بازگشت

اركان دعا


يكي از نكات بسيار ظريف در آيه كريمه پيشين اين است كه به سه ركن اساسي دعا اشاره فرموده است :

ركن اول ، جاذبه بين داعي و مدعو است كه همان حالت دعا و ارتباط معنوي خالق و مخلوق مي باشد.

ركن دوم ، شخص داعي است كه بايد اين حالت در او يافت شود؛ يعني دعا كننده بايد به راستي خواهان و طالب باشد، زيرا همان طور كه در مباحث قبل گفته شد، بايد زبان سر، ترجمان زبان دل باشد و لذا قلب لاهي (بازيگر) و ساهي (غافل ) نمي تواند داعي باشد.

ركن سوم ، مساءله مدعو است ؛ يعني انسان بداند كه در دعا با چه كسي محشور است ، خداي خود را بشناسد و ديگري را يار و شريك او قرار ندهد.

اكنون هر يك از اين اركان را به طور مبسوط مورد بررسي و تحقيق قرار مي دهيم تا با بصيرت بيشتري به آيين دعا بگرويم و بهتر بتوانيم از اين گنجينه عالم غيب كه به عالم شهادت آمده و در دستور كار بندگان قرار گرفته ، استفاده ببريم .

O ركن اول : جاذبه معنوي

يكي از بزرگ ترين نعمت هايي كه حضرت خداوندي به بندگان خود عطا فرموده ، همين حال عظيم است كه در روايات نيز مورد تاءكيد واقع شده : من اعطي الدعاء اعطي الاجابه : (42) آن كس كه دعا را عنايت كرد، اجابت را نيز عنايت نمود. شيعه و سني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده اند كه الدعاء سلاح المؤ من : (43) دعا اسلحه مؤ من است .

در بحار به نقل از پيامبر آمده است : لا يرد القضاء الا الدعاء : (44) قضاي الهي را چيزي جز دعا برنمي گرداند. و از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود : الدعاء يرد القضاء بعد ما ابرم ابراما، فاءكثر من الدعاء فانه مفتاح كل رحمه و نجاح كل حاجه و لا ينال ما عند الله عزوجل الا بالدعاء و ليس باب يكثر قرعه الا يوشك اءن يفتح لصاحبه : (45) دعا، قضاي الهي را بر مي گرداند، بعد از آن كه قطعي شده باشد. پس بسيار دعا كن كه دعا كليد رحمت و رسيدن به حاجت است . شما به آنچه كه در نزد خداست نمي رسيد مگر به دعا و هر كه دري را بكوبد، صاحب خانه در را باز خواهد كرد.

در نهج البلاغه ، در وصيت حضرت امير عليه السلام به امام حسن عليه السلام مي خوانيم : ثم جعل في يديك مفاتيح خزائنه ، يما اءذن لك فيه مساءلته فمتي شئت استفتحت بالدعاء ابواب نعمته و استمطرت شاءبيب رحمته : (46) پس كليد خزاين خود را در دستان تو قرار داد و به تو اجازه داد كه از او درخواست نمايي . پس هر زمان كه بخواهي مي تواني با دعا درهاي نعمت الهي را به روي خود باز كني و باران رحمت الهي را بر خود فرود آري ؟

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد : الحمدالله الذي اءناديه كلما شئت لحاجتي و اخلوبه حيث شئت لسري بغير شفيع ، فيقضي لي حاجتي : (47) سپاس خدايي را كه هرگاه حاجتي داشتم ، او را خواندم و بدون هيچ واسطه اي ، در خلوت سر خود را با او بازگو كردم و او نيز نياز مرا مرتفع ساخت .

پس ، دعا بركت عظيمي است كه حضرت رب متعال - جل و جلاله - به بندگان خود عنايت نموده و گنجينه اي است كه در معرض انتخاب آنان قرار داده است . پس اگر توفيق نصيب كسي گرديد و موفق به دعا شد، غنيمتي پربها يافته است كه شكرانه بسيار مي طلبد؛ يعني دعا را با قطع نظر از اجابت آن و نتايج فوق العاده اي كه بر آن مترتب است ، خود فضيلتي بس ‍ بزرگ به شمار مي آيد (48) كه خداوند متعال به بندگانش عطا فرموده است . در دعاي صباح آمده است : الهي ان لم تبتدئني الرحمه منك بحسن التوفيق فمن السالك بي اليك في واضح الطريق : پروردگار من ! اگر تو ابتدائا رحمت خود را (به واسطه توفيق ) نازل نفرمايي ، پس چه كسي است كه مرا به سوي تو راهنمايي كند؟. هم چنين در دعاي عرفه امام حسين عليه السلام آمده است : الهي اطليني برحمتك حتي اصل اليك و اجذبتي بمنك حتي اقبل عليك : خدايا، مرا به رحمت خود بطلب تا به تو بپيوندم و با منت خود مرا مجذوب بدار تا به تو روي آورم . زيرا چه بسيار اتفاق مي افتد كه انسان در گرفتاري ها و پيشامدهاي ناگوار دست به هر كاري مي زند و به هر وسيله اي تمسك مي جويد، ولي از توفيق حضور در اين مرتبه متعالي غافل است - حال آن كه راهي به نجات از گرفتاري مي انجامد همانا دعاست (49) - لذا پس از تكاپوي بسيار و تحمل مصائب و گرفتاري ها و درك اين معنا كه از هيچ كس كاري ساخته نيست ، به دعا متوسل مي گردد و به مبداء متعالي عالم متمسك مي شود. البته اين خود توفيق بزرگي است ، ولي توفيق فراوان در آن جاست كه خداي متعال در اولين مراحل گرفتاري ، بنده خود را موفق به دعا كند و قبل از آن كه هر دري را بكوبد و عاقبت كارش به ياءس و نگراني منجر شود، باب رحمت و مغفرت خود را به روي او گشايد و او را به ديگري واگذار نفرمايد. شيخ كليني رحمه الله در همين باره ، در كتاب شريف كافي از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه هل تعرفون طول البلاء من قصره ؟ قلنا : لا، قال : اذا الهم احدكم الدعاء عند البلاء فاعملوا اءن البلاء قصير : (50) آيا علامت طولاني بودن بلا را از كوتاه بودن آن مي شناسيد؟ عرض كرديم : نه . فرمود : چون در هنگام بلا به كسي از شما الهام شد كه دعا كند بداند كه بلا كوتاه است ! و در همان باب از امام كاظم عليه السلام آورده است : ما من بلاء ينزل علي عبد مؤ من فئلهمه الله عزوجل الدعاء الاكان كشف ذلك البلاء وشيكا و ما من بلاء ينزل علي عبد مؤ من فيمسك عن الدعاء الاكان ذلك البلاء طويلا فاذا نزل البلاء فعليكم بالدعاء و التضرع الي الله عزوجل : (51) هيچ بلايي بر بنده مؤ من نازل نشود كه خداي عزوجل به او الهام دعا كند، جز اين كه به زودي آن بلا برطرف شود. و هيچ بلايي بر بنده مؤ من نازل نگردد كه از دعا كردن خودداري كند، جز اين كه آن بلا طولاني است . پس هر گاه بلا نازل شد، به درگاه خداي عزوجل دعا و زاري كنيد.

دعا نوعي اجابت است

حافظ! وظيفه تو دعا گفتن است و بس

در بند اين مباش كه نشنيد يا شنيد

اگر با ديده دقت به مساءله دعا بتگريم ، خواهيم فهميد كه دعا خود نوعي اجابت است . به همين جهت ، هر دعايي همراه با دو اجابت خواهد برد : يكي اجابت قبل از دعا (توفيق دعا) و ديگري اجابت بعد از دعا، و ظاهرا مي توان گفت كه انسان تا كاري كه در خور اين رحمت خاص باشد انجام ندهد، هرگز به اين توفيق عظيم نايل نخواهد شد، زيرا نفس توفيق توفيق آور است . نيز، عدم موفقيت در دعا معلول سهل انگاري هايي است كه قبلا انجام گرفته است .

در اين زمينه ، شواهد بسياري از حضرات معصومين عليهم السلام وجود دارد كه حتي بعضي از آن ها به اين مساءله تصريح كرده اند؛ رسول خدا فرمود : ان الله اذا اراد ان يستجيب لعبد اذن له في الدعاء و همچنين از آن حضرت نقل شده است كه : من فتح له منكم باب الدعاء فتحت له ابواب الرحمه : (52) هرگاه خداوند اراده فرمايد كه به بنده خود جواب دهد، به او اذن دعا مي دهد. و كسي كه دري از دعا به روي او باز شده ، ابواب رحمت به سوي او گشوده شده است . و از طرق اهل بيت نيز همين معنا بسيار وارد شده است كه من اعطي الدعاء اعطي الاجابه . (53)

درخواست توفيق دعا از خدا

امام سجاد عليه السلام فرموده است : اللهم اجعلني اصول بك عند الضروره و اسئلك عند الجاجه و التضرع اليك عند المسكنه خدايا، مرا چنان قرار ده كه هنگام اضطرار به تو پناه آورم و هنگام نيازمندي از تو بخواهم و هنگام بيچارگي به درگاه تو زاري كنم ، خدايا چون درمانده شدم ، مرا به ياري خواستن از غير خود، و چون فقير گرديدم ، به فروتني براي درخواست از غير خود، و چون ترسيدم به زاري كردن پيش غير خودت آزمايش مفرما، كه به سبب آن سزاوار خواري و دوري از رحمت تو گردم .

و لا تفتني بالاستعاته بغيرك اذا اضطررت و لا بالخضوع لسؤ ال غيرك اذا افتقرت و لا بالتضرع الي من دونك اذا رهبت فاستحق بذلك خذلانك و منعك و اعراضك . (54) از اين عبارات معلوم مي شود كه حضرت توفيق دعا را از خدا به وسيله دعا طلب مي نمايد. ايشان هم چنين فرموده است : فذكروك بمنك و شكروك بفضلك و دعوك بامرك ، (55) و اعمر ليلي بايقاظي فيه لعبادتك و تفردي بالتهجد لك و تجردي بسكوني اليك و انزال حوائجي بك . (56)

و نيز وارد شده كه فانا بك و لك و لا وسيله لنا اليك الا انت (57) و هم چنين آمده است : اللهم انا لك و بك و اليك و منك (58).

هم دعا از تو اجابت هم ز تو

ايمني از تو مهابت هم ز تو (59)

از اين مضامين بلند چنين برمي آيد كه آنچه در عالم ملك به وقوع مي پيوندد - چه آن جا كه ابر بر آسمان ظاهر مي گردد و مي بارد و زمين سر از خواب برمي دارد و مي شكوفد و چه آن جا كه عابد و زاهدي به ركوع و سجود و دعا موفق مي شود - جملگي كرامت و فضيلتي است كه خداي متعال بر بندگان روا داشته و به طور مستقيم به آنان عطا فرموده است ؛ گر چه گفته اند :

تا نگريد كودك حلوا فروش

بحر بخشايش نمي آيد به جوش (60)

ولي مساءله در اين است كه گريه كودك نيز خارج از نظام كل نيست و هرگز بريده از ارتباط با مبداء عالم نمي باشد. پس ، دست به دعا برداشتن خود محتاج به تاءييدي است كه از جانب حضرت حق - جل و علي - صورت مي گيرد. حضرت سيد الشهدا عليه السلام مي فرمايد : لم يمنعك جهلي و جراءتي عليك ان دللتني الي ما يقربني اليك و وفقتني لما يزلفني لديك . (61)

در مثنوي معنوي نيز حكايت شخصي نقل شده كه چون لبيك نمي شنيد، از دعا كردن پشيمان گشته بود، ولي حضرت خضر عليه السلام در خواب از طرف خداي عزوجل به او اظهار داشت :

گفت آن الله تو لبيك ماست

آن نياز و سوز و دردت پيك ماست

ني تو را در كار من آورده ام ؟

ني منت مشغول ذكرم كرده ام ؟

حيله ها و چاره جويي هاي تو

جذب ما بود و گشاد آن پاي تو

ترس و عشق تو، كمند لطف ماست

زير هر يارب تو، لبيك هاست

جان جاهل زين دعا جز دور نيست

زانكه يارب گفتنش دستور نيست

بر دهان و بر دلش قفل است و بند

تا ننالد با خدا وقت گزند (62)

چنان كه گفتيم ، همه كس به حريم دعا راه نمي يابد، به ويژه آن جا كه سؤ ال از مرتبه اي بلند و مقامي رفيع باشد كه اجابت در اين زمينه به توفيق و تاءييد بيشتري نيازمند است . زيرا دعاي هر كس به مقدار معرفت و درايت اوست و حكايت از شاءن و مقام و مرتبه شخص دارد. البته كسي كه بتواند حتي اندكي به آن ذروه منيع برسد و آن مرتبه را فتح كند، مشمول نعمتي از نعم بي نهايت الهي گرديده كه نظير ندارد و كسي هم از عهده شكر آن برنخواهد آمد : هنيئا لاءرباب النعيم نعيمهم . اين جاست كه اهل معرفت درخواست و اقبل توبتي اليك نموده اند. البته كسي كه به اين مرتبه برسد، ديگر دعاي غير مستجاب نخواهد داشت و دعاي او هرگز از اجابت به دور نخواهد بود.

من غلام آن كه نفروشد وجود

جز بدان سلطان با افضال و جود

چون بگريد، آسمان گريان شود

چون بنالد، چرخ يارب خوان شود (63)

اين حال دريافت مرتبه عبوديت و بندگي به معناي تمام كلمه است ، كه سيد الشهداء عليه السلام در دعاي عرفه به آن اشاره مي كند : الهي انا الفقير في غناي فكيف لااكون فقيرا في فقري . فقر در مرحله غنا همان فقر وجودي و ذاتي است كه هرگز قابل انفكاك از نظام موجودات نيست .

و بالجمله در اين حريم ، كلام بسيار است كه از حد اين رساله خارج است و نياز به مراجعه به متون اصلي دارد، لذا نقل آن ها بي ثمر و چه بسا تعجيلي غير ممدوح باشد.

در قرآن كريم آمده است : يا ايها الناس اءنتم الفقراء الي الله و الله هو الغني ء الحميد . (64)

منظور از اين فقر نيز نياز انسان به لوازم زندگي ، پوشاك ، خوراك ، مسكن و... نيست ، بلكه فقر وجودي و ذاتي مطمح نظر است كه در مقابل غناي ذاتي : والله هو الغني مي باشد. كساني هم كه به مرتبه دقيق مصداقي اين مقام مي رسند، شايد تعداد آنان در هر قرني به شماره انگشتان دست نرسد.

جاذبه دائمي

البته در اين حالت ديگر چنان نيست كه بگويد اللهم اجعلني اءصول بك عند الضروره ، (65) بلكه آنان در حالي پيوسته و دعايي دائم هستند؛ به طوري كه لحظه اي غفلت در وجود آنان راه ندارد. در حضور دائم هستند؛ زيرا هيچ شاغلي توانايي انصراف آنان را از آن جهت خاص ندارد. در اولين مراحل اين مقام هم ، شيطان رجيم راه نداشته و نمي تواند در رصد خود بر سر راه آنان بنشيند، چه رسد به عالي ترين مراتب معارف ؛ چنان كه در قرآن كريم آمده است : قال فبعزتك لاءغوينهم اءجمعينَ الا عبادك منهم المخلصين : (66) شيطان گفت : به عزت و جلال تو قسم كه خلق را تمام گمراه خواهم كردَ مگر خاصان از بندگانت كه دل از غير بريدند و براي تو خالص شدند.

به ديگر بيان ، آن مقام در رصد شيطان نمي باشد. در اين مرتبه ، حالت جاذبه بين عبد و رب به عالي ترين مرتبه خود رسيده و دعاي و املاء قلبي حبا لك و خشيه منك (67) درباره آنان مستجاب شده و در ظرف دل آنان براي رخنه غير جايي نمانده است ، زيرا آنان در زمره من الذين ترسخت اءشجار الشوق اليك في حدائق صدورهم و اخذت لوعه محبتك بمجامع قلوبهم فهم الي اوكار الافكار باءوون و في رياض القرب و المكاشفه يرتعون و من حياض المحبه بكاءس الملاطفه يكرعون (68) درآمده اند.

خلاف مروت بو كه اوليا

تمنا كنند از خدا جز خدا

پس دعا يعني جذب و انجذاب بين خالق و بنده كه خود عبادتي عظيم است و مستقلا اجابتي است كه از جانب حضرت ربوبي نازل شده ، لذا ديگر در انتظار اجابت نبايد بود. بسياري از بزرگان بودند كه در حال دعا به چيز ديگري نمي انديشيدند و چون خود را بنده اي مي دانستند كه به دعا امر شده اند، امتثال امر كرده و دعا مي كردند و اگر دعايشان به اجابت مي رسيد، آن را نعمت و فضل ديگري مي ديدند كه خداي متعال به آنان ارزاني فرموده است .

امام صادق عليه السلام فرموده اند : لقد دعوت الله مره فاستجاب و نسيت الحاجه لاءن استجابته باقباله علي عبده عند دعوته اعظم و اجل مما يريد منه العبد : (69) يك بار از خداوند درخواستي داشتم و دعا كردم ، دعايم مستجاب شد و من خواسته خود را فراموش كردم . زيرا استجابت دعا به واسطه روي آوردن خداوند به بنده ، بسي بزرگ تر و مهم تر از آن چيزي است كه بنده مي خواهد. و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند : من شغله ذكري عن مساءلتي اعطيته افضل ما اعطي السائلين : (70) بنده اي كه ياد من او را از درخواستش باز دارد، به او بهتر از آن چيزي كه به ديگران عنايت مي كنم خواهم داد و نيز : ان العبد لتكون له الحاجه الي الله فيبدا بالثناء علي الله و الصلاه علي محمد و آله حتي ينسي حاجته فيقضيها من غير ان يساءله اياها : (71) گاهي بنده حاجتي دارد و آن را از خدا مي خواهد، پس به ستايش خداوند مي پردازد و درود بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آل او مي فرستد تا جايي كه خواسته خود را فراموش مي كند. پس خداوند حاجت او را برآورده مي سازد بدون آن كه او حاجتش را بيان كرده باشد.

و امام سجاد عليه السلام در مناجات محبين به خداي تعالي عرض مي كند : الهي فاجعلنا ممن ... هيمت قلبه لارادتك و اجتبيته لمشاهدتك و اخليت وجهه لك و فرغت فؤ اده لحبك و رغبته فيما عندك ... و قطعت عنه كل شي ء يقطعه عنك . (72)

O ركن دوم : داعي

ركن دوم در دعا شخص داعي است كه براي او مراعات چند شرط لازم است :

1 - عبوديت : شرط اول آن است كه مقام عبوديت و بندگي و به ديگر بيان نياز دائمي خود را نسبت به خالق خود بشناسد؛ يعني به مقام خود واقف باشد و بداند كه فقير مطلق است و غني مطلق تنها او است . اميرالمؤ منين عليه السلام در مناجات با حق اظهار مي كند : الهي ليس تشبه مساءلتي مساءله السائلين لان السائل اذا منع امتنع عن السؤ ال و انا لاغناء بي عما ساءلتك علي كل حال به الهي ارض عني فاعف عني فقد يعفوالسيد عن عبده و هو عنه غير راض ، الهي كيف ادعوك و انا انا؟ ام كيف ايئس منك و انت انت ؟ (73)

و امام صادق عليه السلام در سجده عرضه مي دارد : سجد وجهي الذليل لوجهك العزيز، سجد وجهي البالي لوجهك الدائم الباقي ، سجد وجهي الفقير لوجهك الغني الكبير، سجد وجهي و سمعي و بصري و لحمي و دمي و جلدي و عظمي و ما اقلت الارض مني ، لله رب العالمين . (74)

و امام سجاد عليه السلام مي فرمايند : كيف يستغني العبد عن ربه ؟... سيدي لم ازدد اليك الافقرا و لم تزدد عني الاغني . (75)

از او همه عز است و غرور است تكبر

وز ما همه بيچارگي و عجز و نيازي است

از چشمه بلاغت اميرالمؤ منين عليه السلام در مناجات نيز اين كلمات جاري مي گردد : الهي كفي بي عزا ان اكون لك عبدا، و كفي بي فخرا ان تكون لي ربا، انت كما احب فاجعلني كما تحب : (76) خداي من ، همين عزت براي من كافي است كه من بنده تو باشم و همين فخر براي من كافي است كه تو پروردگار من باشي . تو همان گونه كه من مي خواهم هستي ، تو نيز مرا همان گونه كه دوست مي داري قرار ده !.

2 - باور به قدرت الهي : شرط دوم اين است كه بنده خداي خود را به وصف غني مطلق بشناسد و بداند كه او بر جميع مكنونات قلبي آگاه و در بر آوردن حاجات تواناست و هيچ چيز در برابر قدرتش مانع نخواهد بود.

امام سجاد عليه السلام در طلب حاجت از خداي متعال عرض مي كند : تمدحت بالغناء عن خلقك و انت اهل الغني عنهم و نسبتهم الي الفقر و هم اهل الفقر اليك فمن حاول سد خلته من عندك ، و رام صرف الفقر عن نفسه بك فقد طلب حاجته في مظانها، و اتي طلبته من وجهها : خود را به بي نيازي از آفريدگانت ستوده اي و به بي نيازي از آن ها شايسته اي ، و آنان را به احتياج و تنگدستي نسبت داده اي و ايشان احتياج به تو را سزاوارند. پس ‍ هر كس چاره نيازمندي خود را از درگاه تو بطلبد و بر طرف كردن احتياج خويش را از تو بخواهد، حاجت خود را در جايگاهش خواسته و براي رسيدن به مطلوب خويش از راهش درآمده است .

ايشان در ادامه فرمايش خود، از اين كه افراد حاجات خود را از مخلوقي ديگر طلب مي كنند، بيزاري مي جويد و مي فرمايد : سبحان ربي كيف يساءل محتاج محتاجا و اني يرغب معدم الي معدم : (77) و كجا فقير و بينوايي براي رفع گرفتاري به كسي مانند خود روي مي آورد؟

و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مي فرمايد : سبحان الذي يتوكل كل مؤ من عليه و يضطر كل جاحد اليه و لا يستغني احد الا بفضل ما لديه . (78)

در صحيفه سجاديه آمده است : سبحان من قدرته كل قدره . (79) و در نيايشي ديگر از آن حضرت چنين مي خوانيم : اصبحنا في قبضتك ، يحوبنا ملكك و سلطانك ، و تضمنا مشيتك و نتصرف عن امرك و نتقلب في تدبيرك ، ليس لنا من الامر الا ما قضبت ، و لا من الخير الا ما اعطيت . (80)

بر آستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

مرحوم كليني نقل مي كند : پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در يكي از جبهه هاي جنگ در دامنه كوهي مشغول استراحت بودند. يكي از مشركان با استفاده از اين فرصت خود را به بالاي سر حضرت رساند و با شمشيري آخته گفت : من ينجيك الآن ؟. حضرت بي درنگ فرمودند : ربي و ربك ؛ يعني بين سر من و لبه تيز شمشير تو قدرتي هست كه تو آن را نمي بيني . آن مشرك كه به اين حرف معتقد نبود، پوزخندي زد و شمشير خود را پايين آورد تا ضربه اي بر حضرت وارد كند، ولي با عكس العمل به موقع پيامبر، شمشير را از دست او به طرفي پرتاب شد. آن گاه حضرت شمشير از نيام كشيد و فرمود : من ينجيك مني ؟. گفت : كرامت تو، زيرا انساني بزرگوار هستي ! آن گاه حضرت از كشتن او صرف نظر كرد. (81) لذا در نهج البلاغه آمده است كه لا يصدق ايمان عبد حتي يكون بما في يدالله اوثق منه بما في بده . (82)

3 - توجه به قرب الهي : (83) شرط سوم آن كه بنده بداند خداي تعالي از همه كس به او نزديك تر است ، زيرا فرموده است : و اذا ساءلك عبادي عني فاني قريب ، (84) و نحن اءقرب اليه من حبل الوريد، (85) ان الله يحول بين المرء و قلبه . (86)

اميرالمؤ منين عليه السلام در دعاي روز شنبه عرض مي كند : اءتقرب اليك بسعه رحمتك التي وسعت كل شي ء و قدتري يا رب مكاني و تطلع علي ضميري و تعلم سري و لا يخفي عليك امري و انت اقرب الي من حبل الوريد . (87) و در دعاي ابو حمزه ثمالي مي خوانيم : الحمدلله الذي اءناديه كلما شئت لحاجتي و اخلو به حيث شئت لسري بغير شفيع فيقضي لي حاجتي . و مولي الموحدين در پاسخ ذعلب يماني كه از ايشان سؤ ال كرد : آيا پروردگار خود را ديده اي ، فرمود : اءفاعبد ما لااءري ؟ و در پاسخ سؤ ال از كيفيت ديدن فرمود : لا تدركه العيون بمشاهده العيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان قريب من الاشياء غير ملابس و بعيد منها غير مباين . (88) ايشان در خطبه ديگري مي فرمايند : سبق في العلو فلا شي ء اعلي منه ، و قرب في الدنو فلا شي ء اقرب منه ، فلا استعلاؤ ه باعده عن شي ء من خلقه ، و لا قربه ساواهم في المكان به . (89)

ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست

تو خود حجاب خودي حافظ! از ميان برخيز

4 - اخلاص : شرط چهارم آن كه بنده در دعا اخلاص داشته باشد؛ يعني فقط خدا را بخواند و كس ديگري را شريك او قرار ندهد : فادعوا الله مخلصين له الدين (90) و توهم نكند كه ديگران در به جا آوردن حاجت او كمترين اثري دارند، بلكه بداند كه خدا يگانه فريادرس اوست و با قلب آماده ، هم چنان بر درگاه آن يگانه معبود زبان به ابراز حاجات خود گشايد و هر راز مكنون و مستوري كه دارد، با او در ميان بگذارد و از اسباب ظاهري قطع اميد كند. پس ، اگر در اسباب ظاهري اثري هست ، بداند كه مؤ ثر و تاءثير گذار واقعي فقط خداست ، لذا در آيه شريفه وارد شده است ، امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء .

آري ، غير مضطر نمي فهمد كه كار دست چه كسي است ، اما مضطر مي فهمد كه اول و آخر خداست و غير از خدا ديگر هيچ نيست . موحد غير را فقط مجراي فيض مي بيند و مي داند كه خدا او را واسطه انجام كار قرار داده است .

امام سجاد عليه السلام از خداوند مي خواهد : و اجعلني ممن يدعوك مخلصا في الرخاء دعاء المخلصين المضطرين لك في الدعاء (91) و در جاي ديگر عرضه مي دارد : اللهم اني اخلصت بانقطاعي اليك ، و اقلبت بكلي عليك و صرفت وجهي عمن يحتاج الي رفدك ، و قلبت مساءلتي عمن لم يستغن عن فضلك . و رايت ان طلب المحتاج الي المحتاج سفه من رايه و ضله من عقله . (92)

ايشان هم چنين طليعه يكي از زيباترين و بلندترين دعاهاي خود را به اخلاص اختصاص داده و در آن كلام شريف ، هر خير و نجاتي را فقط از ناحيه حق ديده و هيچ نيكوكار و بدكاري را از دايره قدرت الهي خارج ندانسته است ؛ آن گاه كه مي فرمايد : من اءين لي الخير يارب و لا يوجد الا من عندك و من اءين لي النجاه و لا تستطاع الابك ، لا الذي احسن استغني عن عونك و رحمتك و لا الذي اساء و اجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك يا رب . (93)

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خطبه شعبانيه به مناسبت ماه مبارك رمضان فرمودند : فاسئلوا الله ربكم بنيات صادقه و قلوب طاهره .

و امام صادق عليه السلام مي فرمايند : القلب السليم الذي يلقي ربه و ليس فيه احد سواه (94) و مي فرمايند : تبحروا قلوبكم فان انقاها الله من حركه الواجس لسخط شي ء من صنعه فاذا وجدتموها كذلك فاسئلوه ما شئتم . (95)

5 - طلب حقيقي : شرط پنجم آن كه داعي طلب حقيقي نسبت به خواسته خود داشته باشد؛ نه آن چنان كه امري را طلب كند، ولي آن گاه كه مطلوبش ‍ نصيب او شد، از آن بيزاري جويد. چنين شخصي در حقيقت سؤ ال از چيزي كرده كه آن را نمي خواهد. پس اين شخص در واقع دعا نكرده است ، زيرا لوازم مطلوب يا خود مطلوب پي آمدهايي دارد كه هرگز اين شخص ‍ ملتزم به آن ها نبوده و از آن ها غافل بوده است ؛ يا آن كه فقط با زبان ظاهر سخن بگويد، يعني دل با زبان سر موافقت نداشته باشد، مانند كسي كه به ظاهر از خدا هدايت مي خواهد، ولي ملتزم به آن نيست و هيچ گونه كاي كه مفيد در هدايت اوست انجام نمي دهد.

عاشق كه شد يار به حالش نظر نكرد؟

اي خواجه درد نيست ، وگرنه طبيب هست

اميرالمؤ منين عليه السلام مي فرمايند : اللهم اغفرلي ما تقربت به اليك بلساني ، ثم خالفه قلبي . (96)

طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليك

چو درد در تو نبيند كرا دوا بكند؟ (97)

6 - ادب دعا : شرط ششم آن كه ادب در دعا داشته باشد و با كمال خضوع و رعايت تمام جوانب بندگي ، دست به دعا بردارد. مرحوم ابن فهد حلي آورده است كه عابدي خداي تعالي را هفتاد سال عبادت كرده بود، بدين گونه كه روزها را به روزه و شب ها را به عبادت مي گذرانيد. روزي حاجتي از خداي متعال مساءلت نمود، اجابت نگرديد. پس به نفس خود روي آورد و گفت : اين از جانب توست ، با خود در طول اين مدت چه كرده اي ؟ چه اگر نزد تو نيكويي اي مي بود، حاجت تو برآورده مي شود؟!

آن گاه خداي متعالي به سوي او فرشته اي فرستاد كه به او بگويد : اي فرزند آدم ، وقتي كه در جستجوي عيب خود برآمدي ، حالي داشتي كه از تمامي عبادات تو بهتر بود. (98) به ديگر بيان ، بهترين ادب عبوديت ، خود را ناديدن و به قصور و تقصير اعتراف داشتن است ؛ چنان كه روش انبيا و ائمه عليهم السلام چنين بوده است .

در زمينه ادب مع الله (رعايت ادب در پيشگاه خداوند متعال ) سيدنا الاستاد علامه طباطبايي رحمه الله فصلي باز كرده و شرايطي بيان فرموده اند كه همه آن ها از آيات كريمه قرآن استفاده مي شود. ما در اين جا اختصارا به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم كه همگي برگرفته از ادب انسان هاي پرورش يافته در مكتب الهي و تربيت يافتگان مدرسه وحي مي باشد.

نمونه هايي از ادب انبيا با خداي متعال در قرآن

حضرت مسيح عليه السلام

لذا اگر در آيه شريفه و اذ قال الله يا عيسي بن مريم ءانت قلت للناس ‍ اتخذوني و اءمي الهين من دون الله ؟ قال سبحانك ما يكون لي اءن اقول ما ليس بحق ان كنت قلته فقد علمته (99) تاءمل شود، نكاتي به دست مي آيد كه بعضي از آن ها عبارتند از :

O حضرت مسيح عليه السلام پاسخ خود را با تسبيح آغاز نمود : قال سبحانك ، زيرا مطلبي شنيد كه نسبت آن به خداي متعال جايز نبود و ادب چنين اقتضا مي كرد كه در چنين جايي مبادرت به تسبيح نمايد. البته بايد دانست كه تمامي كمالات انبياء عليهم السلام به واسطه ادب الهي براي آنان حاصل گرديده است .

O آن كه در جواب حق تعالي ادعا را نفي نكرد، يعني نگفت من اين كار را نكرده ام . در اين سخن نيز دو نكته وجود دارد : اولا اين نفي كه يك نوع تكذيب است كه خود خارج از ادب است و ثانيا : نفي آن گاه به كار مي رود كه امكان وقوع در كاري باشد، در صورتي كه الوهيت براي بنده اي از بندگان ، محال قطعي است .

O اگر چه بعضي از مردم آن زمان به حضرت عيسي نسبت الوهيت مي دادند، اما چيزي كه حضرت عيسي عليه السلام آن را نفي فرمود اين بود كه وي هرگز چنين ادعايي نداشته است و اگر ديگران هم چنين نسبتي را روا داشته اند كار غلطي است و به آن حضرت ارتباطي ندارد. لذا فرمود : اگر من اين انجام داده باشم ، تو مي داني ! كه اين نفي مطلق مساءله نيست .

O حضرت عيسي عليه السلام اصل شاءنيت را سلب كرد، يعني عرض كرد كه اين مساءله حق من نيست و سلب شاءنيت نسبت به مساءله الوهيت ، بسيار رساتر از نفي ادعاي الوهيت است ، لذا فرمود : ما يكون لي ان اقول ما ليس لي بحق .

O آن حضرت مساءله را به علم حضرت رب متعال واگذار كرد، به همين خاطر گفت اگر من اين كار را انجام داده بودم تو مي دانستي . زيرا علم خدا از قبيل علوم ما نيست كه بعضي مسائل را بداند و به بعضي ديگر جهل داشته شد، بلكه هر چه هست معلوم علم او است .

اين آيه اين نكته را به ما مي آموزد كه وقتي عبد بر درگاه حضرت ربوبي مي ايستد، نبايد كلامي كه خلاف ادب مقام ربوبي باشد از او صادر شود، لذا بنده بايد جانب عبوديت را به خوبي رعايت كرده و مقام ربوبيت را كاملا در نظر داشته باشد. اتفاقا يكي از فوايد تاءسيس مكتب دعا همين است كه بندگان بياموزند با خداي متعال چگونه بايد حرف بزنند و مقام تخاطب رب و عبد چگونه بايد باشد.

حضرت آدم عليه السلام

حضرت آدم عليه السلام ، پس از آن كه مبتلا به شجره منهيه (درخت ممنوعه ) شد و مخاطب به خطاب اءلم اءنهكما عن تلكما الشجره (100) گرديد، با همسرش در مقام دعا برآمد كه ربنا ظلمنا اءنفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين : (101) گفتند : خدايا ما بر خويش ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشي و به ما رحمت و راءفت نفرمايي ، سخت از زيانكاران بوده ايم .

ايشان هرگونه ظلم و قصور و خسران را به خود نسبت داده و هرگونه رحمت و نجات را به خداي متعال منسوب نموده است .

حضرت ابراهيم عليه السلام

حضرت ابراهيم عليه السلام آن گاه كه در مقام احتجاج با مشركان بود و خداي خود را مي ستود گفت : خداي من كسي است كه خلقني فهو يدينَ و الذي هو يطعمني و يسقينَ و اذا مرضت فهو يشفينَ و الذي يميتني ثم يحيينَ و الذي اءطمع اءن يغفرلي خطيئتي يوم الذين . (102) ايشان هدايت را به خداوند نسبت داد و قبول هدايت را به خود، اطعام را به او نسبت داد و گرسنگي و عطش را به خود، مرض را از خود دانست و شفا را از او، مرگ را به خود نسبت داد و زندگي را به او؛ خطيئه را نيز از خود دانست و مغفرت را به او نسبت داد.

سپس ، حضرت به حال دعا درآمد و عرض كرد : رب هب لي حكما و الحقني بالصالحينَ و اجعل لي لسان صدق في الاخرينَ و اجعلني من ورثه جنه النعيمَ و اغفر لاءبي انه كان من الضالينَ و لا تخزني يوم يبعثون : (103) بارالها، مرا بر اين مشركان فرمانروايي ده و به بندگان صالح خود ملحق سازَ و نامم را بر زبان اقوام آينده نيكو و سخنم را دلپذير گردانَ و مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار دهَ و از پدرم درگذر كه وي سخت از گمراهان استَ و مرا در آن روزي كه خلق را از قبرها برمي انگيزي ، رسوا مگردان !

بدين كلمات ، حضرت ابراهيم عليه السلام تمام كمالات را از خداي متعال درخواست نموده است . ايشان خود را از هرگونه كمال تهي دانسته و جملگي آن ها را به خداوند بزرگ نسبت داده است .

ادب دعا در كلام امام صادق عليه السلام

در زمينه آداب دعا از امام صادق عليه السلام نقل است كه احفظ آداب الدعاء و انظر من تدعو و كيف تدعو و لماذا تدعو و حقق عظمه الله و كبريائه و عاين بقلبك علمه بما في ضميرك و اطلاعه علي سرك و ما يكن فيه من الحق و الباطل و اعرف طرق نجاتك و هلاكك كيلا تدعو الله بشي ء و منه هلاكك و انت تظن فيه نجاتك قال الله عزوجل و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا (104) و تفكر ماذا تساءل و كم تساءل و لماذا تساءل ؟ و الدعاء استجابه للكل منك للحق و تذويب المهجه في مشاهده الرب و ترك الاختيار جميعا و تسليم الامور كلها ظاهرا و باطنا الي الله فان لم بشرط الدعاء فلا تنتظر الاجابه فانه يعلم السر و اءخفي فلعلك تدعوه بشي قد علم من سرك خلاف ذلك ؛ (105) هرگاه خواستي براي حاجتي دنيوي يا اخروي خداي را بخواني ، شرايط دعا را رعايت كن ، و نظر كن كه چه كسي را مي خواني ؟ و از چه كسي مي خواهي ؟ و براي چه مي خواهي ؟ و اين شرايط بدين شرح است :

O بايد دعا كننده عظمت و بزرگواري خدا را به خاطر آورد،

O و جزم و قطع داشته باشد كه او به همه ممكنات قادر و تواناست ،

O و به قضاي حاجت توانمند و آگاه است ،

O و يقين داشته باشد كه حضرت خداوند به آنچه در خاطر اوست عالم و داناست و به اسرار و ضماير او واقف و مطلع است ؛ خواه حق و خواه باطل .

O آن كه راه نجات را از هلاكت بشناسد و تميز دهد تا از خداي تعالي آنچه را كه باعث هلاكت او مي باشد - به گمان آن كه منجي است - طلب نكند، چنان كه خداوند عالم كه بسي عزيز و بزرگ است فرموده : انسان با شوق و رغبتي كه خير خود را مي جويد، چه بسا به واسطه ناداني ، شر و زيان خود را نيز مي طلبد و انسان بسيار بي صبر و شتاب كار است .

O آنچه را كه به آن ماءمور است ، انجام دهد و از منهيات اجتناب نمايد.

O خون خود را در راه رسيدن به او بريزد، دل خود را در آتش محبت او بگدازد، غير او را به طور كامل از لوح خاطر محو نمايد، تمامي امور خود را به او واگذار سازد، از سر ميل و خواهش نفس بگذرد، گردن تسليم و انقياد كشيده دارد و لحظه به لحظه در انتظار فرمان الهي باشد، كه نتيجه همه دعاها و اصل همه آرزوها، وصول به اين مرتبه و تحصيل اين سعادت است و هر كه به اين مرتبه واصل شود، سعادت دنيا و آخرت براي او حاصل گشته است .

مراتب و مقامات داعيان

در اين فصل ، به نكته اي مي رسيم كه قابل توجه است و آن را بايد غنيمتي از مكتب دعا دانست و آن نكته عبارت از مراتب و مقامات دعاكنندگان و بندگان راستين خداست .

مرتبه اول : گاهي درخواست فقط متعلق به مطلوب خاصي است ؛ مثل مال ، مقام يا علم ، يا هر مطلوب ديگري ، و دعا كننده فقط به مساءله مورد نظر خود توجه دارد و خداي تعالي را وسيله رسيدن به مطلوب خود قرار داده است .

البته اين حالت ، خود توفيقي از جانب خداست و شامل حال بنده اي مي گردد كه مقصود و حاجت خود را به نزد اغيار نبرده و بر در خانه ارباب دنيا نشسته است . پس اين حال ، خود امتيازي است كه نصيب هركسي نمي شود، لذا اگر كسي در جميع حالات خود توفيق چنين كاري را پيدا كرد، بايد بداند كه مورد عنايت خاصه حضرت ربوبي - جل و علا - قرار گرفته است . اميرالمؤ منين عليه السلام در مناجات با خداي عزوجل عرض مي كند : الهي كل مكروب اليك يلتجي و كل محزون بك اياك يرنجي ، الهي سمع العابدون بجزيل ثوابك فخشعوا، و سمع الزاهدون بسعه رحمتك فقنعوا، و سمع المولون عن القصد بجودك فرجعوا و سمع المجرمون بسعه غفرانك فطمعوا، و سمع المؤ منون بكرم عفوك و فضل عوارفك ، حتي ازدحمت مولاي ببابك عصائب العصاه من عبادك و عجب اليك منهم عجيج الضجيج بالدعاء في بلادك و لكل امل قد ساق صاحبه اليك محتاجا . (106)

و در دعاي روز عرفه ، حضرت ابي عبدالله عليه السلام چنين اظهار مي دارد : اللهم ما اخاف فاكفني و ما احذر فقني و في نفسي و ديني فاحرسني و في سفري فاحفظني و في اهلي و مالي فاخلفني و فيما زرقتني فبارك لي و في نفسي فذللني و في اعين و الناس فعظمني و من شر الجن و الانس ‍ فسلمني و بذنوبي فلا تفضحني و بسريرتي فلا تخزني و بعملي فلا تبتلني و نعمك فلا تسلبني و الي غيرك فلا تكلني . و امام سجاد عليه السلام به به خداوند عرض مي كند : و لا تكلني الي خلقك ، بل تفرد بحاجتي ، و تول كفايتي ، و انظر الي ، و انظر لي في جميع اموري . (107)

هم چنين ، از ايشان روايت شده است كه روزي در مكه به حضرت عرض ‍ كردند : باغ شما را در مدينه غصب كرده اند، حال كه وليد بن عبدالملك - خليفه اموي - از شما براي زيارت مكه آمده ، تظلم كنيد و از او كمك بخواهيد! حضرت فرمود : واي بر شما! در حرم الهي از غير خدا درخواست كنم ؟ ويحك ! اءفي حرم الله اساءل غير الله عزوجل ؟ اني آنف ان اساءل الدنيا خالقها، فكيف مخلوقا مثلي ؟ : (108) من حتي رغبت ندارم كه دنيا را از خالق آن درخواست كنم ، پس چگونه از مخلوقي همانند خود آن را بخواهم ؟

مرتبه دوم : در اين مقام ، شخص دعاكننده مي داند كه خداي متعال دوست دارد بندگانش بر درگاه او به دعا بنشينند : ادعوني استجب لكم ، (109) لذا اين فرد فقط به جهت امتثال و اطاعت امر خداوند دست به دعا برمي دارد و از خداي خود هميشه راضي است و كاري به اجابت دعاي خود ندارد.

حافظ! وظيفه تو دعا گفتن است و بس

در بند اين مباش كه نشنيد يا شنيد

اگر اجابت فرمود، خود مزيد عطاي الهي است و اگر اجابت ننمود، حتما صلاحي در كار بوده كه معبود و خالق حكيم براي بنده خود در نظر گرفته است .

به هر حال ، اين بنده مطيع به دستور ادعوني استجب لكم عمل مي كند و مي خواهد در زمره كساني كه قرآن فرموده : ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون حهنم داخرين (110) نباشد.

امام سجاد عليه السلام در مناجات ذاكرين فرموده : فامرتنا بذكرك ... وها نحن ذاكروك كما امرتنا : (111) تو ما را به دعا كردن فرا خواندي ... و ما اينك دعا مي كنيم ، آن چنان كه تو دستور فرمودي !

و در دعاي ابو حمزه ثمالي وارد شده است : اللهم و انت القائل و قولك حق و وعدك صدق و اسئلوا الله من فضله ان الله كان بكم رحيما... ، (112) و در دعاي كميل اميرالمؤ منين عليه السلام مي فرمايد : فانك قضيت علي عبادك بعبادتك و امرتهم بدعائك .

هم چنين اميرالمؤ منين عليه السلام در دعاي روز چهارشنبه عرضه مي دارد : الحمدلله الذي مرضاته في الطلب اليه و التماس مالديه و سخطه في ترك الالحاح في المساءله عليه . (113)

مرتبه سوم : اين مرتبه مقام كسي است كه درخواست خود را به خواست محبوب واگذار كرده است ، لذا لب فرو بسته و حسبي من سؤ الي علمه بحالي : (114) آگاهي او از حال من كفايت از درخواست مي كند را براي خود وظيفه ديده و به كلام امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه : اغتني بتدبيرك لي عن تدبيري و باختيارك عن اختياري (115) تمسك جسته است . چنين شخصي هيچ گونه درخواستي ندارد و به آنچه خداي متعال رضايت دارد راضي است و اين همان مقام رضا است كه مخصوص گروهي از بندگان صالح خدا است ؛ اينان در مقام بندگي ، گوي سبقت از غير ربوده ، به لذت بندگي رسيده و هيچ لذتي را در حد رضاي به تقدير الهي ندانسته اند.

در اين مقام ، در ادعيه به يادگار مانده از امامان معصوم به آثار بسيار جالبي برخورد مي كنيم كه بهترين كلمات را به امت خود تعليم فرموده اند؛ چنان كه در مناجات شعبانيه آمده است : فقد هربت اليك و وقفت بين يديك مستكينا لك . (116) امام سجاد عليه السلام نيز در دعاي ابو حمزه ي ثمالي مي فرمايد : انت الفاعل لما تشاء تعذب من تشاء كيف تشاء و ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء لا تسئل عن فعلك ... (117)

و سيد الشهداء در دعاي عرفه فرموده است : ان اختلاف تدبيرك و سرعه طواء مقاديرك منعا عبادك العارفين بك عن السكون الي عطاء و الياءس منك في بلاء . و در فراز ديگري از آن مي فرمايد : كيف اشكواليك حالي و هو لا يخفي عليك ام كيف اترجم بمقالي و هو منك برز اليك ... الي حكمك النافذ و مشيتك القاهره لم يتركالذي مقال مقالا و لا لذي حال حالا (118)

امام زين العابدين عليه السلام نيز رضايت به مشيت الهي را چنين ترسيم مي كند : و الهمنا الانقياد لما اوردت علينا من مشيتك حتي لا تحب تاخير ما عجلت و لا تعجيل ما اخرت ، و لانكره ما احببت ، و لا نتخير ما كرهت . (119) و در فراز ديگري مي فرمايد : و طيب بقضائك نفسي ، و وصع بمواقع حكمك صدري ، وهب الي الثقه لاءقر معها بان قضاءك لم يجر الا بالخيره . (120) اميرالمؤ منين عليه السلام مقام رضا را ثمره و نتيجه يقين مي داند و سر منشاء طاعت را، رضا و خشنودي معرفي مي كند (121) و در دعاي صباح مي فرمايد : الهي هذه ازمه نفسي عقلتها بعقال مشيتك . (122)

ابراهيم خليل عليه السلام نيز موقعي كه با منجنيق به طرف آتش پرتاب مي شد، در پاسخ به سؤ ال جبرئيل عليه السلام كه به ايشان عرض كرد : هل لك من حاجه ؟ فرمود : اءما اليك فلات حسبي الله و نعم الوكيل . آن گاه ميكائيل عليه السلام آمد و گفت : ان اءردت اءخمدت النار فان خزائن المطار و المياه بيدي . و حضرت جواب داد : لا اءريد. سپس فرشته اي موكل بادها آمد و عرضه داشت : لو شئت طيرت النار و حضرت فرمود : لا اريد. آن گاه جبرئيل گفت : فاساءل الله !، پس حضرت پاسخ داد : حسبي من سؤ الي علمه بحالي . (123)

مرتبه چهارم : اين مرتبه مقام كسي است كه هيچ گونه خواسته اي ندارد، زيرا به سر قدر آگاه ، به اسرار هستي واقف ، به نظام قضاي حتمي الهي بصير، و نسبت به آنچه گذشت و آنچه مي آيد آشناست . در حقيقت ، اين نظام خاص ‍ حضرات معصومين و انبياي اولوالعزم - صلوات الله عليهم اجمعين - است .

اين بندگان خاص الهي آن چنان تسليم امر الهي هستند كه با وقوف بر زهرآگين بودن ظرف آب ، آن را شرب كرده و با علم به آن كه رطب در مجلس ماءمون آلوده به زهر است ، آن را تناول مي فرمايند! زيرا به قضاي الهي آگاهند و مي دانند كه هيچ چيز آن تقدير را برنمي گرداند؛ از اين رو تنها راه رضا و تسليم در برابر حق مي دانند. سيدالشهدا عليه السلام در خطبه اي كه پيش از حركت به سوي كربلا در مكه ايراد كرد فرمود : و كان باوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا : (124) گويا با چشم خود مي بينم كه درندگان بيابان ها (لشگريان كوفه در سرزميني ميان نواويس و كربلا اعضاي مرا قطعه قطعه مي كنند.

نه تنها ايشان بلكه پدر بزرگوارشان حضرت علي عليه السلام ، نيز به اين مساءله اشاره كرده اند : قال نصرين حازم في كتاب صفين عن الحسن بن كثير عن ابيه : ان عليا اتي كربلا فوقف بها. فقيل : يا اميرالمؤ منين هذه كربلا، قال ذات كرب و بلاء ثم اوماء بيده الي مكان فقال : ههنا موضع رحالهم و مناخ ركابهم و اوماءييده الي موضع آخر، فقال : ههنا مهراق دمائهم ، ثم مضي الي ساباط (125)

و قال ايضا نصر بن مزاحم في كتابه عن هرثمه بن سليم ، قال : غزونا مع علي بن ابي طالب غزوه صفين ، فلما نزلنا بكربلاء، صلي بنا صلاه ، فلما سلم رفع اليه من تربتها فشمها، ثم قال : واها لك ايتها التربه ، ليحشرن منك قوم يدخلون الجنه بغير حساب . (126)

از اين رو، سيد الشهدا عليه السلام حتي در آخرين مرتبه و مرحله ، در حالي كه نگاه مباركشان به سوي آسمان بود فرمودند : صبرا علي قضائك يا رب ، لااله سواك يا غياث المستغيثين . (127)

مرتبه پنجم : اين مقام ، مرتبه اي است كه بنده از خدا فقط خدا را مي خواهد و جز او چيزي نمي طلبد. حضرت زهرا عليها السلام از خداوند درخواست مي كند قبل از اين كه ملك الموت بر او تسلط يابد و او را قبض روح كند، بشارتي دريافت دارد؛ آن گاه مي فرمايد : يا رب ليست من احد غيرك تثلج بها صدري و تسرت بها نفسي و تقر بها عيني و يهلل بها وجهي و يسفر بها لوني و يطمئن بها قلبي و يتباشربها ساير جسدي .

در دعاي عرفه نيز آمده است : منك اطلب الوصول اليك . (128) و درخواست اميرالمؤ منين عليه السلام به انت غايه مطلوبي و مناي پيوسته در دعاهايش ‍ طنين انداز است . (129)

در مناجات محبين آمده است : الهي من ذا الذي ذاق حلاوه محبتك فرام منك بدلا و من ذالذي انس بقربك فابتغي عنك حولا . (130)

و در مناجات مريدين مي خوانيم : الهي فاسلك بنا سبل الوصول اليك و سيرنا في اقرب الطرق للوفود عليك . (131)

و در مناجات متوسلين مي بينيم : و اجعلني من صفوتك الذين ... و اقررت اعينهم بالنظر برحمتك حتي اصل اليك . (132)

و امام علي عليه السلام در دعاي كميل به خداوند عرض مي كند : و استشفع بك الي نفسك و هب لي الجد في خشيتك و الدوام في الاتصال بخدمتك ... و ادنو منك دنوا المخلصين ... و اجتمع في جوارك مع المؤ منين . (133)

مرتبه ششم : مرتبه كسي است كه درخواست منك الطلب الوصول اليك : (134) از تو مي خواهم كه مرا به خود برساني، درباره او مستجاب شده و به مقامي رسيده كه لا يطمع في ادراكه طامع : به ذهن كسي خطور نمي كند كه آن مقام را درخواست نمايد؛ به طوري كه در زيارت جامعه آمده است : فبلغ الله بكم اشرف محل المكرمين و اعلي منازل المقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه لاحق و لا يفوقه فائق و لا يسبقه سابق و يا يطمع في ادراكه طامع حتي لا يبقي ملك مقرب و لا نبي مرسل و لا صديق و لا شهيد و لا عالم و لا جاهل ... الا عرفهم جلاله امركم . (135) كه خاص معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - مي باشد.

O

علامه طباطبايي رحمه الله قصيده اي جالب و بي نظير دارد كه مطلع آن چنين است :

از دل آن روز كه من زاده ام

داغ به دل بوده و دلداده ام

ايشان در اين قصيده ، آن چنان نيمه شب باغستاني را به تصوير كشيده كه روح را پرواز مي دهد. آن بزرگوار شمع و پروانه را با گل و بلبل همراز ديده و سروده است :

عالم پروانه همه راز بود

عالم بلبل همه آواز بود

مرغ سحر هر چه به دل راز داشت

چون ني بي خويش در آواز داشت

در اين اثنا، بلبل به پروانه خاموش اعتراض مي كند و مي گويد :

گفت به پروانه خامش هزار

هان تو هم از سينه نوايي بيار

پروانه نيز در جواب ، به نصيحت بلبل مي پردازد :

راستي از عاشق دل رفته اي

اين همه از بهر چه آشفته اي

يا به دل انديشه جانان ميار

يا به زبان نام دل و جان ميار

پيش مياور سخن گنج را

ورنه فراموش نما رنج را

و بالاخره كار پروانه بدان جا مي كشد كه :

فارغ از اين پند چو پروانه گشت

از دل و جان بيخود و بيگانه گشت

خويش به آتش زد و خاموش شد

رخت بيرون برد و فراموش شد



تذكر

نكته دقيق و جالبي كه در دعاهاي حضرات معصومين عليهم السلام وجود دارد آن است كه ايشان هم چنان اقيانوسي غني ، ذخاير بسيار جالبي براي امت خود به ارث گذاشته اند كه هر كسي در حد سعه وجودي خود مي تواند از آن استفاده كند. آن بزرگواران به ما تعليم داده اند كه از ساده ترين تا بلند پايه ترين مقاصد خود را از خدا بخواهيم ، لذا به هر يك از مراتب دعا و داعي كه مي نگريم ، جملگي آن مراتب را در لابه لاي مناجات هاي ائمه عليهم السلام مي يابيم .

سر اين مساءله در آن است كه آن بزرگواران مكتبي را تاءسيس كرده اند كه آموزش عمومي ، مي دهد. ايشان اين در را به روي همه مردم باز كرده اند و لذا در مقام دعا استعداد خاصي ملحوظ نيست .

از اين رو، اگر در حالات تمامي اصناف داعيان (دعا كنندگان ) دقت كنيم ، مقصد و مطلوب آن ها را در ادعيه مي يابيم . به ديگر بيان ، احاطه وجودي و شمول علمي امامان معصوم عليهم السلام موجب شده كه در موطن خاصي به طور ثابت قرار نگيرند و مظهر اسم يا من دني في علوه و يا من علافي دنوه باشند.

و اين دقيقه تنها از خصايص همين مكتب است و در مكتب هاي علمي - تربيتي ديگر خبري از آن نيست ، زيرا در آن ها مثلا تا فلسفه نداني به عرفان نرسي و تا منطق فرانگيري ، توان فهم فلسفه را نداري و تا زبان علم را نداني و استعدادي خاص فراهم نياوري ، به منطق راه پيدا نكني ؛ ولي در مكتب تربيتي دعا چنين چيزهايي وجود ندارد. از عامي محض تا علامه دهر جملگي پر نعمت معارف الهي مي نشينند و تشنگان معارف با تمام اختلاف افقي كه دارند سيراب برمي خيزند.

آنچه تذكر اين دقيقه را ضروري مي نمود اين بود كه در بحث اصناف داعيان ، ذكر كرده بوديم كه با هم اختلاف فراوان داشتند؛ مثلا يك جا حضرات ارزقني رزقا واسعا فرموده اند و جاي ديگر اصول بك عند الضروره (136) يا منك اطلب الوصول اليك (137). اين اختلاف سطح در دعا، ممكن است موجب اين سؤ ال شود كه چگونه بايد از خداي متعال درخواست كرد و كدامين سؤ ال صحيح است ؟ اين كه هيچ چيز جز او نخواهيم ؟ يا اين كه بايد هر حاجت را به او ارجاع دهيم و از غير خداي متعال درخواست كنيم ؟

در نتيجه ، با ذكر اين نكته ، جواب آن سؤ ال روشن شد، زيرا آن بزرگواران اسوه و امام براي عموم طبقات مردم هستند و هر كس بايد در حد استعداد و نيازهاي خود از آنان درس بگيرد، زيرا آنان امام همه مردم مي باشند.

O ركن سوم : مدعو (138)

1 - معرفت

شناخت انسان از خداي عزوجل ، در نحوه دعا و حال او اثر فراوان دارد و در اجابت دعا و سرعت آن نيز مؤ ثر است . اين معرفت ، هم چنين در كيفيت و كميت دعا، انتخاب كلمات و اداي آن ها، شوق دعا كردن ، لذت بردن از دعا و عدم ياءس در صورت تاءخير اجابت و اصرار بر درخواست از خداوند سبحان نيز تاءثير مي گذارد.

در حديثي از امام كاظم عليه السلام مي خوانيم : قال قوم للصادق عليه السلام ندعوا فلا يستجاب لنا؟ قال لانكم تدعون من لا تعرفونه : (139) گروهي به امام صادق عليه السلام عرض كردند كه ما خدا را مي خوانيم ، لكن دعاي ما مستجاب نمي شود؟! حضرت فرمودند : شما كسي را مي خوانيد كه نمي شناسيدش .

آن چنان معرفت به مدعو موجب دلگرمي داعي مي شود كه گاه با قطع نظر از اجابت ، نفس لذت دعا او را وادار به سؤ ال مي كند. در اين جا خود توجه موضوعيت پيدا كرده و مورد اهتمام قرار گرفته است . عشق به خدا نيز موجب مناجات و راز و نياز مي شود، به طوري كه داعي لحظه اي مايل نيست بين او و محبوبش فراق حايل شود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين باره فرموده اند : افضل الناس من عشق العباده فعاتقها بنفسه و باشرها بجسده و تضرع لها فهو لايبالي علي ما اصبح من الدنيا علي عسر او يسر : (140) بهترين مردم كسي است كه به عبادت عشق ورزد و با تمام وجودش با آن دست به گردن شود و اوقات خود را به عبادت بگذراند و برايش فرقي نكند كه دنيا بر او سخت مي گذرد يا آسان .

معاذ بن جبل نقل مي كند كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود : لو عرفتم الله حق معرفته لزالت لدعائكم الجبال : اگر خداوند را آن چنان كه بايد مي شناختيد، به درخواست شما كوه ها از جا كنده مي شد.

در ذيل همين روايت علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد : و ذلك ان الجهل بمقام الحق و سلطان الربوبيه و الركون الي الاسباب يوجب الاذعان بحقيقه التاءثير للاسباب و قصر المعلولات علي عللها المعهوده و اسبابها العاديه حتي ان الانسان ربما زال عن الاذعان بحقيقه التاءثير للاسباب لكن يبقي الاذعان بتعين الطرق و وساطه الاسباب المتوسطه ، فانا نري ان الحركه و السير يوجب الاقتراب من المقصد ثم اذا زال منا الاعتقاد بحقيقه تاءثير السير في الاقتراب اعتقدنا بان السير واسطه والله سبحانه و تعالي هو المؤ ثر هناك لكن يبقي الاعتقاد بتعين الوساطه و انه لولا السير لم يكن قرب و لا اقتراب .

و بالجمله ان المسببات لانتخلف عن اسبابها و ان لم يكن للاسباب الا الوساطه دون التاءثير، و هذا هو الذي لا يصدقه العلم بمقام الله سبحانه فانه لايلائم السلطنه التامه الالهيه ، و هذا التوهم هو الذي اوجب ان نعتقد استحاله تخلف المسببات عن اسبابها العاديه كالثقل و الانجذاب عن الجسم و القرب عن الحركه و الشبع عن الاكل و الري عن الشرب و هكذا و قد مرفي البحث عن الاعجاز ان ناموس العليه و المعلوليه و بعباره اخري توسط الاسباب بين الله سبحانه و بين مسبباتها حق لامناص عنه لكنه لا يوجب قصر الحوادث علي اسبابها العاديه بل البحث العقلي النظري ، و الكتاب و السنه تثبت اصل التوسط و تبطل الانحصار نعم المحالات العقليه لا مطمع فيها. اذا عرفت هذا علمت : ان العلم بالله يوجب الاذعان بان ما ليس بمحال ذاتي من كل ما تحيله العاده فان الدعاء مستجاب فيه كما ان العمده من معجزات الانبياء راجعه الي استجابه الدعوه . (141)

يعني : سر اين مساءله در اين است كه جهل به مقام حق و سلطنت ربوبيت و ركون و اعتماد به اسباب ، رفته رفته اين باور غلط را به انسان مي دهد كه اسباب حقيقتا مؤ ثرند و اين پندار را به حدي مي رساند كه هر معلولي را مستند به علت معهود و اسباب عادي مي داند. البته چه بسا مي شود كه انسان از اين پندار غفلت دارد، يا اصلا چنين اعتقادي ندارد، ليكن به اين مقدار معتقد است كه اين اسباب هر يك براي خود جايي دارند كه نمي شود سببي ديگر جاي آن را بگيرد؛ مثلا ما مي بينيم كه حركت و سير باعث نزديكي به مقصد مي شود، ولي با كمي پيشرفت در توحيد، اين اعتقاد ما زايل مي شود و حركت را سبب مستقل نمي بينيم و مي گوييم مؤ ثر حقيقي خداست و حركت جنبه واسطگي دارد؛ ولي اين اعتقاد برايمان مي ماند كه درست است كه مؤ ثر حقيقي خداست ، ولي اين طور هم نيست كه حركت هيچ اثري نداشته باشد، بلكه واسطه مؤ ثري است كه چيز ديگري جاي آن را پر نمي كند و اگر حركت و سير نباشد، نزديكي به مقصد حاصل نمي شود.

سخن كوتاه آن كه ، ما معتقديم مسببات از اسباب خود تخلف نمي كنند، هر چند كه اسباب در حقيقت سبب واقعي نباشند و تاءثير واقعي از آن خداي مسبب الاسباب باشد و اسباب تنها جنبه وساطت داشته باشند، و اين اعتقاد توهمي است كه علم به مقام خداي سبحان آن را نمي پذيرد، چون با سلطنت تامه الهي منافات دارد.

و همين توهم باعث مي شود كه خيال كنيم تخلف مسببات از اسباب عاديه محال است ؛ هر جا جسم هست ، سنگيني و سقوط نيز هست ؛ هر جا حركت هست ، نزديكي به مقصد نيز هست ؛ هر جا خوردن و نوشيدن هست ، سيري و سيرايي هم هست و مانند اين ها. در حالي كه در بحث اعجاز گفتيم كه درست است كه ناموس عليت و معلوليت و به عبارت ديگر وساطت اسباب ميان خداي سبحان و ميان مسببات حق است و گريزي از آن نيست ، اما اين ناموس باعث نمي شود كه ما حدوث حوادث را منحصر در صورتي بدانيم كه اسبابش مهيا باشد، بلكه بحث عقلي و نظري و هم چنين كتاب و سنت ، در عين اين كه اصل واسطگي اسباب را اثبات مي كند، انحصار آن ها را انكار مي نمايد. بله ، در اين بين ، امور محال - كه عقل تحقق آن ها را محال مي داند - از محل بحث ما خارجند. حال كه اين معنا روشن گرديد مي گوييم : علم و ايمان به خدا ما را وادار مي كند معتقد شويم به اين كه آنچه محال ذاتي نيست و عادتا آن را محال نمي دانند، دعا در آن مورد مستجاب است . اتفاقا قسمت عمده معجزات انبيا هم مربوط به همين استجابت دعا است .

اين نوع شناخت ، از دقيق ترين مسايلي است كه ما در نظام معارف الهي با آن برخورداريم ؛ يعني اين كه بتوانيم با واقعيت ها آن چنان آشنا باشيم كه هر يك را در موقعيت حقيقي اش بشناسيم ، زيرا در اين مساءله - كه لغزشگاه افكار است - بسياري لغزيده اند و بعضي حتي به لغزش خود نيز توجه نيافته اند.

در نتيجه ، انسان بايد به ادب قرآني - كه همان توحيد افعالي است - ملتزم باشد؛ يعني استقلال در تاءثير را به هيچ موجودي از موجودات ندهد و بداند تمام چيزهايي كه لباس هستي پوشيده اند، محض ربط و صرف خلق هستند. در عين حال او بايد وساطت اسباب ظاهري را هم فراموش نكند و بداند كه بناي خداوند تعالي در نظام عالم ، بر انجام امور بر حسب اسباب و مسببات مي باشد كه به نوبه خود از دقت بسياري برخوردار است .

البته نظام علمي اين مساءله توحيدي خود داراي مقدمات بسياري است كه اثبات عقلي و برهاني آن در جاي خود آمده و فهم دقيق آن نصيب كسي مي گردد كه خداي متعال او را توفيق ويژه اي عنايت فرمايد : البته بوده اند كساني كه نظام توحيد افعالي را به صورت شهودي يافته اند.

حال ، مناسب است كه از آيات كريمه قرآن و ادعيه ماءثوره ، شواهدي به عنوان نمونه در زمينه توحيد افعالي ذكر نماييم ؛ در قرآن كريم آمده است :

O و قل الحمدلله الذي لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك في الملك (142) بگو (تمامي ) ستايش ها از آن خداوندي است كه براي خود فرزندي نگرفته و در اداره امور شريكي ندارد.

O ذلكم الله ربكم خالق كل شي ء (143) آن الله است كه پروردگار شما و آفريننده همه چيز است .

O اءفلم ينظروا الي السماء فوقهم كيف بنيانها و زيناها و مالها من فروجَ و الارض مددناها و اءلقينا فيها زواسي و اءنبتنا فيها من كل زوج يهيجَ تبصره و ذكري لكل عبد منيبَ و نزلنا من السماء ماء مباركا فاءنبتنا به جنات و حب الخصيدَ و النخل باسقات لها طلع نضيدَ رزقا للعباد و اءحيينابه بلده ميتا كذلك الخروج (144) آيا آن ها به آسماني كه بالاي سرشان است نگاه نكرده اند كه چگونه ما آن را بنا كرده ايم ؟ و چگونه به وسيله ستارگان زينت بخشيده ايم و هيچ شكاف و ناموزوني در آن نيست ؟ و زمين را گسترش داديم و در آن كوه هاي عظيمي افكنديم و از هر نوع گياه بهجت انگيزي در آن رويانيديم تا وسيله بينايي و بيداري براي هر بنده توبه كاري باشد؟ و از آسمان ، آبي پربركت فرستاديم و به وسيله ي آن باغ ها و دانه هايي را كه درو مي كنند، رويانديم ، و نخل هاي بلند قامت كه ميوه هاي متراكم دارند؟ همه اينها به منظور بخشيدن روزي به بندگان است . و به وسيله باران زمين مرده را زنده كرديم . آري ، زنده شدن مردگان نيز همين گونه است .

O و ما تشائون الا اءن يشاء الله (145) و شما اراده نمي كنيد مگر اين كه خداوند اراده نمايد.

اما توحيد افعالي ، چشم گيرترين مساءله اي است كه در دعاهاي ماءثوره مورد عنايت حضرات معصومين عليهم السلام بوده است :

O اميرمؤ منان عليه السلام در دعاي كميل عرض مي كند : و باءسمائك التي ملات اءركان كل شي ء (او درخواست مي كنم از تو) به سبب اسماء تو كه تمامي اركان اشياء را پر كرده است .

O و امام سجاد عليه السلام در دعاي ابي حمزه فرموده : بيدك لا بيدغيرك زيادتي و نقصي و نفعي و ضري فقط به دست توست و نه به دست غير تو، هر فراواني يا نقصي و هر منفعت يا ضرري كه به من مي رسد.

به هرحال ، ادب در عبوديت - به ويژه هنگام دعا - ايجاب مي كند كه انسان فقط به خدا دل ببندد و از هر كس و هر چيز جز او صرف نظر كند كه اين خود بسيار در شدت توجه انسان به مبدئيت عالم مؤ ثر است ، زيرا اگر بيگانه سبب در گشايش امور را خدا بدانيم و به غير او توجه نداشته باشيم و ذهن خود را از تفرقه بازآورده و بر نقطه واحدي متمركز سازيم ، در اين صورت به تمام وجود دعا خواهيم كرد؛ ولي اگر با ذهن متفرق به هر چيز روي كنيم و همه را در پيشبرد مقاصد خود مؤ ثر دانسته و يكي از آن ها را خدا بدانيم ، حضرت رب العزه توجهي نخواهد فرمود و ما را به حال خود رها كرده و به غير خود واگذار خواهد نمود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند :

يقول الله سبحانه انا خير شريك من اشرك معي شريكا من عمله فهو لشريكي دوني لاني لا اقيل الا ما اخلص لي (146) خداوند متعال مي فرمايد : من بهترين شريك هستم ، هر كس در عملش كسي را با من شريك گرداند، همه آن عمل از آن شريك من خواهد بود. من فقط عملي را مي پذيرم كه خالصانه و براي من باشد.

خداي متعال از شرك ورزيدن بندگان ، روگردان است و آن را نقصي عظيم مي داند و آيه شريفه و ما يؤ من اءكثرهم بالله الا و هم مشركون : (147) ايمان نياورده اند اكثر ايشان (بندگان ) به خداوند، مگر آن كه مشرك هستند، اشاره به همين نوع شرك دارد. آيه شريفه هو الحي لا اله الا هو فادعوه مخلصين لا الدين : (148) او زنده است . هيچ الهي جز او نيست . پس او را بخوانيد. در حالي كه دين را خالص براي او مي خواهيد، نيز تعليم مي دهد كه اين نوع شرك را از خود دور سازيم تا دعاي مخلصانه گرفتاري ها و بلاهاي عظيم را رفع كند.

O

نقل كرده اند كه از جمله مطالبي كه خداوند متعال به حضرت عيسي عليه السلام وحي كرد اين بود : يا عيسي ادعني دعاء الغريق الحزين الذي ليس له مغيث ، اذل لي قلبك و اكثر ذكري في الخلوات : (149) اي عيسي ، مرا بخوان ! همانند خواندن غريق اندوهگيني كه هيچ پناهي براي خود نمي يابد. دلت را براي من تسليم كن و در تنهايي مرا بسيار ياد كن .

سرگذشت حضرت يونس عليه السلام و دعاي مخلصانه آن حضرت در اوج گرفتاري را نيز خداوند جهت تعليم در قرآن ذكر كرده است : وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين فاستجبناله و نجيناه من الغم و كذلك ننجي المؤ منين : (150) و (به ياد آر) ذوالنون (يونس عليه السلام ) را آن هنگام كه با عصبانيت به راه افتاد و گمان كرد كه ما بر او سخت نخواهيم گرفت . پس در تاريكي ها دعا كرد (و اين گونه گفت ) كه هيچ پروردگاري جز تو نيست ، تو منزهي ، من از ستمكاران بودم ! ما نيز دعاي او را اجابت كرديم و از غم و اندوه نجاتش داديم و اين گونه مؤ منين را نجات مي دهيم .

اين آيه ، واقعه مهيب يونس را بيان مي كند كه در ظلمات شكم ماهي در قعر دريا قرار گرفت و محبوس شد و از همه عالم ماءيوس ، يگانه راه نجات را خداي خود دانست و با ذكر لا اله الا انت مؤ ثريت را از همه چيز نفي نمود و با تسبيح و تنزيه به حضرت رب العالمين و اقرار به نقص و ظلم به نفس ‍ خويش ، عرض حال خود به پيشگاه پروردگار برد و نجات يافت . خداي متعال فرموده : فلولا انه كان من المسبحين للبث في بطنه الي يوم يبعثون : (151) و اگر نبود كه يونس عليه السلام از تسبيح كنندگان بود، در شكم ماهي تا روز قيامت باقي مي ماند.

آري ، دعاي مخلصانه انسان را از چنين خطرهاي عظيمي نجات مي دهد؛ يعني آن جا كه پول و قدرت و فكر و عقل ، يكسره عقيم اند، دعاي نيمه شبي صدها بلاي اين چنين را رفع مي كند، البته به شرط آن كه محبوب را شناخته و دل به او بسته باشيم و تمام تاءثير و تدبير در نظام هستي را از او دانسته و دل را مستقيم به طرف او روانه نموده باشيم .

دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند

دعاي نيم شبي رفع صد بلا بكند

اخلاص در دعا و سببيت اسباب وجودي

و في عده الداعي في روايه محمد بن عجلان عن محمد بن عبيد الله بن علي بن الحسين عن ابن عمه الصادق عن آبائه عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال : اوحي الله الي بعض انبيائه في بعض وصيه : و عزتي و جلالي لا قطعن امل كل آمال امل غيري بالياءس و لاكسونه ثوب الذله في الناس و لا بعدنه من فرجي و فضلي ، ا ياءمل عبدي في الشدائد غيري ، و الشدائد بيدي و يرجو سوائي و انا الغني الجواد، بيدي مفاتيح الابواب و هي مغلقه ، و بابي مفتوح لمن دعاني الحديث (152). در كتاب عده الداعي حديثي از امام صادق عليه السلام بدين معنا آمده كه ايشان آن را از پدرانشان عليهم السلام و ايشان از پيامبر گرامي اسلام نقل كرده اند. خداوند متعال به يكي از انبيا در قسمتي از آنچه كه به آن پيامبر وحي شده بود اين گونه فرمود : به عزت و جلال خودم قسم كه آرزوي هر آرزومندي كه به غير من اميدوار باشد را قطع خواهم كرد و در بين مردم لباس خواري بر تن او خواهم پوشاند و او را از گشايش و رحمتي كه از طرف من مي باشد محروم خواهم كرد. آيا بنده من در سختي ها بايد به غير من اميدوار باشد؟ سختي ها از جانب من به او مي رسد و او به غير من اميد دارد، حال آن كه من بي نياز و بخشنده ام ؟ كليد درهاي بسته به دست من است و درب خانه من به روي كسي كه مرا بخواند باز است !

و في عده الداعي ايضا، عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال : قال الله ما من مخلوق يعتصم بمخلوق دوني الا قطعت اسباب السموات و اسباب الارض من دونه فان سئلني لم اعطه و ان دعاني لم اجبه ، و ما من مخلوق يعتصم لي دون خلقي الا ضمنت السموات و الارض رزقه ، فان دعاني اجبته و ان ساءلني . اعطيته و ان استغفرني غفرت له (153). پيامبر معظم اسلام فرمود : خداوند متعال مي فرمايد كه هيچ مخلوقي نيست كه به جاي من به مخلوق ديگري متوسل شود، مگر آن كه سبب هاي آسمان و زمين را از او قطع مي كنم . پس اگر از من بخواهد، به او عطا نخواهم كرد و اگر مرا بخواند اجابت نخواهم نمود. و هيچ مخلوقي نيست كه به من متوسل شود، مگر آن كه آسمان و زمين ضامن روزي او شوند. پس اگر مرا بخواند اجابت كنم و اگر از من بخواهد به او عطا كنم و اگر طلب مغفرت كند او را ببخشم .

در تفسير الميزان پس از نقل اين دو روايت كه بيانگر قطع اسباب آسمان ها و زمين از كسي است كه توجه به غير خداي متعال دارد، آمده : اقول : و ما اشتمل عليه الحديثان هو الاخلاص في الدعاء و ليس ابطالا و ليس ابطالا لسببيه الاسباب الوجوديه التي جعلها الله تعالي وسائل متوسطه بين الاشياء و بين حوائجها الوجوديه لا عللا فياضه مستقله دون الله سبحانه . و للانسان شعور باطني بذلك فانه شعر بفطرته ان لحاجته سببا معطيا لا يتخلف عنه فعله ، و يشعر ايضا ان كل ما يتوجه اليه من الاسباب الظاهريه يمكن ان يتخلف عنه اثره فهو يشعر بان المبداء الذي يبتدي عنه كل امر و الركن الذي يعتمد عليه و يركن اليه كل حاجه في تحققها و وجودها غير هذه الاسباب و لازم ذلك ان لا يركن الركون التام الي شي ء من هذه الاسباب بحيث ينقطع عن السبب الحقيقي و يعتصم بذلك السبب الاظاهري ، و الانسان ينتقل الي هذه الحقيقه بادني توجه و التفات فاذا سئل او طلب شيئا من حوائجه فوقع ما طلبه كشف ذلك انه سئل ربه و اتصل حاجته التي شعر بها بشعوره الباطني من طريق الاسباب الي ربه فاستفاض منه . و اذا طلب ذلك من سبب من الاسباب فليس ذلك من شعور فطري باطني و انما هو امر صوره له تخيله لعلل اوجبت هذا التخليل من غير شعور باطني بالحاجه و هذا من الموارد التي يخالف فيها الباطن الظاهر .

و نظير ذلك : ان الانسان كثيرا ما يحب شيئا و يهتم به حتي اذا وقع وجده ضارا بما هو انفع منه و اهم و احب فترك الاول و اخذ بالثاني . و ربما هرب من شي حتي اذا صادفه وجده انفع و خيرا مما كان يتحفظ به ماءخذ الاول و ترك الثاني . فالصبي المريض اذا عرض عليه الدواء المر امتنع من شربه و اخذ باليكاء و هو يريد الصحه .

فهو بشعوره الباطني الفطري يساءل الصحه فيسال الدواء و ان كان بلسان قوله او فعله يساءل خلافه ، فللانسان في حياته نظام بحسب الفهم الفطري و الشعور الباطني و له نظام آخر بحسب تخيله ، و النظام الفطري لا يقع فيه خطاء و لا في سيره خبط و اما النظام التخيلي فكثيرا ما يقع فيه الخطاء و السهو فربما ساءل الانسان او طلب بحسب الصوره الخياليه شيئا و هو بهذا السؤ ال بعينه يساءل شيئا آخر او خلافه . فعلي هذا ينبغي ان يقرر معني الاحاديث و هو اللائح من قول علي عليه السلام فيما سياتي : ان العطيه علي قدر النيه الحديث (154) آنچه اين دو حديث افاده مي كنند اين است كه دعا بايد خالص باشد نه اين كه سببيت اسباب وجودي عالم را - كه آن ها را ميان هر موجود و حوايجش واسطه قرار داده - ابطال كند. چون هر انساني مي داند كه چنين اسبابي وجود دارند، اما سببيت آن ها را خدا به آن ها داده نه اين كه خود آن ها علت نامه اي باشند كه مستقل از خداي سبحان فيض را به معلول هاي خود برسانند.

توضيح اين كه انسان با فطرت خود اين معنا را درك مي كند كه براي حاجتش برآورنده اي است كه فعلش از او تخلف نمي كند، و نيز درك مي كند كه سبب هاي ظاهري اي كه وي دست به دامن آن ها مي زند سبب تام نيستند و فعل و اثرشان از آن ها تخلف مي كند.

پس انسان اين شعور و درك را دارد كه آن مبدئي كه سر نخ تمامي امور آنجا است و آن ركني كه در تحقق و وجود هر حاجت از حوايجش بدان اعتماد و دلگرمي دارد، غير از اين اسباب ظاهري است . لازمه اين درك نيز آن است كه اعتماد كامل و ركون تام به اين اسباب نداشته باشد، به طوري كه به كلي از آن سبب تام و حقيقي غافل بماند و هر چيزي را مستند به سبب هاي ظاهريش بپندارد.

آري ، انسان با كمترين دقت و توجه ملتفت اين نكته مي شود؛ حال اگر سؤ الي كند و حاجتي بطلبد و حاجتش هم برآورده گردد، از اين برآورده شدن كشف مي كند كه سؤ الش سؤ ال از پروردگار بوده و حاجتي كه داشته و از راه شعور باطني خود آن را تشخيص داده ، از طريق اسباب ظاهري به درگاه پروردگارش رسيده و از آنجا به وي افاضه شده است ، و اگر همين حاجت را از سببي از اسباب ظاهري بخواهد، از كسي خواسته كه شعور فطري و باطني اش حكم مي كند به اين كه آن سبب برآرنده حاجتش نيست ، بلكه خيال مي كرده كه آن سبب برآرنده حاجتش مي باشد و قوه ي خيال به عللي غير از شعور باطني ، آن سبب را در نظرش برآورنده تصوير كرده . و اين از همان مواردي است كه باطن آدمي مخالف با ظاهر او است .

مثالي كه مي توانيم در اينجا بياوريم اين است كه بسيار مي شود كه انسان چيزي را دوست دارد و به آن اهتمام مي ورزد تا بالاخره آن را به دست مي آورد، ولي مي بيند كه همين محبوبش مزاحم و مضر به منافعي است كه براي او مهم تر و محبوبتر است ؛ ناگريز، از آن دست برمي دارد و محبوب تر را مي گيرد. و بسيار هم مي شود كه از چيزي نفرت دارد و به خاطر حفظ منافعش از آن مي گريزد، ولي تصادفا به همان چيز برمي خورد و مي بيند بر خلاف آنچه مي پنداشته از منافعي كه به خاطر آن ها از اين مي گريخته سودمندتر و بهتر است . كودك مريض از نوشيدن دواي تلخ مي گريزد، در عين اين كه طالب بهبودي خويش است . اين انسان با شعور باطني و فطريش صحت و سلامتي را مي خواهد و به زبان فطرت درخواست آن را دارد، هر چند كه به زبان سر و با عملش خلاف آن را درخواست مي كند.

پس معلوم مي شود كه انسان در زندگي اش دو نظام دارد : يك نظام به حسب فهم فطري و شعور باطني ؛ و نظامي ديگر به حسب تخيل . نظام فطريش از خطا محفوظ است و در مسيرش دچار اشتباه نمي شود، اما نظام تخيل او بسيار دستخوش خبط و اشتباه مي شود، و چه بسا آدمي به حسب صورت خيالي اش چيزي را درخواست مي كند و جدا مي طلبد، ولي نمي داند كه با همين سؤ ال و طلب ، درست چيز ديگري كه مخالف آن است را مي خواهد. پس بايد حديث را به همين معنا توجيه كرد و اين همان معنايي است كه از كلام علي عليه السلام : عطيه و بخشش به قدر نيت ، به دست مي آيد.

صاحب عده الداعي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايتي آورده كه فرموده اند : در حالي دعا كنيد كه يقين به اجابتش داشته باشيد : ادعوا الله و انتم موقنون بالاجابه . (155)

در اين فراز، اين حكيم فرزانه به سري از اسرار الهي اشاره فرموده كه تبيين آن منحصرا در اين تفسير عظيم آمده است و خلاصه آن مبتني بر اين تقسيم است :

O اخلاص در دعا حتما بايد رعايت شود؛ يعني بدانيم كه مؤ ثر تام خداي متعالي است ، لذا كس ديگري را با او نخوانده و در كارها مؤ ثر ندانيم .

O اخلاص عبارت است از توجه مطلق به مؤ ثر حقيقي . پس دخالت دادن هر چيز يا هر كس ديگر غلط مي باشد. اگر ديديم كه حاجتي به منزل رسيده و با اجابت قرين شده ، بايد بدانيم كه فقط ما در اين زمينه دست توسل به ذيل عنايت خدا زده ايم ، و لذا آن بايد حديث قدسي معنايش روشن مي شود كه اگر كسي متوسل به غير من شود، اسباب زمين و آسمان از او قطع مي شود. پس آنجا كه اسباب زمين و آسمان در انجام حوايج به طور مثبت عمل كرده ، فقط از طرف خدا بوده است ؛ در واقع ممكن است كسي با ذهن وهمي اش خدا را نشناخته ، ولي فطرت او تكوينا با خدا آشنا باشد؛ يعني همين قدر بداند كه سببي غير قابل تخلف در كار است ، ولي نداند كه او خداست ، در حالي كه حاجات او با همين سبب غير قابل تخلف انجام پذيرفته است .

البته گاهي اين فطرت خواب آلوده بيدار شده و به آن مبداء حقيقي ، شعور علمي (پس از شعور فطري ) پيدا مي كند. لذا در آيه شريفه آمده كه فاذا ركبوا في الفلك دعوالله مخلصين له الدين نجيهم الي البر اذا هم يشركون : (156) و هنگامي كه سوار كشتي مي شوند خدا را با اخلاص ‍ مي خوانند (و غير او را فراموش مي كنند)، اما هنگامي كه خدا آن ها را به خشكي رسانيد و نجات داد باز مشرك مي شوند.

عجيب آن است كه اصلا خدا را نمي شناخت ، اكنون مخلصانه او را مي خواند : قل ارايتم ان اتيكم عذاب الله بغته او اتيكم الساعه اغيرالله تدعون : (157) بگو آيا اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آيد يا رستاخيز برپا شود، غير خدا را (براي حل مشكلات خود) مي خوانيد؟!

قل من ينجيكم في ظلمات البر و البحر، تدعونه تضرعا و خفيه لئن انجانا من هذه لنكونن من الشاكرين قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم انتم تشركون : (158) بگو كيست كه شما را از تاريكي هاي خشكي و دريا نجات دهد، در حالي كه او را به زاري و پنهاني مي خوانيد (و مي گوييد) اگر از اين خطرات ما را نجات دهي ، از شكرگزاران خواهيم بود؟ بگو خداوند شما را از اين ناراحتي و هر مشكل ديگر نجات مي دهد، سپس شما (باز هم ) شرك مي ورزيد!

O با اندكي توجه به اين نتيجه مي رسيم كه نبايد تماما توجه به اين اسباب زوال پذير كنيم و بدانيم آن كه مؤ ثر است كس ديگري است ؛ در واقع بدانيم كه حسن آن دارد كه يوسف آفريد.

O سببيت و تاءثير موجودات قابل انكار نيست ، اما آنچه مهم است آن است كه بدانيم هيچ كدام از موجودات ، مستقل در تاءثير نيستند، بلكه وسايطي هستند كه خداي متعال بين خود و موجودات ديگر قرار داده و تاءثير و تاءثر آنان در راستاي ساختار نظام عالم است .

O اطمينان به اين كه بسياري از مؤ ثرات ، در نظام وجودي خود خنثي بوده و اميد قطعي به تاءثير و تاءثر آنان نيست ؛ زيرا معارضات بسيار است و محدوديت تاءثير هر يك از آن ها مسلم مي باشد؛ حتي ديده شده كه آن ها از مقتضيات خود تخلف كرده اند! در حقيقت آنچه را كه ما مؤ ثر انگاشته ايم بر خلاف انتظار عمل كرده است ؛ مثلا آنچه عامل پشتيباني ديده شده ، از عوامل ذلت گرديده ؛ موجوداتي كه توهم شده اند در دوام و بقا مؤ ثرند تبديل به عامل منهدم كننده شده اند. اميرالمؤ منين عليه السلام مي فرمايند: ايها الناس كل امري لاق ما بفر منه في فراره الاجل مساق النفس و الهرب منه موافاته : (159) اي مردم (بدانيد) هر كسي از آنچه كه فرار مي كند با او برخورد خواهد نمود و اجل مسيري است (كه انسان ها) به طرف او مي روند و فرار از آن (منجر به ) ملاقات اوست .

پس ، در واقع هر موجودي راهي را مي پيمايد كه در نظام واقعي تكوين براي آن ترسيم شده است ، ولي آنچه ما از نظام علي و معلولي مي شناسيم ، در حد توان علمي خود ما مي باشد كه نسبت آن با نظام علي و معلولي واقع نسبت بسيار ضعيفي است ؛ مگر خداي كريم در قرآن مجيد نمي فرمايد : و ما اوتيتم من العلم الا قليلا : (160) و از دانش جز مقدار اندكي به شما داده نشده است .

در نتيجه ، توجه به مؤ ثرات و نظام سبب و مسببي در خارج بسيار غلط انداز است ، لذا بسيار ديده ايم كه مقاصد و ارادات غالبا به بن بست مي رسد.

از اميرالمؤ منين عليه السلام سؤ ال شد : بماذا عرفت ربك ؟ به چه امري پروردگارت را شناختي ؟پاسخ دادند : بفسخ العزائم و نقض ‍ الهمم ، لما هممت فحيل بيني و بين همي و عزمت فخالف القضاء عزمي ، علمت ان المدبر غيري : (161) خداوند را به سست شدن اراده هاي قوي ، گشوده شدن گره هاي دشوار و درهم شكسته شدن تصميم ها شناختم . زماني كه اراده انجام كاري را كردم ، بين من و اراده ام حايل شد و چه بسا عزم (بر انجام كار) كردم ، و قضا و قدر با من مخالفت كرد؛ پس دانستم كه مدبر (فردي ) غير از من است .

با آن كه هر كسي در توجيه علل و اسباب به حد بسيار زيادي مي كوشد و سعي بليغ در منتج بودن آنان مي كند، ولي بسياري از آن علل و مقدمات عقيم مانده و از غرض و غايت مطلوب بسيار دور مي مانند.

خشك ابري كه شود ز آب تهي

نايد از وي صفت آب دهي

ذات نايافته از هستي بخش

كي تواند كه شود هستي بخش ؟

البته توجه به اين نكته ضروري است كه خداي تعالي در اين عالم ، نظام سببيت و مسببيت را متعارض با يكديگر قرار داده است ، به طوري كه هر يك ديگري را تحديد و تهديد به زوال مي كند، لذا در قرآن كريم آمده است : و السابحات سبحاَ فالسابقات سبقاَ فالمدبرات امرا ع : (162) قسم به (ملائكه اي كه ) در اجراي فرمان الهي با سرعت حركت مي كنند، و سپس بر يكديگر سبقت مي گيرند و آن ها كه امور را تدبير مي كنند؛ يعني آن دسته از ملائكه مدبره اي كه سرعت كنند و سبقت گيرند، آن ها مدبرند و حكم آن ها بر ديگر مدبرات غالب است . (163)

O بسيار ديده شده كه سبب غير قابل زوال و قطعي التاءثيري در كار است كه اگر حوايج به آن برخورد نمايد، دعا بدون هيچ گونه مانعي اجابت مي شود. اين سبب بدون شك غير قابل تخلف و تاءثير آن دائمي و اثر آن حتمي است . در واقع ، مؤ ثري فائق و مسلط بر ساير مؤ ثرات بوده و برتر از همه مؤ ثرات قابل تخلف و ضعيف مي باشد.

O فطرت انساني به اين سببيت تام رسيده و مي داند كه اين سبب تام است كه عمل مي كند. عقل سليم هم اين را پذيرفته و مي داند، ولي بسيار اتفاق افتاده كه تخيلات و اوهام به غلط غير علت را به جاي علت و غير سبب را به جاي سبب نشانده و لذا آرزوي انجام گرفتن مقاصد را از غير مجراي آن دارد. تخلف اجابت درست از همين جا واقع مي شود. اين گونه موارد غالبا از شعور صحيح خالي بوده و شعور فطري آن را نخواسته است ، بلكه داعيه هاي خيالي و وهمي در آن دخالت كرده اند؛ چنانچه بسيار اتفاق افتاده كه در باطن انسان از خدا چيزي را مي خواهد، ولي ظاهر و خيال و وهم ، امر ديگري را درخواست مي كند؛ همانند طفل مريضي كه فطرت او صحت را خواسته و دوا طلب مي كند، ولي نظام توهمي او از داروي تلخ فرار مي كند. نيز در بسياري از موارد انسان درخواست نفي امري را مي كند و پيوسته از آن گريزان است ، ولي وقتي واقع مطلب براي او روشن مي شود در مي يابد چيزي كه از آن فرار مي كند به مراتب از آنچه در حفظ آن مي كوشيده نافع تر مي باشد.

3 - قرب

بهترين بيان و ترتيب مراتب در مساءله قرب و بعد را قرآن كريم در لابه لاي آيات مختلف به اهل نظر و تحقيق ارائه فرموده است كه توجه به آن غنيمتي بسيار ارزنده است .

O مرتبه اول : خداي متعال آن گاه كه بندگان را به درگاه خود دعوت مي كند، با بيان هاي گوناگوني - كه شايد مرتبط با مراتب ايمان و معرفت عباد باشد - آنان را توجه مي دهد؛ مثلا گاهي با ضمير غايب از خود تعبير فرموده و از ما خواسته كه او را اين گونه بخوانيم : ... و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمه الله قريب من المحسنين : (164) و او را از روي بيم و اميد بخوانيد، چون رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است . گويي ميان خلق و خالق رابطه اي بس دور است و خاكيان ، بايد در عالم خاك رب الارباب را ياد كنند و از پس حجب ظلماني ، دل را روانه ديار ملكوتيان و سپس بارگاه قدس ملائكه مقربين كنند، و پس از آن به حريم منزه و مقام محضر حضرت رب العزه - جل جلاله - راه يابند. جواب نيز تا بازگردد و نصيب بنده اي از بندگان گردد، بايد به ترتيب مراتب وجود، سير نزولي پيدا كند و در موطن مناسب خود در مقام اجابت بنده قرار گيرد.

O مرتبه دوم : گاهي خداوند نسبت به آن مرتبه دور و تعبير ضمير غايب ، افق نزديك تري را باز فرموده و به وسيله پيامبر خود مژده اي به عالم خاك فرستاده است ؛ و اذا ساءلك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤ منوا بي لعلهم يرشدون : (165) و زماني كه بندگان از تو راجع به من سؤ ال مي كنند، پس به درستي كه من نزديك هستم و خواسته درخواست كننده را آن زمان كه مرا بخواند اجابت مي كنم . پس ‍ آنان نيز بايد دعوت مرا اجابت نمايند و به من ايمان آورند، شايد رشد يابند.

البته اگر چه از نظر ادبيات ، اسم ظاهر قريب نيز در حكم ضمير غايب است ، ولي مسافت بسيار فرق كرده و آن كه هيچ گونه نام و نشاني از خود در مرتبه قبل نداده و همواره بندگان را در داغ فراق خود قرار داده است ، بذل عنايت و لطف فرموده و قرب خود را نسبت به داعيان اعلام فرموده است . البته شرط ورود به اين مرتبه مقدس را نيز دعاي بندگان قرار داده ، زيرا فرموده : من به دعاكنندگان نزديك هستم . لذا بايد از اين نكته دقيق اين استفاده را نمود كه انسان در حال دعا بايد بداند كه به خدا نزديك است و در آن حال قدم به وادي مقدسي گذارده كه بس مغتنم است و با وقوف در اين موطن و شعور به آن مي تواند حضيض مرتبه خود را در مرتفع ترين اوج روحي قرار داده و به تدريج آن جا را براي خود مقامي مكين نمايد.

لذا اگر از اين آيه كريمه كه مژده قرب منزل را در حال دعا براي ما آورده غفلت نكنيم ، مي فهميم كه خداوند كليد حل بسياري از مشكلات را در آن به ما عطا فرموده است :

چنان لطف تو شامل هر تن است

كه هر بنده گويد خداي من است

و راستي كه گاهي انسان در اثر توجه زياد، معناي ان الله بالناس لرؤ ف رحيم : (166) بدرستي كه خداوند به حال مردم رؤ وف و مهربان است را احساس ، و قلب خود را آكنده از رحمت آن اكرم الاكرمين مي يابد. امام باقر عليه السلام در همين ارتباط مي فرمايد : مكتوب في التوراه التي لم تغير ان موسي ساءل ربه فقال يا رب : اقريب مني فاناجيك ام بعيد فاناديك فاوحي الله عزوجل اليه : يا موسي انا جليس من ذكرني : (167) در آن توراتي كه تحريف نشده نوشته شده است : موسي عليه السلام از پروردگار سؤ ال كرد : خدايا، به من نزديك هستي تا با تو مناجات كنم يا از من دور هستي تا تو را صدا زنم ؟ خداوند وحي فرمود : اي موسي ، من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند! پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز در خطبه ي شعبانيه مي فرمايند : و ارفعوا اليه ايديكم بالدعاء في اوقات صلواتكم فانها افضل الساعات ، ينظر الله تعالي فيها بالرحمه الي عباده يجيبهم اذا ناجوه و يلبيهم اذا نادوه : در وقت نمازها دست هايتان را به دعا بلند كنيد، چرا كه (وقت نماز) بهترين اوقات است . (در آن ساعت ) خداوند با نظر رحمت به بندگانش مي نگرد و اگر با او مناجات كنند به ايشان جواب داده و اگر او را صدا زنند آنان را لبيك خواهد گفت .

مرحوم كليني در باب آداب دعا نقل كرده اند كه ابتدا ده بار بگوييد يا رب ؛ آن گاه بگوييد رب ! زيرا وقتي انسان خود را از خدا دور احساس مي كند با ندا او را مي خواند. البته گاهي حرف ندا با صراحت آورده مي شود يا رب ، گاهي حرف ندا محذوف است رب ؛ اما وقتي انسان نزديك شد، ندا را كم يا آن را تبديل به نجوا مي كند.

O مرتبه سوم : در اين مرتبه ، خداي عزوجل خود را به بنده آن چنان نزديك فرموده كه مي فرمايد :

و نحن اقرب اليه منكم ولكن لا تبصرون . (168) اين آيه اشارت به رحمت و مغفرت ديگري است كه فرد مختصر در حال رفتن دريافت مي دارد كه در مرتبه معرفت بسي بلند است . سياق آيه به سر مهمي اشاره فرموده و از راز عجيبي پرده برداشته است ، زيرا مساءله دوري و نزديكي را با مسافت مكاني نسنجيده ، بلكه به گونه اي قرب خود را معرفي كرده كه هر ذهني توان ادراك آن را ندارد. اين آيه كريمه به آن كه محتضر را در آغوش خود كشيده و به سينه و قلب خود چسبانيده هشدار مي دهد كه ما به او نزديك تر از شما هستيم !

اين آيه كريمه به تمامي نزديكان مي گويد كه اين محتضر، از خدا - كه يگانه پناه وي مي باشد - نزديك تر ندارد.

اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست

روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم

در اين رابطه امام صادق عليه السلام مي فرمايد : كان الحسن بن علي بن ابيطالب عليه السلام يصلي فمر بين يديه رجل فنهاه بعض جلسائه فلما انصرف من صلاته قال له : لم نهيت الرجل ؟ قال : يا ابن رسول الله خظر فيما بينك و بين المحراب فقال : ويحك ان الله عزوجل اقرب الي من ان يخطر فيما بيني و بينه احد : (169) امام حسن مجتبي عليه السلام در حال نماز بودند كه فردي از جلوي ايشان عبور كرد. در اين هنگام بعضي از افراد او را از اين كار منع نمودند. وقتي كه حضرت از نماز فارغ شد به يكي از آن افراد فرمود : چرا آن مرد را نهي كردي ؟ در جواب گفت : اي فرزند رسول خدا، بين شما و محراب مانع شد! حضرت فرمودند : واي بر تو! خداوند متعال به من نزديك تر از آن است كه كسي بين من و او فاصله شود.

تو كافر دل نمي بندي نقاب زلف و مي ترسم

كه محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

محراب در اين جا، در واقع تمثيل توجه تام به مبداء خاصي است كه انسان را از همه طرف منصرف و به نقطه خاصي متوجه مي كند و اين غالبا براي افراد متوسط بسيار نافع است . ولي واقعيت اين است كه كسي كه در هنگام نماز به حال انقطاع مي رسد، محراب واقعي او، تو كه قاطع به خداست كه در واقع بين او و اين تو كه كسي نمي تواند حايل شود، لذا رد شدن كسي از جلوي او، برايش هيچ گونه مضر نيست ؛ اگر چه در سر راه ايستادن كراهت دارد زيرا باعث پرت شدن حواس مي شود، ولي كسي كه توجه به غير خدا ندارد، رد شدن و رد نشدن ديگران براي او فرقي نمي كند.

O مرتبه چهارم : در آيه كريمه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد (170) به سر ديگري اشاره شده و به عارفان و سالكان و موحدان مژده ديگري عنايت گرديده ؛ بدين معنا كه حضرت رب متعال به انسان چنان نزديك است كه از حيات انسان و جان آدمي به او نزديك تر است .

دوست نزديك تر از من به من است

وين عجب تر كه من از وي دورم

چه كنم با كه توان گفت كه او

در كنار من و من مهجورم

اين آيه كريمه ، رابطه اي را بين خدا و انسان تصوير كرده كه اولا مشخص ‍ مي كند كه در صورت ادراك آن ، بشر چاره اي جز پناه بردن به حضرت ربوبي ندارد و ثانيا معني آن حديث قدسي كه فرمود يا موسي انا بدك اللازم را روشن تر مي كند و مي فهماند كه تنها چاره انسان در همه شدايد، بلكه در جميع مجاري امور، حضرت حق - جل و جلاله - است . انسان در صورت توجه كامل و پيوسته به خداي خود، محشور و غرق در عالم نور مي گردد و زندگي براي او رنگ و وضع ديگري پيدا مي كند و حال و هواي او با همه كس فرق مي كند؛ حتي مي توان گفت عالمي كه او در آن زيست مي كند غير از عالم ديگران است ، و زندگي فقط براي چنين شخصي مفيد است ، زيرا گذشته از آن كه مستغرق در درياي بيكران معرفت است و كامش هميشه از لقاي دوست شيرين و از لذت وصال پيوسته متنعم مي باشد، هر لحظه كمالي بر كمالات او افزوده مي شود و در صحيفه اعمالش حسنه اي مكتوب مي گردد. تجارت پر سود او در اين عالم نيز بشارت به ذخاير فراواني مي دهد كه در طول زندگي به دست آورده است .

يكي از كساني كه اين قله معرفت را فتح كرد و لذت اين قرب را يافت و ديگران را هم به آن دعوت نمود اميرالمؤ منين عليه السلام مي باشد؛ چنانچه سيد بن طاووس - رحمه الله عليه - نقل مي كند : عن حبه العرني قال : بينا انا و نوف نائمين في رحبه القصر اذ نحن بامير المؤ منين عليه السلام في بقيه من الليل ، واضعا يده علي الحائظ شبه الواله ، و هو يقول : ان في خلق السموات و الارض ، الي آخر الآيه ، (171) قال : ثم جعل يقراء هذه الآيات و يمر شبه الطائر عقله ، فقال : اراقد يا حبه ام رامق قلت : رامق هذا، انت تعمل هذا العمل فكيف نحن ! فارخي عينيه فبكي ، ثم قال لي : يا حبه ان لله موقفا و لنا بين يديه موقف ، لا يخفي عليه شي من اعمالنا، يا حبه ان الله اقرب اليك و الي من حبل الوريد، يا حبه انه لن يحجبني و لا اياك عن الله شي ء قال : ثم قال : اراقد ان يا نوف ؟ لا يا اميرالمؤ منين ، ما انا يراقد، و لقد اطلت بكائي هذا اليله ... ثم و عظهما و ذكرهما و قال في اواخره فكونوا من الله علي حذر، فقد انذرتكما، ثم جعل يمرو هو يقول : ليت شعري في غفلاني امعرض انت عني ام ناظر الي ؟ و ليت شعري في طول منامي و قله شكري في نعمك علي ما حالي ؟ قال : فوالله مازال في هذا الحال حتي طلع الفجر (172).

بيان شوق چه حاجت ؟ كه شرح آتش دل

توان شناخت ز سوزي كه در سخن باشد

O مرتبه پنجم : از آيات سابق عجيب تر، آيه اي است كه ادراك و فهم آن خاص مقربان و عارفاني است كه در نظام وجود كم نظيرند؛ در اين آيه كريمه مي خوانيم : ان الله يحول بين المرء و قلبه . (173)

پس انسان قبل از آن كه خودش باشد از آن خدا و در ربط محض با حضرت اوست .

ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست

تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز

در اين مرحله ، اگر توفيقي رخ دهد و كسي بتواند در صراط معرفت قرار گيرد و به درون خود سفر كند و مسافت وجودي خود را به تمامي بپيمايد، يعني تمام حقيقت بالقوه خود را به مرحله فعليت درآورد و از نهاد و باطن جان خويش آگاه شود و به برترين مرتبه ممكن انساني برسد، مي فهمد كه انسان قبل از آن كه از آن خود باشد، بنده خداست و هيچ حيثيتي جز حيثيت بندگي ندارد. در اين حال ، او ضرورت توجه به خدا را مي يابد و ديگر انفكاك از اين حالت براي او ميسور نيست ، لذا به حضور دائم مفتخر و در كمال عز وجودي خود مستغرق است و هرگز از اين غنيمت پرفيض دست بردار نيست ، زيرا به اين نعمت آن چنان مهيج است كه سلطنت دو جهان را نسبت به آن چيزي نمي داند و خود را در شكر عاجز، و در بندگي و اطاعت قاصر مي بيند، پس به شكرانه اين نعمت عظمي تمام وجود خود را غرق نموده و لحظه اي نمي تواند فراغت قلب خود را احساس كند.

حجاب راه تويي حافظ از ميان برخيز

خوشا كسي كه در اين راه بي حجاب رود

اميرالمؤ منين عليه السلام مي فرمايد : اللهم كتبت الاثام و اطلعت علي السراير و حلت بين القلوب والقلوب اليك مصغيه و السر عندك علانيه : (174) بار پروردگارا، گناهان را نوشته اي ، بر درون افراد آگاهي و بين قلب هاي انسان ها، حايل مي باشي ؛ حال آن كه دل ها به سوي تو ميل دارند و اسرار تنها در نزد تو آشكار است .

گفتم كه روي خوبت از ما چرا نهانست ؟

گفتا تو خود حجابي ، ورنه رخم عيانست

گفتم فراق تا كي ؟ گفتا كه تا تو هستي

گفتم نفس همين است ، گفتا سخن همانست (حافظ)

بين انسان و خودش ، احاطه هستي فاصله است ، زيرا اگر خدا نزديك است با همه اوصافش نزديك است .

O مرتبه ششم : اين مرتبه كه شايد بتوان گفت از آثار مرتبه سابق باشد مدلول آيه كريمه اءبنما تولوا فثم وجه الله (175) و آيه كريمه كل شي هالك الا وجهه (176) مي باشد.

در اين صورت ، بنده آگاه ، جهان را محضر حضرت ربوبي مي بيند و بر جميع كائنات اراده واحد را حاكم مي داند؛ چرا كه قبل از آن كه چشم بر عالم و جهان بيفكند، به مؤ ثر و مبداء متعالي آن با صفت قهاريت و بلكه به صفت احد قهار (177) معرفت پيدا كرده است ؛ طوبي لهم و حسن مآب ، (178) و في ذلك فليتنافس المتنافسون (179)

روي بنماي و وجود خودم از ياد ببر

خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما كه داديم دل و ديده به طوفان بلا

گو بيا سيل غم و خانه زبنياد ببر

و راستي اگر مردان كرامت و رهروان طريقت ، گوشه اي از ظرايف آن عالم را (آن چنان كه ديده اند) بتوانند براي اهل دنيا بازگو كنند، ديگر احدي متمايل به نظام اين جهان نبوده و غالب اوقات را با سجده هاي طويل ، و ايام را با روزه و شب ها را به قيام و بيداري مي گذراند، به طوري كه گوشه چشمي هم به زرق و برق اين عالم و طبايع گوناگون آن نمي افكند.

O مرتبه هفتم : مرتبه فناي محض و دريافت به تمام معني و تمام حقيقت كه مدلول اين آيه كريمه است : هو الاول و الآخر و الظاهر والباطن . (180) خداوند نفرموده هو الاول و هو الآخر كه موهم دو حيثيت باشد، بلكه اول به همان حيثيت اوليت آخر است و آخر به همان حيثيت آخري اول مي باشد. باطن و ظاهر نيز بر همين منوال است ، كه جز يك امر هو الله الذي لا اله الا هو (181) نيست ، و در اين عالم هر چيز و هر كس قرار گرفت ، خبري از او در كار نيست .



نتيجه

اين مراتب هفت گانه در واقع سير صعودي كمالات انساني است كه كتاب الهي با نهايت صراحت پرده از راز آن برداشته است . در عين حال ، غافلان در مرتع غفلت همچنان سرگرم اند و از مسير اصلي سرباز مي زنند، گويي هيچ خبري جز لذات ظاهري در كار نيست .

حيرت و سرگرداني دوري از خدا، از بزرگ ترين آفت هاي انساني است و آن چنان گمراه كننده است كه در نتيجه آن انسان دست از خدا بريده و برداشته و دل به چيزهاي مادي و پست مي بندد، و چه معامله پر ضرري ! زيرا دل را كه بايد حرم امن خدا باشد، آكنده از حب به جمادات و حيوانات و شهوات قرار داده است !؟ (182)

امام حسين عليه السلام مي فرمايند :

انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبانك حتي لم يحبوا سواك و لم يلجئوا الي غيرك . (183)

اگر كسي واقعا در اين زمينه دقت كند، هرگز در اين وادي غربت و دورافتاده اشكش قطع نخواهد شد و حسرت و ندامت او از گذراندن ايام بيهوده عمر، لحظه اي از او زايل نخواهد گشت . در نتيجه ، وارد ميدان عمل خواهد شد و چنان بينا خواهد گرديد كه يقين كند كور بوده ، و آن چنان شنوا خواهد شد كه با اطمينان مي فهمد تاكنون كر بوده است :

ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لا يعقلون . (184)

به راستي كه آيات كريمه قرآن ، از نهايي ترين مرحله سقوط انسان گرفته تا عالي ترين مقام ممكن براي بشريت ، به همه اشاره فرموده اند، شايد ما غفلت زدگان ، از خاكدان طبيعت حركتي نماييم .

آري ، با يك مقايسه كوچك بين آيه اينما تولوا فثم وجه الله (185) و آيه ان شر الدواب عندالله الصم اليكم (186) به دست مي آيد كه تفاوت راه از كجا تا به كجاست .

بشر خودخواه كه هر حب و دوستي را فقط در پناه حب ذات دارد، يكباره در لحظه اي جان دادن به اين خسران عظيم پي برده و مي فهمد كه در تمام مدت عمر خود، يك قدم براي خودي خود برنداشته است كه نسواالله فانساهم انفسمهم ، (187) لذا نواي و احسرتي علي ما فرطت في جنب الله (188) سر مي دهد.

پاورقي



42- الكافي ، ج 2، ص 65.

43- همان ، ص 468 - و در فلاح السائل ص 28 : الدعاء سلاح المؤ منين و عمود الذين و نور السموات و الارض .

44- بحار الانوار، ج 93، ص 296.

45- الكافي ، ج 2، ص 470.

46- نهج البلاغه فيض الاسلام ، ص 924 نامه 31. در اين مورد روايت هاي بسياري وجود دارد. از جمله : الدعاء مفتاح الرحمه و مصباح الظلمه بحار، ج 93، ص 300 - و امام رضا عليه السلام به اصحابشان فرمودند : عليكم بسلاح الانبياء. فقيل و ما سلاح الانبياء؟ قال : الدعاء . بحار، ج 93، ص 295 براي اطلاع بيشتر به ماءخذ ذكر شده رجوع شود.

47- دعاي سحر مشهور به دعاي ابو حمزه ثمالي - البلد الامين ، ص 205.

48- فلاح السائل ، ص 27 - عن علي عليه السلام قال : احب الاعمال الي الله سبحانه في الارض ‍ الدعاء و افضل العباده العفاف .

49- امام صادق عليه السلام مي فرمايد : عليك بالدعاء شفاء من كل داء - الكافي ، ج 2، ص 470 و هم چنين مي فرمايد : الدعاء انفذ من السنان الحديد - الكافي ، ج 2، ص 469.

50- الكافي ، ج 2، ص 471.

51- همان ، ص 471.

52- تفسير الميزان ، ج 2، ص 42، به نقل از الدر المنثور.

53- الكافي ، ج 2، ص 65.

54- ححيفه كامله سجاديه ، دعاي 20.

55- همان ، دعاي 45.

56- همان ، دعاي 47.

57- مناجات خمسه عشر، مناجات مطيعين .

58- بحار الانوار، ج 76، ص 174.

59- مثنوي معنوي ، دفتر دوم

60- مثنوي معنوي ، دفتر دوم ، ص 197.

61- دعاي عرفه امام حسين عليه السلام .

62- مثنوي معنوي نيكلسون ، دفتر سوم ، ص 347.

63- مثنوي معنوي ، دفتر پنجم .

64- فاطر، 15.

65- صحيفه كامله سجاديه ، دعاي 20.

66- ص ، آيات 82 و 83.

67- مصباح المتهجد، ص 100.

68- مناجات خمسه عشر - مناجات العارفين .

69- بحار الانوار، ج 93، ص 323.

70- همان .

71- همان ، ص 312.

72- مناجات خمسه عشر، مناجات المحبين .

73- البلد الامين ، ص 316، مناجات اميرالمؤ منين .

74- البلد الامين ، ص 331، دعاي قرش صيغه .

75- صحيفه كامله سجاديه ، ص 336.

76- بحار الانوار، ج 77، ص 402.

77- صحيفه كامله سجاديه ، دعاي 13.

78- البلد الامين ، ص 96.

79- صحيفه سجاديه ، ص 24.

80- همان ، دعاي 6.

81- الكافي ، ج 8، ص 127.

82- نهج البلاغه صبحي صالح ، حكمت 310.

83- بحث مفصل از مراتب قرب در صفحات آتي خواهد آمد.

84- بقره ، 186.

85- ق ، 16.

86- انفال ، 24.

87- البلد الامين ، ص 93.

88- نهج البلاغه فيض الاسلام ، خ 178، و صبحي صالح ، خ 179.

89- نهج البلاغه فيض الاسلام و صبحي صالح ، خ 49.

90- غافر، 14.

91- صحيفه سجاديه ، دعاي 22.

92- همان ، دعاي 28.

93- دعاي سحر مشهور به دعاي ابو حمزه ثمالي .

94- كافي ، ج 2، ص 16.

95- امالي شيخ مفيد، مجلس هفتم ، حديث 1.

96- نهج البلاغه فيض الاسلام ، ص 167، خ 77.

97- ديوان حافظ.

98- عده الداعي ، ص 242.

99- مائده ، 116.

100- اعراف ، 22.

101- همان ، 23.

102- شعراء، 82 - 78. 103- شعراء، 87 - 83.

104- اسراء، 11.

105- بحار الانوار، ج 93، ص 322.

106- البلد الامين ، ص 313 - مناجات اميرالمؤ منين عليه السلام .

107- صحيفه كامله سجاديه ، دعاي 22.

108- بحار الانوار، ج 46، ص 64.

109- غافر، 60.

110- همان .

111- مناجات خمسه عشر، مناجاه الذاكرين .

112- البلد الامين ، ص 205.



113- البلد الامين ، ص 127 - صحيفه علويه (مترجم )، ص 634.

114- بحار الانوار، ج 71، ص 155.

115- مناجات شعبانيه .

116- همان .

117- دعاي ابو حمزه ثمالي .

118- دعاي عرفه سيد الشهداء عليه السلام .

119- صحيفه كامله سجاديه ، دعاي 33.

120- همان ، دعاي 35.

121- غرر و درر : راءس الطاعه الرضا.

122- دعاي صباح اميرالمؤ منين عليه السلام .

123- بحار الانوار، ج 71، ص 155.

124- اللهوف ، ص 53.

125- شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 171 - واقعه صفين ، ص 142.

126- همان ، ص 169 - واقعه صفين ، ص 140.

127- مقتل الحسين عليه السلام ، ص 283.

128- دعاي عرفه امام حسين عليه السلام .

129- دعاي صباح اميرالمؤ منين عليه السلام .

130- مناجات خمسه عشر، امام سجاد عليه السلام مناجات المحبين .

131- همان ، مناجات المريدين .

132- دعاي عرفه .

133- دعاي كميل .

134- دعاي عرفه .

135- زيارت جامعه كبيره ، امام هادي عليه السلام .

136- صحيفه كامله سجاديه ، دعاي 20.

137- دعاي عرفه امام حسين عليه السلام .

138- مدعو يعني كسي كه مورد درخواست واقع مي شود.

139- التوحيد للصدوق ، ص 288.

140- مجموعه ورام ، ج 2، ص 37.

141- الميزان ، ج 2، ص 43.

142- اسراء، 111.

143- غافر، 62.

144- ق ، 11 - 6.

145- تكوير، 29 - انسان ، 30.

146- بحار الانوار، ج 72، ص 304.

147- يوسف ، 106.

148- غافر، 65.

149- بحار، ج 3، ص 341.

150- انبياء، 87 و 88.

151- صافات ، 143 و 144.

152- عده الداعي ، ص 135.

153- عده الداعي ، ص 136.

154- نهج البلاغه ، وصيت به امام حسن عليه السلام ، نامه 31.

155- عده الداعي ، ص 144 و الميزان ، ج 2، ص 36.

156- عنكبوت ، 65.

157- انعام ، 40.

158- انعام ، 63.

159- نهج البلاغه ، صبحي صالح ، خ 149.

160- اسراء، 85.

161- اين روايت در توحيد مرحوم صدوق ، ص 288 و علم اليقين مرحوم فيض ، ج 1، ص 23 آمده است و در نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 242، ص 1196 آمده است كه عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم .

162- النازعات ، 5 - 3.

163- براي توضيح بيشتر به الميزان ، ج 20، ص 182 رجوع شود.

164- اعراف ، 56.

165- بقره ، 186.

166- بقره ، 143.

167- الجواهر السنيه : ص 40.

168- واقعه ، 85 : (ترجمه ) و ما به او (فردي كه در حال جان دادن است ) از شما نزديك تريم ولكن شما نمي بينيد (و متوجه نيستيد) .

169- توحيد صدوق ، ص 184. مرحوم كليني مرفوعا از محمد بن مسلم نقل مي كند كه دخل او حنيفه علي ابي عبدالله عليه السلام فقال له : رايت ابنك موسي يصلي و الناس يمرون بين يديه فلاينهاهم و فيه مافيه ؟ فقال ابو عبدالله عليه السلام : ادعوا لي موسي فدعي فقال : يا بني ان ابا حنيفه يذكر انك كنت تصلي و الناس يمرون بين يديك فلم تنهم ؟ فقال : نعم يا ابت ، ان الذي كنت اصلي له كان اقرب الي نفسه ثم قال : بابي انت و امي يا مودع الاسرار : روزي ابوحنيفه بر امام صادق عليه السلام وارد شد و گفت : فرزندت موسي عليه السلام را ديدم كه نماز مي خواند و مردم در پيش او رفت و آمد مي كردند و او در حالي كه در نماز بود آنان را از اين كار نهي نمي كرد؟ امام صادق عليه السلام فرمودند : فرزندم موسي عليه السلام را بخوانيد. آن حضرت را صدا زدند و حضرت وارد شد. امام صادق عليه السلام به ايشان فرمودند : فرزندم ! ابوحنيفه مي گويد كه شما در حال نماز بودي و مردم جلوي شما رفت و آمد مي كردند و شما آنان را نهي نمي كرديد؟ حضرت موسي بن جعفر عليه السلام فرمودند : بله اي پدر، آن كسي كه من براي او نماز مي خواندم از آنان به من نزديك تر بود. خداوند متعال مي فرمايد : و ما به او (انسان ) نزديك تر از رگ گردن (او) هستيم . پس امام صادق عليه السلام فرزندش موسي عليه السلام را به سينه چسبانيد و فرمود : پدر و مادرم فداي تو باد كه امانت دار اسرار (الهي ) هستي !. كافي ، ج 3، ص 297.

170- و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد : و به تحقيق كه ما انسان را آفريديم و مي دانيم آنچه را كه نفس او بدان وسوسه مي كند و ما از رگ گردن به او نزديك تريم . ق ، 16.

171- ان في خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار الآيات لاولي الالباب # الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار آل عمران ، آيات 191 - 190.

172- فلاح السائل ، سيد بن طاووس (ره )، ص 266. حبه عرني مي گويد : در زماني كه من و نوف در حياط دارالاماره خوابيده بوديم ، اميرالمؤ منين را مشاهده كرديم كه در باقيمانده شب دستش را همانند فردي حيران بر ديوار گذشته بود و اين گونه زمزمه مي كرد : به درستي كه در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز، نشانه هايي براي صاحبان خرد است . آناني كه خدا را ايستاده و نشسته و در زماني كه بر پهلويشان آرميده اند ياد مي كنند و در خلقت آسمان ها و زمين انديشه مي نمايند (زبان حال ايشان چنين است ) پروردگارا، اين ها را بيهوده خلق نكرده اي تو منزهي (از كار بيهوده )، پس ما را از عذاب آتش حفظ فرما. حبه عرني در ادامه مي گويد : امير اين آيات را تلاوت مي كرد و راه مي رفت ، همانند كسي كه عقل او از دست رفته است . پس به من گفت : حبه آيا خوابي با بيدار؟ گفتم : بيدارم اگر شما اين گونه باشي پس ما بايد چه كنيم ؟! پس امير چشم هايش را به زير انداخت و گريه كرد. سپس به من گفت : اي حبه براي خداوند ايستگاهي است و براي ما در نزد او نيز ايستگاهي است ، هيچ يك از اعمال ما بر او پوشيده نيست . اي حبه ، خداوند از رگ گردن به من و تو نزديك تر است . يا حبه ، هيچ چيز من و تو را از خداوند كه از رگ گردن به من و تو نزديكتر است دور نمي سازد. اي حبه ، هيچ چيز من و تو را از خداوند پنهان نمي سازد. بعد فرمود : اي نوف ، خوابي يا بيدار؟ گفتم : نه امير، من خواب نيستم . پس آن دو را نصيحت نمود و خدا را به ياد ايشان آورد، و در آخر كلام فرمود : از (خشم ) خدا بر حذر باشيد، من شما را انذار كردم ، سپس (امير عليه السلام ) راه مي رفت و مي فرمود : اي كاش ‍ مي دانستم در لحظات غفلت من ، تو از من غافلي يا بر من نظارت داري ؟ اي كاش مي دانستم در خواب طولاني ام و ناسپاسي ام بر نعمت هاي تو، حال من چگونه خواهد بود؟ نوف مي گويد : امير بر اين حال بود تا آن كه فجر طلوع كرد.

173- يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه و انه اليه يحشرون : اي كساني كه ايمان آورده ايد، پاسخ دهيد دعوت خدا و رسول را زماني كه شما را به سوي آنچه كه حيات بخش شماست دعوت مي كنند. و بدانيد كه خداوند متعال بين انسان و قلب او حائل مي شود و به سوي او محشور مي شويد. انفال ، 24.

174- صحيفه علويه (مترجم )، ص 561.

175- و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع عليم : و فقط از آن خداست مشرق و مغرب ، پس به هر طرف كه روي آوريد آن جا وجه الله است . به درستي كه خداوند وسعت بخش و داناست . بقره ، 115.

176- و لا تدع مع الله الها آخر لا اله الا هو كل شي هالك الا وجهه له الحكم و اليه ترجعون : و با الله خداي ديگري را مخوان (چرا كه ) هيچ معبودي جز او (الله ) نيست ، هر چيزي غير از وجه او هلاك (بطلان و پوچي ) است . حكومت از آن اوست و به سوي او باز مي گرديد. قصص ، 88.

177- اشاره به آيه 16 سوره غافر : لمن الملك اليوم ، لله الواحد القهار : امروز پادشاهي از آن كيست ، براي خداوند يگانه غالب . كه ظهور و استيلاي وحدت بر كثرت است . غافر، 16.

178- اشاره به آيه 29 سوره رعد.

179- اشاره به آيه 26 سوره مطففين .

180- هو الاول و الاخر و الباطن و هو بكل شي عليم : او، اول و آخر است و ظاهر و باطن ، و او به هر چيزي آگاه است . حديد، 3. 181- حشر، 22.

182- قال الصادق عليه السلام : القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله : دل حرم خداست ، پس در حرم خدا، غير خدا را ساكن مكن . بحار الانوار، ج 70، ص 25.

183- امام حسين عليه السلام ، دعاي روز عرفه : تو آن چنان كسي هستي كه محبت اغيار را از دل دوستانت زايل كردي ، به گونه اي كه غير تو را دوست نمي دارند و به غير از تو پناه نمي برند.

184- انفال ، 22 : به درستي كه بدترين جنبندگان در نزد خدا، آن كر و لال هايي هستند كه هرگز فكر و تعقل نمي كنند.

185- ولله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع عليم بقره ، 115.

186- انفال ، 22.

187- و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون : و شما همانند آن كساني كه خدا را فراموش كردند و در نتيجه خود را فراموش كردند نباشيد، اينان به راستي كه فاسقانند. حشر، 19.

188- اشاره به آيه 56 سوره زمر : ان تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله و ان كنت لمن الساخرين : اين كه بگويد نفسي (انساني ) : وا حسرتا بر آنچه كه از ستم ها به درگاه خدا روا داشتم اعتراف مي كنم كه به راستي از مسخره كنندگان بودم