بازگشت

آيات قرآن


پيامبر بزرگ اسلام وظيفه داشت قرآن مجيد را بر مردم بخواند تا با خواسته هاي حق كه فراگير نيست به تمام شئون حيات بود آشنا شوند.



مكلّف بود آيات كتاب حق را كه به حق نازل شده بود بر مردم قرائت كند تا راه تأمين خير دنيا و آخرت خود را درك كنند.



مسئوليّت داشت به تلاوت آيات قرآن قيام كند تا مردم به حقوق خود و ديگران و مخصوصاً حقوق خالق ارض و سما آشنا شوند و پس از آن از پي اجراي آن حقوق اقدام نمايند تا سفره عدالت و حق پهن شود و از اين طريق به رحمت واسعه حق برسند.



پيامبر عزيز اسلام در طول بيست و سه سال رسالت و بعثت خود آيات قرآن مجيد را در سفر و حضر، به وقت جنگ و صلح، در مسجد و بازاد، در خيابان و گذرگاه، روز و شب، به واسطه و بي واسطه قرائت كرد، و معناي آن را تعليم داد، و زمينه عمل به آن آيات را فراهم آورد، و در اين عرصه فداكاري عجيبي از خود نشان داد و چيزي تا لحظات آخر عمرش از امّت فرو گذار نكرد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- مؤمنون، 12 ـ 14.



2- فرقان، 54.



3- دهر، 2.



4- نحل، 4.



او در تمام امور، دَين الهي و انساني خود را نسبت به مردم ادا كرد و تا قيامت تمام مردم جهان را مديون زحمات طاقت فرساي خود نمود.



او براي علاج بيماران فكري و روحي نسخه اي شفا بخش چون قرآن مجيد آورد، و به وسله اين نسخه توحيدي دردي را بدون دوانگذاشت.

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً:(1)



بگو اگر جنّ و انس گرد هم آيند، تا مانند اين قرآن را بياورند مانند آن را نمي آورند اگر چه از ايشان پشتيبان بعضي باشند.



قرآن مجيد مرد مرا به توحيد و يگانگي خدا و پيروي از دستورات حضرت او براي بدست آوردن خبر دنيا و آخرت دعوت مي نمود و از شرك و بت پرستي و طاغوت و تجاوز و فحشا و منكرات باز مي داشت.



آشكا را و بدون ملاحظه اعلام مي كرد: همه مردم در نزد حضرت حق يكسانند و كسي را بر كسي جز به نيكي و پرهيزكاري برتري نيست.

إنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقاكُمْ.(2)



كساني را كه به خدا مشرك مي شوند و براي او كفو و مانندي قرار داده و زندگي را بر اساس اعتقاد به آن كفو و مانند آن تنظيم مي كنند و در يك كلمه مطيع بت بي جان و جاندار و خلاصه بنده طاغوت مي گردند از عذاب سخت بر حذر مي دارد، و خبر مي دهد كه براي اين دنيا كه مردم در آن زندگي مي كنند انجام است كه ناچار در روز قيامت به آن منتهي مي شود.



راجع به قيامت چنان شديد و سخت و هولناك و ترس آور سخن مي گويد كه دلها را از جا مي كند، مي گويد:روز حساب نزديك است، و ناگهان در حال غفلت مردم به آنان مي رسد، چون در رسد مادران فرزندان خود را فراموش مي كنند و آدمي جز خود همه چيز را از ياد مي برد، جهان هستي سخت بهم مي خورد، پس آسمان شكافته مي شود، و آن روز روزي است كه هر كس هر كاري را كه پيش فرستاده يا پس آورده است به عيان مي بيند و با آن رو برو مي گردد.



انسان در قيامت با پرونده اي روبرو مي شود كه تمام كارهايش را در آن ثبت شده مي بيند، بهشت و دوزخ بر او عرضه مي شود، دوزخ را در زشت ترين قيافه ممكن مي بيند، و بهشت را با زيباترين جلوه مشاهده مي كند.



آري بهشت عنبر سرشت را به خاطر ايمان و اخلاص و عمل صالحش به زيباترين صورت وصف ناشدني مشاهده مي نمايد، و به زبان حال به آن مركز آسايش و امنيّت خطاب مي كند:

ألا اي غمت شادي جان ما *** توئي راحت جان پژمان ما

دلي كه جهنانيست بردي برو *** چه افتاده اي در پي جان ما

پري روئي از مردمت باك نيست *** ز ديوان نترسد سليمان ما

غم تو چه كرد از دل ما حرم *** چه كعبه شريفست اركان ما

چو از مشرب عشقت آبي خوريم *** ز دنيا بريده شود نان ما

چرا ما ز مردم گدائي كنيم *** جهان سر بسر ملك سلطان ما

همين بخت و اقبال ما را بس است *** كه ما آنِ اوئيم و او آن ما

نگيريم چون عنكبوتان مگس *** كه عنقا شكارند مرغان ما

ننالم ز فرقت اگر روز وصل *** برآيد ز شبهاي هجران ما

چو يوسف به يعقوب خواهد رسيد *** سرورست در بيت احزان ما

ز سر يوسف فرقان بيا گوي كن *** چو پا در نهادي به ميدان ما



قرآن مي فرمايد نامه عمل هر كسي كه در قيامت براي او روشن و واضح است مي گويد كه او بهشتي است يادوزخي، در آنجا به اندازه سنگيني ذرّه اي از آنچه كرده كم نمي شود، ولي حسنات او مضاعف مي گردد. پس آدمي در آنجا از كار خود آگاه است هر چند بهانه هاي خود را پيش آورد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- اسراء، 88.



2- حجرات، 13.



آن روز هنگامي كه كافران و مشركان و فاسقان نامه عمل بازشده خود را مي بينند بسي بيمناك گشته فرياد مي زنند:

يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً:(1)



اي واي بر ما! اين نوشته را چيست كه كوچك يا بزرگي را فروگذار نمي كند بلكه همه را به حساب آورده است، و آنچه را كرده اند حاضر يافتند و پروردگار هيچ كس را ستم نمي كند.



قرآن مجيد مي فرمايد: پس آنگاه كه ميان مردم به ميزان كارهاي ايشان داوري شود، بهشتي ها به سوي نعمتهاي خود رهسپار گردند، در حاليكه هميشه در آن جاويداند، و دوزخيان به دوزخ خود مي روند، و در صورتي كه به خدا مشرك باشند و دلها و جانها و باطنهاي خود را براي او خالص نساخته باشند هميشه در آن جاويدند، و هر گاه پس از ايمان آوردن گناه كرده و بديها مرتكب شده باشند، روزگاري كوتاه يا دراز كه ميزان آن تنها آمرزش پروردگار است در دوزخ گرفتار باشند!



بشر اين حقايق را مي شنود، آن كه به جان مي پذيرد اهل نجات است و آن كه از روي عناد و هوا و هواس به انكار و مخالفت برمي خيزد هيزم عذاب است، چنانكه قريش اين همه را مي شنيد و آن را به شديدترين وجهي انكار مي كرد، و با كسي كه آن را بر آنان تلاوت مي نمود به شديدترين صورت، دشمني روا مي داشت!



او به آنان گفت: پدران مشركشان در عذاب مخلّد مي باشند و اينان نيز بزودي اگر دست از شرك نكشند در آتش به آنها مي رسند و در آن عذاب هميشگي با آنان شريك مي گردند، مگر آنكه پدران خود و كيش ايشان را انكار كنند و به خداي يكتا بي آنكه بتها و طواغيت را در كنار او قرار دهند ايمان آورند، و باور كنند كه محمّد صلّي الله عليه و آله كه آيات قرآن را بر ايشان قرائت و تلاوت مي كند فرستاده خداست كه از جانب او به حق و با دلائلي روشن بر ايشان مبعوث گشته است.



آنگاه پس از ايمان چاره اي ندارند جز آنكه زندگاني خود را با پيامبر و سنّت و روش او مناسب سازند، و هر چه را دستور مي دهد انجام دهند، و از هر چه ايشان را باز مي دارد بگذرند، پس اگر سرپيچي نمودند خدا دركمين ايشان است و دوزخ براي آنها آماده تا با پدران مشرك خود در آن در آيند بي آنكه توبه و فديه اي از آنان پذيرفته شود، يا عذاب ايشان سبك گردد يا مهلت داده شوند!



با تلاوت قرآن مجيد مردم را از رسيدن قيامت بيم مي داد و از حشر و حساب بر حذر مي داشت، و از عذابي كه براي مشركان و گنهكاران مهيّا شده است و نيز از برنامه هاي ديگر مي ترسانيد: از آنكه به ايشان رسد آنچه به ملّتهاي پيش از ايشان رسيد، هنگامي كه پيامبران با معجزاتشان نزد ايشان آمدند پس آنها را دروغ گو شمردند و در باره آنها گفتند آنچه را قريش در باره او نظر دادند:اينان ديوانه اند، جادو شده اند! بخي از انبيا را كشتند و بعضي ديگر را تهديد به كشتن كردند، پس عذاب شتاباني در اين دنياپيشاهنگ عذاب آينده هميشگي مهيّا شده بر ايشان ريخته شد!



محمّد صلّي الله عليه و آله از طريق قرآن مجيد قصّه طوفان را كه گنهكاران قوم نوح را غرق نمود تلاوت كرد، همچنين قصّه بادي كه قوم عاد را هنگامي كه هود را نافرماني كردند ـ نابود كرد و داستان فرياد آسماني كه قوم ثمود را ـ هنگامي كه به فرمان صالح نرفتند ـ از ميان برد، قصّه آنچه بر سر قوم لوط آمد هنگامي كه آسمان بر ايشان سنگ نشاندار باريد، و قصّه آنچه به اهل مدين رسيد هنگامي كه شعيب را نافرماني كردند و زلزله ايشان را هلاك كرد، سپس به تفصيل بر ايشان يعني بر مردم جهان مي خواند آنچه را به فرعون و قومش رسيد، هنگامي كه دعوت موسي را نشنيدند.



محمّد صلّي الله عليه و آله آياتي را تلاوت مي كند كه امر مي كند در روي زمين گردش كنيد تا ببنيد سرانجام تبهكاران چه بوده است و انسانها را بر حذر مي دارد كه مبادا علاوه بر عذاب هميشگي آخرت كه به انتظار آنهاست آنچه از انواع عذابهاي دنيوي كه بر آن ملّتها فرود آمد بر اينان نيز فرود آيد!



رسول خدا صلّي الله عليه و آله با تلاوت آيات قرآن مردم را پند و موعظه مي داد تا به راه آيند و زمينه رشد و كمال آنان فراهم گردد. آناني به او گوش دادند و مي دهند كه جلوه هاي قرآن دلشان را ربود و مي ربايد، آناني به آيات او اعتنا مي كنند كه نيروهاي برهان عقلشان را تسليم كند، چه بسا نزديكان كه تلاوت آيات را از دهان مبارك او شنيدند به او ايمان نياوردند و بيگانگان با شنيدن خبر بعثت او به سويش شتافتند و آنچنان واقعيّات را از وي قبول كردند كه ده درجه ايمان را طي نموده و به مقام قرب حق و وصال محبوب حقيقي رسيدند كه از آن جمله سلمان بزرگوار است كه مسلمان شدن او داستان عجيب و شنيدني دارد:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- كهف، 49.

امام سجّاد وارث پيامبران


از آنجا كه امام زين العابدين عليه السلام، رسالت پيامبران را از جدش محمّدمصطفي صلي الله عليه وآله به ارث برده است، مي توان گفت كه مهم ترين و اوّلين فلسفه امامت ايشان همان فلسفه رسالت انبيا پس از دعوت مردم به خدا، يعني آزمايش مردم بوده است و ديگر اهداف متعالي رسالت همچون برقراري عدل وداد و ياري مظلومان ، در راستاي همين حكمت جاي دارند .



براي ديگر ائمه عليهم السلام شرايط تحقّق اهداف پيش بيني شده بويژه هدف سياسي فراهم شد.

همان گونه كه اميرمؤمنان دو بار با قريش جنگيد، يك بار در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله وتحت رهبري آن حضرت و بار ديگر در زيرپرچم رسالت ودر زمان امامت خود، و در كنار ياران برگزيده پيامبر.

امام حسن نيز با معاويه به رويارويي برخاست وبه خاطر مصلحت مسلمانان دست از جنگ برداشت.

امام حسين هم نخست با تمسك به روشهاي صلح جويانه با معاويه رو به رو شد، سپس در برابر فرزند نابكارش يزيد، دست به شمشير برد تا آنكه مظلومانه به شهادت رسيد.



ديگر ائمه نيز هر يك به طور غير مستقيم و با به كارگيري روشهاي گوناگون ايفاگر نقشهاي سياسي خود بودند، حال آنكه شرايط عمومي دوران امام سجّاد، به خاطر عواملي كه بعداً به بيان آنها خواهيم پرداخت،اقتضا مي كرد كه آن حضرت بيشتر به دعا و نيايش پروردگار روي آورد.

از اين رو زندگي امام سجّادعليه السلام تابلويي است كه به نور پروردگارش درخشان شده و تجلّي خيره كننده ايمان خالص و عشق شديد به خداوندوعبادت وبندگي اوست.



هنگامي كه صفات امام علي بن الحسين عليهما السلام را از زبان امام باقرعليه السلام مي خوانيم، پي مي بريم كه ولايت خدا و ولايت اوليايش يعني چه؟ وچرااين همه بر آن تأكيد شده است؟ و چگونه زندگي امام سجّاد پرتويي از اين نور الهي است؟ امام پنجم حضرت محمد باقر مي فرمايد: "علي بن الحسين عليهما السلام در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواندچنان كه امير مؤمنان عليه السلام مي خواند.



پانصد درخت خرما داشت و پاي هردرخت دو ركعت نماز مي گزارد و چون به نماز مي ايستاد رنگ سيمايش دگرگون مي شد.

در نماز مانند بنده اي كه پيش فرمانرواي بزرگي ايستاده، مي ايستادواندامش از ترس خدا مي لرزيد.

نماز را مثل كسي مي خواند كه گويا بانماز وداع مي كند ومي پندارد كه ديگر نماز نخواهد خواند، - وعمرش كفايت نخواهد داد كه نماز بهتري به جا آورد.



روزي در حال نماز يك طرف از رداي آن حضرت افتاد، رداي خود را درست نكرد تا آنكه از نمازفارغ شد يكي از يارانش از اين موضوع پرسيد.

او فرمود: واي بر تو آيانمي داني در برابر چه كسي ايستاده بودم؟ براستي همان مقدار از نماز بنده پذيرفته است كه حضور قلب داشته باشد.

آن مرد عرض كرد: پس ما هلاك شديم! فرمود: هرگز.

بلكه خداوند با قرار دادن نوافل، كمبود نمازها راجبران مي كند.

حضرت هميشه در تاريكي شب با انباني پر از درهم و دينار از خانه بيرون مي رفت.

وچه بسا كه مواد غذائي و هيزم به دوش مي كشيد و به درخانه فقرا ومستمدان مي رفت و در مي زد و هر كس از خانه بيرون مي آمد، از آن اموال وغذاها به او مي بخشيد.

وقتي به فقير بخششي مي كرد، روي خود را مي پوشانيد تا شناخته نشود.



چون امام رحلت نمودو آن بخششها قطع شد، همه دانستند كه آن شخص امام علي بن الحسين عليهما السلام بوده است.

چون پس از وفاتش او را بر روي تخته نهادند تابشويند، پشت آن حضرت را نگريستند، كه همچون سر زانوي شتر بر آن پينه بسته بود.

زيرا بارهاي سنگين غذا و پول را بر دوش مي گرفت و به خانه فقيران مي برد.

روزي از خانه بيرون شد.



رو پوش خزي بر دوش داشت

گدايي به آن حضرت بر خورد و از روپوش خوشش آمد.

حضرت آن روپوش رابه آن فقير بخشيد .

در زمستان جامه خزي مي خريد و چون تابستان مي شد آن رامي فروخت وپولش را صدقه مي داد.

در روز عرفه جمعي را ديد كه گدايي مي كردند.



فرمود:

واي بر شما در چنين روزي حاجتهاي خود را از غيرخدا طلب مي كنيد؟! آن حضرت هيچ گاه با مادر خود ، هم غذا نمي شد.

از او پرسيدند: اي فرزند رسول خدا شما بيشتر از همه كس به مادر خود نيكي مي كنيد و با اورابطه داريد پس چرا بااو غذا نمي خوريد ؟ فرمود: دوست ندارم دستم به سوي لقمه هايي دراز شود كه چشم او قبلاً آن را نشانه گرفته باشد.

مردي به او گفت: اي فرزند رسول خدا من شما را در راه خدا دوست دارم.

امام فرمود: "خداوندا ، من به تو پناه مي برم از اينكه روزي در راه تو دوست داشته شوم در حالي كه تو مرا دشمن بداري".



بر ماده شتري بيست بار به حج رفت و يك تازيانه بر او نزد و چون آن ماده شتر بمرد دستور داد لاشه اش را به خاك سپارند تا مبادا درندگان او راپاره پاره كنند.

در باره خصوصيات او از كنيزش سؤال شد.

گفت: آيا به تفصيل درباره اش بگويم يا خلاصه؟ گفته شد: خلاصه.

گفت: هرگز در روز براي او خوراك نياوردم و در شب برايش رختخواب نگستردم!! روزي با عدّه اي برخورد كرد كه به وي ناسزا مي گفتند.



در برابر آنهاايستاد و فرمود: اگر راست مي گوييد خداوند مرا بيامرزد و اگر دروغ مي گوييد خداوند شما را بيامرزد.

چون طالب علمي به خدمتش مي رسيد، مي فرمود: وقتي طالب علم ازمنزلش بيرون آيد، قدم روي هيچ تر وخشكي نگذارد مگر آنكه تا طبقه هفتم زمين براي او تسبيح گويند.

صد خانوار از فقيران مدينه را سرپرستي مي كرد وهمواره مايل بود كه يتيمان و بيچارگان و مسكينان كه هيچ چاره اي نداشتند، بر سر سفره اش حاضر باشند.



با دست خود به آنها غذا مي داد و هر كدام عيال وار بودند،به خانواده آنها هم خوراك مي داد.

غذايي نمي خورد مگر آنكه از آن غذابه فقرا صدقه دهد.

بدليل زياد نماز خواندن هر سال هفت بار جاهاي سجده اش پوست مي انداخت و آن پوستها (پينه ها) را جمع مي كرد وچون وفات يافت باوي به خاك سپردند.