بازگشت

فصل پنجم : جلوه هايي از درسهاي امام سجاد - عليه السلام -


جلوه هايي از درسهاي امام سجاد - عليه السلام

روشنترين دليل سيماي تابناك خورشيد، پرتو فروزاني است كه از آن جدا شده و روح و تن جويندگان را گرامي و توان بخشد. از اين رو درسها و معارفي كه از امام سجاد - عليه السلام - در متون اسلامي و منابعي ديني بر جاي مانده و به ثبت رسيده ، خود بهترين گواه بر منزلت علمي و نيز جايگاه اخلاقي و فضايل معنوي آن حضرت است .

چه شايسته است كه پس از ملاحظه توصيفها و تمجيدهاي ديگران و مطالعه زندگي اصحاب و شاگردان آن حضرت ، خود به كوثر حياتبخش ‍ معارف آن اسوه فضيلت و دانش ، دست فرو بريم و جان و انديشه را از آن سيراب سازيم .

در اين رهگذر، نخست به رساله حقوق و سپس سجاديه نگاهي گذاريم خواهيم داشت .

رساله حقوق

در اوج حاكميت استبداد در روزگاري كه حكام اموي با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادي از سرزمين وحي بودند و در خاموش ساختن مناديان حق و از ميان بردن سيره حياتبخش پيامبر كرم - صلي الله عليه وآله - از هيچ تلاشي فروگذار دوباره قامتي در جاي ايستاد، هرچند آثار زنجيرهاي استبداد اموي هنوز بر اندامش حك بود، اما زبانش هرگز و هيچ گاه از حق و دفاع انسانها باز نايستاد!

رساله حقوق امام حقوق امام سجاد - عليه السلام - در عصر حاكميت جهل و جور پيامي است فراتر از زمان خويش ، بلكه فراتر از همه اعصار تمدن بشري !

امروز كه بشر، مدعي دستيابي به عالي ترين شكل تمدن و فرهنگ ارزشي است و دم از حقوق بشر و حتي حمايت از حيوانات و يا حفظ محيط زيست مي زند، علاوه بر پوشالي بودن بسياري از شعارهايي كه مطرح مي كند در بعد قانون شناسي و قانونگذاري نيز ضعفهايي دارد كه اگر با رساله حقوق امام سجاد - عليه السلام - مقايسه شود و عنصر زمان و ظرفيت ونيازها نيز ملاحظه گردد، اوجهاي آن رساله و كاستيهاي دست نوشته هاي بشر متمدن اين عصر آشكار خواهد شد!

هر چند پذيرش اين نكته - در نگاه نخست - براي دلباختگان مادي و دور ماندگان از مكتب وحي و رسالت مشكل خواند نمود، اما تاءمل واقع بيني ، آنان را به تواضع در برابر حق واخواهد داشت .

قبل از پرداختن به متن اين رساله ، تحقيقي درباره اسناد و رجال آن شايسته مي نمايد.

رساله حقوق در منابع روايي

پيشين ترين منابع حديثي كه رساله حقوق امام سجاد - عليه السلام - را به طور كامل ثبت كرده اند عبارتند از:

1- تحف العقول ، تاءليف حسن بن علي بن حسين بن شعبه حراني ، متوفاي 381 قمري . در كتاب پنجاه حق از حقوق ثبت شده اما سند رساله ياد نشده است .

2- خصال تاءليف ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بابويه قمي ، متوفاي 382 هجري .

3- من لا يحضره الفقيه ، تاءليف شيخ صدوق ابو جعفر محمد بن علي .... كه از كتب چهارگانه معتبر شيعه مي باشد.

شيخ صدوق ره دردو اثر اخير خصل و من لا يحضر الفقيه علاوه بر پنجگانه ، حقي را تحت عنوان حق حج ياد كرده و در مجموع پنجاه و يك حق را متذكر شده است . هر چند در مقدمه حصال ، آنجا كه فهرست حقوق ذكر گرديده از حج يادي به ميان نيامده است .

در حديث من لا يحضر سلسله سند نقل نشده و حديث مرسل است .

ميان حديث من لا يحضر با روايت تحف العقول و نيز روايت خصال تفاوتهايي ديده مي شد، در حالي كه ساير نقلها از آغاز به تفصيل يكايك حقوق پرداخته اند.

ثانيا در سند خصال ، نامي از اسماعيل بن فضل به ميان نيامده است .

ثالثا در من لا يحضر تصريح نشده است كه حقوق مذكور، رساله اي است از امام سجاد(ع ) ولي در خصال به اين نكته تصريح شده است و عبارت چنين است : الحقوق الخمسون التي كتب بها علي بن الحسين سيد العابدين عليه السلام الي بعض اصحابه ...

متن رساله حقوق

حقوق الهي ، پايه همه حقوق فردي و اجتماعي

امام سجاد - عليه السلام - در نامه يكي از اصحاب خويش درباره حقوق چنين نوشت :

خدايت مورد رحم و محبت قراردهد!

آگاه باش ! كه خداوند بر تو حقوقي دارد. درباره حركت و سكون و هر جايگاهي كه در آن قدم نهي و براي هر عضوي از اعضاي تحت فرمان تو و هر ابراز و امكاناتي كه آنها را به استخدام در مي آوري .

برخي از اين حقوق مهمتر و گرانتر از ساير حقوق به شمار مي آيند .

بزرگترين حقوق ، حقوق مربوط به خداوند است حق معرفت و عبادت خدا و اطاعت از او... اين حقوق كه ترسيم كننده رابطه اي خلق باخالق وظيفه انسان در برابر خداست زيربنا وپايه ساير حقوق فردي و اجتماعي به حساب حساب مي آيد. (455)اگر حقوق الهي ناديده گرفته شود و انسان موجودي غير مسوول و بي هدف و فاقد تكليف به شمار آيد در آن صورت پايبندي وي به ساير حقوق فردي و اجتماعي لغو و بيهوده مي نمايد و هيچ قانون و تكليفي ضمانت اجرا ندارد.

فراگيري و گستردگي دامنه حقوق

خداوند در پي حقوق ويژه خود بر خلق حقوقي را براي تمامي اعضاي بدنت از فرق تا قدم قرار داده است . چشم گوش ، زبان ، دست ، پا شكم و شرمگاه ، اينها اعضاي هفتگانه اي هستند كه افعال آدمي به وسيله آنها صورت مي گيرد.

علاوه بر اعضا كه وسيله صدور افعال مي باشند، خود افعال نيز بر انسان حقوقي دارند.

خداوند براي نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالي ، هديه و ساير افعال بر عهده تو حقوق و قوانيني نهاده است .

در مرحله سوم نوبت به حقوق اجتماعي مي رسد حقوقي كه در رابطه انسان با جمع بر او واجب مي گردد. نخست حقوق پيشوايان تو و سپس ‍ حقوق رعايا و كساني كه تحت سرپرستي تو قرار داند و پس از آن حقوق خويشاوندان قرار دارد.

فهرست حقوق اجتماعي

هر كي از حقوق اجتماعي كه بر شمرديم خود خاستگاه حقوق متعددي است . حق پيشوايان در سه بخش بايد ملاحظه شود. 1 - حق سياستگذاران و سياستمداران و اداره كنندگان نظام اجتماعي . 2 - حق معلمان و سرپرستان علمي و فرهنگي . 3 - حق مولا بر بنده . البته هر مربي و اداره كننده اي خود امام و پيشوايي به شمار مي آيد و حقوقي دارد.

حقوق رعايا و نيروهاي تحت سرپرستي انسان نيز سه است . 1 - حق رعايا و افراد جامعه كه به قانون فرمانروا و حاكم گردن مي نهند. 2 - حق نيروهاي تحت تعليم و شاگردان ، زيرا كسي كه چيزي را نمي داند و در مقام دانشجويي بر آمده رعيت فرد عالم به حساب مي آيد. 3 - حق كساني كه تو اختيار دار آناني مانند زنان و يا كساني كه مملوك تواند.

و امام حق خويشاوندان بسيار است و هر چه خويشاوندي نزديكتر باشد حقوق نيز بيشتر و جديتر خواهد بود. ضروريتر از همه حق مادر سپس حق پدر و پس از آن حق فرزند و در مرحله بعد حق برادر و در مراتب بعد هر كدام كه نزديكتر و نزديكترند.

از حقوق خويشاوندان كه بگذريم حقوق اجتماعي در گستره اي ديگر مطرح است از آن جمله حقوق مربوط به مولا و سرپرستي كه تو را از قيد بردگي آزاد ساخته است مولا و سرپرستي كه اكنون از الطاف او بهره وري كسي كه به تو احسان كرده آن كه با نداي اذانش تو را به سوي نماز فرا خوانده امام جماعت تو همنشين همسايه رفيق شريك ، اموال بدهكار، طلبكار، معاشر، كسي كه عليه تو ادعا دارد، كسي كه تو عليه او ادعا داري مشورت كننده با تو كسي كه با او مشورت مي كني نصيحت خواه نصيحت گو. آنان كه از تو بزرگترند، كساني كه از تو كوچكترند، كسي كه دست نياز به سوي تو دراز كرده ، آن كس كه به او اظهار نياز مي كني ، كسي كه با سخن يا رفتار به تو بدي روا داشته و كسي كه دانسته يا ندانسته درباره تو به خشونت رفتار كرده است .

سپس حقوق همه همكيشانت و نيز آنان كه كافرند ولي در ذمه اسلام در آمده اند و حاكميت سياسي را پذيرفته اند.

و سرانجام حقوقي كه بر اساس حالات مختلف و مناسبتهاي گوناگون به روابط اجتماعي تعلق مي گيرد.

خوشا به حال كسي كه خدايش ياري دهد و در پايبندي به اين حقوق استوار و موفق باشد.

امام سجاد (ع ) هر چند در اين فهرست به حقوق بسيار متنوع و گوناگوني اشاره كرده اما در پايان اين حقيقت را آشكار ساخته است كه حقوق اجتماعي و فردي به آنچه گفته شد، منحصر نمي باشد، بلكه اصولا برخي از حقوق داراي جنبه متغيري هستند كه در شرايط و زمان و مكان مختلف و مناسبات گوناگون تغيير مي كنند و يا مطرح مي شوند.

بي شك گشودن اين زاويه بر اتقان ، اعتبار و واقع بيني اين رساله افزوده است و وسعت بينش و واقعگرايي نويسنده آن را آشكار مي سازد.

امام سجاد (ع ) پس از بر شمردن فهرست حقوق الهي ، فردي و اجتماعي انسان به توضيح و تشريح هر يك از آنها پرداخته است .

1 - حقوق الهي بر انسان

حق برتر خداوند برانسان اين است كه او را عبادت كند كمترين شركي به او نورزد. اگر انسان ، خداي خويش را خالصانه پرستش كند، خداوند نيز امور دنيا و آخرت او را كفايت خواهد كرد و آنچه محبوب و مطلوب آدمي اس ‍ برايش حفظ و تدارك مي كند. (456)

2- حق انسان بر خويش

حق نفسه آدمي بر او اين است كه آن را در اطاعت خداوند به كار گيرد. سرمايه وجود را هدر ندهد و صرف بيهوده گيها و گمراهيها نكند. و حق زبان ، گوش ، چشم و دست و... را ادا كند آنها را در مسير باطل و پوچ به كار نيندازند و در راستاي استفاده صحيح از اين امكانات خداوند ياري بجويد. (457)

3- حق زبان و قوانين گفتار

حق زبان اين است كه از گرفتار شدن به گفتار زشت مصون ماند و عادت بر خوبيها و سخنان نيك پيدا كند.

زبان بايد كنترل و محبوس شود، جز آنها كه نيازي ارزشي باشد و در راستاي منافع دين و دنيا قرار گيرد. آن را از سخنان بيهوده و كم نتيجه و زايان آوري بايد دور داشت . آنچه مشخص مي كند كه كجا بايد سخن گفت و زبان را به كار گرفت عقل است . جمال انسان عاقل در شيوه گفتار او متجلي است - نيرويي نيست مگر متكي به خداوند بزرگ -

جمله اخير امام سجاد - عليه السلام - يعني ؛ لا قوة الا بالله العلي العظيم ظاهرا حكايت از دشواري امر و ناتواني انسان در مسير حفظ كامل زبان و تنظيم گفتار دارد. و هشداري است به اين كه براي موفقيت در اين راه بايد از حميت الهي ، بهره گرفت و با استمداد از درگاه او به پيروزي رسيد. (458)

4- قواي شنوايي

حق قواي شنوايي است كه آن را از شنيدن سخنان آلوده و شنيدنيهاي مضر دور نگاه داري . گوش كانالي است به سوي قلب - مركز ادراك ، تصميم گيري و تاءثير پذيري - انسان ، اين كانال را جز بر روي سخنان ارزشي و خير آفرين مگشاي ؛ سخناني كه يا نتيجه مثبتي براي قلبت به ارمغان آورند و يا اخلاق كريمانه اي را به تو تعليم دهند.

ابزار شنوايي ، كانال و در ورودي قلب آدمي است و از اين طريق انواع معاني و مفاهيم به قلب مي رسد، خير باشد يا شر! و لا قوة الا بالله . (459)

5- حق قواي بينايي

حق چشم اين است آن را به حرام ندوزي و جز در مسير عبرت آموزي و بينش يابي و دانش اندوزي به كارش نگيري . همانا چشم گذرگاه عبرتها و درس آموزيهاست . (460)

6- حق پا، به كارگيري آن در مسير عزت و دين

حق پا اين است كه آن را به حرام دراز نكني تا به كيفر الهي مبتلا نگيري و به راهي نكشاني كه صاحبش را به ذلت افكند. پا چونان استري است راهوار كه مي بايست تو را در راه دين و پيروزي در ميدان ارزشها پيش برد و لا قوة الا بالله

7- دست ، باز داشتن آن از تجاوز و ناحق

حق دست اين است كه آن را به حرام دراز نكني تا به كيفر الهي مبتلا نگردي و در دنيا از سوي مردم ملامت نشوي .

دست از واجبات بر مدار و با دور داشتن آن از حرام حرمتش را نگه دار. كارآيي آن را محدود به واجبات مساز بلكه در ميدان ارزشهاي غير واجب مستحبات - نيز به كارش گير!

استفاده خردمندانه و شرافتمندانه از اين عضو مهم بدن - دست - پاداشهاي اخروي را به دنبال خواهد داشت . (461)

8- ممنوعيت زياده روي در خوراك

حق شكم اين است كه آن را ظرف كمترين غذاي حرام قرار ندهي و نيازش ‍ را از راه حلال و به اندازه بر آورده سازي كار تقويت را به سستي و تن پروري و ناجوانمردي و بيعاري نكشاني .

شكم بايد به هنگام تشنگي و گرسنگي تحت كنترل باشد. سيري زياد، مايه كسالت ، كندكاري و بازماندن از ارزشها و كرامتهاست .

زياده روي در نوشيدن آب ، مايه كند فهمي و كودني مي شود. (462)

9- كنترل قواي شهوي با ياد مرگ

حق اندام جنسي اين است كه آن را از مبتلا شدن به حرام نگاه داري . و اين مهم را از طريق كنترل نگاه عملي سازي ، زيرا چشم بستن از مناظر شهوت انگيز، از مهمترين عوامل مصونيت انسان به شمار مي آيد.

ياد مرگ و تهديد نفس به كيفر الهي و بيم دادن خويش از مخالفت خدا نيز از ديگر عوامل امنيت فكري و عملي انسان از آفات شهوت است .

پاكدامن ماندن نياز به كمك از سوي خدا دارد لا حول و لا قوة الا بالله (463)

حقوق در قلمرو كردار

10- حق نماز و قوانين مربوط به آن

حق نماز اين است كه بداني نماز حركت به درگاه الهي است . با نماز در پيشگاه خدا مي ايستي .

اگر اين حقيقت را به هنگام نماز متوجه باشي ، شايسته است كه چونان بنده اي ذليل ، چشم دوخته به لطف و رحمت حق ، بيمناك از كجي اعمال خويش و كيفر پروردگار، اميدوار به غفران او و با تضرع به زاري در برابر خدا بايستي و نمازگزاري .

چونان كسي كه با آرامش و سرافكندگي و تواضع و كرنش به آستان بلندش ‍ سرمي سايد و در اعماق وجود با او مناجات دارد و آزادي خويش را باز بند گناهانش مي طلبد. ولا قوة الا بالله

11- روزه ، با دارنده از آتش و عصيان

حق روزه اين است كه بداني حجابي است ايمني بخش ، پوشش است كه آدمي را از آفات زبان و گوش و چشم و اندامي جنسي و شكم مصونيت مي دهد و از آتش ايمن مي دارد.

در حديث چنين آمده است : روزه سپري در برابر آتش است .

اگر اعضاي خويش را در پس اين سپر و حجاب ، از مبتلا شدن به عصيان نگاه داري ، اميد است كه وجودت از عذاب الهي در امان ماند و اگر با وجود اين حجاب ، اعضاي خويش را از گناه بازداري و با داشتن روزه ، چشمت نگاه شهوت انگيز كند و قوايت به راه نادرست صرف شود، چه بسا اين حريم بشكافد و از آن شكاف بيرون افتاده ، آتش مبتلا شوي . (464)

12- انفاق ، ذخيره سازي امكانات نزد خداوند

حق انفاق وصدقه اين است كه بداني نزد پروردگارت ذخيره مي شود. انفاق امانتي است كه نياز به گواه است كه نياز به گواه ندارد. اگر به اين حقيقت رسيده باشي ، اين نكته را نيز درك خواهي كرد كه انفاق در نهان ، مطمئنتر از انفاق در عيان است ، سزاست كه انفاقها همواره سري ميان تو و خدايت باشد. چه اين كه تظاهر به انفاق و نماياندن آن به خلق ، مثل اين است كه ايشان را مطمئنتر از خدا به حساب آورده اي و ميل داري آنان نيز گواه شاهد باشند!

پس از اين نكته كه يد شد، بايد مراقب اين جهت باشي كه در انفاقها و بذل و نهادن و آزرده ساختن روح افراد، به همان ميزان انفاق و پس انداز تو معيوب مي شود.

منت نهادن بر ديگران به خاطر انفاقي كه كرده اي معنايش اين است كه آن انفاق را براي خود نيندوخته اي وگرنه چه دليلي دارد كه كسي براي ذخاير و اندوخته هاي خود بر ديگران منت نهد! (465)

13- قرباني ، ايثار خالصانه و بي تكلف

حق قرباني اين است كه با نيت خالص و بدون خودنمايي صورت گيرد. صرفا رضا و رحمت حق مورد نظر باشد و جلب توجه ديگران هدفت نباشد.

قرباني خالصانه ، دور از ريا و خودنمايي است . و كاري كه براي خودنمايي نباشد خالي از تكلف و همراه با سهولت و آساني ، زيرا خداوند براي بندگانش سهولت و آساني قرار داده است .

زندگي ساده و متواضعانه بسيار راحت تر از زندگي پر تكلف و خان منشانه است .

زيرا تواضع و ساده زيستي با روح و فطرت آدمي سازگارتر است . و لا قوة الا بالله (466)

حقوق پيشوايان و مديران

14- حق رهبران سياسي و مديران جامعه

حق رهبر سياسي اين است كه بداني خداوند تو را وسيله آزمايش او قرار داده است .

تسلطي كه حاكم و رهبر سياسي بر تو دارد، مايه ابتلا و آزمايش اوست . بايد خيرخواهانه نصيحتش كني و از در لجاجت و ستيز با او وارد نشوي و او و خود را به هلاكت نيفكني .

آن گونه رفتار نكن كه تو خود شريك كارهايي باشي كه حكومت عليه تو اعمال مي كند. (467)

در تبيين اين بخش از رساله حقوق بايد توجه به شرايط سياسي امام سجاد - عليه السلام - و نيز موقعيت شيعه داشت ، زيرا امام سجاد - عليه السلام - اين رهنمودها را به شيعيان خود داده است . و چون عصر آن حضرت از دورانهاي تاريك ديني و سياسي به شمار مي آيد، امام - عليه السلام - پيروان خويش را به نوعي تقيه فرا خوانده است ، هر چند رهنمود آن حضرت داراي جنبه هاي عمي نيز هست زيرا اصولا اگر هميشه بنا به جنگ و معارضه با حكومتها و حاكمان و نظامهاي سياسي باشد، هرگز در جامعه ثبات سياسي شكل نخواهد گرفت و عدم ثبات سياسي بسياري از امور اجتماعي را نيز متزلزل وناپايدار كرده و جامعه را مواجه با ركود اقتصادي و فرهنگي مي كند.

بنابر اين ، اصل برمدار و نصيحت ارشاد است ، مگر آن جا كه حتي نصيحت و ارشاد نيز نه دنياي مردم امنيت و رفاه يابد و نه دين مردم باقي بماند. در چنين صورتي است كه تكليف فرق كرده و براي حفظ اسلام و صيانت جامعه اسلامي ، جهاد عليه حاكم جائر ضرورت مي يابد.

15- حق استادان و پيشوايان علمي

حق معلمان و سرپرستان علمي اين است كه آنان را بزرگ بداري ، مجلس و حضورش را محترم شماري و با دقت سخنانش را بشنوي .

استاد را به بيان مطالبي ياري دهي كه به كار تو مي آيد و به آن نيازمندي .

فكر را فارغ و ذهن را مهياسازي .

با چشمپوشي از لذتها كاستن از تمايلات دروني ، قلب خويش را پاك و چشم خود را جلا دهي !

خويش را پيك استاد در رساندن آن معارف به ديگران بدين و در ايفاي رسالت علمي خود مرتكب خيانت نشوي و لا حول ولا قوة الا بالله . (468)

16- حق پرستان مالك

حق مولا و مالك ، چون حق حاكم است با اين تفاوت كه اين مالك است و آن مالك نيست . از اين رو اطاعت مولا در هر امر كوچك و بزرگ واجب است مگر آن جا كه تو را از حق خدا بازدارد و ميان تو و خدا حقوق خلق حايل شود كه در اين صورت اداي حق خدا و خلق بر تو لازم است . ولاقوة الا بالله . (469)

حقوق رعيت و عناصر تحت سرپرستي

17- حقوق مردم در نظام سياسي

حقوق مردم كه تحت مديريت و حكومت تو به سر مي برند اين است كه بداني تو در پرتو برخي ويژگيها و توانمنديها بر آنان سروري و فرمانروايي يافته اي ، پس سزاوار است كه از موقعيت فرمانپذيري آنان سوء استفاده نكرده ، بر ايشان رحم آوري و آنان را مورد حمايت و شكيبايي قرار دهي .

قدرت خويش را با لطف و رحمت به بندگان خدا بياميزي و از اين طريق خداوند را سپاسگزاري . زيرا نعمتها در پرتو شكر است . پايداري حكومت و فرمانروايي در سايه راءفت و رحمت و دلسوزي براي خلق .. ولاقوة الابالله . (470)

18- حقوق دانشجويان و متعلمان

حق آنان كه از تو مي آموزند، اي است كه بداني خداوند آنچه از دانش و حكمت در اختيار تو قرار داده براي خدمتگزاران آنهاست . يعني ؛ علم بايد در خدمت خلق خدا باشد.

پس اگر در ايفاي اين نقش وفادار بودي و گنجينه دار امين و مهرباني به شمار آمدي و حق خدا را درباره بندگانش به نيكي به جاي آوردي ، راه رشد و تكامل در پيش خواهي داشت وگرنه خائن به خدا و ظالم به خلق خواهي بود و در اين صورت سزاست كه خداوند دانش تو را برگيرد. (471)

19- حقوق متقابل زن و مرد در نظام همسري

حق زني كه به وسيله ازدواج در دايره سرپرستي مرد قرار مي گيرد، اين است كه مرد به فلسفه همسري و ارزش وجودي وي توجه داشته باشد و بداند كه خداوند، زن را مايه آرامش ، آسايش انس و پاسداري از زندگي و نظام خانواده قرار داده است . و نبايد از او انتظاري مغادير با اين امور داشت .

اصولا زن و مرد آن گاه كه به همسر خويش را موهبتي الهي بدانند كه خداوند به او عطا كرده است . آن گاه با چنين بينش و نگرشي ، ضروري است كه هر كدام از آنان نعمت خدا به به شايستگي ارج نهاده ، براي هم انيس و همراهي مهربان و رحيم باشند.

در اين ميان هر چند وظايف مرد در ميدان مديريت نظام خانواده و تنظيم آن فزونتر است و جنبه مديريت وي - در امور مباح - تقويت شده است ولي اين تقدم و اولويت هرگز نبايد مورد سوء استفاده قرار گيرد و وسيله بي مهري به حقوق زن باشد ، زيرا زن به هر حال حق رحمت ، انس آرامش و كامجويي دارد و مرد مو

است كه اين حقوق را براي او تاءمين كند و نبايد نحوه مديريت و برنامه ريزي او مايه از ميان رفتن حقوق ياد شده زن گردد. (472)

20- حقوق مملوكان برمالكان

حق مملوكان بر مالكان اين است كه مالك بداند انسان زيردست او، همانند او مخلوق وبنده خداست .

مملوك با وارد شدن در ملك مولاي خويش به منزله گوشت و خون مولا مي شود يعني همان گونه كه انسان از اعضاي وجود خود، هم كار مي كشد و هم نسبت به آنها راءفت و دلسوزي دارد، نسبت به مملوكان و خدمتكاران خويش نيز اين چنين است .

مالك بايد بداند كه آفريدگار خدمتگزار و مملوك خويش نيست ؛ تنها مالك اوست . بنابراين مالك بر مملوك خدايي ندارد و در قلمرو قوانين الهي مي تواند از تو كار بكشد و انتظار داشته باشد.

مالك و ارباب ، نه گوش و چشم خدمتكارش را آفريده و نه واقعا روزي رسان اوست . آفريننده و روزي رسان ، تنها خداست و اوست كه مملوك را تحت فرمان مالك به امانت سپرده است .

از اين مالك بايد رفتاري خدا پسندانه داشته باشد هر چه مي خورد به مملوك خويش هم بدهد و هر چه مي پوشد به مملوك خويش بپوشاند، كار بيش از طاقت بر عهده اش ننهد و اگر نسبت به او نفرت و بيزاري پيدا كرد، او را بفروشد و مورد آزار و شكنجه قرار ندهد. ولا قوة الا بالله . (473)

حقوق خويشاوندان

21- حقوق مادران

حق مادر اين است كه بداني او تو را به گونه اي نگهداري كرده رشد داده و پروريده است كه نظير و مانند ندارد. از شيره وجودش به تو خورانده است ، و اين كاري است كه جز مادر ، كيس در حق ديگري انجام نداده و نمي دهد.

مادر با تمام وجودش از تو حمايت و مراقبت كرده و تمامي سختيهاي دوران بارداري را بر خويش هموار ساخته است تا تو گام بر زمين نهاده اي .

مادر دلخوش بود كه تو را سير كند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را بپوشاند، سرت سايه افكند، هرچند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختي كشد و تو را به ناز پرورد؛ بيدار ماند و تو را به خواب نوش كند.

آري مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش ، آرامشگاه تو و جانش ، سپر بلاي تو است .

سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خريد و تو بايد در خور چنين فداكاري و محبتي ، شكرگزار و حق شناس وي باشي ! و البته اين حق شناسي را - با چنين وسعت وژرفايي ! - جز توفيق و كمك خداوند نتواني ! (474)

22- حقوق پدر

حق پدر اين است كه بداني اصل توست و تو شاخه وجود اويي . اگر او وجود نداشت تو نيز گام به عالم وجود نمي گذاشتي . پس هرگاه ارزشي در زندگي و وجود خود يافتي ، بدان كه آن نعمت را از پدر داري . پس بدين پايه و در خور شاءن او، قدردان و سپاسگزارش باش و لا قوة الا بالله

23- حق فرزدان و مسؤ وليت سرپرستي آنان

حق فرزند اين است كه توجه كني او جزئي از وجود توست . فرزند با هر خير و شري كه داشته باشد، منتسب به پدر است .

تو نسبت به ادب ، خداشناسي ، رفتار عبادي و ديني او مسوول هستي و در قبال آن پاداش و يا كيفر خواهي داشت .

پس فرزندت را چنان پرورشي ده كه در دنيا مايه افتخار و زينت تو باشد و در آخرت نزد خداوند معذور باشي . و لا حول و لا قوة الا بالله (475)

24- حقوق برادران

حق برادر اين است كه او را دست كار آمد و كارگشاي خويش بداني . و وي را پشتوانه اي امن و مايه عزت و اعتماد به شمار آوري . و بداني كه او نيروي تو در برابرمشكلات و ناهنجاريهاست . پس او را در گناه و معصيت حق و وسيله ظلم به حقوق الهي قرار نده .

او را در اصلاح امور خويش رها مكن و در برابر دشمنان تنها مگذار، ميان و شياطين مانع شو، ازنصيحت كردن او دريغ ننما و در مسير خدا همواره به او توجه داشته باش اگر فرمانبر خدا و بنده مطيع فرمانش باش - ولي اگر اهل گناه معصيت بود، فرمان و خواست خدا را بر خواست او مقدم دار. (476)

25- حق مولي و آزاد كننده عبد

بنده اي كه بوسيله مولايش آزاد شده بايد سپاسگزار لطف مولايش باشد؛ چه اين كه مولا را از ذلت بندگي رهانيده و او عزت آزادي بحشيده است ،...

بهره وري از امور حلال دنيا را بر او ممكن ساخته و تمامي وقت و امكاناتش ‍ را در اختيار او نهاده تا به هر اندازه خواست به عبادت خداوند بپردازد...

مولايي كه بنده را آزاد مي سازد، نزديكرين كس به آن آزاد شده - پس از خويشاوندان رحمي رحمي او - است . اگر مولا نيازي به كمك و همياري پيدا كرد، سزاوارترين كس به ياري دادن او، همان آزاد شده اوست . (477)

26- حق بنده آزاد شده ، برمولا خويش

مولايي كه بنده اش را آزاد مي كند، بايد بداند كه خداوند او را حامي و پناه آن بنده بي پناه قرار داده است ، در حقيقت او - بنده آزاد شده - وسيله اي است ميان خدا و مولا يعني با لطف و رحمت نسبت به بنده اش مي تواند جلب رضاي خدا كند و رحمت الهي را نصيب خويش سازد تا آنجا كه مي سزد همان برده ناتوان كه در جامعه بظاهر قدر و هويتي ندارد، مولاي خويش را از آتش دوزخ برهاند و دنيوي اين است كه اگر بنده شده وارثي نداشته باشد، مولايي كه به او نعمت آزادي بخشيده ، ميراث بر او خواهد بود تا در برابر مالي باشد كه براي او صرف كرده است .

اگر مولا پس از آزاد سازي بنده خويش ، حقوق بعدي او را ادا نكند چه بسا ميراث آن عبد، بر مولا گوارا حلال نباشد. و لا قوة الا بالله .(478)

در روزگار ما، هر چند مساءله بردگي بردگي به صورت گذشته مطرح نيست و اصولا تدابير رهايي بخش اسلامي سبب گرديده است تا در ممالك اسلامي قبل از ساير جوامع مساءله بردگي و برده داري از ميان برود، اما ثبت اين حقوق كه امام سجاد - عليه السلام - براي حقوق متقابل مولا و بنده آزاد شده او مطرح كرده از آن جهت ثمر بخش است كه اين رهنمودها خود گواه تدابير عميق رهبران ديني در گشودن زنجيرهاي بردگي و پس از آن حمايت اجتماعي از ايشان است .

برده اي كه آزاد مي شود، عنصري است بي پيوند با جامعه ، غريب و بي پناه و نيازمند حمايت و مساعدت . از اين رو امام سجاد - عليه السلام - بر اساس مباني ديني ، مولا را موظف مي داند كه پس از آزاد ساختن بنده خويش ، او را رها و بي پناه نگذارند بلكه براي آزاد زيستن او زا ياري دهد.

اكنون دانسته مي شود كه چقدر فاصله است ميان ذهنيت برده داري در جوامع غير اسلامي با آنچه در جوامع اسلامي بوده است ! چقدر فرق است ميان جوامع غربي و اروپايي و جوامع صدر اسلام و رفتار آنان بابردگان . چه اين كه در جوامع غربي انسانهاي آزاد به جرم پوست سياهشان به اسارت كشيده و به ممالك خود آورده و به عنوان برده مورد بدترين سوء استفاده ها قرار مي دادند و اكنون كه بظاهر آن گونه برداري را كنار گذشته اند به غارت منابع اقتصادي و ملي و فرهنگي ملتهاي جهان سوم پرداخته اند و در پوشش حمايت از حقوق بشر، آزاديخواهان جهان را به تروريست بودن محكوم مي كنند و در برابر چشم جهانيان ، خود به هر سرزمين و ملتي كه بخواهند زور مي گويند، فرمان مي رانند، لشكركشي مي كنند و حكومتهاي مردمي را عزل و حكام وابسته به خويش را بر سر ملتهاي مسلمان مسلط مي دارند!

چه قدر تفاوت است ميان تزورگراني كه امروز در صحنه جهاني دم از دموكراسي و حقوق بشر مي زنند و هدفي جز حمايت از منافع سلطه گرانه خويش ندارند، با رهبران مسؤ ول و صادقي چون امام سجاد - عليه السلام - كه اگر در رساله حقوقش سخن از حمايت محرومان و بردگان به ميان آورده ، خود در طول زندگيش صدها اسير را آزاد ساخته و نه تنها به بردگان - كه انسانند و بنده خدايند - بلكه به حيوانات نيز كمترين ظلم و آزاري وارد نساخته است .

27- حق احسان كنندگان به انسان

حق آن كس كه به تو نيكي و احسان كرده ، اين است كه از او تشكر كني و مراتب امتنان و قدرشناسي خود را به او بنمايي ، لطفش را به زبان آري ، او را در محافل به نيكي يادكني و در اعماق وجودت برايش خالصانه دعا كني تا از اين طريق در نهان و عيان يادكني و در اعماق وجودت برايش خالصانه دعا كني تا از اين طريق در نهان و عيان قدرشناسي كرده باشي . اگر توانستي بايد لطفش را جبران كني وگرنه مترصد فرصتي مناسب باشي (479)

28- حق مؤذنان و مناديان نماز

مؤذن ،خداي به را ياد تو مي آوري و به عبادت حق فرا مي خواند و بهترين باري دهنده تو در راستاي عبادتي است كه خداوند بر تو واجب ساخته است .

سپاس از مؤذنان در حقيقت سپاس از احسانگران است .

آنگاه كه تو در خانه آرميده اي چه بسا او را متهم كني چرا كه در سحرگاه تو را از بستر گرم به محراب فرا مي خواند و اين ناسازگار با طبع آسايش طلب آدمي است و نفس را خوش نمي آيد اما او در كار خويش از سوي خدا هرگز متهم نيست شيوه اش مورد رضاي خداست .

منادي اذان نعمتي است از خدا بر تو، پس با نعمت خدا بر خوردي نيك داشته باش و شاكر باش . (480)

29- حق معنوي امام جماعت

آن كسي كه در نماز جماعت به امامت مي ايستد، سفيري ميان تو و خداست . نماينده ، به درگاه پروردگار است ، از جانب ، سخن مي گويد، برايت دعا مي كند و از جانب ،، واجبات و مستحبات نماز را به جا مي آورد، اگر نقصي در كار او باشد، مقصر اوست نه تو در حالي در كاستيهاي عمل او شريك نيستي .

تو امام جماعت احسان خاصي نكرده اي اما او خود و نمازش را سپهر تو ساخته و اين لطف ، شايان قدرداني است . و لا قوة الا بالله (481)

30- حقوق همنشينان

حق همنشين اين است كه با او نرمش و ملايمت اخلاقي داشته باشي ، در گفتگوي با او از مرز انصاف نگذري ، با بي مهري نگاه از او برنگيري و در خور فهم او با وي سخن بگويي .

اگر تو بر او وارد شده اي ، حق حركت و اقدام به ترك مجلس با توست ولي اگر تو ابتدا خواستن از وي حركت كني و مجلس را ترك گويي . ولا قوة بالله (482)

چنان كه در اين رهنمود تاءمل شود، امام - عليه السلام - به ريزترين نكات اخلاقي و لطفترين مسايل روابط اجتماعي اشاره كرده است . نكاتي كه اگر مورد توجه قرار گيرد، جامعه اسلامي در اوج اخلاق و آداب صحيح اجتماعي قرار مي گيرد و بي نياز از رهاوردهاي ناهنجار روانشناسان و دانشمندان علوم تربيتي غرب و شرق خواهد بود.

31- حق همسايگان

حق همسايه اين است كه در غياب وي آبرو امكانات او را نگهبان باشي در حضورش ، احترام وي را نگاه داري . هماره ياريش دهي ، درصدد عيبجويي او و كنجكاو لغزشهايش نباشي . اگر اتفاقا عيبي از او مشاهده كردي ، آن عيب را در سينه ات نهان داري ، آن گونه كه سرنيزه نتوانند دژ سينه ات را فتح كنند و به آن سر دست يابند!

اگر همسايه ات با كسي راز مي گويد، سعي نكن تا ارزش مطلع شوي .

در سختيها، تنهايش مگذار، در نعمت بر او رشك مبر، از خطايش درگذر! به بدگويانش مجال و زمينه بدگويي مده ، اگر دغلكار را بر او آشكار ساز! با همسايه ات خوش رفتار باش . و لا حول قوة الا بالله (483)

32- حق همراهان و همسفران

حق همراه و همسفر اين است كه تو در نيكي و محبت از او برتر و فزونتر باشي و اگر فزوتر نيستي دست كم با او برابر باشي آن گونه كه تو را اكرام و احترام مي كند تو نيز او را حرمت نهي و اكرام كني .

اجازه نده در جوانمردي بر تو پيشي گيرد و اگر پيشي گرفت درصدد جبران باش .

در مسير دوستي كوتاهي نكن . خير خواه و پاسدار عزت و آبرويش باش

در راه اطاعت خدا ياريش كن و در ترك گناه معاونش باش

براي او لطف و رحمت باش و نه مايه عذاب و رنج و لا قوه االا بالله .

حق شريك

حق شريك اين است كه در نبودن او كارهايش را سامان دهي و در حضورش ‍ با وي به مساوات و برابري رفتار كني تنها بر اساس راي خويش و بدون مشورت با وي تصميم نگيري مستبدانه عمل ننمايي از داراييش نگهداري كني و در هر موضوع كوچك و بزرگي به او خيانت نورزي اين حديث به ما رسيده است كه : دست حمايت خداوند بر سر دو شريك است تا آن زمان كه به هم خيانت نورزند. و لا قوه الا بالله .

حق داراييها و امكانات مادي

حق مال اين است كه آن را از حرام به كف نيازي در حرام به كار نگيري از صرف آن در امور بايسته و ارزشي دريغ ننمايي و در مسايل غير ضروري آن را به هدر ندهي .

داراييها و امكاناتي كه از آن خداست و موهبت او به توست در مسير خدا و وسيله اي براي تقرب به او قرار ده آنها را براي كساني به ارث نگذار كه چه بسا تو را ستايش هم نكنند و براي تو جانشين شايسته اي نباشند.

با ارث دادن اموال فراوان به وارثان ناشايست در حقيقت تو آنها را در حيف و ميل امكاناتت ياري داده اي .

بر فرض كه وارثان تو شايسته باشند و مالت را در راه خدا صرف كنند باز اين آنهايند كه منافع معنويش را مي برند و اين تو هستي كه بايد حسرت و پشيماني و كيفر و مواخذه به دست آوردن آن اموال را داشته باشي و تحمل كني . و لا قوه الا بالله .

حقوق طلبكاران

حق طلبكار اين است كه اگر مال و طلب او را در اختيار داري و مي تواني طلبش را ادا كني او را سرگردان و معطل نگذاري زيرا رسول خدا ص فرمود: -مسامحه كاري بدهكار نسبت به پرداخت حق طلبكار ظلم است

و اما اگر حق طلبكار را اكنون در اختيار نداري سعي كن كه با زبان خوش ‍ رضايت او را به دست آوري و مهلت گيري و با لطف بارش گرداني نه اين كه هم مالش را به او ندهي و هم با او به درشتي و خشونت رفتار كني زيرا اين كار فرومايگي است . و لا قوه الا بالله .

حق معاشران

حق معاشر اين است كه از در نيرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوي اغفالش نكني و چون دشمن بيرحم او را نكوبي اگر به تو اعتماد كرد توانت را در مسير رعايت حال او به كارگيري زيرا فريب دادن شخصي كه به تو اعتماد كرده چونان ربا و ربا خواري است . و لا قوه الا بالله

حق مدعيان و شاكيان

حق مدعي اين است كه اگر ادعايش بحق است و دلايلش صحيح و منطقي است او را رد نكني بلكه خويش را در كنار او و همصداي او عليه خويش به شمار آوري بي آن كه نيازي به شاهد باشد تو خود هم گواه باشي و هم داور.

اين حق خدا بر توست .

و چنانچه ادعاي او باطل و نارواست نرمش و تهديد را درهم آميزي و او را به دينش سوگند دهي و با ياد خدا سرسختي او را درهم فرو ريزي سخنان بيهوده و جنجال را به ميدان نياوري ، زيرا اين گونه سخنان نه خشم طرف مقابل را مي كاهد و نه تو را به مقصود مي رساند بلكه ناظران تو را متهم واقعي مي پندارند سخن ناهنجار شراره بديها را مي افروزد و سخن نيك آتش شر را خاموش مي كند. - و لا قوه الا بالله



back page



38- حق كساني كه مورد ادعا و شكايتند

حق كساني كه عليه آنان شكايت و ادعا داري اين است كه حق خويش و ادعاي خود را عليه او بنرمي طرح كني زيرا ادعا هماره براي شخص مقابل ناراحت كننده است ( و نرمش در گفتار قدري از اين ناراحتي خواهد كاست )

با ملايمت و آرامي و بيان روشن و لطيف استدلال كن به جاي دليل و برهان به جار و جنجال روي نياور زيرا قيل و قال حرف حسابت را هم پايمال مي كند و مشكلاتي جبران ناپذير به وجود مي آورد و لا قوه الا بالله

39- حق مشورت كنند گان و راءي خواهان

حق كسي كه با تو مشورت مي كند و نظر تو را درباره مساءله اي جويا مي شود اين است كه كه اگر نظر درست و بايسته اي داري در نصيحت و راهنمايي او بكوشي و راهي را به او بنمايي كه اگر خودت جاي او بودي همان راه را برمي گزيدي .

در كار نصحيت ، بايد شيوه اي رفتار كني كه وحشت را از او بزدايي و او را در اقدام به عمل ياري دهي !

و چنانچه در مساءله مورد پرستش ، نظر قاطع و ديد روشني نداري و كسي را مي شناسي كه صاحب نظر و مورد اعتماد است ، مشورت خواه را به آن شخص راهنمايي كني تا از او نظر خواهي كند. تو با روش مي تواني به او خدمتي شايان داشته باشي . ولا قوة الا بالله . (484)

40- حق مشاوران و رايزنان

حق كسي كه مورد مشورت تو قرار مي گيرد اين است كه وقتي نظر خويش را ابراز كرد و موافق ميل تو نظر نداد، او را متهم نكني ! نظرها مختلف است و تو در انتخاب و پذيرش نظر او مجبور نيستي . بنابراين اگر او شايسته مشورت دانسته اي ، متهمش نكن ! بلكه در برابر اظهار نظر وي ، از او تشكر و قدرداني كن .

و در صورتي كه نظر او با نظر موافق تلافي لطف او باشي . ولا قوة الا بالله (485)

41- حق نصيحت طلبان

كسي كه از تو نصحيت مي خواهد حقش اين است كه بينش و نظر درست خود را به او عرضه داري و سخن در حد فهم و درك او گويي ، زيرا هر انديشه اي ، گنجايش و تحملي خاص دارد. روش به تو در نصيحت و راهنمايي ديگران بايد آميخته با رحمت و ملاطفت باشد! و لا قوة الا(486)

بالله

42- حق خير خواهان نصيحت گويان

كسي كه از سير خيرخواهي به نصحيت تو مي پردازد، حقش اين است كه در برابر او نرم باشي و سرسختي نشان ندهي ، دلت را براي درك نصيحتش ‍ آماده كني و خوب گوش فرا دهي . اگر سخنانش درست بود، خداي را سپاس گويي و راهنماييش را بپذيري و قدرداني كني ، و اگر مطالبش را درست نيافتي ، متهمش نكني زيرا نهايت اين است كه او در تشخيص به خطا رفته است و با تو غرض ندارد!

بلي ! اگر نصيحت گو از آغاز براي تو شناخته شده و مورد اتهام باشد ، در اين صورت مجالي براي پذيرش راءي او نيست . و لا قوة الا بالله . (487)

43- حقوق بزرگسالان

حق كساني كه از تو بزرگسالترند اين است كه آنان را حرمت نهي . و اگر كسي ازايشان در ميدان دين و معنويت داراي سبقت و فضيلت است ، بدين خاطر نيز او را ارجمند بداري !

از در مخالفت و خصومت با او رويارو نشوي . در راه رفتن بر او سبقت نگيري ، كم خردش نپنداري ، اگر رفتار ناهنجاري از او ديده شد، شكيبا باشي و به دليل پيشينهادي دينداري و كهنسالي وي احترام وي او را نگاه داري زيرا حق سن و سال چون حق اسلام و دينداري است . ولا قوة الا بالله . (488)

44- حق خردسالان و كوچكتران

خردسالان را بايد مورد رحمت قرار دهي و در تربيت و تعليمشان بكوشي ، از لغزشها آنها چشم پوشي و بر خطاهاي آنان پرده تغافل افكني ، با ايشان سازگار باشي و ياريشان دهي .

پوشش خطاهاي كودكانه خردسالان ، زمينه اصلاح رفتار آنان است و انگشت نهادن بر نقاط ضعف ايشان وجب تجري و بي باكي و تحقير مي شود.

بايد با كودك مدارا كرد و با او روش براي رشد و هدايت وي مناسبتر است . (489)

45- حق نيازمندان و وامخوهان

حق آنان كه نزد تو اظهار نياز مي كنند و از تو طلب ياري دارند اين است كه در رفع گرفتاري و حاجتش تلاش كني و براي گشايش دشواريهايش دعا نمايي .

اگر در صداقت و راستگوييش ترديد داري و به او بدبين هستي ، نخست در اين نكته بينديش كه بي اعتمادي تو به معلول چيست ؟آيا وساوس شيطاني سبب اين ترديد شده است تا تو را از خدمت به او و ثواب الهي محروم كند و نگذارد به پرودگار تقرب جويي ! يا ترديد تو علتي معقول منطقي دارد؟

به هر حال اگر تصميم نداري نيازش را برآورده سازي ، آبرويش را نريز و! زبان خويش او را در كن . هر چند اگر بتواني بر ترديدها وسوسه هاي دروني غلبه پيدا كني و حاجتش را بر آوري ، نشان عزم راسخ توست . (490)

46- حق نياز بر آوردان مسؤ ولان

حق كسي كه نياز خويش را نزد او اظهار مي داري تا او نيازت را بر آورد، اين است كه اگر خواسته ات را بر آورد و چيزي به تو عطا كرد، با تشكر و سپاس ‍ از او بپذيري و مراتب فضل او را قدرداني كني و اگر عذري آورد و گفت نمي تواند در خواست تو را برآورده سازد، عذر او را بپذيري و به او بدگمان نشوي و عذر او را بهانه جويي نپنداري . و بر فرض كه او بي جهت مالش را دريغ كرده باشد مال خود اوست و كسي را بر مالش توبيخ نمي كنند هر چند در اين صورت او ظالم به شمار آيد همانا انسان بسيار ستمگر و سياهكار و ناسپاس است . (491)

47- حق شاد كنندگان و مسرت آفرينان

كسي كه وسيله خشنودي تو را فراهم آورده و خداوند از طريق او تو را مسرور گردانيده است ، حقش اين است كه اگر انگيزه اصلي او، شادمان ساختن تو بوده است ، نخست خداي را شكر گويي و سپس از خود آن شخص قدرداني نمايي و در فكر جبران لطف او باشي .

و اگر منظور او مسرور ساختن تو نبوده است كار را به انگيزه و هدف ديگري انجام داده ولي در نهايت به نفع تو هم تمام شده است باز هم خداي را سپاس گو و بدان كه اراده الهي در رسيدن اين شادي به تو نقش ‍ داشته است . و به هر حال آن شخص را نيز دوست بدار و خير خواهش ‍ باش زيرا وسيله لطف الهي در حق تو قرار گرفته ، هر چند نيت آن نداشته است . ولا قوة الا بالله . (492)

48- حق بدي كنندگان و جفا كاران

كسي كه واسطه شر شده و به وسيله او امري ناگوار به تو رسيده است ، حقش اين است كه اگر به عمد بوده ، از او بگذري تا با عفو تو، ريشه بدي و بدخواهي كنده شود و هم نشان ادب و اخلاق والاي توباشد. خداوند مي فرمايد: آنان كه پس از ستم ديدن درصدد انتقام برآيند مورد تعرض قرار نمي گيرند و... البته آن كس كه از انتقام چشم بپوشد و صبر كند نشان اراده محكم اوست . ونيز خداوند مي فرمايد: اگر انتقام مي گيريد به قدر ستمي كه ديده ايد انتقام بگيريد و اگر صبر كنيد البته بهتر است .

اما اگر عمدي در كار نبوده است و آن شخص ندانسته و ناخواسته به تو جفا كرده است ، نبايد در فكر انتقام باشي و نبايد خطا را با عمد مكافات دهي بلكه با شيوه اي شايسته او را از كردارش بازگردان . و لا قوة الا بالله . (493)

49- حقوق همكيشان

حق آنان همكيش تواند اين است كه مايه رحمت آنان باشي ، با بد رفتارانشان مدارا كني و به صلاح دعوتشان نمايي و از نيك رفتارشان تشكر كني ... پس به همه همكيشان خويش دعا كن ، همه را ياري ده ، موقعيت ارزشي هر يك را رعايت كن ، كهنسالان را به جاي پدر، كودكان را به جاي فرزند و ميانسالان را به جاي برادر خود به شمار آور، هر كس نزد تو آمد با وي لطف و مهربان كن و حقوق برادري را در حقش مراعات كن . ولا قوة الا بالله (494)

50- حق اهل ذمه كافراني كه در پناه حكومت اسلامي اند

حق ذميان و يهود و نصاري و مجوس كه در جامعه اسلامي و يا در پناه حكومت اسلامي زندگي مي كنند و حاكميت سياسي اسلام را پذيرفته اند، توهم بپذيري عهد و پيمان خدا را درحقشان رعايت كني ، تنها چيزي را از آنان طلب كني كه در قرار داد و پيمان طلب كني كه در قرارداد و پيمان با ايشان قيد شده و خود پذيرفته اند، خدا پسندانه با آنها رفتار كني و به احترام خدا و رسول آنها را نيازاري .

زيرا از پيامبر - صلي الله عليه وآله - روايت شده است : هر كس به كافري كه در پناه اسلام قرار گرفته ، ستم روا دارد، با من دشمني ورزيده است و من دشمن اويم . پس تقواي الهي را درباره كافران ذمي رعايت كن و لا حول قوة الا بالله . (495)

استمداد از خداوند در ايفاي حقوق

در پايان رساله حقوق پس از ترسيمم حقوق الهي و اجتماعي و فردي مؤمنان چنين آمده است :

اين حقوق پنجاه گانه بر سراسر زندگي انسان سايه افكنده است و آدمي به هر حال از مجموعه اين قوانين و حقوق نمي تواند به دور بماند. عمل بر طبق اين حقوق ضروري است و بايد در ايفاي اين وظايف خطير از خداوند استعانت و ياري جست .

هيچ نيرو و تواني نيست مگر متكي به خداي يگانه .

سپاس همه جانبه ، مخصوص خداوندت پرودگار جهانيان است . (496)

صحيفه سجاديه

در كنار روايات متعددي كه از امام سجاد - عليه السلام - در كتابهاي حديثي ياد شده است ، آثار مستقلي نيز در زمينه معارف اسلامي به آن حضرت نسبت داده اند، مانند تدوين يافته در جهان اسلام دانسته اند. (497)

اهل دانش اذعان دارند كه صحيفه سجاديه از نظر جايگاه ارزشي ، پس از قرآن و نهج البلاغه قرار دارد و در شمار ارزنده ترين منابع معرفتي جاي گرفته است . (498)

محتواي معرفتي ، توحيدي ، اخلاقي و حتي حكمتهاي سازنده و نصايح و رهنمودهاي اجتماعي نهفته در لابلاي مضامين اين كتاب ، خود گوياترين گواه بر ارزش آن است . آنچه از صحيفه اكنون در اختيار ماست ، مشتمل بر پنجاه و چهارباب است كه هر باب در بردارنده نيايشي ويژه مي باشد.

در برخي از احاديث ، تعدادي دعاهاي صحيفه هفتاد و پنج دعا دانسته شده است . (499)اين مجموعه به صورت كامل ، اكنون در دسترس نيست و آنچه بيشتر آشناست ، نسخه بهاء الشرف مي باشد كه تنها پنجاه و چهار نيايش را در بردارد.

مستدركات صحيفه

از آنجا كه تمامي ادعيه و نيايشهاي امام سجاد - عليه السلام - در صحيفه كامله نيامده است .برخي از عالمان درصدد برآمدند تا آن ادعيه را به عنوان مستدركات صحيفه ثبت كنند از آن جمله :

محدث بزرگ ، محمدبن حسن حر عاملي ره متولد 1104 هجري نويسنده كتاب ارجمند وسايل الشيعه صحيفه اي در تكميل صحيفه سجاديه تاءليف كرده و نام آن را اخت الصحيفه نهاده است .

برخي نقل كرده اند كه شيخ محمد بن علي حرفوشي نيز كه چهل سال قبل از صاحب وسائل بدرود حيات گفته است ، مستدركاتي بر صحيفه سجاديه داشته است . (500)

مرحوم شيخ آقا بزرگ در كتاب الذريعه (501) ونيز مرحوم سيد محمد مشكوة در مقدمه صحيفه سجاديه ، كسان ديگري را با مستدركاتي ديگر ياد كرده اند كه براي اطلاع فزونتر مي توان به اين دو منبع مراجعه كرد.

شرحهاي نگاشته شده بر صحيفه

از جمله دلايل اهميت جايگاه صحيفه در ميان انديشمدان اسلامي اين است كه بر آن شروح و حواشي متعددي نگاشته اند. كثرت اين شروح گواه اهتمام آنان به مضامين و محتواي صحيفه و ارزش گذاري آنان به سند آن مي باشد.

صاحب الذريعه متجاوز از شصت كتاب را ياد كرده كه در اين باره تاءليف شده است . (502)

برخي آن شرحها چنين است :

1- شرح : از ابوجعفر محمد بن منصور بن احمد بن ادريس حلي متوفاي 589 هجري ؛

2- شرح : از ابو العباس احمد بن حسن بن رافع بن حسين سوان شيباني موصلي متوفاي 680 هجري ؛

3- شرح : از ابن فتاح مفتاح زيدي متوفاي 877 هجري ؛

4- شرح از تقي الدين ابراهيم بن علي بن حسن بن محمد بن صالح بن اسماعيل كفعمي ، صاحب مصباح متوفاي 905 هجري ؛

5- شرح : از عزالدين حسين عبدالصمد حارثي عاملي والد شيخ بهائي متوفاي 984 هجري ؛

6- شرح : از عزالدين حسين بن عبدالصمد حارثي عاملي والد شيخ بهائي متوفاي 984هجري ؛

7- شرح از سيد حسين بن حسن بن ابي جعفر محمد موسي كركي متوفاي 1001 هجري ؛

8- شرح : از حاشيه شيخ بهايي معروف به حديقه الهلاليه متوفاي 1030 هجري ؛

9- شرح : از ابو جعفر بن محمد موسي كركي متوفاي 1001 هجري ؛

10- شرح از مير محمد باقر حسيني استرآبادي معروف به محقق داماد متوفاي 1040 هجري ؛

11- شرح : از حاشيه فخر الدين محمد علي طريحي ، صاحب البحرين متوفاي 1085 هجري ؛

12- شرح : از محمد بن شاه مرتضي معروف به مولي محسن فيض كاشاني متوفاي 1091 هجري ؛

13- شرح : از فرائد الطريفه از علامه محمد باقر مجلسي متوفاي 1111 هجري ؛

14- شرح : از نعمة الله بن عبدلله موسوي تستري معروف به سيد نعمت الله جزايري متوفاي 1112 هجري ؛

15- شرح از رياض السالكين از علامه سيد علي خان حسيني مدني متوفاي 1118 هجري ؛

16- شرح : از آقا حسين بن حق سليماني جيلاني متوفاي 1129هجري ؛

17- شرح : از علامه ميرزا عبدالله افندي ، صاحب كتاب رياض العلماء متوفاي 1130 هجري ؛

18- شرح : از سيد محسن شامي متوفاي 1251 هجري ؛

19- شرح : از سيد محمد عباس تستري هندي متوفاي 1306 هجري ؛

20- شرح : از علامه ميرزا محمد علي چاردهي جيلاني مشهدي ، متوفاي 1334 هجري ؛ (503)

سند و رجال صحيفه كامله سجاديه

شهرت و حضور صحيفه كامله سجاديه در محافل علمي شيعه به پايه اي است كه برخي دعاهاي ثبت شده در صحيفه را متواتر دانسته و آن را بي نياز از بررسي سندي شمرده اند.

به طور مسلم نسخه هاي مختلف صحيفه ، در تعداد دعاها ونيز تقديم و تاءخير آنها با يكديگر تفاوتهايي دارند، اما در مجموع ، اين كتاب و انتساب آن به امام سجاد - عليه السلام - مجال تشكيك ندارد.

در مقدمه صحيفه آمده است :

اهميت دادن اهل بيت و شيعيان به صحيفه موجب شد تا آن را با اساتيد بسياري نقل كننده و اجازات فراواني در نقل آن بدهند. (504)

علامه فقيد شيخ آقا بزرگ تهراني مي نويسد:

سند صحيفه در هر طبقه و عصري سرانجام به امام باقر - عليه السلام - و زيد شهيد منتهي مي شود كه آن دو بزرگوار آن را از علي بن الحسين - عليه السلام - نقل كرده اند.

سپس مي نويسد: اين صحيفه از متواترات نزد اصحاب است . (505)

محقق بزرگ سيد محمد باقر، مشهور به داماد، در شرح خويش بر صحيفه سجاديه مي نويسد:

اساتيد شيوخ حديث در نقل صحيفه كامله سجاديه متواتر است و از طرق مختلف آن را نقل كرده اند. (506)

محدث بزرگوار ميرزا حسين نوري ره مي گويد:

اسانيد تمام نسخه هاي صحيفه - با تفاوتهايي كه در اصل نسخه ها وجود دارد - همگي به متكل بن عمير يا متوكل بن هارون باز مي گردد و صحيفه را بزرگان طايفه روايت كرده و تلقي كرده اند و كسي در مقام انكار بر نيامده است . (507)

البته صحيفه اي كه اكنون موجود است از نظر سند به نجم الدين بهاء الشرف ، ابوالحسن محمد ين حسن بن احمد ين علي بن عمر بن يحيي علوي حسيني مي رسد كه از علماي قرن ششم بوده است .

نجم الدين بهاء الشرف اسناد صحيفه را تا علي بن الحسين - عليه السلام - يكايك ياد كرده است .

حديث صحيفه

در مقدمه صحيفه سجاديه حديثي ثبت شده است كه از چگونگي دست يابي متوكل بن هارون مي گويد پس از شهادت زيدين علي بن الحسين فرزندش يحيي را ملاقات كردم .

يحيي بن زيد عازم خراسان بود.

او از خانواده و خويشاوندان خود و پسر عموهايش احوال پرسيد. بويژه از حال امام صاره - عليه السلام - سوال كرد.

به او گفتم آن حضرت در سلامتند و براي شهادت مظلومانه پدرت سوگوارند. يحيي گفت : آري عمويم محمد بن علي - عليه السلام - - باقر العلوم - قبل از خروج پدرم عليه بني اميه ، به او ياد آور شد كه خروج و قيام او منتهي به شهادت خواهد شد. ولي پدرم - زيد بن علي - به هر حال از مدينه خارج شد و سرانجام آنچه امام باقر - عليه السلام - براي او پيش ‍ بيني كرده بود، رخ داد.

در اين هنگام يحيي رو به جانب من كرد: و پرسيد:

آيا از پسر عمويم - جعفر بن محمد - عليه السلام - - درباره سرنوشت من چيزي شنيده اي ؟

من در پاسخ گفتم : بلي مطالبي شنيده ام ولي دوست ندارم با بازگو كردن آنها خاطر تو را پريشان سازم ؟

يحيي گفت : آيا مرا از مرگ مي ترساني !

ناگزير، حقيقت را به او گفتم و ياد آوري شدم كه امام صادق - عليه السلام - سرنوشتي زيدبن علي - عليه السلام - برايش پيش بيني كرده است و او نيز به دار آويخته خواهد شد!

رنگ يحيي با شنيدن اين مطلب تغيير يافت و گفت : يمحوالله مايشاء و يثبت و عنده ام الكتاب . (508)

يعني ؛ خداوند آنچه را اراده كند محو مي كند سرنوشت را مي تواند تغيير دهد و آنچه را بخواند تثبيت مي نمايد ونزد خداست ام الكتاب .

سپس يحيي ادامه داد و گفت :

اي توكل ! اين تقدير الهي است كه براي ما علم و شمشير قرار داده ولي پسر عموهاي ما - امام باقر و امام صادق - عليه السلام - را تنها به وسيله علم تاءييد كرده است !

متوكل مي گويد:

من به يحيي گفتم : براستي چرا گرايش مردم به امام صادق - عليه السلام - بيش از گرايش به تو و پدرت زيد است ؟

يحيي گفت : زيرا آنها - امام باقر و امام صادق - عليه السلام - مردم را به زندگي مي خوانند و ما مردم را به مرگ و شهادت دعوت مي كنيم !

گفتم : آيا آنها داناترند يا شما؟

يحيي مدت سر به زير افكند گويي به اهميت سؤ ال متوكل مي انديشيد، چون علم برتر مي توانست درستي روش اما صادق - عليه السلام - را اثبات كند، زيرا حركت و قيامي ارزشمندتر است كه متكي به علم و آگاهي بيشتر باشد. يحيي كه تا اين لحظه سعي داشت بر حقانيت روش خود و پدرش اصرار ورزيد با اين حال چشم از سخن حق نپوشيد و واقعيت را گفت .

يحيي پس از لختي اظهار داشت : ماخاندان ، هر كداممان بهره اي از علم داريم با اين فرق كه آنچه ما مي دانيم امام باقر و امام صادق - عليه السلام - ميدانند ولي آنچه آنها مي دانند ما نمي دانيم . يعني دايره علم و دانش ائمه - عليه السلام - از ساير افراد گسترده است .

يحيي در ادامه اين گفتگو پرسيد:

آيا از امام صادق - عليه السلام - مطالبي يادداشت كرده اي و فا گرفته اي ؟

بخشي از آموخته هايم را براي او بازگو كردم ، از آن جمله دعايي بود كه امام صادق - عليه السلام - آن بر من املا كرده بود. و گويا آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر - عليه السلام - دريافت داشته بود و آن را از دعاهاي صحيفه كامله مي دانست .

يحيي نگاهي به دعا انداخت و آن را مطالعه كرد و گفت :

آيا اجازه مي دهي نسخه اي از اين دعا را بنويسم ؟

گفتم : اي پسر رسول خدا - صلي الله عليه وآله - آيا از من اجازه مي گيريد در حالي كه از خود شما خانان و متعلق به شماست !

يحيي گفت : اينك به تو صحيفه اي را خواهم داد كه پدرم زيد از پدرم علي بن الحسين - عليه السلام - دريافت كرده است ...

من با اين خبر پيشاني يحيي را بوسيدم و گفتم ، محبت شما بر ما واجب است ...

يحيي بستهاي را باز كرد، صحيفه اي را بيرون آورد، بر مهر آن بوسه زد و گريست !

صفحه را گشود و به چشمان خويش كشيد آن گاه گفت :

اگر نبود كه پسر نبود كه پسر عمويم - امام صادق - عليه السلام - از شهادت من خبر داده است ، اين صحيفه را به تو نمي دادم ، ولي اكنون به تو مي دهم تا در حفظ و نگهداري آن بگوشي ، بيم دارم كه اين صحيفه به دست بني اميه بيفتد و آن را از اهلش دريغ دارند...

متوكل بن هارون مي گويد: صحيفه همراه من بود تا خدمت تا خدمت امام صادق - عليه السلام - رسيدم ، صحيفه را به آن حضرت نشان دادم و ايشان بسيار مسرور شد و فرمود: سوگند به خداوند! اين خط عمويم زيد و دعاي جد من علي بن الحسين - عليه السلام - است .

آن گاه امام صادق - عليه السلام - به پسرش اسماعيل رو كرد و فرمود: آن صحيفه اي را كه به تو سپرده ام بياور!

اسماعيل صحيفه اي را آورد، امام آن را بوسيد و به چشمانش كشيد و فرمود: اين صحيفه به خط پدرم - امام باقر - عليه السلام - و املاي جدم علي بن الحسين زين العابدين (ع ) است .

متوكل مي گويد: از امام صادق - عليه السلام - در خواست كردم كه دو صحيفه را با هم مقابله كنم .

امام اجازه فرمود و من دو صحيفه را مقابله كردم و هيچ تفاوتي ميان آن دو نديدم ..

گسترده معارف در صحيفه سجاديه

چنان كه در گذشته ياد كرديم ، صحيفه سجاديه هر چند سراسر دعا و نيايش ‍ است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نياز انسان با پروردگار خويش ارائه شده است ، ولي تاءمل و تحقيق در گستره مفاهيم و معارفي كه امام سجاد عليه السلام در نيايشها خود جاي داده است يك انسان خلوت تنهايي خود و بحران مشكلات زندگي ، با خداي خويش دارد.

مناجاتهاي صحيفه ، در حقيقت نجواي علم و اخلاق و عقيده و سياست است با روح موحدان و مناجاتياني كه درمحراب عبادت و ميدان جهاد و صحنه مبارزه با شيطانهاي دروني و بيروني حضور دارند.

امام سجاد - عليه السلام - از محراب نيايش ، مكتبي سرشار از آموزش و پرورش پديد آورده و بايسته ترين خصلتها و ارزنده ترين انديشه ها را با لطافت و عطر مناجات درهم آميخته و شيفتگان جمال حق را تا جايگاه شناخت حقايق اوج داده است .

دعاهاي صحيفه با ذخاير معرفتيش ، نمودي كامل و ارزنده هنر تبليغ و هديتگري است .

هنر تبليغ و هدايتگري

تبليغ و رساندن پيام وحي به ژرفاي جان انسانها و هدايت آنان به سوي ارزشهاي الهي و جاودان ، از آشكارترين وظايف هر امام و پيشواي امام الهي است .

امام سجاد - عليه السلام - همان مسئووليتي را دارا بود كه امير المؤمنين علي ين ابي طالب - عليه السلام - بر عهده داشت و حسن بن علي - عليه السلام - و حسين بن علي - عليه السلام - آن را بر عهده داشتند و ايفا كردند.

رسالتها و وظايف امامان - عليه السلام - در اصل و بنيان با هم برابر است ولي شرايط و مقتضيات زمان و نيازهاي مردم هر عصر متفاوت است .

تفاوت شرايط و مقتضيات نمي تواند اصول را جابجا كند و آنها را از ارزش و اعتبار ساقط نمايد، ولي مي يابد شيوه ها و روشها را تغيير دهد. به عنوان مثال علي بن ابي طالب - عليه السلام - وظيفه داشت تا با ظلم و انحراف مبارزه كند و خلافت بحق خويش را به مردم بشناساند و رهبري امت اسلامي را به سوي نظام عقيدتي ، سياسي و اخلاقي اسلام ناب بر عهده گيرد و همين رسالتها را حسن بن علي و حسين بن علي - عليه السلام - نيز بر عهده داشتند. در حالي كه واقعيت اسناد و مدارك تاريخ مي نماياند كه هر يك از اين امامان روش ويژه اي را در ايفاي رسالت و مسووليت يگانه خود اتخاذ كردند. اين در حالي است كه عقيده و پيام و هدف آنها كمترين تمايزي با يكديگر نداشته است .

تفاوت و تمايزي كه در زندگي ائمه مشهود مي باشد، مربوط به روشها و برنامه هايي است كه مي بايست با توجه به شرايط و امكانات و مقتضيات عصر اتخاذ شود و نه مربوط به تفاوت مباني و باورها.

اين نكته مهم در مدارك روايي و منابع ديني مورد تاءييد تصريح قرار گرفته است و هم با مطالع تاريخ و سيره و سخنان ائمه - عليه السلام - بروشني استفاده مي شود . ما در اين فصل از كتاب ، درصدد هستيم تاحقيقت ياد شده را در زندگي و شخصيت امام سجاد - عليه السلام - تحقيق كرده و بنمايانيم كه بر خلاف برخي پندارهاي سست و سطحي ، امام سجاد تنها پيشواي اهل عبادت و محراب نبوده است بلكه در ميدان سياست داراي همان اصول علوي و حسيني بوده و در صحنه علم و اخلاق حضوري انكارناپذير داشته است ولي اين همه ره را به متقاضيان شرايط و امكانات عصر خويش در لابلاي دعاها و مناجاتها به پيروان و شيعيان خود رسانده است .

نسلها زمانها نه هميشه از خطابه هاي آتشين و خطبه هي اديبانه و حكيمانه استقبال مي كند و نه در هر شرايطي آمادگي روحي براي ستيز و نبرد را دارند بلكه از پس از بحران و ابتلائي بزرگ و طولاني ، ملتها درونگرا مي شوند و به التيام دردها مي انديشند. در چنين شرايطي فراخواني مردم به صحنهاي جدي نبرد، چه بسا با شكست مواجه شود ولي از سوي ديگر نمي توان آنها را به خود وانهاد تا براي تسكين آلام خويش به انزوا و افيون و راههاي ويرانگر كشيده شوند.

پيشواي هشيار و حكيم سعي مي كند حتي از چنين شرايطي به نفع هدايت و ارشاد مردم و زنده نگاهداشتن ارزشها در جان نسلها استفاده كند.

تاريخ نشان مي دهد كه شيعيان در عصر امامت امام سجاد - عليه السلام - با جراحتهاي سنگيني كه از روزگار غصب خلافت و جنگ صفين و نهروان و جمل و روزگار احساس مي كردند، مجالي براي نبردي دوباره با دستگاه اموي نداشتند. فشارهاي روز افزون دستگاه خلافت و نافرجامي قيامهاي توابين ، بذر ياءس و نااميدي را در روحها پراكنده ساخته بود.

در چنين شرايطي ، امام سجاد - عليه السلام - نه اجازه داشت كه به طور رسمي و علني مانند امام باقر و امام صادق - عليه السلام - به تعليم و آموزش پيروان خود بپردازد و نه امكان آن را داشت تا مانند علي بن ابي طالب - عليه السلام - قوايي را عليه دستگاه اموي گرد آورد.

اين دو مشكل در ميدان فرهنگ و سياست و جامعه مي توانست براي مدتي طولاني انديشه و معارف شيعي را مورد غفلت قرار دهي تا آن را به بن بست رسيده ، معرفي كند!

هنر رهبري در هدايت و تبليغ جامعه ، اقتضا مي كرد تا رهبري علي رغم همه دشواريها، ارتباطش را با امت حفظ كند پيامش را به آنان برساند و اصول را در ذهن ايشان زنده نگاه دارد.

صحيفه سجاديه و نيايشهاي سراسر رمز و راز آن با محتواي عقيدتي ، اخلاقي و سياسي خود، نمودي روشن از اين گونه رهبري و هنر هدايتگري است . اكنون به بيان گوشه اي از معارف نهفته در صحيفه سجاديه مي پردازيم تا ابعاد علمي ، اخلاقي و سياسي و اجتماعي آن را به گونه اي ملموس ترسيم كنيم .

باورهاي اصولي ، در صحيفه سجاديه

صحيفه سجاديه در لابلاي مطالب فراوان خود، اصول عقايد و باورهاي بنيادين شيعه را كه برگرفته شده از اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه وآله - منبع زلال قرآني است ، مطرح ساخته است .

ما بدون اين كه درصدد كاوشي همه جانبه باشيم به بخشي از آن حقايق اشاره خواهيم داشت :

توحيد و شناخت خداوند

با توجه به ارتباط جدايي ناپذير دعا نيايش با شناخت معبود، فرازهاي صحيفه سجاديه از غني ترين منابع معرفت خداوند و صفات جمال و جلال او به شمار مي آيد.

فراواني مطالب در اين زمينه به قدري است كه حتي ياد آوري فهرست گونه آنها در مجال اين نوشته نمي گنجد . از اين رو بدون اينكه ادعاي استقصا داشته باشيم به بخشي از آن معارف گسترده اشاره مي كنيم .

خداوند، خود معرف خويش

و الحمدالله علي ما عرفناا من نفسه و الهمنا من شكره ، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيته و و دلنا عليه من الاخلاص له في توحيده . (509)

سپاس ويژه خداوند، بدان خاطر كه به وسيله وحي و بر انگيختن رسولان خويش را به ما معرفي كرد و شكر گزاري در برابر نعمتهايش ‍ رسولان خويش را به ما معرفي كرد و شكرگزاري در برابر نعمتهايش را به ما الهام نمود و درهايي از علم به مقام پرودگاريش را بر روي ما گشود و ما را به اخلاص در توحيد راهمايي كرد.

خداوند، يگانه و بي همتا

اللهم اني اشهد وكفي بك شهيدا سماءك وارضك و من اسكنتهما من ملائكتك وسائر خلقك في يومي هذا و ساعتي هذه و ليلتي هذه ، اني اشهد انك انت الله الذي لا اله انت . (510)

خداوند! تو را گواه مي گيرم و گواهي تو خود كافي است . و آسمان و زمين و ساكنان آن دو - فرشتگان و ساير مخلوقات - را نيز در اين روز و ساعت و در اين شامگاه به گواهي مي طلبم كه من به يگانگي تو شهادت مي دهم و تو آن خدايي هستي كه جز تو معبودي نيست .

خداوند بي ضد و بي شريك

اللهم ... اني لا اجعل لك ضدا و لا ادعو معك ندا (511)

خداوند! .. من براي تو ضد وجود و نيرويي كه بتواند مستقل از تو و در قبال تو عرض اندام نمايد قرار نمي دهم و هيچ چيز و هيچ كسي را در پرستش شريك تو نمي خوانم .

ويژگي اين دعاها و نيايشها اين است كه بايدها را به صورت اخبار دراورده و با زيان خير و شيوه اقرار، انسان را به تفكر وا مي دارد و نهاد او را به پايبندي و تعهد در قبال آنچه اقرار مي كند فرا مي خواند و اين همان رسالاتي است كه از شيوه كار آمد نيايش بر مي آيد.

انت الذي لم يعنك علي خلقك شريك ولم يوازرك في امرك ولم يكن لك مشاهد و لا نظير. (512)

خداوند! تو آني كه كار آفرينش و رسيدگي به خلق ، شريكي نداري كه تورا ياري دهد و در انجام و تدبير امور، وزيري نداري كه تو را كمك نمايد و براي تو ناظر و نظيري نيست .

انت الذي لا ضد معك فيعاندك ، و لا عدل لك فيكاثرك ، و لا ند لك فيارضك . (513)

خداوند! تو آني كه نيروي معارضي دركنارت نيست تا به عناد و ستيز با تو برخيزد و كسي همگون و همانندت نيست تا بر تو فزوني جويد و شريك نداري تا به مقابله و معارضه تو اقدام كند.

اهميتي اعتقاد به توحيد

اللهم ... و اني و ان لم اقدم ما قدوه من الصالحات فقد توحيدك و نفي لااضداد و الاشباه عنك (514)

خداوند!... هر چند من مانند تلاشگران در ميدان طاعت و عبادت ، اعمال نيك و صالحي را براي جهان آخرت پيش فرستاده ام هر چند تهيدست و فرومايه ام اما يك اندوخته گرانبها دارم و آن اين است كه اعتقاد به توحيد دارم و اين بار مقدس را توشه خويش ساخته ام و هرگونه ضد و شريك و شبيه را از تو نفي كرده ام .

امام سجاد - عليه السلام - با اين بيان به انسان تعلم مي دهد كه اعتقاد به توحيد از چنان اهميتي برخوردار است كه انسان مي تواند همه كاستيها و نارساييها خود را در پرتو اهميت و كمال آن جبران كند و انتظار داشته باشد كه خداوند به خاطر اين اندوخته او را بپذيرد.

صفات خداوند

از آنجا كه ذات خداوند فراتر از آن است كه در محدوده ذهن آدميان بگنجد و برتر از آن است كه در قلمرو حس در آيد، شناخت صفات آن حقيقت نامحسوس ، و بر شمردن آن صفات ، راهي است هموار، براي نزديك شدن به حريم معرفت او و مناجات و راز و نياز با حضرت يگانه اش . صحيفه سجاديه به دليل اين كه بنيانش بر نيايش وگفتگوي با خدانهاده شده است ، به گونه طبيعي ياد و نام و صفات خدا، بيش از هر ياد و سخن ديگري در آن نمايان است . ولي امتياز آشكاري كه صحيفه سجاديه و ساير ادعيه ائمه (عليهم السلام ) با دعاها و نيايشهاي ديگران دارد اين است كه - علاوه بر محتواي پيامدها - در بعد اسما و صفات الهي از غنا و فراگيري ويژه اي برخوردار است .

مناجاتيان ، معمولا با بينش و گرايش ويژه فكري ، علمي ، سياسي و اجتماعي خود تنها خدا را با صفاتي مي خوانند كه خويش را بدانها محتاجتر مي بيند.

آنان كه اشتياق به بهشت و نعمتهاي اخروي در وجودشان شعله ورتر است به رحمت و فضل و وسعت و امتنان الهي بيشتر تمسك مي جويند و آنان كه از لهيب سوزان جحيم و رنجهاي قبر و قيامت بيشتر بيمناكند، خدا را با اوصاف غفور و تواب و وهاب و... مي خوانند. ولي دعاهاي صحيفه و ساير ادعيه رسيده از معصومين (ع ) همانگونه كه در محتواي علمي و معرفتي غني و فراگير است در توجه به ابعاد صفات و جلوهاي حق ممتاز مي باشد.

بديهي است كه امام (ع ) با ياد كردن هر صفت از صفات الهي ، هدف خاصي را دنبال كرده و پيام ويژه اي را به شاگردان و پيراوانش ابلاغ نموده است ولي اين نوشته ، گنجايش آن بررسي تفصيلي را ندارد. از اين رو به بيان اجمالي و فهرست گونه بخشي از آن صفات مي پردازيم .

بخشي از صفات الهي كه امام سجاد (ع ) خداوند را بدانها ياد كرده ، از اين قرار است :

الاول الاخر، الحميد، الجواد، الكريم ، العزيز، القدير، العظيم ، القديم ، القريب ، المجيب ، السميع ، العليم ، الغفور، الرئوف ، المنان ، المعيد، التواب ، الواحد، الاحد، الصمد، الوهاب ، الشاكر، المحسن ، المجل ، المالك ، العفو، المحب ، الضامن ، الخالق ، المصور، المقدر، الواسع ، الحافظ، الحليم ، الشديد، المحمود، الناصر، الولي ، الرزاق ، الوارث ، الفرد، الكبير، العلي ، الرحمن ، الرحيم ، البصير، الخبير، الدائم ، الناظر الحنان ، المجيد، الكافي .

در كنار اين صفات ، صفتهاي تركيبي بسيار گسترده اي در مضامين صحيفه ، ذوالعرش العظيم ، مالك الملك ، المنان ، بالجسيم ، الغافر للعظيم المتفضل بالاحسان ، المتطول بالامتنان ، الوهاب الكريم ، ذوالجلال و الاكرام ، ارحم من كل رحيم ، دو رحمة ، ذو رحمة واسعة ، خير المنعيمن ، ذوالبها و المجد، خير الغافرين ، فارج الهم ، كاشف الغم ، اعدل العادلين اكرم المسئولين ، خير الرازقين ، خير المجيرين و....

عدل الهي

يكي از ويژگيها و امتيازات شيعه بر بعضي از گروهها و ديگر مذاهب اسلامي ، اعتقاد عميق به عدل الهي است . امام بعضي سجاه - عليه السلام - اين عقيده زا از زاوياي مختلف و در كاربردهاي گوناگونانش مورد توجه قرار داده است . از آن جمله :

اني اشهد انك انت الله الذي لا اله الا انت ، قائم بالقسط، عدل في الحكم ، روف بالعباد. (515)

خداوند! من گواهي مي دهم كه جز تو خداوند گار و معبودي نيست ، تويي به پا دارنده قسط و حكم كننده به عدل و داراي راءفت و رحمت بر بندگان ،

از آن جا كه بيان برخي مجازاتها براي گناهان ، ممكن است اين سؤ ال را در ذهن شنونده پديد آورد كه آيا براستي ميان گناه و مجازات آن ، رعايت عدل و انصاف شده است ، امام سجاد - عليه السلام - بارها و در دعاها به اين پرسش ، پاسخ داده و فرمود است :

.... ان سنتك الافضال ، و عادتك الاحسان ، و سبيلك العفو فكل البرية معترفة بانك غير ظالم لمن عاقبت و شاهدة بانك متفضل علي من عافيت و كل مقر علي نفسه بالتقثصير عماا استوجبت . (516)

خداوند! سنت و روش هميشگي تو، بذل و بخشش است و برنامه مداوم تو احسان و شيوه ات عفو و گذشت مي باشد، بر اين اساس همه آفريدگان ، به راه نداشتن ظلم در عقوبتها و نظام كيفريت اعتراف دارند گواهي مي دهند كه هر كس از بند درد و رنج و عقوبت رهد از لطف و عنابت تو بهره جسته است ، و همگان به كوتاهي و تفصير خويش در پيشگاهت اقرار دارند.

لطف و رحمت الهي

روح دعا و نيايش ، التجا به لطف و رحمت خداست . از اين رو در صحيفه سجاديه ، ياد رحمت گسترده خدا، بيشترين درس و زمزمه اي است كه روح را مي نوازد و جان را اميد مي بخشد.

امام سجاد - عليه السلام - در فرازي ازنيايش خود به خداوند عرضه مي دارد:

يا من لا تفني خزائن رحمته صل علي محمد و آله و اجعل لنا نصيبا من رحمتك .

اي خداوندي كه گنجينه ها و خزانه رحمت خويش فنا نمي پذيرد، بر محمد و خاندان او درود فرست و از بيكران رحمت خويش مرا بهره مند ساز!.

در دعايي ديگر امام چنين بيان داشته است :

انت الذي تسعي رحمته امام غضبه (517)

خداوند! تو آني كه لطف و رحمتت در پيشاپيش غضبت حركت مي كند.

انت الذي اتسع الخلائق كلهم في وسعه (518)

تو آني كه تمامي آفريده ها، در گسترده لطف و قدرتش جاي دارند و قرار گرفته اند.

علم و قدرت الهي

يا الله الذي لا يخفي عليه شي ء في الارض و لا في السماءو كيف يخفي عليك يا الهي ما انت تدبره ... (519)

خداوند! اي آن كه چيزي در زمين و آسمان بر او مخفي نيست خداوند! چگونه ممكن است چيزي بر تو مخفي باشد با اين كه تو خود آن را آفريده اي !

چگونه ممكن است تحت نظارت و كنترل و شمارش نداشته باشي موجودي را كه خود آن را ساخته اي ! چگونه ممكن است از تو نهان باشد آنچه خود برايش برنامه ريزي كرده اي و تحت تدبر قرار داده اي .

در اين فرازها، امام سجاد - عليه السلام - علاوه بر مطرح ساختن گسترده علم خدا، دلايل عقلي سيطره علم خدا بر زواياي مسايل خلق را به گونه اي غير مستقيم بيان داشته است .

امام سجاديه - عليه السلام - در بيان قدرت الهي مي فرمايد:

.... قدرته التي لا تعجز عن شيي ءو ان عظم ، و لا يفوتها شي ء و ان لطف . (520)

قدرتي كه با وجود آن از هيج كاري ، - هر چند بزرگ و گران باشد - عاجز نيست و هيچ چيزي - هر چند ريزباشد - از او مخفي نمانده و از دايره قدرت و احاطه فوت نخواهد شد.

امام سجاد - عليه السلام - در عبارتي ديگر ياد آور شده است كه اگر طبيعت و مظاهر آن ، تحت فرمان بشر قرار دارد و ما مي توانيم به گونه اي دلخواه از عناصر زمين و طبيعت در جهت منافع خود بهره گيري كنيم ، اين خود به اراده و قدرت خداست و اين اوست كه نظام جهان را به گونه اي پي ريزي كرده كه در خدمت انسان و مقهور او باشد.

... كل خليقته منقادة لنا بقدرته ... (521)

تمامي آفريده هاي خدا، به قدرت او، رام و فرمانبرار مايند

عزت و بي نيازي خداوند

اللهم يا ذاالملك المتبد باخلود و السلطان الممتنع بغير جنود و لا عوان ، العز الباقي عل مر الدهور و خواكي الاعوان و مواضي الازمان و الايام (522)

بار الها! اي فرمانرواي جاودان كه فرمانرواييت ابدي است ، اي دارنده سلطه بر هستي كه بدون لشكر و پشتيبان ، نيرومند و توانايي ، اي عزتمندي در طول روزگاران و گذشت ايام ، همچنان باقي است .

امام سجاد - عليه السلام - درباره بي نيازي و غناي خداوند از خلق ، بياني اين چنين دارد:

تمدحت بالغعناء عن خلقك و انت اهل الغني عنهم و نسبتهم الي الفقروهمم اهل الفقرا اليك . (523)

خداوند! تو خويش را بي نيازي از آفريده هايت ستوده اي و براستي تو شايسته بي نيازي هستي ، و از سوي ديگر آفريده هايت را به فقر و نياز نسبت داده اي و براستي آنها به تو نيازمند و وابسته اند.

ناتواني انسان از وصيف كامل خداوند

هر چند نايشهاي صحيفه ، آميخته با ياد وصف خداست ولي امام سجاد - عليه السلام - در موارد متعددي به اين حقيقت تصريح كرده است كه نيروي تخيل و فهم آدميان هرگز قادر نيست كه صفات الهي را آن گونه كه شايسته ذات اوست ، توصيف تصوير نمايد.

امام سجاد - عليه السلام - در اين باره فرموده است :

انت الذي قصرت الاوهام عن ذاتيك و عجزت الافهام عن كيفيتك و لم تدرك الابصار موضع اينيتك ، انت الذي لا تحد فتكون محدودا و لم تمثل تفتكون موجودا... (524)

واژه ها در توصيف تو ناتوانند و به هنگام ترسيم ارزشهايت ، از ناتواني به گمراهي مي روند و تار و پود الفاظ در زير بار ستايش تو از هم مي گسلد. انديشه هاي نيرومند كه از پيچيده ترين و باريكترين گذرگاههاي معرفت مي گذرند در وادي كبريايي تو سرگردان مي مانند.

تداوم خط رسالت در طول تاريخ

في كل دهر و زمان ارسلت فيه رسولا، و اقمت لاهله دليلا من لدن آدم الي محمد - صلي الله عليه وآله - من ائمة الهدي و قادة اهل التقي علي جميعم السلا. (525)

خداوند! در هر عصر وزماني رسولي را فرستادي و براي هر نسل دليلي را بر پا داشتي ، از روزگار آدم تا عصر پيامبر خاتم محمد - صلي الله عليه وآله - كه درود تو بر او و خاندانش ؛ خانداني كه پيشوايان هدايت و پيشروان اهل تقوايند، بر تمامي آنها درود.

پيامبر اسلام ، خاتم پيامبران

اللهم صل علي محمد خاتم النبين و سيد المرسلين .(526)

خداوند! بر محمد كه پايان بخش سلسله پيامبران و سرآمد نسل رسولان است ، درود فرست !

اصحاب راستين پيامبر - صلي الله عليه وآله -

اللهم و اصحاب محمد خاصة احسنوا الصحابة ، و الذين آبلو البلاء الحسن في نصره و كانفوه ... (527)

خداوند! پاداش نيك عطا كن به اصحاب محمد - صلي الله عليه وآله - بويژه آنان كه همراهي با پيامبر را هماره نيكو داشتند و آنان كه در ياري آن حضرت آزموني شايسته دادند، كمك رساندند، به جمع يارانش شتافتند و با سرعت ، دعوتش را لبيك گفته ، دلايل رسالتش را پذيرا شدند. در اظهار دين اعتلاي اسلام ، از زن و فرزند گسستند و در راه تثبيت رسالت پيامبر با پدران و فرزندان آنها رود ررو شدند و جنگيدند و در پرتو وجود آن حضرت به پيروزي رسيدند.

قرآن دليل حقانيت پيامبر - صلي الله عليه وآله -

اللهم و كما نصبت به محمد علما للدلالة عليك ... فصل علي محمد و آله ، و اجعل القرآن وسيلة لنا الي اشرف منازل الكرامة . (528)

خداوند! همان گونه كه به وسيله قرآن و جلوه هاي اعجازي آن ، محمد - صلي الله عليه وآله - را براي رهنمايي و هدايت خلق به سوي خودت ، منصوب داشتي ... بر او و خاندانش درود فرست و قرآن را وسيله راهيابي ما به شرافتمندترين مراتب كرامت قرار ده !

قرآن فراتر از همه كتابهاي آسماني

اللهم انك ... جعلته مهمنا علي كل كتاب انزلته ، و فضلته علي كل حديث قصصته (529)

خداوندي ! اين تواي كه قرآن را در بردارنده همه حقايق اصولي كتابهاي آسماني پيشين و گواه و امانتدار آنها دادي و بر ساير سخناني كه براي آدميان گفته ايد، برتري بخشيدي



قرآن روشنگر، ظلمتها

و جعلته نورا نهتدي من ظلم الظلالة و الجهاله باتباعه .

خداوند! قرآن را نوري قرار دادي كه ما در پرتو پيروي از آن ظلم گمراهي و جهالت برهيم و ره به هدايت بريم .

قرآن شفابخش حقجويان

و جعلة ... شفاء لمن انصت التصديق الي استماعه .

خداوند! قرآن را مايه شفا قرار دادي براي كسي كه براي پذيرش حق بدان گوش فرا دهد.

قرآن ملاك تشخيص حق

و جعلته .. ميزان قسط لا يحيف عن الحق لسانه . (530)

خداوند! قرآن را ترازوي قسط و ملاك سنجش عدل و درستي قرار دادي ، ترازويي كه شاهينش از حق درستي در نمي گذرد.

حقايق قرآن ، نيازمند مفسري الهي

اللهم انك انزلته علي نبيك محمد - صلي الله عليه وآله - مجملا و الهمته علم عجائبه مكملا. (531)

خداوند! قرآن را بر پيامبرت محمد - صلي الله عليه وآله - بهگونه اي مجمل فرو فرستادي و آگاهي به شگفتيهاي نهفته در قرآن را به صورت كامل ، به پيامبرت الهام كردي .

امامان (عليه السلام ) وارثان علم پيامبر (صلي الله عليه وآله )

امامان - عليه السلام -، و فضلتنا علي من جهل علمه .. (532)

خداوند! ما خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - را وارثان علم قرآن همراه با تفسير آن قرار دادي و در پرتو اين دانش ما را بر كساني كه از چنين دانشي محرومند، برتري بخشيدي .

امامان ، گنيجه داران معارف قرآن

اللهم فكما جعلت قلوبنا له حملة و عرفتنا برحمتك شرفه و فضله ، فصل علي محمد الخطيب به و علي آله الخزان له . (533)

بارالها! آن گونه كه قبلهاي ما را حامل علوم قرآن قرار دادي و فضل و شرافت قرآن را به لطف خويش به ما لطف خويش به ما شناساندي ، بر محمد - صلي الله عليه وآله - كه هماره زبانش به قرآن را به لطف خويش به ما شناساندي ، بر محمد - صلي الله عليه وآله - كه هماره زبانش به قرآن گويا بود، درود فرست ، و همچنين بر خاندان محمد - صلي الله عليه وآله - كه گنجينه داران قرآن علوم قرآني اند.

خاندان پيامبران - صلي الله عليه وآله - رهبران خلق به سوي خدا

اللهم ... و انهجت باله سبل الرضا اليك . (534)

خداوند! به وسيله خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - راهها رضا و خشنودي را كه به سوي تومنتهي مي شود، آشكار ساختي و بندگانت با پيروي از خط خاندان مي توانند رضا و خشنودي تو را به دست آورند.

خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله -، بر گزيدگان خدا

رب - صل علي اطائب اهل بيته الذين اخترتهم لا مرك و جعلتهم خزنه علمك ، و حفظة دينك ، و خلفاءك في ارضك . (535)

(پروردگار! بر پاكيزه گان از خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - ائمه معصومين - عليه السلام - درود فرست ؛ آنان كه براي امر دين انتخابشان كرده اي و ايشان را خزانه داران علمت و حافظان دينت و جانشينان خويش ‍ در زمين قرار داده اي .

خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله -، پاكيزگان از گناه

و طهر تهم من الرجس و الدنس تطهرا بارادتك . (536)

پروردگار! تو خاندان پيامبرت را به اراده خويش از هر پليدي و ناپاكي ، منزه ساختي .

فلسفه تداوم امامت

اللهم انك ايدك دينك في كال اوان بامام اقمته علما لعبادك ، و منارا في بلادك .

خداوندا! تو اي كه براستي در هر فصلي از روزگاران ، دين خويش را به وسيله امام و پيشوايي كه خود را براي مردمان نصب كرده اي ، ياري كرده و ان امام را در جغرافياي زمين مايه روشني و روشنگري قرار داده اي .

از اين فراز دعاي امام سجاد - عليه السلام - فلسفه ضرورت تداوم امامت و رهبري ديني استفاده مي شود، زيرا به فرموده آن امام هر روزگاري نيازمند پيشوا و امامتي الهي است . و آن رهبران بايد منتسب به خداوند و تاءييد شده از سوي او باشد تا بتوانند با نور هدايت خويش خلق را به سوي ارزشهاي ديني دعوت كنند و به آنان تجمع بخشند.

فلسفه لزوم اطاعت از امام - عليه السلام -

بعد ان وصلت حبله بحبلك و الذريعة الي رضوانك و افترضت طاعته ، و حذرت معصيته ...

خداوندا! (امامان معصومين - عليه السلام - را براي هدايت مردم گماري ) پس از اين كه ريسمان آنان را به ريسمان خويش پيوند زدي (و رابطه الهي ميان ايشان و خودت برقرار كردي تا آنان از حد انسانهاي معمولي فراتر آيند و شايستگي رهبري و هدايتگري را پيدا كنند) و اين چنين ، امامان - عليه السلام - را وسيله راهيابي به خوشنودي خود و بهشتي قرار دادي و اطاعت از ايشان را واجب ساختي و خلق را از مخالفت با ايشان بر حذر داشتي .

عارفان به مقام ائمه معصومين - عليه السلام -

اللهم صل علي اءوليائهم المعترفين بمقامهم ، المتبعين منهجهم ، المقتفين آثارهم ، المستمسكين بعروتهم ، المتمسكين بولايتهم ...

خداوندا! بر دوستان خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - درود فرست ؛ آنان كه به جايگاه و منزلت امامان - عليه السلام - اعتراف دارند، راه ايشان را پيروي مي كنند، آثار و نشانه هاي معصومين را پي مي گيرند، به ريسمان (محبت و معارف ) آنان چنگ مي زنند، به ولايتشان تمسك مي جويند، به پيشوايي و امامتشان اقتدا مي كنند، در برابر فرمان ايشان تسليمند، در راه طاعتشان تلاشگرند، و در انتظار روز پيروزي و حاكميت آنان ظهور صاحب الزمان - عليه السلام - به سر مي برند، چشم به سوي ايشان دوخته اند.

بر اينان درود فرست ؛ درودهايي پايدار، پاكيزه و بالنده در هر بامداد و شبانگاه . در اين عبادتهاي نيايشي ، امام سجاد - عليه السلام - مغز ولايت و مفهوم شيعه بودن و آرمان مقدس حاكميت معصومان را به نسلها با زبان نيايش تعليم دادن و تلقين كرده است و ميان محبت و عمل آرمان پيوندي ژرف پديد آورده است .

ارجمندي شيعه ، در نگاه امام - عليه السلام -

و سلم عليهم و لي ارواحهم و اجمع علي التقوي امرهم ، و اصلح لهم شوونهم وتب عليهم ، انك التواب الرحيم ، و خير الغافرين ، و اجعلنامعهم في دارالسلام برحمتك يا ارحم الراحمين . (537)

خداوند! بر دوستان اهل بيت - عليه السلام - و بر روح آنان سلام فرست ، كارهايشان را بر محور تقوا و پرهيزكاري سامان بخش و شؤ ون مختلف زندگي آنان را اصلاح كن و بر آنان لغزشهايشان ره ببخشاي ، زيرا تو بسيار توبه پذير زيرا تو بسيار توبه پذير و رحمت آفريني و بهترين بخشاينده اي .

خداوند! ما را در دارالسلام همراه با دوستان اهل بيت قرار ده ! اي مهربانترين مهرابانان !

آرمانهاي متعالي ، در مكتب انتظار

اللهم فاوزع لواليك شكر ما انعمت به عليه ... و آته من لدنك سلطنا نصيرا و افتح له فتحا يسيرا و اعنه بركنك الاعز، واشدد ازره ...

خداوند! به ولي خويش آن امامي كه در هر زمان حضور دارد و زمان خالي از وجود او نيست روح شكر در برابر نعمتهايت را الهام كن ... و از جانب خويش به او نيرو تواني چشمگير عنايت كن . درهاي مشكلات را به آساني برايش بگشا و با اركان شكست ناپذير خويش او را ياري ده و توانش ‍ را فزوني بخش ..

و اقم به كتابك و حدودك و شرائعك و سنن روسلك .

خداوند! به وسيله ولي خويش امام عصر (ع ) احكام و قوانين و معاوفت قرانت رابر پا دار و شريعتها و سنتها رسولت را پايداري بخش .

و احي به مااماته الظالمون من معالم دينك

خداوند! آن ارزشهاي ديني ونشانه هاي بارزي را كه ظالمان ميرانده اند، به وسيله ولي خويش امام عصر (ع ) زنده گردان !.

احي به مااماته الظالمون من معالم دينك .

خداوند! زنگار ستم را، آن زنگار نشسته بر سيماي تابناك شريعت الهي را به وسيله امام عصر - عليه السلام - از چهره شريعت بزايي !

و اجل به صداء الجوار عن طريقتك

(خداوند! زنگار ستم را، آن زنگار نشسته بر سيماي تابناك شريعت الهي را به وسيله امام عصر - عليه السلام - از چهره شريعت بزداي !

و ابن به الظراء من سبيلك .

سختيها و دشواريهاي راه خويش را به وسيله او بر طرف گردان !

و ازل به الناكبين عن صراطك

عدول كنندگان از طريق ايمان و دين و شريعت را به وسيله امام عصر - عليه السلام - از ميان بردار!

و امحق به بغاة قصدك عوجا (538)

آنان را كه بدخواه دينند و براي راه راست ، كجي و ناهمواري آرزو مي كنند، به وسيله امام عصر - عليه السلام - نابود گردان !

اگر توجه شود كه امام سجاد - عليه السلام - در چه شرايطي اين دعاها و درسهاي زمزمه گونه اي را به گوش پيروان خود مي رسانده است ، بروشني اين نتيجه آشكار خواهد شد كه امام سجاد - عليه السلام - با وجود اين كه به طور علني به تحقير قواي رزمي عليه حاكميتهاي جائر زمانش نپرداخته است ولي در تعاليم خود بنيان انديشه ظلم ستيزي و اعتقاد به حاكميت دين و ضرورت رهبري پيشواي الهي و اهداف و برنامه هاي حكومت اسلامي را پي ريخته و از سوي ديگر ماهيت دين ستيز و فسادگر و ستم پيشه حاكمان زمان خويش را اعلام داشته است . و اينها چيزهايي نبود كه شيعيان و هواداران او از نيايشهاي آن حضرت استشمام نكنند و درس ‍ نگيرند.

هواداران امام - عليه السلام - شرايط آن حضرت را درك مي كردند و راز و رمز سخنان او را بآساني در مي يافتند.

امام سجاد - عليه السلام - با اين جملات ، آرمان انتظار را در جهت دين خواهي و دينداري و ظلم ستيزي و عدل گستري ، هدايت مي كرد به باورهاي شيعه جهتي بايسته مي بخشيد . چنان كه امروز ما نيازمند آنيم كه روح ولايت و انتظار را از فرو افتادن در وادي رخوت و تكليف گريزي و بي تفاوتي دور ساخته و به وادي واقعيتهاي زنده زندگي ديني و اجتماعي سوق دهيم .

مناسبات امام و امت

در سخنان پيشوايان دين بويژه امير المؤمنين مناسبات امام و امت تحت عنوان حقوق متقابل امت ، يا وظايف امام در برابر امت و مسؤ ليت رعيت در قبال امام مطرح شده است .

دعاهاي صحيفه نيز از اين حقيقت با بيان مخصوص خود - كه همان شيوه ابراز حقايق در قالب نيايش است - ياد كرده و امام سجاد - عليه السلام - در اين باره چنين فرموده است :

... و الن جانبه لا وليائك ، وابسط يده علي اعدائك ، وهب لنا راءفته و رحمته و تعطفه و اجعلنا له سامعينن مطيعين ، و في رضاه ساعين و الي نصرته و المافعه هته مكنفين و اليك رسولك صلواتك اللهم عليه و آله بذلك متقربين (539)

خداوند! به امام عصر و پيشوايي كه براي امت در هر روزگار قرار داده اي ، صبر و بردباري و نرمخويي در برابر دوستانت عنايت كن ، دستانش را عليه دشمنانت بگشاي رافت و رحمت رضاي او تلاش كنيم و در ياري وي و دفاع از او همت گماريم و از اين رهگذر به رسول تو - پيامبر اكرم (ص ) تقرب جوييم .

در اين بخش از دعاي صحيفه به گونه ضمني ارزشهاي رهبري در مديرت نيروي انساني و جامعه اسلامي ياد آوري شده و نرمخويي و دشمني ستيزي و راءفت به رعيت مورد تصريح قرار گرفته است .

از سوي ديگر وظايف رعيت در برابر امام عدل و مصلح خير خواه نيز بر شمرده شده است : 1- لزوم حرف شنوي و اطاعت از او - در برنامه هاي اجتماعي و حكومتي همانند برنامه هاي ديني ، 2- لزوم جلب رضايت و خشنودي امام ، 3- لزوم ياري امام و دفاع از حريم وي ، 4- اطاعت و حمايت از امام ، خود داراي پاداش و ارزش ديني و مايه تقرب به خداست .

نبايد از نظر دور داشت كه منظور امام سجاد ع از امام ، پيشواي عدل الهي است و نه هر كسي كه به جبر و ستم و بدون داشتن صلاحيت علمي و ايماني بر مردم سروري كند و حكم راند!زيرا قبل و به اين دعا مشخصات امام عدل و رهبري الهي را بيان داشته و مجال هر گونه شبهه را از بين برده است . چنان كه در برخي از دعاهاي ديگر با صراحت هر چه تمامتر از هر گونه ظلم و سيهكاري ستم پيشگان بيزاري جسته و فرموده است : و لا تجعلني للظالمين ظهيرا، و لا لهم علي محو كتابك يدا و نصيرا (540)

خداوند! مرا يار و پيشگان ستمكاران قرار مده و وسيله قدرت و پيروزي ظالمان در مسير از ميان بردن قرآن ، مگردان !

امام سجاد - عليه السلام - در اين عبارت ياري ظالمان را زمينه از ميان رفتن قرآن معرفي كرده و روح دينداري و قرآن پذيري را مباين با مددرساني به ظالماني شناسانده است .

پيامبران و امامان - عليه السلام -، حجت خدا برخلق

رب صل علي اطائب اهل بيته الذين اخترتهم لامرك و جعلتهم .. حفظة دينك و خلفاءك في ارضك و حججك علي عبادك . (541)

پروردگارا! بر پاكيزگان از خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - - معصومين - عليه السلام - درود فرست ؛ آن شخصيتهاي منزهي كه ايشان را براي امر رهبري ديني و هدايت امت و تعليم شريعت برگزيدي و آنان را پاسداران دين و جانشينان خود در زمين و حجت بر بندگانت قرار دادي .

اتمام حجت خدا بر انسانها، زمينه مسئوليت آنان

بعثت رسولان و رهبري امامان ، اتمام حجت بر بندگان است تا پس از اين اتمام حجت ، انسانها كمترين بهانه اي در مسير انجام وظايف خود نداشته باشند و مسئوليتهاي انساني و الهي خود را بروشني بشناسند و بدانها وفادار باشند.

امام سجاد - عليه السلام - پس از ياد كرد نعمتهاي الهي و اعطاي معرفت ها و شناختها به مقام انساني راه يافته و شايستگي امر و نهي و مسئوليت پذيري را يافته اند، مي فرمايد:

لم يدع لا حد منا حجة و لا عذرا (542)

خداوند براي هيچ يك از ما انسانها حجت و دليلي را فروگذار نكرده و عذري را باقي نگذاشته است .

فقد ظاهرت الحجج و ابليت الاعذرا، و قد تقدمت بالوعيد، تلطفت في الترغيب و ضربت و ضربت الامثال ، و اطلت الامهال . (543)

خداوند! حجتها و دلايل خود را پياپي آشكار ساخته اي و با بيان دلايل آشكار و جدا ساختن در ستيها از نادرستيها، هر گونه اي عذرا را به سستي كشانده اي ، چه اين كه داده اي و با شيوه اي آميخته با لطف و لطافت ، آدميان را در مسير ارزشها تشويق نموده اي و براي تفهيم به بندگانت مثالهاي و نمونه ها آورده اي و از پس آن همه روشنگري به آنان مهلت داده اي .

قيامت روز پاسخگويي به مسووليتها

و اذا انفضت ايام حياتنا و تصرمت مدد اعمارن ، و استحضرتنا دعوتك التي لابد منا و من اجابتها فصل علي محمد و آله ، و اجعل ختام ماتحصي علينا كتبة اعمالنا توبه مقبوله ... و لاتكشف عنا سترا سترته علي رووس ‍ الاشهاد، يوم تبلو اخبار عباد. (544)

آن گاه كه روزگار زندگيمان به پايان رسيد و عمرمان سپري شد و دعوت تو خداند! ما را فرا خواند، آن دعوتي كه به ناگزير بايد بدان پاسخ گفت ، - پس عملمان ثبت مي كنند، توبه اي راستين قرار ده ! و آن روز كه گزارش كار بندگانت را در ميزان محاسبه مورد بررسي قرار ميدهي ، پرده از اعمال ناشايست ما برندار و رسوايمان مساز.

بر پايي قيامت ، لازمه عدل الهي

( ثم ضرت به في الحيوة اجلا موقوتا... حتي اذا بلغ اقصي و استوعب حساب عمره ، قبضه الي ماندبه اليه من موفرو ثوابه ، او محذور عقابه ، ليجزي الذين اساؤ الما عملوا و بجزي الذين احسنو بالحسني ، عدلامنه ... (545)

خداوند در زندگي دنيا، براي فرزند آدم مدت معيني را قرار داد... تا آن هنگم كه به پايان زندگيش رسيد و روزهاي عمرش سپري شد، جانش را دريافت كند او را به پاداشهاي سرشار و يا كيفرهاي هول انگيز كه قبلا ياد آوري كرده است ، فرا خواند.

اين كيفر و پاداش براي اين است كه بدكاران جزاي عمل خوش را بچشند و نيكان پاداش نيكيهاي خود را دريافت دارند. و اينها ناشي از عدل الهي است .

نظام كيفر و پاداش الهي ، بدون ظلم

فكل البريه معترفة بانك غير ظالم لمن عاقبت و شاهدة بانك متفظل علي من عافيت و كل مقر علي نفسه بالتقصير عما استوحبت . (546)

خداوند! تمامي آفريده هايت اعتراف دارند كه تو در كيفر خطا كاران ، كمترين ستم روا نمي داري ، و همگان شاهدند كه لطف و عنايت تو به بندگان از روي تفضل وبخشش است ، و هنگي در پيشگاهت اقرار مي كنند كه نتوانسته اند حقت را ادا كنند و آن گونه اي سزاواري انجام نمايند.

امام سجاد - عليه السلام - اين را بي مقدمه و بدون برهان نياورده است ، بلكه قبل از اين فرازها، مطالبي دارد كه الطاف بي حساب الهي را در حق بندگان و سنت خدا و بر عفو خطاكاران را يادآور شده ، به گونه انسان مؤمن انديشمند خود به اعتراف در پيشگاه حق مي نشيند و ساحت خداوند را از ظلم و ستم منزه مي داند.

فلسفه عدل الهي در نظام جزابخشي

امام سجاد - عليه السلام - در بياتي از نيايشهاي صحيفه ، نخست حاكميت بي چون و چراي خدا بر پهنه حيات و اراده بي معارض او را در مورد خلق ياد آور شده ، سپس به خداوند عرضه مي دارد:

و قد علمت انه ليس في حكمك ظلم و لا في نعمتك عجلة و انما يعجل من يخاف الفوت ، و انما يحتاج الي الظلم الي الظم الضعيف و قد تعاليت - يا الهي - عن ذلك علوا كبيرا. (547)

(خداوند! هر چند اراده تو، يگانه اراده نافذ در هستي است و هيچ قدرتي ، ياراي معارضه و رويارويي با قدرت تو را ندارند، اما اين ارده و قدرت بدون معارض تو، هرگز به استبداد و جباريت نزديك نمي شود) من به يقين مي دانم كه در حكم و زيرا كسي بايد شتاب كند كه بيم از دست رفتن فرصت و قدرت خود را داشته باشد و كسي به ظلم كشيده مي شود و به ستم رو مي آورد كه ضعيف و ناتوان باشد نتواند عدل را به كار گيرد و يا منافع خود را در رعايت عدل نبيند در حالي كه تو - اي خداوند - از ضعف و ناتواني و نگراني و ستم مبرا هستي و جايگاهت فراتر از اين نسبتهاست .

امام سجاد - عليه السلام - علاوه بر اين كه با زبان ويژه نيايش ، فلسفه مبرا بودن خدا از ظلم و ستم را بيان داشته ، به نكته اي فراتر نيز اشاره كرده است و آن اين كه مهلت خداوند به خط كاران و تعجيل نورزيدن خدا در انتقام از بدكاران را بسرعت مجازات مي كرد، مناقاتي با عدل او نداشت ولي لطف او سبب شده است تا به گناهكاران مهلتي دهد تا شايد دهد تا شايد به توبه رو آورند و از عنايت برهند.

مهلت الهي به مسؤ وليت گريزان

رزقك مبسوط لمن عساك و حلمك معترض لمن ناواك عادتك الاحسان الي المسلمين و سنتك الابقاء علي المعتدين حتي لقد غرتهم اناتك عن الرجوع ، و صدهم امهالك عن النزو(ع ) (548)

خداوند! روزيها و نعمتهاي دنيوي تو حتي در اختيار معصيت كاران گسترده است و حلم و بردباري تو حتي دشمنانت رانيز در بر گرفته است . روش تو احسان به همگان حتي خطاكاران است و سنت تو باقي گذاشتن نعمتها در دسترس كساني است كه از احكام و قوانين تو تجاوز كرده اند! اما افسوس كه آنان به جاي قدرداني از لطف تو و اظهار ندامت از خطاهاي خويش به ناسپاسي روي آورده تا آنجا كه گرفتار غرور شده و تمايلي به توبه نشان نمي دهند! و مهلتهايي كه به ايشان داده اي مايه عبرت و بازنگري آنان در وضع خويش نمي شود!

فلسفه مهلت خداوند به اهل عصيان

و انما تانيت بهم ليفيوا الي امرك ، و امهلتهم ثقة بدوام ملكك ... (549)

خداوند، اگر به اهل عصيان مهلت داده اي و آنان را بسرعت مجازات نكرده اي به سبب اين است كه آنان به فرمان تو بازگرداند و سر در خط اطاعت تو نهند. و البته مهلتي كه به ايشان مي دهي از آن جهت است كه مي داني اقتدار و فرمانروايي تو هميشگي است و فرصت مجازات گنهكاران را از دست نخواهي داد.

كارآيي شفاعت ، در قيامت

از جمله مسائل عقيدتي كه در ضمن معارف گسترده صحيفه مورد توجه قرار گرفته ، مساله شفاعت به دو گونه قابل تصوير است :

1- شفاعت به معناي برخوردار شدن انسان از حمايت غير خدا براي پيشگيري از تحقق اراده و دور ساختن عقاب الهي از خود! شفاعت به اين معنا، هم در قرآن مورد انكار قرار گرفته است و هم در روايات و بيان امام سجاد - عليه السلام -.

يومئذ لا تنفع الشفاعة الامن اذن له الرحمن (550)

يعني : در آن روز روز قيامت هيچ شفاعت و وساطتي سود نمي بخشد مگر شفاعت كسي كه خداوند رحمان به او اجازه داده باشد تا ميان خلق و خدا واسطه شود.

امام سجاد - عليه السلام - نيز در اين باره چنين بيان داشته است :

و بيدك ، يا الهي ، جميع ذلك السبب ، و اليك المفر و المهرب ... اللهم انك ان صرفت عني وجهك الكريم اومنعتني فضلك الجسيم ... لم اجد السبيل الي شي ء من املي غيرك لاامر لي مع امرك ماض في حكمك ... (551)

خداوند! تمامي عوامل و اسباب كار آمد و مؤثر به دست توست و به اراده تو مي تواند تاثير كند. تنها پناهگاه و ايمني بخش تويي !

خداوند! اگر تو لطف و كرامت خويش را از من دريغ كني و فضل خود را از من بازداري ديگر راهي به سوي آرزوهايم نخواهم يافت ، جز راه تو... ! با وجود فرمان و حكم تو، در جهت منافع من فرماني نيست ، حكم تو درباره من گذرا و نافذ است .

2- شفاعت به معناي برخوردار شدن انسان از حمايت اولياي الهي به اذن و اجازه خداوند نه در قبال خواست و اراده او.

شفاعت به اين معنا هم در قرآن مورد انكار قرار نگرفته در روايات و تعاليم معصومين امري تحقق پذير معرفي شده است . امام سجاد - عليه السلام - نيز در مواردي متعددي به مساله شفاعت پيامبر ائمه - عليه السلام - و شفاعت اهل نجات و سعادت براي پيشگيري از تحقق پذير معرفي شده است . امام سجاد نيز در مواردي متعددي به مساله شفاعت پيامبر - صلي الله عليه وآله -، شفاعت ائمه و شفاعت اهل نجات و سعادت براي از پادرافتادگان و اداي طاعت ، اشاعه كرده است .

شفاعت پيامبران براي امتها

اللهم اجعل نبينا صلواتك عليه و علي آله يوم القيامة .. امكنهم امكن النبيين منك شفاعة . (552)

خداوند! پيامبران ما را كه درود تو بر او خاندانش باد - در روز قيامت بيش ‍ از ساير پيامبران حق شفاعت عنايت كن .

امام سجاد - عليه السلام - با اين بيان ، اصل وجود شفاعت را براي انبيا مسلم شمرده و از اين رو براي پيامبران اكرم - صلي الله عليه وآله - كه برترين انبياست ، امكان شفاعت بيشتري را آرزو كرده است .

شفاعت اهل بيت - عليه السلام - براي پيامبران

اللهم ... فاني لم آتك ثقة مني ... لا شفاعة مخلوف رجوته الا بشفاعة محمد و اهل بيته عليه و عليهم سلامك . (553)

خداوند! به من اميد شفاعت جستن از مخلوق ، رو به درگاهت نياورده ام مگر به اميد شفاعت محمد و اهل بيت او - درود تو بر پيامبر و خاندانش ‍ -.

شفاعت صالحان ، براي وابستگان خويش

اللهم و ان سبقت مغفرتك لهما فشفعهامي في ، و ان سبقت لي بشفعني فيهما حتي نجتمع برافتك في دار كرامتك . (554)

خداوند! اگر بخشايش و غفران تو - قبل از من - شامل پدر و مادرم شد، پس آنها شفيع گران ، تا در پرتو لطف تو و در خانه كرمت - بهشت جاويدان - گرد هم و در كنار هم باشيم .

از اين نيايش استفاده مي شود كه هرگاه مورد غفران الهي قرار گيرد و به بهشت راه يابد مي تواند به اذن الهي براي وابستگان خود شفاعت كند.

شفاعت اعمال مؤمنان ، براي آنان

اللهم صل علي محمد و آله ... صلاة تشفع لنا يوم لاقيامة .. (555)

خداوند! بر محمد و خاندان او دورد فرست ؛ درودي كه بتواند در روز قيامت شفيع ما گردد...

درود بر پيامبر - صلي الله عليه وآله - و خاندان او، يكي از اعمال شايسته مؤمنان است و امام سجاد - عليه السلام - در اين عبارتها به اصحاب و پيروان خود آموخته است كه اين عمل نيك خود مي تواند شفيع انسان در روز قيامت قرار گيرد.

سيماي انسان و فضايل انساني در صحيفه سجاديه

مراحل پيدايش و تكامل انسان

نيايشهاي صحيفه سجاديه ، هر چند در نگاه نخست راز و نياز خلق با خالق را مي نماياند، اما اين مجموعه معرفتي همچنان كه پيامدار معارف اصولي و بيانگر عقايد ناب اسلامي است ، از پرداختن به انسان و ارزشهاي انساني دور نمانده ، بلكه در نمودن فضايل اخلاقي ، گنجينه اي است گرانبها و پر گوهر.

امام سجاد - عليه السلام - مراحل پيدايش و تكامل انسان را چنين بيان داشته است :

اللهم و انت حدرتني ماء مهينا من صلب متضائق العظام ... حتي اذااحتجت الي رزقك و انت حدرتني ماء عن غياث فضلك ، جلت لي قوتا.. و لو تكلني يا رب في تلك الحالات الي حولي ، او تضطرني الي قوتي لكن الحو عني معتزلا... (556)

خداوند! من قطره اي ناچيز بودم كه تو مرا از تنگناي استخوانهاي صلب ، به صورت مايه اي بي مقدار، در فضاي كوچك رحم مادر فرو افكندي ؛ فضايي پوشيده شده در حجابها و پوششها متعدد. از آن پس دگرگونيهاي پياپي در من پديد آوردي تا آن جا كه مشكلي كامل و انساني به خود گرفتم و اندامي بايسته و مناسب يافتم . چنان كه اين مراحل را در قرآن خويش بيان داشته اي نخست نطفه ، سپس عقله خون بسته ، پس از آن به صورت پاره گوشت و در مرحله بعد تبديل شدن به استخوان و نيز پوشيده شدن استخوانها به وسيله گوشت و پس از آن گاه راه يافتن به مرحله جديد زندگي و برخوردار شدن از جان انساني .

در اين هنگام تن من نيازمند تغذيه و روزي تو گشت و تو در آن فضاي نهان از آنچه مادرم مي نوشيد و تغذيه مي كرد، مرا بهرهند ساختي و از آنچه او مي خورد، غذايي پديد آوردي كه متناسب با نيازهاي من باشد.

در آن ظلمتكده ناپيدا و در آن تنگناي بي آشنا، اگر مرا به خويش وانهاده بودي ، كاري از من بر نمي آمد و چاره و تواني در اختيار نداشتم ! اما فضل و لطف تو مرا تنها نگذاشت و از غذايي شايسته و متناسب مرا بهره مند ساختي .

نيروي انساني متكي به خدا

اللهم و انك من الضعف خلقتنا، و علي الوهن بنيتنا، و من ماء مهين ابتداتنا فلا حول لنا الا بقوتك ، و لا قوة لنا الا بعونك . (557)

خداوند! بناي نخستين وجود ما را مايه اي ضعيف و ماده اي سست و ناتوان قراردادي و آبي بي مقدار را آغاز پيدايش ما ساختي و اين شگفتي كار آفرينش تو است كه از كمترينان ، موجودي با كرامت و نيرومند مي آفريني . بنابراين ما با چنين بنيادي نمي توانستيم از خويش تواني داشته باشيم و اين است كه نيروي نداريم جز به قوت و قوتي مگر در پرتو ياري و حمايتهاي تو.

فلسفه آفرينش انسان

از جمله پرسشهاي مهم انسان درباره پيدايش اين است كه هدف خداوند از آفرينش انسان چه بوده است ؟

پاسخهايي كه به اين سؤ ال داده شده ، هر كدام جهتي را بيان مي دارد و چه بسا هر كدام مساله اي را از زاويه اي مطرح كرده باشند و نه از همه ابعاد و زواياي آن .

امام سجاد - عليه السلام - نيز به فلسفه آفرينش از اين جهت اشاره كرده است كه هدف خداوند از آفرينش انسان ، نفعي نيست كه به خدا بازگردد، زيرا ذات بي نياز او، نمي تواند محتاج به مخلوقات باشد كه خود آفريده است .

استوهبك يا الهي - نفسي التي لم تخلقها لتمتنع بها من سوء او لتطرق بها الي نفع و لكن انشاتها اثباتها لقدربك علي مثلها و اتجاجا به علي داري ؛

آن نفسي كه نيافريديش تا زياني را از تو دور گرداند، يا سودي را به تو برساند! بلكه آن را پديد آوردي تا گواهي باشد بر قدرت آفرينشگري تو و نمودي باشد از آفرينش چيزهايي كه توان آفريدن آن ها را دارا هستي .

انسان ، همواره در معرض آزمون الهي

امام سجاد - عليه السلام - پس از بر شمردن نعمتها گوناگون خداوند در آفرينش شب و روز آسايشها و منافعي كه در آنها براي آدميان قرار داده است مي فرمايد:

بكل ذلك يصلح شانهم و يبلوا اخبار هم ، و نيظر كييف هم في اوقات طاعته و منازل فروضه ، و مواقع احكامه ، ليجزي الذدين اساوا بماعملوا، و نيظر كيف هم في اوقات طاعته ، و منازل فروضه و مواقع احكامه ليجزي الذين اساوابماعملوا، و يجزي الذين احسنوا الحسني . (558)

خداوند به وسيله همه اينها (امكانات و مزاياي زندگي دنيا، رفاهي ، لذتها و تلاشها)از يك سو به زندگي انسانها سامان بخشيده و نيازهايشان را بر آورده ساخته و از سوي ديگر ايشان را مورد آزمون قرار داده است است تا عملكرد آنان را به هنگام طاعت و عبادت محك زند و موضعگيري آنها را در قبال احكام شريعت آشكار سازد و در نتيجه اين آزمون ، بدكاران را كيفر دهد و نيك روشان را پاداشي نيك عطا كند.

قابليتهاي دوگانه انسان

چهره اي كه امام سجاد - عليه السلام - از انسان مي نماياند، گاه چهره اي الهي و ملكوتي است كه در شمار اولياي الهي قرار دارد و گاه چهره اي شيطاني است كه در جبهه دشمنان خدا جاي دارد.

امام سجاد - عليه السلام - در نمودن چهره متعالي و قابليت متكامل انسان مي فرمايد:

الحمدالله ... حمدا نسعد بها في السعداء من اوليائه . (559)

خداوند خداي را، حمدي كه به وسيله آن در زمره نيكبختان و دوستان خدا قرار گيريم .

اللهم صل علي محمد و آله ، و اجعلنا... من خاصتك الحاصين لديك . (560)

خداوند! بر محمد خاندانش درود فرست و ما را از خاصترين خاصان در گاهت قرار ده !

انسان در اين فرازها موجودي است قابل تعالي تا حد قرار گرفتن در مجموعه خاصان خدا. ولي همين انسان مي تواند با انتخاب نادرست خود، در شمار دشمنان خدا قرار گيرد.

و اشغله اي شيطان عنا ببعض اعدائك . (561)

(خداوند! شيطان را از ما بازدار و به سوي دشمنانت روانه كن و وي را با دشمنانت مشغول و سرگرم ساز!

و البس قلبي الوحشة من شرار خلقك . (562)

خداوند! قلبم را با بندگان شرورت بيگانه ساز و مرا از ايشان گريزان گردان (تا مبادا به آنان نزديك شده ، در شمار آنان قرار گيرم !.

انسان ، بي حمايت خدا، متمايل به باطل

امام سجاد (ع ) نخست ياد آور مي شود كه آدمي در صحنه زندگي هميشه با دوراهيهايي مواجه مي شود كه يك راه در بردارنده خشنودي خداوند و ديگري موجب ناخشنودي اوست .

امام به ما تعليم داده است كه در چنين مواردي از خدا بخواهي كه شما را در انتخاب راه صحيح ياري دهد، زيرا اگر در چنين ميدانهايي ، خداوند شما را تنها گذارد، نفس اماره و خواهشهاي نفساني شما ره به سوي باطل خواهند كشيد.

امام سجاد - عليه السلام - به ما آموخته است كه به پروردگار خويش عرض ‍ كنيم :

و لا تخل في ذلك بين نفوسنا و اختيارها، فانها، فانها مختارة للباطل الا ما وفقت ، امارة بالسودء الا ما رحمت . (563)

خداوند! ما را با خواهشهاي دروني مان تنها مگذار و رها مكن ! زيرا نفس ما راه باطل را بر مي گزيند، مگر آن نفسي كه به وسيله تو در راه مبارزه با گرايشهاي منفي نفس موفق شده باشد! نفس ما با سرعت به سوي بديها پيش مي تازد، مگر آن نفسي كه در پرتو رحمت و عنايت تو به صلاح گراييده باشد.

سرشت انسان ، متمايل به صلاح

از آنچه در سطرهاي پيشين ياد شده ، ممكن است كه اين گمان پديد آيد كه فطرت و سرشت انسان متمايل به بدي و پستي است ! ولي از فرازهاي ديگر صحيفه سجاديه استفاده مي شود كه نهاد آدمي ، سرشته شده بر صلاح و متمايل به ارزشهاست و تمايل به باطل امري است كه عارضي كه در نتيجه وساوس شيطاني و عوامل بيروني بر نفس تحميل مي شود و منحرف مي گردد.

امام سجاد - عليه السلام - در اين باره چنين مي فرمايد:

لو لا انه (اي شيطان ) صورلهم الباطل في مثال الحق ما ضل عن طريقك ضال . (564)

اگر شيطان (عوامل بيروني انحراف و عناصر مرموز تزويرگر) نبود و باطل را در قالب حق جلوه نمي داد، هيچ انساني از راه خدا و راه خدا و راه شريعت و راه حق گمراه نمي شد

معرفت ، عاليترين موهبت الهي به انسان

در ميان نعمتهايي كه خداوند به فرزندان آدم ، عطا كرده است ، امام سجاد (ع ) از نعمت معرفت و حقشناسي به عنوان مهمترين نعمت ياد كرده است ؛ معرفتي كه خداوند در وجود انسان به صورت سرشت قرار داده تا در برابر منعم و صاحب نعمت خويش شاكر و سپاسگزار باشد و معرفتي كه به وسيله فرستادن انبياء و تعاليم وحي از بيرون به انسان عطا كرده تا صاحب نعمت خود - خداي جهان - را بشناسد و حق بندگي را در برابر وي انجام دهد.

امام سجاد (ع ) در اين زمينه مي فرمايد:

و الحمدالله الذي لوحبس عن عباده معرفة حمده علي ما ابلاهم من مننه المتتابعة ... لفتصرفوا في مننه يحمدوه ، و توسعوا في رزقه لفم يشكروه . (565)

سپاس خداي را كه اگر (شناخت ) را از انسان دريغ مي داشت (و فطرت حقشناسي را در نهاد آدميان قرار نمي داد و پيامبران را براي تذكر و هدايت و تعليم آنان نمي فرستادند آنها علي رغم بهره وري از گسترده نعمتها و روزيهاي خداوند، به شكر سپاس او روي نمي آوردند!

حقشناسي ، ملاك انسانيت

امام سجاد - عليه السلام - عنصر معرفت را در نهاد آدميان ، تا بدان اصيل و مهم شمرده است كه آن را مرز جدايي انسانها از حيوانات معرفي كرده است . معرفتي كه امام سجاد عليه السلام را ملاك واقعي انساني شمرده ، شناختهاي تجربي و علوم طبيعي نيست ، چه اين شناختها در برخي حيوانات نيز گاه به گونه اي دقيقتر و به صورت غريزي وجود دارد.

معرفتي كه امام - عليه السلام - كه را ملاك ارزش انساني دانسته ، معرفت خالق و پروردگار نعمت آفرين است ؛ كه به سپاسگزاري انسان در برابر مبداء فيض منتهي گردد.

ولو كانوا كذلك لخرجو من حدود الانسانيه الي حد البهيميه الي حد البهيميه فاكانوا كما وصف في محكم كتابه ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا. (566)

اگر آدميان اين چنين مي بودند از نعمتهاي خدا بهره مي برند و حق بندگي به جا نمي آورند از مرز انسانيت خارج شده و قدم در قلمرو و زندگي چارپايان مي نهادند و مصداق اين آيه از قرآن مي شدند كه خداوند فرموده است : آنان نيستند مگر مانند چارپايان ، بلكه موجوداتي گمراه تر از چارپايان !

صفات ارزشي انسان

صحيفه سجاديه و معارف آن گنجينه عظيمي از اخلاق و فضايل انساني است ، علاوه بر دعاي مكارم الاخلاق در ساير دعاهاي آن نيز ارزشهاي اخلاقي در پوشش دعا و نيايش مطرح گشته است .

برخي از صفاتي كه در دعاهاي مكارم الاخلاق به آنها اشاره شده است ، چنين است : ايمان ، ارزش خواهي ، عزت بدون تكبر، عبادت بدون عجب سخاوت به دوران از منت ، بزرگي بدون فخر فروشي و همراه با تواضع ، صفات نيك اجتماعي ، ظلم ستيزي ، بسط عدالت ، صفات متقين ، همگامي با جامعه ايماي ، دوستي دوستان خدا دشمني دشمنان خدا، اقتصاد و ميانه روي ، آبرو خواهي ، حسن عمل در هر حال و...

اين در حالي است كه كمتر مي توان ديگر دعاها صحيفه را ازياد و نام صفات ارزنده اخلاقي تهي يافت .

به عنوان نمونه به مواردي اشاره خواهيم داشت :

خودسازي و صلاح جويي

انديشه خودسازي و روحيه صلاح جويي ، نخستين شرط حركت انسان به سوي كرامتهاي اخلاقي و خصايل انساني است و امام سجاد (ع ) اين انديشه و روحيه را در دعاهاي خويش به مؤمنان منتقل ساخته است ، از آن جمله :

اللهم صل علي محمد و آله و حلني بحيله الصالحين ، و البسني زينه المتقين ، في بسط العدل و كظم الغيظ، النائره ، و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذاتت البين ، و افشاءالعارفه و ستر العائبه ... (567)

خداوند! بر محمد - صلي الله عليه و آله - و خاندانش درود فرست و مرا به زيور صالحان بيا راي و با زينت تقواپيشگان مزين ساز! زيور و زينتي كه در جهت گسترش عدل ، فرو خوردن خشم ، خاموش ساختن آتش دشمني و بدخواهي و تجسم بخشيدن به ارزشها، پيشگيري از ظهور عيبها و علني شدن آشكار ساختن و تجسم بخشيدن به ارزشها پيشگيري از ظهور عيبها و علني شدن زشتيها و.. مي باشد.

و اجعلني من اهل السداد و من ادله الرشاد، و من صالحي العباد.

خداوند! مرا از درستكاران و راهنمايان راه رشد و كمال و از بندگان صالح قرار ده .

آدم بالقران صلاح ظاهرنا... و جنبنا به الضرائب المذمومه و همداني الاخلاق .. (568)

خداوندا! به وسيله قرآن (و درسها و پيامهاي سازنده آن ) ظاهر ما را به صلاح و پاكي و درستي هماره آراسته بدار و به وسيله قرآن (و پيامهاي هدايتگر و هشدار دهنده آن ) ما را از اخلاق نكوهيده و پست دور گردان .

نيت و انديشه نيك

... و انته بنيتي الي احسن النيات ... اللهم و فر بلطفك نيتي ... (569)

خداوندا! نيت و انديشه هاي دروني مرا به نيك ترين نيتها و آرمانها منتهي گردان . خداوندا! انديشه ها و اهداف دروني مرا به لطف خويش پر بار گردان .

و اعني علي صالح النيه (570)

پروردگارا! مرا در راه دستيابي به نيت صالح و نهاد نيك ، ياري ده .

عزت و شرافت

و صن وجهي باليسار، و لا تبتذل جاهي بالاقتار. (571)

بارالها! عزت و آبرويم را با توانگري حفظ نما و ارج و منزلت اجتماعي مرا با تنگدستي فرو مريز.

امام سجاد (ع ) كه در اين دعا، از خداوند مي خواهد تا با بي نيازي از امكانات ديگران و تنگدست نبودن در اداره زندگي ، آبرو و عزتش در جامعه محفوظ بماند، از سوي ديگر در دعايي ديگر ياد آور شده است كه نبايد ملاك شرافت و عزت را درباره ديگران ، ثروت و توانگري دانست و نبايد تنگدستان را به سبب تنگدستي و فقرشان خوار شمرد.

... و اعصمني من ان اظن بذي عدم خساسه ، اواظن بصاحب ثروه فضلا، فان الشريف من شرفته طاعتك ، و العزيز و من اعزته عبادتك ، فصل علي محمد و آله ... و ايدنا بعز لايفقد... (572)

خداوندا! مرا نگاه دار تا اين كه انسانهاي فقير و تهيدست را به سبب فقرشان پست و بي ارزش نشمارم و نيز ثروتمندان را به خاطر ثروتشان با فضيلت و ارجمند به حساب نياورم ، زيرا شريف واقعي كسي است كه در پرتو طاعت تو به شرافت رسيده باشد و عزيز واقعي اوست كه در نتيجه عبادت و بندگي تو به عزت دست يافته باشد، پس بر محمد (ص ) و خاندانش درود فرست و به من عزتي عطا كن جاودان و هميشگي ...

تواضع در اوج عزت

و اعزني و لا تبتلني بالكبر.. ولا ترفعني في الناس درجة الا حططتني عندنفسي مصثلها و لا تحدث لي عزا ظاهرا الا احدثت لي ذله باطنه عند نفسي بقدرها.. (573)

با الها! به من عزت و بزرگي عطا كن ولي مرا به كبر و خودبيني مبتلا مساز.. در ميان جامعه ، به برتر و رفعتي مده مگر اين كه - همان مقدار مرا نزد خودم پايين بياوري ! عزت و شوكت ظاهري به من عنايت نكن مگر اين كه در درون من ، به همان اندازه مرا خوار و كوچك بنمايي !

محبت و مودت اجتماعي

و انزع الغل من صدري للمؤمنين ... (574)

پروردگار! كينه و بدخواهي نسبت به مؤمنان را از سينه ام ريشه كن ساز.

و اجعل لنا في صدور المؤمنين ودا، و لا تجعل الحيوة علينا نكدا. (575)

خداوند! در سينه مومنان ، محبت و مودت ما را قرار ده و زندگي ما را تلخ و آشفته مگردان .

امام سجاد - عليه السلام - در اوج تمجيد از مودت اجتماعي و ترغيب مؤمنان به دوستي و گذشت ، مرزهاي دوستي را نيز مشخص ساخته و بيان داشته است :

ووفقنا... لان .. نراجع من هاجرنا و ان ننصف من ظلمنا و ان نسالم من عادنا، حاشي من عودي فيك و لك فانه العدو الذي لا نواليه ، و الحزب الذي لا نصافيه . (576)

معبود! ما را توفيق ده تا با آنان كه از ما بريده اند، دوباره پيوند مودت برقرار كنيم و با آنان كه به ما دارند از در مسالمت و صلح در آييم و صلح در آييم ، جز دشمناني هستند كه هرگز مورد محبت و دوستي ما قرار نمي گيرند و حزبي هستند كه كدورتهايمان با ايشان پايان نمي پذيرد.

رعايت حقوق اجتماعي و التزام به آنها

اللهم اعوذبك ... ان نروم ما ليس لنا بحق ... و نعوذبك ان ننطوي علي غش احد. (577)

خداوند! به تو پناه مي برم .. از اين كه به آنچه حق ما نيست رو آوريم و آنچه را حق ما نيست بطلبيم .. و پناه مي بريم به تو از اين كه به انگيزه خيانت و بي مروتي با كسي غش زنيم و تزوير نماييم .

ووفقنا في يومنا و ليتنا هذاه ، و في جميع ايامنا... لمعاونه الضعيف و اراك اللهيف . (578)

حمايت و دستگيري از محرومان

پروردگارا! ما را در لحظه لحظه زندگيمان ، توفيق عطا كن تا يار ضعيفان و فرياد رس ستمديدگان باشيم .

پرهيز از آزار ديگران

و امنعني عن اذي كل مؤمن مؤمنة و مسلم و مسلمة . (579)

بارالها! مرا از آزار هر زن و مرد مومن و هر زن و مرد مسلماني بازدار.



پرهيز از آفات زبان و گفتار

اللهم اجعل .. ما اجري (الشيطان ) علي لساني من لفظة فحش او هجر او شتم عرض او شهادة باطل او اغتياب مؤمن غائب او سب حاضر و ما اشبه ذلك ، نطقا بالحمد لك .. (580)

خداوند! آنچه شيطان بر زبانم جاري مي سازم ، كه عبارت است از ناسزاگويي و دشنام ، سخنان بيهوده ، بدزبانيهايي كه آبروي ديگران را مي ريزم ، گواهي به باطل ، غيبت مؤمن در پسشت سر وي و بدزباني در پيش ‍ روي او و... خداوند! تو اين زشتيها و آفات گفتار را از من دور ساز و زبانم را در مسير حمد و ستايش خود گويا كن .

پرهيز از نفاق و دورويي

اللهم ! واعصمنابه (بالقرآن ) من ... دواعي النفاق ... (581)

خداوند! ما را به وسيله قرآن از انگيزه هاي منافقانه و گرايش به نفاق ، مصون بدار.

امام سجاد - عليه السلام - در عبارتي ديگر نفاق را چنين معنا و ترسيم كرده است : كم من باغ بغاني بمكائده و نصب لي شرم مصائده ... انتظار لا نتهاز الفرصة لفريسته ، و هو نظهر لي بشاشة الملق ، و نيظرني علي شده الحنق . (582)

چه بسيار كساني كه با مكر و خدعه به من ستم كردند و دامهاي شكارشان را در پيش پايم گستردند و در انتظار فرصت مناسب نشستند در حالي كه به ظاهرا با من خوشرويي مي كردند، در اعماق دل مرا به خشم مي نگريستند...

جهاد اكبر و پرهيز از شهوات

اللهم اني اعوذبك من ... متابعة الهوي ، و مخالفة الهدي ... (583)

خداوند! به تو پناه مي برم از پيروي هواي نفس و مخالفت با راه هدايت .

و اعدني و ذريتي من الشيطان الرجيم .. ان هممنا بفاحشة شجعنا عليها، و ان هممنا بعمل صالح ثبطناعنه ، يتعرض لنا بالشهنات و نيصب لنا بالشبهات . (584)

پروردگارا! من و نسلم را از تزويرها و دسيسه هاي شيطان پناه بده ، چه اين كه هرگاه ما به كار زشتي رو آورديم ، شيطان ، پناه بده ، چه اين كه هرگاه ما به كار زشتي رو آورديم ، شيطان ما را تشجيع و دليري مي دهد تا بي باكانه آن را مرتكب شويم و هر گاه رو به كارهاي نيك آورديم ما را از آن باز مي دارد، شيطان در حقانيت دين و بشارتهاي و تهديدهاي انبيا به شك مي اندازد.

امام سجاد - عليه السلام - در ادامه اين سخنان ، يكي از عوامل مقابله با شيطان و دسيسه هاي شيطاني را نيايش و التجا به درگاه خدا مي داند و بيان مي دارد:

اللهم فاقهر سلطانه عنا بسلطانك حتي تحبسه عنا بكثرة الدعاء فنصبح من كيده في المعصومين بك . (585)

خداوندا! سلطه شيطان را با نيروي خودت از ما بازدار وتوان شيطان را مقهور ساز تا آنجا كه به وسيله دعا ونيايش ما به درگاه تو شيطان قادر به تسلط بر ما نگردد و در نتيجه از دامها شيطان برهيم و در زمره ايمني يافتگان از گناه و معصيت قرار گيريم .

مواضع سياسي اجتماعي امام سجاد - عليه السلام -در صحيفيه سجاديه

دعاهاي صحيفه كه از جهتي راز و نياز با خداست ، در بعدي ديگر راز و رمزي ميان امام شيعيان اوست .

محتواي نيايشهاي صحيفه ، علاوه بر عقايد اصولي و مسائل اخلاقي ، به شكلي ظريف ترسيم گر بينش سياسي امام و موقعيت و شرايطي است كه حضرتش در آن بسر مي برده است .

عمده ترين موضوع مورد ادعاي شيعه از آغاز، مساله امامت و فضيلت اهل بيت پيامبر - صلي الله عليه وآله - و صلاحيت آنان براي خلافت بوده است و همين موضوع مهمترين مساله مورد انكار قدرتها و حكومتهايي بوده كه پس از پيامبر - صلي الله عليه وآله - تكيه بر مسند حكومت زدند و جز مدتي اندك - دوران خلافت علي - عليه السلام - ائمه را از حق مسلمشان كه رهبري امت در بعد حيات ديني و سياسي و اجتماعي بود، منع كردند!

امام سجاد - عليه السلام - همانند پدرش حسين ين علي - عليه السلام - و جدش علي بن ابي طالب - عليه السلام - از مقام امامت و جايگاه ائمه درنظام رهبري امت دفاع كرد، اما نه با خطبه هاي آتشيني چون شقشقيه و نه با نهضت خونيني چون نهضت عاشورا، بلكه با با نيايشهايي كه چون نسيم سحري جان شب زنده داران عصر تاريك اموي را به بيداري و مقاومت فرا مي خواند واسرار شيعه را با آنان زمزمه مي كرد!

درودهاي مكرر بر خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله -

تاكيدي بر حقانيت بينش عقيدتي و سياسي شيعه پيامي كه در همه و يا بيشتر دعاهاي صحيفه حضور دارد و از چشم و ذهن هيچ خواننده اي مخفي نمي ماند، صلوات و درود بر پيامبر و خاندان اوست .

تكرار اين درودها قبل از مطرح ساختن هر آرزو و استدعا از درگاه خدا، تحليلها و تفسيرها متعددي را مي تواند به دنبال داشته باشد.

ما بدون اين كه ساير تحليلها را انكار كنيم بر اين باوريم كه تكرار صلواتها و اصرار امام بر مطرح ساختن نام خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله -، آن هم قبل از هر درخواست و حاجت خواهي از درگاه خدا، در بردارنده پيامي اعتقادي - سياسي است .

درستي اين اعتقاد آن گاه آشكارتر خواهد گشت كه عصر تحريك حاكميت امويان و اقدامهاي ضد علوي آنان را در جهت محوتشيع مورد توجه قرار گيرد.

در عصري كه راويان وابسته به دربار و مغرض ، كرامتهايي دروغين براي حاكمان ناصالح مي تراشند و در خاموش ساختن نام و ياد خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - و علي - عليه السلام - تلاشي پيگير دارند، مطرح ساختن نام ائمه به عنوان اذكار مقدسي كه در استجابت دعاها نقش دارد و موجب جلب رحمت و غفران و فضل الهي مي شود، حركتي صرفا عبادي نيست بلكه عبادتي است سراسر سياست و مناجاتي است سراسر پيام و قيام .

افسوس كه بسياري از اهل مناجات ، سر نهفته اين درودها را آن گونه كه بايد نيافتند و دعا صلوات را مايه انزوا و سكوت قرار دادند غافل از اين كه درود بر خاندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - در عصري كه امام مي زيست ، كوبنده ترين شعار عليه حاكميت غاصبان خلافت بود، شعاري كه موضع سياسي و بينش اعتقادي را در خود نهفته داشت .

تصريح امام به جايگاه سياسي ائمه - عليه السلام -

رب صل علي اطائب اهل بيته الذين اخترتهم لامرك و جعلتهم ... حفظة دينك و خلفا ك في ارضك و حججك علي عبادك (586)

پروردگار! برپاكيزگان از خاندان پيامبران درود فرست ؛ آنان را كه براي امر دين و هدايت مؤمنان برگزيدي و ايشان را حافظ دين و جانشينان خويش در زمين و حجت بر بندگانت قرار دادي .

امام سجاد - عليه السلام - در اين عبارت به چند نكته اساسي تصريح كرده است :

1- الهي بودن منصب و مقام ائمه معصومين - عليه السلام - .

2- ويژگي ائمه و معصومين در ميان خاندان پيامبر و اين كه همه همسران و خويشاوندان پيامبر - صلي الله عليه وآله - از مرتبه طهارت و عصمت برخوردارند نبوده اند.

3- معصومين - عليه السلام - از خاندان پيامبران - صلي الله عليه وآله -، پس از آن حضرت پاسدار دين و ارزشهاي معنوي هستند.

4- معصومين - عليه السلام - علاوه بر رهبري معنوي ، در نظام اجتماعي نيز برخوردار از مقام خلافت الهي هستند و تازماني كه آنان در ميان امت هستند، رهبري دين و دنياي مردم ، حق ديگران نيست .

افشاگري امام عليه غاصبان خلافت

اللهم ان هذا المقام (اي الخلافة ) لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك في الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها قد ابتزوها... حتي عاد صفوتكم و خلفائك محرقة عن جهات اشراعك و سنن نبيك متروكة . (587)

خداياي ! اين مقام (مقام خلافت و رهبري و سياسي امت ) از آن جانشينان و برگزيدگان توست و در خور شخصيتهاي اميني است كه در جايگاه عالي ويژه خود قرار دارند، ولي اين مقام امامت ، مغلوب و مقهور شدند. حكم تو تغيير داده شد و كتاب توپشت سر قرار گرفت و واجبات تو از شيره اصيلش منحرف شد و روشهاي پيامبر - صلي الله عليه وآله - ترك گرديد!

ترويج امام علي - عليه السلام - از آرمان حاكميت ائمه - عليه السلام -

اللهم .. و عجل الفرج و الرواح و النصر و التمكين و التاييدلهم .

بارالها! در فرا رسيدن فرج و گشايش دشواريها و نيز پيروزي وسر فرود آوردن مردم براي ائمه - عليه السلام - و قرار گرفتن امكانات در اختيار ايشان تعجيل نما!

امام سجاد - عليه السلام - در روزگار استبداد اموي و حرمان شيعه ، به شيعيان خود با اين پيامها مي آموزد كه روح انتظار اميد و آرمانخواهي را در خود زنده نگاه دارند و از درگاه خداوند اميد فرا رسيدن حاكميت حق و حكومت الهي را داشته باشند.

تاكيد امام - عليه السلام - بر پاسداري از حريم دين و مقابله با باطل

اللهم صل علي محمد و آله ، و وفقنا... للامر بالمعروف و لنهي عن المنكر و حياطة الاسلام ، و انتقاص الباطل و اذلاله و نصرة الحق و ان عز. (588)

معبود! بر محمد و خاندان او درود فرست و به ماتوفيق عطا كن براي امر به معروف و نهي ازمنكر و پاسداري از اسلام و نكوهش و تضعيف باطل و ذليل ساختن آن و ياري در شرايطي كه حق مورد هجوم است .

حمايت از مظلوم و مقابله با ظالم

امام سجاد - عليه السلام - به گواهي تاريخ نه لحظه اي در كنار ظالمان و حاكمان مستبد قرار گرفت نه از ايشان حمايت كرد نه حتي از حمايت مظلومان دريغ نمود ولي براي بيدار ساختن خفتگاني كه با مشاهده بي عدالتيها و جباريتها چشم بر هم مي نهادند و خود را به غفلت مي زند، با زبان دعا، به نكوهش ياوران ظلم و عناصر بي تفاوت در برابر بي عدالتيها پرداخته ، چنين بيان مي داشت :

اللهم اني اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتي فلم انصره ،.. و من حق ذي حق لزمني لمؤ من فلم اوفره . (589)

خداوند! من ازاين مظلومي برابر چشمان من مورد ستم قرار گرفته باشد و او را ياري نكرده باشم ، از درگاه تو پوزش مي طلبم ... و از هر حقي كه از ناحيه مومني بر عهده من بوده است و من آن را به جا نياورده ام ، عذر مي جويم .

امام - عليه السلام - در نيايشي ديگر به خداوند چنين عرضه مي دارد:

و ذبني عن التماس ما عند الفاسقين ، و ال تجعلني للظالمين ظهيرا، و لا لهم علي محو كتابك يدا و لا نصيرا. (590)

خداوندا! مرا از روي آوردن به فاسقان و اظهار نياز نزد آنان ، دور گردان و مرا ياور و پشتيبان ظالمان قرار مده و وسيله عملي ساختن اهداف خائنانه ستمكاران در محو قرآن مگردان .

هر چند خلافت را در دست ناصالحان مي بيند و حق رهبري ديني و اجتماعي ائمه را مورد هجوم حكام مي داند اما از آنجا در بينش امام ، مساله اسلام و نكوهش و تضعيف باطل و ذليل ساختن آن و ياري حق در شرايطي كه حق مورد هجوم است .

امام سجاد - عليه السلام - به گواهي تاريخ نه لحظه اي در كنار ظالمان و حاكمان مستبد قرار گرفت ، نه از ايشان حمايت كرد و نه حتي از حمايت كرد و نه حتي از حمايت مظلومان دريغ نمود ولي براي بيدار ساختن خفتگاني كه با مشاهده بي عدالتيها و جباريتها چشم بر هم مي نهادند و خود را به غفلت مي زند، با زبان دعها، به نكوهش ياوران ظلم و عناصر بي تفاوت در برابر بي عدالتيها پرداخته ، چنين بيان مي داشت :

اللهم اني اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتي فلم انصره ،... و من حق ذي حق لزمني لمومن فلم اوفره . (591)

خداوند! من از اين كه مظلومي در برابر چشمان من مورد ستم قرار گرفته باشد و او را ياري نكرده باشم ، از درگاه تو پوزش مطلبم ... و از هر حقي كه از ناحيه مومني برعهده من بوده است و من آن را به جا نياورده ام ، عذر مي جويم .

امام علي - عليه السلام - در نيايشي ديگر به خداوند چنين عرضه مي دارد: و ذبني التماس ما عند الفاسقين و لا تجعلني للظالمين ظهيرا، و لا لهم علي محو كتابك يدا و لا نصيرا. (592)

خداوند! مرا از روي آوردن به فاسقان و اظهار نياز نزد آنان ، دورگردان و مرا ياور و پشتيبان ظالمان قرار مده و وسيله عملي ساختن اهداف خائنانه ستمكاران در محو قرآن ، مگردان .

اهتمام امام به حفظ كيان سرزمينهاي اسلامي

امام سجاد - عليه السلام - هر چند خلافت را در دست ناصحان مي بيند و حق رهبري ديني و اجتماعي ائمه را مورد هجوم حكام مي داند اما از آنجا كه در بينش امام ، مساله اسلام گسترش انديشه توحيدي و باورهاي اسلامي در راس اهداف سياسي مكتب امامت قرار دارد و اصولا مساله ولايت در جهت تاءمين صحيح همين اهداف مطرح شده است ، امام - عليه السلام - موضوع حاكمان جبار و ناصالح را از اصل پاسداري از كيان اسلام و سرزمينهاي اسلامي جدا ساخته و به دليل تضادي كه با دستگاه سياسي حاكم دارد، خود را از ساير واقعيتهاي اجتماعي كنار نمي كشد و در برابر تحولات جاري جهان اسلام بي تفاوت نمي ماند، بلكه با صراحت هر چه تمامتر موضع خود را بيان مي دارد و در قبال عواملي كه مرزهاي سرزمين هاي اسلامي را تهديد مي كند، موضع مي گيرد و مسلمانان را براي پاسداراي از مرزهاي تهييج مي نمايد. دعاهاي امام براي مرزداران ، در حقيقت اعلاميه اي است براي بسيج مسلمانان به سوي مرزهاي براي مقابل با دشمنان خارجي اسلام و پايداري از دستاوردهاي سياسي - نظامي مسلمانان .

اين بسيج در شرايطي صورت مي گيرد كه امام ، كمترين اعتماد و دلبستگي به دستگاه سياسي و دولتمردان عصرش ندارد، بلكه در ستيز كامل با آنان است . تشويق مسلمانان از سوي امام براي روي آوردن به جهاد و پاسداري از مرزها، هر چند در ظاهر به تحكيم پايه هاي سياسي حكومت دولتمردان عصر كمك مي كند، اما امام با بينش سياسي ژرف خود و دلبستگي عميقي كه به اسلام دارد، دريافته است كه در شرايط حفظ كيان اسلام در اولويت نخست قرار دارد و با تداوم كيان جامعه اسلامي است كه مي توان به تعيين نوع حكومت و اصلاح حاكمان پرداخت . سخنان امام در اين زمينه سراسر روح و رهنمود و تهييج است .

حماسه اي كه در قامت نيايش ، محراب را با قيام كفر ستيزان و سجده و ركوع مناجاتيان پيوند داده است .

امام در بخشي از اين نيايش بيان داشته است :

اللهم صل علي محمد آله ، و حصن ثغور المسلمين بعزتك ، و ايماتهما بقوتك و اسبغ واسبغ عطاياهم من جدتك اللهم صل علي محمد و آله ، كو كصر عدتهم و اشحذاسلحتخم و احرس حوزتهم و امنع حومتهم و اكف جمعهم و دبر امرهم ... (593)

خداوند! بر محمد - صلي الله عليه وآله - و خاندانش درود فرست و به نيروي شكست ناپذيرت مرزهاي سرزمين مسلمان را استوار و نفوذناپذير گردان با توانگريت ، حاميان قلمرو سرزمينهاي اسلامي را توانايي بخش و عطاكن و از قلرو پايگاهشان حفاظت نما و به دژها و سنگرهايشان استحكام و پايداري ده ! دلهايشان را الفت عطا كن و كارهايشان را تدبير نما و سامان بخش .

ترغيب و تشويق به جهاد

اللهم و ايما غاز غزاهم من اهل ملتك او مجاهد جاهد هم من اتباع سنتك لبكون دينك الاعيل و حزبك الاقوق و حظك الاوفي فلقفه اليسر و هيي له الامر.. (594)

خداوند! هر رزمنده مسلماني كه به ستيز با مشركان و مهاجمان به قلمرو اسلام همت گمارد و يا هر جهادگري كه در راستاي پيروي از دين به جهاد برخيزد تا اين كه دين توبرتري يابد و حزب تو تقويت شود و دستاوردها و منافع اسلام و امتها اسلامي كاملتر شود، خداوند! مشكلات را از پيش پايش ‍ بردار و راهش را هموار ساز و كارهايش را سامان بخش و پيروزي را برايش ‍ تضمين كرده ، ياراني شايسته براي اوتدارك كن ...

بزرگداشت روحيه جهاد و نبرد با دشمنان اسلام

اللهم و ايما مسلم اهمه امر الاسلام و احزنه تحرب اهل الشرك عليهم فنوي غزوي ، اوهم بجهاد فقعد به ضعف او ابطات به فاقة اواخره عنه حادث عنه حادث ... اوجب له ثواب المجاهدين ، و اجعله في نظام الشهداء و الصالحين . (595)

معبود! هر مسلماني كه نگران و دلمشغول كار اسلام و سرنوشت مسلمان است و از اين كه قواي شركت عليه مسلمانان بسيج شده اند، محزون و دل غمين مي باشد و تصميم به نبرد گرفته و يا عزم جهاد داده است ، اما برايش ‍ مشكلي ، كمبودي و يا حادثه اي ناخواسته رخ داده و نتوانسته است به نبرد مهاجمان و بدخوهان بود، خداوند! ثواب جهادگران را به او عطا كن وي به در صف شهيدان و صالحان قرار ده .

ارزش شهادت و مقام شهيدان

الحمدالله ... حمدا نسعد به في السعداء من اوليائه ، و نصربه في نظم الشهداء بسيوف اعدائه . (596)

حمد و ستايش به درگاه خداي يگانه ... حمدي كه در پرتو آن به مرتبه دوستان سعادتمند خدا نايل شويم و در صف شهيداني كه با شمشير دشمنان خدا به شهادت رسيده اند، قرار گيريم .

امام سجاد - عليه السلام - در دعا براي جنگاوران مسلمان و جهادگران راه خدا به درگاه حق عرضه ميدارد:

فاذا صاف عدوك وعدوه فقللهم في عينه ... فان حتمت له بالسعادة و قضيت له بالشهادة فبعد ان يجتاح عدوك بااقتل ، و بعد ان يجهدبهم الاسر و بعد ان تاءمن اطراف المسلمني ، و بعد ان يولي عدوك مدبرين . (597)

خداوند، آن گاه كه رزمنده مسلمان به انگيزه دفاع از قلمرو و اسلام به مصاف با دشمنانت كه دشمنان او نيز هستند - مي رود، شمار نيروهاي دشمن را براي رزمنده مسلمان در نظر گرفته اي و شهادت را برايش رقم زده اي دستيابي وي به اين سعادت و شهادت پس از آن برايش رقم زده اي ، دستيابي وي به اين سعادت و شهادت پس از آن باشد كه دشمن تو را كشته و گروه بازمانده شان را اسير كرده و به نواحي سرزمين اسلامي بخشيده و دشمنان اسلام گريخته باشند.

اهداف والالي جهاد

امام سجاد - عليه السلام - در نگاه جامع و همه جانبه خود به مساله جهاد نبرد با مهاجمان به قلمرو انديشه ها و سرزمينهاي اسلامي ، از ترسيم اهداف و انگيزه هاي ارزشي جهاد فارغ نمانده است ، بلكه با بيان ويژه نيايش به اين مهم نيز پرداخته است .

اللهم و قو بذلك محال اهل السلام و حصن به ديارهم ، و ثمر به اموالهم ، و فرغهم عن محاربتهم لعبادتك و عن منابذتهم للخلوه بك حتي لا يعبد في بقاع الارض غيرك و لا تعفر لا حد منهم جبهه دونك . (598)

بارالها! به وسيله توانمندي جنگاوران مسلمان و ضعف و اضمحلال مهاجمان كافر، پايگاهها و سرزمينهاي اسلامي را قوت بخش دژهاي ديارشان را مستحكم گردان ، اموالشان را بالنده و پرثمر ساز و خاطر شان را از جنگ با دشمنان آسوده نما و براي عبادت و خلوت و راز نياز با خودت به ايشان فراغت و آرامش عنايت كن تا آنجا كه در جاي جاي زمين جز تو مورد پرستش قرار نگيرد و كسي جز به درگاه خداوندگاري تو پپشاني برخاك نسايد.

سخني در پايان

ما در اين بخش تلاش كرديم تا گوشه اي از معارف و مطالب گسترده صحيفه را بنمايانيم ول براستي در انتخاب نمونه هايي از ميان صدها درس و پيام ارزنده كه در صحيفه مطرح شده است همواره احساس حسرت داشتيم و آنچه نه به معناي گزينش برترينها، بلكه تنها به منظور نماياندن جلوه اي است از تابش هماره صحيفه ، جلوه اي كه صاحبان بصيرت را كافي است تا با تاءملي فزونتر و بازنگري در مضامين عالي صحيفه كرانهاي ديگري از معارف الهي و اخلاق و منش اسلامي را بازيابند و بازشناسند.

پاورقي



455- كتب علي بن الحسين زين العابدين (ع ) الي بعض اصحابة .

اعلم رحمك الله ان الله عليك حقوقا محيطه بك في كل حركه تحركتها او سكنه سكنتها ااو منزله نزلتها او جارحه قلبتها و آله تصرفت بها بعضها اكبر من بعض و اكبر حقوق الله عليك ما اوحبه لنفسيه تبارك و تعالي من حقه الذي هو اصل الحقوق و منه تفرع

456- فاما حق الله الاكبر فانك تعبدهع لا تشرك به شيئا فاذا عفلت ذلك باخلاص جعل لك علي نفسه ان يكفيك امر الدنيا و الا خره و يحفظ لك ما تحب منها.

457- و ما حق نفسك عليك فان تستوفيها في طاعة الله ، فتوي الي لسانك حقه و الي سمعك حقه والي تصرك حقه و الي يدك حقها و الي رجلك حقها و الي بطنك حقه و الي فرجك حقه وتستعين بالله علي ذلك .

458- و اما خق اللسان فاكرامه عن الخني و تعويده علي الخير و حمله علي الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة اللدين و الدينا و اعفاوه عن اول الشنعة القليلة القائدة التي لا يؤ من ضررها مع قلة عائدتها و يعد شاهد العقل و الذليل عليه و تزين العاقل بعقله حسن سيرته في لسانه و لا قوه الا باللله العلي العظيم .

459- و اما حق اللسان فاكرامه عن الخني و تعويده علي الخير و حمله علي الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة للذين الدنيا و اعفاره عن الفضول الشنعة القيلة بعقله حسن سيرته في لسانه و لا قوة الا بالله العلي العظيم

460- و اما حق بصرك فغضه عما لا يحل لك وترك ابتذاله الا لموضع عبرد تستقبل بها بصرا و لا قوة الا بالله .

461- و اما حق يدك فاءن لا تبسطها الي الي مالا يحل لك فتنال بما تبسطها اليه من الله العقوبة في الاجل و من ااناس بلسان الائمه في العاجل لك فتنال و لا تقبضها مما افترض الله عليها و لكن وقرها بقبضها عن كثير مما يحل بها بسطها الي كثير مما ليس عليها، فاذا هي قد عقلت و رفت في العاجل و جب لها حسن الثواب في الاجل .

462- و اما حق بطنك فاءن لا تجعله وعاء لقليل من الحرام و لا لكثير و: تقتصد له في الحلال و لا تخرجه من حد التقوية الي حد التهوين و ذهاب المروة وظبطه اذاهم بالجوع و الظمافان الشبع المنتهي بصاحبه الي التخم مكسلة و مثبطة عن كل بر و كرم . و ان الري المنتهي بصاحبه الي السكر مسخفة و مجهلة و مذهبة للمروة .

463- و اما حق فرجك فحفظه مما لا يحل لك و الا ستعانة عليه بغض ‍ البصر فانه من اعون الاعوان ، و كثرة ذكر الموت و التهدد لنفسك بالله و التخويف لهابه . وبالله العصمة و التاييد و لا حول قوة الا بالله .

464- و اما حق الصوم فان تعلم انه حجالب ضربه الله علي لسانك وسمعك و بصرك و فرجك و بطنك ليسترك به من النار و هكذا جاء في الحديث الصوم جنة من النار فان سكنت اطرافك في حجتها رجوت ان تكون محبوبا و ان انت تركتها تضطرب في حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الي ما ليس لها باالنظر الداعية للشهوة و القوة الحارجة عن حد التقيه لله لم تاءمن ان تخرق الحجاب وتخرق الحجاب و تخرج منه و لا قوه الا بالله .

465- و اما حق الصدقة فان تعلم انها ذخرك عندربك و ديعتك التي لا تحتاج الي الاشهاد عذا علمت ذلك كنت بما استودعته سرا اوثق بما استودعته علانية و كنت جديرا ان تكون اسررت اليه امرا علنته و و كان الامر بينك و بينه فيها سرا علي كل حال و لم تستظهر عليه فيما استودعيه منها - شهاد الاسماع لا صارعليه بها كانها اوثق في نفسك لا كانك لا تثق به في تاءدية وديعتك ايك قم لم تمنتن بها علي احد لا نهالك فاذا امتنتنت بها لم تاءمن ان تكون بها مثل تهجين حالك منها الي من مننت بها عليه لان في ذلك فاذا امتننت بها لم تاءمن ان تكون بها مثل تهجين حالك منها الي من مننت بها عليه لان في ذلك ذليل علي انك لم ترد نفسك بها و لواردت نفسك بها لم تمتن بها علي اخد و لا قوة الا بالله .

466- واما حق الهدي فان الهدي فان تخلص بها الا رادة الي ربك و التعرض ‍ لرحمته و قبوله و لا ترديد عين الناظرين دونه فاذاكنت كذالك لم تكن متكلفا و لا متصنعا و كنت انما تقصد الي الله و اعلم ان الله يراد بليسير و لا يراد بالعسير كما اراد بخلقد التيسير و لم يرد بهم التعصثر و كذالك التذلل اولي بك من التدهقن . لان لالكلفة و المؤونة في المتدهقنين . فاءما التذلل و التمسكن فال كلفة فيهما و لا مؤونة عليها لا نهما الخلقة و هماموجودان في الطبيعة و لا قوة الا بالله .

467- ثم حقوق الائمة

فاما حق سائسك بالسلطان فان تعلم انك جعلت له فتنه و انه مبتلي فيك بما جهعله اللههه له عليك من السلطان وان تخلص له في النصيحة و ان لا تماحكه و قد بسطت يده عليك فتكون سبب هلاك نفسك و هلاكه و تذلل و تلطف لا عائه من الرضي مايكفته عنك و لا يضر بدينك و تستيعن عليه في ذلك بالله تعازه و لا تعغنده فانكان فعلت ذلك عققته و عققت نفسك فعرضتها المكوهه و عرضته لمكروهه و عضته للهكة فيك و كنت خليقا ان تكون معينا له علي نفسك و شريكا له فيما اتي ليك و لا قوه الا بالله .

468- و اما حق سائسك بالعلم فالتعظيم له و التوقير لمجلسه و حسن الاستماع اليه و الاقبال عبيه المعونة له علي نفسك فيما لاعني بك عنه من العلم بان تفرغ له عقلك و تحضره فهمك و تزكي له و تجلي به بصرك بترك اللذات و نقص الشهوات وان تعلم انك فيما القي رسله الي من لقيك من اهل الجهل فلزمك حسن التادية عنه الهيم و لا تخنه في تاءدية رسالته و القيام بها عنه اذا تقلدتها و لا حول و لا قوة الا بالله .

469- ثم حقوق الرعيه

فاما حقوق رعيبك بالسلطان فان تعلم انك انما استرعيتهم بعضل قوتك عليهم فانه انما احلهم محل الرعية لك ضعفهم و ذلهم فما اولي من كفاله ضعفه و ذله حتي صيره لك رعية و صير حكمك عليه نافذا، لا يمتنع منك بعرة و لا قوة و لا تستنصر فيما تعاظمه منك الا بالرحمة و الحياطة و الاناة و ما اولاك اذاعرفت ا اعطاك الله من فضل هذه العرة القوة التي قهرت بها ان تكون الله شاكرا و من شكر الله اعطاه فيما انعم عليه و لا قوة الا بالله .

470- فاما حقوق رعيبك بالسلطان فاءن تعلم انك انما استرعيتهم بفضل قوتك عليهم فانه انما احلهم محل الرعيه لك ضعفهم و ذلهم ، فما اولي من كفاكه ضعفه و ذله حتي صيره لك رعية وصير حكمك عليه نافذا، لا يمتنع منك بعرة و لاقوة و لا نستنصر فيما تعاظمه منك الا بالرحمد و الحياطة و الاناة و ما اولاك اذا عرفت ما اعهطاك الله من فضل هذا العرة و القوة التي قهرت بها ان تكون الله شاكرا و من شكرالله اعطاه فيما انعم عليه و لا قوة الا بالله .

471- واما حق رعيتك بالعلم ، فان تعلم ان الله قد جعلك لهم فيما آتاك من العلم و ولاك من خزانة الحكمة ، فان احسنت فيما ولاك من خزانة الحكمة ، فان احسنت فيما ولاك الله من ذالك و قمت به لهم مقام الخازن الشفيق النالمولاه في عبيده الصابر المحتسب الذي اذا راءي ذاجاجة اخرج له من الموال التي في يديه كنت راشدا و كنت لذالك آملا معتقداء و الا كنت له خائنا و لخلقه ظالما لسبله و عزه متعرضا.

472- و اما حق رعيك بملك النكاح ، فاءن تعلم ان الله جعلها سكنا و مستراحا و مستراحا و انسا و واقيد و كذلك كل نعمة الله و يكرمها و يرفق بها و ان كان حقك عليها اغلظ و طاعتكبها الرم فيما احبيت و كرهت مالم تكن معصية فان لها معصية لها حق الرحمة و المؤانسة . و موضع السكون اليها قضاء اليها قضاي اللذة التي لا بد من قضائها و ذلك عظيم و لا قوة الا بالله .

473- و اما حق رعيك بملك اليمين فان تعلم انه خلق ربك ، و لحمك و دمك و انك املكه لا انت صنعته دون الهه و لا خلقت له سمعنا و لا بصرا و لا اجريت له رزقا ولكن اللله كفاك ذلك . ثم سخره لك و اثنمنك عليه و استدعك اياه لتحفظه فيه و تسيرته . فنطمعمه مما تاءكل وتلبسه و لا تكلفه مالا يطيق فاءن كرهت خرجت الي الله منه و استبدلت به ولم تعذب خلق الله و لا قوه الا بالله .

474- فحق امك فان تعلم انها حملتك حيث لا يحمل احد حدا و اطمعتك من ثمرة قبلها ما لا يطعم احد احدا . و انها وقتك بسمعها و بصرها و يدها و رجلها وشعرها و بشرها و جميع جوارهها مستبشرة بذلك فرحة مؤآبلة لما فيه مكروهها و المهار و ثقلها و غمها حتي دفعتها عنك سد الهدرة و اخرجتمك الي الارض فرضيت ان تشبع و تجوع فرضيت ان تشبع تجوع هي و تكسك و تعري و ترورك و تظما و تظللك و تضحي و تنعمك ببؤ سها بالنوم بارقها و كان بطنها لك و عاء، و حجرها لك حواي و ثديهالك سقاء و نفسهالك وقاء، تبشر حر الدنيا و بردها لك و دونك ، فتشكرها علي قدر ذلك و لا تقدر عله الا بعون الله وتوفقه . و اما

475- و اما حق و لدك فتعلم انه منك و مضاف اليك في عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسؤ ول عما و ليته من حسن الادب و الدلالة علي ربة و المعونة عليك فيه و احمدالله و اشكره علي قدر ذلك ولا قوه الا بالله

476- و اما حق اخيك فتعلم انه يدك التي تبسطها و ظهرك الذي تلتجي ، اليه و عزك الذي تعتمد عليه قوتك التي تصول بها فلا تتخذه سلاحا علي معصية الله ولا عدة للظلم بحق الله و لا تدع نصرته عل ينفسه و معنتهه علي عدوة والحول بينه و بين شياطينه و تاءدية النصيحة اليه و الاقبال عليه في الله فان انقاد لبربه و احسن الاجابة و الا فليكن الله اثر عندك واكرم عليك منه .

477- و ام حق امنعم عليك بالاء فان تعلم انه انفق فيك ماله و اخرجك من ذل الرق و وحشته الي عز الحزية و انسها و اطلقك من اسر الملكد و فك عنك حلق العبدية و اوجدك رايحة العز و اخرجك من سجن القهر و دفع عنك العسر و بسط كل بلسان الانصاف و اباحك الدنيا كلها فملكك نفسك وحل اسرك و فرغمك لعبادة ، ربك و احتمل بذلك التقصير في ماله . فتعلم انه اولي الخلق بك بعد اولي رحمك في حياتك وموتك و احق الخق بنصرك و معونتك و مكانفتك في ذات الله ، علا توثر عليه نفسك ما احتاج اليك .

478- و اما حق مولاك الجارية عليه نعمتك فاءن تعلم ان الله جعلك حامية عليه و واقية و ناصرا معقلا و جمله لك وسيلة و سببا بنك و بينه فبا الحري ان يحجبك عن النار فيكون في ذلك ثواب منه في الجل و بحكم لك بميراثه في العاجل اذالم يكن له رحم مكافاة لماانفقته من مالك عليه و قمت به من حقه بعد انفاق مالك فان لم تقم بحقه خيف فليك ان لا يطيب لك ميراثه و لا قوة الا بالله .

479- و اما حق المعروف عليك فاءن تشكره و تدكر معروفة و تنشر له المقالة الحسنة و تخلص له الدعاء. فيما بينك و بين الله سبحانه فانك اذافعلت ذلك كنت قد شكرته سر و علانيه ثم ان امكن مكافاته . بالفعل كافاته و الا كنت مرصد له موطنا نفسك عليها.

480- و اما حق الموذدن فاءن تعلم انه مذكرك بربك و داعيك الي حظك و افل اعوانك علي قضا الفريضه التي افترضهاالله عليك عتشكره علي ذلك للمحسن اليك . و ان كنت في بيتك متهما لذلك ، لم تكن في امر متهما و علم ، انه نعمة من الله عليك لاشك فيها فاءحين صحبة نعمة الله بحمداللله عليها علي كل حال و الا قوة الا باالله .

481- و اما حق امامك في صلاتك فان تعلم انه قد تقلد السفارة فيما بينك و بين الله و الوفادة الي ربك و تكلم عنك و لم تتكلم عنه و دعالك تدع له و طلب فيك و لم تطلب و لم تطلب فيه و كفاك هم القام بين يدي الله و المساء لة له فيك . و لم تكفه ذلك فاءن كان في شي ء من ذلك تقصير كان بهدونك و ان كان اثما لم تكن شريكه فيه ولم عليك فضل ، فوقي نفسك بنفسه ووقي صلاتك تطلاته ، فتشكر له علي ذلك ولا حول و لا قوة الا بالله .

482- واما حق الجليس فاءن تلين له كنفك و تطيب له جانبك و نتصفه في مجاراة اللفظ و لا تغرق في نزع الحظ اذا الحظت و تقصد في اللفظ افهامه اذا لفظت وان كنت الجليس اليه كنت في القيام عنه بالخيار و ان كان الجالس ‍ اليك كان باالخيار و ال تقوم الا باذنه و لا قوة الا بالله .

483- و اما حق الجار فحفظه غائبا و كرامته شاهدا و نصرته في الحالين جميعا، لا تتبع له عورة و لاتبحث له عن سوء لتعرفها، فان عرفتها منه هن غير ارادة منك و لا تكلف كنت لا علمت حصنا و سترا ستيرا لوبحثت الاسنه عنه نعمة تقيل عثرته و تغفر زلته . و لا تذخير حلمك عنه اذا جهل عليك و ال تخرج ان تكون لما به ترد عنه لسان الشتيمه و ترد عنه لسان الشتيمه و تبطل فيه كيد حامل انصية و تعاشره معاشرة كريمه و لا حول ولا قوة الا بالله .

484- و اما حق المستشير فان حضرك له وجه راءي جهدت له في النصيح ة و اشرت عليه بما تعلم انك لو كنت مكانه عملت به و ذلك ليكن منك في رحمة و لين ، فان اللين يونس الوحشة و ان الغلظ يوحش موضع الانس و: لم يححرك له راءي عرف له من تثق برايه و ترضي به لنفسك دالله عليه و ارشدته اليه فكنت لم تاءله خيرا و لم تدخره نصحار و لا حول و لا قوة الا بالله .

485- و اما حق المشير عليك فلا تتهمه فيما لا يوافقك عليه من راءيه اذا اشار عليك فاانما هي الاراء و تصرف الناس فيها و اختلاغهم فكن عليه في راءيه بالخير اذا تهمت راءيه ، فاما تهمته راءيه و حسن وجه مشورته ، فاذا عندك ممن نستحف المشاورة و لا تدع شكره علي مابدا لك من اشخاص راءيه و حسن وجه مشورته ،، فاذا وافقك حمد، اللله و قبلت ذلك مناخيك بالشكر و الارصاد بالمكافاة فيث مثلها فزع لايك و لا قوة الا بالله .

486- و اما حق المستنصح فان حقه ان تودي اليه النصيحة علي الحق الذي تري له انه يحمل و تخرج المخرج الذي يلين علي ماسمعه . و تكلمه من الكلام بما يطيقه عقله فان لككل عقل طبقه من الكلام يعرفه و يجتيبه و ليكن مذهلك الرحمة و لا قوة الا بالله

487- و اما حق الناصح فاءن تلين له جناحك ثم تشرئب له قلبك و تفتح له سمعك حتي تفهم عنه نصيحته ثم تنظريها فان كان و قق فيها للصواب حمدت اله علي ذلك و قبلت منه و عرفت له نصيحته و ان لم يكن وقق لها فيها رحمتة و لم تتهمه و علمت انه لم ءلك نصحا الا انه اخطا ان يكون عندك مستحقا للتهمهة فلا تعبا بشي ء من امره علي كل حال و لا قوة الا بالله .

488- و اما حق الكبير فان حقد توقير سنه و اجلال اسلامه اذا كان من اهل لفضل في الاسلام بتقديمه فيه و ترك مقابلته عند الحصام و لا تسبقه الي طريق و لا تومه في طريق و لا تستجهله و ان جهل عليك تحملت و اكرمه بحق اسلامه مع سنه فانما حق السن بقدر الاسلام و لا قوة الا بالله .

489- و اما حق الصغير فرحمته و تثقيفه و تعليمه و العفو عنه و الستر عليه و الرفق به و المعونة له و الستر عل جرائر حدائته فاءنه سبب و المداراة له و ترك مماحكنه فان رلك ادني لرشده .

490- و اما حق السائل فاعطاوه اذا تقينت صدقه و قدرت علي سد حاجته و الدعاء له فيما نزل به و المعاونة له علي طلبته و ان شككت في صدقه و سبقت اليه التهمة له و لم تعز علي ذلك لم تاءمن ان يكون من كيد الشيطان اراد يصدك عن حظك و يحول بينك و بين التقرب الي ربك فتركته بستره و رددته ردا جميلا و ان غلبت نفسك في امره و اعطيته علي ما عرض في نفسك منه . فان ذلك من زم الامور

491- و اما حق المسوول فحقهعاعطي قبل منه ما اعطي بالشكر له و المعرفة لفضله وطلب وجه العذر فيمعه و حسن به الظن و اعلم انه منع ماله منع و ان ليس التثريب في ماله و ان كان ظالما فاءن الانسان لضلوم كفار.

492- و اما حق من سرك الله به و علي يديه . فان كان تعمدها لك حمدت اللله الا ثم شكرته علي ذلك بقدره في موضع الجزاء و كافاته علي فضل الابتداء و ارصدت له المكافاة ، ان لن يكن تعمدها حمدت الله و شكرته و علمت انه منه ، توحدك بها و احببت هذا اذاكان سببا من اسباب نعم الله عليك وترجو له بعد ذلك خيراء، فان اسباب التعم بركة حيث ماكانت وان كان لم يتعمد و لا قوة الا بالله .

493- و اما حق من ساك القضاء علي يديه بقول او فعل فان كان تعمدها كان العفو اولي بك لما فيه له من القم بك لما فيه له من القم و حسن الاذب مع كثير امصاله من الخلق . فان الله يهول : و لمن نتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل - الي قوله - من عزم الامور و قال عزوجل : و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين هذا في العمد فان لم يكن عمدل لم تظلمه بتعمد الانتصار منه فنكون قد: كافاته في تعمتد علي خطا. و رفقت به ورددته ! لطف ما تقدر عليه و لا قوة الا بالله .

494- و اما حق اهل ملتك عامة فاضمار السلامة و نشر جناح الرحمة و الرفق بمسيئهم و تاءلفهم و استصلاحهم شكر محسنهم الي نفسه و اليك ف .ن احسانه الي نفسه احسانه اليك اذا كف عنك اذاه و كفاك موونته و حبس عنك نفسه فعمهم جميعا بدعوتك و انصرهم جميعا بنصرتك و انزلتهم جميعا منكك منازلهم ، كبيرهم بمزلة لاوالد و صغيرهم بمنزلة الولد و اوسطهم بمنزلة الاخه . فمن اتاك تعاهدته بلطف و رحمة وصل اخاك بمايجب للاخ علي اخيه .

495- و اما حف اهل الذمة فالحككم يهمان تقبل منهم ما قبل الله و تفي بما جعل الله لهم من ذمته و عهده و تكلهم اليه فيما طلبوا من انفسهم و اجبروا عليه و تحكم فيهم بماحكم الله به علي نفسك فيما جري بينك من معاملة و ليك بينك و بين ظلمهم من رعاية ذمة الله والوفاء بعهده . و عهد رسول الله صلي الله علي آله فانه بلغنا انه قال : من ظلم معهد كنت خمصه فاتق الله و لا حول و لا قوة الا بالله

496- فهذعه خمسون حقا محيطا بك لا تخرج منا في حال من الاحوال يجب عليك رعابتهاو العمل في تاءديتها و الا ستعاتته بالله جل ثناوه علي ذلك و لا حول و لا قوة الا بالله و الحمدالله رب العالمين .

497- رك شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار 288؛ زندگاني علي بن الحسين 193؛ رهنمايي گنجينه قرآني بياني 10-11

498- اين حديق از متوكل بن هارون نقل شده و در اول صحيفه ضبط گرديده است .

499- مقدمه صحيفه سجاديه به قلم مرحوم مشكوة .

500- الذريعه 15/19

501- الذريعه 15/18-20

502- الذريعه 13/1281-1327

503- الذريعه : جلد 13/345-395؛ ترجمه و شرح صحيفه كامله ، علامه ميرزا ابوالحسين شعراني ، 12-14.

504- مقدمه صحيفه سجاديه ، سيد محمد مشكوة .

505- الذريعه 15/18

506- شرح صحيفه سجاديه ، سيد محمد باقر داماد 45.

507- مستدرك الوسايل 3/838

508- رهد 39

509- دعاي 1 بخش 10

510- 6/21

511- 2/22

512- 47/14

513- 47/20

514- 47/72

515- 6/21

516- 8و 37/7

517- 16/8

518- 16/10

519- 52/1

520- 2/1

521- 1/18

522- 32/1/3

523- 12، 13/11

524- 32/7

525- 4/2

526- 17/15

527- 4/803

528- 42/8

529- 42/1

530- 42/3

531- 42/5

532- 42/5

533- 42/6

534- 42/8

535- 47/56

536- همان مدر؟

537- 47/66

538- 47/62

539- 47/63

540-53- 47/132

541- 67/56

542- 1/23

543- 46/21

544- 11/4

545- 1/6-7

546- 37/8

547- 48/15

548- 46/16

549- 64/17

550- طه 109

551- 21/4-6

552- 24/18

553- 48/6

554- 24/15

555- 31/30

556- 32/23-26

557- 9/5

558- 6/5-7

559- 5/15

560- 5/15

561- 17/4

562- 12/11

563- 9/4

564- 37/9

565- 1/8

566- 1/9

567- 20/10

568- 42 / 11 و 12.

569- 20 / 1 و 2.

570- 47 / 113.

571- 20 / 26.

572- 35 / 4 و 5.

573- 4و 2/3

574- 47/127

575- 42/16

576- 44/10

577- 8/4-5.

578- 6/18

579- 39/1

580- 20/13

581- 49/12

582- 49/7

583- 8/2

584- 25/7

585- 251/8پ

586- 47/56

587- 48/9

588- 6/18

589- 38/1پ

590- 47/131-132

591- 38/1

592- 47/131-132

593- 27/1-2

594- 27/1-2

595- 27/13

596- 1/30

597- 27/15

598- 27/7