بازگشت

گوشه اي از جهان با عظمت خلقت




بشر روي سوّمين سيّاره يك ستاره صغير واقع در كهكشاني به نام كهكشان داخلي زندگي مي كند، مع ذلك آنچنان هوشمند است كه مي خواهد عظمت خيره كننده تمام جهان را درك كند. نمودارهاي زير نشان مي دهد كه او تا چه اندازه در اين كوشش خود موفقيّت حاصل كرده است.



مسافاتي كه در اينجا داده مي شود بر حسب سال نوري است، يعني براي احتساب آن بايد در نظر بگيريم كه نور در هر ثانيه 000/186 ميل معادل 000/300 كيلومتر مي پيمايد، با اين حساب يكسال نوري بالغ بر شش تريليون ميل است.



مسافات اين جهان هاي تو در تو از يكديگر آنقدر زياد است كه هر طبقه فضائي بنوبه خود فقط لكّه خالي در ميان طبقه ديگر فضا محسوب مي شود. مثلاً منظومه شمسي كه فضاي 2 در قبال فضاي 3 تا آخر.



فضاي 1 منظومه شمسي: خورشيد هشت دقيقه نوري يا93 ميليون ميل از زني دور اس و عرض آن فقط يك هزارم سال نوري است.



فضاي 2 نزديك ترين ستاره: اين ستاره را كه آلفاسنتوري نامگذاري كرده اند3/4 سال نوري از زمين فاصله دارد، يعني هرگاه يك سفينه فضائي با سرعت يك ميليئون ميل در ساعت زا زمين حركت كند تقريباً سه هزار سال طول مي كشد تا به اين ستاره خيلي نزديك برسد.



فضاي 3 كهكشان داخلي : كهكشاني كه زمين در داخل آن قرار دارد شبيه يك ظرف پر از ستاره و گاز و غبار است كه 000/100 سال نوري فاصله دارد، ما بين 100 ميليون ستاره اش خورشيد زمين و ستاره آلفاسنتوري فقط يك نقطه نور در لبه خارجي اين كهكشان مارپيچي به حساب مي آيد.



فضاي 4 نزديكترين كهكشان: اين كهكشان را (آندرومدا) نام گذاشته اند و 2/2 ميليون سال نوري از كهكشان داخلي دور است معذلك منجّمين آن را آنقدر نزديك مي دانند كه به آن كهكشان خواهر نسبت داده و قمستي از گروه كهكشانهاي داخلي تقلّي مي كنند.



(آندرومدا) نيز به شكل مارپيچ است كه در كناره هاي آن ستاره هاي جوان سكونت اختيار كرده و درون غليظش را ستارگان قديمي سوخته شده اشغال كرده اند.



فضاي 5 دورترين كهكشانها: (كازارها) از تازه ترين اكتشافات علوم نجوم هستند، نزديك ترين آنها با علامت 273ـ 3 در فاصله 2 ميليون سال نوري واقع است.



دورترين آنها كه با علامت 147ـ 3 شناخته شده شش بيليون سال نوري فاصله دارد.



تا اينجا منجّمين معتقدند كه تازه تا نيمه راه كناره قابل رؤيت جهان با عظمت پيشرفته اند و هنوز فضاهاي نامكشوف ديگري را بايد بيابند.(78)



كهكشاني كه منظومه شمسي و كرات اطراف آن جزء كوچكي از آن به شما رمي رودذ محيطش 950 كاترليون متر است، در اين كهكشان كه ما به آن تعلّق داريم چندين نوع ستاره وجود دارد كه بعضي از آنها به نام خورشيدهاي آبي رنگ نورشان 000/50 بار شديدتر و قوي تر از خورشيد ما است. اين كهكشان پر از ستاره و پر از گاز و غبار است.



كهكشانها و منظومه ها و صورت هاي فلكي نيز مثل زمين و مرّيخ و زهره كه به دور خورشيد مي چرخند دور خود و دور كهكشانهاي بزرگتري نيز مي چرخند.



برخي از اين كهكشانها با سرعت 200 كيلومتر در ثانيه دور خود يا دور فضاي نامتناهي گردش مي كنند.



تعداد كهكشانهائي كه تاكنون شماره كرده اند از يك ميليارد تجاوز مي كند. هر يك از اين كهكشانها ستارگاين دارند كه از لحاظ عظمت هزاران برابر خورشيد ما است، فقط كهكشاني كه كره زمين در آن قرار دارد يكصد هزار ميليون ستاره دارد.



در هر صورت پس از دورانهاي مختلف و فعل و انفعالات شگفت انگيز، نظام متعن آفريش بدني صورت كه هست به وجود آمد، و در يك گوشه آن سيّاره اي به نام زمين در سايه اراده و مشيّت حقّ براي حيات موجودات ـ و به قول حضر سجّاد عليه السّلام خلق خدا اعمّ از جمادات و نباتات و حيوانات و انسان ـ آماده گشت.



البتّه بيان و توضيح آماده شدن آب درياها، به استعداد رسيدن خاك، تكوّن معادن، آراسته شدن زمين جهت زندگي و... مسائلي است كه هر يك در خور كتاب كداگانه است، و خوشبختانه در اين زمينه ها كتابهاي تحقيقي فراواني نوشته شده كه موضوعات هر كدام نمايش و نمودي از قدرت و اراده و مشيّت حشرت حقّ و حكمت و علم آن جناب است .



وقتي دل سودائي مي رفت به بستانها *** عيش و طرب آوردي بر لاله و ريحانها

گه نعره زدي بلبل گه جامه دريدي گل *** تا ياد توافتادم از ياد برفت آنها

اي مهر تو در دلها وي مُهر تو بر لبها *** اي شور تو درسرها وي سرّ تو در جانها

تا عهد تو در بستم عهد همه بشكستم *** بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها

تا خار غم عشقت آويخته در دامن *** كوته نظري باشد رفتن به گلستانها

آن را كه چينين دردي از پاي در اندازد *** بايد كه فرو شويد دست از همه درمانها

گر در طلبت ما را رنجي برسد شايد *** چون عشق حرم باشد سهل است بيابانها

هرتير كه دركيش است گر بر دل ريش آيد *** ما نيز يكي باشيم از جمله قربانها

هر كو نظري دارد با يار كمان ابرو *** بايد كه سپر باشد پيش همه پيكانها

گويند مگو سعدي چندين سخن از عشقش *** مي گويم و بعد از من گويند به دورانها

زمين پس از جداشدن از خورشيد طي قرون متمادي به سردي گرائيد، و در سطح آن قشري به وجودآمد كه ابتا نازك و به تدريج ضخيم شد، از آن پس نخستين پوسته آن تشكيل يافت، و اين قشر حايل بين موادّ مذاب درون زمين و آتمسفر و گاز موجود در جوّ شد.



زمين پس از سرد شدن منقبض گرديد. چون هسته مركزي زمين به حالت مَيَعان بود، و مايع به علّت كاسته شدن درجه حرارت زودتر از جامد منقبض مي شود، به اين سبب هسته مركزي آن از حجم پوسته يا قشر جامدش كوچكتر است، و در سطح زمين چين هائي شبيه به چروك هائي كه در سطح ميوه هاي پلاسيده ظاهر مي شود به وجود آمد.



بالاي آن چين ها نخستين برآمدگي هاي قشر خاكي يعني خشكي ها و قارّه ها پديدار گرديد، گازها و بخارهائي كه در جوّ زمين موجود بود چون حرارت آنها كاهش يفات سرد گشته و درهم متراكم و به حالت ميعان درآمدند و به باران مبدّل، و به روي زمين نازل، و در فرورفتگي هاي قشر و پوسته زمين جمع شدند، در نتيجه اقيانوس ها و درياها به وجد آمدند.



مقايسه اي كه نسبت به بلندي برآمدگي هاي قشر زمين يعني كوهها با گودي درياها بعمل آم ده، معلوم گرديده عمق درياها زيادتر از ارتفاع كوههاي زمين است. بلندي مرتفع ترين كوهها 8884 متر و گودترين درياها 11521 متر است.



به اراده آفريدگار توانا و مشيّت مطلقه و دور انديش جهان آفرينش، بر سطح بروني زمين قشري از خاك براي پرورش گياهان و تهيّه مواد خوراكي انسان و حيوانات، و در درون آن سنگ و معادن فلزات جهت تمهيد زندگي بني آدم خلق شد، و براي استفاده از اين همه مواهب، عقل و درايت و انديشه و فكر به او مرحمت فرمود.



براي زمين، هوا و خورشيد و ماه و شب و روز و چهار فصل و گردش وضعي و انتقالي و انواع معادن و گياهان و چشمه و جوي و رود و رودخانه و دشت و صحرا و باغ و بستان و گلستان و هزاردستان، و هر چه براي پديد آمدن حيات لازم بود قرار داد، وانسان را بر سر اين سفره كامل و جامع نشاند، و جهت تربيت و رشد و كمال و خير دنيا وآخرتش انبيا و ائمّه و قرآن فرستاد، و وي را امر فرمود تا بر خوردش را باانواع نعمت هاي هماهنگ با قواعد الهي قرار دهد، تا صلاح و سداد و حكمت و عدالت بر زمين حكمفرما شود، و خيمه حيات از فساد و افساد پاك بماند.



فسردگان كه اسير جهان اسبابند *** به چشم زنده دلان نقش پرده خوابند

ز خويشتن سرموئي چون نيستند آگاه *** چه سود از اينكه نهان در سمور سنجابند

ز زهد نيست به ميخانه گر نمي آيند *** خجل ز آينه داران عالم آبند

نمي شوند چو موج لطيف گوهر بحر *** چو خار و خس همگي خرج راه سيلابند

خبر ز ساحل اين بحر آن كسان دارند *** كه سر به جيب فرو برده همچو گردابند

تهي باده) حكمت مدان خموشان را *** كه همچو كوزه سر بسته پر مي نابند

به چشم قبله شناسان عالم تجريد *** ز خود تهي شدگان زمانه محرابند

به آشنائي مردم مبند دل، صائب *** كه موج خاك چو آئينه، خلق سيمابند