بازگشت

ديده قاصر و فهم عاجز




مي دانيم كه رؤيت، روبرو شدن چشم با شي است ،آنهم با شرايطي معيّن .



انچه قابل رؤيت است، جسم و عنصر محدود به زمان و مكن و آراسته به ديگر شرايط مادّي است .درصورت فقد شرايط، مشروط هم كه عبارت از رؤيت باشد ازدايره تحقّق بيرون خواهد بود.



از طرفي اني معنا بر همه كس روشن است كه اعضاء و جوارح ما د رافعال و حركات ،مقيّد به قيود و محدود به حدودند. قدرت بدن يا قوّت روح يا مسأله زبان ويا نيروي شنوائي و يا بينائي، و نيز قوّت فكر و قدرت عژقل، همه و همه محدود و داراي اندازه معيّن و خلاصه داراي آغاز و انجام و عرصه خاصّي است .



از جهتي قدرت چشم و رؤيت آن بسيار محدود است، تا جائي كه مي دانيم اگثر مخلوقات، حتّي بعضي از آنها كه مادّي هستند از دسترس رؤيت و تماشاي او خارجند.



نفس، روح، جنّ، ملائكه، هوا، درد، نترون، الكترون، انواعي از ميكربها و ويروس ها و...در عيناينكه موجودند، و عقلاي تاريخ به وجود آنها يقين دارند قابل رؤيت نيستند.



و از جهتي حضرت حقّ كه شبيه چيزي در اين دار وجود نيست و وجود مقدّسش در ذات و اسماء و صفات بي نهايت د بي نهايت است، ما فوق همه چيز و خارج از شرايط رؤيت است.



به چند روايت بسيار مهم در اين زمينه دقّت كنيد:



عاصم بن حميد مي گويد: نظر حضرت صادق عليه السّلام را درباره طايفه اي از اهل سنّت كه قابل به رؤيت حضرت او حدّاقل در فرداي قيامتند خواستم، حضرت فرمود: خورشيد (كه حرارت خارجي اش تقريباًبيست ميليون درجه است و پاره اي از شعله هايش تا شانزده هزار كيلومتر ارتفاع دارد) جزئي از هفتاد جزئ نور كرسي است، و كرسي جزئي از هفتاد جزء نور عرش است، و عرش جزئي ا زهفتاد جزء نور حجاب، و حجاب جزئ ا زهفتاد جزئ نور پرده است اگر اين طايفه د گفتار خود راستگويند، بگو يك بار ديده خود رادر حاليكه ابر نباشد از نور خورشيد پر كنند!!(45)



عبداللّه بن سنان از امام صادق عليه السّلام روايت مي كند:



خداند ،بزرگ و بلند مرتبه است بندگان از وصفش عاجزند، و راه به كنه عظمتش ندارند.ديده ها او ار درك نم يكند، ولي حضرت او مدرك ديده هاست .جنابش لطيف و خبير است. به كيفيّت و مكان و زمان وصف نمي شود.چگونه به مسأله كيفيّت وصفش كنم كه كيفيّت را او لباسي هستي پوشاند تا كيفيت شد كيف را به آنچه او كيفيّت داد شناختم !يا چگونه به محل توصيفش كنم و حال اينكه او حالق محلّ است تا محل، محل شد و من محل را به محلّيّت دادن او شناختم! يا به چه صورت حضرتش را به جهت وصف نمايم و به حيثيّت تعريف كنم، در حالي كه حيث را او حيثيّت داد و من با حيثيّت بخشي به حيث از جانب او حيث را شناختم! او داخل هر مكان است و خارج از هر چيزي ديده ها از ديدنش عاجزند، و او ديده ها را مي بيند خدائي جز او نيست كه او عليّ و عظيم است و لطيف و خبير(46)



كج فهمي بعضي از علماي اهل سنّت نسبت به آيات قرآن، و نقل رواياتي درباب رؤيت در بعضي از كتب آنان، كه اگر به ميزان واقعي سنجش حديث سنجيده شود معلوم مي گردد كه آن روايات ساختگي و قلاّبي است، باعث شده مسأله رؤيت با چشم سر، البتّه در فرداي قيامت نه در دنيا، مطرح شود و جزء عقايد آنان در آيد، ولي ائمّه معصومين كه كشتي نجات و يكي از دو ثقلي هستند كه رسول الهي از خود به يادگار گذاشت، در برابر اين عقديه با تكيه بر آيات قرآن و دلايلي حكيمانه ايستادگي كردند و هر گونه رؤيت با چشم سر را چه در دنيا و چه در قيامت نفي نمودند و با براهين بسيار متقن، آن روايات را زا مرحله اعتبار و ارزش انداختند، و تأويل نمودن آياتي را كه ظاهرش دلالت بر رؤيت دارد، آنچنانكه خدا به آنان اجازه داده بود تعليم ياران صديق خود نموودند، و د اين زمنيه فرهنگي غني از خود به پاسداري از حقايق الهيّه به جا گذاشتند.



هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبَابِ

اوست آن كسيكه اين كتاب را بر تو فرستاد، قسمتي از آيات آن محكم (به عبارت ديگر صريح و روشن) است كه ريشه و پايه كتاب است، و قسمتي از آن متشابه است (به عبارت ديگر حامل احتمالات مختلفي از مفاهيم و معاني است، ولي آنان كه در قلبشان انحراف است، براي فتنه انگيزي دنبال متشابهاتند (و نسبت به اين دسته از آيات نظريّات نادرستي دارند) و اين همه براي گمراه كردن عباد خداست، در حاليكه حقيقت متشابهات را جز خدا و راسخان در علم (يعني آناني كه متّصل به دانش حقّند و در تمام علوم خويش ثابت و استوارناد، و گردش روزگار، در علم و دانش آنان تغييري نمي آورد) نمي دانند اين طايفه باعظمت و با دانش و بصيرتند كه مي گويند: ما به تمام قرآن از محكم و متشابه ايمان آورده و همه را از جانب حقّ مي دانيم البتّه اين حقايق را جز صاحبان مغز متذكّر نمي شوند.



از آيات زير و نمونه آنها به اسم آيات متشابه نام مي برند:



يَدُ اللّهِ فَوْقَ أيْديهِمْ(47)، الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي(48)، إلي رَبِّها ناظِرَةٌ، (49)وَجاءَ رَبُّكَ(50)، إنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ.(51)...

دست خدا بالاي دستهاست خداي رحمن بر عرش قرار گرفته است به پروردگارش نظاره كننده است و پروردگارت مي آيد بدرستي كه آنان ملاقات كننده پروردگارشانند...



آري آيات بالا و نمونه آنها در قران كريم تأويلاتي دارند كه آن تأويلات در نهايت، هماهنگ با مفاهمي و معاني محكمات است و اين نوع تأويل قدرتش در اختيار راسخان در علم است، و بدون شك راسخان در علم به دليل آيات قرآن، پيامبر و اهل بيت و خوشه چينان از خرمن معرفت آنانند.



تفسير با عظمت «نور الثّقلين» در جلد اوّل از صفحه 260 تا 265 نزديك به بيست و پنج روايت بسيا مهم از جوامع حديث نقل مي كند، كه منظور را راسخان در علم، پيامبر وائمّه طاهرين عليهم السلام هستند، و نيز نمونه اين روايات را «برهان» در جلد اوّل و «الميزان» در جلد سوم صفحه 69 به بعد همراه با لطيف ترين بحث نقل مي كند.



امير المؤمنين عليه السّلام در «نهج البلاغه» مي فرمايد:



أيْنَ الَّذينَ زَعَمُوا أنَّهُمُ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنا كِذْباً وَبَغْياً عَلَيْنا، أنْ رَفَعَنَا اللّهُ وَوَضَعَهُمْ، وَاَعْطانا وَ حَرَمَهُمْ، وَأدْخَلَنا وَ أخْرَجَهُمْ...(52)

كجايند آنان كه به دروغ، خود را همچون ما راسخ در علم گمان مي كنند بيچاره هايئي هستند كه به حدود ما تجاوز كرده اند اين خداوند است كه مقام علمي ما را رفيع قرار داد و آنان را پست و معمولي و از خزانه دانش و علمش به ما عنايت كرد و آنان را از آنچنان فيض محروم داشت، ما را در عرصه اسرارش وارد نمود، ولي آنان را نپذيرفت.



روي اين حساب دانشمنداني كه از اهل سنّت و جماعت با تكيه بر ظاهر آيات و پاره اي از روايات، ادّعاي رؤيت حثّ را در قيامت يا در دنيا دارند، در ادّعايشان اشتباه كارند، و مدّعايشان با محكمات قرآن كه مفسّر متشابهات است، و با



تأويلات رسول خداو ائمّه طاهرين قابل تطبيق نيست.