بازگشت

32- زيور صالحين - زينت متقين


بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم صل علي محمد و آله . و حلني بحلية الصالحين و البسني زينة المتقين .

به خواست حضرت باري تعالي اين دو جمله از دعاي شريف مكارم الاخلاق كه پس از ذكر صلوات بر محمد و آلش آمده است ، موضوع بحث و سخنراني امروز است . امام سجاد عليه السلام در پيشگاه خداوند عرض مي كند: بار الها! مرا به زيور صالحين بياراي و زينت متقين را بر من بپوشان . امام (ع ) در اين قسمت از دعا چند امر مهم اجتماعي را كه زير بناي كاخ رفيع سعادت انسانهاست مورد توجه قرار داده و مي خواهد آنها را قدر ممكن در جامعه پياده كند، از قبيل گسترش عدل و دادگري ، فرونشاندن خشمهاي عمومي ، خاموش نمودن آتش فساد، پيوند دادن مردم پراكنده به يكديگر، اصلاح اختلافات ، و ديگر اموري همانند اينها كه با عنايت حضرت حق تعالي در جلسات آينده راجع به هر يك بحث خواهد شد. به منظور تحقق بخشيدن به اين مهم اجتماعي ، امام سجاد از خداوند در خواست مي كند كه او را به دو نيرو مجهز سازد: يكي زيور صالحين ، و آن ديگر زينت متقين ، تا بتواند اين هدفهاي عالي را در جامعه پياده كند و جامه تحقق بپوشاند.

اولين مطلبي كه در شرح و تفسير كلام امام سجاد (ع ) بايد روشن شود اين است كه بدانيم صلاح چيست و صالحين كيان اند. راغب مي گويد:

الصلاح ضد الفساد و هما مختصان في اكثر الاستعمال بالافعال (23)

صلاح ضد فساد است و اين دو در اكثر موارد به اعمال و افعال اختصاص ‍ دارد. قرآن شريف گاهي صلاح را در مقابل گناه قرار داده و فرموده است :

خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا.(24)

و گاهي در مقابل فساد آورده و فرموده است :

و لا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها.(25)

سپس مواردي را ذكر مي كند كه صلح در زمينه جدايي ها و فواصل افراد از يكديگر به كار برده شده و از آيات قرآن مجيد جملاتي را شاهد آورده است . در كتاب آسماني اسلام در يك مورد كلمه صالح به كار رفته و از آن معناي وسيع و دامنه داري ارايه شده است :

و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون .(26)

مجمع البيان ذيل اين آيه در تفسير زبور و ذكر، اقوالي را از مفسرين نقل نموده است و چنين مي گويد:

ان الزبور كتب الانبياء و معناه : كتبنا في الكتب التي انزلناها علي الانبياء من بعد كتابته في الذكر اي ام الكتاب الذي في السماء و هو اللوح المحفوظ. عن سعيد بن جبير و مجاهد و ابن زيد و هو اختيار الزجاج .(27)

در كتب پيمبران نوشتيم پس از نوشتن در ذكر يعني ام الكتاب كه در آسمان است و مراد از آن لوح محفوظ است و اين قول را از سعيد بن جبير و مجاهد و ابن زيد نقل نموده و مي گويد زجاج نيز همين قول را اختيار كرده است . بنا بر اين احتمال ، معني اين آيه چنين مي شود كه ما در كتب سماوي پيمبران نوشتيم و پيش از آن در ذكر يعني لوح محفوظ كه حاوي جميع مقدرات تكويني و تشريعي عوامل وجود است ثبت نموديم كه زمين را بندگان صالح ارث مي برند و صالح در اين آيه به معناي شايسته و لايق براي پذيرش و تحمل اين مهم است و اين معني از جمله معاني صالح است كه در لغت المنجد آمده و مي گويد:

هو صالح لكذا اي فيه اهلية للقيام به

بنابراين قبل از آنكه خداوند پيامبران را به نبوت مبعوث فرمايد و بر آنان كتب سماوي نازل نمايد اين حكم از قلم قضاي حكيمانه الهي گذشته و در لوح محفوظ به صورت قانوني تخلف ناپذير ثبت گرديده است كه مردم شايسته و صالح ، وارث كره زمين خواهند بود. البته تنزه از گناه يك شاخه صلاحيت است و بر كناري از فساد شاخه ديگر، ولي صلاحيت ارث زمين منحصر در اجتناب از گناه و فساد نيست بلكه عباد صالح وارث زمين بايد داراي علم و عمل ، عقل و تدبير، سعي و كوشش ، همكاري و همياري ، تعاون و ايثار، اتحاد و هماهنگي ، برادري و محبت ، و دهها شرط و مزيت ديگر از اين قبيل باشند تا لايق وراثت زمين گردند و بر كره خاك فرمانروايي نمايند. جالب آنكه خداوند در اين آيه ملاك ارث زمين را صلاحيت و شايستگي خوانده و فرموده است : عبادي الصالحين و نفرموده : عبادي العالمين ، عبادي المتقين ، عبادي الزاهدين ، عبادي الصادقين ، عبادي السابقون و ديگر صفاتي از اين قبيل ، زيرا اين صفات و مزايا شرط تحقق صلاحيت است و افراد صالح زماني از صلاحيت و شايستگي كامل برخوردار مي گردند كه واجد تمام آن خصال و مزايا باشند.

براي آنكه معناي ارث زمين و حاكميت آدمي بر آنان تا اندازه اي روشن شود، لازم است بعضي از آيات قرآن شريف را كه حاكي از مشيت باري تعالي بر قدرت بشر و ناظر به سلطه انسان بر منابع ارضي است مذكور افتد و توجه شنوندگان محترم به محتواي آن آيات معطوف گردد:

هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها.(28)

او خداوندي است كه شما را از زمين آفريده و قدرت عمران و آبادي آن را به شما اعطا فرموده است . راغب مي گويد:

استعمرته اذا فوصت اليه العمارة ؛موقعي كه عمران و آبادي نقطه اي را به كسي تفويض بنمايي مي گويي : استعمرته و سپس راغب همين آيه را شاهد مي آورد، يعني آفريدگار جهان كه مالك واقعي تمام عوالم هستي است ، آبادي زمين را به انسانها تفويض فرموده و آنها را عهده دار اين امر مهم ساخته است . گياهان و حيوانات بري و بحري موجودات زنده كره زمين اند ولي هيچ يك از آنها قادر نيستند تحول عمراني در آن به وجود آورند و به استعدادهاي نهفته كره خاكي جامه فعليت بپوشانند؛تنها انسان است كه خداوند اين قدرت را به وي تفويض نموده و در راه عمران قدمهايي برداشته و موفقيتهايي به دست آورده و همچنان به پيشروي ادامه مي دهد.

هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعا.(29)

او خداوندي است كه همه موجودات ارضي را براي شما آفريده است ، نبات و حيوان ، ذخاير طبيعي ، معادن سطحي و عمقي ، و خلاصه تمام آنچه در كره خاك آفريده شده براي شما انسانهاست و اين آيه نيز دلالت دارد كه بشر داراي قدرت و حاكميتي است كه مي تواند از تمام موجودات كره خاكي به نفع خود بهره برداري نمايد و موجبات رفاه خويش را فراهم آورد.

الم تر ان الله سخر لكم ما في الارض .(30)

اي بشر! آيا نديدي كه خداوند تمام آنچه را كه در زمين است مسخر و مقهور تو ساخته است ، يعني آفريدگار حكيم بشر را به گونه اي خلق كرده و در وي قدرتهايي را به وديعه گذارده كه بتواند بر تمام محتويات كره خاكي حكومت كند و همه آنها هم مطيع و فرمانبر او باشند.

و سخر لكم الانهار.(31)

خداوند رودخانه ها و نهرهاي عظيم را مقهور و مسخر شما ساخته و همه آنها طبق فرمان تكويني باري تعالي موظف اند از دستورتان اطاعت نمايند، يعني انسان به مشيت آفريدگار حكيم داراي آنچنان قدرتي است كه مي تواند در پرتو عقل و هوش و با نيروي علم و دانش رودخانه ها را با بستن سدهاي نيرومند مهار نمايد، از طغيانشان جلوگيري كند، آبها را در پشت سد به صورت درياچه اي در آورد و در مواقع لازم براي احياي اراضي موات و ايجاد مزارع و باغ بهره برداري نمايد و موجبات عمران و آبادي زمين را فراهم آورد. اين قبيل آيات كه معرف شايستگي و صلاحيت انسان بر حكمراني و فرمانروايي كره خاكي است در قرآن شريف مكرر آمده است .

آفريدگار حكيم از اول بشر را با اين قابليت آفريده و استعداد حاكميت زمين را در وجودش به وديعه گذارده است و چون استعدادها در بشر تدريجا شكوفا مي گردد، حاكميت او نيز در كره زمين تدريجي است و مرحله به مرحله پيشروي مي كند. تقدم و تاءخر ملل جهان در زمانهاي مختلف از يكديگر بر معيار بروز استعدادها و تحقق شرايط صلاحيت است ، به هر نسبت كه مردم قابليتشان شكوفاتر شود و استعدادشان بيش از دگران رنگ فعليت به خود بگيرد، به همان نسبت صلاحيتشان بر حكومت زمين افزايش مي يابد و از فرمانروايي گسترده تري برخوردار مي گردند.

تو همي خواني مكرر گشت اين بالا و پست تا چه پستي ها نصيب ما از اين بالا ستي

پيش خود گقتي قضاي آسمان اين هردو خواست خود قضاي آسمان بيرون ز حكم ماستي

فارغ از سر قضايي كاقتضاي فعل ما گاه اينسان زشت و گاهي آنچنان زيباستي

هيچ قومي بي سبب مغلوب يا غالب نشد جز در او ضعفي نهان يا قوتي پيداستي

تو نداري قدرت تشخيص پيدا از نهان لاجرم پنهان ترا پيداترين روياستي

مردم عصر جاهليت با تيره روزي و بدبختي زندگي مي كردند، در جهل و ناداني غوطه مي خورند، بت مي پرستيدند، نوزادان دختر را زنده دفن مي نمودند، زن و مرد و پير و جوانشان به انواع گناه و فساد اخلاق مبتلا بودند، آنچنان در زبوني و انحطاط به سر مي بردند كه رويداد كوچكي مي توانست بر محيطشان اثر بگذارد و جمعيتشان را پراكنده سازد. موقعي پادشاه حبشه به فكر افتاد كعبه مكرمه را ويران كند. يك ستون نظامي به فرماندهي ابرهه روانه مكه نمود و چند فيل تربيت شده جنگي را براي ويرانسازي و پايمال كردن اشخاص با سربازان فرستاد. اهل مكه از ترس ، شهر را خالي كردند و به نقاط مختلف گريختند و كوچكترين قدمي براي دفاع از حرم الهي بر نداشتند. خداوند با اراده تواناي خود شر حبشيان را از حرم مطهر گرداند و آنان را به وضع غير عادي مجازات نمود و اين واقعه را خداوند در سوره فيل به طور اجمال خاطر نشان فرموده است . قضيه آنقدر مهم تلقي گرديد كه مردم يادش را حفظ كردند و آن سال را عام الفيل نامگذاري نمودند و حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب ، صلي الله عليه و آله در همان سال متولد شد و آن مولود عزيز و بزرگوار پس از گذشت چهل سال به نبوت مبعوث گرديد و همان نسل عقب افتاده و خرافي را با تعاليم آسماني خود از قيد و بندهاي اسارت آزاد نمود. فطرت توحيدي ، وجدان اخلاقي و تمايلات عالي انساني را در وجودشان شكوفا ساخت ، استعدادهاي دروني آنان را از قوه به فعليت آورد و در نتيجه ، انسانهايي صالح و شايسته بار آمدند و بر اثر اين تربيت صحيح و اساسي آنقدر نيرومند و توانا شدند كه توانستند در ظرف نيم قرن وارث قسمت مهمي از كره زمين شوند و ملتهاي نيرومندي مانند ايران و روم را پيرو خود نمايند و به تبعيت خويش وادار سازند. قرآن شريف فرموده است :

ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم .(32)

خداوند اوضاع و احوال هيچ قدرتي را تغيير نمي دهد تا وقتي كه خود آنان وضع خويش را تغيير دهند.

كساني كه از اعراب جاهليت به پيمبر اسلام گرويدند و به آن حضرت ايمان واقعي آوردند مصمم شدند از رهبر بزرگ اسلام پيروي نمايند، خويشتن را طبق برنامه قرآن شريف بسازند، به عقايد اسلامي معتقد شوند، به اخلاق ديني متخلق گردند، گفتار و رفتار شان را با تعاليم الهي منطبق نمايند، و خلاصه خويشتن را آن طور كه بايد و شايد بسازند و در صف بندگان صالح خدا قرار گيرند. اينان تصميم خود را عملي نمودند و بر اثر خودسازي و كسب صلاحيت به اوج عزت و قدرت رسيدند و از ارث زمين برخوردار گرديدند. براي آنكه دشمنان دين در صف آنان ايجاد شكاف ننمايند و به وحدتشان آسيب نرسانند، دستور آمادگي و فداكاري داد و قرآن شريف فرمود:

و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم .(33)

همواره قواي لازم از خواربار، وسايل و آلات جنگي ، و مركبهاي سواري را مهيا داشته باشيد تا بدين وسيله دشمنان خدا و دشمنان خودتان را مرعوب نماييد كه فكر هجوم و حمله به شما را در سر نپرورند.

براي آنكه مسلمانان در ميدانهاي جنگ غافلگير نشوند و در مقابل سلاحي كه از آن بي خبرند قرار نگيرند، پيشواي اسلام مراقب اين امر بود و در جاي خود اقدام لازم را معمول مي داشت .

و راءي الرسول ان اتساع الفتوح يقضي بان يتعلم بعض اصحابه . صنعة الدبابات و المجانيق اي صنائع القتال فارسل الي جرش اليمن اثنين من اصحابه يتعلمانها.(34)

نظر رسول گرامي (ص ) بر اين شد كه وسعت جنگها و فتوحات ايجاب مي كند كه بعضي از اصحاب ، صنعت دبابات و منجنيقها را كه از صنايع جنگي است فرا گيرند. از اين رو در نفر از اصحاب خود را به يكي از شهرهاي يمن فرستاد براي آموختن آن صنايع .

پيغمبر اسلام (ص ) تا زنده بود و مقام رهبري را بر عهده داشت متوجه جميع امور مسلمانان بود و مردم لايق بر اساس شايستگي و صلاحيت پيشروي مي نمودند. افراد نامناسب و ناصالح قدرت نداشتند به فعاليت گسترده اي بر ضد اسلام و تعاليم الهي دست بزنند، اما با مرگ رسول گرامي (ص ) فعاليت منفي آغاز شد و كساني با كارشكني هاي خود صدماتي به اسلام وارد آوردند و از همه مهمتر مداخله در امور رهبري و جانشيني پيغمبر اكرم (ص ) بود. مسئله ولايت و زمامداري امور مسلمين يكي از دعائم و اركان دين است و در اين باره روايات زيادي از اولياي گرامي اسلام رسيده است كه اينجا يك روايت ذكر مي شود:

عن ابيجعفر عليه السلام قال : بني الاسلام علي خمس : علي الصلوة و الزكوة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشي ء كما نودي بالولاية فاخذ الناس باربع و تركوا هذه يعني الولاية .

امام باقر (ع ) فرمود: اسلام بر پنج چيز بنا شده است : نماز، زكات ، روزه ، حج ، و ولايت ، و درباره هيچ يك از آنها همانند امر ولايت ندا داده نشده است . اما مردم چهار پايگاه دين را گرفتند و عملا به كار بستند و پايگاه پنجم يعني ولايت را ترك گفتند.

در كتب عامه و خاصه از طرق مختلف حديثي نقل شده كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله در ايام حيات خود مكرر در مكرر با مختصر تفاوتي در عبارت به مردم فرموده بود: من دو امانت سنگين و بزرگ را بين شما مي گذارم ، كتاب خدا و عترتم يعني اهل بيتم ، تا زماني كه به اين دو متمسكيد از گمراهي مصون و محفوظ خواهيد بود و اين دو از هم جدا نمي گردند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.

مردم پس از مرگ آن حضرت گفته هايش را از ياد بردند، علي عليه السلام را كه براي ولايت و رهبري ، گزيده خدا و منصوب از طرف پيشواي اسلام بود و در جميع مدارج كمال ايماني و علمي و عملي بر همه تقدم داشت واگذارند و مفضول را بر فاضل مقدم داشتند. با اين عمل ناروا زمينه انحراف مسلمين و انحطاط آنان فراهم آمد و با گذشت زمان تشديد شد تا جايي كه در زمان حكومت بني اميه و بني عباس دستگاه خلافت كه بايد سمبل پاكي و فضيلت باشد كانون ناپاكي و رذيلت گرديد، ظلم جايگزين عدل باشد، رعايت حقوق مردم به تجاوز و تعدي مبدل گرديد، و خلفاي جور آنچنان در راه ضد اسلام جري و جسور شدند كه عبدالملك مروان امر به معروف و نهي از منكر را منع نمود و صريحا گفت :

لا ياءمرني احد بالتقوي الا ضربت عنقه .(35)

هيچ كس مرا به تقوي امر نمي كند جز آنكه با شمشير سر از بدنش جدا خواهم كرد.

پيشواي مال انديش اسلام ضمن حديثي در امر ولايت و زمامداري سخن گفته و خطر گزينش مفضول را بر فاضل اعلام نموده و خاطر نشان ساخته است كه هر امتي مرتكب چنين عمل ناروايي شود راه پستي و عقب افتادگي را به روي خود گشوده است .

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : ما ولت امة امرها رجلا و فيهم اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتي يرجعوا الي ما تركوه .(36)

رسول اكرم (ص ) فرموده است : هيچ امتي امر خود را به مردي نمي سپارد با آنكه در آن امت مرد عالمتر از او وجود دارد مگر آنكه كار آن مردم پيوسته در راه سقوط و انحطاط پيش مي رود تا به چيزي كه آن را ترك گفته بودند برگزيند، يعني گزينش اعلم .

فرموده نبي معظم اسلام در جامعه مسلمين تحقق يافت و بر اثر انحراف از صراط مستقيم و محروم ساختن علي عليه السلام از حقي كه خداوند به وي اعطا نموده بود، مسلمانان از تعالي و ترقي بازماندند، راه پستي و انحطاط را در پيش گرفتند، ارزش رفيع و گرانقدر خود را از دست دادند، اجانب بر آنان تسلط يافتند، زمام امورشان را به دست حكام جائر سپردند و هم اكنون با گذشت چهارده قرن وضع به همان منوال است و يك ميليارد مسلمان به گونه اي رنج آور و تاءثر بار زندگي مي كنند و از عز و آزادگي كه شايسته پيروان قرآن شريف است محروم اند.

ديروز، مسلم ، آيت اقبال و مكرمت امروز خود چه شد كه چنين نامكرم است

ديروز مسلم از شرف و فضل سربلند امروز پشت مسلم و اسلاميان خم است

ديروز محرم حرم غير مسلمين امروز بين كه در حرم خود نه محرم است

آن انتصار خود چه شد اين انكسار چيست ؟ آن را چگونه مبداء و اينش چه مختم است ؟

خلاصه ، ارث زمين به قضاي قطعي باري تعالي براي مردم صالح و شايسته است و دهها كمال و مزيت از نظر عقل و علم ، اعتقاد و اخلاق ، كار و كوشش ، گفتار و رفتار، و ديگر اموري از اين قبيل زير پوشش صلاحيت و شايستگي جاي دارد. يك روز مسلمين در پرتو تعاليم حيات بخش اسلام از شايستگي و صلاحيت برخوردار گرديدند و وارث قسمت مهمي از كره زمين شدند، روز ديگر شرايط صلاحيت و شايستگي را تدريجا از دست دادند، راه پستي و انحطاط را در پيش گرفتند و آن وضع تاءسف بار و دردناك حتي امروز همچنان ادامه دارد.

به موجب روايات بسياري كه از اولياي گرامي اسلام رسيده ، شرايط كامل صلاحيت و شايستگي در اصحاب حضرت مهدي ، حجه ابن الحسن عليهماالسلام تحقق مي يابد. در آن عصر پيروان آن حضرت واجد تمام ابعاد صلاحيت مي شوند و وارث همه كره زمين مي گردند، در آن عصر، عدل و دادگري بر سراسر جهان حكومت مي كند و ظلم و بيداد از زمين رخت بر مي بندد و در آن عصر امنيت جاني و مالي و عرضي و همچنين امنيت از ترس بر سر جهانيان سايه رحمت مي افكند و همه مردم از آن نعمت گرانقدر برخوردار مي شوند، در آن عصر معادن و مخازن زمين از ترس بر سر جهانيان سايه رحمت مي افكند و همه مردم از آن نعمت گرانقدر برخوردار مي شوند، در آن عصر معادن و مخازن زمين استخراج مي گردد و عمران و آبادي همه جا را فرا مي گيرد، در آن عصر موازنه اقتصادي و تعادل مالي در سطح بسيار وسيع برقرار مي شود، و به طوري كه در روايات آمده كساني مي خواهند صدقه بدهند و نيازي به كمك رايگان ندارند.

از مجموع آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه انجام هر كاري خواه كوچك باشد يا بزرگ ، نيازمند صلاحيت و شايستگي است . امام سجاد (ع ) كه قصد دارد يك سلسله امور مهم اجتماعي را كه مايه سعادت مردم است جامه تحقق بپوشاند و عملا آنها را به موقع اجرا بگذارد، در مرحله اولي از پيشگاه باري تعالي درخواست صلاحيت و شايستگي مي نمايد و در جمله اول دعا كه موضوع بحث سخنراني امروز است به پيشگاه خداوند عرض ‍ مي كند: و حلني بحلية الصالحين ؛بارالها! مرا به زيور صالحين بياراي ، يعني از شرايطي برخوردارم ساز كه بتوانم آن امور مهم را در جامعه پياده كنم و مردم را از آن نعمتها منتفع سازم .

امام عليه السلام در جمله دوم دعا كه موضوع آخرين قسمت سخنراني امروز است در پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و البسني زينة المتقين ؛بارالها! زينت متقين را بر من بپوشان . تقوي يكي از شروط صلاحيت است و با وجود آن شايستگي تحقق مي يابد.

عن علي عليه السلام قال : التقوي مفتاح الصلاح .(37)

علي (ع ) فرموده : تقوي و پرهيز از گناه كليد صلاح و شايستگي است . به همين جهت امام (ع ) بين تمام اجزا و شرايط صلاحيت ، تقوي را تخصيص ‍ به ذكر داده زيرا تقوي بر همه آنها حاكم است و با وجود تقوي هر جزئي از اجزاي صلاحيت به شايستگي واقعي دست مي يابد. زبان گويا در اصلاح نقائص اجتماع از شرايط صلاحيت است اما بايد زبان متقي باشد تا به هدف خود نايل گردد؛زبان آلوده اثر نافذ نمي گذارد و نقص جامعه را آن طور كه بايد برطرف نمي كند. دست در انجام كارهاي لازم شرط صلاحيت است ، اما بايد متقي باشد. دستي كه به روي مردم بي گناه سيلي مي زند يا اموال مردم را به سرقت مي برد به اصلاح جامعه و رفع مشكلات مردم نايل نمي گردد. براي آنكه به معناي كلام امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعا كه به خدا عرض مي كند:

والبسني زينة المتقين ؛ واقف شويم و مقام شامخ تقوي رانسبت به ساير اجزا و شرايط صلاحيت بشناسيم ، لازم است در مورد دو كلمه كه در عبارت امام در دعا آمده ، مختصر توضيحي داده شود: يكي لباس است و آن ديگر تقوي . امام سجاد (ع ) از پيشگاه الهي درخواست مي كند به او لباس متقين را بپوشاند. قرآن شريف درباره تقوي كلمه لباس را به كار برده و فرموده است :

و لباس التقوي ذلك خير.

جامعه مقدس تقوي براي انسانها لباسي بسيار خوب و پسنديده است .

راغب در ماده (لبس ) مي گويد:

و جعل الباس لكل ما يغطي من الانسان عن قبيح .

كلمه لباس به كار برده مي شود درباره هر چيزي كه قبيح را در انسان مي پوشاند.

همچنين راغب در ماده وقي مي گويد:

التقوي جعل النفس في وقاية ممايخاف

تقوي عبارت از اين است كه آدمي خود را در پناهي قرار دهد تا به شري كه از آن مي ترسد دچار نشود.

با توجه به اينكه تمام قواي دروني و بروني انسان در معرض آلوده شدن به گناه و معاصي است و افراد با ايمان همواره از خطر و پي آمد آنها خائف اند و با در نظر گرفتن اين مطلب كه تقوي مانند لباس سراسري تمام وجود آدمي را زير پوشش خود مي برد و چون پناهگاه مطمئني ، افراد با ايمان را از خطر مصون مي دارد، امام سجاد (ع ) پس از درخواست زيور صالحين مسئله تقوي را كه شرط اساسي صلاحيت است ، تخصيص به ذكر داده و لباس ‍ متقين را از پيشگاه باري تعالي تمني مي نمايد.

عن علي عليه السلام قال : الجاءوا الي التقوي فانه جنة منيعة ، من لجاء اليها حصنته و من اعتصم بها عصمته .(38)

علي عليه السلام فرموده : به پناه تقوي برويد كه تقوي سپري است نيرومند و محكم ، هر كس به آن پناهنده شود مصونش مي دارد و هر كس به آن متمسك شود به وي صيانت و حفاظت مي بخشد.

تقوي ملكه نفساني و حالت ثابت روحي است . افراد با ايمان بر اثر مراقبت و تمرين در اطاعت باري تعالي و اجتناب از معاصي و گناهان به سرمايه گرانقدر تقوي نائل مي شوند و به مقام شامخ روحي بدون تكلف و زحمت از گناه پرهيز مي كنند، نه تنها مرتكب معصيت نمي شوند بلكه فكر معصيت از خاطر شان نمي گذرد. چنين انساني تمام وجودش از لباس مقدس تقوي پوشيده است و در پناه اين حصن حصين و قدرت معنوي و ايماني از جميع شرور معاصي و خطرات ناشي از گناه مصون و محفوظ است . درباره اين قبيل انسانهاي خودساخته بحق مي توان گفت كه اينان داراي تقواي قولي ، عملي ، مالي ، اخلاقي ، اقتصادي ، سياسي ، اجتماعي ، و ديگر امور مربوط به زندگي هستند، اينان در هر كاري اول رضاي خدا را در نظر مي گيرند و سپس ‍ درباره آن قدم بر مي دارند و عمل مي كنند.

امام باقر عليه السلام لباس تقوي را كه در قرآن شريف آمده به عفت تفسير نموده و فرموده است :

و اءما لباس التقوي فالعفاف ، لاءن العفيف لا تبدو له عورة و ان كان عاريا من الثياب و الفاجر با دي العورة و ان كان كاسيا من الثياب . يقول و لباس التقوي ذلك خير يقول : العفاف خير.(39)

لغت اقرب الموارد مي گويد: عف الرجل : كف عما لا يحل و لا يجمل قولا او فعلا.

عفت در آدمي عبارت از خودداري و كف نفس از چيزي است كه حلال و شايسته نيست ، خواه كف نفس ، با قول باشد و خواه با عمل .

امام باقر (ع ) فرموده : اما لباس تقوي عفت است ، زيرا از انسان عفيف عورتي آشكار نمي شود اگر چه از نظر ظاهر عريان باشد، اما فاجر و گناهكار، عورتي را كه بايد پوشيده باشد آشكار مي سازد اگر چه بدنش با لباس پوشيده است . سپس امام (ع ) فرمود: لباس تقوي خير است ، يعني عفت خير است .

كلمه عفت همانند كلمه تقوي به معناي وسيع و در موارد مختلف به كار برده مي شود و از عفت و بي عفتي ، بودن و نبودن تقوي مد نظر است . عفت زبان ، عفت قلم ، عفت چشم ، عفت اخلاقي ، عفت غريزه جنسي ، و از اين قبيل .

امام سجاد (ع ) در جمله اول اين قسمت از دعا براي تحقق بخشيدن به هدفهاي عالي خود از خداوند درخواست شايستگي و صلاحيت نموده و عرض مي كند:

و حلني بحلية الصالحين :اين درخواست حاوي جميع جهات عقلي ، علمي ، ديني ، قولي ، و عملي است .

در جمله دوم از خداوند درخواست پوشاندن زينت متقين را مي نمايد؛عرض مي كند: و البسني زينة المتقين ، و تقوي خود شرط بزرگ صلاحيت است .

پيمبران الهي و جانشينان برحقشان همه واجد تقوي بودند و آنچه را كه مي گفتند و به مردم دستور مي دادند خود عمل مي كردند. علي عليه السلام برنامه عملي خود را در اين باره چنين بيان نموده است :

ايها الناس ! و الله احثكم علي طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصية الا و اتناهي قبلكم عنها.(40)

به خدا قسم هيچ وقت شما را به طاعتي ترغيب ننمودم مگر آنكه خود قبل از شما به آن سبقت جستم و هيچ گاه شما را از معصيتي نهي ننمودم مگر آنكه پيش از شما خويشتن را از آن بازداشتم .

حضرت علي بن الحسين عليهما السلام طبق برنامه جد گراميش پس از درخواست صلاحيت از پيشگاه خداوند، تقاضاي زينت متقين را مي نمايد، يعني بارالها مرا آنچنان مورد حمايت خود قرار ده و موفقم بنما كه با تلبس ‍ به تقوي مردم را به راه سعادت بخوانم و سخنم به گونه اي القا شود كه مؤ ثر افتد و جامعه را از بلايا و گرفتاري برهاند.

تقوي داراي درجات و مراتبي است ، تقواي كامل كه تمام وجود شخص ‍ متقي را زير پوشش خود قرار مي دهد و كوچكترين قدمي بر خلاف رضاي الهي بر ندارد مخصوص معصومين و اولياي گزيده الهي است و قرآن شريف آن را حق تقوي خوانده و فرموده است :

اتقوا الله حق تقاته .(41)

عن ابي بصير: ساءلت ابا عبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل : اتقو الله حق تقاته ، قال : يطاع فلا يعصي و يذكر فلا ينسي ، و يشكر فلا يكفر.(42)

ابي بصير مي گويد: از امام صادق (ع ) درباره اين آيه سؤ ال نمودم . فرمود: حق تقوي اين است كه خداوند همه جا اطاعت شود و هرگز مورد عصيان قرار نگيرد، همه جا در ياد باشد و هيچ گاه فراموش نگردد و هميشه مورد شكر قرار گيرد و هرگز نعمتش كفران نشود.

البته افراد عادي از عهده چنين تقوايي بر نمي آيند. از اين رو خداوند تفضل فرمود و از آنان تقواي به قدر توان و قدرت خواست .

عياشي مي گويد از امام صادق عليه السلام درباره آيه اتقوالله حق تقاته سؤ ال شد،

قال منسوخة ، قيل و ما نسختها؟ قال قول الله اتقو الله ما استطعتم .(43)

حضرت فرمود آن آيه نسخ شده . سؤ ال شد كه كدام آيه آن را نسخ كرده است ؟ حضرت آيه اي را نام برد كه تقوي را به قدر استطاعت خواسته است .

پاورقي

23- مفردات قرآن ، ماده صلح .

24- سوره 9، آيه 102.

25- سوره 7، آيه 56.

26- سوره 21، آيه 105.

27- تفسير مجمع البيان ، ج 7 - 8، ص 66.

28- سوره 11، آيه 61.

29- سوره 2، آيه 29.

30- سوره 22، آيه 65.

31- سوره 14، آيه 32.

32- سوره 13، آيه 11.

33- سوره 8، آيه 60.

34- الاسلام و الحضارة العربية ، ص 103.

35- الامام الصادق ، ج 1 - 2، ص 111.

36- اهالي شيخ طوسي ، ج 2، ص 172.

37- ميزان الحكمه ، ج 10، ص 625.

38- فهرست موضوعي غرر، ص 413.

39- ميزان الحكمه ، ج 10، ص 623.

40- نهج البلاغه (صبحي صالح )، خطبه 175.

41- سوره 3، آيه 175.

42- ميزان الحكمة ، ج 10، ص 644.

43- تفسير صافي ، ص 97.