بازگشت

53 - دعاي آن حضرت در فروتني


فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتين (209) .

خداي شما خدايي است يكتا به او اسلام بياوريد و به صاحبان تواضع بشارت دهيد.

مولاي و ارحمني اذا انقطع من الدنيا اثري و امحي من المخلوقين ذكري و كنت من المنسيين كمن قدنسي (210) .

اي مـولاي مـن ! چـون نـشـان مـن از دنـيـا بـريـده شـود و يـادم در مـيـان آفـريـدگـان زائل گردد، و مانند كسي كه فراموش شده در زمره و گروه فراموش شدگان باشم ، بر من رحم كن !

مـولاي و ارحـمني عند تغير صورتي و حالي اذا بلي جسمي و تفرقت اعضايي و تقطعت اوصالي يا غفلتي عما يراد بي (211) .

مـولاي من ! وقتي كه صورت و حالم دگرگون شود. آنگاه كه بدنم بپوسد و اعضايم از هم بپاشند و پيوندهايم بگسلد، بر من ترحم فرما دريغا بر بي خبري من از آنچه براي من در پيش است .

فروتني

زهري با حالي محزون و اندوهناك خدمت علي بن الحسين (عليه السلام ) رسيد. آن جناب سبب انـدوهـش را سـوال كرد. گفت غصه هايي بر دلم از دست عده اي هست كه به آنها خوبي مي كنم ولي آنها نسبت به من حسد مي ورزند حضرت به او دستور داد راجع به حفظ زبان تا اينكه فرمود: لازم است بر تو كه مسلمين را همانند خانواده خود فرض كني . كسي كه از تـو بـزرگـتر است پدر و كسي كه كوچكتر است فرزند و آنكه هم سن تو است برادر خـويش محسوب نمايي . در اين صورت آيا كسي به ضرر چنين اشخاصي از بستگان خود حـاضـر است ؟ اگر شيطان ترا وسوسه كرد فكر كن از يك مسلمان بهتري در چنين موقعي اگـر او بزرگتر است با خود بگو چگونه من بهترم با اينكه او سبقت ايمان بر من دارد و در ايـمـان جـلوتـر است و عمل نيك بيش از من دارد. چنانچه كوچكتر بود بگو من از او بيشتر گـناه دارم و در گناهكاري بر او پيشي گرفته ام ، پس از من بهتر است و اگر هم سن با تـو بـود مـي گويي من به گناهكاري خود يقين دارم و در معصيت او شك ، پس او بهتر است چون من يقينا گناهكارم و او را نمي دانم ، اگر ديدي ترا احترام و تعظيم مي كنند باز خود را مستحق اين احترام نمودن جزء وظايف و كارهاي پسنديده است ، هر گاه از آنها گرفتگي و بـي اعـتـنـايـي ديـدي بـگـو ايـن بـه واسـطـه گناهي است كه از من صادر شده . اگر اين دسـتـورات را مـراعـات كـنـي دوسـتان تو زياد مي شوند و دشمنانت كم از خوبي آنها شاد خواهي شد و از بدي ايشان متاثر نمي شوي (212) .

پاورقي



209- سوره حج ، آيه 34

210- صحيفه سجاديه دعاي شماره 53

211- همان

212- بحارالانوار، ج 16،ص 44