بازگشت

41- ترك احسان نابجا - حق گويي وتحمل مشقت


بسم الله الرحمن الرحيم

والافضال علي غير المستحق والقول بالحق وان عز

خواسته حضرت علي بن الحسين عليماالسلام در اين قطعه از دعاي شريف مكارم الا خلاق اين است كه مسلمانان احسان ابتدايي را به كساني كه استحقاق واهليت ندارند ترك گويند، همچنين دعا مي كند كه مسلمانان همواره سخن حق بگويند، هر چند مشقت بار و سنگين باشد. با عنايت خداوند بزرگ اين دو خواسته امام سجاد (ع ) موضوع سخنراني امروز اسست . افضال به معناي احسان ابتدايي است و شامل تمام عطاياي مالي و گذشتهاي اخلاقي ، حتي عفو و اغماض ولي خون از قصاص قاتل نيز مي گردد. هدف امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعا جلب توجه مسلمانان به اين نكته است كه احسان ابتدايي عملي است بسيار پسنديده و ماءجور به شرط آنكه در جاي شايسته واقع شود و اشخاصي كه استحقاق و اهليت دارند مشمول آن قرار گيرند، و لازم است افراد متدين از احسان بي مورد و نابجا خودداري كنند، چه ممكن است اين عمل در مواقعي گناهاني را ببار آورد و منشاء پاره اي از مفاسد و اختلالات گردد و در اينجا براي روشن شدن مطلب ، بعضي از موارد، توضيح داده مي شود.

يك نفر با چهره غمگين و زباني التماس آميز به مسلماني مراجعه مي كند و مي گويد من و زن و فرزندان خردسالم امشب غذا نداريم و بايد گرسنه به سر بريم ، احسان كن ، تفضل نما، و نياز امشب ما را برطرف ساز. دروغ مي گويد و استحقاق ندارد. او فردي است متمكن و مصارف بيش از يك سال خود و زن و فرزند خويش را پول نقد در اختيار دارد. ولي شخص ‍ مسلمان روي عواطف اسلامي گفته او را باور مي كند و به قدر كافي به وي كمك مي نمايد. اگر مي دانست دروغ مي گويد و استحقاق ندارد هرگز چيزي به وي نمي داد گرچه كمك او بي مورد و نابجا بوده ولي اين قبيل پرداختها كه در موارد محدود و معدود انجام مي شود فساد اجتماعي به بار نمي آورد و چون پرداخت كننده به انگيزه انساني و به قصد نوعدوستي به اين كار دست زده است از جهت رواني و معنوي بي بهره نخواهد بود و اين نكته در حديث آمده است :

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : اصطنع الخير الي من هو اهله و الي من من ليس باهله ، فان اصبت اهله فهو اهله و ان لم تصب اهله فانت من اهله (218)

رسول اكرم (ص ) فرموده است : نيكي كن به كسي كه اهل نيكي است و به كسي كه اهل آن نيست ، اگر خير و نيكيت به فرد شايسته نيكي رسيد تو درك واقع نموده اي و اگر نيكيت به اهلش نرسيد تو با عمل نيكي كه انجام داده اي اهليت كار نيك را به دست آورده اي .

اندازه گيري مصارف مالي در هر مورد از جمله شرايط اساسي در اهليت و استحقاق است . اگر كسي به عنوان عمل خير در صرف مال ، زياده روي كند و بيش از اندازه پرداخت نمايد به اسراف گراييده و مشمول دعاي امام سجاد (ع ) است و بايد آن را ترك گويد، نه تنها در مورد مال بلكه در ساير خلقيات حميده نيز اندازه گيري لازم است و اگر در حد و اندازه رعايت نشود، فضيلت به رذيلت مبدل گردد و امام عسكري عليه السلام ضمن حديثي چند مورد را بيان فرموده است :

ان للسخاء مقدارا فان زاد عليه فهو جبن وللقتصاد مقدارا فان زاد عليه فهو بخل و للشجاعة مقدارا فان زاد عليه فهو تهور(219)

سخاوت اندازه اي دارد و اگر از آن حد بگذرد اسراف است ، حزم و احتياط اندازه اي دارد و اگر از حدش بگذرد ترس است ، اقتصاد و ميانه روي حدي دارد و اگر از آن حد تجاوز نمايد بخل است ، شجاعت اندازه اي دارد و اگر از آن اندازه بگذرد تهور است .

عن علي عليه السلام قال : من كان له مال فاياكم و الفساد، فان اعطاه في غير حقه تبذير و اسراف .(220)

علي (ع ) فرموده است : كسي كه مال دارد از فساد بپرهيزد كه اعطاي مال در غير حقش تبذير و اسراف خواهد بود.

مهمتر از امر مال و صرف نابجا و بي مورد آن عفو و اغماضهايي است كه در زمينه مكارم اخلاق انجام مي شود. از جمله بخشيدن كسي است كه به شما ستم نموده است : العفو عمن ظلمك . اين عفو و اغماض بسيار ممدوح و پسنديده است به شرط آنكه فرد مورد عفو، استحقاق و شايستگي داشته باشد، از عفو و اغماض حقشناسي كند، خويشتن را اصلاح نمايد، و مراقب باشد كه از آن پس دگران مورد تعديش قرار نگيرند. اما اگر شخصي كه به شما ظلم كرده پست و فرومايه باشد، عفو و بخشش را به ضعف شما و قدرت خودش تفسير مي نمايد، و از آن پس بر تجري خويش مي افزايد، چنين عفوي ناپسند و مذموم است ، و در مجلد اول ، سخنراني دوازدهم ، بعضي از روايات اسلامي در اين باره ذكر شده است . علي (ع ) سوء تاءثير كرامت خلق را در فرومايگان و افراد لئيم و پست با عبارتي كوتاه بيان فرموده است :

الكرامة يفسد من اللئيم بقدر ما يصلح من الكريم .(221)

كرامت خلق و گذشت بزرگواران در افراد فرومايه و لئيم همان قدر اثر منفي مي گذارد و فساد به بار مي آورد كه در وجود افراد كريم اثر مثبت دارد و مايه اصلاح مي گردد.

افراد بزرگوار و كريم النفس پيش از آنكه ظالم خود را مورد عفو قرار دهند لازم است به گونه اي او را بيازمايند يا از چگونگي انديشه و افكارش قرار دهند لازم است به گونه اي او را بياموزند يا از چگونگي انديشه و افكارش ‍ تحقق نمايند، اگر لايق است از وي بگذرند و اگر استحقاق و اهليت نداشت زمينه مجازاتش را فراهم آورند تا بر اثر عفو نابجا و بي مورد، ستمكاري را آزاد نگذارند و مردم را به ظلمهاي تازه اي گرفتار ننمايند. جالب آنكه اگر افراد كريم النفس شخص ظالمي را ببخشند كه شايسته عفو و اغماض بوده ، علاوه بر عز دنيوي و محبوبيت نزد مردم ، در قيامت نيز از فيض رحمت باري تعالي به پاداش عفوي كه در دنيا نموده اند برخوردار مي گردند، اما اگر كسي را مورد عفو قرار دهند كه استحقاق و شايستگي نداشته است در دنيا عزي نصيبشان نمي شود و در آخرت نيز از رحمت خداوند بهره اي نخواهند داشت .

عن ابيعبدالله عليه السلام قال : يا مفضل ! اذا اردت ان تعلم الي خير يصير الرجل ام الي شر انظر اين يضع معروفه فان كان يضع معروفه عند اهله فاعلم ان يصير الي خير و ان كان يضع معروفه عند خير اهله فاعلم انه ليس له في الاخرة من خلاق .(222)

امام صادق (ع ) فرمود: اي مفضل ! اگر خواستي بداني گردش كار يك مرد به خير است يا به شر، ببين عمل خوب و معروف خوب خود را كجا و در چه مواردي قرار مي دهد بدان كه در خير و خوبي است و اگر معروف خود را نااهل به كار مي برد بدان كه در آخرت براي او نصيبي نخواهد بود.

در اسلام براي كسي كه عمدا انساني را به قتل مي رساند مجازات اعدام مقرر گرديده است . قاضي شرع در محكمه قضا تمام ابعاد جرم و شرايط قتل عمد را بررسي مي كند، موقعي كه قتل را مشمول قانون قصاص در اختيار ولي خون قرار مي دهد. ممكن است كشتن قاتل براي بازماندگان مقتول موجب تسلي خاطر گردد ولي به صريح قرآن شريف جعل قانون قصاص براي حفظ حيات مردم و به منظور عبرت گرفتن اهل شرارت و عناصر ناراحت است تا فكر قتل در سر نپرورند و دست خود را به خون بيگناهان نيالايند.

و لكم في القصاص حيوة يا اولي الالباب لعلكم تتقون .(223)

اي خردمندان ! حيات جامعه در قصاص است تا جنايتكاران از قانون اعدام عبرت بگيرند و از ريختن خون بيگناهان پرهيز نمايند. نكته جالب توجه در قانون قصاص اسلام اين است كه اولا، اجراي حكم اعدام در عهده دولت نيست بلكه پس از صدور حكم قصاص ، قاتل در اختيار ولي خون قرار داده مي شود و اوست كه مي تواند حكم قصاص را درباره قاتل اجرا نمايد. ثانيا، ولي خون ملزم نيست حتما قاتل را اعدام كند بلكه مي تواند او را ببخشد، مي تواند ديه مقتول را بگيرد و آزادش نمايد، و مي تواند او را اعدام كند.

مي دانيم افرادي كه مرتكب قتل مي شوند و محكوم به اعدام مي گردند از نظر روحيه و طرز تفكر متفاوت اند، بعضي در كشتن افراد و ريختن خون بي گناه جسور و بيباك اند، نه تنها از قتل نفس ، متاءثر و متاءلم نمي گردند بلكه از عمل جنايي خود احساس خشنودي و رضايت خاطر مي نمايند. اما بعضي علاوه بر اينكه در انديشه قتل بي گناه نيستند و فكر جنايت در سر نمي پرورند از شنيدن خبر قتل بي گناه ناراحت و نگران مي شوند و از اينكه ناروا خوني به زمين ريخته شده افسرده دل و آزرده خاطرند. نمي توان گفت اين دو قاتل از نظر ارتكاب جرم و تهديد حيات جامعه يكسان اند. قاتل اول فردي است آدمكش و جنايتكار، وجود او حيات انسانها را تهديد مي كند و مردم با بودن او احساس ايمني نمي نمايند و اگر موقعي بر اثر قتل بي گناه در محكمه محكوم به اعدام گردد، جامعه قتل او را استقبال مي كند و با اعدام او از پريشان فكري رهايي مي يابد. اما قاتل دوم جنايتكار نيست ، او در يك لحظه تحت تاءثير خشم شديد قرار گرفته ، خود را نگه نداشته ، و بر اثر شدت هيجان ، تلفني كه در كنار دستش بوده برداشته و با شدت بر سر طرف خشم خود كوبيده و او بر اثر اين ضربه كشته شده است . فايده آزادي قانوني ولي خون از اين نظر بسيار مهم و شايان ملاحظه است ، او از طرفي با اختياري كه دارد مي تواند قاتل جنايتكار را اعدام كند، او را از ميان ببرد، و با اين عمل حيات مردم را از ناامني و خطر برهاند، و از طرف ديگر مي تواند قاتلي را كه بر اثر خشم موقت مرتكب قتل گرديده و در محكمه قضاي اسلامي به اعدام محكوم شده و اما وجودش براي حيات جامعه زيان ندارد مورد عفو و اغماضش قرار دهد، او را ببخشد، و آزادش نمايد. خداوند در آيه قصاص ‍ اولوالالباب را مخاطب ساخته و فرموده است :

در قانون قصاص ، حيات جامعه مورد نظر است . شايد از خطاب به عقلا و خردمندان ناظر به آزادي قانوني اولياي خون در اعدام قاتل يا عفو و اغماض از قتل او باشد، گويي خداوند تشخيص مصلحت قصاص يا عفو قاتل را به عهده عقلاي هر محل گذارده تا مراقب تصميمهاي اولياي خون باشند و مصلحت محيط را به آنان القا نمايند، در موردي كه جنايتكار خطرناك محكوم به اعدام گرديده ممكن است دوستان قاتل كه خود عناصر فاسدي هستند اطراف ولي خون را بگيرند، با خواهش يا تطميع يا تهديد از او بخواهند كه جنايتكار را ببخشد و از اعدامش چشم پوشي نمايد. عقلا بايد پيشدستي كنند، ولي خون را به خطر عفو قاتل متوجه نمايند، و به او بگويند: مبادا او را ببخشي و اگر به چنين امر خطايي دست زدي و او را مورد عفوش قرار دادي آزاد كردي همه مردم از تو ناراضي مي شوند و چون با عملت خيانت پيشه اي را بر مردم مسلط ساخته اي مورد خشم شديد آنان قرار مي گيري و از اين پس زندگاني براي تو در اين محيط سخت و سنگين خواهد بود، حتما بايد او را اعدام كني . اگر محكوم به مرگ عنصر بي خطري است و بر اثر خشم يا غفلت مرتكب قتل گرديده ، از ولي خون بخواهند تا او را ببخشد و بدين وسيله در دنيا مهر و عواطف مردم را به خويشتن جلب كند و در آخرت نيز خود را مشمول فيض و رحمت حضرت باري تعالي بنمايد.

امام سجاد (ع ) براي نجات يك انسان كه جنايتكار نبوده و ناخواسته مرتكب قتل گرديد حداكثر مجاهده را معمول فرمود تا ولي خون او را بخشيد و از اعدام رهايي يافت . براي آنكه شنوندگان محترم بدانند نجات انساني كه جنايتكار نيست و بر اثر پيشامدي مرتكب قتل گرديده تا چه حد از نظر اولياي گرامي اسلام اهميت و ارزش دارد در اينجا قسمتي از متن حديث را كه مورد شاهد است به عرض مي رساند:

قال ابو محمد الحسن العسكري عليه السلام ان رجلا جاء الي علي ابن الحسين عليهما السلام برجل يزعم انه قاتل ابيه فاعترف ، فاوجب عليه القصاص و ساله ان يعفو عنه ليعظم الله ثوابه . فكاءن نفسه لم تطب بذلك . فقال علي بن الحسين عليهما السلام للمدعي للدم الولي المستحق للقصاص : ان كنت تذكر لهذا الرجل عليك فضلا فهب له هذه الجناية و اغفرله هذا الذنب . قال : يابن رسول الله له علي حق و لكن لم يبلغ ان اعفو له عن قتل والدي . قال : فتريد ماذا؟ قال : اريد القود. فان اراد لحقه علي ان اصالحه علي الدية صالحته و عفوت عنه . فقال علي بن الحسين فماذا حقه عليك ؟ قال : يابن رسول الله : لقنني توحيد الله و نبوة محمد رسول الله و امامة علي و الائمة . فقال علي بن الحسين عليهما السلام : فهذا لا يفي بدم ابيك ؟ بلي و الله ، هذا يفي بدماء اهل الارض .

حضرت امام حسن عسكري (ع ) فرمود : مردي حضور علي بن الحسين عليهما السلام شرفياب شد و شخصي را با خود آورده بود كه گمان داشت او پدرش را كشته است . متهم در محضر امام به قتلي كه مرتكب شده بود اعتراف نمود و با اقرار صريحش لزوم قانوني قصاص تحقق يافت . از مشاهده وضع قاتل و اعترافش براي امام روشن شد كه او مرد جنايتكاري نيست . از فرزند مقتول كه ولي خون بود خواست او را ببخشد تا مشمول اجر بزرگ باري تعالي واقع شود اما دل جوان به اين عفو راضي نبود. امام فرمود: اگر به ياد مي آوري كه او بر تو حقي دارد به احترام آن حق از او بگذر و آزادش نما. عرض كرد: يا بن رسول الله ! به من حقي دارد ولي ارزش آن حق به قدري نيست كه از خون پدرم بگذرم . فرمود: پس مي خواهي چه كني ؟ گفت : مي خواهم قصاص كنم ، اما اگر او مايل باشد حاضرم به احترام حقي كه به من دارد قتل او را با ديه صلح كنم و آزادش نمايم . امام پرسيد: حق او بر تو چيست ؟ عرض كرد: او توحيد خدا را نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و آله را و امامت علي (ع ) و ديگر ائمه را به من آموخت . حضرت فرمود: آيا اينها كه به تو ياد داده به قدر خون پدرت نمي ارزد؟ قسم به خدا، آموخته هاي او به قدر خون تمام مردم روي زمين ارزش دارد.

قال علي بن الحسين للقاتل : افتجعل لي ثواب تلقينك له حتي ابذل لك الدية فتجوبها من القتل ؟ قال : يابن رسول الله ! انا محتاج اليها و انت مستغن عنها فان ذنوبي عظيمة و ذنبي الي هذا المقتول ايضا بيني و بينه لابيني و بين وليه هذا. قال علي ابن الحسين عليهما السلام : فتستسلم للقتل احب اليك من نزولك عن هذا التلقين . قال : بلي يا ابن رسول الله .(224)

امام سجاد (ع ) به قاتل فرمود: آيا حاضري ثواب آمرزش توحيد و نبوت و امامتي را كه به اين شخص آموخته اي به من برگذار نمايي تا ديه خون پدر او را بدهم و تو از قتل نجات پيدا كني ؟ عرض كرد: يا بن رسول الله ؟ من نيازمند آمرزش خود هستم و تو نياز نداري ، چون كه گناهان من بزرگ است و گناهي كه در قتل مرتكب شده ام بين من و مقتول است نه بين من و اين مرد كه ولي خون است . حضرت سجاد (ع ) فرمود: پس در نظر تو تسليم شدن براي قاتل محبوبتر از اين است كه ثواب آموزشت را از دست بدهي ؟ عرض كرد: بلي يابن رسول الله .

خلاصه امام سجاد (ع ) با ولي خون سخناني فرمود: سرانجام راضي شد كه قاتل را مورد عفو قرار دهد و از قتلش درگذرد. از اين روايت بخوبي روشن مي شود كه اگر كسي جنايتكار نيست و مرتكب قتل گرديده اما وجود او حيات جامعه را در خطر قرار نمي دهد شايسته است عقلا و خير خواهان در نجات او همت گمارند و به پيروي از امام سجاد (ع ) آنقدر كوشش كنند تا حيات انساني را كه بر اثر رويدادي مرتكب قتل گرديده و از عمل خود سخت پشيمان شده است ، حفظ نمايند. چنين انساني استحقاق افضال و احسان دارد، شايسته است درباره اش جديت شود تا از قتل رهايي يابد، قطعا كساني كه در اين امر مداخله مي كنند و جديت مي نمايند و همچنين ولي خون كه قاتل را مي بخشد در پيشگاه خداوند از اجر بسيار بزرگ برخوردار خواهند بود.

اما وساطت براي نجات جنايتكار و عفو انسان قاتلي كه از كشتن مردم خشنود مي شود و با بقاي او حيات جامعه در خطر قرار مي گيرد و از مردم سلب امنيت مي شود بسيار ناپسند و مذموم است و چنين عملي در نظر حضرت مولي الموحدين علي عليه السلام ستم كردن به معروف شناخته شده است :

عن علي عليه السلام قال : ظلم المعروف من وضعه في غير اهله .(225)

علي (ع ) فرموده : به معروف و عمل خير ستم كرده است كسي كه آن را نابجا و در مورد غير اهلش اعمال نمايد.



با توضيحي كه به عرض رسيد معناي قطعه اول كلام امام سجاد (ع ) در اين قسمت از دعاي مكارم الاخلاق روشن شد. خواسته حضرت زين العابدين از پيشگاه خداوند اين است كه مسلمانان احسان ابتدايي خويش ‍ را در مورد كساني كه استحقاق و اهليت ندارند ترك گويند و از انجام چنين معروفي خودداري نمايند. احسان ابتدايي نابجا در مورد افراد غير مستحق از طرفي به فرموده علي (ع ) ظلم به معروف است و از طرف ديگر ظلم به مردم ، زيرا عدل زماني اجرا مي شود و جامعه از فوايد آن برخوردار مي گردد كه عوامل ضد عدل سركوب گردند، عناصر ستمگر مورد حمايت قرار نگيرند، و كساني آگاهانه يا ناآگاه راه بيدادگري آنان را هموار نسازند. مثلا اگر جنايتكاري بر اثر قتل بي گناهي محكوم به اعدام گرديده است كساني به حمايت او قيام نكنند و به گمان آنكه با شفاعت خويش معروفي را انجام دهند، از ولي خون ، عفو قاتل را نخواهند و موجبات آزاديش را فراهم نياورند چه آنكه آزاد ساختن جنايتكار بيباك به خطر انداختن حيات جامعه و برهم زدن امنيت فكري و آرامش خاطر مردم است .

ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكاري بود بر گوسفندان

از اين رو امام سجاد (ع ) ترك احسان ابتدايي را به افراد نااهل و غير مستحق در زمينه بسط عدل به پيشگاه خداوند عرض نموده و از مسلمانان ترك آن را خواسته است .

در قطعه دوم اين قسمت از دعاي شريف مكارم الاخلاق كه موضوع نيمه آخر سخنراني امروز است ، امام سجاد (ع ) به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و القول بالحق و ان عز؛بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه همواره سخن حق بگويند اگر چه آن سخن براي آنان سنگين و موجب مشقت باشد.

حق در لغت عرب به معاني متعددي آمده است ، گاهي حق گفته مي شود به معناي عدل در مقابل ظلم ، گاهي حق گفته مي شود به معناي صحيح و صواب در مقابل باطل و ناصواب ، گاهي حق گفته مي شود به معناي واقع و نفس الامر در مقابل ناحق و غير واقعي ، و در كلام امام سجاد (ع ) اين سه معني راه دارد و مسلمانان بايد در سخنان خود هميشه و همه جا اين سه مطلب را رعايت نمايند، اگر چه مشقت بار و سنگين باشد. سنگيني قول حق گاهي از اين جهت است كه عدل در كلام به ضرر ما يا به ضرر بستگان مورد علاقه ما تمام مي شود، و گاهي از اين جهت است كه بر وفق عدل سخن گفتن به نفع كساني است كه بغض و كينه ما را در دل دارند. در هر دو صورت ، گفتن حق سنگين و مشقت بار است ، اما ارزش حق و عدل در اسلام به قدري مهم است كه بايد سختي و مشقت آن را تحمل نمود و هرگز در راه ظلم و ناحق قدم نگذارد. قرآن شريف در زمينه عدل ، اين هر دو مشقت را در دو آيه مورد توجه قرار داده و به مسلمانان خاطر نشان ساخته است كه هيچ يك از اين دو مشقت موجب نشود كه عدل و حق را ترك گوييد و به باطل و نادرستي گرايش يابيد.

يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو علي انفسكم او الوالدين و الاقربين .(226)

اي اهل ايمان ! بپا داريد عدل را و همواره گواهان حق باشيد هر چند بپا داشتن عدل و گواهي حق به ضرر خودتان يا والدين و نزديكانتان باشد.

يا ايها الذين آمنوا كانوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنآن فوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي .(227)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! در راه خدا پايدار و استوار باشيد و به حق و عدل گواهي دهيد، مراقبت نماييد كه عداوت و بغض گروهي شما را وادار نكند كه درباره آنان عدل را ترك گوييد. عدالت كنيد كه عدل از هر عمل خوبي به تقوي نزديكتر است .

رعايت حق عدالت آدمي را با ناراحتي و مشكلات مواجه مي سازد ولي طالبان حق و عدل مشكلات آن را كه مايه تعالي معنوي و سعادت انساني است تحمل مي كنند و در دنيا از عز و محبوبيت اجتماعي برخوردار مي گردند و در قيامت از رحمت نامحدود خداوند بهره مند مي شوند.

عن ابي محمد الحسن العسكري عليه السلام قال : ما ترك الحق عزيز الا ذل و لا اخذ به ذليل الا عز.(228)

امام عسكري (ع ) فرموده است : هيچ عزيزي حق را ترك نگفته جز آنكه ذليل و خوار شده است و هيچ ذليلي حق را اخذ ننموده ، جز آنكه به عز و بزرگي رسيده است .

عن ابيجعفر عليه السلام قال : لما حضرت ابي علي بن الحسين عليه السلام الوفاة ضمني الي صدره ثم قال : اي بني ! اوصيك بما اوصاني ابي حين حضرته الوفاة و بما ذكر ان اباه عليه السلام اوصاه به . اي بني ! اصبر علي الحق و ان كان مرا.(229)

امام باقر (ع ) فرمود: پدرم حضرت زين العابدين موقعي كه مرگش فرا رسيده بود مرا سينه چسباند و به من فرمود: ترا وصيت مي كنم به چيزي كه پدرم موقع مرگ به من وصيت نمود و فرمود پدرم اين وصيت را به من فرموده است : براي حق بردبار و صابر باش اگر چه تلخ و ناگوار باشد.

اولياي گرامي اسلام براي آنكه پيروان خود را به صراط مستقيم حق سوق دهند و آنان را از گرايش به راه باطل بازدارند با تعبيرهاي مختلف در اين باره سخن گفته و مسئوليت الهي خود را به بهترين وجه انجام داده اند.

عن علي عليه السلام قال : اصبر علي مرارة الحق و اياك ان تنخدع لحلاوة الباطل .(230)

علي (ع ) فرموده : با تلخي حق بساز و سختي آن را تحمل كن ، بپرهيز از اينكه شيريني باطل ، اغفالت كند و راه حق را ترك گويي و براي هميشه بدبخت و سيه روز شوي .

بعضي از افراد، قسمتي از عمر خويش را در انجام كار باطل گذرانده و با پيمودن آن راه ، زندگي بالنسبه راحت و مرفهي به دست آورده اند. اگر به اين روش ناروا و خلاف حق تا آخر عمر ادامه دهد، سرانجام با سوء عاقبت و وجداني ناراحت مي ميرد و در پيشگاه الهي شرمنده و معذب خواهد بود، و اگر بخواهد از آن راه برگردد به سختي و زحمت دچار مي شود و زندگي راحت از كف مي دهد. علي (ع ) به چنين انساني فرموده است :

عودك الي الحق و ان تعتب خير من راحتك مع لزوم الباطل .(231)

علي (ع ) فرموده : برگشتت به حق اگر چه مستلزم رنج و تعب باشد بهتر از اين است كه راحت زندگي كني و همچنان ملازم اعمال باطل و ناروا باشي .

بحق سخن گفتن و طبق حق عمل نمودن هميشه و همه جا مطلوب شرع مقدس و مايه جلب رحمت حضرت باري تعالي است ولي در بعضي از مواقع گفتن يك كلمه حق در مقابل قدرتمندي ستمگر كه حيات بي گناهي را حفظ مي كند يا ستمي را از مردمي مي گرداند بسيار ارزنده و مهم است و پيشواي بزرگ اسلام آن را برترين جهاد خوانده است .

عن النبي صلي الله عليه و آله : ان افضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر.(232)

رسول اكرم (ص ) فرموده : بالاترين جهاد گفتن كلمه حق نزد سلطان ستمكار است .

شرط اصلي عمل نمودن بر وفق حق ، شناختن حق و تميز آن از باطل است . در پاره اي از مواقع جامعه بر اثر حوادث و رويدادهاي سنگيني دچار اختلاف شديد مي گردد و حق و باطل آنچنان به هم مي آميزد؟ كه شناخت روا از ناروا، حتي براي افراد پاكدل و منظمي كه با خلوص علاقه مند به اقامه حق و عدل اند، مشكل مي شود و در گزينش خط مشي خود دچار حيرت مي گردند. ممكن است كساني تصور كنند در اين قبيل مواقع راهي را كه اكثريت در پيش گرفته و مي پيمايد صحيح و برحق است و بايد به آنان پيوست ، بعضي ممكن است تحت تاءثير افرادي قرار گيرند كه بين مردم قدر و منزلتي رفيع دارند و گمان كنند پيروي از افراد نامي و مشهور، راه نيل به حق و عدالت و مايه وصول به رستگاري و سعادت است ، اما بايد از اين مطلب روشن باشد كه هيچ يك از اين دو راه معيار وصول به حق و عدل و رهايي از باطل و ظلم نيست . در چنين موقع خطيري هر فردي بايد وظيفه خويش را انجام دهد، به مسئوليت شخصي خود بينديشد، عقل خود را به كار گيرد، از پي كاوش و تحقيق برود، و سعي خود را آنطور كه بايد مبذول دارد تا حق را بشناسد، راه خود را تميز دهد، و براي جلب رضاي خداوند آن راه واقعي را بپيمايد.

براي آنكه آدمي بتواند با مجاهده و كوشش و از راه به كار بستن عقل ، حق و باطل را بشناسد، روا را از ناروا تميز دهد و صراط مستقيم رستگاري و سعادت را بيابد، بايد در اولين مرحله ، عقل را از تمام قيد و بندهاي اسارت كه سد راه واقع بيني است ، آزاد سازد و انديشه هاي تعصب و تصلب ، لجاج و عناد، دوستي و دشمني ، تفوق طلبي و برتري جويي ، خودخواهي و هوي پرستي و ديگر فكرهايي همانند اينها را از صفحه خاطر بزدايد، آزاد تعقل كند و فقط در جستجوي حق باشد. در مرحله دوم از خداوند استمداد نمايد كه مجاهده اش خالصانه و پاك باشد تا از هدايت حضرت باري تعالي بهره مند گردد.

خداوند در قرآن شريف فرموده :

و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا.(233)

هر كس در راه ما مجاهده نمايد، او را از هدايت خود برخوردار مي سازيم .

اگر با او با خلوص و براي نيل به حق و حقيقت مجاهده نمايد قطعا خداوند وعده خود را درباره او عملي مي نمايد و هدايتش مي كند. در مرحله سوم وقتي حق را شناخت ، بدون چون و چرا از آن پيروي كند، هر چند بر خلاف ميلش باشد؛ چه آنكه پيروي از حق ، اطاعت از خداوند است و افراد مطيع حق مشمول فيض او خواهند بود.

عن علي عليه السلام قال : ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جر فائدة و زاده .(234)

علي عليه السلام فرموده : برتر از همه مردم نزد باري تعالي كسي است كه عمل به حق ، نزد او محبوبتر از باطل باشد. اگر چه عمل به حق مايه نقص و اندوه وي گردد و عمل به باطل موجب جلب منفعت و افزايش موقع او شود.

پاورقي



218-مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 395.

219-ميزان الحكمه ، ج 3، ص 144.

220-رياض السالكين ، ص 222.

221-فهرست موضوعي غرر، ص 347.

222-كافي ، ج 4، ص 31.

223-سوره 2، آيه 179.

224-بحار الانوار، ج 2، ص 12.

225-غررالحكم ، ص 476.

226-سوره 4، آيه 135.

227-سوره 5، آيه 8.

228-تحف العقول ، ص 498.

229-ميزان الحكمه ، ج 2، ص 467.

230-فهرست موضوعي غرر، ص 74.

231-غررالحكم ، ص 498.

232-ميزان الحكمه ، ج 2، ص 470.

233-سوره 29، آيه 69.

234-ميزان الحكمه ، ج 2، ص 469.