بازگشت

فراز سوم


ياغني الاءغنياء، ها نحن عبادك بين يديك ، و اءنا اءفقر الفقراء اليك ، فاجبر فاقتنا بوسعك ، و لا تقطع رجاءنا بمنعك ، فتكون قد اءشقيت من استسعد بك ، و حرمت من استرفد فضلك . اي بي نياز بي نيازان ، ما بندگاني در اختيار توايم و من نيازمندترين نيازمندانم ؛ پس بيچارگي و نياز ما را به قدرت خود بر طرف گردان و هرگز اميد ما را به نوميدي مبدل نكن كه اگر نوميد فرمايي ، آن كه طلب نيك بختي كرده به شقاوت مبتلا شود و آن كه از تو طلب فضل و رحمت نموده است محروم خواهد شد.

شرح :

مساءله غني و فقر در خالق و مخلوق از سنخ غني و فقير در نظام عقلايي و اجتماعي نيست ، بلكه مساءله از قرار ديگري است كه در فن عرفان و فلسفه ، بحث از آن به طور بسيار مسبوط آمده است .

فقر مخلوق نسبت به خالق در مرحله اصل هستي است و نيز غناي حضرت ربوبي در ارتباط با اصل هستي است . بدان معني كه هستي ، ذاتي حضرت حق است و جمله ما سوي الله محض حاجت و ربط به او هستند؛ يعني حاجت در اصل هستي در ما سوي الله حاكم است كه خدا افاضه لحظه به لحظه مي فرمايد.

بدان معني كه جبران فقر و فاقت از طرف مبداء در نظام مخلوق پيوسته جاري است و گرنه ، گر كند نازي دودمان خلق به ديار عدمستان ثابت است و اثري از هيچ چيز به جاي نمي ماند و در قرآن كريم مي فرمايد : يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد (440) در واقع اين همان فقر و غناي وجودي است .

البته پيداست كه انسان در همه نظام وجودي خود، از قبيل سلامتي ، ثروت ، عزت ، موت ، حيات ، علم ، ايمان ، رفاه ، دوام در زندگي به خداوند محتاج است و هم چنين بايد در تكامل روحي و اخلاقي خود؛ مانند عبادت ، رشد فكر، توفيق در فراگيري علوم ، كرامت هاي روحي و كرامت هاي اخلاقي همه چير را از خداي متعال درخواست كند كه در صورت منع فيض از طرف خداي متعال ، سعادت هرگز ميسور نيست و نتيجه آن جز حرمان از تمامي فيوضات نخواهد بود.

با توجه به اين مقدمات اگر انساني شناخت دقيق به نظام هستي پيدا كند، به خوبي به اين واقعيت مي رسد كه زيرك ترين و زبده ترين فرد در عالم كسي است كه در سلك اطاعت خداوندي درآيد و در بندگي او هيچ گونه كوتاهي ننمايد كه عزت و ذلت ، صحبت و موت و حيات در كف قدرت لايزال اوست .

چشم دل باز كن كه جان بيني

آنچه ناديدني آن بيني

آنچه نشنيده گوشت آن شنوي

و آنچه ناديده چشمت آن بيني

از مضيق حيات در گذري

وسعت ملك لامكان بيني

تابجايي رساندت كه يكي

از جهان و جهانيان بيني

با يكي عشق ورز از دل و جان

تا بعين اليقين عيان بيني

كه يكي هست و هيچ نيست جز او

وحده لا اله الا هو

پاورقي

440- فاطر، 15.