بازگشت

1 - اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

دعاي شريفه ((مكارم الاخلاق (1))) حاوي تعاليمي مهم و درسهايي آموزنده و انسانساز است و به هر نسبت كه افراد علاقمند و با ايمان در مضامين آن دقت كنند و محتواي آن را بنيكي فرا گيرند و دستورهايش را عملا به كار بندند، به همان نسبت از سعادت واقعي و كمال راستين برخوردار مي گردند و به مكارم اخلاق و سجاياي انساني متخلق مي شوند. البته اگر اين دعا شرح و تفسير شود و جملات آن با استفاده از آيات و اخبار، مورد بحث و بررسي قرار گيرد، قطعا فوايد و نتايج آن براي مسلمانان بيشتر خواهد بود. براي نيل به اين هدف مقدس ، اينك به خواست خداوند متعال ، شرح و تفسير آن آغاز مي گردد.

امام سجاد (ع) در ابتداي دعا، بر پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت معظمش درود مي فرستد و در پيشگاه الهي عرض مي كند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ (2)

خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و ايمان مرا به كاملترين مدارج برسان .

در جمله اول ، يعني ((صلوات بر پيامبر اسلام )) دو مطلب قابل بحث است : يكي مشروعيت اصل دعا در آيين مقدس اسلام ، و آن ديگر درود بر نبي معظم اسلام قبل از آغاز دعا.

اما موضوع اول ، يعني ((مشروعيت دعا از نظر شرع مقدس )) يكي از قطعي ترين امور ديني و از جمله ضروريات اسلام است ، يعني قرآن شريف و روايات پيغمبر و ائمه معصومين عليهم السلام اين مطلب را به مردم آموخته اند كه مسلمانان و پيروان قرآن بايد حوائج و مقاصد خود را و حل مشكلات و گرفتاري هاي خويش را در پيشگاه خدا عرضه كنند و از ذات اقدس او بخواهند كه آن مشكلات را حل نمايد و آن گرفتاري ها را برطرف سازد. بنابراين اصل مشروعيت دعا در اسلام قطعي و مسلم است .

جالب آنكه نه تنها در دين اسلام دعا امري است قطعي و مسلم ، بلكه در اديان انبياي گذشته و نزد پيامبران سلف نيز مساله دعا يك امر حتمي بوده و پيشوايان الهي اين مطلب را به مردم گفته و آموخته اند.

علاوه بر اين خودشان در مواقع و موارد متعدد در پيشگاه باري تعالي دعا كرده اند و خداوند بعضي از آن دعاها را در قرآن شريف آورده است . يك مورد در قضيه حضرت شيخ الانبياء و المرسلين ، ابراهيم خليل است . موقعي كه هاجر و اسماعيل را به سرزمين بي آب و گياه مكه آورد و آنان را در آنجا مستقر نمود، عرض ‍ كرد:

ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوه (3 )

پروردگارا! من كساني از اهل بيت و ذريه خود را در اين سرزمين بي آب و گياه ، در كنار بيت مقدست اسكان داده ام براي آنكه اقامه نماز كنند و دينت را بر پا دارند. آنگاه دعا مي كند و مي گويد:

فاجل اءفئده من الناس تهوي اليهم (4)

بارالها! تفضل كن و در مقابل اين خدمت ديني ، دلهاي مردم را به آنان متمايل بنما.

دعاي ديگر كه خدا در قرآن آورده ،از حضرت زكرياست . او در ايام پيري و شكستگي خود و در روزگار پيري همسر خود به پيشگاه الهي عرض مي كند:

و اني خفت الموالي من و رائي و كانت امراتي عاقرا فهب لي من لدنك و ليا(5)

خداوندا! من بعد از خود در امر دين تو از كسان و بستگانم خائفم . پروردگارا در اين سنين پيري خودم و همسرم ، به لطف و كرمت به ما فرزندي عنايت كن كه جانشين من شود و مسائل مربوط و متناسب با من را انجام دهد. باري تعالي دعاي او را مستجاب كرد و حضرت يحيي را به وي عطا فرمود.

اما دعاي سوم از حضرت موسي بن عمران (ع) است . موقعي كه موسي (ع) از طرف خداوند ماءمور مي شود نزد فرعون برود و او را به لطف الهي مي پذيرد ولي دعا مي كند و مي گويد:

رب اشرح لي صدري و يسرلي امري واحلل عقده من لساني يفقهوا قولي (6)

بارالها! تو به من در اين كار بزرگ ، شرح صدر عنايت فرما، مشكلات مرا در اين راه آسان كن و زبان مرا گويا نما تا آنان سخنان مرا بفهمند و به دين تو متوجه شوند.

آيات ديگري نيز در قرآن شريف هست كه خداوند در آنها از دعاي پيامبران سخن گفته و قضاياي آنان را نقل نموده است .

مقصود از ذكر اين چند آيه توضيح اين مطلب است كه مسئله مشروعيت دعا نه فقط در دين مقدس اسلام است و نه فقط پيغمبر اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام خود دعا كرده اند، بلكه دعا در اديان سلف هم مشروعيت داشته و جزو تعاليم الهي بوده و پيامبران خدا و پيشوايان دين هم مشكلات و تمنيات خود را در پيشگاه خدا عرضه مي كردند، دعا مي نمودند، و از او اجابت مي خواستند.

در اولين جمله اي كه امام سجاد (ع) در دعاي ((مكارم الاخلاق )) آورده ، درود به پيغمبر است :

اللهم صلي علي محمد و آله .

اين جمله داراي دو بعد است . بعد اول اين است كه دعا مشروعيت دارد، خواه موضوع دعا درود بر پيغمبر اسلام باشد و خواه موضوع آن مسائل و مطالب دگر، و انبياي گذشته نيز اين برنامه را داشتند.

اما مسئله درود بر پيغمبر اكرم در آغاز دعا مطلب دگري را هم در بر دارد و آن اينكه تمنيات و تقاضاهاي مردم ، به علل متعدد، گاهي قابل پذيرفتن نيست . آنجايي كه مقبول درگاه الهي است عمل مي شود اما آنجايي كه مورد قبول واقع نمي شود، علل و عوامل متعدد دارد و موانعي بر سر راه تحقق آن تقاضاست كه بدان سبب قابل قبول پروردگار نيست . اين مطلب در خلال روايات و اخبار اهل بيت آمده و قسمتهايي را خاطر نشان ساخته اند.

از جمله دعاهاي مردود، دعاهايي است كه برخلاف نظام احسن عالم و قضاي قطعي خدا باشد. مثلا اگر كسي دعا كند كه ((پروردگارا! من هميشه زنده بمانم و هرگز از دنيا نروم ))، دعايش پذيرفتني نيست ، زيرا:

كل نفس ذائقه الموت .(7)

هر نفسي شربت مرگ را مي چشد.

يا دعا كند كه ((بارالها! جواني من هميشه ثابت بماند و من هرگز به پيري و فرسودگي دچار نشوم ))، اين دعا نيز قابل عمل و استجابت نيست ، زيرا قضاي قطعي خداوند اين است كه انسان از طفوليت به نوجواني و جواني برسد، سپس به ميانسالي برسد، و اگر عمر داشته باشد به پيري برسد و آنچنان فرسوده شود كه تمام قوا را از دست داده و معلومات خود را فراموش كرده باشد.اين برنامه ها را خداوند به قضاي خود مقرر فرموده و در قرآن شريف آمده است .

گاهي افراد از روي عدم توجه و بي علمي دعاهايي مي كنند كه از نظر حفظ نظام عالم عملي نيست و ائمه معصومين عليهم السلام در مواقعي به افراد تذكر داده اند و آن تذكرات به صورت حديث در كتب اخبار آمده ، تا مردمي كه از آن به بعد مي آيند و پيرو اسلام اند متوجه آن دقايق و نكات باشند. در حديثي از امام صادق (ع) آمده است كه فرموده ، دعا كننده نگويد:

اللهم لا تحوجني الي احد من خلقك فانه ليس من احد الا هو محتاج الي الناس بل يقون اللهم لا تحوجني الي شرار خلقك ، و لايقول اللهم اني اعوذبك من الفتنه بل يقول من مضلات الفتن و ان لا يسال فوق قدره فانه يستحق الحرمان (8)

آن كس كه دعا مي كند نگويد: بارالها! مرا محتاج به هيچيك از مخلوقين خود منما، زيرا انساني نيست مگر آنكه محتاج به مردم است . اگر مي خواهد دعاي صحيح بنمايد بگويد: خداوندا! مرا به اشرار خلقت محتاج منما.

در جمله دوم مي فرمايد: كسي نگويد: خدايا! از فتنه و امتحان به تو پناه مي برم ، زيرا آزمايش مردم قطعي است و حتما همه افراد در زندگي بايد مورد آزمايش قرار گيرند، بلكه در مقام دعا بگويد: خدايا! از آن امتحاناتي كه موجب لغزش مي شود و باعث گمراهي و كجروي انسان مي گردد به تو پناه مي برم .

و همچنين مي فرمايد: هيچ فرد دعا كننده اي از خداوند، بالاتر از قدر و منزلت و ارزش خود تقاضا ننمايد، زيرا چنين انساني كه تقاضاي بي مورد و فوق مقدار و وزن خود مي نمايد شايسته محروميت است كه به آن دعا دست نيابد و آن دعا از وي پذيرفته نشود.

حديث ديگر از علي (ع) است :

سمع (ع) رجلا يدعو لصاحبه فقال : لا اراك الله مكروها. فقال (ع): انما دعوت له بالموت ، ان من عاش ‍ في الدنيا لابد ان يري المكروه (9)

مردي در حضور علي (ع) درباره دوست خود دعا كرد و گفت : خداوند هيچ ناملايم و مكروهي را براي او پيش نياورد و درباره او روا ندارد. علي (ع) كه اين دعا را شنيد به او فرمود: شما براي دوستت دعا كرده اي به مرگ ، يعني مي گويي : خدايا دوست مرا از دنيا ببر و به حيات او خاتمه بده ، زيرا انسان زنده و كسي كه در دنيا زندگي مي كند لابد و ناچار بايد به ناملايمات و مكروهاتي دچار گردد.

اين چند نمونه روشنگر اين حقيقت است كه مردم بدانند چرا اغلب دعاها مستجاب نمي شود. يك قسمت بي اثر ماندن دعاها مستند به اين است كه خواسته هاي آنها برخلاف نظام آفرينش است . اما علل و عوامل ديگري هم هست كه موجب عدم استجابت است و دعا در پيشگاه الهي مورد قبول واقع نمي شود و به اجابت نمي رسد.

در بين تمام دعاها يك دعا كه قطعا و جزما هميشه مستجاب مي شود، دعاي صلوات است ، يعني اينكه انسان بگويد:

اللهم صلي علي محمد و آل محمد

اين يك تمنايي است كه قطعا پذيرفته درگاه الهي است و هر دعا كننده اي ذكر صلوات را بگويد و تقاضاي درود براي پيغمبر و آل پيغمبر بنمايد خداوند دعاي مستجاب مي كند و به پيغمبرش درود مي فرستد. در اين مورد پذيرش است ، شما براي اينكه دعاهاي دگرتان مستجاب شود قبل از دعا كردن ، به رسول اكرم و اهل بيتش صلوات بفرستيد و سپس تقاضاي خود را بگوييد، زيرا دعاي صلوات به پيشگاه خدا عرضه شده زمينه پذيرش بهتر و عالي تر دارد و در اين باره رواياتي است كه به بعضي از آنها اشاره مي شود.

امام صادق (ع) مي فرمايد:

لا يزال الدعا محجوبا حتي يصلي علي محمد و آل محمد(10)

هميشه دعاها در پشت پرده است ، يعني نمي تواند آزادانه به پيشگاه الهي راه پيدا كند تا وقتي كه مشتمل بر درود به پيغمبر باشد.

حديث دوم : علي (ع) مي فرمايد:

كل دعاء محجوب عن السماء حتي يصلي علي محمد و آل محمد(11)

دعاها محجوب و محروم از وصول به مقامات عاليه است تا وقتي كه درود به پيغمبر فرستاده شود.

اما حديث سوم :

عن ابيعبد الله (ع) قال : اذا دعا احد كم فليبدء بالصوه علي النبي فان الصلوه علي النبي مقبوله و لم يكن الله ليقبل بعض الدعا و يرد بعضه (12)

امام صادق (ع) مي فرمايد: وقتي يكي از شما در پيشگاه خداوند دعا مي كند البته تقاضاي خود را با صلوات بر پيامبر آغاز كند چه آنكه درود بر پيامبر، مقبول درگاه الهي است و خداوند چنين نمي كند كه دعايي را كه شامل چند مطلب است و با صلوات بر نبي آغاز شده قسمتي را بپذيرد و قسمت ديگر آن را رد كند. در اينجا بمورد است تذكر داده شود كه روايت دگري هم از امام صادق (ع) آمده كه فرموده است :

و اءن يختم دعاءه بالصلوه علي محمد و آل محمد(13)

علاوه بر آنكه در آغاز دعا صلوات بفرستد، در پايان دعا هم درود بفرستد و مجموعه تمنيات خود را آغاز كند با دعاي به پيغمبر و پايان دهد با دعاي به پيغمبر.

از آنچه مذكور افتاد دو مطلب به دست آمد: اول آنكه دعا در دين مقدس اسلام و تمام اديان آسماني مشروعيت دارد، انبياي سلف و همچنين پيمبر اسلام و ائمه معصومين ، خود دعا بسيار كرده اند و پيروان خود را به تقاضاي صلوات بر محمد و آل محمد است . اولياي دين توصيه كرده اند كه مستدعيات خود را محفوف به صلوات بنماييد و در ابتدا و انتهاي آن بر پيامبر درود بفرستيد تا دعاي شما شايسته قبول باشد و در معرض ‍ اجابت خداوند بزرگ واقع شود و مقصد و مقصود شما تحقق يابد. از اين رو امام سجاد (ع) دعاي ((مكارم الاخلاق )) را با صلوات بر پيامبر آغاز نموده ، بدين منظور كه ساير مطالب مورد درخواست كه قسمت به قسمت در اين دعا به پيشگاه خدا عرض مي كند به اجابت برسد و مورد قبول درگاه باري تعالي واقع شود.

وبلغ بايماني اكمل الايمان

امام سجاد (ع) بعد از ذكر صلوات ، اول درخواستي كه از خدا مي نمايد اين است كه مي گويد: بارالها! ايمان مرا به كاملترين مدارج آن برسان .

درباره ايمان ، سخن بسيار است و مطالب متعددي درباره آن در كتب اسلامي آمده كه در اينجا به اختصار به بعضي از آنها اشاره مي شود:

جمعي از آقايان مي گويند ((ايمان )) از ماده ((امن )) است و آن حالت آرامش و اطمينان خاطري است كه در باطن انسان تحقق مي يابد.

بنابراين مي گويند ((ايمان )) در اسلام عبارت است از حالت باور معنوي و آرامش نفس ، مطلبي كه بسيار قابل توجه است و درباره آن هم بحث شده اين است كه آيا ((ايمان )) عقد قلبي صرف است و بس ، يا متضمن اقرار به زبان ، شهادت به زبان ، و عمل به بدن نيز هست . در اين مورد، عقيده عده اي از علماي بزرگ قديم و حديث اين است كه ((ايمان )) فقط عقيده قلبي است و بس ، شهادت به زبان و عمل به بدن از شرايط ((ايمان )) است ، به اين معني كه كسي كه مي خواهد ايمان به معناي تعاليم قرآن داشته باشد بايد در دل مؤ من و به زبان مقر باشد و در مقام عمل هم وظايف لازم را انجام دهد. كساني كه عقيده دارند كه ايمان فقط عقد قلب است به آياتي استشهاد مي نمايند. در يك آيه خداوند مي فرمايد:

كتب في قلوبهم الايمان (14)

ايمان را در دلهاي آنان نوشته است .

در آيه ديگر مي فرمايد:

قالت الاعراب آمنا. قل لم تومنوا ولكن قولوا اسملنا ولما يدخل الايمان في قلوبكم (15)

كساني از اعراب گفتند: ما ايمان آورده ايم . بگو ايمان نياورده ايد بلكه اسلام آورده ايد و هنوز ايمان در دلهاي شما داخل نشده است .

البته آيات ديگري هم در قرآن هست كه كلمه ((ايمان )) در آنها آمده و آن را به عمل مستند و مرتبط كرده و در قرآن آيات شامل اين ارتباط، بسيار است مانند:

ان الذين آمنو و عملوا الصالحات (16)

و بشر الذين آمنو و عملوا الصالحات (17)

و العصر ان الانسان لفي خير الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات (18)

قرآن شريف در اين آيات ، بعد از ايمان ، عمل صالح را مي گويد. معلوم مي شود عمل صالح خودش جزء ايمان و مجموع عقد قلب و عمل زبان يك چيز واحد باشد، در آن صورت بايد بگوييم ((عمل صالح )) كه خودش جزء ايمان است عطف به نفس خود از نظر ادبي غلط است و نمي شود يك چيزي را به خودش ‍ عطف كنند و نسبت دهند. پس ناچار بايد بگوييم ((عمل صالح )) ايمان نيست تا بتوانيم بگوييم نسبت دادن عمل صالح به ((ايمان )) از نظر اصل ادبي درست است و بجا.

اين يك خلاصه مختصر از بيان آقاياني است كه عقيده دارند ايمان فقط به دل است و بس ، ربطي به زبان ندارد و ربطي به عمل هم ندارد.

اما در مقابل آنان آقاياني هستند كه مي گويند: خير، ايمان هم عقد دل است و هم عمل بدن . در اينجا مطلبي را از شيخ طوسي مي آورم كه ايشان ايمان را هم عقيده قلبي مي داند و هم اقرار به زبان و عمل بدن . شيخ طوسي مي فرمايد ايمان مركب است از تصديق دروني و اقرار ظاهري و استدلال ايشان بر اين اساس است كه مي گويند: اقرار به زبان تنها ايمان نيست . به دليل اين آيه :

قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا(19)

اعراب آمدند، مي گويند ما ايمان آورديم . خدا نفي مي كند مي گويد: ايمان نياورده ايد، چون در دلتان ايمان نيست پس مؤ من نشده ايد. اينان به زبان كه مي گويند، خدا مي فرمايد مقبول نيست . پس معلوم مي شود كه ايمان در شرع مقدس فقط به زبان نيست .

در مقابل ، شيخ طوسي از نظر جنبه معنوي هم مي گويد: اين قضيه تصديق هم بدون اقرار زبان ، آن هم ايمان نيست و براي اثبات اين مطلب به يك آيه استشهاد مي كند و آن آيه مربوط به حضرت موسي (ع) است كه مي گويد:

و جحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما و علوا(20)

مي گويد: معجزات موسي را ديدند، در دل يقين داشتند كه موسي پيغمبر خداست ، اما به زبان انكار كردند. پس معلوم مي شود اگر آدمي در دل به نبوت موسي (ع) يقين داشته باشد اما آن را به زبان نياورد به موسي (ع) ايمان نياورده . درباره پيغمبر اسلام هم قرآن مي گويد: علماي يهود كه آشنا به كتب سماوي هستند،

يعرفونه كما يعرفون ابناء هم (21)

اينان پيغمبر را آنچنان خوب مي شناسند كه فرزندان خودشان را، پس كساني كه پيامبر اسلام را فرستاده خدا مي دانند و نبوت او را همانند شناختي كه نسبت به فرزندان خويش دارند مي شناسند اما عقيده قلبي خود را با زبان انكار مي كنند ايمان ندارند، و آيات از اينگونه بسيار داريم .

نمونه ديگري از يقين قلبي اما خودداري از اقرار در ابوجهل بود. ابوجهل مظهر شرك است ، آدمي بسيار بد و سمبل كفر است . يك روز پيغمبر اكرم با بعضي از رفقاي خود از آنجا مي گذشت . او هر وقت به پيغمبر مي رسيد قيافه تلخ ، زننده ، تند، و بي ادب به خود مي گرفت ، اما اين دفعه استثنائا با گشاده رويي پيش آمد و دست محكمي به پيغمبر داد و رفت . اين امر بسيار شگفت آور بود. رفقاي خود ابوجهل گفتند: عجبا! آيا پيغمبر گرويده ؟ پس جبهه ما ضعيف شده - مسلمانان گفتند: امري حيرت آور است ! آيا ابوجهل قبول اسلام كرده ؟ پس اسلام از قوت بيشتري برخوردار گرديده . او مردي بسيار نيرومند است .

آنگاه مي نويسد: فقيل له . به ابوجهل گفتند: اين چه بود؟ پاسخ داد:

قال والله اني لا علم انه صادق ولكن متي كنا تبعا لعبد مناف (22)

گفت : به خدا قسم ، من مي دانم كه اين مرد صادق و راستگوست ولكن چه موقع چنين بوده كه ما پيرو عبد مناف و فرزندان او باشيم .

ملاحضه مي كنيد كه ابوجهل آنچنان به پيمبر ايمان باطني و اعتقاد واقعي دارد كه هم قسم ياد مي كند و هم سخن خود را با لام تاكيد مي آورد ولي با زبان صريحا انكار مي كند و جلوه گاه كفر است . بنابراين همانطور كه يهود مي دانستند موسي بن عمران فرستاده خداست و يقين باطني داشتند اما چون به زبان انكار كردند، كافرند، ابوجهل هم كه مي داند كه پيغمبر اسلام فرستاده خداست ولي به زبان انكار مي كند، با ايمان نيست ، بايد زبان هماهنگ دل باشد. اگر كسي به دل معتقد است و عقيده قلبي را با زبان مي گويد، اما در عمل از روي طغيان و تكبر نسبت به اوامر الهي بي اعتناست و تعاليم باري تعالي را نفي مي كند، واپس مي زند و اعراض ‍ مي نمايد، او هم داراي ايمان نيست ، زيرا اعراض از امر خدا و استكبار در مقابل فرمان آفريدگار جهان ، منافي با ايمان دل و منافي با اعتراف زبان است .

نمونه اين امر ابليس ، در جريان سجده آدم است . از آيات قرآن استفاده مي شود كه ابليس به خدا ايمان داشت ، آنچنان ايماني كه در صف فرشتگان قرار گرفته بود، ايمان خود را هم به زبان مي آورد و حتي در مواقعي نام حضرت حق را با احترام بسيار ياد مي كرد تا جايي كه وقتي مطرود درگاه الهي شد و از قضيه آدم رنجيده خاطر گرديد، گفت :

فبعزتك لا غوينهم اجمعين (23)

آنقدر در مقام بيان ، به خدا احترام كرد كه به عزت او قسم ياد نمود - اما اين شيطاني كه ايمان باطني دارد و به زبان هم اقرار مي كند، در مقام عمل و اطاعت از فرمان الهي سركشي كرد، طغيان نمود و از امر خدا رويگردان شد. خدا به فرشتگان فرمود، آدم را سجده كنند:

و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابي و استكبر و كان من الكافرين (24)

ابليس از اطاعت امر خدا ابا كرد، در مقابل فرمان الهي استكبار نمود و زير بار اطاعت از فرمان خالق جهان نرفت و خدا تصريح مي كند به اينكه ابليس ، با اين عمل به كفر گراييد و تمام اعمال گذشته اش بر باد رفت .

بنابراين من حيث المجموع استفاده مي شود كه ايمان دل ، زماني ارزش دارد كه با انكار زبان مواجه نشود، و همچنين ايمان دل زماني ارزنده است كه به طغيان و سركشي در عمل مواجه نگردد. اگر دل بود، زبان هم معترف بود، و بدن هم انجام وظيفه كرد، مجموع اين سه امر ايمان است ، و اين مطلب در كتب روايات آمده كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود. رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است :

الايمان معرفه بالقلب و قول باللسان و عمل بالاركان (25)

ايمان عبارت از عرفان قلب است و عقيده باطني و همچنين گفتاري است به زبان و عملي است به اركان و جوارح .

عن النبي صلي الله عليه و آله : الايمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول (26)

ايمان گفته اي است كه به زبان آيد و عملي است كه انجام شود و معرفتي است كه در قلب مستقر گردد.

عن ابي الصلت الخراساني قال ساءلت الرضا (ع) عن الايمان فقال : الايمان عقد بالقلب و لفظ باللسان و عمل بالجوارح ، لا يكون الايمان الا هكذا(27)

ابوالصلت خراساني مي گويد از حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السلام درباره ايمان سؤ ال كردم ، در پاسخ فرمود: ايمان ، عقد و اعتقاد به قلب است و لفظي است به زبان و عملي است به جوارح ، و ايمان نيست مگر آنچه كه گفتم .

راغب در كتاب مفردات غريب القرآن درباره ((ايمان )) مي گويد:

و ذلك باجتماع ثلاثه اشياء: تحقيق بالقلب و اقرار باللسان و عمل بحسب ذلك بالجوارح و يقال لكل واحد من الاعتقاد و القول الصدق و العمل الصالح ايمان (28). قال تعالي : و ما كان الله ليضيع ايمانكم (29)، اي صلاتكم

تحقق ايمان به اجتماع سه چيز است : اول باور قلبي ، دوم اقرار به زبان ، و سوم عمل به جوارح ، و درباره هر يك از اين سه امر ايمان گفته مي شود و راغب به آيه 143 سوره بقره استشهاد مي كند كه خدا در آن آيه مي فرمايد:

و ما كان الله ليضيع ايمانكم ، اي صلاتكم

خداوند ايمان شما را ضايع نمي كند، يعني نماز شما را بي اجر نمي گذارد. گفته راغب در معني كردن ((ايمان )) به نماز ضمن حديثي مفصل از امام صادق (ع) آمده است :

عن عياشي عن ابيعبد الله (ع) اءنه سئل عن الايمان اءقول هو و عمل اءم قول بلا عمل . فقال : الايمان عمل كله والقول بعض ذلك العمل مفترض من الله مبين في كتابه واضح نوره ثابته حجته يشهد له الكتاب و يدعو اليه و لما انصرف نبيه الي الكعبه عن بيت المقدس قال المسلمون للنبي صلي الله عليه و آله اءراءيت صلواتنا التي نصلي الي بيت المقدس ما حالنا فيها و حال من مضي من امواتنا وهم يصلون الي بيت المقدس فانزل الله تعالي : و ما كان الله ليضيع ايمانكم فسمي الصلوه ايمانا(30)

از امام صادق (ع) سؤ ال شد درباره اينكه آيا ايمان قول همراه با عمل است يا قول است بدون عمل . حضرت در پاسخ فرمود تمام ايمان عمل است و اقرار قسمتي از آن است كه از طرف باري تعالي واجب شده ، در كتاب الهي تبيين گرديده ، نورش آشكار است و حجتش ثابت . قرآن شريف به اين امر شهادت مي دهد و مردم را به آن فرا مي خواند. آنگاه فرمود پس از آنكه نبي اكرم در نماز از بيت المقدس متوجه كعبه شد و قبله تغيير كرد، مسلمانان گفتند يا رسول الله وضع ما در نمازهايي كه به طرف بيت المقدس خوانده ايم چه خواهد بود و همچنين وضع درگذشتگان ما كه نمازها را به سوي بيت المقدس خوانده اند چه مي شود؟ اين آيه نازل شد:

و ما كان الله ليضيع ايمانكم (31)

خداوند ايمان شما را ضايع نمي كند.

آنگاه امام صادق (ع) فرمود: پروردگار نماز را ايمان خوانده است .

نتيجه بحث اين شد كه ((ايمان )) مجموعه عقد قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح است و امام صادق (ع) در پاسخ به پرسش سائل فرموده است : تمام ايمان عمل است ، به اين معني كه عمل روح عقد قلب است ، عمل زبان اقرار است ، و عمل جوارح اطاعت از اوامر الهي است . اگر برادران و خواهران مسلمان بخواهند طبق گفته قرآن شريف ، واجد ايمان باشند، بايد هر سه بعد مطلب را در نظر داشته باشند: از نظر معنوي ، مؤ من و داراي باور روحي باشند، از جهت زبان اعتراف كنند، و در مقام عمل ، اوامر الهي را اطاعت كنند تا بتوانند جايگاه خود را در صف مردم با ايمان و مؤ منين راستين قرار دهند.