بازگشت

بشارات حق بر وجود محمّد صلّي الله عليه و آله


خداوند مهربان به وسيله كتب آسماني و انبياء بزرگوارش، ظهور حضرت ختمي مرتبت را به تمام امّتها بشارت داد.



نقل تمام آن بشارات بدون شك چند مجلّد بزرگ مي شود، بناي اين كتاب بر اين است كه براي نشان دادن هر حقيقتي راه اختصار بپيمايد، از اين جهت در اين زمينه به آياتي از قرآن و پاره اي از معارف اشاره مي شود.



ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام پس از بناي كعبه كه معنوي ترين بنا در آفرينش است درخواستهائي از حضرت ربّ الأرباب داشتند، از جمله آنها ظهور جمال و جلال محمّد صلّي الله عليه و آله در حيات انساني بود:

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ:(1)



پروردگارا، فرزندان و ذرّيّه مرا شايسته بعثت و ظهور رسولي گردان كه آيات را بر ايشان برخواند و به آنان قرآن و حكمت



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 129.



بياموزد، و روانشان را از هر زشتي پاك و منزّه كند، كه همانا تو عزيز و حكيم هستي.



اين درخواست آن قهرمان توحيد و فرزندش در حقّ پيامبر بود، لذا از آن حضرت روايت مي كنند كه فرمود:

أنَا دَعْوَةُ إبْراهيمَ:



من دعاي ابراهيمم.(1)



در آيه فوق پس از آنكه ابراهيم و اسماعيل تقاضاي ظهور پيامبر اسلام را مي كنند سه هدف براي بعثت او بيان مي دارند:



نخست تلاوت آيات خدا بر مردم اين جمله اشاره به بيدار ساختن انيشه ها در پرتو آيات گيرا و جذّاب و كوبنده اي است كه از مجراي وحي بر قلب پيامبر صلّي الله عليه و آله نازل مي شود و او به وسيله آن، ارواح خفته را بيدار مي كند.



«يتلو»از ماده تلاوت، در لغت به معني پي در پي آوردن چيزي است، و هنگامي كه عباراتي را پشت سر هم و روي نظام صحيحي بخوانند، عرب از آن تعبير به تلاوت مي كند بنابر اين تلاوت منظّم و پي در پي مقدّمه اي است براي بيداري و ايجاد آمادگي براي تعليم و تربيت.



سپس تعليم كتاب و حكمت را هدف دوم مي شمرد، چرا كه تا آگاهي حاصل نشود تربيت كه مرحله سوم است صورت نمي گيرد.



تفاوت كتاب و حكمت ممكن است در اين جهت باشد كه كتاب اشاره به كتب آسماني است، و امّا حكمتْ علوم و دانشها و اسرار و علل و نتايج احكام است كه از طرف پيامبر تعليم مي شود.



سپس آخرين هدف را كه مسأله تزكيه است بيان مي دارد. تزكيه در لغت هم به معني نموّ دادن و هم به معني پاكسازي آمده است، و به اين ترتيب تكامل وجود انسان در جنبه هاي علمي و عملي به عنوان هدف نهائي بعثت پيامبر معرّفي شده است.



اين نكته مخصوصاً قابل توجّه است كه علوم بشر محدود است و آميخته با هزاران نقطه ابهام وخطاهاي فراوان، و از اين گذشته نسبت به آنچه را هم مي داند گاهي نمي تواند دقيقاً اميدوار باشد چرا كه خطاهاي خود وديگران را ديده است!



اينجاست كه بايد پيامبران باعلوم راستين وخالي از هر گونه خطاكه از مبدأ وحي گرفته اند به ميان مردم بيايند، خطاهايشان را برطرف سازند، آنچه را كه نمي دانند به آنها بياموزند، وآن راكه مي دانند به آنها اطمينان خاطر دهند.



موضوع ديگري كه در اين رابطه لازم به ياد آوري است اينست كه نيمي از شخصيّت ما را عقل و خرد تشكيل مي دهد و نيمي را غرائز و اميال به همين دليل ما به همان اندازه كه نياز به تعليم داريم نياز به تربيت هم داريم. هم خرد ما بايد تكامل يابد و هم غرائز دروني مابه سوي هدف صحيحي رهبري شوند. لذا پيامبران هم معلّمند، هم مربّي، هم آموزش دهنده اند و هم پرورش دهنده.(2)

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ...(3)



از اين كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله را اسم نبرده و با سه وصف رسول و نبي و امّي ياد كرده و مخصوصاً از اينكه دنباله اش فرموده:

اَلَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراتِ وَاْلإنْجيلِ



به خوبي بدست مي آيد كه آنجناب در تورات و انجيل هم به همين سه وصف معرّفي شده بود.

وَإِذْ قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِينٌ:(4)



ياد آور هنگامي كه عيسي بن مريم به بني اسرائيل گفت: من همانا رسول خدا به سوي شما هستم و به حقّانيّت تورات كه برابر من است تصديق دارم، و نيز شما را مژده مي دهم كه بعد از من رسول بزرگواري كه نامش احمد است بيايد. چون آن بشارت داده عيسي با آيات و معجزات به سوي مردم آمد گفتند اين قرآن و معجزاتش سحري آشكار است!



ببينيد در باره آن انسان بي نظيري كه خداوند به توسّط كتب آسماني و انبياء بزرگوارش ظهورش را براي تأمين سعادت دنيا و آخرت مردم بشارت مي دهد، محرومان از فيوضات ربّانيّه و مهجوران از عقل و خرد و دور افتادگان از ملكوت انديشه چه قضاوت احمقانه و نظر نابخردانه دارند!



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «الميزان» ج1، ص396.



2- «تفسير نمونه» ج 1، ص 456.



3- اعراف، 157.



4- صف، 6.



معلّم والائي كه گوهر يكدانه درياي آفرينش است، آموزگاري كه دانشش از ملائكه و جنّ و انس فزونتر است، پيامبري كه مقام بزرگ نبوّت به او ختم شده، به نظر آنان ساحر، و معجزات و بيّنات و آياتش جادو و جادوگري است واي كه در برابر اينگونه حيوانات انسان نما چه بايد گفت؟! تفوبر مردم ناآگاه جاهل و قبيله اي كه به عداوت و عمد بر حقّ و حقيقت مي تازند.



آخر محمّد صلّي الله عليه و آله محمّد بود، گزين مخلوقِ واحد احد، و برترين پيك پيام آور خلاّق صمد، دُرّ يگانه درياي خلقت و لُؤلُؤ شاهوار جاودانه بحر عظمت آنكه خدا بود و جز او نبود كه «لاإله إلا الله» چون خواست انيسي طلبد خلوت مقدّس خويش را، كه حبيب او باشد به دو معني فعيل: هم او را محبوب باشد و هم «هو» را محبّ، محمّد صلّي الله عليه و آله را ايجاد فرمود و بدين هستي بخشي در مشهد قدس ربوبي با نظاره كمال محمّد در مرتبه محبّي و در مقام محبوبي، صنع خويش را به آفرينش اين آدم اعلي، آفرين نمود، و به تمجيدِ

فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ(1)



از آن ياد فرمود آن كه او مقصود خالق بود و ديگر هر چه هست به طفيل خلقت او موجود.



خداوند متعال به آفرينش او، خلق اوّل را به ساحت آخر در آورد و رسول نخستين اعظم را به جلوه نبيّ آخرين خاتم بپرود، و پاي پي خجسته آن حضرت اشرف اعلي را بر تخت ارشاد و هدايت والا نهاد كه در خور او بود نه غير او، و از او زيبنده بود نه از جز او.



خدايش بي اندازه شرح صدر داد، وجه كه سينه بي كينه اش را براي دريافت نهايت معرفت كه غير را تاب تحمّل آن نباشد و غايت طاعت نسبت به ذات اقدس الهي- جلّ و علا- از آن حاصل آيد گشايشي به سزا داد، و انشراح فؤاد و توسّع قلبش به عطاء بهره نهاد تا بتواند با بهره مندي از اين پشتوانه نامحدود و بي كرانه، بار گران بار ختم رسالت را بر دوش جان گيرد چون مبعوث گردد و دعوت را بنايد نهد بر آزار جاهلان و استهزاء كافران صبر كند و به هر حال و در هر كار جز خداوند را منظور ندارد و اين جمله را با صبر و بردباري و گذشت و پايداري تحمل فرمايد تا راه خدا كلاًّ و جزءاً براي خلق روشن شود و اَقدام آماده در آن صراط مستقيم، بي لغزش و با صفاي فطرت، صاف و ساده روبراه گردد.



از اين شرح صدر و سعه قلب كه حاصل احاطه لطف آميز الهي است به حضرت رسول اللّهي در هر گاه و به همه وقت، سوره انشراح كه جزء سُوَر اواخر قرآن كريم واقع گشته نشانها دارد و بيانها، و ما را عقيدت در باب شرح صدر جناب مصطفوي - عليه و آله السّلام - همين است كه خداي تعالي رسول رهنماي ما محمّد را كه خاتم النّبيّين است و سيّد المرسلين - عليه و آله و عليهم السلام - از مايه معرفت در حدّاعلا و از سرمايه طاعت به قدر اوفي مايه دار كرد و حضرتش را به خلوص و تقوا مخصوص گردانيد و در مركز دائره حفظ تمام و صيانت تامّ، معصوم آفريد و بدين گوه مبرّي از سوء قصد تسويلات شيطان رجيم برگزيد.



بدين صورت كه چون از شير باز گرفته شد برترين ملك و بزرگترين فرشته خود را شبانه روز با آن آفتاب دل افروز و موحّد مشرك سوز قرين ساخت و بر وي موكّل، تا حضرتش را با آنكه بعوان الله تعالي در باطن امر و در عالم عقل اصلاً اساس مكرمت است و رأس فضيلت، در اين سراي ظاهر به طريق مكارم و محاسن اخلاق و محامد صفات روانه سازد و در اين راه روشن همراهي نمايد!



و اين كلام نه سخني است كه از خود مي گوئيم، و اين طريقه نه راهي است كه بخود مي پوشيم، نصّ افادات وصيّ بي فاصله محمّد مصطفي عليّ مرتضي ـ علهما و آلهما صلوات الله الملك العلاّم ـ اين نكته شريف را باز گو مي كند و اين مطلب دقيق را گوشزد مي نمايد، آنجا كه درخطبه قاصعه در اين باره به صراحت مي فرمايد:

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ صلّي الله عليه و آلهِ مِنْ لَدُنْ أنْ كانَ فَطيماً أعْظَمَ مَلَكِ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنِ أخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ.



محمّد صلّي الله عليه و آله همه خدا را بود و جز حق تعالي هر چه مي نمايد در نظر همّت او نابود مي نمود، اين بود كه خدايش به حكم حكمت و به خاصّه موهبت بدين موقعيّت سرافراز كرد و بدين امتياز ممتاز فرمود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- مؤمنون، 14.

احمد مرسل آن چراغ جهان *** رحمت عالم آشكار و نهان

آمد اندر جهان جان هر كس *** جان جانها محمّد آمد و بس

تا بخنديد بر سپهر جلي *** آفتاب سعادت ازلي

نامد اندر سراسر آفاق *** پاي مدي چو وي بر ميثاق

آن سپهرش چه بر بارگاه ازل *** آفتابش كه احمد مرسل

آدمي زنده اند از جانش *** انبيا گشته اند مهمانش

اندر آمد به بارگاه خداي *** دامن خواجگي كشان در پاي

انبيا ريخته هم از زر اوي *** هر چه شان نقد بود بر سر اوي

تا شب نيست صبح هستي زاد *** آفتابي چو او ندارد ياد

همه شاگرد و او مدرّسشان *** همه مزدور او مهندسشان

خرد و جان او به هر دو سراي *** واسطه در ميان خلق و خداي

او سري بود و عقل گردن او *** او دلي بود و انبيا تن او

آستان درش به روضه انس *** بوده بستان روح روح قدس

كرده با شاهپرّ طاووسي *** جلوه در بوستان قدّوسي

جان او خوانده پيش از آمد رَقّ *** ابجد لم يزل زتخته حقّ

سرّ او سوره وفا خوانده *** دل او مركب صفا رانده

گوي، بربوده دست منقبتش *** پاي بر سر نهاده مرتبتش

عالم جزو را نظام بدو *** غرض نفس كلّ تمام بدو

داده اِشراف بر همه عالم *** مر ورا كردگار لوح و قلم

علم او ميزبان عالم داد *** شرع او شِحنه خداي آباد

آمد از ربّ سوي زمين عرب *** چشمه زندگاني اندر لب

هم عرب هم عجم مسخّر او *** لقمه خواهان در رحمت او

فيض فضل خداي دايه او *** فرّ پرّ هماي سايه او

جان او ديده ز آسمان قدم *** زادن عقل و آدم و عالم

بلكه از عقل بيشتر دل او *** ديده صنع خداي در گل او

بوده چون نقش صورت خويشش *** ماجراي غيب در پيشش

آدم از مادر عدم زاده *** او چراغي بدو فرستاده

غيب يزدان نهاده در دل او *** آب حيوان سرشته در گِل او

جان او بوده در طريقت حق *** گوهر حضرت حقيقت حق

ديده از چشم دل به نور احد *** از دريچه ازل سراي ابد

كرده ازبر به مكتب مردي *** سورت سيرت جوانمردي

روز تا روشن است و شب سيه است *** زلف و رويش شفيع هر گنه است

پادشا بر جهان آدم اوست *** راهبر سوي مُلك اعظم اوست

طينتش زينت جهان آمد *** ساحتش راحت روان آمد

عقل كل بوده در دبستانش *** نفس كل گاهواره جنبانش



جهل را تاريكي اي است كه جز روشنائي علم آن را نمي زدايد، و رذيلت را سياهي است كه جز رونق و روشني فضيلت آن را محو نمي كند، و شكّ و بدگماني را ابرهاو ظلمتهائي است كه جز اشعّه حقيقت و انوار يقين آنها را از ميان برنمي دارد، و ستمگري و تجاوز را حُجُب و پرده هائي است كه جز تشعشعات عدل آنها را نمي سوزاند، و فراموش كردن خدا و در نتيجه آن فراموش كردن خود، و نفع و ضرر و صلاح و فساد خود را شب تيره و تار و درازي است كه جز سپيده دم ايمان آن را نمي شكافد، و پرده هاي سياهش را جز روز روشن و شعاع دامنه دار و گسترده آن پاره پاره نمي كند.



محمّد صلّي الله عليه و آله نيز آنچنان نوري بود كه شعاعش بر اقطار جهان بشريّت، چون خورشيد در وسط آسمان تابيدن گرفت و اخگرهائي از اين نور با دلها عجين شد و به سرعت به عقول راه يافت و در انديشه ها نفوذ كرد، تا افراد با ايمان را از تاريكيهاي حيرت و گمراهي و حماقت و سبك مغزي و تخبّط رهائي بخشد.

اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ، وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ:(1)



خداوند سرپرست و زمامدار كساني است كه ايمان آورده اند، آنان را از تاريكيها به سوري نور در مي آورد، و كافران، سرپرستان و زمامدارانشان طاغوتهايند، اين طاغوتها آنان را از نور به سوي تاريكي در مي آوردند.



از اين جهت افراد با ايماني كه از حضرت محمّد صلّي الله عليه و آله پيروي مي كنند با اين امتياز مشخّص شده اند كه آنان، مردمان روشن و با نورانيّتي مي باشند كه عالمند آنجا كه ديگران جاهلند، كاملند آنجا كه ديگران ناقصند، اهل اطمينان و يقينند آنجا كه ديگران در اضطراب و شكّ و ترديد بسر مي برند، دادگرند آنجا كه ديگران ستمگرند، حقّ خدا و حقّ خود را احيا مي كنند آنجا كه ديگران پروردگارشان را فراموش مي كنند كه در نتيجه خدا هم خود آنان را از ياد خودشان مي برد.



و اينها بدان جهت است كه آنان از روزي كه اسلام آوردند از ظلمات جهل و رذيلت و شكّ و بدگاني و تجاوز و ستمگري و گمراهي بيرون آمدند و در زير انوار يك زندگي صحيح گام برداشتند.(2)

أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِج مِنْهَا:(3)



آيا آناني كه مردگاني بودند كه ما آنان را زنده كرديم و براي آنان نوري قرار داديم كه با آن در ميان مردم زندگي مي كنند، مانند كساني اند كه داستانشان اين است كه در ميان تاريكيهايند و نمي توانند از ميان آنها خارج شوند؟!

تبيين معارف در كلاس دعا


يكي از ديگر شيوه هاي تبليغي و مبارزاتي امام سجاد (ع) تبيين معارف اسلام در قالب دعا بود. مي دانيم كه دعا پيوندي است معنوي ميان انسان و پروردگار كه اثر تربيتي و سازندگي مهمي دارد، از اين نظر دعا از نظر اسلام جايگاه خاصي دارد و اگر دعاهاي رسيده از پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم يك جا گرد آوري شود، مجموعه بزرگي خواهد شد. اين دعاها مكتب تربيتي بزرگي است كه در سازندگي و رشد روحي انسانها نقش مهمي دارد.