بازگشت

2 - اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امام سجاد (ع) در دعاي ((مكارم الاخلاق )) اولين درخواستي كه پس از ذكر صلوات از پيشگاه خداوند مي نمايد اين است كه مي گويد: بارالها! ايمان مرا به كاملترين مدارج آن برسان .

در سخنراني قبل توضيح داده شد كه بعضي از آقايان ((ايمان )) را فقط عقيده قلبي مي دانند و اقرار به زبان و عمل به اركان را از شرايط آن : و عده اي مي گويند ((ايمان )) مجموع اعتقاد قلبي و اقرار به زبان و عمل به جوارح است ، و دلايل هر دو گروه به اختصار مذكور افتاد. در اين سخنراني نيز به خواست خدا موضوع بحث ، همان جمله اول دعا پس از ذكر صلوات است و از دو نظر راجع به آن بحث مي شود: يكي فرق بين ((ايمان )) و ((اسلام )) و آن ديگر، درجات ايمان ، امام صادق (ع) رساله اي خطاب به اصحاب خود نوشته كه در روضه كافي تمام آن نقل شده و ضمن آن اين جمله آمده است .

و اعلموا ان الاسلام هو التسليم والتسليم هو الاسلام فمن سلم فقد اسلم و من لم يسلم فلا اسلام له (32)

بدانيد كه اسلام عبارت از تسليم است و تسليم نيز اسلام است . كسي كه از صميم دل تسليم خدا شود، اسلام واقعي دارد و آن كس كه تسليم نشود، داراي اسلام واقعي نيست . بنابراين اسلام پيش از ايمان ، تسليم ظاهري است و ارزش معنوي ندارد. اما تسليم بعد از ايمان يكي از بهترين و عالي ترين نشانه هاي ايمان واقعي است و اين هر دو كلمه اسلام و تسليم در قرآن شريف آمده است . در يك جا خداوند مي فرمايد:

قالت الا عراب امنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم (33)

اعراب مي آيند و به تو مي گويند: ما ايمان آورده ايم . به اينان بگو: ايمان نياورده ايد، بلكه بگوييد اسلام آورده ايم ، زيرا ايمان هنوز در قلوب شما راه نيافته است .

اين آيه راجع به گروه اول است . اما درباره گروه دوم ، يعني تسليم بعد از ايمان ، خداوند مي فرمايد:

و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن (34)

كدام مسلماني دينش بهتر است از آن انسان شريفي كه ذات خود را تسليم باري تعالي نموده و به تمام معني مطيع حضرت حق است و در مقام عمل ، محسن و نيكوكار.

درباره تفاوت اسلام قبل از ايمان و تسليم بعد از ايمان روايات بسياري آمده ، از آن جمله اين روايت است كه امام صادق (ع) فرمود:

ان الاسلام قبل الايمان و عليه يتوارثون و يتناكحون و الايمان عليه يثابون (35 )

مي فرمايد:اسلام قبل از ايمان است و براساس اسلام ، بين مردم مسلمان توارث برقرار مي شود و هر گروه وارث ، اموال متوفي را ارث مي برد. و علاوه بر اين بر اثر اسلام امر ازدواج واقع مي شود و به طور خلاصه ظواهر جامعه براساس اسلام مي گردد. اما در پايان حديث مي فرمايد:

و الايمان عليه يثابون

اما بر اثر ايمان واقعي و عقد قلبي و تسليم بر اثر ايمان ، ثواب الهي و اجر باري تعالي به آنان مي رسد.

حديث دگري از امام صادق (ع) به اين شرح رسيده است :

الاسلام شهاده ان لا اله الا الله و التصديق برسول الله صلي الله عليه و آله به حقنت الدماء و عليه جرت المناكح و المواريث (36 )

مي فرمايد: اسلام شهادت دادن به توحيد خدا و تصديق رسول گرامي است و به وسيله اين دو شهادت خونها محفوظ مي ماند، نكاح و ازدواج جريان پيدا مي كند و امر ارث متوفي و وراث برقرار مي گردد.

حديث ديگري از نبي اكرم صلي الله عليه و آله است كه قبلا ايمان را معني مي كند و سپس اسلام قبل الايمان را:

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : الايمان ما و قرته القلوب و صدقه الاعمال و الاسلام ماجري به اللسان و حلت به المناكحه (37)

رسول گرامي فرموده است : ايمان عبارت از آن است كه دلها آن را با تعظيم و تكريم فراگيرد و اعمال مردم آن را گواهي دهد و اسلام آن است كه جاري شود به لسان و بر اثر آن ازدواج روا و حلال گردد.

ممكن است كسي سؤ ال كند آنانكه ايمان واقعي و قلبي به دين خدا نداشتند چرا اسلام آوردند و از چه رو در مقابل مسلمين تسليم شدند؟ در پاسخ مي توان گفت : كه تسليم اين گروه ممكن است دو علت داشته باشد. يكي ترس و آن ديگر طمع . ترس از اين نظر كه اگر در صف مشركين و كفار باقي بمانند ممكن است جنگي پيش آيد و ناچار شوند در جبهه به نفع كفار شركت كنند و بر اثر حملات قوي و نيرومند سربازان اسلام كشته شوند و يا اسير گردند. اما طمع از آن جهت كه مي ديدند دولت اسلام مستقر گرديده و ريشه اسلام تثبيت شده است . رسول گرامي مملكت به وجود آورده و بيت المال ايجاد كرده است ؛ پيروان پيغمبر درآمدها و منافعي در اين دولت دارند؛ گاهي از بيت المال استفاده مي كنند و زماني از غنايم جنگ بهره مي برند و بعضي از اوقات عايدات دگر دارند. اگر اينان بروند و بظاهر قبول اسلام كنند، پيمبر گرامي ، اسلام آنان را مي پذيرد و در صف مسلمين قرار مي گيرند و از منابع و درآمدهايي كه عايد مسلمانان مي گردد بهره مند مي شوند. اينان بظاهر مسلمانان بودند و در باطن دشمن اسلام و مسلمين . قرآن اين گروه را به منافق تعبير فرموده و يك سوره به نام ((منافق )) آورده است . اين گروه در ظاهر، وقتي به مسلمانان مي رسيدند مي گفتند: ما علاقه مند به شما هستيم و ايمان آورده ايم :



و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزئون (38)

اما وقتي با شياطين و هم عقيده هاي خود خلوت مي كردند، به آنان مي گفتند: ما همچنان با شما هستيم و مسلمانان را مسخره مي كنيم .

نتيجه آنكه اولين تفاوت بين ايمان و اسلام آن است كه مومنئن اولا داراي عقد قلبي و اطمينان خاطرند و در مقام دوم ، اطمينان خاطر خود و عقيده واقعي خويش را به زبان مي آورند. اما منافقين عقد قلبي ندارند، به اسلام و كتاب خدا باطنا معتقد نيستند، بلكه به منظور جلب منفعت يا دفع ضرر آمده و بظاهر قبول اسلام كرده اند تا از قتل و اسارت در جبهه جنگ مصون بمانند و از منافع بيت المال و غنايم بهره مند گردند. اما تفاوت دوم : در مكتب پيمبران الهي مؤ من واقعي كسي است كه به تمام آنچه از طرف باري تعالي بر آن پيغمبر نازل شده است ايمان بياورد، باور نمايد، و عملا بر طبق آنها رفتار كند. اما گاهي اتفاق مي افتاد كه بعضي از افراد در مقابل پيغمبر خودشان اينچنين نبودند و به تمام ما انزل الله باور نمي آوردند يا عمل نمي كردند، بعضي را مي پذيرفتند و قسمتي را رد مي كردند. قرآن شريف اين مطلب را در دو مورد ذكر كرده است : يكي در كارهاي ناروا و عهدشكني هايي كه بني اسرائيل نموده بودند و تعدي و تجاوزهايي كه داشتند آورده و فرموده است :

افتومنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض (39)

آيا به قسمتي از كتاب الهي ايمان مي آوريد و به بعض ديگر كافر مي شويد و اعراض مي نماييد؟

درباره مسلمانان اخلالگر و آنانكه مي خواهند بين مردم ايجاد فساد كنند فرموده است :

و يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا(40)

ايشان مي گويند: ما به پاره اي از آنچه خداوند بر پيمبر نازل فرموده است ايمان داريم و به قسمتهاي دگري ايمان نداريم و به آنها كافريم .

اين گروه مي خواهند براي خود راه مخصوصي را باز كنند و آنچه از آيات قرآن و تعاليم الهي را كه مطابق خواسته هاي آنهاست بپذيرند و آنچه را كه ميل ندارند رد كنند.

اين گروه قبل از اسلام بوده و در صدر اسلام هم بوده اند و اكنون نيز وجود دارند. اينان در شاءن اجتماعي و براي مبارزه با پاره اي از كارهاي ناروا هر چه را كه در قرآن و روايات برطبق خواهشهاي نفساني خود بيابند از آنها سخن مي گويند و راجع به آنها با مردم حرف مي زنند، مثلا روايت مي گويد:

من اكرم غنيا لغناه ذهب ثلثا دينه (41)

اگر كسي سرمايه داري را براي ثروتش احترام كند دو قسمت از سه قسمت دينش از دست رفته است .

اين جمله را مي گويند و درباره آن بحث مي كنند بدين منظور كه قدرت زر و زور را درهم بشكنند، يا وقتي آن روايت را كه حسين بن علي عليهما السلام در مقابل لشكر حر خواند:

من راي سلطانا جائرا(42)

پيغمبر فرموده : هر كس سلطان ستمگري را ببيند و رفتار او را انكار نكند و با او مبارزه ننمايد، همانند او معذب و محشور مي شود.

اين روايت را مي خوانند و درباره اهميت آن فرياد مي زنند و شعار مي دهند، اما وقتي گفته مي شود: اسلام نماز آورده ، روزه آورده ، حج و زكات آورده اسلام شرب خمر را حرام كرده ، بي عفتي را ممنوع نموده ، به اينها اعتنا نمي كنند، فقط و فقط اسلام انقلابي مي خواهند، نه انقلاب اسلامي . اين گروه ، دم از مسلماني مي زنند ولي به ((جميع ما انزل الله )) باور ندارند، اينان را هم مي گويند مسلمانان ولي فاقد ايمان .

بنابراين دو تفاوت بين اسلام و ايمان ذكر شد: يكي اسلام منافقين كه فاقد ايمان معنوي و عقد قلبي است ، و آن ديگر اسلام كساني كه مي گويند:

نومن ببعض و نكفر ببعض (43)

به جميع ما انزل الله ايمان ندارند، پاره اي از احكام الهي را مي پذيرند و قسمتي از دستورهاي خداوندي را رد مي كنند. واضح است كه در مقابل تسليم اين دو گروه با مؤ منين واقعي بعد از ايمان به خداست . ارزش مهم براي آن تسليمي است كه يك نفر، آگاهانه ، به خدا و تعاليم الهي و دستورهاي پيمبران ايمان آورده و از صميم قلب معتقد شده و سپس بي قيد و شرط، مطيع آن اوامر مي گردد. آن تسليم است كه بسيار ارزنده و مهم است . نمونه آن تسليم در مورد ابراهيم و اسماعيل است . وقتي در عالم منام به ابراهيم الهام شد كه فرزند خود را قرباني كند، الهام را با فرزندش در ميان گذارد و فرزند هم با كمال صميميت الهام خداوندي را به پدرش رسيده بود پذيرفت و آماده شد كه به دست پدر قرباني شود. در اينجا قرآن شريف مي گويد:

فلما اسلما و تله للجبين (44)

وقتي هر دو به امر خداوند گردن نهادند، در مقام تهيه مقدمات قرباني برآمدند. اين تسليم بهت آور و حيرت زا نشانه كمال ايمان واقعي پدر و پسر است . كسي كه به چنين مقام ايمان مي رسد در مقابل امر خدا تسليم بي قيد و شرط است ، چون و چرا نمي كند، عقل خود را به ميان نمي آورد، و نمي گويد من بايد فكر كنم كه آيا چنين عملي بر وفق عقل است يا نه . حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السلام مي فرمايد:

و اعملوا ان راس طاعه الله سبحانه التسليم لما عقلناه و مالم نعقل (45)

سرآمد تمام شرايط اطاعت و فرمانبرداري از خداوند اين است كه ما تسليم بدون قيد و شرط خداباشيم ، چه در اموري كه عقل ما آنها را درك مي كند و چه در اموري كه عقل ما به عمق آنها راه ندارد و حقيقت آن را درك نمي نمايد.

براي آنكه معناي تسليم و اطاعت بي چون و چرا در اموري كه حاوي مصلحت است هر چه بهتر روشن شود و شنوندگان محترم بيشتر به عمق آن واقف گردند، لازم است در اينجا حديثي را از رسول گرامي صلي الله عليه و آل ذكر و سپس در مورد آن توضيح لازم معروض گردد.

عن النبي صلي الله عليه و آله قال : يا عباد الله ! انتم كالمرضي و رب العالمن كالطبيب فصلاح المرضي فيما يعلمه الطبيب و تدبيره به لا فيما يشتهيه المريض و يقترحه ، الا فسلموا الله امره تكونوا من الفائزين (46)

رسول اكرم فرموده است : اي بندگان خدا! شما همانند بيماران هستيد و خداوند همانند طبيب معالج . صلاح مرضي در آن چيزي است كه طبيب از نظر علم پزشكي مي داند و تدبير درمان خود را بر آن استوار مي سازد، نه آن چيزي كه هواي نفس مريض طلب مي كند و خواهش غريزي خود را درخواست مي نمايد. پس تسليم امر باري تعالي باشيد تا به فوز و پيروزي موفق گرديد و از خطرات و مهالك نجات يابيد. مريض ‍ كه به طور طبيعي داراي حب ذات و عشق به زندگي است براي اينكه خود را از گرفتاري بيماري برهاند و درد خود را درمان نمايد بي قيد و شرط، خويشتن را تسليم طبيب مي كند و به تمام وجود مطيع فرمان او شود. اگر مثلا نياز به جراحي دارد و بايد كليه او تعويض شود، يا زخم معده دارد و بايد قسمتي از معده اش برداشته شود، در آغاز، طبيب دستورهايي مي دهد و مي گويد خون مريض را تجزيه كنند تا وضع مزاجي او را بفهمد، هرگاه مقتضي بداند قبل از عمل جراحي به او دوا بدهد، و به طور خلاصه تمام مقدمات كار را فراهم كند و بيمار هم به تمام معني در مقابل دستور پزشك مطيع است ، هر چه بگويد عمل مي كند، چون مي داند بر وفق مصلحت است . روز عمل فرا مي رسد، با ميل و رغبت يكسره روي تخت جراحي مي خوابد.

با اينكه در دل مضطرب است و اين كار سنگين است ، اما يك قدم از اطاعت طبيب سرباز نمي زند و به آنچه پزشك مي گويد عمل مي كند، بيهوشش مي نمايند، شكم را باز مي كند، كليه را بر مي دارد، كليه سالمي را پيوند مي زند، يا نصف معده را قيچي مي كند و به دور مي اندازد، سپس بخيه مي كند، مريض به هوش مي آيد، به اطاقش مي برند. باز هم مطيع مطلق آقاي پزشك است ، هر چه بگويد اطاعت مي كند به اين اميد كه در پي اين اطاعتها به سلامتي نايل گردد، بيمارش درمان شود، رفاه زندگي پيدا كند و تمام آنچه را كه صلاح زندگي اوست به دست آورد. اين است مقام تسليم و رضاي يك بيمار در مقابل طبيب عالم درمان .

رسول گرامي مي فرمايد: مردم ! شما مانند مريضيد و خداوند مانند طبيب . همانطوري كه بيمار از پزشك عالم خود بدون چون و چرا اطاعت مي كند، تنها به اين دليل كه هر چه مي گويد و عمل مي كند به مصلحت بيمار است ، مردمان با ايمان هم بايد بي چون و چرا امر خدا را اطاعت كنند و تسليم بي قيد و شرط فرمان الهي باشند تا به صلاح و سعادت نايل گردند. جالب آنكه مريض مي داند كه اين آقاي پزشك با آنكه درس خوانده و عالم است ، با آنكه انساني داراي فضيلت است و كوچكترين انحرافي را عمدا از مسير علم پزشكي مي نمايد، باز در عمق جان احتمال مي دهد كه در اين مورد اشتباه كرده باشد، شايد به دقايق مرض واقف نشده باشد، ممكن است در حين جراحي و تعويض كليه يك اشتباه كوچك بنمايد و در نتيجه ، بيمار به آن مصلحتي كه بايد برسد توفيق نيابد.اما مؤ منين واقعي در اوامر الهي چنين احتمالي را نمي دهند. اينان مي دانند كه خدا به تمام حقايق و دقايق واقف است ، يقين دارند كه تمام مصلحتهاي مردم را مي داند، مطمئن اند كه خداوند طالب سعادت انسانها و تعالي و تكامل آنان است . از اين رو با اطمينان خاطر تسليم امر او مي شوند و بي چون و چرا اوامرش را اطاعت مي نمايند و در نتيجه به سعادت ابدي و كمال واقعي نايل مي گردند.

از آنچه تا اينجا بيان شد، قسمت اول اين بحث يعني فرق بين اسلام و ايمان واضح گرديد و روشن شد كه تسليم قبل از ايمان ناشي از معرفت باري تعالي و به منظور نيل به صلاح و سعادت است . اسلام ، فرمانبرداري ظاهري و تسليم بروني است ، ايمان عقد قلبي و تسليم دروني است . گردن نهادن به اوامر خداوند و تسليم قبل از ايمان فقط در حضور مردم صورت مي گيرد و در خلوت تسليم و اطاعتي وجود ندارد. اما تسليم بعد از ايمان هميشه و همه جا وجود دارد و افراد مؤ من واقعي ، هم در خلوت فرمانبردار اوامر باري تعالي هستند و هم در جلوت و حضور مردم .

قسمت دوم بحث امروز توضيح درجات و مراتب ايمان است . امام سجاد (ع) عرض مي كند: بارالها! ايمان مرا به كاملترين مدارج آن برسان . براي آنكه بالاترين مراتب و درجات ايمان را بشناسيم ، لازم است در رواياتي كه از اولياي گرامي اسلام راجع به كمال ايمان رسيده و حاوي نشانه ها و علائم آن است دقت نماييم و منتهاي توجه خود را مبذول داريم تا با راهنمايي آن روايات به بالاترين مراتب ايمان واقف گرديم و در اينجا براي مزيد آگاهي شنوندگان محترم بعضي از آن احاديث ذكر مي شود.

عن النبي صلي الله عليه و آله : ثلاثه من كن فيه يستكمل الايمان : رجل لايخاف في الله لومه لائم ولايرائي بشي ء من عمله و اذا عرض عليه امران احد هما للدنيا و الاخر للآخره اختار امر الاخره علي الدنيا(47)

رسول اكرم فرموده است : سه چيز است كه اگر در كسي باشد ايمان خود را كامل نموده است : اول آن مردي كه در راه خدا و براي اعلاي حق از ملامت هيچ ملامت كننده اي نترسد. دوم آن كس كه هيچيك از اعمال خود را به ريا آلوده نكند. سوم شخصي كه وقتي دو امر به او عرضه شد يكي مربوط به دنيا و آن ديگر مربوط به آخرت ، آن را كه مربوط به آخرت است برگزيند و بر امر دنيا مقدم دارد.

و عنه صلي الله عليه و آله في جواب رجل ساله فقال : احب ان يكمل ايماني . قال : حسن خلقك يكمل ايمانك (48)

مردي به رسول اكرم عرض كرد: يا رسول الله ! دوست دارم ايمان من كامل شود. در جواب فرمود: اخلاق خود را نيكو و پسنديده كن ، بر اثر اين عمل ايمانت كامل مي شود.

عن ابيجعفر (ع) قال : ثلاث من كن فيه استكمل الايمان : من اذا رضي لم يدخله رضاه في الباطل و اذا غضب لم يخرجه غضبه من الحق و من اذا قدر لم يتعاط ما ليس له (49 )

امام باقر (ع) فرمود: سه چيز است كه اگر در كسي باشد ايمان خود را كامل نموده است : انساني كه چون به امري راضي شد رضاي او، او را در باطل وارد نكند، و وقتي خشمگين گرديد خشم او وي را از حق منحرف و منصرف ننمايد، و زماني كه قدرت پيدا كرد به چيزي كه شايسته او نيست دست نگشايد.

در كتابهاي ديني روايات متعددي از رسول گرامي اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام درباره كمال ايمان رسيده و مجموع آن روايات ناظر به خلوص نيت و چگونگي گفتار و رفتار مؤ منين است و تماميت ايمان هر فرد به نسبتي است كه آن اعمال را انجام مي دهد و آن وظايف مهم و سنگين را عملا رعايت مي نمايد. عده معدودي از اولياي خدا هستند كه تمام نشانه هاي ايمان تام و كامل را عمل مي كنند و آنها را به كار مي بندند. اينان واجد كاملترين درجات ايمان اند و امام سجاد (ع) چنين ايماني را از درگاه خداوند متعال درخواست مي نمايد. ناگفته نماند كه دعاي شريف ((مكارم الاخلاق )) خود مجموعه اي است كه قسمت اعظم نشانه هاي ايمان كامل را در بر دارد. اميد است كه با توفيق حضرت باري تعالي تمامي اين دعا در سخنراني هاي آينده شرح داده شود و شنوندگان محترم نيز با اراده جدي آنها را فراگيرند و عملا به كار بندند.