51 - دعاي آن حضرت در تضرع و زاري (به درگاه خدا)
و اذكـر ربـك فـي نـفـسـك تـضـرعـا و خـفـيـة و دون الجـهـر مـن القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين (200) .
خـداي خـود را در دل از روي تضرع و خوف در صبح و شام ياد كن و از غافلان مباش .( يك لحظه از ياد خدا غافل مباش )
تحمدك نفسي و لساني و عقلي حمدا يبلغ الوفاء و حقيقة الشكر حمدا يكون مبلغ رضاك عني فنجني من سخطك (201) .
جـان و زبـان (از راه سـتـايـش ) و عـقـلم (از راه اعتقاد) ترا مي ستايند. ستايشي كه تمام و كـامـل بـاشـد و به كنه و اصل شكر رسد. سپاسي كه منتهي و پايان خوشنودي تو از من باشد پس از اين رو مرا از خشم (عتاب و كيفر) خود رهايي ده .
دعوتك - يا رب - مسكينا، مستكينا، مشفقا، خائفا، وجلا، فقيرا ، مضطرا اليك (202) .
تـرا خـوانـدم - اي پـروردگـار مـن - در حالي كه مسكين ، زاري كننده ، ترسان ، هراسان ، بيمناك ، بي چيز و بيچاره درگاه توام .
قطره اشك
شيخ عابد حاج عنايت اله نقل كرد كه :
در سال 1331 در راه بازگشت از حج بودم . شب جمعه اي از مني به مسجدالحرام آمدم ، با دو نـفـر از اتـقـيـاء در نـزديـك مـسـجـد مـيـلاد حـضـرت اميرالمومنين (عليه السلام ) نشستم ، مـشـغـول بـه خـتـم امـن يـجـيـب المـضـطـر اذا دعـاه و يـكـشـف السـوء بـه نـيـت تـعـجـيـل در فـرج حـضـرت ولي عـصر (عليه السلام ) شديم . نزديك به دو هزار مرتبه گفته بوديم كه به خواب رفتيم . ناگاه از خواب بيدار شدم ، ديدم كه يكي از دو رفيق از مـسـجـد بـيـرون رفـته است .بسيار محزون شدم . فورا براي تجديد وضو رفتم و با نـهـايـت تـاسـف وارد مـسـجـد شـدم . از عـجـم غير عرب بجز ما دو نفر كسي نبود و از اعراب اهل سنت ، دو سه نفر در حال مناجات بودند.
مـن آمـدم در مـوضـعـي مـشـغـول تـضـرع و زاري شدم ، هنگام سحر بود. ناگاه احساس كردم بـزرگـواري دسـت بـر شـانـه مـن گـذاشـت و فـرمـود: حـال بـسـيـار خـوبـي اسـت ، وقـت بـسـيـار خـوبـي اسـت ، حال بسيار خوبي داري در دعا اهتمام نما.
بـه مـجـرد شـنـيدن اين كلمات بدنم مرتعش گرديد حالم دگرگون شد. چون نظر كردم ، احـدي را نـيـافـتـم و در مـسـجد عجمي نبود. جز رفيقم كه در جاي خود قرار داشت . پس يقين كردم كه آن بزرگوار حضرت ولي عصر (عليه السلام ) بودند(203) .
پاورقي
200- سوره اعراف ، آيه 205
201- صحيفه سجاديه دعاي شماره 51
202- همان
203- عبقري الاحسان - ج 1 - داستان 25