بازگشت

59- درخواست سخن گفتن در هدايت مردم - ملهم شدن به تقوايالهي


بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم و انطقني بالهدي ، و الهمني التقوي ، و وفقني للتي هي ازكي ، و استعملني بما هو ارضي .

امام سجاد عليه السلام در اين چهار جمله از دعاي شريف مكارم الاخلاق ، چهار درخواست از پيشگاه باري تعالي مي نمايد: اول ، بارالها زبان مرا به نطقي گويا فرما كه هدايت بخش و مايه ايصال به حق باشد؛ دوم ، بارالها! تقوي و تنزه را با افاضه معنوي و اشراق روحاني خود به دلم الهام فرما؛ سوم ، بارالها! مرا موفق نما به چيزي كه هر چه بيشتر موجب تطهير معنوي و نمو روحانيم باشد؛ و چهارم ، بارالها! نيروي مرا در راهي به كارگير كه مايه خشنودي و رضاي بيشتر ذات اقدست گردد.

به خواست خداوند توانا اين چهار جمله از دعاي حضرت علي بن الحسين عليهما السلام موضوع بحث و سخنراني امروز است .

از جمله سرمايه هاي پر ارج و گرانقدري كه آفريدگار جهان به انسان اعطا فرموده و مايه اصلي آن را با سرشت بشر آميخته ، قدرت نطق است ، نعمت سخن گفتن و همچنين نعمت نوشتن دو عامل بزرگ تعالي و تكامل انسانهاست . در پرتو اين دو عامل ارزشمند، علوم نظري و تجارب عملي نسلهاي گذشته به نسل امروز منتقل گرديده و از نسل امروز به نسلهاي بعد منتقل خواهد شد.

زبان از جمله جوارحي است كه فعاليت آن در اختيار آدمي است ، موقعي كه مي خواهد سخن بگويد اراده مي كند كه نقطه فرماندهي تكلم كه در مغز قرار دارد به زبان دستور دهد، زبان به حركت در مي آيد، و گوينده ، با اراده خود، الفاظ و كلماتي را به هم مي آميزد و منويات خود را به صورت سخن اظهار مي كند. پس قدرت سخن گفتن امري است تكويني و آفريدگار توانا در رحم مادر به جنين اعطا مي نمايد. اما سخن گفتن و به كار گرفتن آن نيروي تكويني ، امري است اختياري و انسانها طبق اراده خود، زبان را به حركت در مي آورند و تكلم مي كنند. امام سجاد (ع ) در دعاي خود پيشگاه خداوند درخواست سخن گفتن نمي نمايد، چه آنكه خداوند، آن را در رحم مادر به وي اعطا فرموده است . دعاي امام (ع ) انطاق و به سخن آوردن است ، عرض . مي كند:

اللهم و انطقني بالهدي ؛بارالها! زبان مرا به نطقي گويا فرما كه هدايت بخش و مايه ايصال به حق و حقيقت باشد.

قرآن شريف ، سلطه و حاكميت حضرت باري تعالي را نسبت به انسانها با تعبيرهاي مختلفي ذكر نموده ، از آن جمله فرموده است :

و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه .(622)

بدانيد كه خداوند بين انسان و مركز اراده اش حائل و فاصله مي شود.

مي دانيم كه كانون اراده آدمي از هر چيزي به وي نزديكتر است و بر اثر اين شدت قرب است كه انسانها مي توانند در كمتر از لحظه اراده كنند و به وضع خويشتن دگرگوني بخشند.

قرآن شريف در آيه اي مردم را از نزديك بودن حضرت حق به مردم آگاه مي سازد فرموده است : بدانيد كه اگر خداوند اراده كند بين شما و دلتان كه كانون اراده و نزديكترين موجود به شماست فاصله مي شود، به عبارت ديگر مي توان گفت خداوند از ما به خود ما نزديكتر است و به قول آن شاعر كه مي گويد:

يار نزديكتر از من به من است وين عجبتر كه من از وي دورم

چه كنم با كه توان گفت كه يار در كنار من و من مهجورم

القمي : ان الله يحول بين المرء و ما يريد.(623)

قمي در تفسير اين آيه مي گويد: خداوند قادر است بين آدمي و اراده اش ‍ فاصله شود.

امام (ع ) مي خواهد عرض كند: بارالها! اراده من است كه زبانم را به نطق مي آورد و مرا به تكلم وا مي دارد. پروردگارا! تو كه اينقدر نزديكي كه مي تواني بين من و اراده ام حايل شوي بر من تفضل فرما و اراده گفتنم را در قبضه خود قرار ده و آنچنان به نطقم آور كه سخنانم بر وفق هدايت و رضاي تو باشد.

مسلمانان مي دانند كه دروغ و تهمت ، پرده دري و غيبت ، دشنام گويي و اهانت ، و ديگر سخناني از اين قبيل ، گناه بزرگ و بر خلاف هدايت كلام است . اما بعضي از مسلمانان پاره اي از آفات زبان را سخناني عادي و بلامانع تلقي مي كنند، غافل از آنكه در نظر اولياي گرامي اسلام اين قبيل سخنان نيز مذموم و برخلاف هدايت كلام است و در اينجا بعضي از آن آفات با استفاده از شواهد روايات به عرض شنوندگان محترم مي رسد، اميد است كمال توجه را مبذول دارند و عملا، در سخن گفتن ، آنها را رعايت نمايند. پرحرفي و تكلم زياد يكي از آفات زبان است و مي تواند منشاء عوارضي بد و مذموم گردد.

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : من كثر كلامه سقطه و من كثر سقطه كثرت ذنوبه و من كثرت ذنوبه كانت النار اولي به .(624)

رسول اكرم (ص ) فرموده : كسي كه زياد حرف مي زند خطر سقوط و فروافتادنش بسيار است و كسي كه سقوطش زياد است گناهش نيز زياد خواهد بود و كسي كه گناهانش بسيار باشد آتش دوزخ براي او شايسته تر است .

عن ابيعبدالله عن اءبيه عليهما السلام انه قال لرجل و قد كلمه بكلام كثير. فقال : ايها الرجل : تحتقر الكلام و تستصغره . اعلم ان الله عزوجل لم يبعث رسله حيث بعثها و معها ذهب و لا فضة و لكن بعثها بالكلام و انما عرف الله جل و عز نفسه الي خلقه بالكلام و الدلالات عليه و الاعلام .(625)

امام صادق (ع ) فرمود: مردي حضور پدرم زياد حرف زد. امام باقر (ع ) به وي فرمود: سخن را تحقير مي كني و آن را كوچك و ناچيز مي شمري . بدان كه خداوند پيمبران خود را با طلا و نقره مبعوث نفرمود، بلكه آنان را با كلام بين مردم فرستاد، و خداوند نيز خود را معرفي فرموده و به وسيله كلام و به وسيله دلايل و نشانه ها.



يكي ديگر از آفات زبان اين است كه آدمي سخني بگويد كه به آن نياز ندارد و فاقد خير دنيا و آخرت باشد، گرچه گفتن چنين كلامي مباح است ولي از اين جهت كه موجب تضييع عمر گوينده و شنونده مي شود بر خلاف اخلاق اسلامي است . گاهي از كسي سؤ ال مي كند كه به آن احتياج ندارد ولي شخص مورد سؤ ال در مضيقه قرار مي گيرد، مثلا از كسي در ماه رمضان مي پرسد: روزه داري يا نه ؟ او چون بيمار است روزه ندارد اما نمي خواهد بيماري خود را به زبان بياورد، نمي داند به آن پرسش چگونه پاسخ دهد، اگر بگويد روزه دارم دروغ گفته و اگر بگويد روزه ندارم ، او از علت آن مي پرسد، و اگر به سؤ الش پاسخ ندهد اهانت تلقي مي شود. به صورت ، يك سؤ ال نابجا، مسلماني را به گناه وادار مي كند و براي او ايجاد مشكلات مي نمايد. در لسان روايات و كتب اخلاق ، گفتن سخني كه بدان نياز نيست به عنوان ما لا يعني تلقي شده است .

عن النبي صلي الله عليه و آله : من حسن اسلام المرء تركه ما لا يعنيه .(626)

رسول اكرم (ص ) فرموده : از جمله علائم حسن اسلام يك مسلمان ترك سخني است كه به آن احتياج ندارد.

ان رسول الله صلي الله عليه و آله قال لبعض اصحابه و هو مريض : ابشر! فقالت امه هنيئا لك الجنة . فقال رسول الله (ص ): و ما يدريك ؟ لعله قال ما لا يعنيه او منع ما لا يعنيه .(627)

رسول اكرم (ص ) به يكي از اصحاب خود كه مريض بود فرمود بشارت باد ترا! مادر بيمار با شنيدن سخن رسول اكرم (ص ) به فرزندش گفت : بهشت بر تو گوارا باد! حضرت به وي فرمود: از كجا مي داني گوارا بودن بهشت را براي فرزندت ؟ شايد او سخني را كه مورد احتياجش نبوده گفته است ، يا چيزي را كه احتياج نداشته از ديگري منع نموده است .

گويي رسول اكرم (ص ) مي خواهد بفرمايد: بهشت گوارا را كسي دارد كه در پرونده خود با مشكلات مواجه نشود، هر چند آن مشكل ، گفتن سخني باشد كه احتياج نداشته يا منع چيزي كه مبتلابهش نبوده است .

امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه از دعاي مكارم الاخلاق كه موضوع بحث و سخنراني امروز است به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و الهمني التقوي ؛بارالها! تقوي و پرهيز از ناروايي ها را با اشراق معنوي خود به روحم الهام فرما.

الالهام ان يلقي الله في النفس امرا يبعثه علي الفعل او الترك و هو نوع من الوحي يخص الله به من يشاء من عباده .(628)

الهام عبارت از اين است كه خداوند در نفس انسان چيزي را القا كند كه او را برانگيزد به انجام عملي يا ترك كاري . الهام نوعي از وحي است و حضرت باري تعالي آن را اختصاص مي دهد به بندگاني كه خواسته باشد.

نمونه الهام الهي كه با كلمه وحي ادا شده و در قرآن شريف آمده است افاضه معنوي حضرت باري تعالي به مادر حضرت موسي است ، موقعي كه جان طفل نوزادش در معرض خطر قرار داشت خداوند با الهام خود موجبات نجاتش را فراهم آورد.

و اوحينا الي ام موسي ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين .(629)

ما به مادر موسي الهام نموديم كه طفل خود را شير دهد و موقعي كه بر جان كودك ترسيد او را با جعبه سربسته و محفوظي به رود نيل افكند و ترس و اندوهي به خود راه ندهد كه ما بچه را به تو بر مي گردانيم و او را از پيمبران خود قرار خواهيم داد.

براي آنكه همه انسانها، از هر قوم و نژاد، امهات فضايل و رذايل اخلاق را بشناسند و براي تاءمين سعادت خويش عملا آنها را به كار بندند، آفريدگار حكيم ، نيروي درك پاكي ها و ناپاكي هاي اصلي و اساسي را با سرشتشان آميخته است . از اين رو به طور فطري و طبيعي و بدون نياز به مدرسه و معلم همه مي فهمند كه اداي امانت ، وفاي به عهد، راستگويي و انصاف خوب است ، خيانت در امانت ، عهد شكني ، دروغگويي ، و بي انصافي بد و قبيح است . قرآن شريف در اين باره فرموده :

و نفس و ما سواها. فالهمها فجورها و تقواها. قد افلح من زكاها. و قد خاب من دساها.(630)

قسم به جان بشر و قسم به خداوندي كه آن را موزون و معتدل آفريده ، و نيك و بدش را به وي الهام نموده است . بدون ترديد كسي كه نفس را از بدي ها پاك و منزه دارد رستگار خواهد بود. و كسي كه آن را آلوده به گناه و سيئات نمايد زيانكار است .

و اين الهام عمومي را كه به همه انسانها از طرف باري تعالي اعطا گرديده در روانشناسي هاي امروز وجدان اخلاقي مي خوانند. همان طور كه ملاحظه مي كنيد در الهام فطري ، فجور و تقوي در كنار هم آمده است . به شرحي كه توضيح داده شد اين الهام عمومي ناظر به امهات فضايل و رذايل اخلاق است . حضرت زين العابدين (ع ) كه در دعاي خود به پيشگاه خداوند عرض مي كند: و الهمني التقوي ؛مقصود امام تقواي وسيع و دامنه داري است كه جميع شئون مادي و معنوي را در بر گيرد و تمام افكار و اعمال امام بر وفق رضا و خشنودي ذات اقدس الهي باشد.

حضرت صديقه طاهره ، زهرا عليها السلام ضمن يكي از دعاهاي خود چنين درخواستي از پيشگاه باري تعالي نموده عرض مي كند:

و الهمني طاعتك و العمل بما يرضيك و التجنب بما يسخطك .(631)

بارالها! طاعت و فرمانبرداري خود را به من الهام فرما به گونه اي كه تمام اعمالم بر وفق رضاي تو باشد و به آنچه مايه سخط و غضب توست اجتناب نمايم .

تقوي در شرع مقدس عبارت از ملكه اي است كه بر اثر مجاهده و كوشش در نفس متقي پديد مي آيد و او را وادار مي كند كه اوامر الهي را اطاعت نمايد و خويشتن را از عذابهاي مخوف و سنگين مصون دارد.

الوقاية حفظ الشي ء مما يؤ ذيه و يضره و التقوي جعل النفس في وقاية مما يخاف .(632)

وقاية نگاه داشتن چيزي است از آنچه موجب اذيت و ضرر است ، و تقوي عبارت از اين است كه آدمي نفس خود را از آنچه مايه خوف و هراس است حفظ كند.

عن ابيعبدالله عليه السلام قال : لا يغرنك بكاءهم انما التقوي في القلب .(633)

امام صادق (ع ) فرمود: گريه هاي آنان ترا مغرور ننمايد چه آنكه جايگاه تقوي در اعماق قلوب انسانهاست .

با توجه به اينكه تقوي ملكه نفساني است و پايگاه آن دل است و با در نظر گرفتن اين مطلب كه الهام الهي نيز فيضي است نفساني و خداوند آن را به هر كس كه اراده كند اعطا مي نمايد امام سجاد (ع ) در دعاي خود از پيشگاه خداوند مي خواهد كه تقوي و پاكي روحش را با الهام معنوي و نفساني كه افاضه مي فرمايد تقويت كند. به موجب روايات براي تقوي قدر و منزلتي است رفيعتر از ايمان چه آنكه هر كس واجد تقوي است واجد ايمان نيز هست و ممكن است كساني از نعمت ايمان برخوردار باشند اما فاقد ملكه تقوي .

عن الوشاء عن ابي الحسن عليه السلام قال : سمعته يقول : الايمان فوق الاسلام بدرجة و التقوي فوق الايمان بدرجة (634)

وشاء مي گويد از حضرت ابي الحسن (ع ) شنيدم كه فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است و تقوي نيز يك درجه از ايمان بالاتر.

تقوي داراي درجات و مراتبي است همان طور كه ايمان نيز مراتب و درجاتي دارد. عالي ترين مراتب تقوي براي كساني است كه مصداق واقعي اين آيه شريفه هستند:

يا ايها الذين آمنوا اتقو الله حق تقاته .(635)

اي مردم با ايمان ! بكوشيد تا به حق تقوي يعني به تقوايي كامل دست يابيد و نايل گرديد.

از امام صادق (ع ) دو حديث راجع به اين آيه رسيده و در بعضي از تفاسير هر دو حديث از پي هم آمده است . حديث اول :

سئل عن الصادق عليه السلام عن هذه الاية قال : يطاع و لا يعصي و يذكر فلا ينسي و يشكر و لا يكفر.(636)

امام (ع ) حق تقوي را چنين بيان نمود: اوامر الهي همواره مطاع باشد و هرگز از دستورش تخلف نشود، دل متقي پيوسته در ياد او باشد و هرگز فراموشش ننمايد، متنعم به نعمتهاي او شكرگزار عطايايش باشد و هيچ نعمتي را كفران ننمايد.

انجام اين اعمال كه حق تقوي است از عهده اولياي بزرگ الهي بر مي آيد، مؤ منين عادي تا اين حد وسيع تقوي ندارند، از اين رو در حديث دوم ، امام صادق (ع ) ارفاق الهي را مژده داده است :

العياشي عنه عليه السلام ، سئل عنها فقال : منسوخة . قيل : ما نسخها؟ قال : قول الله تعالي : اتقوالله ما استطعتم .(637)

عياشي از امام صادق (ع ) نقل نموده كه از آن حضرت درباره اين آيه سؤ ال شد. حضرت فرمود: نسخ شده است . گفته شد كدام آيه اين آيه را نسخ نموده است . فرمود: آن آيه كه دستور داده شد: به قدر توانايي و استطاعت خود متقي باشيد.

امام سجاد (ع ) در جمله سوم دعا كه موضوع سخنراني و بحث امروز است به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و وفقني للتي هي ازكي ؛بارالها! مرا موفق بدار به چيزي كه هر چه بيشتر موجب طهارت و پاكي و مايه نمو و رشد روحانيم گردد.

قد تكرر الحديث ذكر الزكوة و التزكية ، و اصل الزكوة في اللغة الطهارة و النماء و البركة و المدح ، و كل ذلك قد استعمل في القرآن و الحديث .(638)

زكوة و تزكية در احاديث ، مكرر ذكر شده است ، و اصل زكوة در لغت به معناي طهارت ، نمو، بركت ، و مدح است ، و همه اين معاني در قرآن شريف و روايات آمده است .

به منظور تبيين مطلب براي هر يك از معاني زكوة شاهدي از قرآن شريف ذكر مي شود. زكوة به معناي طهارت :

قد افلح من زكيها، و قد خاب من دسيها.(639)

بي گمان رستگاري براي كساني است كه نفس خود را از اخلاق ذميمه و اوصاف پليد تطهير مي نمايند.

زكوة به معناي نمو و بركت :

ذلكم ازكي لكم و اطهر(640)

مجمع البحرين در ماده ( زك و) اين آيه را چنين معني مي كند:

اي انمي لكم و اعظم بركة ؛ يعني : اين عمل كه در آيه ذكر شده براي شما نمو بيشتر و بركت عظيمتر در بر دارد.

زكوة به معناي مدح :

فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقي ؛(641) خويشتن را مدح و تمجيد ننماييد چه آنكه خداوند به ضميرتان آگاه است و مي داند كدام يك از شما واجد نعمت تقوي است .

مهمترين ماءموريت فرستادگان الهي آن بود كه نفوس مردم را از پليدي شرك تزكيه و تطهير نمايند و انديشه هاي باطلي را كه درباره بت و بت پرستي داشتند از صفحات خاطرشان بزدايند و آنان را به راه يكتاپرستي سوق دهند. قرآن شريف درباره ماءموريت آسماني حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة .(642)

آيات الهي را بر آنان تلاوت نمايد، ارواحشان را از شرك تطهير كند، و پس از آنكه يكتاپرستي را قبول نمودند كتاب و حكمت باري تعالي را به آنان بياموزد و از تعاليم سعادت بخش اسلام آگاهشان نمايد.

دعوت به توحيد و تطهير دلهاي آلوده بشر در سر لوحه دعوت پيمبران الهي قرار داشت و اين مهم كه زير بناي مكتب انسان ساز انبياست آنقدر مورد توجه بود كه اولين ماءموريتي را كه خداوند به حضرت موسي بن عمران محول فرمود اين بود كه نزد فرعون برود و تطهير دل او را با وي در ميان بگذارد و اگر مايل باشد از خود پرستيش برهاند و به صراط سعادت اذهب الي فرعون انه طغي . فقل هل لك الي ان تزكي ؟ و اهديك الي ربك فتخشي .(643)

نزد فرعون برو كه به سركشي و طغيان گراييده است . به او بگو آيا براي تطهير و تزكيه نفس خود آمادگي داري كه ترا به پروردگارت هدايت نمايم تا از عظمت او بترسي و از ادعاي ربوبيت دست برداري .

اولياي بزرگ اسلام براي تزكيه نفس و نيل به كمال معنوي همواره متوجه به خداوند بودند و در اين باره از ذات اقدس الهي استمداد مي نمودند.

عن سعيد ابن ابي هلال قال : كان رسول الله صلي الله عليه و آله اذا قرء هذه الآية : قد افلح من زكاها وقف ، ثم قال : اللهم آت نفسي تقواها، انت وليها و موليها و زكها و انت خير من زكاها.(644)

سعيد ابن ابي هلال مي گويد: روش پيمبر گرامي اسلام (ص ) اين بود كه وقتي آيه قد افلح من زكاها را مي خواند، قدري توقف مي نمود، سپس به پيشگاه خداوند عرض مي كرد: بارالها! تقواي نفسم را به من بده كه تو ولي و مولاي نفس من هستي ، آن را تزكيه و تطهير كن كه تو بهترين تزكيه كننده اي .

امام سجاد (ع ) همانند جد بزرگوارش رسول اكرم (ص ) براي بهره مندي بيشتر از تزكيه نفس به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و وفقني للتي هي ازكي ؛ بارالها! مرا موفق بدار به صفات و خصالي كه پاكيزه ترين وسيله براي تزكيه نفس انسان باشد تا بر اثر آن به نماء بيشتر و اجر فزونتر دست يابم .

حضرت زين العابدين (ع ) در جمله چهارم دعا كه آخرين قسمت سخنراني و بحث امروز است به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و استعملني بما هو ارضي ؛ بارالها! نيروي مرا در راهي به كار گير كه هر چه بيشتر موجب خشنودي و رضايت ذات اقدست باشد.

تمام اعمالي كه در شرع مقدس نيكو خوانده شده ، مرضي حضرت باري تعالي است و انجام هر يك از آنها به تناسب خلوصي كه انجام دهنده در مقابل عمل دارد از پاداش الهي برخوردار مي گردد. آنطور كه از منابع ديني استفاده مي شود كارهاي خوب از نظر ارزش معنوي با هم يكسان نيستند، بنابراين اگر انسان با ايماني در يك زمان با انجام دو عمل مواجه شود كه يكي خوب است و آن ديگر خوبتر، شايسته است عمل خوبتر را برگزيند، چه آنكه ارزش معنويش فزونتر است و خداوند از انجام آن بيشتر خشنود مي گردد، و براي آنكه اين مطلب از نظر ديني روشن شود پاره اي از روايات را كه ناظر به اين امر است تقديم شنوندگان محترم مي نمايد.

روي عن بعض الصحابة قال : جاء رجل من الانصار الي النبي صلي الله عليه و آله فقال يا رسول الله ! اذا حضرت جنازة و مجلس عالم ايهما احب اليك ان اشهد؟ فقال رسول الله : ان كان للجنازة من يتبعها و يدفنها فان حضور مجلس عالم افضل من حضور الف جنازة و... الا علمت ان الله يطاع بالعلم و يعبد بالعلم و خير الدنيا و الاخرة مع العلم و شر الدنيا و الاخرة مع الجهل .(645)

از بعضي صحابه روايت شده كه مردي از انصار حضور رسول اكرم (ص ) شرفياب شد. عرض كرد: اگر تشييع جنازه مسلماني با مجلس علمي تقارن يافت ، كدام يك از آن دو نزد شما محبوبتر است كه حضور يابم ؟ فرمود: اگر براي تشييع و دفن جنازه به قدر كافي ، افراد هستند در مجلس علم برو كه حضور در مجلس عالم افضل از تشييع هزار جنازه است ، و سپس چند عمل مستحب ديگر را نام برد. در پايان حديث فرمود: مگر نمي داني خداوند اطاعت مي شود به علم ، و عبادت مي شود به علم ، و خير دنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخرت با جهل .

شارع مقدس ، تشييع جنازه مسلمان و شركت در مجلس علم را خوب و ممدوح شناخته است ، ولي ارزش معنوي اين دو عمل خوب ، با هم يكسان نيست و شركت در مجلس علم سطح معرفت را بالا مي برد، به آدمي در امر عبادت و اطاعت آگاهي مي بخشد و خير دنيا و آخرت به بار مي آورد، بنابراين خشنودي باري تعالي در مجلس علم بيش از رضاي الهي در تشييع جنازه است و اشخاص با ايمان در راهي قدم مي گذارند كه رضاي خداوند در آن بيشتر باشد.

خرج رسول الله صلي الله عليه و آله ، فاذا في المسجد مجلسان : مجلس ‍ يتفقهون و مجلس يدعون الله و يساءلون . فقال كلا المجلسين الي خير اما هولاء فيدعون الله و اما هولاء فيتعلمون فيفقهون الجاهل ، هولاء افضل ، بالتعليم ارسلت ، ثم قعد معهم .(646)

رسول اكرم (ص ) از منزل خارج شد، ديد در مسجد دو مجلس تشكيل است ، گروهي گردهم آمده از فقه دين سخن مي گويند و گروه ديگر با هم دعا مي كنند. حضرت فرمود: هر دو مجلس در راه خير است : اينان دعا مي كنند و آنان سرگرم تعليم و تعلم اند و به افراد جاهل ، فقه دين مي آموزند. مجلس علم برتر از مجلس دعاست و من به تعليم مبعوث شده ام ، سپس ‍ رسول اكرم (ص ) آمد و با گروهي كه بحث علمي مي نمودند نشست .

در اين روايت نيز دو عمل خوب با هم ذكر شده و در كنار هم قرار گرفته است : يكي مجلس دعا و آن ديگر مجلس علم . اما پيشواي اسلام مي فرمايد: مجلس علم افضل و برتر است و رضاي الهي در مجلس علم بيش از مجلس دعا جلب مي شود و آن حضرت ، خود، در مجلس علم شركت فرمود:

در دو حديث ديگر كه مرحوم محدث قمي رضوان الله تعالي عليه آن دو را از پي هم ذكر نموده ، اجر برآوردن حاجت مؤ من ، با عمل طواف و اعتكاف در كنار هم قرار گرفته و تصريح شده است كه قضاي حاجت برادر ديني ، افضل و برتر از طواف و اعتكاف است و خشنودي باري تعالي در انجام حاجت مسلمان بيش از طواف و اعتكاف جلب مي شود.

عن ابان بن تغلب قال : كنت اطوف مع ابيعبدالله عليه السلام فعرض لي رجل من اصحابنا يساءلني الذهاب معه في حاجة . فاشار الي فكرهت ان ادع اباعبدالله عليه السلام و اذهب اليه . فبينا انا اطوف اذ اشار الي ايضا فراه ابو عبدالله (ع ) فقال : يا ابان ! اياك يريد هذا! قلت نعم . قال : فمن هو؟ قلت رجل من اصحابنا. قال هو علي مثل ما انت عليه . قلت نعم .قال فاذهب اليه . قلت فاقطع الطواف ؟ قال نعم . قلت و ان كان طواف الفريضة ؟ قال نعم . قال فذهبت معه .

ابان بن تغلب مي گويد: با امام صادق (ع ) طواف مي كردم . مردي از اصحاب ما خود را به من عرضه كرد و مي خواست براي حاجتي كه دارد با او بروم . من نمي خواستم امام صادق (ع ) را ترك گويم و خواسته او را اجابت نمايم . او دوباره در طواف بعد به من اشاره نمود و درخواست خويش را تجديد كرد. امام متوجه او شد، به من فرمود: ابان ! آيا او به تو اشاره مي كند؟ عرض ‍ كردم بلي . فرمود: او كيست ؟ عرض كردم : مردي از اصحاب ماست . فرمود: آيا او هم مانند تو دوستدار اهل بيت است ؟ عرض كردم : بلي . فرمود: آيا او هم مانند تو دوستدار اهل بيت است ؟ عرض كردم : بلي . فرمود: به سويش ‍ برو، خواسته اش را اجابت كن . عرض كردم : طوافم را قطع كنم ؟ فرمود: بلي قطع كن . عرض كردم : اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: بلي ، اگر چه طواف واجب باشد. ابان مي گويد: طبق دستور امام ، طواف خود را قطع نمودم و از پي انجام كار او رفتم .

عن ابن عباس قال : كنت مع الحسن بن علي في المسجد الحرام و هو معتكف و هو يطوف بالكعبة . فعرض له رجل من شيعته . فقال يابن رسول الله ! ان علي دينا لفلان فان رايت ان تقضي عني . فقال : و رب هذه البنية ما اصبح عندي شي ء. فقال : ان راءيت ان تستمهله عني فقد تهددني بالحبس . قال ابن عباس : فقطع الطواف و سعي معه . فقلت : يابن رسول الله : انسيت انك معتكف ؟ فقال لا و لكن سمعت ابي عليه السلام يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول : من قضي اخاه المؤ من حاجة كان كمن عبد الله تسعة آلاف سنة صائما نهاره و قائما ليله .(647)

ابن عباس مي گويد: من و حضرت مجتبي (ع ) در مسجد الحرام بوديم . او معتكف بود و طواف مي نمود. مردي از شيعيان به حضورش آمد، عرض ‍ كرد: يابن رسول الله ! من به فلاني دين دارم ، اگر ممكن است آن را از طرف من پرداخت كنيد. حضرت فرمود: به صاحب اين بنا قسم كه امروز چيزي ندارم . عرض كرد پس بياييد از او بخواهيد به من مهلت دهد، چه آنكه مرا تهديد به حبس نموده است ابن عباس مي گويد: حضرت حسن عليه السلام طواف را قطع نموده و با او به راه افتاد. عرض كردم : آيا فراموش ‍ كرديد كه در مسجد معتكفيد؟ فرمود از يادم نرفته ، اما از پدرم شنيدم كه رسول اكرم (ص ) فرموده : هر كس حاجت برادر خود را برآورده سازد مانند كسي است كه نه هزار سال خدا را عبادت كند، روزها روزه باشد و شبها در قيام .

نتيجه آنكه كارهاي خوب همه خوب است ، اما بعضي خوبتر. امام سجاد (ع ) از پيشگاه خدا درخواست مي كند كه او را به كارهايي وادارد كه خوبتر است و بيشتر موجب خشنودي و رضايتش مي گردد.

پاورقي



622-سوره 8، آيه 24.

623-تفسير صافي ، ص 218.

624-محجة البيضاء، ج 5، ص 196.

625-كافي ، ج 8، ص 148.

626-مجموعه ورام ، ج 1، ص 107.

627-جامع السادات ، ج 2، ص 183.

628-نهايه ابن اثير، ج 4، ص 282.

629-سوره 28، آيه 7.

630-سوره 91، آيات 7 تا 10.

631-اعيان شيعه ، ج 1، ص 323.

632-مفردات قرآن ، ماده وقي .

633-مشكوة الانوار، ص 44.

634-كافي ، ج 2، ص 51.

635-سوره 3، آيه 102.

636- صافي ، ص 97.

637- صافي ، ص 97.

638-نهايه ابن اثير، ج 2، ص 307.

639-سوره 91، آيات 9 و 10.

640-سوره 2، آيه 232.

641-سوره 53، آيه 32.

642-سوره 3، آيه 163.

643-سوره 79، آيات 17 تا 19.

644-تفسير مجمع البيان ، ج 9 - 10، ص 498.

645-بحار الانوار، ج 1، ص 204.

646-بحارالانوار، ج 1، ص 206.

647-سفينة البحار، ج 1، ص 356.