بازگشت

فصل اول : اجمالي از ولادت تا شهادت


ولادت علي بن الحسين عليه السلام

مشهورترين نقل ، در تاريخ ولادت امام سجاد، زين العابدين (ع ) اين است كه آن حضرت در روز پنجشنبه ، پنجم شعبان المعظم سال 38 هجري قمري ديده به جهان گشوده است .

در سال تولد آن گرامي جز سال 38 معروفترين و صحيح ترين نظر شناخته مي شود، (1) برخي از مورخان و محدثان به سال 37 (2) و 36 (3) و حتي 35 (4) اشاره كرده اند.

در روز و ماه ولادت آن امام دو قول وجود دارد. بيشتر مورخان چنان كه يادآور شديم پنجشنبه ، پنجم شعبان را ترجيح داده اند. (5) و برخي ديگر جمعه يا يكشنبه نيمه ماه جمادي الاولي را برگزيده اند.

مكان ولادت

همه منابع حديثي و روايي ، به اتفاق ، زادگاه امام سجاد را مدينه دانسته اند. (6)

برخي نويسندگان مانند ابن جرير طبري امامي در كتاب دلائل الامامه ، حتي به خانه اي كه امام سجاد در آن متولد شده اشاره كرده اند و گفته اند كه آن حضرت در خانه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) قدم به جهان نهاده است . (7)

آنچه براي محققان منشا ترديد شده ، اين است كه اگر سالهاي 38 يا 37 و يا 36 را سالهاي ولادت آن گرامي بدانيم اين سالها مقارن بوده است با جنگ جمل و حضور علي (ع ) و خاندان وي در عراق ، بنابراين حسين بن علي و همسر وي نمي توانسته اند چنين سالهايي را در مدينه باشند. (8)

ولي اين اشكال بآساني قابل پاسخگويي است ، چه اين كه سالهاي ياد شده ، سالهاي بحراني و پركشمكش بوده و حضور علي (ع ) و فرزندان او براي مقابله با اصحاب جمل صورت گرفته است و بعيد نمي نمايد كه در چنين شرايطي ، حسين بن علي (ع ) همسرش را در مدينه گذاشته باشد تا در ميان خويشاوندان و با آرامش كامل ، فرزند خود - علي بن الحسين - را به دنيا آورد.

كنيه و القاب

براي امام زين العابدين (ع )، اين كنيه ها ياد شده است :

ابوالحسن (9)، ابومحمد (10)، ابوبكر (11)، ابوالحسين (12)، ابوعبدالله (13) و ابوالقاسم (14).

در اين ميان ، مشهورترين كنيه آن حضرت نخست ابوالحسن و سپس ابو محمد است .

و اما القاب آن گرامي چنين است :

زين العابدين ، (15) سيد العابدين ، (16) سجاد، (17) ذوالثفنات ، (18) قدوه الزاهدين ، (19) سيد المتقين ، (20) امام المومنين ، (21) زين الصالحين ، (22) منار القانتين ، (23) الزكي ، (24) الامين ، (25) و سيد المجتهدين . (26)

مشهورترين القاب آن حضرت ، سجاد و زين العابدين مي باشد.

پدر و مادر

پدر ارجمند امام سجاد (ع ): امام حسين بن علي (ع ) سيد الشهداء (ع ) مي باشد.

برخي زين العابدين را بزرگترين فرزند حسين بن علي (ع ) دانسته اند (27) ولي از بيشتر منابع تاريخي چنين استفاده مي شود كه علي اكبر - شهيد كربلا - بزرگترين پسر خانواده بوده است و امام سجاد (ع ) از وي سن كمتري داشته است و بر اين اساس زين العابدين را علي اوسط ناميده اند. (28)

مادر بزرگوار آن حضرت ، شهر بان ، دختر يزدگرد - آخرين شاه ساساني - مي باشد. وي طي فتوحات شهرهاي ايران به دست مسلمانان اسير گشت و از ايران به مدينه برده شد و در پرتو حمايت امير المومنين (ع ) آزاد گرديد، به همسري حسين بن علي (ع ) در آمد و افتخار يافت تا مادر امام زين العابدين (ع ) باشد و نه امام معصوم از نسل او پديد آمد.

علي (ع ) درباره او به فرزندش حسين (ع ) سفارش فرمود:

از همسرت - شهر بانو - خوب محافظت و نگاهداري كن و به او نيكي نما، چه اين كه در آينده اي نزديك براي تو فرزندي خواهد آورد كه بهترين اهل زمين خواهد بود. (29)

اين كه شهربانو، در چه سالي ديده به جهان گشوده و در چه سني به همسري حسين بن علي (ع ) در آمده ، و پس از آن چند سال با آن حضرت زندگي كرده است ، مورخان و محدثان نظر قاطعي را ثبت نكرده اند.

نكته اي كه بيشتر تاريخنگاران ياد آور شده اند اين كه وي دختر يزدگرد بوده است و نياكان پدري او عبارتند از: پرويز، هرمز، انوشيروان ، قباد. پدرش ‍ آخرين پادشاه ساساني است كه با فتوحات اسلامي سلسله آنان منقرض ‍ گرديده است . از جمله نامها و القابي كه براي مادر امام سجاد (ع ) ياد كرده اند به موارد ذيل مي توان اشاره كرد:

شهر بانو، شهر بانويه ، (30) سلافه ، (31) غزاله ، (32) سلامه ، (33) خولد (34) برده ، (35)، جهان نويه (36) شهرناز (37)جهان شاه (38) حرار (39) خلوه (40) ام سلمه (41) فاطمه (42) و مريم . (43).

آن بانوي گرامي كه افتخار مادري ولي خدا و زينت عبادتگران را به دست آورده بود سوگندنامه ، پس از ولايت فرزندش ، با فاصله اي بسيار اندك جهان را بدرود گفت و علي بن الحسين در داماد دايه اي پرورش يافت كه هماره او را مادر صدا مي زد. (44)

برخي مورخان گمان كرده اند مادر امام سجاد در واقعه كربلا حضور داشته و پس از شهادت حسين بن علي (ع ) به همسري زبيد در آمده و از او صاحب فرزندي به نام عبدالله شده است . (45)

ولي چنان كه مسعودي و ديگران گفته اند، مادر امام سجاد (ع ) در بيماري پس از وضع حمل وفات يافته است و زبيد با كنيزي ازدواج كرده كه دايه امام سجاد (ع ) بوده و آن حضرت وي را مادر مي خوانده است . (46) و چه بسا همين امر مايه اشتباه تاريخنگاراني چون ابن سعد شده است كه گمان كنند شهربانو در واقعه كربلا حضور داشته و از آن پس به همسري غلامي با نام زبيد در آمده است !

امام سجاد ابن الخير تين

يكي از نامهايي كه امام سجاد (ع ) را با آن مي خواندند ابن الخير تين است و علت اين نامگذاري سخني است مستند به رسول خدا كه : در ميان عرب ، نسل قريش و در ميان غير غرب ، فارسيان نمونه اند. (47)

ابوالاسواد دئلي ، ضمن برشمردن فضايل امام سجاد، علي بن الحسين (ع ) مي گويد:

و ان غلاما بين كسري و هاشم

لا كرم من نيطت عليه التمائم (48)

يعني ؛ پسري كه از يك سوي به نسل هاشميان و از سوي ديگر به نسل فرمانروايان فارس كسري منسوب مي باشد، گرمي ترين و با كرامت ترين فرزندي است كه بر او بازوبند بسته اند (تا از گزند چشم تنگان ايمن بماند).(49)

به هر حال قراين تاريخي و مدارك روايي نشان مي دهد كه مادر امام سجاد - عليه السلام - بانويي ايراني و بزرگزاده بوده است . (50)

همسر و فرزندان

امام زين العابدين (ع ) با توجه به فرزندان زيادي كه براي ايشان ياد كرده اند، همسران متعددي داشته است ، اما در ميان اين همسران ، تنها يكي از ايشان ، از طريق عقد دائم به همسري آن حضرت در آمده بود و ديگران ، كنيزاني بودند كه به وسيله حضرتش خريداري شده و افتخار يافته بودند كه از آن امام فرزندي داشت باشند.

تنها همسري كه از طريق عقد دائم به ازدواج امام سجاد (ع ) در آمده است ، ام عبدالله دختر بزرگوارش - امام حسن مجتبي - عليه السلام - مي باشد.

ام عبدالله از زنان با فضيلتي است كه در بسياري از افتخارهاي معنوي ، در عصر خويش يگانه بوده است . از آن جمله اين كه وي هم دختر امام و هم همسر امام و هم مادر امام مي باشد.

همسري ام عبدالله با امام سجاد، دونسل امامت را به هم پيوند داد (51) و نتيجه اين پيوند، يگانه فرزندي بود كه باقر العلوم نام گرفت (52) و خط امامت را تداوم بخشيد.

اما تعداد فرزندان امام سجاد در كتابهاي تاريخي و حديثي 15،(53) 16 (54)، 17 (55)، و حتي 20 (56) فرزند پسر و دختر ياد شده است .

شيخ مفيد ره نام فرزندان امام سجاد (ع ) را اين گونه آورده است :

1- محمد (ابوجعفر، باقر العلوم (ع ) ) كه مادر وي ام عبدالله دختر امام حسن مجتبي (ع ) بوده است .

2- عبدالله

3- حسن

4- حسين ، كه مادر اينها ام ولد بوده است .

5- زيد

6- عمر، كه مادر آن دو نيز ام ولد مي باشد.

7- حسين اصغر

8- عبدالرحمان

9- سليمان كه هر سه از يك مادر ام ولد بوده اند.

10- محمداصغر

11- علي وي را كوچكترين فرزند امام سجاد دانسته اند.

12- خديجه كه با علي از يك مادر ام ولد بوده اند.

13- فاطمه

14- عليه

15- ام كلثوم كه مادر هر سه آنان ام ولد مي باشد. (57)

آنچه شيخ مفيد در اين زمينه يادكرده ، مورد اشاره برخي ديگر از مورخان نيز قرار گرفته است . (58)

بسياري از فرزندان علي بن الحسين (ع ) داراي اعقاب و نسلي نبوده اند و يا در تاريخ از نسل آنان چيزي ثبت نشده است .

ابن عنبه نسب شناسي معروف ، استمرار نسل امام سجاد (ع ) را تنها از طريق شش تن از فرزندان آن حضرت به نامهاي محمد الباقر (ع )، عبدالله ، زيد شهيد، عمر اشرف ، حسين اصغر و علي اصغر دانسته است . (59) و ابن قتيه در اين زمينه تنها از محمد بن علي الباقر، زيد، عبدالله بن الحسين ياد كرده است . (60)

در ميان فرزندان امام سجاد، با فضيلت ترين ، عالم ترين و شريف ترين فرزند را نخست امام باقر (ع ) و سپس زيد بن علي دانسته اند.

چنان كه از محمد بن منكدر نقل كرده اند:

هيچ كس را نديدم كه در فضيلت با علي بن الحسين برابر كند مگر زماني كه با فرزندش محمد الباقر (ع ) مواجه شدم . (61)

و امام زيدبن علي بن الحسين كنيه اش الوالحسين و يا الولاحسين . معروف به زيد شهيد است .

وي در سال 79 هجري قمري ديده به جهان گشود و به سال 122 هجري قمري در عصر خلافت هشام بن عبدالملك مروان به فرمان او و بدست يوسف بن عمر ثقفي به شهادت رسيد.

او در مبارزه عليه دستگاه مستبد خلافت اموي ، بسيار جدي و صريح بود و در عين اعتقاد و اذعان به امامت ولايت امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) (62)، قيام مسلحانه عليه دستگاه اموي را وظيفه خود مي دانست . مركز اصلي فعاليتي سياسي زيد در كوفه بود و در همان منطقه قيام كرد و به شهادت رسيد.

زيد علاوه بر مبارزات سياسي ، در علم و دانش نيز شخصيتي والا داشت و ابوخالد واسطي كتابي را نام الفقه به وي نسبت داده است كه اگر اين انتساب درست باشد نخستين كتاب فقهي به شمار مي آيد. (63)

رسالت ديني و اجتماعي امام سجاد (ع )

هدف اصلي و نهايي از تحقق و كاوش در زندگي معصومين (ع ) ، در حقيقت شناخت مواضع ديني و اجتماعي و معرفت پيامها و درسها و شيوه عملي ايشان است . زيرا امام يعني جلودار قافله صالحان به سوي ارزشها، امام يعني هدايتگر خلق به سوي خدا. و كساني مي توانند اهل ولايت و رهپوي مسير صلاح و هدايت باشند كه نخست پيشواي خود را آن گونه كه بايد بشناسند و بر اساس شناخت و معرفت ، وي را الگوي عملي و اعتقادي خود قرار دهند.

مهمترين بعد اين شناخت را در زمينه پيامهاي اعتقادي ، اخلاقي ، اجتماعي ، سياسي و عبادي بايد جستجو كرد و اما شناخت نام ، كنيه و لقب و... اموري است كه جنبه مقدماتي دارد و رهگذري است براي رسيدن به شناخت هاي اصلي و بنياد ديني كه بايد الگو و برنامه عمل و عقيده قرار گيرد. اكنون ما، در فصل آغازين اين كتاب و در بررسي اجمالي زندگي امام سجاد (ع ) از ولادت تا رحلت دريغمان آمد كه حتي اشاره اي هم به موضوع اصلي اين تحقيق نداشته باشيم . زيرا بيم آن مي رود كه ساده انديشاني گمان كنند شناخت زندگي امام سجاد - عليه السلام - خلاصه شده است در: شناخت زمان ولادت ، مكان ولادت نام پدر و مادر، همسران و فرزندان و... و بس !

بديهي است كه فصلهاي آينده كتاب ، دقيقا در راستاي شناخت ابعاد اصلي زندگي امام سجاد - عليه السلام - مي باشد و چون در اين بخش ، نظر به ترسيم اجمالي بيوگرافي آن حضرت است ، به همين تذكر و ياد بسنده مي كنيم .

شهادت

امام سجاد، اسوه زهد و تقوا و نمونه صبر شكيبايي و مظهر آميختگي علم و حلم پس از ايفاي وظيفه الهي خود و حفظ ارزشهاي دين و پاسداري از تشكل شيعي در سخت ترين ادوار سياسي - اجتماعي -، در سال 95 هجري قمري به لقاي پروردگار و وصال معبود خويش شتافت .

در تاريخ وفات آن حضرت سال 94، (64) 95 (65) و 96 هجري قمري (66) گفته شده است ولي پيشينه دارترين و معتبرترين نقل مربوط به سال 95 هجري قمري مي باشد.

البته جز اين نقلها، برخي مورخان به سالهاي 92، (67) 93، (68) 99، (69) 100(70)نيز اشاره كرده اند. بنابراين ، اگر نقل مشهور را در سال ولادت و نيز رحلت امام سجاد - عليه السلام - سال 38 هجري و 95 قمري - ملاك قرار دهيم ، عمر شريف وي هنگام وفات 57 سال بوده است . دو سال آن مقارن با روزگار خلافت علي بن ابي طالب ع ره و ده سال آن در دوران امامت عموي گراميش - حسن بن علي ع و ده سال در روزگار زعامت حسين بن علي ع بوده و 34 سال آن به دوران امامت خود آن حضرت اختصاص داشته است .

و اما آرا در زمينه ماه و روز رحلت آن حضرت نيز مختلف است . بيشتر نويسندگان ورز دوازدهم محرم را متذكر شده اند. (71) و برخي روزهاي 18، 19، 22 و 25 محرم را مطرح كرده اند (72) و نيز نقلي ، روز 14 ربيع الاول را احتمال داده است .

درباره علت وفات امام سجاد - عليه السلام - و چگونگي وفات آن پيشواي صالحان ، عمده تاريخنگاران تصريح كرده اند، وليد بن الملك ، ايشان را مسموم ساخته و آن را حضرت در نتيجه همان مسموميت درگذشته است .

بعضي هم نوشته اند كه هشام بن عبدالملم در روزگار خلافت وليد، امام علي بن الحسين - عليه السلام - را مسموم كرده است .

اما ميان اين دو نظر، تنافي و تعارضي وجود ندارد. زيرا طبيعي است كه هر چند برنامه مسوميت امام سجاد از سوي دستگاه خلافت - وليد - ريخته شده و فرمان آن توسط شخص خليفه صادر گشته باشد، كسان ديگري مجري آن برنامه و فرمان خواهند بود. زيرا مسايل سياسي و اجتماعي و همچنين محبوبيت امام سجاد - عليه السلام - در ميان مردم و معروفيت وي به علم و زهد و تقوا، هرگز به حاكمان اين جراءت را نمي داده است كه به طور مستقيم با آن حضرت رويا رو شوند و به ستيز برخيزند و با زمينه هاي قتل وي را به طور علني فراهم آورند.

بر اين اساس ، بعيد نمي نمايد كه هشام بن عبدالملك به دستور بردارش ‍ وليد مرتكب چنين جنايتي شده باشد و وليد و هشام هر دو كشنده امام سجاد بوده باشند.

مدفن علي بن الحسين (ع )

بدن مطهر زين العابدين (ع ) كنار امام حسن مجتبي (ع ) در قبرستان بقيع مدفون گشت . (73)

بقيع زمين كوچكي است كه بسياري از بزرگان اسلام را در خود جاي داده است . از آن جمله چهار امام شيعه - امام حسن مجتبي (ع )، امام زين العابدين (ع )، امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق - عليه السلام - ميباشد.

در گذشته زمان ، مسلمانان و شيفتگان اسلام و اهل بيت ، به تجليل آبادي اين مكان همت گماشته و براي هر يك از اين بزرگان ، حرم و بارگاهي بنا كرده بودند . اما سوگمندانه ، و هابيان در شوال 1344 هجري قمري اين آثار را تخريب كردند و همه را با خاك يكسان نمودند!از آن اين پس ، رفتار ناشايست و هابيان و حكام حجاز همواره از سوي محافل اسلامي مورد انتقاد شديد قرار داشته و دارد.

در اين مدت تلاشهاي زيادي صورت گرفت تا شديد وضع اسفبار بقيع به صورت نخستين آن برگردد و بي حرمتها پايان يابد. اما علي رغم قولهاي مساعدي كه گاه حكام حجاز داده اند، هرگز قدم مثبتي در اين راستا برداشته نشده است . و در حالي كه شاهزادگان هوسران و خوشگذران در مجلل ترين كاخها به سر مي برند و دشمنان خلق و خدا و بيگانگان و دشمنان اسلام در آن كاخها استقبال مي كنند و ثروت و امكانات جهان اسلام را به پاي غرب و صهيونيسم بين الملل نثار مي نمايند، مرقد بزرگان و شايسته ترين چهره هاي ديني مسلمانان ، چون گورستاني متروك مورد بي مهري و بي اعتنايي قرار دارد و شعائر اسلامي مورد سخت ترين بي حرمتيها واقع شده است !

امامت علي بن الحسين - عليه السلام -

پس از شهادت حسين علي (ع ) در محرم سال شصت و يك هجري ، منصب امامت به علي بن - عليه السلام - منتقل گرديد.

شيعه افتخار يافت كه پس از علي بن ابي طالب (ع ) و حسن بن علي - عليه السلام - و حسين علي - عليه السلام -، زمام رهبري وي را سيد الساجدين ، زين العابدين ، امام سجاد - عليه السلام - عهدار گشت .

امامت سيد الساجدين از سال (61 هجري قمري ) تا سال 95 هجري قمري استمرار يافت .

دوران امامت

مورخان ، دوران امامت علي بن الحسين - عليه السلام - را گوناگون ثبت كرده اند. بعضي 33 (74) سال و برخي 34 (75) سال و بيشتر تاريخنگاران 35 (76) سال و چند ماه را ياد آور شده اند و همين نظريه اخير، راءي مشهور است .

قول ضعيفي هم مدت امامت آن حضرت را 20 سال دانسته است .

(77)اين اختلاف بي شك نتيجه اختلاف در سال رحلت امام سجاد است يعني ؛ مربوط به پايان امامت حضرت است و نه آغاز آن ، زيرا در اين كه محرم سال 61 هجري قمري آغاز امامت زين العابدين - عليه السلام - بوده ، هيچ ترديدي نيست .

دلايل امامت علي بن الحسين - عليه السلام -

دلايل امامت امامان - عليه السلام - به محور عمده باز مي گردد:

الف ) شايستگان علمي و فضيلتهاي اخلاقي و معنوي برتر آن .

ب ) نصوص معتبر و تصريح از سوي پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله - و اما پيشين به امامت ايشان .

البته محور سومي هم وجود دارد كه به نوبه خود شايان توجه است و آن را تحت عنوان كرامات و معجزات و نمودهاي خارق العاده مي توان بررسي كرد.

اين سه محور هر گاه در مجموع مورد بررسي قرار گيرد و در زندگي فردي تحقق و تجسم بيابد، در پيشگاه عقل و منطق ، شرافت و فضيلت و امامت وي پذيرفته خواهد بود و انكار امامت او جز بر اساس هوي و هوس و تعصب و جهالت استوار نمي باشد.

تصريح پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله -

جابربن عبدالله انصاري روايت كرده است :

من در حضور رسول خدا (ص ) بودم در حالي كه حسين بن علي - عليه السلام - در دامان آن حضرت نشسته بود و پيامبر - صلي الله عليه وآله - او را نوازش مي داد. در اين ميان پيامبر (ص ) رو به جانب من كرد و فرمود: اي جابر فرزندم حسين - عليه السلام - در آينده پسري خواهد داشت كه نامش را علي مي نهند و چون روز قيامت شود منادي حق از عرش ندا دهد: سيد العابدين بپا خيزد! در اين هنگام علي بن الحسين وارد محشر مي شود.(78)

اين روايت نيز از پيامبر - صلي الله عليه وآله - نقل شده است كه فرمود:

اذا مضي الحسين قام بالامر ابنه عليه السلام و هو الحجة و الامام ... (79)

يعني : پس از دوران امامت حسين - عليه السلام - فرزندش علي بن الحسين زمام امامت را عهده دار خواهد بود و او حجت و امام است .

حديث لوح

حديث ديگري نيز توسط جابرين عبدالله نقل شده است كه به عنوان حديث لوح مشهور مي باشد. مضمون آن حديث چنين است :

امام صادق - عليه السلام - مي فرمايد: پدرم باقر العلوم به جابربن عبدالله فرمود با تو كاري دارم و دوستدارم در جايي كه غريبه اي نباشد با تو سخن بگويم .

در پي - امام باقر - عليه السلام - به جابر فرمود: مي خواهم چيزي درباره لوح بدانم ؛ آن لوحي كه در دست مادرم فاطمه - عليه السلام - ديده اي .

جابر گفت : به خدا سوگند خدمت فاطمه دختر رسول خدا!آنچه در دست داريد چيست ؟

فاطمه عليها السلام فرمود: اين لوحي است كه از جانب خداوند به پدرم هديه شده است و در آن نام پدر، شوهر و نام فرزندانم كه اوصياي ايشانند ياد شده است .

من از آن بانوي بزرگوار خواستم تا لوح را به من بسپارد تا از آن نسخه اي بردارم و ايشان در خواست مرا پذيرفت و من هم نسخه اي از آن برداشتم .

امام باقر - عليه السلام - به جابر اظهار آمادگي كرد و به خانه رفت و آن نسخه را به همراه آورد. امام باقر (ع ) مي خواند و او را ازروي نوشته خودش ‍ خط مي برد. مطالب نوشته شده در آن لوح ، چنين بود:

به نام خداوند رحمان و رحيم ، اين كتابي است از خداوند عزيز و آگاه كه به وسيله جبرييل برمحمد - صلي الله عليه وآله - خاتم پيامبران نازل شده است ... اي محمد!من تو را بر همه انبيا برترين بخشيدم و اوصيا تو را بر همه اوصيا فضيلت دادم ، حسن را پس از سپري شدن دوران پدرش - علي ابي طالب مخزن علم خويش قرار دادم و حسين بهترين اولاد نسلهاي نخستين و آخرين است و امامت درخاندان اوست . و پس از وي علي ، زين العابدين خواهد بود و... .(80)

در اين حديث نام يكايك ائمه تا حضرت مهدي - عليه السلام - مورد تصريح قرار گرفته است .

شيخ مفيد دلائل متعددي بر امامت سيد الساجدين - عليه السلام - اقامه كرده است و علي بن عيسي اربلي درباره ادله مفيد گفته است : اگر او - مفيد ره - ابتدا حديث پيامبر را نقل مي كرد، نيازي به ساير ادله نبود و در اين باب سخن پيامبر - صلي الله عليه وآله - كافي بود. (81)

تصريح علي بن ابي طالب - عليه السلام -

جابربن عبدالله نيز مي گويد:

هنگامي كه دختر فرمانرواي ساساني - شهر بانو - به همسري حسين بن علي - عليه السلام - در آمد، امير المؤمنين - عليه السلام - به فرزندش ‍ حسين - عليه السلام - فرمود:

از اين بانو، فرزندي نصيب تو خواهد شد كه همانندش بر پهنه زمين نخواهد بود. آن گاه علي بن الحسين - عليه السلام - از آن بانو تولد يافت . (82)

تصريح حسين بن علي (ع )

امام باقر - عليه السلام - مي فرمايد:

زماني كه حسين بن علي (ع ) در كوران مسائل عاشورا قرار گرفت ، دختر بزرگ خويش - فاطمه - را فرا خواند و نوشته پيچيده شده اي را به وي سپرد به گونه اي كه ديگر شاهد آن صحنه بودند - در اين ساعت علي بن الحسين آن چنان بيمار بود كه همگان او را محضر مي پنداشتند - فاطمه پس از آن وقايع ، وصاياي پدر را به علي بن الحسين - عليه السلام - رسانيد. و آن نوشته اكنون نزد ماست .

راوي حديث مي گويد: من از امام باقر - عليه السلام - پرسيدم در آن كتاب چه چيزي نوشته است ؟

امام باقر - عليه السلام - فرمود: آنچه به آن مردم به آن نيازمندند، سوگند به خدا در آن كتاب همه حدود و قوانين ثبت است ، حتي جريمه خراش وارد ساختن به ديگران !(83)

لازم به ياد آوري است كه چنين كتابي با چنين جامعيتي از چيزهايي است كه تنها نزد امامان وجود داشته است .

در روايتي ديگر چنين آمده است : امام صادق - عليه السلام -: وقتي كه حسين بن علي - عليه السلام - عازم عراق گرديد، كتابها و وصيتهاي خويش را به ام سلمه سپرد و زماني كه علي بن الحسين (ع ) بازگشت ، كتابها وصايا را به آن حضرت برگردانيد. (84)

البته ميان اين روايت و روايت پيشين تنافي نيست زيرا آنچه به ام سلمه داده شده است مي توان غير از نوشته كتابي باشد كه به فاطمه بنت الحسين سپرده شده تا به امام سجاد - عليه السلام - برساند.

منحرفان از خط امامت راستين

آنچه در بخش پيشين ياد آور شديم ، تنها بخشي از نصوص و احاديث دال بر امامت علي بن الحسين - عليه السلام - ميباشد و تمامي آنها نيست .

علاوه بر اين نصوص ، چنان كه در بخشهاي ديگر اين كتاب خواهد آمد، موقعيت علمي و منوي و اخلاقي امام سجاد (ع ) خود از ديگر دلايل منصب الهي اوست ولي با اين حال جريانهايي پيدا شدند كه به انيگزه هاي غير الهي و با اهداف شيطاني به انحرافهاي دامن زدند و ذهن گروهي از مردم را نسبت به امامت زين العابدين مخدوش كرده و فرقه هاي منحرف را بيان نهادند.

فرقه كيسانيه نتيجه همين انحراف عقيدتي و معرفتي است كه در جامعه شيعه مقارن با عصر امامت زين العابدين (ع ) شكل گرفت و خطي را در قبال خط امامت راستين - امامت علي بن الحسين (ع ) - به وجود آورد.

البته اين مشكل به همين مورد محدود نشد و بعدهاي فرقه هاي ديگر با شعارهاي و انگيزه هاي متفاوت از پيكر جامعه شيعه چون زخمهايي دردانگيز سربرآودند چونان زيديه (85)،اسماعيليه (86) و واقفيه . (87)

فرقه كيسانيه

فرقه كيسانيه كساني هستند كه از امام علي بن الحسين (ع ) كناره گيري كرده و خود را پيروان محمد حنيفه ( فرزند امام علي ابي طالب - عليه السلام -) معرفي كردند و مدعي شدند كه پس از حسين علي (ع ) محمد حنيفه داري مقام و منصب امامت و ولايت است .

در اين كه چرا اين گروه به كيسانيه شهرت يافته اند، مطالب مختلفي گفته شده است .

برخي گفته اند: چون اين گروه از ياران كيسان خدمتكار امير المؤمنين (ع ) بوده اند و كيسان پس از علي (ع ) در زمره شاگردان محمد حنيفه در آمده و بر علوم تسلط خاصي يافته و در آيات و احكام نظريات ويژه اي از او ابراز شده و يارانش با اين خصوصيتها جذاب او شده اند، آنها را كيسانيه ناميده اند. (88)

جوهري مي گويد: كيسان لقب مختارين ابي عبيده ثقفي است و چون اين گروه را مختار رهبري مي كرد، آنها به كيسانيه شهرت يافتند. (89)

شهرستاني در كتاب ملل و نحل چند شاخه براي اين فرقه ياد كرده است كه همه آنها در اعراض از امام سجاد (ع ) و روي آوري به محمد حنفيه مشترك بوده اند و آنها عبارتند: از كيسانيه ، مختاريه ، هاشميه ، بنانيه و رزاميه . (90)

سرشناس ترين و محوري ترين چهره هايي كه در سطح رهبري فرقه كيسانيه مطرحند، نخست محمد حنفيه و سپس مختارين ابي عبيده ثقفي است .

شخصيت محمد حنفيه

محمد حنفيه ، فرزند امير المؤمنين علي (ع ) و مادرش خوله ، دختر جعفر بن قيس مسلمه از قبيله بكر مي باشد كه در جريان جنگ يمامه به اسارت سپاه اسلام در آمده بود.

كنيه محمد حنفيه را ابوالقاسم دانسته اند و گفته شده است كه نام كنيه او به اشاره رسول اكرم (ص ) تعيين شده است .

ابن خلكان حديثي نقل مي كند كه نبايد نام و كنيه پيامبر - صلي الله عليه وآله - را بر شخصي نهاد ولي اين حكم در مورد محمد حنفيه استثنا شده است .(91) ولي برخي بر ابن خلكان ايراد كرده اند كه هر چند حديث نبوي صحيح باشد اما كسي كه به داشتن نام و كنيه رسول خدا (ص ) مفتخر شده و داشتن چنين نامي برايش تجويز گرديده مهدي آل محمد - عليه السلام - است و نه محمد حنفيه . (92) چه بسا كساني كه گفته اند نام و كنيه محمد حنفيه را تعيين كرده و چنين نام و كنيه اي فقط براي او تجويز شده در مصداق ااشتباه كرده اند و تا از اين طريق كرامت ، شرافت و امامت وي را توجيه كرده و مورد تاءييد رسول خدا - صلي الله عليه وآله - قلمداد نمايند.

البته شخصيت محمد حنفيه فاقد امتياز نبوده است چه اين كه وي در جنگ جمل صفين كنار امير المؤمنين دلاوريها داشته و بنابر قولي در جنگ صفين پرچمدار سپاه آن حضرت بوده است و او را به شجاعتهايش ستوده اند. (93)

محمد حنفيه و مساءله امامت

در اين كه آيا محمد حنفيه خود مدعي امامت براي خويش بوده و يا پس از مرگش كساني او را متهم به اين ادعا كرده اند و فرقه اي تشكيل داده اند!آراء مختلفي وجود دارد. از برخي روايات استفاده مي شود كه پس از شهادت حسين بن علي (ع )، شخص محمد حنفيه مدعي امامت شد و با علي بن الحسين (ع ) در اين مساءله به نزاع برخاست .

مرحوم كليني با ذكر سند، از زراره نقل كرده است :

امام باقر فرمود: هنگامي كه حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، محمد حنفيه از علي بن الحسين - امام سجاد (ع ) - تقاضا كرد تا ملاقاتي خصوصي با ايشان داشته باشد.

ملاقات صورت گرفت .

در اين ديدار، محمد حنفيه به علي بن الحسين (ع ) گفت :

اي پسر برادر! تو خود مي داني كه پيامبر اكرم (ص ) درباره امامت علي بن ابي طالب و امام حسن و امام حسين (ع ) وصيت فرمود وايشان را به امامت منصوب داشت ولي هم اكنون كه پدرت حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيده ، در زمينه امامت كسي را معرفي نكرده است . در اين ميان ، من عموي تو و فرزند علي (ع ) هستيم و از نظر سني از تو بزرگترم . از اين رو شايسته است كه منصب امام و رهبري شيعه از آن من باشد و اين حتي را براي من بداني !

امام سجاد به او فرمود:

اي عموي من ! از خداوند بيم داشته باش و آنچه حق توست نيست براي خويش مخواه !تو را نصيحت مي كنم كه از نابخردان نباشي و در اين باره خوب بينديشي . بدان كه پدرم - حسين بن علي (ع ) - بي نصيب از دنيا نرفته است ، او پيش از اين كه متوجه عراق شود، درباره امامت سفارشهاي لازم را كرده و عهدنامه اي نيز نوشته است و من را جانشين خود در امر قرار داده و سلاح پيامبر (ص ) را به من سپرده و اكنون نزد من است .

بنابراين از ادعاي امامت دست بردار كه مايه كوتاهي عمر تو و گرفتاريت خواهد شد.

تو بايد بداني كه خداوند متعال امامت را در نسل حسين (ع ) قرار داده است و اگر براستي از اين ناحيه در شك هستي آماده شو تا نزد حجرالاسود را مطرح ساخت .)محمد حنفيه پذيرفت ، هر دو نزد حجر السود رفتند. امام سجاد فرمود: نخست تو از حجر بخواه تا اگر تو امامي ، بر امامت تو گواهي دهد.

محمد حنفيه پذيرفت ، هر دو نزد حجر السود رفتند. امام سجاد فرمود: نخست تو از حجر بخواه تا اگر تو امامي ، بر امامت تو گواهي دهد.

محمد حنفيه ناگزير رو به حجر كرد و لب به دعا گشود و از خداوند خواست تا حجر را در تاءييد امامت وي به سخن آورد! ولي دعايش نتيجه اي نداد!

آنگاه امام سجاد (ع ) فرمود اگر تو وصي پيامبر - صلي الله عليه وآله - و امام و صاحب ولايت بودي بي شك دعايت مستجاب مي شد. سپس خود دست به دعا برداشت و فرمود:

اسئلك بالذي جعل فيك ميثاق الاوصياء و ميثاق الناس اجمعين لما اخبرتنا من الوصي و الامام بعد الحسين بن علي عليهاالسلام ؟.

يعني تو را سوگند مي دهم به آن كسي كه پيمان انبيا و اوصيا و پيمان همه مردم را در تو قرار داد، كه ما را آگاه و بگويي وصي و امام پس از حسين بن علي (ع ) كيست ؟

ناگاه حجر به جنبش در آمد، گويي كه مي خواهد از جايگاهش جدا شود و سپس از آن شنيده شد: خداوندا گواهي مي دهم كه وصايت و امامت ، پس از حسين علي (ع ) براي بن الحسين (ع ) است .

در اين هنگام ، محمد حنفيه كه به حقيقت پي برده بود، از امام سجاد (ع ) عذر خواهي كرد و به راه افتاد و بنابر نقلي ديگر، خويش را برقدمهاي امام افكند و به ولايت و امامت وي اقرار كرد. (94)

هر چند برخي خواسته اند تا با استناد به اين حديث ، محمد حيفيه را متهم كنند و شخصيت وي را مخدوش شمارند ولي حق اين است كه اگر حديث در مجموع مورد نظر قرار گيرد و پايان آن نيز ملاحظه شود، پرستش محمد حنفيه ناشي از ندانستن بوده و او با طرح مطالب نخستين خود، در خود حقيقت در پي شناخت واقعيت بوده ، و آنگاه كه حق را دريافته ، تسليم شده و امامت امام سجاد - عليه السلام - را پذيرفته است .

از جمله نكاتي كه اين نظر را تاءييد مي كند اين است كه گاه كساني با اين پندار كه محمد حنفيه امام است نزد او مي آمدند ولي محمد حنفيه آنها را به برادرزاده اش علي بن الحسين رجوع مي داد و مي گفت امام ، آن حضرت است . ابوخالد كابلي كه مدت زيادي در خانه محمد حنفيه خدمت كرده بود و ادارات خاصي به وي داشت ، بر اين اعتقاد بود كه محمد حنفيه نيز مانند پدر و مادر و حجت خدا درميان خلق است .

ابوخالد مي گويد: روزي به محمد حنفيه گفتم :

تو را به پيامبر اكرم (ص ) و امير المؤمنين (ع ) سوگند مي دهم كه حقيقت را به من بگويي ! آيا تو خود همان امام و حجت خدا كه اطاعتش بر همگان واجب است ، نيستي ؟

محمد حنفيه گفت :

امام من و امام تو و امام همه مسلمانان ، علي بن الحسين - امام سجاد - است . (95)

در روايت ديگري امام صادق (ع ) مي فرمايد:

ابوخالد كابلي نخست قايل به امامت محمد حنفيه بود ولي بارها شاهد بود كه محمد حنفيه علي بن الحسين (ع ) را با تعبير يا سيدي اي آقاي من مورد خطاب قرار مي دهد! و خطابي سوي كوچكتر نسبت به شخص ‍ بزرگتر صورت مي گيرد.

ابو خالد كه محمد حنفيه را امام مي پنداشت با مشاهده اين موارد با تعجب از محمد حنفيه پرسيد: تو پسر برادرت - علي بن الحسين - را با تعبير يا سيدي مورد خطاب قرار مي دهي در حالي كه ديگران چنين تعبيري ندارد!

محمد حنفيه گفت : علي بن الحسين (ع ) امامت راستين است ، او حجر السود را به شهادت و گواهي طلبيد و حجر به امامت او گواهي داد و بر من ثابت شد كه وي سزاوار مقام امامت است . (96) بر اين اساس ، مي توان دريافت كه محمد حنفيه خود مدعي امامت براي خويش نبوده است و بر فرض كه در مقطعي امر بر او مشتبه بوده و چنين پنداري به او دست داده باشد و در نهايت ، حق را دريافته و به امامت سجاد (ع ) اقرار كرده است .

چنان كه كساني چون ابوالخالد كابلي و سيد حميري در آغاز امر، مي پنداشتند كه محمد حنفيه امام است ولي بعدها بينش صحيح يافتند و در زمره شيعيان امام سجاد - عليه السلام - در آمدند . اما برخي از اين توهم و پندار بي اساس ، در مقام سوء استفاده بر آمدند و با انگيزه هاي متفاوت ، بر امامت محمد حنفيه اصرار ورزيدند و از وي امامي ساختند و قائم آل محمد به شمارش آوردند!

محمد حنفيه و رخداد عاشورا

از ديگر مواردي كه برخي خواسته اند به خاطر آن ، شخصيت محمد حنفيه را زير سؤ ال برده و وي را متهم به جدايي از خط ولايت كنند، عدم شركت او در كربلا و عدم همراهي وي با حسين بن علي (ع ) مي باشد.

شك نيست كه اگر حضور نيافتن وي در كربلا، بدون عذر واقعي بوده و عنوان تخلف از دعوت امام را به خود گيرد، شخص محمد حنفيه از عدالت و وثاقت ساقط خواهد بود ولي سخت نخست در همين نكته است كه آيا شركت نجستن وي در زمره ياران حسين بن علي - عليه السلام - به علت بوده است ؟

اين سؤ ال براي هر كاوشگري كه گام در تحقيق تاريخ آن عصر بگذارد مطرح بوده و خواهد بود.

شخصي به نام مهنابن سنان همين پرسش را از علامه حلي داشته است . او ضمن سؤ الهايي مي پرسد: نظر شما درباره محمد حنفيه چيست ؟ آيا او معتقد به امامت حسين بن علي و حسين علي و امام سجاد (ع ) بوده است و يا خير؟و آيا كناره گيري او از واقعه كربلا بر اساس عذري شرعي و موجه بوده است يا نه ؟ و در صورتي كه تخلف او بدون عذري شايسته باشد، محمد حنفيه و عبدالله جعفر چه وضعي خواهند داشت .

علامه حلي در پاسخ مي گويد: بي ترديد اصل امامت از اركان ايمان است و در كنار اصل توحيد، عدل نبوت و معاد مطرح مي باشد و كساني چون محمد حنفيه عبدالله جعفر برتر و منزه تر از اين هستند كه به اصل امامت پايبند نبوده و در جرگه افراد فاقد ايمان قرار داشته باشند. و اگر محمد حنفيه در ياري امام حسين (ع ) شركت نجسته ، به خاطر بيماري بوده است و چه بسا نمي دانسته است كه سرنوشت برادرش به مساءله جنگ و شهادت منتهي مي شود.

مرحوم مامقاني ، درباره نكته اخير علامه حلي نظر دارد و مي گويد بيماري محمد حنفيه در موقع بازگشت اهل بيت از سفر شام بوده است و نه هنگام حركت حسين بن علي (ع ) به سمت مكه و عراق . از اين رو مامقاني معتقد است كه در حل اين مشكل اين پاسخ بهتر است :

اولا شهداي كربلا افراد معيني بودند كه از آغاز حركت براي حسين بن علي (ع ) چهره آنان معلوم بود و ثانيا"حركت حسين بن علي (ع ) به سمت عراق ، طاهرا عنوان جهاد نداشت تا بر هر مسلماني شركت در آن واجب باشد بنابرين كسي كه مانند محمد حنفيه از واقع امر اطلاعي ندارد به خاطر عدم شركت در چنين سفري ، متهم نمي شود چه اينكه افراد ديگري نيز مانند او در كربلا حضور نداشته اند و اين عدم حضور مايه بي عدالتي آنان شمرده نشده است زيرا است زيرا حسين بن علي (ع ) به آنان تكليف نكرده بود كه در اين سفر همواره او باشيد و با اين بيان ، همراه نبودن آنان با امام در اين سفر، تخلف آنان از امر امام و انحراف ايشان از مساله امامت به حساب نمي آيد.

علاوه بر اين داوريها، حديثي از اميرالمومنين (ع ) در توصيف و مدح محمد حنفيه نقل شده است .

امام علي بن موسي الرضا (ع ) مي فرمايد:

قال امير المومنين : ان المحامده تابي ان يعصي الله عزوجل . قلت : و من المحامده ؟ قال : محمد بن جعفر، محمد بن ابي بكر، محمد بن ابي حديفه و محمد بن امير المومنين ابن الحنفيه (97) رحمه الله عليهم . (98)

يعني : امير المومنين فرمود: چند نفرند كه محمد نام دارند و از معصيت خداوند ابا و اجتناب دارند، و آنها عبارتند از محمد بن جعفر، محمد بن ابي بكر، محمد بن ابي حذيفه و محمد فرزند امير المومنين (كه مشهور به ) ابن حنفيه است ، خدايشان رحمت كند.

البته در كتابهاي تاريخ ، مطالب ديگري نيز به محمد حنفيه نسبت داده اند كه دلايل كافي و مورد اعتماد درباره آنها نقلها مشهود نيست . مانند اين گفته اند: بنا به دعوت يزيد به شام رفته و با او بيعت كرده است . (99)

بسياري از مورخان به اين گونه نقلها اشاره نكرده اند و چه بسا آن را صحيح و شايسته نقل نيافته اند.



چگونگي پيدايش كيسانيه

با بيان اين نكته كه شخص محمد حنفيه مدعي مقام امامت براي خويش ‍ نبوده و سر در خط ولايت معصومين (ع ) داشته است اين سوال جدي مطرح مي شود كه بنابراين چگونه عده اي به امامت وي اعتقاد يافتند و فرقه كيسانيه را به وجود آوردند؟!

آيا ممكن است كسي خود مدعي امامت نباشد ولي كساني به امامت وي معتقد شوند!

پاسخ اين سوال از جهتي روشن و آسان است و از جهت ديگر نياز به بررسي زمينه هاي سياسي - اجتماعي آن عصر دارد.

اصل اين كه كسي مدعي مقامي نباشد ولي عده اي براساس انگيزه ها و توهمهاي خاصي ، براي او مقامها و عناويني بي پايه ، قايل شوند، امري امكان پذير است و تاريخ بروشني از تحقق چنين مساله اي خبر مي دهد: عيسي (ع ) به گواهي قرآن ، هرگز مدعي مقام الوهيت براي خويش نبود و خود را هرگز فرزند خدا نخواند، اما مسيحيان چنين نسبتهايي به او دادند! (100)

عزيز هرگز مدعي نبود كه فرزند خداست ولي يهود چنين نسبتي به او دادند! (101)

بنابراين چندان غير ممكن نيست كه محمد حنفيه تا پايان زندگيش كسي را به امامت خود دعوت نكرده باشد و ادعاي امامت نداشته باشد ولي منحرفان و سود جوياني وي را به دروغ امام خوانده و از مباحثات اوليه محمد حنفيه با امام سجاد (ع ) سوء استفاده كرده باشند.

اما آنچه در اين ميان شايان توجه بررسي است اين است كه چه عوامل و انگيزه هاي سياسي - اجتماعي در پيداش اين انديشه هاي انحرافي و ساختگي دخالت داشته است .

زمينه سياس - اجتماعي پيداش ( كيسانيه )

به طور مسلم آنچه درباره امامت محمد حنفيه از سوي فرقه كيسانيه مطرح شده است مربوط به سالهاي پس از شهادت حسين بن علي (ع ) مي باشد. يعني قابل از سال 61 هجري قمري هرگز نشاني از كيسانيه يا ادعاي امامت از سوي محمد حنفيه براي خويش نيست . پس بستر پيدايش فرقه كيسانيه سالهاي تاريك و پر تشنج و بحراني پس از 61 هجري قمري مي باشد. روزگاري كه تقريبا تمامي نهادها و ارزشهاي ديني جامعه بشدت آسيب ديده و بحراني عقيدتي ، اخلاقي ، سياسي و اجتماعي بلاد اسلامي را تهديد مي كرد!

مساله خلافت به وسيله معاويه تبديل به شاهنشاهي و وراثت شده بود. مردم نه نظارتي بر دستگاه خلافت داشتند و نه حق اظهار نظر. جواني خوشگذران ، بي تعهد و بي تدبير بر جامعه حكم مي راند، بني اميه - نسلي كه بنيانشان بر پايه دين ستيزي و اشرافيت استوار بود - در همه پستهاي حساس و كليدي جامعه اسلامي نفوذ يافته بودند.

حسين بن علي (ع ) به عنوان مشخص ترين چهره ديني و معنوي زمان و فرزند پيامبر اسلام در جنگي نابرابر و با شيوه اي سفاكانه به شهادت رسيده بود.

اين عوامل در مجموع فضايي آكنده از ياس و نااميدي را در قلب مردم پديد آورده و بذر عصيان و طغيان را از يك سو در قلبهايشان كاسته و از سوي ديگر ناكاميها و شكستهاي مكرر روحيه انزواطلبي و آرمانسازي را در مردم تقويت مي كرد.

دستگاه خلافت با آغشته ساختن دستان خويش به خون عزيزترين فرزندان پيامبر (ص ) خود را فاقد كمترين پشتوانه اجتماعي و ديني مي ديد، از اين رو براي حفظ خود راهي جز خشنونت بي حد نمي شناخت .

واقعه حره (هجوم لشكر يزيد به مدينه و اقدام آنان به قتلها و هتك حرمتهاي بسيار) و نيز حمله آنان به مسجد الحرام به وسيله سنگها و منجنيقها، خود گواه بي باكي بني اميه در ارتكاب هر جنايت به ساحت دين و جامعه بود.

در چنين شرايطي ، دردهاي نهفته جامعه در جستجوي مجالي است كه بروز بايد و منتقدان و دردمندان در انديشه يافتن گروه ، تشكيلات و پايگاهي هستند تا در لواي آن عقده هاي خويش را بگشايند

بسياري از شخصيتهاي واقعي و يا دورغين در چنين شرايطي ظهور مي يابند؛ رهبري را به عهده مي گيرند.

رهبران راستين بايد در اين هنگام رسالت الهي خويش را ايفا كنند و نيروهاي مردمي را به سوي رهايي از ظلم و استبداد ياري دهند و رهبري كنند چنان كه به فرموده امير المومنين علي (ع ) گرد آمدن ياران و تجمع مردم پيرامون رهبري ، حجت الهي را بر وي تمام مي سازد و او ملزم به قيام خواهد بود.

اكنون بايد ديد كه موضع امام سجاد (ع ) در قبال اين نوع گرايشهاي اجتماعي چه بوده است .

ما در اين نوشته تحت عنوان زندگي سياسي امام سجاد (ع ) با بياني مف به اين نكته خواهيم پرداخت . اما فشرده سخن اين است كه امام سجاد (ع ) در مقام رهبري قيام مسلحانه عليه بني اميه نبوده است نه بدان جهت كه قيام عليه بني اميه را صحيح نمي دانسته ! و نه بدان جهت كه قيام مسلحانه را جايز نمي شمرده است ، بلكه وقايع تلخ گذشته به روشني ثابت كرده بود كه اين گروهها و جريانهاي سياسي - اجتماعي ، علي رغم همه شعارهاي كوبنده اي كه در مبارزه با استبداد مي دهند، از صداقت و پايمردي لازم برخوردار نيستند.

جريان خوارج در جنگ نهروان ؛

برخورد سران سپاه و نيروهاي رزمي امام حسن مجتبي (ع ) با آن حضرت در جنگ با معاويه و خيانت بسياري از آنان نسبت به رهبري خويش و منتهي شدن جنگ به صلح تحميلي !

از همه آنها مهمتر، خيانت آشكار و شگفت انگيز كوفيان نسبت به حسين بن علي (ع ) و دعوت مصرانه آنان از امام خويش براي در دست گرفتن رهبري سياسي آنان و قرار دادن آن حضرت در برابر انبوه دشمن !

زشت تر از همه ، قرار گرفتن دعوت كنندگان از حسين (ع )، در سپاه يزيد!

همه و همه دلايل روشن و گويايي بود كه وظيفه امام سجاد (ع ) را در اين ميدان مشخص مي ساخت .

با چنين نامرديها كه از مردم زمانش ديده بود، و با آن پاكباختگاني كه در صحنه عاشور از پيكره جهاد اسلامي چونان شاخه هاي نخل بريده شده بودند، مجالي براي اعتماد به توبه تائبان و مدعيان جهاد و مبارزه باقي نمانده بود! و بر فرض كه در آن ميان تائبان صادقي هم وجود مي داشتند، شمار آنان و توانشان به اندازه اي نبود كه اما با اتكا بر آنان جنگي دوباره را عليه امويان سامان دهد - چنان كه منتهي شدن قيام تائبان به شكست ، خود گواه اين واقعيت است - بيشتر مردم آن روزگار ثابت كرده بودند كه در برابر ظلم تاب نمي آورند اما شيفته عدالت هم نيستند! فريادهايشان از درد استبداد است و نه به تمناي آزادي و آزادگي و دينداري !

كسي چون امام سجاد كه چه بسا تا پايان عمر آثار زنجيرهاي اموي را بر اندام داشت و جراحتهاي عميقي كه آنان بر قلبش وارد ساخته بودند تا پايان زندگيش هرگز التيام نيافت ، نمي توانست عداوت حكومت اموي را در دل نداشته باشد.

قلب او از همه امت ملتهب تر بود. درد او از همه شديدتر و فريادش از همه رساتر! اما فريادش را با كه بگويد!

با كوفيان ! يا شاميان !

شايد او را متهم كنند كه شمشير پدر را در نيام فرو برده و بيرون نمي كشد!

اما اين تنها او نيست . قبل از او نيز علي (ع ) بيست و پنج سال سكوت كرد. و آن روز كه به حكومت رسيد، چشم تنگ دنيا داران و جمود انديشان عدلش ‍ را تحمل نكرد! و حسن بن علي (ع ) در نتيجه بي مهري و تزوير يارانش ، دست از نبرد مسلحانه برداشت و...!

اكنون چندان غير منتظره نيست كه تائبان واقعه عاشورا و از پانشستگان آن روز، باز هوس قيام به سرشان راه يافته باشد! و انتظار داشته باشند كه امام سجاد (ع ) به صورت علني رهبري ايشان را بر عهده گيرد!

ولي امام زمينه را مساعد نمي يابد و چه بسا صداقت را در چهره بسياري از آنان نمي خواند!

از اين رو مدعيان قيام و مبارزه بايد در انديشه محوري ديگر باشند!

و شخصيتهاي ديگر اين چنين در برابر امامان راستين ساخته مي شوند!

و در اين دوران است كه قيام مختار و تبليغ وي از محمد حنفيه صورت مي گيرد.

اين كه مختار به چه انگيزه و يا چه عنواني از محمد حنفيه تبليغ مي كرده نكته اي است كه خواهد آمد.

مختار و كيسانيه

مختار بن ابو عبيده بن مسعود ثقفي در سال اول هجرت ، در طائف تولد يافت . در دوران خلافت عمر، همراه پدر به مدينه آمد. پدرش در يوم الجسر كه مسلمانان با ايرانيان در نبرد بودند، كشته شد.

پس از شهادت حسين بن علي (ع )، مختار از سرسخت ترين مخالفان عبيدالله بن زياد به شمار مي آمد. از اين رو او را دستگير كرده ، به زندان افكندند و شكنجه دادند ولي سرانجام با وساطت عبدالله بن عمر (كه شوهر خواهر مختار بود) از زندان رهايي يافت .

مختار پس از مرگ يزيد (سال 56 هجري قمري ) عازم مكه شد تا با عبدالله بن زبير عليه حكومت امويان همكاري كند. اما وجود اختلافات نظرهاي آن دو مانع همكاري ايشان شدند. (102)

مختار به تنهايي در عراق به فعاليت پرداخت و هوا داراني گرد آورد و در صدد مبارزه مسلحانه عليه حكومت امويان بر آمد.

بديهي است كه در هر جامعه به تناسب باورها و معتقدات آن مي بايست براي انگيزش مردم و تشويق آنان به قيام از پايگاهي مورد قبول عامه مردم استفاده كرد.

در محيطي كه مختار براي قيام زمينه چيني مي كرد، گرايشهاي شيعي از ويژگيهاي آشكار آن بود. مردم آن سامان علي رغم همه بي وفاييها و عقب گردهايي كه در حمايت از خاندان علي (ع ) از خويش نشان داده بودند، اما در قلب ، شرافت و فضيلت خاندان علي (ع ) را باور داشتند و از سوي ديگر سستيها و كنديهاي گذشته ، آنان را ملامت مي كرد.

مختار، شرايط را بدرستي دريافته بود، از اين رو مي بايست حركت خويش ‍ را به گونه اي با خاندان علي (ع ) مرتبط سازد. اين است كه در آغاز كار، خود را نماينده محمد حنفيه ، (فرزند علي بن ابيطالب (ع ) معرفي كرد.

چندي نگذشت كه هفده هزار نفر به طور پنهان با او بيعت كردند.

در نخستين مراحل قيام ، والي كوفه - عبدالله بن مطيع - را شكست داد و كوفه را پايگاه مركزي قيام قرار داد.

در مرحله بعد، مختار به موصل لشكر كشيد و بر آن نواحي نيز تسلط يافت .

در اين ميان يكي از اهداف رسمي مختار و لشكريان او، انتقام گرفتن از كساني بود كه در واقعه عاشورا نسبت به خاندان پيامبر (ص ) ظلم روا داشته و در جنگ عليه ايشان گامي موثر برداشته بودند.

او سران سپاه يزيد را كشت ولي پس از شانزده ماه جنگ و نبرد، در سن 67 سالگي به دست مصعب بن زبير به قتل رسيد. (103)

بايد ياد آورد شد كه قبل از قيام مختار، قيام توابين رخ داد، كه رهبر آن سليمان بن صرد بود و به وسيله قواي امويان كشته شد و قيام توابين سركوب گرديد.

مختار پس از اين جريان ، قيام خويش عليه دستگاه امويان را آغاز كرد و طبيعي است كه گروهي از توابين و سركوب شدگان قيام سليمان بن صرد نيز در زمره هواداران مختار قرار گرفته باشند.

تمايز قيام توابين و قيام مختار

فرقي كه ميان اين دو قيام مشهود مي باشد، اين است كه در قيام توابين ، تنها انگيزه قيامگران ، انتقام از قاتلان حسين بن علي (ع ) بود و آنها با اين حركت مي خواستند سهل انگاريها و گناهان گذشته خود را جبران كنند، چه اين كه آنان با شركت نجستن در سپاه حسين بن علي (ع ) وتنها گذاشتن وي در مقابل دشمن ، بشدت خود را مجرم و مستحق عذاب الهي مي ديدند و در صدد بودند به گونه اي آن گذشته تاريك را محو سازند. و جز اين هدفي سياسي يا عقيدتي براي آنان ياد نشده است .

اما در قيام مختار وضع به گونه ديگري است . هر چند قيام مختار همانند قيام توابين شعار انتقام از قاتلان حسين (ع) را از شعارهاي اساسي قرار داده بود اما اهداف ديگري هم در قيام مختار دنبال مي شد كه بيشتر جنبه سياسي داشت .

درباره قيام مختار، مطالب متفاوتي از او نقل شده كه گاه با يكديگر سازگار نيست و همين امر، محققان را به دو نظرگاه ناهمساز منتهي ساخته است .

عقيده مختار درباره امامت علي بن الحسين (ع )

از برخي منابع استفاده مي شود كه مختار نه تنها امامت علي بن الحسين (ع ) معتقد بوده ، بلكه مبارزات خويش عليه دستگاه اموي را فقط به منظور ياري اهل بيت - عليه السلام - و انتقام از قاتلان ايشان صورت داده است و ائمه (ع ) براي او دعاي خير كرده و كارهاي او را ستوده اند.

در قبال اين منابع ، مداركي وجود دارد كه دقيقا خلاف آن را ثابت مي كند و چنين مي نماياند كه مختار از امامت علي بن الحسين (ع ) روي گردانده و به امامت محمد حنفيه - فرزند علي (ع ) و برادر حسين بن علي (ع ) - اعتقاد داشته است و حمايت او از محمد حنفيه و مستند ساختن نهضت خويش ‍ به وي ، باعث پيدايش فرقه كيسانيه شد. و علي بن الحسين (ع ) نه تنها كارهاي او را امضا نكرده ، بلكه از او تنفر و انزجار داشته و حتي او را در مورد طعن و لعن قرار داده است .

رواياتي در مدح مختار

از امام باقر (ع ) نقل شده است :

لا تسبوا المختار قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارلملنا و قسم المال فينا علي العسرة (104)

يعني ؛ به مختار ناسزا نگوييد، زيرا او از قاتلان ما، انتقام گرفت و زمينه ازدواج زنان بي سرپرست ما را فراهم آورد و در شرايط سختي و تنگدستي به ما كمك رسانيد.

در حديثي ديگر چنين آمده است :

مردي از اهل كوفه به حضور امام باقر (ع ) تشرف يافت ، خواست دست امام را ببوسد، امام مانع شد. آن حضرت از او پرسيد: نامت چيست ؟

مرد گفت : من ابومحمد، فرزند مختار هستم .

امام دست او را گرفت و در كنار خود با گرمي جاي داد.

ابو محمد گفت : اي فرزند رسول خدا،، مردم درباره ما پدرم سخناني مي گويند و او اموالي است كه مختار براي ما فرستاده است . او خانه هاي ما را بناكرده و به خونخواهي شهداي ما برخاست ، خداي او را رحمت كند. (105)

در بياني ديگر مختار چنين مدح شده است :

امام باقر (ع ) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند!خداوند پدرت را رحمت كند!هيچ كس حقي از ما نزد كسي نبود، جز اين كه آن را براي ما باز پس گرفت !

از علي بن الحسين (ع ) روايت شده كه فرمود:

الحمدلله الذي ادرك لي ثاري من اعدايي و جزي الله مختار خيرا (106)

يعني ؛ سپاس خداي را كه انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزاي نيك دهد!

روايات ديگري از رسول خدا و امير المؤمنين (ع ) ثبت شده است كه در آنها از مختار به عنوان كسي كه انتقام ذريه رسول خدا را از دشمنانشان مي گيرد، ياد شده است . (107)

چه بسا بر اساس همين روايات ميثم تمار در روزگاري كه مختار زنداني بود به ملاقات رفت و بشارت آزاديش و خونخواهي وي از دشمنان اهل بيت ع را به او داد. (108)

من قال بن عمرو مي گويد: حضور امام سجاد (ع ) رسيدم ، آن حضرت از من پرسيد:: من قال !حرملة بن كاهل اسدي (109) چه شد و در چه حالي به سر مي برد!

منهال مي گويد: عرض كردم وقتي من از كوفه بيرون آمدم او زنده بود.

امام دستها را به سوي آسمان برداشت و سه مرتبه فرمود: خدايا حرارت آهن را به او بچشان !.

منهال مي گويد: من از منزل آن حضرت به سوي كوفه رهسپار شدم ، خبر قيام مختار را دريافت كردم براي ملاقات مختار شتافتم ، لحظه اي رسيدم كه حرمله را دستگير كرده بودند و مختار دستور داد دست و پاي او را قطع كنند و وي را در آتش بسوزانند!ناگاه با ديدن اين منظره گفتم : سبحان الله .

مختار رو به من كرد و پرسيد، آيا سبحان الله گفتن تو دليلي داشت ؟

آنچه ميان من و امام سجاد (ع ) گذشته بود براي مختار نقل كرده و گفتم ، تسبيح من بدان جهت بود كه استجابت دعاي امام سجاد را به دست تو، مشاهده كردم .

مختار از مركب پياده شد، دو ركعت نماز خواند و سجده آن را طولاني ساخت .

پس از نماز او خواستم تا براي صرف غذاي ميهمان من باشد. ولي او گفت : من به سپاس لطف الهي ؟ دعاي امام سجاد را با دست من مستجاب كرده است ، امروز را روزه خواهم بود. (110)

رواياتي در مذمت مختار

حبيب خثعمي از امام صادق (ع ) نقل كرده است :

مختار مطالبي را به دروغ ، منتسب به علي بن الحسين (ع ) مي ساخت و به آن حضرت نسبت مي داد. (111)

يونس يعقوب مي گويد: امام باقر (ع ) مي فرمود:

مختار نامه اي همراه هدايا براي امام سجاد (ع ) فرستاد، اما امام نپذيرفت و نامه را نخواند و فرمود: من هداياي دروغگويان را نمي پذيرم و نامه آنان را نمي خوانم (112)

در حديثي ديگر چنين آمده است :

در روز قيامت ، پيامبر - صلي الله عليه وآله -، علي بن ابي طالب (ع ) و حسن و حسين (ع ) از كنار دوزخ مي گذرند، فردي از ميان آتش فرياد بر مي آورد و پيامبر و امير مؤمنان را به ياري مي طلبد، اما به او توجهي مي طلبم .

رسول خدا از فرزندش حسين (ع ) مي خواهد تا او را شفاعت كند. و او چنين مي كند.

راوي حديث مي گويد: به امام صادق گفتم : آن شخص كيست ؟

امام فرمود: او مختاربن ابي عبيده ثقفي است .

پرسيدم : چرا در آتش مي سوزد؟

امام فرمود: چون در اعتقاد او نسبت به پيامبر و (ع ) خللي بوده است و اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز خللي نسبت به آن دو باشد، در آتش خواهند سوخت . (113)

در رواياتي ديگر، انگيزه مختار از قيام ، رسيدن به سلطنت و قدرت معرفي شده است و در آن روايت اين نكته نيز آمده است كه در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز ذره اي محبت دنيا باشد، خدا آنها را در آتش مي افكند. (114)

از امام سجاد - عليه السلام - نقل كرده اند كه آن حضرت بارها، مختار را نفرين كرده و مي گفت : مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنين گمان كرده است كه به او در مورد امامت سفارش شده است . (115)

شخصيت مختار در نگاه اماميه

هر چند در مورد مختار و قيام او و نقش وي در شكل گيري فرقه كيسانيه ، آراي مختلفي رسيده است . اما در مجموع دو نظرگاه عمده وجود دارد.

الف : برخي از محققان بر اين عقيده اند كه مختار، شيعه اي مخلص و معتقد به امامت علي بن الحسين - عليه السلام - بوده و هدفش از قيام ، تنها براي انتقام از قاتلان اهل بيت بوده و براي كارهاي خويش از سوي امام سجاد (ع ) اذن اجازه داشته است . زيرا اگر جز اين بود براي او طلب رحمت نمي كردند و هدايايش را نمي پذيرفتند .

و اما رواياتي كه در بردارنده مذمت مختار مي باشد، برخي از روي تقيه صادر شده و برخي دلايل سياسي - اجتماعي داشته است .

در اين بينش ، نقش مختار در پيدايش فرقه كيسانيه و انحراف از امامت زين العابدين بكلي مورد انكار قرار گرفته است و او منزه از چنين مساله اي شناخته شده است . (116)

ب - گروهي ديگر معتقدند كه مختار هر چند با قيام خويش ، از قاتلان اهل بيت (ع ) انتقام بايسته اي گرفت و تا اندازه اي جراحتهاي عميق عاشوراييان را التيام بخشيد و هر چند ائمه براي او طلب رحمت كرده اند، ولي همه اينها دليل آن نيست كه او براستي هدفي جز حمايت از اهل بيت نداشته و هواي حكومت در سر نمي پرورانده است .

شاد شدن اهل بيت از برخي كارهاي او دليل رضايت آنان به همه مواضع فكري و عملي وي نيست . او به هر حال خدمتي به اهل بيت كرده است و آنان برايش دعا كرده اند ولي چه بسا در ادعاها و اعتقادها و نيز رفتارشان نارساييها و كجرويهايي هم بوده است .

علامه مجلسي ، پس از نقل حديثي شفاعت حسين بن علي (ع) براي مختار و اين كه مختار دوزخي است ولي به بركت خدمتهايي كه براي اهل بيت انجام داده ، سرانجام مورد شفاعت قرار مي گيرد، مي گويد:

اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفي است كه در باره مختار وارد شده است . با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقين كامل نبوده و از سوي امام معصوم اجازه صريحي در مورد اعمال خويش نداشته است ،

لكن از آنجا كارهاي شايسته بسياري به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاي او قلب مؤمنان از جراحتهاي ستم التيام يافت ، فرجامش به خير و نجات است . در حقيقت مختار مشمول اين آيه از قرآن مي باشد كه مي فرمايد: و دسته اي ديگر هستند كه به گناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم در آميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان را مورد آمرزش قرار دهد (117) و اما من درباره مختار از كساني هستم كه از داوري كردن بازايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماي شيعه اين است كه كارهاي او ارزنده و شخصيت او شايسته مدح است . (118)

انگيزه هاي سياسي در شكل گيري كيسانيه

هر چند محور اصلي سخن در فصل ، بررسي امامت امام سجاد (ع ) مي باشد و از اين رهگذر، به ضرورت ، نگاهي به منكران امامت زين العابدين - كيسانيه - افكنديم تا حجت و منطق و انگيزه آنان را بشناسيم و اين نگاه به بررسي شخصيت محمد حنفيه و مختار به عنوان دو عنصر مطرح در فرقه كيسانيه انجاميد، اكنون به موضوع اصلي باز مي گرديم و از آنچه به اختصار ياد آور شديم ، نتيجه مي گيريم .

شرايط تاريخي - سياسي - اجتماعي عصر امام سجاد (ع ) مي نماياند كه انگيزه هاي سياسي ، بيش از هر انگيزه و دليل ديگر در شكل گيري فرقه كيسانيه دخالت داشته است . زيرا به هر حال مطرح شدن محمد حنفيه در قيام مختار به جاي علي بن الحسين (ع ) يا به دليل تقيه ام سجاد از حضور مستقيم در جريان قيام بوده و از اين رو محمد حنفيه به عنوان نماينده آن حضرت در اين حركت مطرح گشته ولي بعدها از سوي عناصر ناآگاه و يا مغرض نقشي اصيل به او داده شده است !

و يا اين كه براستي محمد حنفيه در اين دوره خود را امام مي شمرده و بعدها در مباحثه با امام سجاد شده است كه امامت از آن زين العابدين است و نه او.

احتمال سوم اين است كه مختار صرفا براي پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بي اين كه اجازه ويژه اي براي پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بي اين كه اجازه ويژه اي از سوي او داشته باشد. و در اين راستا بوده كه مختار از محمد حنفيه به عنوان مهدي (119) ياد كرده تا هواداران و هواخواهان بيشتر را گرد آورد.

احتمال چهارم اين است كه اصولا مساءله امامت محمد حنفيه نه در دوران قيام مختار بلكه در عصر حكومت عباسيان ، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه هاي مبهم و كور گذشته ، مستندهايي براي حكومت عباسيان ، جستجو شده باشد.

هر يك از اين احتمالها كه تقويت شود، اين نكته به دست مي آيد كه به هر حال اعتقاد به امامت محمد حنفيه داراي دلايل علمي و مستند به نصوص و منابع شوعي نيست و شرايط خاص سياسي آن عصر، پنداري فرقه كيسانيه را رقم زده است .

البته از قراين استفاده مي شود كه نخست احتمال سوم و سپس احتمال چهارم نزديكتر به واقع است . زيرا به هر حال مختار براي جذب نيروهاي متمايل به تشييع ناگزير بود خود را به پايگاهي علوي مستند سازد تا قيامش ‍ مشروعيت . مقبوليت عام پيدا كند و بعدها عباسيان نيز براي تضعيف پايگاه امامت ، بشدت نيازمند انديشه اي بودند كه مردم از اطراف بودند كه مردم ائمه معصومين (ع ) ساخته اند و به مركزيتي متوجه سازند كه بر ايشان مساءله ساز نباشد و كيسانيه و اعتقاد و به امامت محمد حنفيه اي كه حضور در زمان ندارد و زندگي را بدرود گفته - و يا به اعتقاد كيسانيه در غيبت به سر مي برد! - همان مركزيت و قبله گاه مور پسند بني العباس بشمار مي رفت .

پاورقي

1- منابعي كه اين نقل را پذيرفته اند، عبارتند از: دلائل الامامه 80 ؛ اصول كافي 2/368 ؛ ارشاد 2/139 اعلام الوردي 151 ؛ مناقب 2/310 ؛ كشف النغمه 2/260 ؛فصول المهمه 201؛ تذكر الخواص 291 ؛ وفيات الاعيان 2/260 ؛ نور الابصار 139.

2- اعلام الوري 251: تذكر الخواص 29: اعيان الشيعه 2/629.

3- سال 36 مقارن با جنگ جمل مي باشد مصباح المجتهد 733 ؛ مصباح كفعمي 29.

4- فيض كاشاني ره تاريخ وفات مادر امام سجاد را سال 35 هجري قمري دانسته است ، اگر اين نقل پذيرفته شود، لازمه آن اين است كه امام سجاد يادر همين سال و يا درسالهاي قبل متولد شده باشد.

5- كشف الغمه 2/260 ؛ فصول المهمة 201 ؛ سعاف الراغبين 216 ؛ نورالابصار الشيعة 1/629

6- ارشاد 2/138: مناقب 3/310 ؛ اعلام الوري 251 ؛ كشف الغمه 2/201 ؛ فصول المهمه 187 ؛ اسعاف الراغبين 216 ؛ نور الابصر 139 ؛ اعيان الشيعه 1/629.

7- دلائل الامامه 80.

8- برخي از نويسندگان معاصر براساس همين شبهه اعتقاد يافته اند كه سال ولادت امام سجاد در 36 هجري قمري بوده است زيرا چنين سالي خاندان علي (ع ) در مدينه حضور داشته اند. ولي اين نظريه ، مخالف راي مشهور مي باشد. رك : زندگاني علي بن الحسين (ع ) سيد جعفر شهيدي 17.

9- دلائل الامامه 80 ؛ اعلام الوري 251 ؛ تاج المواليد ؛ كشف الغمه 2/297.

10- طبقات ابن سعد 5/157 ؛ النجوم الزاهره 1/229 ؛ بحار الانوار 45/329.

11- دلائل الامامه 80 ؛ مواليد الائمه 4 ؛ نور الابصار 139 ؛ اعيان الشيعه 1/679.

12- طبقات ابن سعد 5/157؛ تاريخ الائمه (مجموعه نفيسه ) 28.

13- حبيب السير 2/62.

14- سير اعلام النبلاء 4/386.

15- ارشاد 139؛ اعلام الوري 251؛ تذكره الخواص 298؛ نور الابصار 139.

16- مناقب 4/175؛ تذكره الخواص 291؛ فصول المهمه 201.

17- علل الشرائع 232؛ مناقب 4/175؛ حبيب السير 2/62.

18- كشف الغمه 2/72؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 10/79؛ ارشاد 138.

19- كشف الغمه 2/73 ./

20- همان مدرك .

21- مناقب 4/175؛ كشف الغمه 2/73.

22- مناقب 4/175.

23- حليه الاولياء 3/133؛ مناقب 4/175.

24- كشف الغمه 2/74؛ فصول المهمه 201.

25- تذكره الخواص 291؛ فصول المهمه 201؛ نورالابصار 139؛

26- القاب الرسول و عترته 207.

27- ارشاد 2/136؛ اعلام الوري 251.

28- معارف ابن قتيبه 214؛ تاريخ يعقوبي 2/246 و 264؛ تاريخ طبري 4/347؛ كشف الغمه 2/260؛ و فيات الاعيان 2/429؛ سير اعلام النبلاء 4/321 و 387؛ اعيان الشيعه 1/629.

29- احتفظ بها و احسن اليها فستلدلك خير اهل الارض . اصول كافي 2/369؛ اثبات الوصيه 145؛ اعيان الشيعه 1/629.

30- بصائر الدرجات 335 ؛ شاه زنان ،

اعلام الوردي 250، تدكره الخواص 291، النجوم الزاهره 1/229.

31- معارف ابن قتيبه 214؛انساب الاشراف 3/102؛عيون اخبار الرضا 4/8.

32- طبقات ابن سعد 5/156؛تاريخ يعقوبي 2/303؛صفة الصفوه 2/52؛وفيات الاعيان 2/429.

33- اصول كافي 2/368؛سير اعلام النبلاء 386؛ حياة الحيوان 1/196.

34- مناقب ابن شهر آشوب 3/311 كشف الغمه حياة الحيوان 2/196.

35- همان مدرك

36- مناقب ابن شهر آشوب 3/311

37- مجمل التواريخ و القصص 456.

38- بصائر الدرجات 335؛ اثبات الوصية 145.

39- تاريخ يعقوبي 2/303.

40- تاريخ الائمه (مجموعه نفسيه ) 24.

41- تذكرة الخواص 921.

42- مناقب 3/311

43- همان مدرك .

44- عيون اخبار الرضا 2/128؛ بحارالانورا 46/11؛ اعيان الشيعه 1/629.

45- طبقات ابن سعد 5/211 ش معارف ابن قتيبه 214؛ و فيات الاعيان 2/431.

46- اثبات الوصية 140؛؛ رجال ابن داوود 371-372؛ و اعيان الشيعه 1/629.

47- قال رسول الله (ص ): ان الله من عباده خيرتان ، فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس . كامل مبرد 300 ش اصول كافي كتاب الحجة مترجم ، 2/369؛ فيات الاعيان 2/429؛ اثبات الهداة /214.

48- اصول كافي 2/365 .

49- شاعر از رسم اجتماعي آن روز كه بر بازوي كودكان بازوبند مي بسته اند تا از چشم زخم در امان باشند، بهره جسته است تا نبوغ و نمونگي شخصيت مورد ستايش خود را بيان كن /

50- در اين شهر بانو دختر يزدگزد، آخرين پادشاه ساساني در چه تاريخي از ايران به مدينه انتقال يافته است و به همسري حسين بن علي - عليه السلام - در آمده است . مورخان و محدثان راءي متحدي ندارند و در مجموع سه نظريه را ابراز كرده اند:

الف - از برخي منابع استفاده مي شود كه اسارت شهربانو واعزام وي به مدينه در زمان خلافت عمر

صورت گرفته است رك : اصول كافي 2/369 احقاق الحق 12/54.

ب - گروهي معتقدند كه انتقال شهربانو به مدينه دوران خلافت عثمان رخ داده است رك : تاريخ طبري 3/248؛ عيون اخبار الرضا 2/128؛ المختصر في اخبار البشر 1/561؛ بحارالنوار 46/10.

ج - و بعضي بر اين عقيده اند كه موضوع ياد شده در عصر خلافت امير المؤمنين علي (ع ) تحقق يافته است . رك : كامل مبرد 300؛ تاريخ طبري 4/46؛ ارشاد، 2/138؛ اعلامم الوردي 251؛ كشف الغمه 2/275؛ وفيات الاعيان 2/430.

در اين ميان نشانه هايي وجود دارد كه نظريه نخست را به شدت تضعيف مي كند، از آن جمله اين كه :

1- يزدگزد پس از سقوط مدائن كشته نشده است بلكه پس از آن زمان سالها به حكومت ادامه داده است و ابتدا به حلوان و سپس به جانب قم ، كاشان ، اصفهان ، كرمان و مرو عقب نشيني كرده و درطول اين مسير خانواده و بستگانش را به همراه داشته است . با توجه به اين كه فتح ناحيه جنوبي و شرقي ايران در عهد خليفه دوم صورت نگرفته است ، اسارت فرزندان وي نيز در روزگار خلافت عمر نبوده در اواخر خلافت عثمان يا اوايل خلافت علي - عليه السلام - اتفاق افتاده است .

2- خليفه دوم در سال 23 هجري قمري چشم از جهان بسته است در حالي كه ولادت امام سجاد به عنوان نخستين و آخرين فرزند شهربانو در سال 38-36 بوده است و بعيد مي نمايد كه در طول اين فاصله 15 ساله ، شهربانو به همسري حسين بن علي و فرزندي نياورده باشد. اين قرينه ها مي نمايند كه نظريه صحيح را بايد در احتمال دوم و يا سوم جستجو كرد.

51- اعلام الوري 259؛ مناقب 3/338 كشف الغمه 2/322.

52- برخي تاريخنگاران جز امام باقر - عليه السلام - فرزندان ديگري چون محمد، حسن و حسين و اكبر و عبدالله را فرزندان ام عبدالله شمرده اند. رك : طبقات ابن سعد 5/156؛ انساب الاشراف 3/147؛ تاريخ يعقوبي 2/305،

53- ارشاد 5/154؛ فصول المهمه 206؛ تذكرة الائمه 124؛ نورالابصار 142.

54- اعلام الوري 297؛ كشف الغمه 2/286؛ اعيان الشيعه 1/630.

55- طبقات ابن سعد 5/156.

56- تاريخ آل محمد 127؛ تاريخ گزيده 203.

57- ارشاد 2/154.

58- اعلام الوردي 297؛ كشف اغمه 2/284؛ فصول المهمة 209؛ نور البصار 142

59- عمدة الطالب 138.

60- معارف ابن قتيبه 215-216 .

61- ارشاد 2/159؛ تهذيب 9/352؛ احقاق الحق 12/178.

62- تنقيح المقال 1/668؛ بحارالانوار 47/19.

63- اعلام زركلي 3/98-99.

64- معارف ابن قتيه 215؛ كشف الغمه 4/275؛ كامل ابن اثير 4/238؛ مطالب السئوول 79؛ تذكرة الخواص 341؛ سير اعلام النبلا 4/400 فصول المهمه 208؛ تذكرة الائمه 124؛ بحارالانوار 64/8-13؛ اسعاف الراغبين 220.

65- تاريخ يعقوبي 2/303؛ دلائل الامامة 80؛ تاريخ الائمة ؛ مروج الذهب 3/160؛ اصول كافي 2/372؛ ارشاد 2/139؛ اعلام الوري 251؛ كفاية الطالب 306؛ وفيات الاعيان 2/431؛ مصباح كفعمي 509.

66- تاريخ طبري 5/362

67- احقاق الحق 12/10

68- سير اعلام النبلا 4/400؛ امام حسين و ايران 548.

69- تاريخ يعقوبي 2/303.

70- همان مدرك

71- اعلام الوري 251 مطالب السوول 79

72- كشف الغمه 2 / 297؛ اعيان الشيعه 1 / 629.

73- شعراني در كتاب طبقات احتمال داده است كه مرقد امام سجاد (ع ) در روستايي نزديك مصر قديم باشد ولي اين احتمال بي مورد است و چه بسا آنچه سبب پيدايش اين توهم اين شده ، مزاري باشد كه منسوب به زيدبن علي بن الحسين است و بر اساس برخي نقلها سرزيد شهيد در آنجا مدفون است ، رك : اسعاف الراغبين 221.

74- فصول المهمه 208

75- ارشاد 2/139؛ اعلام الوري 252؛ كشف الغمه 2/276.

76- دلائل الامامه 80؛ كافي 2/372؛ اثبات الوصيه 148؛ بحار46/154.

77- تاج المواليد مجموعه نفسيه 37.

78- المختار مناقب الاخيار، 30؛ مطالب السؤ ول 81؛ الصواعق المرحقه 199؛ سنابيع الموده 332.

79- نفثة المصدور 63.

80- عيون اخبار الرضا 1/41؛ اعلام الوري 261؛ مناقب 1/284؛ اثبات الهداة 2/480.

81- كشف الغمه 2/278.

82- اثبات الهداة 5/216.

83- اصول كافي ، كتاب الحجة ، الاشرة و النص علي بن الحسين (ع ).

84- اصول كافي ، كتاب الحجة ، الاشارة و النص علي علي بن الحسين - عليه السلام -. پ

85- زيديه خويش را پيرو زيدبن الحسين (ع ) مي دانند و امامت باقرالعلوم و امام العلوم و امام صادق و ائمه پس از ايشان را نمي پذيرد. بلكه معتقدند پس از امام سجاد (ع ) زيربن علي كه با شمشير عليه حكومت قيام كرده به شهادت رسيده است ، امام است . البته از منابع تاريخي گواهي در دست نيست كه خود زيد مدعي امامت و منكر مقام ولايي امام باقر و امام صادق باشد. و اصولا جريان فكري و اعتقادي و سياسي زيديه پس از شهادت او شكل گرفته است .

86- باطنيه يا اسماعيليه جرياني است كه پس از وفات اسماعيل بن جعفر شكل گرفته است . اسماعيل در زمان حيات پدرش امام صادق - جهان را بدرود گفت و تا قبل از وفاتش هرگز فرقه اي بدين نام وجودنداشت و اين مي تواند گواهي باشد بر نقش عناصر مغرض و فرصت طلبي در تشكيل اين فرقه پس از مرگ وي .

87- فرقه وافقيه معتقدند كه امر امامت تا زمان امام كاظم تداوم يافته و پس از آن متوقف شده است و علي بن موسي الرضا - عليه السلام - واجد نبوده است . بسياري از پيروان اين فرقه در آغاز دست از انحراف خود برداشتند و به جمع ياران و شيعيان امام رضا (ع ) پيوستند.

88- و فيات الاعيان 4/173.

89- همان مدرك .

90- الملل والنحل 1-2/131-137.

91- وفيات الاعيان 4/170.

92- تنقيح المقال 3/112.

93- وفيات الاعيان 4/171

94- دلائل الامامه 87؛ كافي 2/155؛ اثبات الوصية 143؛ اعلام الوري 253؛ احتجاج 2/316. الغمة 2/309؛ اثبات الهداة 5/233.

95- تنقيح المقال 3/111.

96- همان مدرك .

97- حنفيه لقب مادر محمد بن اميرالمومنين مي باشد. نام آن بانو خوله بنت جعفر بن قيس بوده است . تنقيح المقال 3/111.

98- همان مدرك .

99- انساب الاشراف 3/276 - 296.

100- در قرآن كريم آمده است : و قالت النصاري المسيح ابن الله توبه / 30.

يعني : نصارا گفتند مسيح فرزند خداست .

لقد كفر الذين قالوا ان الله هوم المسيح بن مريم مائده / 17.

يعني : كافر شدند آنان كه گفتند خدا همان مسيح فرزند مريم است .

لن يستنكف المسيح ان يكون عبدالله نساء / 172.

يعني ، مسيح هرگز ابا و پرهيز نداشت از اين كه بنده خدا باشد.

101- و قالت اليهود عزير ابن الله توبه / 30. يعني يهود گفتند: عزير فرزند خداست .

102- مروج الذهب ، مترجم 2/78.

103- مروج الذهب 3/96 - 100؛ مختصر الدول 331؛ سير اعلام النبلاء 4/191؛ اعلام زركلي 8/70 - 71؛ دائره المعارف اسلاميه 1/68 /

104- اختيار معرفة الرجال 125.

105- تنقيح المقال 3/203؛ بحار 45/351.

106- اختيار معرفة الرجال 128؛ مناقب 4/144؛ اثبات الهداة 5/229؛ اعيان الشيه 1/636.

107- تنقيح المقال 3/204.

108- تنقيح المقال 3/204.

109- حرمله كسي است كه در مقاتل به عنوان يكي از عناصر فعال سپاه يزيد در روز عاشورا معرفي شده و نقش عمده وي تيراندازي بوده است كه با همين شيوه برخي از خاندان حسين (ع ) را به شهادت رسانيده است .

110- مناقب 4/133؛ بحار 5/332؛ اعيان الشعيه 1/636.

111- تنقيح المقال 3/204

112- اختيار معرفة الرذجال 125.

113- بحار 45/339.

114- تنقيح المقال 3/205.

115- طبقات ابن سعد 5/158؛ تذكرة الخواص 294؛ تنقييح المقال 3/205.

116- رك : بحار 45/386 سخنان جعفربن نا مصنف هذا الثار.

117- توبه /102

118- بحار الانوار 45/339.

119- در نامه اي كه مختار براي متقاعد ساختن ابراهيم بن اشتر به او داده شده و چنين اظهار داشته كه نامه اي از سوي محمد حنفيه نوشته شده محمد حنفيه بانام محمد مهدي ياد گرديده است ! بحار 45/366.