بازگشت

10- وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

به خواست خداوند اين دو جمله از دعاي ((مكارم الاخلاق )) موضوع سخنراني امروز است . امام سجاد (ع) در پيشگاه الهي عرض مي كند: بارالها! مرا به عبوديت و ذلت در مقابل ذات مقدست وادار ساز و عبادتم را بر اثر عجب فاسد منما.

دو كلمه است كه در قرآن شريف براي بندگي و پرستش حضرت باري تعالي به كار برده شده : يكي ((عبوديت )) است و آن ديگر ((سجده ))، و هر دو كلمه در لغت به معناي تذلل است . راغب در مفردات قرآن مي گويد:

العبوديه اظهار التذلل و العباده ابلغ منها لا نها غايه التذلل (222)

يعني عبوديت يه معناي اظهار ذلت است ، ولي ((عبادت )) اين مطلب را از ((عبوديت )) بهتر مي رساند، زيرا عبادت حاكي از آن نهايت درجه تذلل است و اين تذلل نهايي ، فقط و فقط شايسته ذات اقدس الهي است براي آنكه او آفريدگار و مالك واقعي تمام عوامل هستي است و همه موجودات در پيشگاه مقدسش بندگي دارند.

قرآن شريف فرموده :

ان كل من في السماوات و الارض الا اتي الرحمن عبدا(223)

هيچيك از موجودات سماوي و ارضي نيست مگر آنكه عبوديت خالق را پذيرفته و خود را مخلوق و مسخر ذات اقدس او مي داند.

سجده نيز به معناي تذلل است . راغب مي گويد:

و جعل ذلك عباره عن التذلل لله و عبادته (224)

اين ((سجده )) كه در لغت به معناي تذلل است ، براي خدا عبادت قرار داده شده كه مردم به عنوان عبوديت در مقابل ذات مقدس او ابراز ذلت و خواري بنمايند، و از اين رو سجده منحصر به ذات مقدس حق است ، زيرا سجده نيز حاكي از تذلل نهايي است و جز براي خداوند خالق شايسته نيست .

سئل ابو عبد الله عليه السلام : ايصلح السجود لغير الله تعالي ؟ قال : لا. قيل : فكيف امر الله الملائكه بالسجود لآدم ؟ فقال : ان من سجد بامر الله فقد سجد لله فكان سجوده لله اذ كان عن امر الله تعالي (225)

از امام صادق (ع) سؤ ال شد: آيا سجده براي غير خدا جايز و شايسته است ؟ فرمود: نه . عرض شد: چگونه خداوند ملائكه را امر به سجده آدم فرمود؟ پاسخ داد كه : اگر كسي به امر خدا سجده كند خدا را سجده كرده ، بنابراين سجده ملائكه براي خدا بود زيرا ناشي از امر باري تعالي بود. راغب مي گويد: سجده خداوند دو قسم است :

يكي سجده تسخيري است و آن ديگر سجده اختياري . اما سجده تسخيري آن است كه خداوند در قرآن فرموده :

ولله يسجد من في السموات و الارض (226)

تمام موجودات ارضي و سماوي خداي را سجده مي كنند و همچنين فرموده :

والنجم والشجر يسجدان (227)

گياهان و درختان نيز براي خدا سجده مي كنند.

اين سجده قهري و تسخيري و اضطراري است و نهايت تذلل جميع مخلوقات در مقابل خالق است .

اما سجده اختياري آن است كه افراد با ايمان در زمين انجام مي دهند و اين سجده است كه استحقاق پاداش ‍ دارد و نزد حضرت باري تعالي داراي ارزش عبادت است . در آيه دگري ، خداوند از سجده تسخيري جميع موجودات سخن گفته و در آخر آيه از سجده اختياري انسان نام برده است ، با اين تفاوت كه سجده تسخيري موجودات ارضي و سماوي شامل تمام آفريده هاي خداوند است ، ولي سجده اختياري انسانها عمومي و همگاني نيست و فرموده : بسياري سجده مي كنند و بسياري هم مستوجب عذاب الهي هستند.

الم تر ان الله يسجد له من في السموات و من في الارض و الشمس والقمر و النجوم والجبان والشجر والدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب (228)

سجده نمودن بسياري از مردم و سجده نكردن بسياري ديگر از آنان بر اثر آزادي و اختياري است كه آفريدگار توانا به انسانها اعطا فرموده است . بشر به قضاي خداوند، مختار خلق شده و داراي آزادي عمل است . براي اينكه راه عبوديت را بدرستي طي كند، يكتاپرست و موحد باشد، كوركورانه از پي عقايد باطل و خرافي آباء خود نرود و به انحراف اعتقادي ، اخلاقي ، و عملي گرايش نيابد، پروردگار، در هر عصر و زمان پيمبراني را فرستاده تا آنان را از قيد و بند اسارتهاي گوناگون آزاد سازند و موجبات تعالي و تكاملشان را فراهم آورند.

علي (ع) درباره هدف بعثت رسول گرامي اسلام و آزادسازي همه جانبه مردم چنين فرموده است :

ان الله تبارك و تعالي بعث محمدا صلي الله عليه و آله بالحق ليخرج عباده من عباده عباده الي عبادته و من عهود عباده الي عهوده و من طاعه عباده الي طاعته و من ولايه عباده الي ولايته (229)

خداوند رسول گرامي را بحق مبعوث فرمود تا مردم را از پرستش مخلوق به عبادت خالق هدايت كند و از تعهدات ظالمانه و ناروا در مقابل بندگان به عهد و پيمان خداوند ملتزم نمايد و از اطاعت و فرمانبرداري مخلوق به طاعت خالقشان وادار سازد و از ولايت و سلطه بندگان خدا پذيراي ولايت و سلطه الهي نمايد.

بعضي از مردم ، عقلهاي خود را به كار انداخته حق را از باطل تميز دادند و در كمال آزادي و اختيار، دين حق راقبول نمودند و بتهايي را كه تا ديروز معبودشان بود با دست خود شكستند و آزادانه راه توحيد و پرستش ‍ آفريدگار يكتاي جهان را در پيش گرفتند، و گروهي به نداي عقل توجه ننمودند، راه باطل پدران را ادمه دادند، بندهاي خرافات را از دست و پاي خود نگشودند، و سرانجام به پست ترين منازل انحطاط و تباهي سقوط كردند و براي هميشه سيه روز و بدبخت ماندند. اولياي بزرگ الهي و بندگان واقعي خداوند با آنكه همواره در صراط مستقيم و عبوديت باري تعالي قدم بر مي دارند و بالاترين مراتب تذلل خود را در پيشگاه او ابراز مي نمايند به اين حد قانع نيستند و براي آنكه در اين راه سعادت بخش موفقيت بيشتري به دست آورند و نزد خداوند به مقام رفيعتري نايل گردند همواره در فكر ازدياد بندگي و تذلل اند و بر همين اساس ، امام سجاد (ع) در جمله اول دعايي كه موضوع سخنراني امروز است در مقابل مناجات عرض مي كند:

و عبدني لك

علامه بزرگ و اديت عالي قدر سيد علي خان در كتاب رياض الساكين ذيل جمله ((و عبدني لك )) مي گويد: ((اي ذللني )). يعني بار خدايا! مرا در پيشگاه مقدس خود، ذليل قرار ده . شايد بتوان در تفصيل و تو ضيح جمله ((و عبدني لك )) اين احتمال را ذكر نمود كه امام سجاد (ع) مي خواهد در پيشگاه خدا عرض كند: بارالها ! همانطور كه بر ابراهيم خليل منت گذاردي و درباره اش فرمودي :

و اتخذ الله ابراهيم خليلا(230)

و فرمودي : خداوند، ابراهيم را خليل خود گرفت و او را به دوستي خويش برگزيد، بر علي بن الحسين نيز منت بگذار، مرا بنده خود بگير و به اين عزت و افتخار سر بلندم فرما.

از جهت لغت مي توان اين احتمال را از جمله ((و عبدني لك )) بخوبي استفاده نمود. راغب در مفردات قرآن مي گويد:

و عبدت فلانا اذا اتخدته عبداء

موقعي كه شخصي را به بندگي خود بگيري مي گويي ((عبدت فلانا)) يعني فلاني را بنده خود گرفتم .

سپس راغب از قرآن شريف شاهد مي آورد و سخن حضرت موسي را ذكر مي كند كه به فرعون گفت :

و تلك نعمه تمنها علي ان عبدت بني اسرائيل (231)

بر ما منت مي گذاري كه بني اسرائيل را به بندگي و بردگي خود گرفتي ؟

به عبارت روشنتر خداوند را دوست داشتن براي بندگان با ايمان مايه سربلندي و افتخار است ، ولي از آن مهمتر اين است كه خداوند نيز بنده با ايمان را به دوستي خود برگزيند و او را خليل خويش قرار دهد و اين افتخار بصريح قرآن شريف ، نصيب ابراهيم خليل گرديد. همچنين ، افراد با ايمان به بندگي خداوند مباهات مي كنند و از اينكه طوق بندگي غير خدا را به گردن نگرفته و اسير آن نشده اند مسرورند. البته بندگي خداوند به آدمي قدر و قيمت مي بخشد و به وي عز و بزرگي مي دهد، ولي مهمتر از بندگي خدا اين است كه باري تعالي عبوديت بنده را بپذيرد و او را بنده خود بگيرد. جمله ((و عبدني لك )) كه در دعاي امام سجاد (ع) آمده ممكن است ناظر به اين مهم باشد و امام علي (ع) مي خواهد عرض كند: بارالها! من بندگي و عبوديت را در پيشگاه مقدست وظيفه قطعي خود مي دانم و تا آنجا كه بتوانم عمل مي كنم ولي از تو مي خواهم كه بر من منت بگذاري ، مشمول تفضلت قرار دهي ، تذللم را بپذيري و مرا به عبوديت و بندگي خودت بگيري .

خلاصه اينكه ماءموريت پيمبران الهي آن بود كه مردم را به خداي يگانه دعوت كنند و آنان را به اطاعت و فرمانبرداري از او كه مايه سعادت ابدي و راه تعالي و تكامل است وادار سازند. اما مردم ، آزاد آفريده شده اند و در قبول و رد دعوت پيمبران مختار بودند، بعضي به خدا ايمان مي آوردند و اطاعتش را پذيرا مي شدند و بعضي ديگر از ايمان به خدا سرپيچي مي نمودند و هواي نفس خويش را معبود و مطاع خود مي ساختند و اوامرش را به كار مي بستند. قرآن شريف درباره اين گروه منحرف فرموده است :

ارايت من اتخذ الهه هواه (232)

اي پيمبر گرامي ! آيا آن مردم بدبخت را ديده اي كه به هواي نفس خود گرايش يافته ، او را معبود خود ساخته ، و بي قيد و شرط اطاعتش مي نمايند؟

راه نجات از هواپرستي ، خداپرستي است و راه سرپيچي از اطاعت هوي فرمانبرداري از اوامر الهي است . به هر نسبت كه افراد خداپرست ، ايمانشان قوي تر باشد به همان نسبت بر هواي نفس خود كه شيطان دروني آنان است غلبه مي كنند و از اطاعتش سرباز مي زنند. اولياي بزرگ الهي با نيروي ايمان ، هواي نفس را مهار مي كردند، از سركشي و طغيانش جلوگيري مي نمودند وبا تمام وجود، اوامر خدا را بي قيد و شرط به كار مي بستند و همواره از مصونيت ايماني برخوردار بودند.

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : ما منكم من احد الا و له شيطان قالوا: و انت يا رسول الله ؟ قال : وانا الا ان الله عزوجل اعانني عليه فاسلم فلايامرني الا بخير(233)

نبي اكرم مي فرمود: هيچيك از شما نيست الا اينكه شيطاني دارد. كسي گفت : يا رسول الله ! آيا شما هم شيطاني داريد؟ فرمود: من هم ، الا اينكه خداوند مرا ياري نموده و شيطان من تسليم من شده و مرا امر نمي كند مگر به خير و خوبي .

اما ايمان افراد عادي درجات و مراتب متفاوتي دارد و هر فردي به قدر نيروي ايماني كه واجد است مي تواند با هواي نفس خويش مبارزه كند و خود را از شر آن دشمن بزرگ مصون و محفوظ دارد. پيشواي بزرگ اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام براي آنكه پيروان خود را از خطر هواي نفس آگاه سازند و از پيروي آن دشمن بزرگ برحذر دارند مكرر در اين باره تذكر داده و سخنانشان در كتب روايات آمده است :

دخل علي رسول الله صلي الله عليه و آله رجل اسمه مجاشع ، فقال : يا رسول الله ! كيف الطريق الي معرفه الحق ! فقال : معرفه النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي موافقه الحق ؟ قال : مخالفه النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي موافقه الحق ؟ قال :مخالفه النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي رضاء الحق ؟ قال سخط النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي وصل الحق ؟ قال : هجره النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي طاعه الحق ؟ قال : عصيان النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي ذكر الحق ؟ قال نسيان النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي قرب الحق ؟ قال التباعد من النفس . فقال يا رسول الله ! فكيف الطريق الي انس الحق ؟ قال الوحشه من النفس . فقال يا رسول الله !فكيف الطريق الي ذلك ؟ قال الاستعانه بالحق علي النفس .(234)

مردي به نام مجاشع حضور رسول اكرم آمد، عرض كرد يا رسول الله ! راه معرفت حق چيست ؟ در پاسخ فرمود: معرفت نفس . عرض كرد راه جلب موافقت حق چيست ؟ فرمود: مخالفت نفس . عرض كرد راه رسيدن به رضاي خدا چيست ؟ فرمود نارضايي نفس .

عرض كرد راه رسيدن به حق چيست ؟ فرمود: جدا شدن از نفس .

عرض كرد راه اطاعت از خدا چيست ؟ فرمود: سرپيچي از اطاعت نفس . عرض كرد راه به ياد حق بودن چيست ؟ فرمود: فراموش كردن نفس . عرض كرد راه نزديك شدن به خدا چيست ؟ فرمود: دور شدن از نفس . عرض كرد راه انس گرفتن با خدا چيست ؟ فرمود: وحشت داشتن از نفس .

عرض كرد راه رسيدن به آنچه دستور دادي چيست ؟

فرمود: ياري خواستن از خداوند براي پيروز شدن بر نفس .

تذلل و عبوديت در پيشگاه الهي موجب طاعت و فرمانبرداري از اوست و اطاعت از اوامر باري تعالي مايه عز و محبوبيت است .

بندگي و اطاعت از هواي نفس آدمي را به راه گناه سوق مي دهد و گناه مايه خواري و ذلت گنهكار است ، راه رهايي از ذلت گناه بازگشت به سوي خداوند و اطاعت از اوامر ذات مقدس اوست .

عن ابي عبد الله عليه السلام قال : من اراد عزا بلا عشيره و غني بلامال و هيبه بلاسلطان فلينتقل عن ذل معصيه الله الي عز طاعته (235)

امام صادق (ع) فرموده : كسي كه مي خواهد بدون داشتن عشيره و فاميل در جامعه عزيز باشد، آن كس كه مي خواهد بدون داشتن ثروت و مال غني و بي نياز باشد، آنكه مي خواهد بدون دارا بودن سلطه و قدرت واجد هيبت و ابهت باشد بايد از محيط ذلت گناه به فضاي نوراني اطاعت از باري تعالي منتقل گردد.

از آنچه معروض افتاد جمله ((وعبدني لك )) كه در دعاي امام سجاد (ع) آمده و موضوع قسمتي از سخنراني امروز بود روشن شد. در جمله بعد، امام در پيشگاه حضرت باري تعالي عرض مي كند:

و لا تفسد عبادتي بالعجب

بارالها! عبوديت و تذلل مرا با عجب كه از خطرناكترين حالات نفساني است فاسد و بي اثر منما.

در سخنراني گذشته ، رابطه عزت نفس با كبر توضيح داده شد. در اين سخنراني هم لازم است رابطه عجب با عبوديت تبيين گردد.

العجب في العباده استعظام العمل الصالح و استكباره و ان يري المعجب نفسه خارجا عن حد التقصير وهذا هود العجب المفسد للعباده (236)

عجب در عبوديت و بندگي عبارت از اين است كه شخص معجب ، عبادت خود را عظيم بشمرد و آن را مهم و بزرگ به حساب آورد و خويشتن را از حد تقصير خارج پندارد و تصور كند كه هيچ كمبودي در عبادات و اعمال صالحه خود ندارد، و اين حالت رواني ، آن عجبي است كه به موجب روايات اولياي اسلام فاسد كننده عمل است .

عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم : ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك (237)

رسول اكرم فرموده است : هيچ بنده اي نيست كه از حسنات و اعمال نيك خود عجب پيدا كند مگر اينكه دچار هلاكت مي شود.

عن علي عليه السلام قال : سيئه تسوءك خير عندالله من حسنه تعجبك (238)

علي (ع) فرموده است : گناهي كه ترا آزار دهد و مايه رنج و ناراحتي درونيت گردد در پيشگاه الهي بهتر از كار خوبي است كه باعث غرور شود و ترا به عجب وادارد.

كسي كه در راه بندگي خداوند قدم برمي دارد و فرايض خويش را انجام مي دهد اگر داراي ظريفت معنوي و انديشه ايماني نباشد ممكن است خويشتن را با افراد گناهكار مقايسه كند و احساس برتري و تفوق نمايد، با خود بگويد: اين منم كه در وصف پاكان و نيكان قرار دارم و به اتكاي اعمالي كه انجام مي دهم مستحق بهشت جاودانم ، اما گناهكاران داراي نقطه اتكايي نيستند و بايد حتما معذب شوند. همين طرز تفكر غرورآميز مي تواند مايه سقوطش گردد و حسناتش فاسد شود مگر آنكه به خود آيد و خويشتن را اصلاح كند. در اين باره روايت جالبي از امام صادق (ع) است كه به عرض مي رسانم :

عن ابيعبد الله عليه السلام قال : دخل رجلان المسجد، احد هما عابد و الآخر فاسق . فخر جامن المسجد والفاسق صديق و العابد فاسق ، و ذلك انه يدخل العابد المسجد مدلا بعبادته يدل بها فتكون فكرته في ذلك ، و تكون فكره الفاسق في التندم علي فسقه و يستغفر الله عزوجل مما صنع من الذنوب (239)

امام صادق (ع) فرمود: دو نفر مرد وارد مسجد شدند، يكي عابد و آن ديگر فاسق . هر دو از مسجد خارج شدند در حالي كه مرد فاسق ، مؤ مني بود واقعي و در ايمانش راستگو، و عابد مردي بود فاسق ، براي آنكه وقتي وارد مسجد شدند عابد در عبادات خود گرفتار عجب بود و به عمل خود آنچنان اتكا داشت كه فكر مي كرد نجات و رستگاري براي اوست ،ولي در انديشه مرد فاسق ندامت و پشيماني از گناهانش بود و نظر او اين بود كه از خدا بخواهد تا او را بيامرزد و مشمول عفو و رحمت خود قرار دهد.

ملاحضه مي كنيد كه عبوديت و بندگي خداوند در خطر عجب و غرور است و افرادي كه به فرايض الهي عمل مي كنند اگر مواظب انحرافات فكري و انديشه هاي باطل خود نباشند ممكن است جميع اعمالشان باطل شود و از نتيجه عمل بكلي محروم بمانند.

عن النبي صلي الله عليه و آله : اوحي الله تعالي الي داود: يا داود! بشر المذنبين و انذر الصديقين . قال : كيف ابشر المذنبين و انذر الصدقين ؟ قال : يا داود! بشر المذنبين باني اقبل التوبه و اعفو عن الذنب ، وانذر الصدقين ان يعجبوا باعمالهم فانه ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك (240)

رسول اكرم فرمود: خداوند به داود وحي فرستاد كه اي داود! به گناهكاران مژده بده و مؤ منين راستين و پاك را اعلام خطر كن . عرض كرد بارالها! چگونه به عاصيان مژد دهم و صدقين را انذار نمايم ؟ فرمود: به معصيت كنندگان مژده بده كه من توبه را قبول مي كنم و گناه را مي بخشم ، و صديقين را بترسان از اينكه بر اثر حسناتي كه انجام داده اند دچار عجب شوند، چه هيچ بنده اي نيست كه به حسنات خود معجب گردد الا اينكه هلاك خواهد شد.

عن ابيعبد الله عليه السلام قال : العجب كل العجب ممن يعجب بعمله و هو لايدري بما يختم له . فمن اعجب بنفسه و فعله فقد ضل عن نهج الرشاد و ادعي ماليس له (241)

امام صادق (ع) فرموده است : عجب تام و تمام از كساني كه به عمل خود اعجاب مي كنند و مغرور مي شوند با آنكه نمي دانند پايان كارشان چگونه خواهد بود. كسي كه به خودش و به عمل خويش معجب شود از صراط مستقيم هدايت گمراه شده و ادعا نموده چيزي را كه فاقد آن است .

امام سجاد (ع) آنقدر، خود بيني و عجب در زمينه عبادات را خطرناك مي داند كه از پيشگاه الهي درخواست مي كند:

و لا تفسد عبادتي بالعجب افساد الشي ء اخراجه عن ان ينتفع به

فاسد نمودن چيزي عبارت از آن است كه آن چيزي را از فايده و نفعي كه بايد از آن عايد گردد خارج سازيم و از بهره بيندازيم .

امام عرض مي كند: بارالها! عبادت مرا با عجب و غرور فاسد مكن و مرا از فوايد آن بي نصيب مفرما.

ناگفته نماند كه خود بيني و عجب ، نه تنها در عبادات اثر بد مي گذارد و آنها را فاسد مي كند بلكه در ساير امور مانند علم ، اخلاق ، درك حقايق ، فكر واقع بين ، مشاوره با دگران ، و ساير امور اجتماعي و شئون زندگي نيز اثر بد دارد و آدمي را از فعاليت صحيح باز مي دارد، نيروي خرد را تضعيف مي كند و موجبات انحطاط آن را فراهم مي آورد.

من كلمات علي عليه السلام قال : اعجاب المرء بنفسه يدل علي ضعف عقله (242)

علي (ع) فرموده است : اينكه آدمي به نفس خود معجب شود و خودبين گردد و گمان كند كه هر چه مي گويد و عمل مي كند دور از خطا و بر وفق واقع است دلالت دارد كه عقلش ناتوان گرديده و فروغ خردش به ضعف و سستي گراييده است .

اگر پاكان و نيكان در عبادت دچار عجب شوند، خود را از پروردگار طلبكار مي پندارند و مي خواهد با اعمال خود بر خداوند منت گذارند، اگر عالم با عملي كه دارد دچار عجب شود از آن پس دنبال علم نمي رود و آن را كه نمي داند از عالمتر از خود نمي پرسد و در جهل و ناداني باقي مي ماند، اگر كسي در كارهاي اجتماعي معجب شود با ديگران مشورت نمي كند و از پي انديشه خطاي خود مي رود و زيان مي بيند. گاهي شخص ‍ گناهكار در اعمال نارواي خود دچار اعجاب مي شود و چنان به خواب غفلت فرو مي رود كه گمان مي كند اعمالش صحيح و بر وفق واقع و حقيقت است . از اين رو به فكر اصلاح خود نمي افتد و لكه هاي گناه را از صفحه اعمال خود برطرف نمي نمايد.

عن علي بن سهيل عن ابي الحسن عليه السلام قال : سالته عن العجب الذي يفسد العمل . فقال : العجب درجات ، منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا، و منها ان يومن العبد بربه فيمن علي الله عزوجل و لله عليه فيه المن (243)

علي بن سهيل مي گويد از حضرت رضا (ع) درباره عجبي كه عمل را فاسد مي كند سؤ ال نمودم . در پاسخ فرمود: عجب داراي مراتب و درجاتي است ، يك قسم آن اين است كه عمل بد آدمي در نظر خودش خوب جلوه مي كند و آن را نيكو پندارد و بر اثر آن دچار اعجاب و خودبيني شود، و قسم ديگر آن است كه افراد با ايمان از عبادات خود دچار عجب شوند، خويشتن را از عذاب الهي در ايمني پندارند و تصور كنند كه با عبادات خود بر خداي منت دارند يا آنكه خداوند بر آنان منت دارد.

رسول گرامي سه صفت مذموم را عامل هلاكت و تباهي معرفي فرموده و مسلمانان بايد در خود مطالعه كنند و اگر به آن سه صفت يا يكي از آنها مبتلا هستند هر چه زودتر خود را اصلاح نمايند و خويشتن را از خطر برهانند.

عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم : ثلاث مهلكات : شح مطاع و هوي متبع و اعجاب المرء بنفسه (244)

پيمبر اسلام سه خلق بد را مايه هلاك افرادي كه به آنها مبتلا هستند معرفي نموده :

اول بخلي كه شخصي بخيل مطيع آن باشد، دوم هواي نفسي كه آدمي از فرمانش پيروي نمايد، و سوم آنكه شخص خود را و همچنين كارهاي خود را با چشم غرور و اعجاب بنگرد. اولياي گرامي اسلام همواره مراقب اصحاب و دوستان خود بودند و اگر در پاره اي از مواقع بر اثر پيشامدي ممكن بود دچار عجب و خودبيني شوند تذكر مي دادند و آنان را از خطر سقوط اخلاقي محافظت مي نمودند و در اينجا عمل دو نفر از ائمه معصومين عليهم السلام كه در يك حديث آمده به طور نمونه ذكر مي شود:

قال البزنطي : بعث الي الرضا عليه السلام بحمار له فجئته الي حرباء فمكثتها عامه الليل معه ثم اوتيت بعشاء. فلما اصبت من العشاء قال : ما تريد؟ اتنام . قلت : بلي جعلت فداك . فطرح علي الملحفه والكساء. ثم قال : بيتك الله في عافيه و كنا علي سطح . فلما نزل من عندي قلت في نفس : قد نلت من هذا الرجل كرامه مانالها احد قط. فاذا هاتف يهتف بي : يا احمد! ولم اعرف الصوت حتي جاءني مولي له . فقال : اجب مولاي . فنظرت فاذا هو مقبل الي ، فقال : كفك . فنا ولته كفي . فعصرها، ثم قال : ان اميرالمومنين عليه السلام اتي صعصعه بن صوحان عايدا له . فلما اراد ان يقوم من عنده قال : يا صعصعه بن صوحان ! لا تفتخر بعيادتي اياك و انظر لنفسك ، و كان الامرقد وصل اليك ولايلهينك الامل . استودعك الله (245)

بزنطي از اصحاب علي بن موسي الرضا عليهماالسلام بود. مي گويد: شبي حضرت رضا درازگوش خود را براي من فرستاد كه به محضرش شرفياب شوم . در محلي به نام حرباء حضورش رسيدم . تمام شب را با آن حضرت بودم . بعد شام آوردند و پس از صرف شام به من فرمود مي خوابي ؟ عرض كردم بلي . دستور داد بستر آوردند.

حضرت برخاست تا از بام به زير رود. فرمود: خداوند شبت را با عافيت بگذراند. وقتي حضرت رفت با خود گفتم : من امشب از اين بزرگمرد به كرامتي دست يافتم كه هرگز احدي به آن نايل نشده است . ناگاه صدايي را شنيدم كه گفت : اي احمد! و ندانستم كه صاحب صدا كيست . چون نزد من آمد ديدم يكي از خدمتگزاران امام است . به من گفت : مولاي خود را اجابت كن . برخاستم كه از پله هاي بام به زير روم . ديدم كه امام از پله ها بالا مي آيد.چون به من رسيد فرمود: دستت را بياور. پيش آوردم . دستم را گرفت و فشرد، سپس فرمود: صعصعه بن صوحان از اصحاب علي (ع) بود. بيمار شد، حضرت به عيادتش رفت . وقتي خواست از نزد او برخيزد فرمود: اي صعصعه ! عيادت مرا مايه افتخارت قرار ندهي . در فكر خودت باش . چون ممكن بود بزنطي هم از پذيرايي آن حضرت دچار عجب شود، به وي فرمود: هم اكنون جريان صعصعه براي تو پيش ‍ آمده است ، مواظب باش كه آرزو غافلت نكند و انديشه عجب در تو راه نيايد. سپس امام عليه السلام از بزنطي خداحافظي نمود و او را به حال خود گذارد.