بازگشت

37- طبع نرم در معاشرت - فروتني و تواضع


بسم الله الرحمن الرحيم

و لين العريكه و خفض الجناح

امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاي شريف مكارم الاخلاق از پيشگاه خداوند درخواست مي كند كه او را به زيور صالحين بيارايد و زينت متقين را بر وي بپوشاند تا بتواند عدل و داد را در جامعه بسط دهد و آن را در سطح وسيعي پياده نمايد. سپس براي ابقاي عدل و مصون داشتن آن از گناهان ، مسائل و مطالبي را از باري تعالي مي خواهد. شش مطلب از خواسته هاي امام در سه جلسه مورد بحث قرار گرفت . در جلسه اول ، كظم غيظ و اطفاء نائرة ، در جلسه دوم ، پيوند اهل فرقه و اصلاح ذات البين ، در جلسه سوم ، افشاء عارفه و ستر عائبه . به شرحي كه معروض افتاد هر يك از آنها به نوبه خود در جلوگيري از گناه و حفظ عدل اجتماعي اثري دارد. امام (ع ) براي آنكه اين خواسته ها را در جامعه پياده كند و مردم را از فوايد و ثمراتشان برخوردار سازد، از ذات اقدس الهي خواهان توفيق بود.

مطالب دگري كه پس از شش مطلب مذكور، مورد تقاضاي امام قرار گرفته ، به شرحي كه قسمت به قسمت توضيح داده خواهد شد به گونه اي است كه مي توان گفت حضرت زين العابدين (ع ) آنها را براي خود و همچنين براي ديگر برادران مسلمان از پيشگاه حضرت احديت درخواست نموده است . به خواست خداوند، موضوع سخنراني امروز اين دو قسمت است :

و لين العريكة و خفض الجناح .

عريكة در لغت به معناي طبيعت است ، امام (ع ) عرض ‍ مي كند: بارالها! موفقم بدار تا با طبع نرم و ملايم و خلق فروتني و تواضع ، با مردم معاشرت نمايم . نرم گويي و نرم خويي دو صفت از صفات حميده و دو خصلت از خصال پسنديده است و هر دو قسمت در قرآن شريف و روايات اولياي دين آمده است . موقعي كه حضرت موسي و هارون از طرف باري تعالي ماءموريت يافتند نزد فرعون بروند و او را دعوت نمايند، خداوند به آن دو دستور داد:

اذهبا الي فرعون انه طغي . فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي .(131)

شما دو نفر نزد فرعون برويد كه به طغيان و سركشي گرايش يافته است ، با او به نرمي سخن بگوييد، شايد متذكر شود و از عذاب الهي بترسد.

عن علي عليه السلام قال : عود لسانك لين الكلام .(132)

امام علي (ع ) فرموده : زبانت را عادت ده كه گفتارش هميشه نرم و ملايم باشد.

مردي به نام اسحاق كندي كه در زمان خود فيلسوف عراق بود، به نوشتن كتابي دست زد كه حاوي تناقضهاي قرآن باشد. در اين كار همت گمارد و براي انجام آن تنها در منزل نشست و مشغول به نوشتن گرديد. روزي يكي از شاگردان او بر حضرت امام عسكري (ع ) وارد شد. حضرت به وي فرمود: آيا در بين شما يك مرد رشيد نيست كه استادتان را از كاري كه درباره قرآن شروع كرده ، بازدارد؟ عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم ، چطور ممكن است در اين مورد يا ديگر موارد به او اعتراض نماييم ؟ امام فرمود: آيا حاضري آن را كه به تو مي آموزم در محضر استادت انجام دهي ؟ عرض ‍ كرد: بلي . فرمود نزد او برو، با وي به لطف و گرمي انس بگير و در كاري كه مي خواهد انجام دهد ياريش نما و چون ماءنوس گشتي ، بگو براي من سؤ الي پيش آمده است ، اجازه مي خواهم بگويم و از مثل شما توقع اين اجازه هست . سپس بگو: اگر تكلم كننده به اين قرآن نزد شما بيايد و اين سؤ ال مطرح گردد كه آيا جايز است مراد گوينده قرآن از گفته هاي خودش غير آن باشد كه شما گمان برده ايد و آن را برداشت نموده ايد، او در پاسخ خواهد گفت : اين احتمال جايز است ، زيرا مردي است كه مي فهمد آن را كه مي شنود. وقتي با سخن تو ملزم گرديد، به او بگو: شما از كجا مقصد متكلم قرآن را درك نموده ايد؟ شايد منظور او غير آن چيزي باشد كه شما گمان برده ايد.

فسار الرجل الي الكندي و تلطف الي ان القي اليه هذه المساءلة فقال له : اعد علي ، فاعاد عليه . فتفكر في نفسه و راءي ذلك يحتمل في اللغة وسائغا في النظر.(133)

آن مرد نزد فيلسوف كندي رفت و طبق دستور امام ، پس از تلطف و مهر، مطلب را با وي در ميان گذارد، آنقدر اين كلام مؤ ثر افتاد كه به او گفت : دوباره بگو، دوباره گفت . فيلسوف ، پس از انديشه و تفكر، ابراز داشت : اينكه گفتي به اعتبار لغت ، محتمل است و از جهت دقت جايز. اين احتمال صحيح و اساسي طبق دستور امام عسكري (ع ) به نرمي و ملايمت و با حفظ شخصيت فيلسوف تحصيلكرده القا گرديد، از اين رو در وي اثر مفيد گذارد و او را در نوشتن كتاب دودل و مردد ساخت . اگر همين مطلب با تندي و خشونت ادا مي گرديد، وي را در عقيده خود مقاوم مي نمود و به گفته هايش پافشاري نشان مي داد.

نرم خويي نيز همانند نرم گويي ، در قرآن شريف و روايات آمده است . خداوند نرم خويي رسول گرامي را كه از عوامل جلب قلوب و جذب نفوس ‍ بود، به حساب رحمت واسعه خود گذارده و فرموده است :

فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فطا غليظ القلب لا نفضوا من حولك (134)

اي پيمبر! تو در پرتو رحمت خداوند، با مردم برخورد نرم و ملايم داري ، اگر تند خو و سخت دل مي بودي ، مردم از اطرافت پراكنده مي شدند.

في وصية علي عليه السلام لابنه الحسن : و لن لمن غالظك فانه يوشك ان يلين لك .(135)

از جمله وصاياي علي (ع ) به فرزندش حضرت مجتبي اين بود كه : هركس با تو به غلظت و تندخويي مواجه مي شود تو با او به نرمي و ملايمت برخورد كن ، چه نرمي تو با وي مي تواند بسرعت موضعش را تغيير دهد و او را با تو نرم و ملايم سازد.

و في صفته صلي الله عليه و آله : اصدق الناس لهجة و الينهم عريكة .(136)

در وصف رسول اكرم (ص ) آمده است كه آن حضرت در سخن گفتن از همه نرم خوتر بود.

نرم خويي در ايجاد محبت ، نقش بسيار مؤ ثر دارد و افرادي كه شخص نرم خو را به اين صفت مي شناسند نسبت به وي علاقه مند مي شوند.

عن علي عليه السلام قال : من تلن حاشيته يستدم من قومه المحبه .(137)

علي (ع ) فرموده : كسي كه با اطرافيان خود با نرم خويي برخورد نمايد، از محبت دائم بستگان خويش برخوردار مي گردد.

جالب آنكه علاقه مردم نسبت به اينان موجب دلگرمي و تشويقشان مي شود و در نتيجه ، با رغبت زيادتري به خلق پسنديده خود ادامه مي دهند. با توجه به اين مطلب كه عريكة صفتي است كه با سرشت آدمي آميخته شده و به معناي طبيعت است ، پس اگر كسي با طبيعت نرم آفريده شود مي توان از وي توقع داشت كه نرم خو و ملايم باشد، اما آن كس كه از مادر، تندخو و عصبي مزاج متولد گرديده ، آيا مي تواند نرم خو شود و خويشتن را به اين خلق پسنديده متخلق نمايد؟

پاسخ اين پرسش خوشبختانه مثبت است و بشر مي تواند با سعي و مجاهده وضع طبيعي خويشتن را تغيير دهد و در خود طبع دومي را به وجود آورد كه نقطه مقابل طبع اول باشد و براي شاهد مي توان نمونه هاي متعددي را ذكر كرد و در اينجا به منظور روشن شدن مطلب براي شنوندگان محترم به ذكر يك مثال اكتفا مي شود. ريه به طور طبيعي براي تنفس هواي پاك آفريده شده است ، كسي كه در اولين بار به سيگار لب مي زند و دود آن را به ريه مي فرستد وضع مزاجش متحول مي گردد، سرفه و عطسه مي آيد، احساس ‍ سر گيجه مي كند، آب از چشم و بينيش خارج مي شود، گويي ريه با زبان طبيعي خود فرياد مي زند: من براي دود آفريده نشده ام ، اين چه سمي بود كه به درون من فرستادي ؟ اگر شخصي كه ريه عضو بدن اوست متوجه گردد، به خطاي خويش پي ببرد و ديگر به اين كار ناروا دست نزند، وضع طبيعي ريه محفوظ مي ماند و راه خود را به سلامت مي پيمايد. اما اگر به ناراحتي ريه و ديگر عوارض ناشي از آن اعتنا ننمايد و مكرر در مكرر، دود به ريه بفرستد، وضع طبيعي ريه تدريجا عوض مي شود، با سم دود، انس ‍ مي گيرد، رفته رفته به آن عادت مي كند، و پس از تكرار هزاران بار، آنچنان مي شود كه نه تنها از دود احساس ناراحتي نمي كند بلكه از آن لذت مي برد و اگر دود سيگار به ريه نرسد احساس كمبود مي نمايد و مي خواهد هر چه زودتر به محبوب خود دست يابد و سم آن را جذب نمايد. بنابراين عادتي كه بر اثر تمرين و تكرار پديد مي آيد به منزله طبيعت دوم است و احكام و مقررات طبيعت اول را تغيير مي دهد و مقتضيات خود را جايگزين آن مي نمايد.

از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه اگر انساني از مادر، تندخو متولد شد و بخواهد خويشتن را نرم خو بسازد، مي تواند در پرتو سعي و كوشش و با تمرين و مجاهده تدريجا طبع تند خود را واپس زند و خويشتن را به نرم خويي متخلق سازد و اين مطلب را امام صادق عليه السلام ضمن حديثي بيان فرموده است :

خلقه فمنه سجية و منه نية . فقلت : فايتهما افضل ؟ فقال : صاحب السجية هو مجبول لا يستطيع غيره و صاحب النية يصبر علي الطاعة تصبرا فهو افضلهما(138)

امام صادق عليه السلام فرموده : خلق خوب عطيه اي است الهي كه خداوند به بندگانش اعطا فرموده است . بعضي از خلقيات سجيه طبيعي است و بعضي بايد با نيت و قصد به دست آيد. راوي مي گويد پرسيدم : كدام يك از اين دو برتر و افضل است ؟ فرمود آن كس كه خلق خوب سجيه اوست و با سرشتش آميخته ، نمي تواند جز آن عمل كند، اما كسي كه با نيت و مجاهده خود را به خلق پسنديده متخلق مي نمايد بايد در راه طاعت الهي صبر كند و مشكلات خودسازي را تحمل نمايد، بنابراين افضل و برتر كسي است كه براي نيل به خلق خوب و سعي و كوشش مي كند و با سختي هاي ناشي از آن مي سازد.

امام سجاد (ع ) در قسمت اول اين قطعه از مكارم الاخلاق كه موضوع سخنراني امروز است ، از پيشگاه حضرت باري تعالي براي عموم مسلمانان درخواست نرم خويي مي نمايد: و لين العريكة بارالها! به لطف و رحمتت جامعه را به اخلاق نرم متخلق كن و آنان را به اين صفت پسنديده متصف نما. به فرموده امام صادق (ع ) كساني كه اينچنين آفريده شده اند به طور فطري از نرم خويي برخوردارند و آنان كه ساختمان نرم و ملايم ندارند مي توانند از راه مجاهده و كوشش ، خويشتن را به اين خوي پسنديده عادت دهند و با تمرين از اين مزيت اخلاقي بهره مند گردند. نرم خويي تكريم و احترام شخصيت مردم است همانطور كه تندخويي و خشونت ، كوچك شمردن دگران و بي احترامي به شخصيت آنان است ، با نرم خويي احترام انسانها محفوظ مي ماند و ملاقاتهاي گرمي آميخته به محبت صورت مي پذيرد و منشاء گناه نمي شود تا به عدل اجتماعي زيان برساند، اما تندخويي و خشونت برخورد مايه تحقير شخصيت و موجب برانگيختن طرف مقابل است و مي تواند منشاء مقابله و اختلاف گردد، سخنان ناروا رد و بدل شود و سرانجام به اهانت يكديگر كه گناه بزرگ است منتهي گردد و در نتيجه به عدل اجتماعي آسيب برسد.

نرم خويي و احترام به شخصيت مردم از برنامه هاي عملي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام بود، آن بزرگواران نه تنها با نرم خويي و تكريم شخصيت ، موجب دلگرمي و مسرت دروني مسلمين مي شدند بلكه در پاره اي از مواقع افراد غير مسلمان نيز بر اثر اين خوي پسنديده مجذوب دين حق گشتند و به اسلام گرايش مي يافتند.

عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان عليا صاحب رجلا ذميا. فقال له الذمي : اين تريد يا عبدالله ؟ قال : اريد الكوفة . فلما عدل الطريق بالذمي عدل معه علي . فقال الذمي له : اليس زعمت تريد الكوفة ؟ قال بلي . فقال له الذمي فقد تركت الطريق . فقال له : قد علمت . فقال له : فلم عدلت معي و قد علمت ذلك ؟ فقال له علي : هذا من تمام حسن الصحبة ان يشيع الرجل صاحبه هنيئة اذا فارقه و كذلك امرنا نبينا. فقال له : هكذا قال ؟ قال نعم . فقال له الذمي لاجرم انما من تبعه لا فعاله الكريمة و انا اشهدك اني علي دينك . فرجع الذمي مع علي فلما عرفه اسلم .(139)

امام باقر (ع ) فرمود: حضرت امير المؤ منين با مردي از اهل كتاب در راهي مصاحب سفر شد. مرد ذمي از حضرت پرسيد: اي بنده خدا! قصد كجا را داري ؟ فرمود: كوفه مي روم . مقداري راه با هم پيمودند. سر دو راهي رسيدند. مرد ذمي از حضرت جدا شد و به راه خود رفت . اما بر خلاف انتظار، علي (ع ) نيز راه كوفه را ترك گفت و راهي را كه ذمي مي رفت در پيش ‍ گرفت . از حضرت پرسيد: مگر شما قصد كوفه نداشتيد؟ فرمود: بلي . گفت : شما راه خودتان را ترك گفتيد. فرمود: مي دانم . پرسيد: چرا چنين كرديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: اين از كمال حسن مصاحبت است كه شخص ، همسفر خود را موقع جدا شدن ، چند قدمي مشايعت نمايد و من به مشايعت تو مي آيم ، اين دستور پيمبر گرامي اسلام است . مرد ذمي از روي شگفتي پرسيد: او دستور داده است ؟ فرمود: بلي . مرد ذمي گفت : كساني از نبي اكرم پيروي نمودند براي كرايم اعمالش . سپس گفت : من ترا به شهادت مي گيرم كه بر دين تو هستم . آنگاه با حضرت به راه كوفه برگشت و پس از آنكه علي (ع ) را شناخت و دانست كه او شخص اول مملكت بود كه با وي آنقدر با تكريم و احترام برخورد نمود، اسلام را پذيرفت و به دين حق مشرف گرديد.

امام سجاد (ع ) در قسمت دوم اين قطعه از دعاي شريف مكارم الاخلاق كه موضوع نيمه آخر سخنراني امروز است ، از پيشگاه خداوند براي عموم مسلمانان درخواست مي كند كه متواضع باشند: خفض الجناح ؛بارالها! به لطف و رحمتت مسلمانان را به فروتني و تواضع موفق بدار.



قرآن شريف خفض جناح را در مورد تواضع و فروتني فرزندان نسبت به والدين به كار برده و فرموده است :

و اخفض لهما الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربياني صغيرا.(140)

بال و پرت را از روي رحمت براي پدر و مادر فرو افكن و بگو: پروردگارا! آن دو مشمول رحمت خود قرار ده ، همانطور كه در كودكي من ، به من ترحم نمودند و تربيتم كردند.

كبوتر وقتي مي خواهد پرواز نمايد بالهاي خود را باز مي كند و بالا مي برد و بر اثر اين حالت ، اوج مي گيرد و موقعي كه مي خواهد فرود آيد بالها را مي افكند، به پايين متمايل مي نمايد و بر اثر اين حالت بال ، از اوج به حضيض مي آيد و به زمين مي نشيند. خداوند با ذكر اين مثل به فرزند امر مي كند كه در مقابل والدين متواضع باش ، همچنين به پيشواي اسلام دستور داده :

و اخفض جناحك للمؤ منين :(141)

اي پيمبر گرامي ! با خفض جناح و تواضع با مؤ منين برخورد نما.

خلاصه ، خفض جناح كنايه از تواضع و فروتني انسان است در مقابل دگران . امام سجاد (ع ) نيز در دعاي شريف مكارم الاخلاق آن را آورده است . تواضع از جملات صفات حميده و خصال پسنديده است . اولياي گرامي اسلام درباره آن از جهات متعدد، سخن گفته اند و احاديث بسياري در اهميت و ارزش آن رسيده است . در اينجا پاره اي از آنها ذكر مي شود، گرچه معناي تواضع را همه مي دانند اما در حديثي كوتاه معيار جامعي براي آن ذكر شده كه دانستنش براي عموم شنوندگان محترم و سودمند است :

عن الحسن بن الجهم قال : ساءلت الرضا عليه السلام : ما حد التواضع ؟ قال : ان تعطي الناس من نفسك ما تحب ان يعطوك مثله .(142)

مردي به نام حسن بن جهم از حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السلام پرسيد حد تواضع چيست ؟ فرمود: حدش اين است كه از خودت به مردم آن را عطا نمايي كه دوست داري مردم همانند آن را به تو عطا كنند.

بي گمان ، فروتني و تواضع در دنيا مايه محبوبيت اجتماعي است و در آخرت موجب جلب رحمت حضرت باري تعالي است . اولياي گرامي اسلام همواره اين مهم را به پيروان خود توصيه مي فرمودند و خودشان نيز آن را عملا به كار مي بستند.

عن النبي صلي الله عليه و آله سلم قال : ان التواضع لا يزيد العبد الا رفعته فتواضعوا يرحمكم الله .(143)

رسول اكرم فرموده : تواضع مايه رفعت و بلندي مقام متواضع است ، تواضع نماييد تا مشمول رحمت باري تعالي واقع شويد.

عن علي عليه السلام قال : التواضع مع الرفعة كالعفو مع القدرة .(144)

علي (ع ) فرموده است : انساني كه داراي مقام اجتماعي است و از موضع رفعت ، تواضع مي نمايد همانند كسي است كه متخلف را از موضع قدرت مي بخشد و از كيفرش چشم پوشي مي نمايد.

در يكي از احاديث تواضع چند نمونه ذكر شده كه دانستن آن براي شنوندگان مفيد و سودمند است .

عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من التواضع ان ترضي بالمجلس دون المجلس و ان تسلم علي من تلقي و ان تترك المراء و ان كنت محقا و ان لا تحب ان تحمد علي التقوي .(145)

امام صادق (ع ) فرموده : از جمله كارهايي كه حاكي از تواضع عامل آنهاست اين است كه راضي باشي در مجلس جايي نشيني كه از جايگاه شايسته تو پست تر باشد، ديگر آنكه با هر كس كه برخورد مي نمايي سلام كني و اينكه بحث خصومت انگيز را ترك گويي اگر چه حق با تو باشد و اينكه نخواهي براي تقوي مورد تحسين و تمجيدت قرار دهند.

براي آنكه بدانيم اولياي گرامي اسلام به موازات توصيه هايي كه به پيروان خود در امر تواضع مي نمودند خودشان عملا متواضع بودند و اين خلق پسنديده را نسبت به ديگران رعايت مي كردند در اينجا به طور نمونه به چند مورد اشاره مي شود. در اخلاق و رفتار رسول اكرم صلي الله عليه و آله آمده است :

و كان يكرم من يدخل عليه حتي ربما بسط ثوبه و يؤ ثر الداخل بالوسادة التي تخته .(146)

روش رسول گرامي اين بود كه هركس بر وي وارد مي شد او را اكرام مي نمود گاهي عباي خود را به جاي فرش زير قدمش مي گسترد و توشك كوچكي را كه روي آن نشسته بود به شخص تازه وارد ايثار مي نمود.

دخل رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له صلي الله عليه و آله . فقال الرجل في المكان سعة يا رسول الله . فقال صلي الله عليه و آله : ان حق المسلم علي المسلم اذا رآه يريد الجلوس اليه ان يتزحزح له .(147)

مردي وارد مسجد شد و رسول اكرم تنها نشسته بود. به سوي پيمبر آمد. با نزديك شدن او حضرت جابجا شد و تغيير محل داد. مرد عرض كرد: مسجد وسيع است ، چرا حركت كرديد و مكان خود را ترك گفتيد؟ حضرت در پاسخ فرمود: حق مسلمان بر مسلمان اين است كه وقتي بيند او قصد نشستن دارد به احترام وي جابجا شود و كنار برود. در واقع معناي كلام حضرت اين است كه براي تازه وارد حريمي بگيرد و او را در مورد تواضع و تكريم خود قرار دهد.

اين دو نمونه از تواضع پيشواي معظم له اسلام كه علماي حديث در سيره آن حضرت ذكر نموده اند.

روي انه ورد علي امير المؤ منين اخوان له مؤ منان ، اب و ابن . فقام اليهما و اكرمهما و اجلسهما في صدر مجلسه و جلس بين ايديهما. ثم امر بطعام فاحضر. فاكلامنه . ثم جاء قنبر بطست و ابريق خشب و منديل و جاء ليصب علي يد الرجل . فوثب امير المؤ منين عليه السلام و اخذ الابريق ليصب علي يد الرجل .(148)

دو فرد مؤ من كه علي (ع ) چون برادر به آنان علاقه داشت ، يكي پدر و آن ديگر پسر، بر آن حضرت وارد شدند. امام (ع ) براي پذيرايي و تكريم آنان قيام نمود، آن دو را بالاي مجلس خود نشاند و خودش مقابلشان نشست . دستور غذا داد، طعام آوردند. آن دو غذا صرف نمودند. آنگاه قنبر آفتابه و لگن براي شستن دست و پارچه براي خشك كردن آورد. آفتابه را گرفت كه آب روي دست مرد بريزد. ناگاه امام (ع ) با حركتي سريع از جا برخاست و آفتابه را گرفت كه دست آن مرد را بشويد. اما او از عمل امام (ع ) غرق شرمساري شد و از خجلت ، سر را تا نزديك زمين به زير آورد و گفت : اي امير المؤ منين ! خدا مرا نبيند كه شما آب روي دست من مي ريزيد. فرمود: بنشين و دستت را بشوي كه خدا ببيند ترا كه برادر دينيت دستت را مي شويد. حضرت جدا از او خواست كه دستش را بشويد، مرد ادب نمود و دستش را براي شستن پيش آورد ولي مي خواست هر چه زودتر اين صحنه پايان يابد لذا آنطور كه بايد دست را نمي شست ، حضرت قسمش ‍ داد كه با آرامش خاطر دستت را شستشو ده ، آنطور كه اگر قنبر آب مي ريخت مي شستي .

فلما فرغ نزل الا بريق محمد بن الحنفية و قال : يا بني ! لوكان هذا الابن حضرني دون ابيه لصببت علي يده و لكن الله عزوجل ياءبي ان يسوي بين ابن و ابيه اذا جمعها مكان لكن قد صب الاب علي الاب فليصب الابن علي الابن . فصب محمد بن الحنفية علي الابن .(149)

پس از آنكه امام (ع ) دست پدر را شست ، ابريق را به دست محمد بن حنفيه داد، فرمود فرزند! اگر اين پسر، تنها مهمان من مي بود، دستش را مي شستم . ولي خداوند ابا دارد از اينكه قرار گيرند، از اين رو پدر آب روي دست پدر ريخت و شما هم آب روي دست پسر بريز و محمد بن حنفيه طبق دستور امام دست پسر را شست .

كان علي بن الحسين عليهما السلام لا يسافر الا مع رفقة لا يعرفونه و يشترط عليهم ان يكون من خدم الرفقة فيما يحتاجون اليه سافر مرة مع قوم فرآه رجل فعرفه . فقال لهم : اتدرون من هذا؟ فقالوا لا. قال هذا علي بن الحسين عليهما السلام فوثبوا اليه و قبلوا اليه و قبلوا يده و رجله و قالوا يابن رسول الله اردت ان تصلينا نار جهنم لو بدرت منا اليك يد اولسان ، اما كنا قد هلكنا الي آخر الدهر؟ فما الذي يحملك علي هذا؟ فقال : اني كنت سافرت مرة مع قوم يعرفوني فاعطوني برسول الله صلي الله عليه و آله ما لا استحق فاني اخاف ان تعطوني مثل ذلك فصار كتمان امري احب الي .(150)

روش امام سجاد (ع ) اين بود كه مسافرت نكند مگر با همسفرهايي كه حضرتش را نشناسند و با آنان شرط مي كرد كه از خدمتگزاران رفقاي سفر در حوايجشان باشد. يك بار با كساني كه او را نمي شناختند به سفر رفت ، ولي در راه سفر با مردي مواجه شدند كه آن حضرت را ديد و شناخت . به كساني كه با امام همسفر بودند گفت : مي دانيد اين مرد كيست ؟ پاسخ دادند: نه گفت : حضرت علي بن الحسين عليهما السلام است . با شنيدن اين سخن ، هيجان زده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوي حضرت را بوسيدند، عرض كردند: با بن رسول الله ! آيا مي خواستي ما جهنمي شويم ؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتي مبادرت مي نمود و از ما عمل برخلاف ادب و احترامي سر مي زد آيا نه اين بود كه تا پايان روزگار هلاك شده بوديم ؟ چه باعث شد كه ناشناخته بين همسفرها آمديد؟ فرمود من يك بار با اشخاصي كه مرا مي شناختند به سفر رفتم ، آنان به رعايت مقام شامخ رسول اكرم (ص ) به من احترامي نمودند كه استحقاق آن را نداشتم ، خائف بودم كه شماها نيز همانند آنان با من رفتار نماييد، از اين رو كتمان امر و معرفي نكردن خود نزد من محبوبتر است . اين قبيل قضايا كه حاكي از كمال تواضع اولياي اسلام است در كتب اخبار و تاريخ بسيار آمده و آنان به موازات اينكه پيروان خود را به تواضع ترغيب مي نمودند، خودشان نيز قولا و عملا نسبت به مردم ، تواضع و فروتني داشتند و حقوق و حدود افراد را آنطور كه بايد و شايد رعايت مي نمودند. امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاي شريف مكارم الاخلاق براي عموم مسلمانان از پيشگاه خداوند درخواست تواضع نموده است : و خفض الجناح : پروردگارا! مردم را به تواضع و فروتني موفق بدار.

در جامعه اي كه پير و جوان ، زن مرد و مرد، شهري و روستايي ، و خلاصه تمام قشرها متواضع باشند و همه با رعايت ادب و احترام با يكديگر برخورد نمايند عدل و دادگري در آن اجتماع حاكم خواهد بود زيرا مردم متواضع خود را بالاتر از آن مي دانند كه به حقوق دگران تجاوز نمايند، با عمل ناروا و ظالمانه ، عدل اجتماعي را متزلزل كنند و خويشتن را مورد تحقير و بي احترامي مردم متواضع قرار دهند. بنابراين مي توان گفت كه تواضع و فروتني اگر در سطح وسيع جامعه معمول باشد به بسط عدل كه اولين درخواست امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاي مكارم الاخلاق است كمك مي نمايد.

نقطه مقابل تواضع ، تكبر است . افراد متكبر براي اينكه بزرگي موهوم خود را بر مردم تحميل نمايند و آنان را به قبول عقيده باطني كه درباره خويش ‍ دارند وادار سازند روش جباريت در پيش مي گيرند و رفتار و گفتارشان به گونه اي مي شود كه با اساس عدل ، مخالف و ناسازگار است . تكبر آدمي را از شناخت حق و درك واقع باز مي دارد و متكبر، مردم را كوچك و غير قابل اعتنا مي شمرد، بيماري تكبر، عقل را تيره مي كند و به هر نسبتي كه بيماري كبر تشديد مي شود، تيرگي عقل نيز افزايش مي يابد و سرانجام ، كار به جنون خود بزرگ بيني منتهي مي گردد و درباره تمام عوارضي كه ذكر شد رواياتي از اولياي اسلام رسيده كه در اينجا به ذكر بعضي از آنها اكتفا مي شود:

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : اجتنبوا الكبر فان العبد لايزال يتكبر حتي بقول الله عزوجل اكتبوا عبدي هذا في الجبارين .(151)

رسول اكرم فرمود: از كبر اجتناب نماييد كه بنده بر اثر تكبر چنان شود كه خداوند مي فرمايد نام اين بنده مرا در گروه جبارين يعني طغيانگراني كه از حق سرپيجي مي كنند بنويسيد.

عن علي عليه السلام قال : احذروا الكبر فانه راءس الطغيان و معصية الرحمن .(152)

علي (ع ) فرموده : از كبر برحذر باشيد كه اين صفت مذموم موجب طغيان و منشاء معصيت خداوند رحمان است .

عن ابيعبدالله عليه السلام قال : الكبر ان يغمص الناس و يسفه الحق .(153)

امام صادق (ع ) فرموده : كبر اين است كه آدمي مردم را حقير و كوچك بشمرد و حق و عدل را ناداني و جهل تلقي نمايد.

عن ابيجعفر عليه السلام قال : ما دخل قلب امرء شي ء من الكبر الا نقص ‍ من عقله مثل مادخله من ذلك ، قل ذلك او كثر.(154)

امام باقر (ع ) فرموده : در دل هيچ فردي چيزي از كبر وارد نمي شود جز آنكه عقلش به همان اندازه نقصان مي يابد، خواه كبر نفوذ كرده در دل او كم باشد يا زياد.

از مجموع رواياتي كه مذكور افتاد و ديگر رواياتي از اين قبيل كه در كتب اخبار آمده استفاده مي شود كه تكبر در اسلام از صفات بسيار ناپسند و مذموم است . تكبر، آدمي را از راه حق و عدالت منحرف مي كند، به راه طغيان و عصيان سقوط مي دهد، و موجبات سقوط و تباهيش را فراهم مي آورد، تكبر مي تواند براي متكبر زيانهاي دنيوي و اخروي فراوان به بار آورد، در اين جهان او را مبغوض و منفور جامعه نمايد و موجب سقوط اجتماعيش شود و در آن جهان وي را از رحمت واسعه الهي محروم سازد و به عذاب عظيم مبتلايش نمايد.

نقطه مقابل تكبر، تواضع است . تواضع موجب عز و محبوبيت و هماهنگ با عدل و دادگري است ، از اين رو امام سجاد عليه السلام در زمينه بسط عدل از پيشگاه باري تعالي براي مردم درخواست تواضع نموده است .

پاورقي



131-سوره 20، آيه هاي 43و 44.

132-فهرست موضوعي غررالحكم ، ص 334.

133-بحار الانوار، ج 50. ص 311.

134-سوره 3، آيه 159.

135-بحار الانوار، ج 74، ص 168.

136-رياض السالكين ، ص 222.

137-فهرست موضوعي غرر، ص 360.

138-كافي ، ج 2، ص 101.

139-قرب الاسناد، ص 7.

140-سوره 17، آيه 24.

141-سوره 15، آيه 88.

142-امالي صدوق ، ص 145.

143-جامع السعادات ، ج 1، ص 363.

144-فهرست موضوعي غرر، ص 405.

145-كافي ، ج 2، ص 122.

146- بحار الانوار، ج 16، ص 228.

147-بحار الانوار، ج 16، ص 228.

148-جامع السادات ، ج 1، ص 363.

149-جامع السادات ، ج 1، ص 363.

150-بحار الانوار، ج 46، ص 69.

151-ميزان الحكمه ، ج 8، ص 300.

152-فهرست موضوعي غرر، ص 340.

153-معاني الاخبار، ص 242.

154-سفينة البحار، ج 2، ص 460.