بازگشت

15- وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

اين قسمت از دعاي ((مكارم الاخلاق )) به خواست خداوند موضوع سخنراني امروز است . امام (ع) به پيشگاه باري تعالي عرض مي كند: بارالها! مرا آنچنان از راه حق بهره مند و مستفيد فرما كه هرگز آن را ترك نگويم و به انحراف نگرايم .

راه حق كه در دعاي امام سجاد عليه السلام آمده ، همان صراط مستقيمي است كه در آيات و روايات ، مكرر از آن نام برده شده است . صراط مستقيم دو شاخه دارد: يكي شاخه هدايت تكويني باري تعالي كه تمام موجودات ارضي و سماوي از آن برخوردارند، و آن ديگر شاخه هدايت تشريعي خداوند كه توسط پيمبران الهي براي انسانها فرستاده شده است . هدايت تكويني كه صراط مستقيم جميع موجودات است و به جبر اجرا مي شود راه تعالي و تكامل همه آنهاست و خداوند در قرآن شريف ضمن يكي از آيات ، هدايت تكويني جنبندگان را ذكر نموده و فرموده است :

ما من دابه الا هوآخذ بناصيتها. ان ربي علي صراط مستقيم (317)

هيچ حيوان جنبنده اي نيست مگر آنكه آفريننده توانا مالك و صاحب اختيار آن است و بر آن قاهر و غالب است و خداوند در تدبير و اداره امور آنها بر صراط مستقيم است و كمترين اعوجاج و انحرافي در برنامه ذات اقدس او نيست .

هدايت تشريعي نيز صراط مستقيم آدميان و راه تعالي و تكامل آنان است ، با اين تفاوت كه بشر به مشيت حكيمانه باري تعالي مختار آفريده شده و در قبول و رد آيين الهي آزاد است :

فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر(318)

هر كه مي خواهد دعوت پيمبر را اجابت كند و به او ايمان بياورد و هر كه مي خواهد از آن اعراض كند و به كيفر گرايش يابد.

ماءموريت پيشواي بزرگ اسلام آن بود كه دين حق را به قوم خود ابلاغ كند، آيين باري تعالي را كه صراط مستقيم است به مردم ارائه نمايد و از آنان بخواهد كه از راهش پيروي كنند و موجبات رستگاري و سعادت خويش را فراهم آورند.

و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله (319)

اين صراط مستقيم من است ، از آن تبعيت كنيد و پيرو راههاي باطل نباشيد كه نتيجه اش پراكندگي و باز ماندن از راه حق و حقيقت است .

ممكن است براي بعضي از شنوندگان اين سؤ ال پيش آيد كه حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام مطيع بي قيد و شرط اوامر الهي است و همواره راه حق و صراط مستقيم را مي پيمايد، چطور در دعاي ((مكارم الاخلاق )) از خداوند درخواست مي كند كه مرا از راه حق متمتع و بهره مندنما. از اين سؤ ال مهمتر آن است كه تمام ائمه معصومين عليهم السلام در شبانه روز چندين بار نماز واجب و مستحب مي خواندند و در ضمن سوره حمد مكرر مي گفتند:

اهدنا الصراط المستقيم (320)

خدايا! ما را به راه راست هدايت فرما.

مگر ائمه طاهرين در راه حق و صراط مستقيم نبودند كه از پيشگاه الهي آن را درخواست داشتند؟ پاسخ اين پرسش در بعضي از روايات آمده است ، و در اينجا براي روشن شدن مطلب دو روايت ذكر مي شود. امام حسن عسكري (ع) از آبا و پدران گرامي خود، از علي ابن ابيطالب عليه السلام حديث نموده است كه فرمود:

في قوله ((اهدنا الصراط المستقيم )) قال : ادم لنا توفيقك الذي به اطعناك فيما مضي ايامنا حتي نطيعك كذلك في مستقبل اعمالنا(321)

در معناي ((اهدنا الصراط المستقيم )) فرمود: بارالها! توفيق خود را براي ما مستدام بدار كه توفيقي كه در پرتو آن ترا در ايام گذشته اطاعت نموديم با همان توفيق در آينده عمرمان نيز ترا مطيع و فرمانبر باشيم .

قال جعفر بن محمد الصادق عليه السلام في قوله عزوجل ((اهدنا الصراط المستقيم )) قال ، يقول : ارشدنا الي صراط المستقيم ، ارشدنا للزوم الطريق المودي الي محبتك ، والمبلغ الي دينك ، والمانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب اونا بآرائنا فنهلك (322)

امام صادق (ع) فرمود: گوينده از خدا مي خواهد كه ما را به صراط مستقيم ، هدايت نما، ما را ملازم راهي قرار ده كه منجر به محبت و دوستي تو مي شود، دين ترا به ما ابلاغ مي نمايد، و مانع آن است كه از هواي نفسمان پيروي كنيم و معذب شويم يا به راءي خود عمل نماييم و تباه و هلاك گرديم .

از اين دو روايت ، پاسخ آن پرسش روشن مي شود. افراد با ايمان با آنكه در صراط مستقيم اند همه روزه از پيشگاه خدا درخواست مي كند كه : بارالها! ما را به راه مستقيم هدايت فرما و توفيق خود را نسبت به ما مستدام بدار، يعني همانطور كه در گذشته با عنايت معنوي تو صراط هدايت را پيموديم همچنين موفقمان بدار كه در آينده نيز حمايتت بهره مند باشيم و فيضت هرگز از ما منقطع نشود.

براي آنكه مطلب هر چه بهتر روشن گردد ذكر مثلي در اينجا بموقع است . لامپ براي آنكه روشن شود نيازمند به نيروگاه برق است ، بايد از آن كارخانه نيروي برق دريافت كند تا روشن شود، ولي اين نياز بدان معني نيست كه وقتي روشن شد احتياجش پايان مي يابد، بلكه لامپ براي روشن شدن و روشن ماندن ، هر لحظه نيازمند نيروي برق جديد است و براي آنكه روشن بماند بايد فيض نيروگاه ، علي الدوام ، به او برسد و اگر يك لحظه برق نرسد لامپ خاموش مي شود. آدمي با نور هدايت باري تعالي رهرو صراط مستقيم مي شود، ولي اين نور بايد دوام يابد و اگر اين فيض منقطع گردد انسان از هدايت صراط مستقيم ، محروم مي شود و نمي تواند به سوي كمال و سعادت رهسپار گردد. بنابراين انسان با ايمان و متوجه به دقايق امر بايد هر لحظه از خدا بخواهد كه فيضش را از او قطع نكند و عنايتش را از وي برنگيرد تا بتواند همچنان صراط مستقيم را بپيمايد تا به كمال لايق خود برسد.

در يك روايت ((صراط مستقيم )) به معناي ديگري تفسير شده و با توجه به اين تفسير، ((اهدنا الصراط المستقيم )) را بايد به معناي متناسب آن بيان نمود.

روي عن الصادق عليه السلام ، قال : ان الصوره الانسانيه هي الطريق المستقيم الي كل خير، و الجسر الممدود بين الجنه و النار(323)

از امام صادق (ع) روايت شده كه : صورت انسانيت ، همان راه مستقيم براي نيل به هر خير و خوبي است و همان صورت انساني پلي است كشيده شده بين بهشت و دوزخ .

از امام صادق (ع) كسي كه مي گويد: ((اهدنا الصراط المستقيم )) مقصودش اين است كه : بارالها! مرا از حمايت و رحمت وسيع خود برخوردار فرما و موفقم بدار كه همواره ، اعمالم و اخلاقم انساني باشد و از طريق انسانيت منحرف نشوم و به خلق و خوي حيوانات و درندگان نگرايم ، كه بر اثر آن گرايش صورت انساني از كفم برود و رخسار حيوانات و درندگان به خود بگيرم . با توجه به اين حديث معلوم مي شود كه حيوانات و درندگان انسان نما در اين جهان بسيارند و اولياي الهي با چشم واقع بين خود آنان را مشاهده مي كنند و گاهي اجازه مي دهند كه دگران نيز آنها را با چهره غيرانساني ببينند.

امام سجاد (ع)به مكه مشرف شده بود. در عرفات ، مردم بسياري گرد آمده بودند. حضرت از زهري پرسيد به نظرت عدد اينها چقدر است . او عدد زيادي را حدس زد و گفت : اين همه براي اداي فريضه حج آمده اند. امام (ع) فرمود:

يا زهري ! ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج !

چقدر هياهو و فرياد زياد است و حج كننده كم ! زهري از سخن امام به شگفت آمد. حضرت فرموده :

يا زهري ! ادن الي وجهك . فادناه اليه . فمسح بيده وجهه . ثم قال : انظر. فنظر الي الناس . قال الزهري : فراءيت اولئك الخلق كلهم قرده الا قليلا(324)

امام (ع) به زهري فرمود: صورتت را نزديك من بياور. نزديك آورد. امام (ع) دستي به صورتش كشيد، سپس ‍ فرمود: نگاه كن ، زهري به مردم نظر افكند، مي گويد: مردم را به صورت ميمون ديدم مگر عده قليلي از آنان را.

اين عده كه در عرفات بودند بظاهر در صف مسلمين قرار داشتند و صراط مستقيم اسلام را مي پيمودند اما فاقد اخلاق اسلام و سجاياي انساني بودند، از اين رو صورت انساني نداشتند. موقعي كه امام ، پرده طبيعت را عقب زد و چشم زهري را واقع بين ساخت حقيقت امر آشكار گرديد و شكل واقعي آنان مشهود شد. بنابراين با توجه به روايت امام صادق (ع ) معناي ((اهدنا الصراط المستقيم )) براي كساني كه راه راست را از خدا درخواست مي كنند اين است كه مي گويند: بارالها! ما را موفق بدار كه واجد اخلاق اسلامي و سجاياي انساني شويم ، ما را آنچنان هدايت فرما كه در دنيا انسان باشيم ، انسان زيست كنيم ، انسان بميريم ، و در قيامت به صورت انسان كه صراط مستقيم توست محشور گرديم .

كلام امام سجاد (ع) موضوع سخنراني امروز، حاوي دو قسمت است : يكي بهره مندي از راه حق ، و آن ديگر منحرف نشدن از آن راه . امام (ع) در متن دعا عرض مي كند:

و طريقه حق لا ازيغ عنها: بارالها! مرا از راه حق بهره مند فرما بگونه اي كه آن را هرگز ترك نگويم و استقامت خود را از دست ندهم .

از آنچه مذكور افتاد قسمت اول كلام امام سجاد (ع) درباره درخواست بهره مندي از طريق حق و صراط مستقيم تا اندازه اي براي شنوندگان محترم روشن شد و اينك قسمت دوم كلام امام (ع):

راغب در مفردات مي گويد:

الزيغ الميل عن الاستقامه (325)

((زيغ )) عبارت از اين است كه آدمي در راه مستقيم به راست يا چپ متمايل شود و به انحراف گرايش يابد. شناخت صراط مستقيم و تميز راه حق از باطل يك مطلب است و پيمودن راه حق با استقامت و ثبات ، مطلب ديگر. سعادت و رستگاري براي كساني است كه هر دو جهت را رعايت نمايند، از طرفي براي شناختن راه حق مجاهده كنند و سعي لازم را مبذول دارند و از طرف ديگر در پيمودن راه حق دودل و مردد نشويد و با پايداري و استقامت آن را طي نمايند. براي شناخت راه حق بايد از نيروي عقل استفاده كرد، لجاج و عناد، تعصب و تصلب ، و خودخواهي و بلند پروازي ، و ديگر عواملي را كه حجاب واقع بيني و سد راه نيل به سعادت است ترك گفت و آزادانه از پي درك حقيقت رفت . براي پيمودن صراط مستقيم بايد خود را مهياي مصائب و مشكلات نمود، رنجها و مشقتهايي كه در اين راه دامنگير مي شود متحمل شد و با صبر و بردباري به راه حق ادامه داد. كساني كه واجد اين مزايا و صفات اند و در راه حق قدم برمي دارند سرانجام خودشان برستگاري مي رسند و دگران را نيز به صلاح و سعادت مي رسانند. در صدر اسلام ، افرادي پاكدل و بي غرض وقتي از دعوت رسول گرامي آگاهي مي يافتند حضورش شرفياب مي شدند تا سخنان آن حضرت را بشنودند و با عقل خود بسنجند، اگر آن را بر وفق واقع يافتند و قانع شدند ايمان بياورند و به اطاعت حضرتش همت گمارند. مشركين كه از دعوت آن حضرت بسيار خشمگين و ناراحت بودند وقتي از اسلام بعضي از افراد عادي آگاه مي شدند براي ارعاب دگران او را مقابل چشم مردم شكنجه مي دادند و بشدت زجر و آزارش مي نمودند تا دوباره به بت پرستي برگردد و عقيده قبلي خود را دنبال نمايد. ولي آن مسلمانان واقعي كه راه حق را يافته بودند از شكنجه و ايذاء، عقيده خود را ترك نمي گفتند و در پيمودن صراط مستقيم متزلزل نمي شدند و همچنان با پايداري و ثبات براه خود ادامه مي دادند. از جمله افرادي كه به جرم مسلمان شدن مورد شكنجه و آزار سخت قرار گرفت و از عقيده و ايمان خود دست نكشيد بلال بن رياح است . او مردي بود با ايمان و ثابت قدم و پس از آنكه اسلام به پيروزي رسيد رسول گرامي ، اذان گفتن و اعلام وقت را به وي محول فرمود و مردم با شنيدن صداي بلال به مسجد مي آمدند و اقامه جماعت مي نمودند و اين منصب از افتخارات بلال بود. اميه بن خلف ، شكنجه بلال را به عهده داشت . در نيمه روز و شدت گرمي هوا دستور مي داد بلال را مي آوردند.

فيطرحه ظهره في بطحاء مكه ثم يامر بالصخره العظيمه فتوضع علي صدره ثم يقول له : لا والله ، لا تزال هكذا حتي تموت او تكفر بمحمد و تعبد اللات والعزي . فيقول و هو في ذلك البلاء ((احد احد))(326)

او را در بطحاء مكه بر زمين مكه به پشت مي خواباندند، سپس امر مي نمود سنگ بزرگي را روي سينه اش ‍ قرار دهند، آنگاه با صداي بلند قسم ياد مي كرد كه تو ازاين وضع ، نجات پيدا نمي كني تا بميري يا آنكه به حضرت محمد كافر شوي و بتهاي لات و عزي را پرستش نمايي . اما بلال با ايمان ، اين وضع دردناك را تحمل مي نمود و در آن فشار شديد از يگانگي خدا سخن مي گفت ، فرياد مي زد: ((احد، احد)).

در صدر اسلام ، افراد ديگري نظير بلال بودند كه به دست مشركين شكنجه شدند تا از دين خدا دست بردارند و رصاه حق را ترك گويند ولي آنان نيز استقامت نمودند، به صراط مستقيم ، ادامه دادند، در نتيجه ، خودشان به سعادت رسيدند و مايه پيشرفت اسلام گرديدند، بعلاوه ، انسانها را از قيد بندگي و اسارت شرك آزاد ساختند. به موجب روايات متعددي كه علماي عامه و خاصه در كتابهاي خود آورده اند رسول اكرم تا زنده بود براي اتمام حجت و به منظور اينكه مردم ، بعد از آن حضرت ، تفسير قرآن شريف را از زبان كه بشنوند و راه حق را با راهنمايي كدام انسان آگاه بشناسند در موارد متعدد با تعبيرهاي مختلف از علي عليه السلام نام برده ، از آن جمله اين حديث شريف است :

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : ان علينا مني و انا منه و هو ولي كل مؤ من بعدي (327)

حضرت رسول فرمود: علي از من است و من از او هستم و علي بعد از من ولي هر مؤ مني است .

علامه اميني رضوان الله تعالي عليه اين حديث را از چند كتاب از كتب عامه و از روات مورد اعتماد آقايان علماي عامه نقل نموده است و علاقه مندان مي توانند به آن كتاب مراجعه نمايند.

بين پيروان علي عليه السلام افراد ثابت قدمي بودند كه با تهديد دشمنان از صراط مستقيم دين منحرف نمي شدند و راه حق علي را ترك نمي گفتند و حجر بن عدي يكي از آنان بود. زماني كه علي (ع) بر اثر ضربت ظالمانه عبدالرحمن بن ملجم بستري گرديد، روز بيستم رمضان ، جمعي از دوستان و اصحاب آن حضرت به عيادت آمدند و حجر بن عدي از جمله آنان بود. براي آنكه تاسف و تاثر خود را از رويداد علي (ع) بيان كند چند شعري گفته بود و به حضور حضرت عرض كرد.

فلما بصر به و سمع شعره قال له كيف لي بك اذا دعيت الي البراءه مني فما اتاك ان تقول . فقال : والله يا اميرالمومنين لو قطعت بالسيف اربا اربا و اضرم لي النار و القيت فيها لآثرت ذلك علي البراءه منك . فقال : وفقت لكل خير يا حجر، جزاك الله خيرا عن اهل بيت نبيك .(328)

پس از آنكه علي (ع) او را نگريست و شعرش را شنيد به وي فرمود: چگونه خواهي بود وقتي ترا به برائت از من بخوانند؟ در جواب گفت : اي امير المؤ منين ! اگر مرا با شمشير قطعه قطعه كنند يا آنكه آتش بيفروزند و مرا در آن بيفكنند به اين هر دو تن در مي دهم و هرگز از تو تبري نمي جويم . حضرت فرمود: اي حجر! موفق باشي و خداوند، ترا با علاقه اي كه به اهل بيت رسول گرامي داري از پاداش خير بهره مند نمايد.

پس از شهادت علي (ع) حجر بن عدي و چند نفر از يارانش در دوستي آن حضرت ثابت قدم بودند و همه جا در مقابل ماءمورين ، مراتب علاقه خود را نسبت به آن حضرت ابراز مي نمودند. سرانجام معاويه دستور داد آن چند نفر را به زنجير ببندند و روانه شام نمايند. اين عمل انجام شد و ماءمورين معين شدند و آن عده را به سوي دمشق حركت دادند و در نقطه اي نزديكي هاي دمشق آنان را زنداني نمودند تا به معاويه خبر بدهند و كسب دستور نمايند. ماءمورين معاويه به ملاقات آنان آمدند و پيام او را اينچنين ابلاغ كردند:

فقال لهم رسول معاويه : انا قد امرنا ان نعرض عليكم البراءة عن علي و اللعن له فان فعلتم تركناكم و ان ابيتم قتلناكم . قالوا اللهم انا لسنا فاعلي ذلك . فامر بقبورهم فحضرت و ادنيت اكفانهم و قاموا الليل كله يصلون . فلما اصبحوا قال اصحاب معاويه : تبرئون من هذا الرجل ؟ قالوا: بل نتولاه و نتبرء ممن تبرء منه . فاخذ كل رجل منهم رجلا ليقتله و اقبلوا يقتلونهم واحدا واحدا حتي قتلوا سته .(329)

فرستادگان معاويه گفتند: ما ماءموريت داريم به شما بگوييم كه از علي تبري بجوييد و او را لعنت كنيد. اگر به ماءموريت ما ترتيب اثر داديد و عمل كرديد شما را آزاد مي كنيم و اگر از تبري جستن و لعن كردن ابا نموديد همه شما را به قتل مي رسانيم . اين افراد پاكدل و با ايمان گفتند: بارالها! ما هرگز به گفته اينان ترتيب اثر نمي دهيم و به چنين عملي دست نمي زنيم . دستور داده شد كه قبرهاي آنان را حفر كنند و كفنهاي آنان را نيز به آنان بدهند. آن شب تا صبح به آنان مهلت داده شد و اينان به عبادت خدا مشغول بودند. صبح ، دوباره ماءمورين ، پيشنهاد خود را گفتند و آنان چنين پاسخ دادند: ما دوستدار علي هستيم و تبري مي جوييم از كسي كه از علي تبري مي جويد. هر يك نفر به دست يك ماءمور كشته شد و جمعا شش نفر از دوستداران علي در آن روز به درجه شهادت رسيدند و ثبات و استقامت خود را در راه حق و اطاعت از اوامر باري تعالي اثبات نمودند.

اين دوستداران ثابت قدم علي عليه السلام در پيمودن صراط مستقيم ولايت و تحقق بخشيدن به كلام رسول اكرم حداكثر پايداري را از خود نشان دادند. اين قبيل افراد، مصداق ارزشمند دعاي امام سجاد عليه السلام اند كه در پيشگاه الهي عرض كرد:

و طريقه حق لا ازيغ عنها.

بارالها! مرا از راه حقي بهره مند كن كه در پيمودن آن پايداري و استقامت را از دست ندهم و به راست و چپ تمايل نيابم .

بموقع است در اينجا راجع به اين مطلب بحث شود كه چرا بعضي از افراد، در راه حق دچار تزلزل مي شوند و از صراط مستقيم منحرف مي گردند. در پاسخ مي توان گفت كه اين امر علل متعددي دارد و يكي از آن علل ، ضعف ايمان است . حضرت حسين بن علي عليهما السلام روزي كه وارد كربلا شد اين حقيقت مهم را براي اصحاب خود ضمن عبارت كوتاهي بيان كرد و فرمود:

الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون .(330)

مردم بندگان دنيا هستند و دين را زبان زده اند. تا موقعي كه زندگي آنان جريان دارد گرد دين مي گردند و چون به بلا و امتحان مبتلا شدند عدد متدينين و افراد باايمان كم و ناچيز خواهد بود.

از كلمه ((لعق )) كه در سخن امام (ع) آمده مي توان استفاده نمود و ضمن تشبيهي ضعف و قوت دين را توضيح داد. مردم براي قوت جسم بايد تغذيه مادي نمايند و براي قوت روح نيز بايد تغذيه معنوي و ايماني داشته باشند. غذاي جسم ، گندم و جو، گوشت و قند، سبزي و ميوه ، و ديگر مواد غذايي لازم است . غذاي روح ايمان به آفريدگار جهان ، تحصيل علم و معرفت ، ملكات پسنديده و سجاياي انساني ، و ديگر فضايل معنوي است . اگر غذاي جسم ، كامل و كافي باشد جميع مواد لازم را به بدن برساند، بدن نيرومند مي شود و مي تواند در مقابل سرما و گرما، كار و كوشش ، پياده روي و كوهپيمايي ، و امثال اينها مقاومت كند و كارهاي سنگين را بخوبي انجام دهد. اما اگر غذا به قدر كافي نباشد و بدن گرسنه و ناتوان بماند، جسم دچار ضعف مي گردد، رفته رفته آنچنان ناتوان مي شود كه قدرت كار و فعاليت را از دست مي دهد و چون پاره گوشتي در گوشه اطاق مي افتد.



روح نيز مانند بدن است ، اگر به آفريدگار جهان مؤ من باشد، تعاليم الهي را كه به وسيله پيغمبر اكرم فرستاده است درست به كار بندد، وظيفه شناسي و تخلق به كرايم اخلاق را همواره مورد عنايت قرار دهد، روحي توانا و قدرتمند به دست مي آورد و مي تواند در مقابل مصائب و بلايا خود را نگه دارد، قدرتمند باشد، در مرگ فرزندان و عزيزان جزع نكند، و در زيانهاي مالي بردبار و خويشتن دار باشد، و خلاصه ، رويدادهاي زندگي او را دچار ناراحتي و اضطراب ننمايد و شخصيت خود را نبازد. اما اگر روحش به قدر كافي تغذيه نكند، از ذخاير ايماني و معنوي ، درست برخوردار نگردد، و رفته رفته نيروي معنوي را از دست بدهد چنان ضعيف و ناتوان مي گردد كه در مقابل حوادث كوچك خود را مي بازد و تاب مقاومت در مقابل مشكلات زندگي و ضربات طاقت فرساي حيات ندارد. امام عليه السلام براي اينكه ضعف ديني را به مردم بفهماند در سخن خود كلمه ((لعق )) را به كار برده ، ((لعق )) در لغت عرب به معناي ليسيدن انگشت است ، اگر كسي انگشت خود را در عسل فرو ببرد و سپس آن را بليسد عسل خورده ، اما به مقداري كم ، اگر يك نفر آدمي انگشت خود را در كره يا روغن فرو ببرد، ذرات كره و روغن به انگشت او بماند، سپس آن را بليسد چربي كه از مواد غذايي است خورده ، اما كم . آيا يك نفر انسان اگر فقط غذايش به وسيله ليسيدن انگشت باشد مي تواند قوي و نيرومند شود، مي تواند كوهپيمايي كند، قادر است عهده دار كارهاي سنگين شود؟ هرگز.

امام (ع) مي خواهد بفرمايد: مردم مسلمان متدين اند، دروغ نمي گويند كه ما دين داريم . اما بدبختي اينجاست كه غذاي جان را در حد ليسيدن انگشت خورده اند، يعني همانطوري كه ليسيدن انگشت به قدر كافي قوت جسم نمي دهد، اگر دين در حد ليسيدن انگشت در غذاي مادي باشد به جان قوت معنوي نمي بخشد و آدمي در مقابل حوادث سنگين قدرت مقاومت را از دست مي دهد. اين قبيل افراد اگر با شكنجه هاي جانكاهي مانند شكنجه هايي كه بر بلال وارد آوردند مواجه شوند، يا اگر اين قبيل افراد به مصائب و بلايايي مانند مصائبي كه بر حجر بن عدي و ياران او وارد شد مواجه گردند حتما با اين قدرت ناچيز ايمان تاب مقاومت در مقابل آن بلايا را ندارند، از ميدان دين بيرون مي روند، از صراط مستقيم هدايت خارج مي شوند. در بين لشكريان عبيدالله عده اي بودند كه قبلا به حضرت حسين نامه نوشته و آن حضرت را براي امر امامت به كوفه دعوت نموده بودند. نمي توانيم بگوييم آنان دروغ مي گفتند و ايمان نداشتند. ايمان داشتند اما وقتي عبيدالله وارد كوفه شد و شهر كوفه را قبضه كرد و پيامهاي تندي براي افراد موثر فرستاد، آنها براي حفظ جان و مال و زن فرزند و خانه و زندگي خود نامه حسين بن علي را از ياد بردند و به عنوان لشكريان عبيدالله به طرف كربلا حركت كردند و با امام حسين (ع) جنگيدند. در همان موقعي كه با آن حضرت مي جنگيدند دلهاي آنها مي دانست كه حسين بر حق است و امام واقعي ، اما از ترس قدرت عبيدالله بايد با حسين بن علي بجنگد تا خودشان و خانواده و اموالشان محفوظ بماند. فرزدق موقعي كه نزديك دروازه مكه با حسين بن علي برخوردار نمود و از وضع كوفه خبر داد حضرت گفت : مردم را چگونه ديدي ؟ عرض كرد:

قلوب الناس معك و اسيا فهم عليك (331)

يعني : من مردم را آنچنان ديدم كه دلهايشان با شما اما شمشيرهاي آنان به روي شما كشيده است .

آنانكه ايمان واقعي و قوي دارند اگر چنانچه براي اظهار عقيده معنوي و حقيقتي خودشان با مشكل مواجه گردند نمي هراسند، حقيقت را با صراحت مي گويند و به عوارض سنگينش تن مي دهند.اما آنانكه ضعف ايمان دارند با آنكه داراي عقد قلبي صحيح اند اما جرئت نمي كنند عقيده قلبي خود را به زبان بياورند زيرا از عوارض آن مي ترسند و ايمانشان آنقدر قوي نيست كه آن عوارض را تحمل نمايند.

عامل ديگري كه مي تواند آدمي را در پيمودن راه حق دودل و مردد سازد و از صراط مستقيم منحرفش نمايد اين است كه مشاهده كند طرافداران راه حق عده كمي هستند اما آنانكه در نقطه مقابل راه حق قرار دارند و به مسير باطل مي روند جمعيت بسيارند، كثرت جمعيت در پيمودن راه باطل و قلت افراد در صراط مستقيم و راه حق موجب مي شوند كه افراد ظاهربين تحت تاثير قرار گيرند، حق را ترك گويند و از پي اكثريتي بروند كه راه باطل در پيش گرفته و به خطا مي روند. علي (ع) براي آنكه مردم را متوجه اين خطر بزرگ نمايد در يكي از خطبه ها فرمود:

ايها الناس لا تستوحشوا في طريق الهدي لقله اهله (332)

مردم ! در راه هدايت از كمي جمعيت وحشت زده نشوند و صراط مستقيم را ترك نگوييد، واضح است كه ترك راه هدايت مايه گمراهي و ضلالت است .