامي كمتر از نقاط ديگر نبوده است».



بارتلمي در كتاب «قرآن» خود مي نويسد: از معاشرت با عرب و تقليد از مسلمين، اخلاق و عادات رذيله امرا و اشراف ما اروپائيان در قرن وسطي اصلاح شده و آن اخلاق ستوده و صفات حميده كه مخصوص ملل زنده است اروپائيان از مسلمين آموختند. تمدّن اسلامي نسبت به تمام دنيا تأثير محيّر العقولي بخشيد و در نتيجه اقوام وحشي اروپا را داخل در طريق آدميّت نموده و نيز نفوذ دماغي و عقلاني مسلمين دروازه علوم و فنون فلسفه را كه ملل اروپا از آن بكلّي بي خبر بودند به روي آنها باز كرده و تا ششصد سال استاد ما اروپائيان بوده اند!



همين جنگهاي صليبي، اروپا را از اخلاق و عادات رذيله و اطورا وحشيانه خارج ساخته و رمينه اي در آنها تهيه نمود كه بعدها علوم و ادبيّات مسلمين كه در دانشكده هاي اروپا انتشار يافت، طوري آن را بسط دهند كه بالأخره روزي در آتيه منشأ رونسانس گردند».



گوستاو لبون در آخر كتابش به عنوان خلاصه گفتار چنين مي نويسد:



«اولاً بايد دانست كه در عالم كمتر اقوامي يافت مي شوند كه از حيث تمدّن بر پيروان اسلام تفوّق حاصل نموده باشند، و ديگر آنكه ترقّيات حيرت انگيزي كه آنها به فاصله كمي در علوم حاصل نموده اند براي هيچ قومي چنين ميسّر نشد.مسلمين از نظر مذهبي مذهب بزرگي را تشكيل داده اند كه هنوز زنده ترين مذهب دنيا شمرده مي شود،و امّا از نظر خصائص عقلاني و اخلاقي همينقدر كافي است كه اروپا را تربيت كرده و داخل در تمدن نموده اند».(1)



خانم دكتر زيگريد هونكه كتاب بسيار بسيار مهمّي در سه جلد به نام «فرهنگ اسلام در اروپا» دارد كه به وسيله آقاي مرتضي رهباني ترجمه شده، در مقدّمه هر سه جلدش مي گويد:



«اين كتاب مي خواهد تشكري را كه دير زماني است ما به مسلمانان مديون هستيم بيان كند».



خانم زيگريد در اين سه جلد كتاب همراه با تحقيقات بسيار عالمانه ثابت مي كند كه فرهنگ و تمدّن و علوم در تمام جهان بخصوص در اروپا و مغرب زمين بدون شك مديون اسلام است، اسلامي كه مبلّغ و منادي آن محمّد صلّي الله عليه و آله بود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «ايدئولوژي و فرهنگ اسلام از ديدگاه ژول لابوم» ص 345.



باور كنيد جز ذات مقدّس حضرت حق، احدي قدرت شماره كردن بركات و آثار وجودي رسول بزرگوار اسلام را ندارد، به قول شاعر:

كتاب فضل ترا آب بحر كافي نيست *** كه تر كنم سر انگشت و صحفه بشمارم



و چه زيبا سروده حضرت زين العابدين آن امام عاشقين و آن زبده خلقت و آن منبع با كرامت كه: محمّد صلّي الله عليه و آله كليد بركت بود.

محمّد تا جدار تخت كونين *** دو كون از وي پر از زيب از زين

چراغ چشم چرخ انجم افروز *** ز نامش حرز طومار شب و روز

فروزان اخترش كاندر نقاب است *** از او عالم سراسر آفتاب است

ز شرع او كه مهر انور آمد *** جهان را مهر، بالاي سر آمد

سجود از چهار حدّ مركز گِل *** برندش پنج نوبت در مقابل

ميان آب و گل آدم نهان بود *** كه او پيغمبر آخر زمان بود

به تخت هستي ار خاص است ورعام *** همه در حيطه فرمان او رام

زمانه خانه زاد مدّت اوست *** ز خوردي باز اندر خدمت اوست

ز رويش روز تا بي وام كرده *** زمانه آفتابش نام كرده

به شب از گيسوي خود داده تاري *** بر او هر شب كواكب را نثاري

هم از گنجينه جودش ستانند *** گهرهائي كه بر مويش فشانند

ز رشك شغل او خورشيد افلاك *** زند هر شام چتر خويش بر خاك

سحابش بود سر تازيانه *** چو ديد آن لطف و خُلق بي كرانه

كسي از چشم بدخو نيستش باك *** كه خواند إن يَكادَش صد هنر بود

ز آدم تا مسيحا انبيا جمع *** همه پروانه گرديدند و او شمع

نه هر دل كاشف اسرار أسراست *** نه هر جان محرم راز فَأوْحي است

نه هر عقلي كند اين راه را طي *** نه هر دانش بدين مقصد بَرَد پي

نه هر كس در مقام لي مَعَ الله *** به خلوتخانه وحدت برد راه



اگر كسي فرصت كند تمام كتبي كه در اين پانزده قرن در هر رشته اي در شرق و غرب حول اسلام نوشته شده، مطالعه كند شايد بتواند به گوشه اي از بركات وجود محمّد صلّي الله عليه و آله آگاه شود.