بازگشت

46- پرهيز از انجام كارهاي خلاف محبت حق - دوري جستن ازخدابريدگان


بسم الله الرحمن الرحيم

و لا بالتعرض لخلاف محبتك ، و لا مجامعة من تفرق عنك ، و لا مفارقة من اجتمع اليك .

بار الها! مرا مبتلا مكن اعمالي را طلب كنم و انجام دهم كه بر خلاف محبت و رضاي تو باشد؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه با كساني آميزش و همياري نمايم كه از تو بريده اند؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه از كساني جدا شوم كه با تو هستند و امرت را اطاعت مي نمايند. به خواست خداوند اين سه جمله از دعاي شريف مكارم الاخلاق موضوع سخنراني امروز است .

امام سجاد (ع ) در اين قطعه از پيشگاه باري تعالي مي خواهد تا از ابتلاي به سه امر مصون و محافظش دارد: امر اول بين امام و خداست ، و امر دوم و سوم بين امام و ساير مردم است . در امر اول عرض مي كند: بارالها مبتلا مكن اعمالي را طلب كنم و انجام دهم كه بر خلاف محبت و رضاي تو باشد.

بعضي از كارهاست كه خداوند دوست ندارد كه مردم مرتكب آنها شوند، ناخشنودي باري تعالي از انجام آن اعمال نه از اين جهت است كه اگر انسانها حريم الهي را رعايت ننمودند و اعمال خلاف محبتش را مرتكب شدند به مقام رفيع باري تعالي آسيبي مي رسد و موجب تضعيف قدرت و سلطه او در جهان حاكميت مي گردد، هرگز چنين نيست ، او غني بالذات است و از تمام آفريده هاي خود بي نياز. كارهاي بد و خوب مردم كمترين اثر مثبت يا منفي در حاكميت و ربوبيتش نمي گذارد. اعمالي كه مورد محبت باري تعالي نيست از طرفي بر خلاف حق و عدالت است و خداوند دوست ندارد كه مردم به كارهاي ناحق و ظالمانه آلوده شوند، و از طرف ديگر انجام دادن اعمالي كه خدا دوست دارد حركتي است از مردم در جهت مخالف تعالي و تكامل آنان ، و حضرت باري تعالي نمي خواهد انسان عالي قدر كه مخلوق گزيده اوست به راه انحطاط و سقوط گرايش يابد و موجبات تباهي و هلاكت خود را فراهم آورد. ما از پيش خود نمي دانيم خداوند چه كارهايي را دوست ندارد تا پيرامون آنها نگرديم و از انجامشان خودداري نماييم ، اوست كه مي تواند ما را آگاه سازد و اعمال خلاف محبت خود را به ما بگويد.

آگاه سازي خداوند به دو صورت تحقق مي يابد: اول آنكه به هر فرد از افراد مردم الهام اختصاصي نمايد و در ضميرش القا كند كه چه اعمالي را دوست ندارد، دوم آنكه در هر عصر، فرد پاكدل و منزهي را از بين مردم برگزيند، اعمال خلاف محبت خود را به او وحي نمايد و ماءمورش سازد كه به مردم ابلاغ كند. خداوند، شق دوم را گزيده و بين اقوام و ملل ، پيمبراني را مبعوث فرموده و به آنان دستور ابلاغ داده است . اگر كارهايي را كه خداوند دوست ندارد در جوامع بشري انجام پذيرد، زيانهاي مادي و معنوي ، اقتصادي و اخلاقي ، فردي و اجتماعي ، و دنيوي و اخروي بسيار به بار مي آورد و موجب مي شود كه انجام دهندگان آن اعمال مطرود درگاه الهي شوند و خداوند فيض دوستي و محبت خود را از آنان قطع فرمايد.

قرآن شريف مكرر از گروههايي كه داراي صفات خاصي هستند نام برده و تصريح فرموده كه همه افرادي كه به آن صفات متصف اند و مرتكب آن اعمال مي شوند خداوند آنها را دوست ندارد؛در واقع حضرت باري تعالي دوست نداشتن خود را به وجود آن صفات ناپسند است كه نه فقط همان كارها خلاف محبت من است و دوست ندارم بلكه اشخاص آلوده به آن اعمال نيز مطرود من هستند و آنان را دوست ندارم . در اينجا بعضي از آيات مريوط به اين بحث به عرض شنوندگان محترم مي رسد و ضمنا درباره عملي كه مرتكب مي شوند و خويشتن را از محبت حضرت باري تعالي محروم مي سازند توضيح كوتاهي داده خواهد شد. فساد از جمله اموري است كه مطرود حضرت باري تعالي است و در قرآن شريف تصريح شده كه خداوند فساد و مفسد را دوست ندارد. در سوره 2 آيه 205 آمده است :

و الله لا يحب الفساد؛خداوند فساد را دوست نمي دارد.

در سوره 5، آيه 64 آمده است :

و الله لا يحب المفسدين ؛خداوند مفسدين را دوست ندارد.

راغب در مفردات مي گويد: الفساد خروج الشي ء عن الاعتدال قليلا كان الخروج عنه او كثيرا و يضاده الصلاح و يستعمل ذلك في النفس و البدن و الاشياء الخارجة عن الاستقامة ؛(322) فساد عبارت از اين است كه چيزي از اعتدال و توازن خارج شود، خواه خروج كم باشد يا بسيار، و ضد فساد، صلاح است . و كلمه فساد به كار برده مي شود در مورد نفس و بدن و درباره هر چيزي كه از اعتدال بيرون رود.

در قرآن شريف كلمه فساد به معناي وسيع به كار برده شده و براي مزيد اطلاع شنوندگان بعضي از اين آيات به عرض مي رسد:

و لو اتبع الحق اهواء هم لفسدت السموات و الارض و من فيهن .(323)

اگر خداوند از تمايلات مردم پيروي نمايد آسمانها و زمين و هر چه در آنها جاي دارد به فساد كشيده مي شوند.

ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس .(324)

فساد در خشكي و دريا آشكار گرديده است بر اثر كارهاي نادرست و اعمال خلاف عقل بشر.

و من الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا و يشهد الله علي ما في قلبه و هو الد الخصام . و اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل .(325)

از منافقين فردي است كه با چرب زباني موجب شگفتي تو مي شود و خداوند را براي پاكي ضمير خود شاهد مي آورد با آنكه او بدترين دشمن دين الهي است و چون از نزد تو مي رود مي كوشد تا در زمين فساد برپاكند و مايه تباهي اقتصاد و هلاك نسل جامعه شود.

از جمله گناهاني كه مايه فساد اجتماعي است و كساني كه مرتكب آن گناه مي شوند، قرآن شريف آنان را مفسد خوانده ، مسئله اسراف است .

و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون .(326)

امر به مسرفين را اطاعت ننماييد و از راه و روش آنان پيروي نكنيد، چه اين گروه با كار نارواي خود در جامعه افساد مي كنند و به راه حق و صلاح گرايش ندارند.

راغب در مفردات مي گويد:

السرف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الانسان و ان كان ذلك في الانفاق اشهر: سرف عبارت از اين است كه آدمي در كارهايي كه انجام مي دهد از حد آن تجاوز نمايد اگر چه اين زياده روي در زمينه پرداختهاي مالي مشهورتر است .

خداوند ضمن بيان كارهاي پسنديده بندگان واقعي خود فرموده است :

و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.(327)

اينان مردمي هستند كه وقتي انفاق مي كنند نه اسراف و زياده روي مي نمايند و نه بخل و تنگ دستي دارند بلكه در يك حد اعتدال و ميانه روي ، اين وظيفه مقدس را انجام مي دهند و خلاصه اين آيه مي فرمايد بندگان خوب خدا از اسراف منزه و بري هستند.

عن ابيعبدالله عليه السلام انه تلاهذه الاية فاخذ قبضة من حصي و قبضها بيده فقال هذا الاقتار الذي ذكره الله في كتابه . ثم قبض قبضة اخري فارخي كفه كلها، ثم قال هذا الاسراف . ثم اخذ قبضة اخري ، فارخي بعضها و امسك بعضها و قال هذا القوام .(328)

امام صادق (ع ) اين آيه را تلاوت نمود، براي آنكه معناي آيه را با عمل محسوسي به حضار بفهماند مشتي شن و سنگ ريزه برداشت و آن را محكم در دست خود نگاه داشت ، آنگاه فرمود: اين اقتار و امساك است كه خدا در كتاب خود فرموده . سپس مشت ديگري از شن و سنگ ريزه برداشت ، آنگاه تمام دست خود را گشود و همه آنها به زمين ريخت و فرمود: اين اسراف است . سپس مشت ديگري از شن و سنگ ريزه برداشت ، كمي دست را گشود، قسمتي از آن ريخت و قسمتي باقي ماند و فرمود: اين حد اعتدال و قوام است .

مردم از نظر ارزش كار و مقدار درآمد با هم متفاوت اند، اعتدال و اندازه گيري در امور حياتي اين است كه هر فردي به تناسب درآمد و با رعايت شاءن اجتماعي خود زندگي كند و فراتر نرود كه در بعضي از روايات ، آن زياده روي اسراف خوانده شده است .

عن ابيعبدالله عليه السلام قال : للمسرف ثلاث علامات : يشتري ما ليس ‍ له ، و يلبس ما ليس له ، و ياءكل ما ليس له .(329)

امام صادق (ع ) فرموده : اسراف كننده را سه علامت است : متاعي را مي خرد كه براي او نيست ، لباسي را مي پوشد كه در حد او نيست و ماءكولي را مي خورد كه از آن او نيست .

اين قبيل خود نمايي ها و تظاهرات مسرفانه در مرئي و منظر مردم ، موجب برانگيختن خشم خانواده هاي كم بضاعت و افراد تهيدست مي شود و هيجان غضب زمينه بسيار مساعدي براي ايجاد فساد اجتماعي و برهم زدن وحدت و برادري اسلامي است . از اين رو خداوند مسرفين را عامل فساد معرفي نموده و مردم را از اطاعت آنان برحذر داشته است :

و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون .(330)

فساد اجتماعي ، تنها ناشي از اين قسم زياده روي ها نيست بلكه پاره اي از انفاقهاي بيش از حد كه پرداخت كننده تصور مي كند كه عبادت است ، در قرآن شريف اسراف خوانده شده و خداوند از آن نهي نموده و فرموده است :

و آتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا ان الله لا يحب المسرفين .(331)

حق صاحب حق را موقع برداشت محصول در نظر بگيريد و در عمل خود اسراف ننماييد كه خداوند مسرفين را دوست ندارد.

ساءل رجل اباعبدالله عليه السلام عن هذه الاية فقال : كان فلان بن فلان الانصاري سماه و كان له حرث و كان اذا حصد يتصدق به و يبقي هو و عياله بغير شيئي . فجعل الله عزوجل ذلك سرفا.(332)

مردي از امام صادق (ع ) راجع به اين آيه سؤ ال نمود. فرمود: فلاني فرزند فلان شخص انصاري كه نامش را ذكر نمود محصولي داشت ، موقع برداشت همه آنها را صدقه مي داد، خودش و عائله اش بي چيز مي ماندند. خداوند اين عمل نادرست را زياده روي و اسراف خوانده و از آن منع فرموده است .

كسي كه مرتكب چنين اسرافي مي شود و غذاي عائله خود را به نام صدقه ديني به دگران مي دهد با عمل ناصحيح خويش افساد مي كند و بذر دشمني اسلام را در دل زن و فرزندان خود مي افشاند، اينان با خود مي گويند: اين چه ديني است كه تمام محصول كشاورزي پدرمان به نام صدقه تسليم دگران شود و ما گرسنه بمانيم . اسرافي كه موجب بدبيني و بغض نسبت به دين اسلام شود اگر مهمتر از افساد اجتماعي نباشد كمتر از آن نيست .

قيل للصادق عليه السلام : ما الاقتار؟ قال : اكل الخبز و الملح و انت تقدر علي غيره . قيل : فما القصد؟ قال : الخبز و اللحم و اللبن و الخل و السمن مرة هذا و مرة هذا.(333)

از امام صادق (ع ) سؤ ال شد، اقتار و سختگيري مذموم در زندگي چيست ؟ حضرت فرمود: نان و نمك خوردن با آنكه مي تواني از غير آن غذا را استفاده نمايي . سؤ ال شد ميانه روي در غذا چيست ؟ فرمود: نان و گوشت ، شير و سركه و روغن به طور تناوب ، گاهي از اين و گاهي از آن .

خلاصه به صريح قرآن شريف ، خداوند فساد و افسادكنندگان را دوست ندارد و افراد با ايمان و علاقه مندان به خشنودي و رضاي باري تعالي بايد مراقبت كنند كه دامنشان به فساد آلوده نشود و از گروه مفسدين به حساب نيايند. از جمله اموري كه خداوند دوست ندارد و با وحي خود آن را به مردم اعلام نموده است ستمكاري و تجاوز به حقوق و حدود دگران است و اين مطلب در قرآن شريف با دو تعبير ذكر شده است . در سوره 42، آيه 40 آمده است :

انه لا يحب الظالمين .

و در سوره 2، آيه 190 آمده است :

و لا تعتدوا ان الله يحب المعتدين .

درباره نشانه هاي ظالم و قبح ظلم و زيانهاي دنيوي و اخروي آن ، روايات بسياري از اولياي گرامي اسلام رسيده كه در اينجا پاره اي از آنها به عرض ‍ مي رسد:

عن النبي صلي الله عليه و آله : للظالم ثلاث علامات : يقهر من دونه بالغلبة ، و من فوقه بالمعصية ، و يظاهر الظلمة .(334)

رسول اكرم (ص ) فرمود: براي ظالم سه علامت است : با زيردستان خود به قهر و غلبه عمل مي كند، با كساني كه فوق او هستند عصيان و سرپيچي دارد، و در مقام علم و عمل پشتيبان ستمكاران است .

عن علي عليه السلام قال : الظلم يزل القدم و يسلب النعم و يهلك الاءمم .(335)

علي (ع ) فرموده : ظلم كردن قدم را مي لرزاند، نعمت را از ميان مي برد، و امتها را به هلاكت و تباهي سوق مي دهد.

عن النبي صلي الله عليه و آله : انه لياءتي العبد يوم القيامة و قد سرته حسناته فيجي ء الرجل ، فيقول يا رب ظلمني هذا فيؤ خذ من حسناته و يجعل في حسنات الذي ساءله فما يزال كذلك حتي ما يبقي له حسنة . فاذا جاء من يساءله نظر الي سيئاته فجعلت مع سيئاته فجعلت مع سيئات الرجل فلا يزال يستوفي منه حتي يدخل النار.(336)

رسول اكرم (ص ) فرمود: در قيامت بنده اي براي حساب حاضر مي شود كه حسناتش او را خوشحال نموده است . مردي مي آيد و مي گويد: بارالها! او به من ستم نموده است . از حسناتش بر مي دارند و در حسنات مردي كه از او شكايت نموده قرار مي دهند. سپس مظلوم ديگر و مظلوم ديگر مي آيند و از وي شكايت مي كنند، همچنان حسنات او را به مظلومين منتقل مي نمايند تا حسناتش تمام شود. آنگاه براي اداي حق ستمديدگان از سيئات آنان بر مي دارند و به گناه ظالم مي افزايند و اين كار ادامه مي يابد تا حقوق مظلومين ادا مي شود، آنگاه ظالم وارد دوزخ مي گردد.

ظالمي كه در دنيا با زبان ، توصيف عدل نمايد اما در عمل ستمكار باشد به موجب روايات اولياي دين چين ظالمي در قيامت ، عذاب شديدتري خواهد داشت .

عن ابيعبدالله عليه السلام انه قال : ان من اشد الناس عذابا يوم القيامة من وصف عدلا و عمل بغيره .(337)

امام صادق (ع ) فرموده : از جمله مردمي كه در قيامت گرفتار شديدترين عذاب است كسي است كه عدل را توصيف نمايد و عملش بر خلاف آن باشد.

خلاصه در آيات متعددي در قرآن شريف تصريح شده كه خداوند دوست ندارد كساني را كه به صفات بسيار مذموم متصف اند و به شرحي كه توضيح داده شد از جمله آنان گروه مفسدين و گروه ظالمين هستند. باقي گروهها با مراجعه به فهرست آياتي كه خداوند در آنها محبت خود را نفي نموده ، شناخته مي شوند. امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاي موضوع سخنراني امروز به اين قبيل اعمال توجه دارد و در پيشگاه خداوند عرض مي كند: و لا بالتعرض لخلاف محبتك ؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه اعمالي را طلب كنم و انجام دهم كه خلاف محبت و رضاي تو باشد.

در جمله دوم دعا عرض مي كند: و لا مجامعة من تفرق عنك ؛ بارالها! مرا مبتلا مكن با كساني آميزش و همياري نمايم كه از تو بريده و تركت گفته اند.

كسي كه به خداوند ايمان آورده ، رسالت فرستاده او را پذيرا شده ، به آيين مقدس اسلام گرويده است ، بايد وظايف مثبت و منفي دين را آنطور كه بايد قولا و عملا انجام دهد، از آن جمله با مؤ منين و اهل حق برادرانه برخورد نمايد و با گرمي و محبت با آنان معاشرت كند و بامنكرين خدا و مخالفين شرع مقدس رابطه دوستي و پيوند محبت برقرار ننمايد و از آنان دوري گزيند و با گناهكاران بيباك و لاابالي گشاده رو برخورد ننمايد و فشرده اين مطالب در قرآن شريف و روايات اولياي اسلام آمده است و در اينجا به قدر لازم پاره اي از آنها ذكر مي شود:

يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آباءكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر علي الايمان .(338)

اي اهل ايمان ! پدران و برادران خود را به دوستي نگيريد اگر آنان كفر را بر ايمان گزيده اند.

و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه . فلما تبين له انه عدو لله تبرء منه .(339)

استغفار حضرت ابراهيم (ع ) براي عمويش كه نسبت به آن حضرت چون پدر بود بر اساس وعده قبلي به وقوع پيوست و پس از آنكه ابراهيم (ع ) متوجه شد كه عمويش از دشمنان الهي است از وي تبري جست .

عن ابيجعفر عليه السلام قال : اوحي الله تعالي الي شعيب النبي عليه السلام اني معذب من قومك مائة الف ، اربعين الفا من شرارهم و ستين الفا من خيارهم . فقال عليه السلام : يا رب هولاء الاشرار فما بال الاخيار؟ اوحي الله عزوجل اليه : داهنوا اهل المعاصي و لم يغضبوا لغضبي .(340)

امام باقر (ع ) فرمود: خداوند به شعيب نبي وحي فرستاد كه صد هزار نفر از قوم ترا معذب خواهم كرد، چهل هزار آنان اشرار و شصت هزار خوبان . عرض كرد بارالها! عذاب اشرار براي شر و كارهاي بد آنان است ، عذاب اختيار براي چيست ؟ فرمود: براي آنكه اخيار با اشرار در گناهشان مداهنه نمودند نمودند و به آنان براي غضب من خشمگين نشدند.

و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة .(341)

بپرهيزيد از بلايي كه چون فرا رسد تنها دامنگير ستمكاران نمي شود بلكه افراد غير ظالم نيز گرفتار آن خواهند شد، براي اينكه آنان در مقابل ظلم ظالم ساكت بودند و نهي از منكر نمي نمودند.

عن علي عليه السلام قال : امرنا رسول الله صلي الله عليه و آله ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مكفهرة (342)

علي (ع ) روايت مي كند كه رسول اكرم (ص ) به ما امر فرمود با اهل معصيت و متخلفين از اوامر الهي با چهره تلخ و عبوس برخورد نماييم .

قال امير المؤ منين عليه السلام : اياك ان تحب اعداء الله او تصفي ودك لغير اولياء الله فان من احب قوما حشر معهم .(343)

اميرالمؤ منين (ع ) فرموده : بپرهيز از اينكه دشمن خدا را دوست بداري يا آنكه دوستي خالصت را براي آنكه دوستي خالصت را براي غير انبياي الهي قرار دهي كه هر كس دوستدار قومي باشد در قيامت با آنان محشور مي شود.

ائمه معصومين عليهم السلام به پاكي فكر و سلامت عقايد اصحاب و دوستان خود اهميت بسيار مي دادند، اگر در موردي متوجه مي شدند كه يكي از اصحاب با كسي مراوده دارد كه از نظر اعتقاد قلبي در مسير صحيح حركت نمي كند و گرفتار انديشه انحرافي است صريحا به وي دستور مي دادند كه يا مراوده خود را با او قطع كند يا رفت و آمد خود را با امام ترك گويد. شخصي كه دچار عقيده انحرافي مي شود همانند كسي است كه بيمار شده و مي تواند مرض خود را به ديگري منتقل نمايد. اگر امام مراوده صحابه خود را با شخص منحرف بي تفاوت تلقي كند شايد طولي نكشد كه صحابي به مرض شخص منحرف مبتلا گردد، او نيز در بعضي از افراد اثر بگذارد و موجب انحرافشان شود.

عن سليمان الجعفري قال : سمعت ابا الحسن عليه السلام يقول لابي : مالي راءيتك عند عبد الرحمان بن يعقوب ؟ قال : انه خالي . فقال له ابوالحسن عليه السلام : انه يقول في الله قولا عظيما يصف الله تعالي و يحده و الله يوصف . فاما جلست معه و تركتنا او جلست معنا و تركته .(344)

سليمان جعفري مي گويد: شنيدم حضرت اباالحسن علي بن موسي الرضا (ع ) به پدرم مي فرمود: چرا مي بينم كه با عبدالرحمان بن يعقوب رفت و آمد مي كني ؟ عرض كرد او دايي من است . حضرت رضا (ع ) فرمود: وي درباره خداوند سخني بزرگ مي گويد و ذات مقدسش را توصيف مي نمايد و او را به حد متصف مي كند با اينكه خداوند توصيف نمي شود، يا با او مجالست كن و ما را ترك نما، يا با ما مجالست كن و او را ترك گوي .

خلاصه كساني كه در عقايد و اخلاق يا در رفتار و گفتار خود به گونه اي از راه حق خارج مي شوند و به بيراهه گرايش مي يابند در واقع به نسبت انحراف خويش از خداوند جدا مي شوند و مردان راه حق با اين قبيل افراد طرح دوستي نمي ريزند و پيوند محبت برقرار نمي نمايند. جمله دوم دعاي حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام ، موضوع قسمتي از سخنراني امروز، ناظر به اين مطلب است . امام سجاد (ع ) به پيشگاه خدا عرض ‍ مي كند:

و لا مجامعة من تفرق عنك ؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه با كساني رابطه دوستي برقرار كنم و با آنها همياري نمايم كه از تو بريده اند.

در جمله سوم دعا كه موضوع آخرين قسمت سخنراني امروز است ، امام (ع ) به پيشگاه خداوند عرض مي كند: و لا مفارقة من اجتمع اليك ؛بارالها! مرا مبتلا كن كه جدا شوم از كساني كه با تو هستند و خالصانه اوامرت را اطاعت مي نمايند.

دوستان خدا را دوست داشتن و دشمنان خدا را دشمن داشتن يا به عبارت ديگر براي خدا دوست داشتن و براي خدا دشمن داشتن در آيين اسلام اهميت بسيار دارد و در اين باره روايت زيادي از اولياي اسلام رسيده است كه قسمتي از آنها به مناسبت بحث تقديم شنوندگان محترم مي شود:

عن ابيجعفر عليه السلام قال : قال رسول الله صلي الله عليه و آله : ود المؤ من للمؤ من في الله من اعظم شعب الايمان ، الا و من احب في الله و ابغض في الله و اعطي في الله و منع في الله فهو من اصفياء الله .(345)

امام باقر (ع ) از رسول اكرم (ص ) حديث نموده كه فرموده است : دوستي مؤ من نسبت به مؤ من براي خدا از بزرگترين شعبه هاي ايمان است ، آگاه باشيد هر كس دوست بدارد براي خدا، دشمن بدارد براي خدا، عطا كند براي خدا، و امساك كند براي خدا او از دوستان و احباي خداوند است .

عن ابيعبدالله عليه السلام قال : هل الايمان الا الحب و البغض .(346)

امام صادق (ع ) فرموده : آيا ايمان چيزي جز دوست داشتن و دشمن داشتن است ؟

قال النبي صلي الله عليه و آله : ان ملكا لقي رجلا قائما علي باب دار فقال له يا عبدالله ما حاجتك في هذه الدار؟ فقال اخ لي فيها اردت ان اسلم عليه . فقال بينك و بينه رحم ماسة او نزعتك اليه حاجة . فقال مالي اليه حاجة غير اني اتعهده في الله رب العالمين و لا بيني و بينه رحم ماسة اقرب من الاسلام . فقال له الملك : اني رسول الله اليك و هو يقروك السلام و يقول : لك اياي زرت فقد اوجبت لك الجنة و قد عافيتك من غضبي و من النار لحبك اياه في .(347)

رسول اكرم (ص ) فرمود: فرشته اي مردي را ديد در خانه اي ايستاده ، از او پرسيد بنده خدا؟ چه حاجتي ترا به اين خانه آورده ؟ پاسخ داد: برادري در اين منزل دارم ، آمده ام به او سلام كنم . پرسيد: بين او و تو رحميت نزديك و مهمي وجود دارد يا حاجتي ترا بدين جا آورده ؟ گفت : مرا به او حاجتي نيست ، چيزي جز پيمان الهي مرا بدين جا نياورده است و بين من و او رحميتي نزديكتر از اسلام وجود ندارد. فرشته گفت : من فرستاده خدا هستم ، او به تو سلام مي رساند و مي گويد: به زيارت من آمدي ، با اين عمل بهشت را بر تو واجب نمودم ، ترا از غضب خود و آتش معاف داشتم ، از اين جهت كه براي من برادرت را دوست مي داري .

اين قبيل افراد با ايمان آنقدر مرتبه و مقامشان نزد باري تعالي رفيع است كه مردان الهي براي خدا دوستدارشان هستند، به آنان ابراز علاقه مي كنند و از جدايي و مفارقتشان رنج مي برند.

جمله سوم دعاي حضرت زين العابدين (ع )، موضوع آخرين قسمت سخنراني امروز، به اين گروه نظر دارد و در پيشگاه خداوند عرض مي كند: و لا مفارقة من اجتمع اليك ؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه جدا شوم از كساني كه با تو هستند و اوامرت را در كمال خلوص اطاعت مي نمايند. اين افراد پاكدل و باايمان بودند كه در تمام مواقع قولا و عملا در اعلاي حق كوشيدند، با دشمنان خدا مبارزه كردند و از حريم دين حق دفاع نمودند. بعضي از آنان در جنگهاي عصر رسول اكرم (ص ) و علي عليه السلام و حادثه خونين كربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براي رضاي خدا جان دادند و مايه عز اسلام و مسلمين گرديدند. عمار ياسر صحابي معظم پيشواي اسلام يكي از آنان بود. در موقعي كه عده زيادي از دوستان علي (ع ) آن حضرت راترك گفتند و به معاويه پيوستند عمار ياسر چون كوهي استوار به جاي ماند و همه آن مراتب علاقه مندي و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ علي (ع ) ابراز نمود. موقعي كه رسول اكرم (ص ) حيات داشت فرموده بود: فئه باغيه ، يعني گروه ستمكار عمار را مي كشند و اين مطلب در بسياري از كتب عامه و خاصه آمده است .

فلما كان يوم صفين خرج عمار بن ياسر الي امير المؤ منين عليه السلام ، فقال له : يا اخا رسول الله اتاءذن لي في القتال ؟ قال مهلا رحمك الله . فلما كان بعد ساعة اعاد عليه السلام فاجا بمثله . فاعاد ثالثا فبكي اميرالمؤ منين . فنظر اليه عمار، فقال يا امير المؤ منين !انه اليوم الذي و صفني رسول الله صلي الله عليه و آله . فنزل اميرالمؤ منين عن بغلته و عانق عمارا و ودعه . ثم قال يا ابا اليقظان ! جزاك الله عن الله و عن نبيك خيرا، فنعم الاخ كنت و نعم الصاحب كنت . ثم بكي عليه السلام و بكي عمار. ثم قال : و الله يا امير المؤ منين ! ما تبعتك الا ببصيرة فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول يوم حنين : يا عمار! ستكون بعدي فتنة و اذا كان ذلك فاتبع عليا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه .(348)

چون روز صفين فرا رسيد، عمار حضور علي (ع ) شرفياب شد، عرض كرد اي برادر رسول خدا! آيا به من اجازه قتال مي دهي ؟ فرمود خدايت رحمت كند، مهلتي . بعد از ساعتي دوباره آمد و استجازه نمود. امام همانند اول پاسخ داد. دفعه سوم آمد. در اين موقع علي (ع ) گريست . عمار نظري به حضرت افكند و گفت : اي اميرالمؤ منين امروز آن روزي است كه پيامبر اكرم (ص ) براي من توصيف فرموده . علي (ع ) از مركب خود پياده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از خو و از پيامبرت به تو جزاي خير بدهد، تو براي من برادر و مصاحب خوبي بودي . سپس علي و عمار گريستند. عمار گفت : اي اميرالمؤ منين ! قسم به خدا من از تو پيروي ننمودم مگر با آگاهي و بصيرت زيرا من از رسول اكرم (ص )، به روز حنين شيدم كه فرمود اي عمار! عن قريب بعد از من فتنه رخ مي دهد، وقتي چنين شد تو از علي و حزب او تبعيت نما كه او با حق است و حق با اوست .

پاورقي



322-مفردات راغب ، ماده فسد

323-سوره 23، آيه 71.

324-سوره 30، آيه 41.

325-

326-سوره 26، آيه 151.

327-سوره 25، آيه 67.

328-كافي ، ج 4، ص 54.

329-ميزان الحكمه ، ج 4، ص 446.

330-سوره 26، آيه 152.

331-سوره 6، آيه 141.

332-كافي ، ج 4، ص 55.

333-تفسير صافي ، ص 389.

334-ميزان الحكمه ، ج 5، ص 608.

335-فهرست موضوعي غرر، ص 222.

336-ميزان الحكمه ، ج 5، ص 597.

337-كافي ، ج 2، ص 300.

338-سوره 9، آيه 23.

339-سوره 9، آيه 114.

340-وسائل ، ج 11، ص 416.

341-سوره 8، آيه 25.

342-كافي ، ج 5، ص 59.

343-غرر الحكم ، ص 153.

344-مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 66.

345-كافي ، ج 2، ص 125.

346-سفينة البحار، ج 1، ص 201.

347-مشكوة الانوار، ص 208.

348-مشكوة الانوار، ص 208.