بازگشت

13- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَ


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امام سجاد (ع) در اين قسمت از دعاي ((مكارم الاخلاق )) به پيشگاه خدا عرض مي كند: بارالها! بر محمد و آلش درود فرست و هيچ درجه اي از من بين مردم بالا مبر جز آنكه مرا معادل آن منزلت و مزيت ، در نزد خودم پست گرداني .

از جمله مسائل مهم در زمينه مكارم اخلاق و سجاياي انساني ، موازنه و تعادلي است كه بايد همواره بين روح و جسم و حالات دروني و حركات بروني انسان وجود داشته باشد تا در پرتو آن آدمي بتواند در مقابل رويدادهاي خوب و بد و پيشامدهاي مطبوع و نامطبوع كرامت خلق محافظت كند. به خواست خداوند موضوع سخنراني امروز بيان موازنه و تعادل بين جسم و روح است .

عن علي عليه السلام قال : في تصاريف الاحوال يعرف جواهر الرجال (285)

علي (ع) فرموده است : در دگرگوني حالات گوهر وجودي و لياقت دروني مردان شناخته مي شود.

يك فرد اداري يا پيشه ور عادي كه شغل متوسطي دارند و نسبت به مردم متواضع اند اگر به علت يا عللي ناگهان ترقي كنند و در جامعه ، رفعت يابند، عضو اداره رئيس شود و پيشه ور متوسط سرمايه دار گردد، قهرا اين بلندي مقام در روحيه آن دو اثر مي گذارد: ممكن است دچار خود بزرگ بيني و تكبر شوند، تواضعي را كه نسبت به مردم رعايت مي نمودند از ياد ببرند و آنان را از اين پس با چشم حقارت و پستي بنگرند. اگر بخواهند به اين بيماري اخلاقي دچار نشوند بايد پيشگيري كنند و عملا بر تواضع خود بيفزايند، مردم را در تمام مواقع بيش از پيش تكريم و احترام نمايند تا از غرور و نخوت ، كه خطر بزرگي است ، مصون و محفوظ باشند. براي روشن شدن مطلب ، قضيه افسري را كه براي فهم جمله بحث ما از دعاي ((مكارم الاخلاق )) صحيفه سجاديه به من مراجعه نمود شرح مي دهم ، شايد با توجه به آن ، مطلب دعا بخوبي واضح گردد. يكي از افسران عالي رتبه كه پيش از انقلاب اسلامي در شهرباني خدمت مي كرد مردي بود متدين و از مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي قدس سره تقليد مي نمود و براي ادامه كارش در شهرباني از مرجع خود اجازه گرفته بود و وظايف خود را آنطور كه دستور داده بودند انجام مي داد.

روزي براي حل مشكل مردي كه بضاعتي نداشت به ايشان تلفن كردم و گرفتاري او را شرح دادم . وعده داد كه مشكلش را حل كند و ضمنا گفت اگر مي دانيد كه استحقاق دارد بفرماييد تا به او كمك مالي كنم . من از طرف آيت الله العظمي آقاي بروجردي مجازم كه قسمتي از سهم امام را به افراد بي بضاعت بدهم . خلاصه ، مرد خوبي بود و پيش از انقلاب از دنيا رفت . روزي آن مرد، قبل از ظهر، به منزلم آمد. جمعي از آقايان روحانيين هم در مجلس بودند. مقابل در ايستاد و پس از سلام گفت : من عجله دارم ، خواهشمندم به اطاق ديگر تشريف بياوريد، عرضي دارم ، بگويم و مرخص شوم . به اطاق ديگر رفتم . كتابي در دست داشت كه لاي آن نشان گذارده بود. باز كرد، ديدم كتاب شريف صحيفه سجاديه و در قسمت دعاي ((مكارم الاخلاق )) است . گفت : امروز پس از نماز صبح ، اين دعا را مي خواندم . به اين جمله رسيدم كه امام به پيشگاه الهي مي گويد:

ولا ترفعني في الناس درجه الا حططتني عند نفسي مثلها

من ديدم در اين عبارت كلمه درجه آمده و اين كلمه در اصطلاح ما هم هست ، يعني افسران به عنوان گرفتن درجه بالا مي روند، آمده ام سؤ ال كنم كه آيا اين كلمه در دعا شامل ما هم مي شود و اگر چنين است توضيح دهيد تا وظيفه خود را بشناسم و به آن عمل كنم . در پاسخ به ايشان گفتم : درجه اي كه شما الان داريد درجه سرهنگي است ، افراد محترمي كه به اطاق شما مي آيند بايد در مقابل آنان متواضع باشيد، پشت ميز خود بايستيد، و به آنان دست بدهيد، و صندلي را ارائه كنيد كه بنشيند، وقتي نشست شما هم بنشينيد. اما يك درجه گرفتيد و سرتيپ شديد، بايد تذلل و خضوع شما در نفستان بيشتر گردد و نسبت به واردين احترام زيادتر بنماييد، بايد در آن موقعي كه به درجه سرتيپي رسيده ايد وقتي شخص محترمي وارد مي شود از پشت ميز برخيزيد، به خارج ميز بياييد، و در كنار ميز بايستيد، به او دست بدهيد و اشاره كنيد كه روي صندلي بنشينيد و وقتي كه نشست شما پشت ميزتان برويد و بنشينيد و مودبانه سخنان او را بشنويد. اگر درجه بالاتري گرفتيد و سرلشكر شديد بايد تذلل و خضوع شما بيشتر باشد، بايد فروتني شما زيادتر گردد، از روي صندلي خود برخيزيد، از پشت ميز خارج شويد، وسط اطاق بياييد و به او دست بدهيد، وقتي كه او روي صندلي نشست شما هم روي صندلي مقابل او بنشينيد و پشت ميز نرويد، و خلاصه ، اين برنامه كار را اگر عمل كنيد و هر قدر درجه شما بالاتر مي رود خودتان نزد خودتان كوچكتر و در باطنتان پست تر باشيد و بر مقدار تواضع خود بيفزايد، در اين موقع است كه مقام بالاتر شما را از مسير فضيلت منحرف نمي كند، شما را دچار اخلاق بد نمي كند، از وظايف انساني و كرامت خلق باز نمي دارد. گفتم بايد متوجه باشيد كه مقام و مال در آدمي اثر غرور مي گذارد، دچار تكبر و خودبزرگ بيني مي شود. وقتي مغرور شد رفتارش عوض مي شود، حالت درونيش در برون اثر مي گذارد، وضع رفتار و گفتارش تغيير مي كند. براي اينكه بيماري غرور و كبر، شما را نگيرد و از نظر معنوي دچار سيئات اخلاقي نشويد بايد مراقبت كنيد كه هر چه درجه شما بالاتر مي رود بر تواضع و فروتني شما افزوده شود.

عن النبي صلي الله عليه و آله : كفي بالمرء فتنه ان يشار اليه بالاصابع في دين اودنيا(286)

رسول گرامي فرمود: براي آزمايش و امتحان يك انسان كافي است كه مردم با انگشت به وي اشاره كنند و او را از نظر دين يا دنيا به هم نشان دهند.

كساني كه در جامعه قدر و منزلتشان بالا مي رود مورد توجه مردم قرار مي گيرند و همين امر وسيله امتحان آنان است .

اگر بتوان در آن موقع حساس بر تواضع خود بيفزايند، به مردم سبقت سلام بگيرند، و آنان را با ديده تكريم و احترام بنگرند از عهده آزمايش برآمده و امتحانشان مورد قبول خواهد بود. تواضع از صفات حميده و سجاياي پسنديده است و كساني كه علاقه مند به حسن خلق اند بايد از پي آن بروند و به فروتني متخلق گردند، اما اين صفت براي اشخاصي كه در جامعه به رفعت درجه نايل مي شوند، خواه از جهت قدرت و مقام باشد يا از نظر ثروت و مال ، فروتني و تواضع اينان در مكتب اسلام به مراتب ارزنده تر است .

عن النبي صلي الله عليه و آله : افضل الناس من تواضع عن رفعه (287)

رسول اكرم فرمود: برتر و افضل مردم كسي است كه از موضع رفعت و قدرت ، فروتني نمايد و نسبت به مردم متواضع باشد.

عن علي عليه السلام قال : ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله (288 )

علي (ع) فرمود: چقدر پسنديده و ممدوح است كه ثروتمندان براي نيل به پاداش الهي نسبت به فقرا تواضع و فروتني نمايند.

تواضع قدرتمندان نسبت به افراد عادي و همچنين فروتني صاحبان ثروت در مقابل فقرا همانند عفو و اغماض ‍ كسي است كه از موضع قدرت لغزش گناهكار را مي بخشد و از كيفر او چشم پوشي مي نمايد. علي عليه السلام در اين باره فرمود است :

احسن افعال المقتدر العفو

بهترين عمل شخص قدرتمند عفو و اغماض است

برداشتي را كه خواننده دعاي مكارم الاخلاق از كلام امام سجاد عليه السلام مي نمايد اين است كه اگر خداوند درجه كسي را بين مردم بالا برد و او در معرض غرور و تكبر قرار گرفت از پيشگاه خداوند درخواست نمايد كه معادل آن رفعت و بلندي اجتماعي به وي پستي و انحطاط دروني بدهد كه خود را كوچك و حقير ببيند، نسبت به مردم فروتني نمايد، و از خطر بلند پروازي و خودبزرگ بيني مصون و محفوظ باشد. ممكن است براي خواننده دعا اين سؤ ال پيش آيد كه اگر كسي به اقتضاي پاره اي از اعمال نارواي خويش يا به مصلحت حكيمانه باري تعالي بين مردم دچار پستي و انحطاط گرديد يا بر اثر ابتلاي به بيماري جانكاهي رفعت خويش را از دست داد وظيفه او چيست و چه كند كه بر اثر آن رويداد تلخ و ناگوار گرفتار حقارت دروني نشود، به زبوني و فرومايگي نگرايد، و شخصيت خويش را از دست ندهد، پاسخ اين پرسش آن است كه از خداوند قوت روح و قدرت مقاومت بخواهد، درخواست كند كه به او نيروي صبر عنايت فرمايد تا بتواند در زمينه سقوط اجتماعي بردباري نمايد و خويشتن را نبازد و ارزش انساني خود را از دست ندهد. ائمه معصومين عليهم السلام در اين قبيل مواقع ، دوستان و اصحاب خود را راهنمايي مي فرمودند، آنان را تقويت مي كردند، اميدوارشان مي ساختند، و نمي گذاردند كه در جامعه با سرافكندگي به مردم برخورد نمايند.

يونس بن عمار از اصحاب امام صادق (ع)بود. زماني دچار بيماري برص شد و لكه هاي سفيدي بر صورتش ‍ آشكار گرديد. اين عارضه او را بسختي ملول و آزرده خاطر ساخت ، بعلاوه ، بر اثر اين عارضه ، كساني درباره اش سخناني ناروا مي گفتند و آن گفته ها قدر و منزلتش را در جامعه كاهش داد و نمي توانست مانند گذشته در مجامع عمومي حضور يابد و با مردم سخن بگويد. تصميم گرفت حضور امام صادق (ع) برود و اوضاع و احوال خود را به عرض آن جناب برساند و چاره جويي كند. شرفياب شد و توضيح داد كه از طرفي گرفتار بيماري برص هستم و از طرف ديگر، سخنان دردناك بعضي از اشخاص بشدت مرا رنج مي دهد و سخت متاءثرم . امام (ع) براي آنكه روحيه او را تقويت كند و مشكل اجتماعي اش را حل نمايد به وي فرمود:

لقد كان مؤ من آل فرعون مكنع الاصابع فكان يقول هكذا و يمد يديه و يقول : يا قوم اتبعو المرسلين (289)

دست مؤ من آل فرعون عيب مادرزادي داشت . انگشتانش خميده و به هم چسبيده بود. اما موقع سخن گفتن بدون احساس ضعف و انكسار، دست معيوب خود را به سوي مردم دراز مي كرد و مي فرمود: اي مردم ! از فرستادگان خدا پيروي كنيد.

امام (ع)با اين بيان كوتاه از يك طرف جواب سخنان بي اساس مردم را داد و خاطر نشان كرد كه ممكن است يك نفر انسان شريف و پاكدل كه خدمتگزار دين خداست به عارضه اي مبتلا باشد، همانطور كه مؤ من آل فرعون دچار بود، و از طرف ديگر با نقل قضيه مؤ من آل فرعون روحيه يونس را تقويت كرد و به وي فهماند كه به سبب عارضه لكه هاي صورت از مردم كناره گيري مكن و اطمينان و شخصيت خويشتن را از دست مده و همچنان با شهامت به انجام وظايف تبليغي خود مشغول باش چنانكه مؤ من آل فرعون ، دست معيوب خود را به سوي مردم دراز مي كرد و آنان را به پيروي از انبياي الهي دعوت مي نمود، يعني همانطوري كه نقص ‍ عضو انگشتان دست ، اراده مؤ من آل فرعون را متزلزل نكرد و نتوانست شخصيت معنوي او را در هم بشكند، لكه هاي صورت نيز نبايد اراده شما را تضعيف كند و از انجام وظايف اجتماعيت باز دارد. بيان امام صادق (ع) خاطر پريشان يونس بن عمار را آرام كرد و او را براي تجديد آميزش با مردم و سازش با محيط، تقويت و تشويق نمود و به شخصيت تزلزل يافته اش قرار و استقرار بخشيد.

آري ، بيان نافذ مربيان بزرگ در جبران شكستهاي روحي افراد و تقويت شخصيت و اراده آنان اثر بسيار درخشاني دارد.

در اين قسمت از دعاي ((مكارم الاخلاق )) كه مورد بحث قرار گرفت ، درخواست امام سجاد از پيشگاه خداوند اين بود كه براي من بين مردم درجه اي را بالا مبر جز آنكه معادل همان درجه ، مرا در نفس خودم پست و منحط نمايي . بشرحي كه توضيح داده شد نتيجه اين دعا مصون ماندن از عجب و خودبزرگ بيني است . در كنار اين قسمت از دعاي ((مكارم الاخلاق ))، قسمت ديگري در كلام امام سجاد آمده كه مطلبش از بعد دگري شبيه به قسمت اول است و در مقابل پروردگار عرض مي كند:

و لا تحدث لي عزا ظاهرا الا احدثت لي ذله باطنه عند نفسي بقدرها

بارالها! براي من عز و احترام آشكاري را در جامعه پديد نياور جز آنكه به اندازه عز ظاهزي در ضميرم ذلت باطني پديد آوري و مرا پيش نفس خودم به همان مقدار خوار نمايي .

امام سجاد (ع) در ((دعاي مكارم الاخلاق )) با جمله ((و اعزني )) از پيشگاه باري تعالي براي خود درخواست عزت نموده بود و در سخنراني نهم راجع به آن بحث شد. در اين جمله كه موضوع قسمتي از سخنراني امروز است كلمه ((عزت )) نيز آمده ، اما به عنوان عز ظاهري . براي اينكه روشن شود عزي كه قبلا از پيشگاه باري تعالي درخواست نموده بود با عز ظاهري كه هم اكنون مورد بحث است تفاوتهاي متعددي دارد، لازم است براي آگاهي شنوندگان محترم در اينجا به پاره اي از آن تفاوتها اشاره شود:

1.عز اولي كه امام سجاد (ع)با دعاي ((واعزني )) از خداوند درخواست نموده ، عز باطني و دروني است ، عزي است كه با روح شخص عزيز آميخته مي شود و در اعماق وجودش جاي مي گيرد، ولي عز ظاهري احترامي است كه مردم نسبت به شخص عزيز معمول مي دارند و او را مورد تكريم خود قرار مي دهند.

2. راغب در مفردات قرآن ، عز باطني را چنين معني كرده ، است :

العزه حاله مانعه للانسان ان يغلب (290)

عزت عبارت از حالت معنوي و روحي انسان است كه نمي گذارد آدمي در مقابل مال و مقام ، شهوت و غضب ، جاه و محبوبيت ، و ديگر تمايلات نفساني و شئون مادي مغلوب و مقهور گردد. به عبارت ديگر: شخصي كه عزت روحي دارد آنقدر نيرومند و قوي است كه در مقابل هوي و خواهشهاي نفساني ، شخصيت بزرگ خود را از دست نمي دهد و به پستي و زبوني نمي گرايد. اما عز ظاهري عبارت از اين است كه مردم نسبت به شخصي ابراز علاقه كنند، او را بزرگ بشمرند، و مورد تكريمش قرار دهند، و اين با ضعف دروني و پستي روح منافات ندارد.

3.عز باطني كه افراد با ايمان مكلف اند از پي آن بروند و خويشتن را عزيز النفس بار آورند ارزشمند و مهم است كه قرآن شريف آن را در رديف عز خدا و عز پيغمبر ذكر نموده و فرموده است :

لله العزه و لرسوله و للمؤ منين (291)

خداوند عزيز است و پيغمبر اكرم نيز عزيز است و مؤ منين و متدينين هم بايد عزيز باشند.

قرآن كريم خداوند را عزيز خوانده و فرموده است :

و هو العزيز الحكيم (292)

پروردگار، عزيز و حكيم است .

راغب مي گويد:

و العزيز الذي يقهر ولا يقهر(293)

عزيز كسي است كه مقهور و مغلوب مي كند اما خودش مقهور و مغلوب نمي گردد.

او آفريدگار تمام جهان هستي و مالك واقعي همه عوالم وجود است ، موجودات ، آفريده او هستند و به جبر تكويني مغلوب و مقهور او. افراد باايمان كه خود را بنده و مخلوق او مي شناسند فقط او را مي پرستند و خود را ذليل و مقهور او مي دانند و بس ، و مقابل غير خدا تن به ذلت و پستي نمي دهند و هرگز مقهور و مغلوب نمي شوند. اما در عز ظاهري لازم نيست كه شخص داراي عزت داراي رفعت روح و كرامت نفس باشد، ممكن است كسي از جهتي مورد عزت مردم واقع شود و عملا او را تكريم و احترام نمايند اما از نظر روحي زبون و فرومايه باشد و براي نيل به تمايلات نفساني خويش و ارضاي غرايز به ذلت تن دهد و پستي را بپذيرد و ارزش انساني خود را از دست بدهد.

4. افراد باايمان و عزيز النفس همواره از خدا درخواست دارند كه در زمينه عزت نفس دچار كجروي نشوند و به ذلت و زبوني گرايش نيابند زيرا عزت نفس مايه تحكيم انسانيت و تقويت مكارم اخلاق است ، و برعكس ، ذلت و زبوني ، شخصيت انسان را تضعيف مي كند و آدمي را به پستي و فرومايگي سوق مي دهد. اما در زمينه عزت ظاهري ، مطلب بعكس است . امام سجاد (ع) در پيشگاه الهي عرض مي كند:

و لا تحدث لي عزا ظاهرا الا احدثت لي ذله باطنه عند نفسي بقدرها

بارالها! براي من عزت و احترام آشكاري را در جامعه پديد نياور جز آنكه در ضميرم به اندازه عز ظاهري ذلت باطني پديد آوري و مرا پيش خودم به همان مقدار خوار نمايي .

5. در عزت باطني ، شخص عزيزالنفس ، خويشتن را عزيز مي دارد و بزرگواري خود را حفظ مي كند، اما عزيز ظاهري اختيار احترام و تكريمش در دست مردم است ، ممكن است روزي فرا رسد كه روش مخالفت در پيش گيرند و عزيز امروز را مورد تحقير و اهانت قرار دهند.

6. انگيزه افرادي كه از پي عزباطني و كرامت نفس مي روند احياي انسانيت است ، اينان مي خواهند در دنيا بزرگوار زندگي كنند، انسان آزاد باشند، و به بردگي هوي و شهوات خود تن در ندهند، زبان به چاپلوسي و تملق اين و آن نگشايند، و خود را ذليل و خوار نسازند. اما كساني كه افراد را به ظاهر مورد عز و تكريم قرار مي دهند ممكن است به انگيزه طمع يا ترس چنين كنند، يا عامل ديگري از علل مادي ، آنان را به اين كار واداشته باشد. در هر صورت اين دو قسم عزت از نظر ارزش بسيار متفاوت اند.

امام سجاد (ع) پس از درخواست عز باطني و كرامت نفس ، به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

ولا تبتليني بالكبر

بارالها! به من عزت نفس و كرامت روح عطا فرما، اما به بيماري كبر مبتلايم منما.

دعاي صيانت از كبر و بيماري خود بزرگ بيني ، پس از عزت نفس از اين جهت است كه آدمي وقتي داراي كرامت نفس شد و به ارزش انساني خويش واقف گرديد شئون مادي و علائق دنيوي در نظرش كم ارج مي آيد. به آنها بي اعتنا مي شود و خود را بزرگتر از آن مي داند كه طوق اسارت دنيا را به گردن افكند و براي دست يافتن به تمنيات حيواني و ارضاي غرايز، مرتكب گناه گردد و ارزش انساني خود را تنزل دهد. اولياي گرامي اسلام ، علو همت و بزرگي روح افراد عزيز النفس را در خلال روايات بيان نموده و نتيجه و اثر كرامت نفس را خاطرنشان ساخته اند.

عن علي بن الحسين عليهما السلام قال : من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا(294)

امام سجاد (ع)مي فرمود: كسي كه به بزرگواري و كرامت نفس و شخصيت روحاني نايل آمده است ، دنيا و امور دنيوي در نزد او حقير و ناچيز است .

قال امير المؤ منين عليه السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه (295)

آن كس كه به بزرگي و كرامت نفس خود باور آورده هرگز آن را با پليدي گناه ، پست و موهون نمي كند.

ملاحضه مي فرماييد كه عزت نفس و بزرگواري معنوي ، آدمي را به گونه اي مي سازد كه پيرامون معصيت نمي گردد، به شهوات حيواني و تمايلات نفساني بي اعتنا مي شود و دنيا را با ديده پستي و تحقير مي نگرد. اگر چنين انساني در راه عزت نفس زياده روي كند و به افراط گرايش يابد ممكن است رفته رفته مردم را نيز كوچك شمارد، نسبت به افراد جامعه بي اعتنا شود، و آنان را در موقع مراجعه و برخورد با ديده تكبر و تحقير بنگرد. از اين رو امام سجاد (ع) پس از درخواست عزت نفس متوجه خطر بزرگ تكبر مي شود و از پيشگاه باري تعالي درخواست مي كند كه خدايا! در زمينه عزت نفس مرا به كبر و خود بزرگ بيني مبتلا منما.اما خطر عز ظاهري و تكريم آشكار مردم اغفال شدن و گول خوردن است ، يعني انساني كه مورد تكريم مردم قرار مي گيرد ممكن است دچار اشتباه شود، عز و احترام آنان را امري پايدار و دائمي تلقي نمايد و گمان كند كه وضع هميشه به همين منوال خواهد بود و براساس آن تصور نمايد و گمان كند كه وضع هميشه به همين منوال خواهد بود و براساس آن تصور ناصحيح دچار بلندپروازي شود، حد و ارزش خود را فراموش نمايد و بر اثر اين غفلت در معاشرت با مردم رفتار نادرستي در پيش گيرد.امام سجاد (ع) براي مصون ماندن از اين خطر درخواست مي كند: بارالها! براي من هرگز عز آشكاري را پديد نياور جز آنكه به اندازه همان عز و احترام ظاهري ، مرا در نفس خودم ذليل و خوار نمايي تا موازنه و تعادل درون و برونم را حفظ كنم ، حد واقعي خود را از ياد نبرم و روز احترام مردم ، از مرز وظيفه شناسي و اخلاق تجاوز ننمايم . اگر در ايام عز آشكار، ذلت دروني تحقق نيابد و آن موازنه و تعادل سودمند برقرار نگردد روزي كه مردم از اطراف عزيز ظاهري پراكنده مي شوند او در نفس خود گرفتار پستي و خواري مي گردد، خويشتن را حقير و كوچك مي يابد، در اين موقع خطر فساد اخلاق و اعمال ، او را تهديد مي كند، ممكن است به كارهاي ناروا دست بزند و مردم از شر او در مضيقه و عذاب قرار گيرد.

عن ابي الحسن الثالث عليه السلام قال : من هانت عليه نفسه فلا تامن شره (296 )

امام هادي (ع) فرموده است : كسي كه در باطن ، گرفتار خواري و حقارت نفس است از شر و ايمن نيستي و خويشتن را از كارهاي نارواي وي مصون و محفوظ مدان .

كساني كه در پرتو مجاهده و كوشش به عز باطني و شرافت روحي نايل شده اند، خويشتن را انسان واقعي ساخته اند، و از كرامت نفس و معالي اخلاق برخوردار گرديده اند، خدمت به مردم را وظيفه خود مي دانند و بدون منت ، كارهاي بزرگي را انجام مي دهند و اعمال پرارج خويشتن را به حساب عز انساني و شرافت نفس ‍ مي گذارند اين درسي است كه مولي الموحدين ، علي ابن ابيطالب ، آن انسان بزرگ ، به پيروان خود آميخته است .

ان مكرمه صنعتها الي احد من الناس انما اكرمت بها نفسك و زينت بها عرضك ، فلا تطلب من غيرك شكر ما صنعت الي نفسك (297)

كار نيكي را كه نسبت به يكي از افراد مردم انجام مي دهي بي گمان ، خود را اكرام نموده اي و با آن كار پسنديده شرافت نفس خويش را زينت بخشيده اي ، پس شكر عمل نيكت را كه درباره خودت انجام داده اي از غير خودت طلب منما.

تعالي روح و كرامت خلق افراد شريف النفس آنچنان در ضميرشان اثر نيكو مي گذارد و روحيه آنان را تغيير مي دهد كه طرز تفكرشان را با انديشه افراد عادي تفاوت بسيار دارد. اينان خدمتگذاري به مردم را از ديدگاه مخصوص به خود مي نگرند و بر وفق نگرشي كه دارند عمل مي كنند.

عن علي عليه السلام قال : الكريم يري مكارم افعاله دينا عليه يقضيه (298)

علي (ع)فرموده : شخص كريم ، كرايم اعمال خود را همانند ديني مي داند كه بر ذمه اوست و بايد آن را ادا نمايد.

عز و محبوبيت ظاهري كه بر اثر علل و رويدادهايي نصيب انسان مي شود از نعمتهاي خداوند است ، كسي كه از آن نعمت برخوردار مي گردد هر چند مدتش كوتاه باشد بايد از آن نعمت قدرشناسي كند و به وظيفه ديني و عقلي خود عمل نمايد، توجه كند كه اين نعمت همانند ديگر نعمتهاي دنيا موقت و زودگذر است ، از ابتدا بايد به فكر زوال آن نعمت باشد، از خداوند بخواهد كه معادل عز ظاهري ، او را پيش نفس خودش كوچك و ذليل نمايد تا به موازات عز ظاهري ذلت باطني را در خود احساس كند و اين دو به موازات يكديگر در وجودش استقرار يابند، چنين عزي كه در كنارش احساس ذلت است مايه غرور نمي شود و همواره به خاطر دارد كه ممكن است با يك تحول كوچك وضع دگرگون گردد و عز ظاهري به ذلت باطني مبدل شود.

اي دل از پست و بلند روزگار انديشه كن

در برومندي ز قحط برگ و بار انديشه كن

از نسيمي دفتر ايام برهم مي خورد

از ورق گرداني ليل و نهار انديشه كن

علاوه بر دعا بايد عقل را به كار اندازد، مال انديش و روشن بين باشد، از نيروي خرد، آنطور كه بايد، استفاده كند، و با راهنمايي آن خط مشي خود را در ايام عز ظاهري ترسيم نمايد.

عن علي عليه السلام قال : كفاك من عقلك ما اوضح لك سبل غيك من رشدك (299)

علي (ع) فرموده است : عقل واقع نگر كه راههاي هدايت و ضلالت را در مسيرت روشن مي كند و حق را به تو ارائه مي نمايد ترا كفايت مي كند.

عقل به عزيز ظاهري مي گويد در ايام عزت ، هر قدر مي تواني نسبت به مردم متواضع باش و با فروتني بذر دوستي و محبت در دل آنان بيفشان ، عقل مي گويد از فرصت محبوبيت استفاده كن ، به مردم احسان نما، حوايجشان را برآور، مشكلاتشان را حل كن ، و موجبات آسايش فكر و رفاه آنان را فراهم بنما. عقل مدبر و مال انديش مي گويد اگر خدمتي براي مردم انجام دادي به رخشان مكش ، منت بر سرشان مگذار، آبروي آنان را مبر، و با اين كار ناروا عمل خود را باطل منما، و خلاصه ، عزيز ظاهري بايد با دلالت و راهنمايي عقل روشن بين قدم بردارد تا در آينده دچار ندامت نشود.

عن علي عليه السلام قال : ادل شي ء علي غزاره العقل حسن التدبير(300)

علي (ع)فرموده است : بهترين دليل بر روشن بيني عقل ، تدبير و مآل انديشي است .