بازگشت

جاي دعا


سلام بر تو اي رسول خدا، فرمود: كيستيد، گفتند: اهل ايمان، فرمود: حقيقت ايمان شما چيست؟ گفتند: رضايت و خوشنودي به احكام و قضاي الهي، و واگذاري امر خود به حضرت او، و تسليم در برابر فرمانهاي حق.



فرمود: اينان اهل علم و حكمت اند و گوئي از حكمت مي خواهند همچو انبيا باشند. اگر در گفتار خود راستگوئيد، بنائي كه نمي خواهيد در آن سكونت كنيد نسازيد، و چيزي كه نمي خواهيد بخوريد جمع نكنيد، و از خدائي كه به او باز مي گرديد پرهيز كنيد.



تصفيه و تزكيه نفس به اين است كه حقايق قرآنيّه و معارف الهيّه در آن تجلّي كند، و راهي براي تزكيه و تصفيه آن جز اين وجود ندارد. بدون اسلام و ايمان و احسان نفس به جائي نمي رسد و چيزي از شهوات و تمايلات و غرائز آن جلودار نيست.



«امالي» طوسي از حضرت باقر عليه السلام روايت مي كند كه: چون رسول خدا صلّي الله عليه و آله در حجّة الوداع از كار حج بپرداخت و بر راحله خود نشست فرمود:

لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلاّمَنْ كانَ مُسْلِماً. قالَ أبُوذَرٍّ: يا رَسُولَ اللّهِ، مَا الاْسْلامُ؟قال: الاْسْلامُ عُرْيانٌ، وَ لِباسُهُ التَّقْوي، وَ زينَتُهُ الْحَياءُ، وَمِلاكُهُ الْوَرَعُ، وَ كَمالُهُ الدِّينُ، وَ ثَمَرُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ، وَ لِكُلِّ شَيْء أساسٌ وَ أساسُ الاْسْلامِ حُبُّنا أهْلَ الْبَيْتِ:



وارد بهشت نمي شود مگر مسلمان. ابوذر پرسيد: يا رسوالله اسلام چيست؟ فرمود: اسلام عريان است، لباسش تقوا، زينتش حيا، قوامش پارسائي، كمالش دين و ميوه اش عمل صالح است و براي هر چيزي پايه ايست و پايه اسلام عشق به ما اهل بيت است.



ابو حمزه ثمالي در مسأله كمال نفس، از حضرت باقر عليه السلام روايت مي كند:



جاي دعا



چهار حقيقت در هر كه باشد اسلامش كامل است و بر ايمانش كمك شده، گناهانش محو گشته و خدا را ملاقات مي كند در حاليكه جناب او از وي راضي و خوشنود است و چنانچه از سر تا قدمش گناه باشد حضرت ربّ العزّه آنها را از پرونده اش مي ريزد:



وفا به آنچه كه براي خداوند بر عهده خود نهاده است (مانند نذر و عهد و قسم و ساير تعهداتي كه با خداوند نموده است)، راستگوئي با مردم، حيا از آنچه نزد حق و خلق قبيح است، خوشروئي با زن و فرزند و مردم.

هر كه ندارد نياز بي خبر است از نماز *** بي خبر است از نماز هر كه ندارد نياز

ساكن كوي مَجازه ره به حقيقت نبرد *** ره به حقيقت نبرد ساكن كوي مجاز

كس نكند احتراز وقت گل از جام مي *** و قت گل از جام مي كس نكند احتراز

مجلس خلوت بساز خادم صاحبدلان *** خادم صاحبدلان مجلس خلوت بساز

مطرب غمگين نواز نغمه مستان بزن *** نغمه مستان بزن مطرب غمگين نواز

چشم تو بر ترك تاز بر صف جان مي زند *** بر صف جان مي زند چشم تو بر ترك تاز

حاصل عمر دارز در سر زلف تو شد *** در سر زلف تو شد حاصل عمر دراز

در خور حسن اَياز ديده محمود نيست *** ديده محمود نيست در خور حسن اَياز

تا نشوي اهل راز وصل نيابي عماد *** وصل نيابي عماد تا نشوي اهل راز



صاحب «آداب النفس» مي گويد: انسان خوب چهار صفت دارد:



«عفّت نفس، پرهزكاري و تقوا، زهد در حُطام دنيا، ورع از معصيت».



با نفس سركش و اميال و شهواتش و با شيطان بيروني رفاقت و همنشيني مكن، هميشه با اين دو از در مخالفت برآ كه نودونه درِ خير به رويت مي گشايند تا در مرحله صدم ترا به دام بيندازند.



اگر به دنيا بخوانندت بگو فاني است، اگر به شهوات غلط دعوتت كنند بگو ندامت است، اگر به كبر خواندند به اوّل و آخر نظر كن كه نطفه و جيفه است، اگر به خودبيني بخوانند به حقيقت بنگر كه چيزي از تو نيست، مالك خداست و تو با تمام هويّت و هستي مملوكي.



يكي از عرفا مي گويد: وصف بنده اي از بندگان حق را شنيدم، براي ديدارش شتافتم، چون به او رسيدم با او حرف زدم جواب نداد، دوباره سخن گفتم جواب نداد، گفتم: به حقّ معبودت به من نظر كن، نظر كرد، ابروهايش به چشمش افتاده بود، گفتم: مرا وصيّتي كن، اشاره كرد از حرف زدن معذورم كه حرف ما را به گناه مي كشد. روزي را در خدمت او بسر بردم دو كلمه از وي شنيدم:



1 ـ عجب دارم از كسي كه باتو مأنوس است با غير چكار دارد.



2 ـ عجب دارم از كسي كه مي داند خزانه همه چيز نزد توست چرا به غير تكيه و توكل دارد؟!



گفتم: هيمن دو كلمه مرا بس است. برگشتم به قريه رسيدم، به مردم گفتم: اين بزرگوار چند سال است مقيم اين ناحيه است؟ گفتند: نود سال، گفتم: چرا با من حرف نزد؟ گفتند: پنجاه سال است غير حرف خدا از او سابقه حرف زدن نداريم.(1)

شاگردان مكتب امام


الف - سعيد بن جبير يكي از اين تابعين بود كه روح ايمان را از امام زين العابدين عليه السلام بر گرفته بود.

او در عبادت و جهاد سر مشق بود و به"بصير العلماء" شهرت داشت.

تمام قرآن را در دو ركعت مي خواندوآوازه علم ودانش او در ميان دانشمندان چنان بود كه مي گفتند: بر روي زمين كسي نيست جز آنكه به دانش سعيد بن جبير نيازمند است.(43)



سعيد به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسيد.

امام صادق درباره او فرمود: "سعيد بن جبير به علي بن الحسين اقتدا مي كرد و علي هم او رامي ستود.

علّت اينكه حجاج او را كشت نيز همين بود.

سعيد مردي راست كردار بود".(44)



از متن گفتگوي پر شوري كه ميان او وجلاّد فرومايه بني اميّه رد وبدل شده، مي توان به اوج استقامت و پايداري اين دانشمند ربّاني پي برد.

گفته اند چون او را نزد حجاج بن يوسف ثقفي بردند، حجاج به اوگفت: تو شقي بن كسير هستي.

سعيد پاسخ داد: مادرم مرا بهتر مي شناسد او مرا سعيد بن جبير نام نهاد.

همچنين نقل كرده اند كه حجاج از وي پرسيد كه دوست داري چگونه كشته شوي؟ سعيد پاسخ داد: تو خود انتخاب كن حجاج گفت: چرا؟سعيد پاسخ داد: چون مرا بهر روشي كه بكشي من تو را در روز قيامت به همان شيوه به قتل مي رسانم.



ب - ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعي همداني از ياران مورد اعتماد امام سجادعليه السلام بود.

وي در عبادت به مرتبه اي رسيده بود كه درباره اش مي گفتندكه در آن روزگار عابدتر از وي كسي نبود چرا كه هر شب يك بار قرآن راختم مي كرد و چهل سال نماز صبح را با وضوي نماز شب به جاي مي آورد.

او محدّث بود و در نزد عام و خاص هيچ كس در نقل روايت از او موثّق تربه شمار نمي آمد.(45)



ج - "زهري" در دربار امويّان كار مي كرد.

روزي مردي را مجازات كرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد.

اين امر موجب ترس و وحشت او شد و در نتيجه از دربار گريخت.

و براي مدت نُه سال در يكي از غارهااعتكاف گزيد.

امام سجّادعليه السلام در سفر خود به حج، در ميان راه او را ديدبه وي گفت: "من بر تو از يأست بيش از گناهت مي ترسم.



ديه اي براي خانواده(مقتول) بفرست و خود به سوي خانواده ات روانه شو.

در پي دينت باش".

زهري گفت: سرورم مشكل مراحل كردي.

خدا خود آگاهتر است كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد.

زهري به خانه خود رفت و در شمار ياران امام علي بن الحسين عليهما السلام جاي گرفت.

از اين رو يكي از بني مروان به طعنه به او مي گفت: زهري،پيامبرت، (يعني امام سجاد) چه مي كند؟!(46)



از اين روايت مي توان پي برد كه خداوند چه گونه مردم را به وسيله امام هدايت مي كند تا آنجا كه كار گزار بني اميّه و يكي از بزرگترين ومشهورترين علما در نزد فرقه هاي اسلامي همچون زهري را به راه راست رهبري مي نمايد.



د - سعيد بن مسيب بن حزن از تابعين بزرگي بود كه به دست اميرمؤمنان تربيّت شده بود و در خط اهل بيت عليهم السلام جاي داشت و جزواصحاب برگزيده امام سجّاد بود آن حضرت در باره وي فرموده است: "سعيد بن مسيب داناترين مردم به آثار گذشتگان است".(47)

روزي، مردي به سعيد گفت: هيچ كس را از فلاني پرهيز كارتر نديدم.

سعيد گفت: آيا علي بن الحسين را ديده اي؟ مرد گفت: نه.

سعيد گفت:من هيچ كس را از او پرهيزگارتر نديدم.(48)



علاوه بر اينها گروه بسياري از علماي بزرگ اسلام نيز بوده اند كه درس زهد وتقوا و تفسير و حكمت و فقه را از محضر امام سجّادعليه السلام فراگرفتند.

شيخ مفيد در اين باره مي گويد: فقها از آن حضرت، دانشهاي بسياري فراگرفتند و مواعظ ودعاها و فضايل قرآن و حلال و حرام را ازآن حضرت ياد گرفته، و حفظ كردند.

ابن شهرآشوب گويد: كمتر كتابي در زهد و موعظه يافت مي شود كه درآن از قول امام زين العابدين روايتي نقل نشده باشد.(49)



امام سجّاد به طلاب علم كه در مدينه به ديدارش مي آمدند، بسياراحترام مي گذاشت و اين امر را سفارش رسول خداصلي الله عليه وآله مي دانست.

دانشمندان پيش از آنكه از علم و معرفت آن حضرت بر خوردار گردند ازرفتار ايشان، هدايت وپرهيزكاري را الهام مي گرفتند.

براستي چه كسي بود كه نور خدا را در اين چهره الهي و از چشمي كه ازترس خدا سرشار بود و پيشاني كه در اثر سجود پينه بسته بود و زباني كه هيچ گاه از ياد خدا غافل نمي شد و كلاً از سيره او كه نور خدا از آن تابان بود، الهام نگيرد؟! عبداللَّه بن حسن مي گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسين عليه السلام مرامي گفت كه در محضر علي بن الحسين بنشينم.



من هيچ گاه در محضر اوننشستم مگر آنكه وقتي بر مي خاستم از او خيري آموخته بودم.

اين خير ياترس از خدا بود كه با ديدن خدا ترسي وي در دلم ايجاد مي شد و يا دانشي بود كه از او بهره مند مي شدم.(50)



موج فتوحات اسلامي، هر روز كشور جديدي را فرا مي گرفت و بخش تازه اي به پيكر حكومت اسلامي اضافه مي كرد امّا اين پيكر به محركي ايماني نياز داشت تا فرهنگها و سنّتها و منافع گوناگون را در بوته امّت واحده، ذوب كند.

امام زين العابدين عليه السلام و ياران و هواداران وي، با به كار بستن راههاوشيوه هاي گوناگون مسئوليّت اين مهم را بر دوش داشتند.

پاورقي



43) عوالم العلوم، ج 18، ص 280.

44) همان مأخذ، ص 182.

45) عوالم العلوم، ج 18، ص 281.

46) عوالم العلوم، ج 18، ص 282.

47) بحار الانوار، ج 46، ص 133.

48) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج 3، ص 196.

49) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج 3، ص 196.

50) عوالم العلوم، ج 18، ص 283.