بازگشت

آيا دعا با اصل عليت تنافي دارد؟


الهيّات قرآن كريم، بيش از هر چيز به توحيد، يعني يكي دانستن خداوند و مبدأ هستي و اعتقاد به يگانگي او از هر جهت (از جهت ذات، از جهت صفات، از جهت تدبير و چرخاندن كار جهان، از جهت بندگي و پرستش و راز و نياز و نيايش و...) تكيه كرده و نخستين شعارش «لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ» است.

قرآن با اينكه در تبيين توحيد و مراتب آن به توحيد در «خَلْقُ واَمْر (آفرينش جهان و فرمانروايي آن)» اهمّيت ويژه اي داده است، وجود علل و اسباب و نقش و جايگاه آنها را در پديدآرندگي موجودات جهان، انكار نمي كند. [1] .

وَاللَّهُ اَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ ماءً فَاَحْيا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ. [2] خداست كه از آسمان، آبي فرو فرستاد. پس با آن، زمين را پس از مردگي اش زنده كرد. همانا در آن، نشانه اي است براي مردمي كه بشنوند.

جمله «فَاَحْيا بِه الْاَرْضَ»، بدين معناست كه با آب زمين را زنده مي كند و ما را به شناختن آب به عنوان زنده كننده زمين وا مي دارد.

آنچه از قرآن كريم درباره علل و اسباب و نقش آنها استفاده مي شود، اين است كه آفريدگار توانا و دانا، همه چيز را مي داند و بر همه كار، توانايي دارد، ولي جهان را با نظامي خاص آفريده و در اين نظام، برخي از آفريده ها را عهده دار نقش معيّني در پيدايش برخي آفريده هاي ديگر كرده است.

نظام علّت و معلول از نظر قرآن كريم، نظامي است نيرومند، پُر ارج و داراي اعتبار، و انسان با آنكه به كمك نيروهاي خداداد و دانش و تدبر روزافرزونش مي تواند در داخل اين نظام به كارهاي شگفت انگيز دست بزند، ناگزير است در همه تلاشهاي خود، در همان محدوده روابط متقابل علّت و معلول عمل كند، وگرنه كوششهايش بي اثر مي ماند. امّا در همين نظام نيرومند و پراعتبار، زنجيره علل و اسباب، مقهور اراده خداست و در ايفاي نقشي كه دارند، فرمانبردار اويند و سرِمويي از فرمان او سر نمي پيچند:

اِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّمَواتِ وَالْاَرْضَ فِي سِتَّةِ اَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالّنُجُومَ مُسَخّراتٍ بِاَمْرِهِ. [3] همانا پروردگارتان خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوره) بيافريد. سپس بر عرش [در مقام استيلا و تدبير امور جهان] برآمد. شب را به روز مي پوشاند كه شتابان در پي آن است؛ و خورشيد و ماه و ستارگان را [بيافريد]، در حالي كه رام فرمان اويند.

نيروي عظيم جاذبه خورشيد در ميدانِ اثرِ گسترده اي كه دارد، موجودي بس پر اَثر؛ وليكن هر چه مي كند و هر اثري كه پديد مي آورد به فرمان آفريدگار است؛ همين طور است جاذبه زمين. به اراده آفريدگار است كه يك پرنده كوچك در برابر نيروي پُركشش جاذبه زمين مي ايستد و ساعتها فضا را مي پيمايد:

اَلَمْ يَرَوْا اِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ اِلَّا اللَّهُ اِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ. [4] آيا به پرندگانِ رام شده در فضاي آسمان ننگريستند؟ هيچ كس جز خدا، آنها را نگاه نمي دارد. همانا در آن براي مردمي كه ايمان آورند، نشانه هاست.

نكته: اگر براي انسان و ديگر موجودات، همين نظام علّي و معلولي، چارچوبي نيرومند است، براي خدايي كه سبب ساز و علّت آفرين است، كمترين نقش را ندارد؛ زيرا همان خداي تواناي دانا كه اين اسباب و علل را آفريده و به هر يك، اثر و خاصيت و ويژگي هايي داده است، در هر لحظه كه اراده كند، مي تواند آن اثر و خاصيت و ويژگي را از سببها و علّتها باز ستاند و آنها را خنثا و بي اثر كند:

قالُوا حَرِّقُّوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ فاعِليِنَ، قُلْنا يا نارُكُوني بَرْداً وَسَلاماً عَلي اِبْراهيمَ، وَاَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْاَخْسَرِينَ. [5] گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خويش را ياري كنيد، اگر كننده ايد. گفتيم: اي آتش! بر ابراهيم، سرد و سلامت باش. و خواستند درباره او چاره اي بسازند. پس آنان را زيانكار ساختيم.

بنا بر اين، آنجا كه لازم بداند، با يك فرمان، با همان اراده و فرماني كه جهان و نظام آن را آفريده، خاصيت و اَثرِ «سوزاندن» را از آتش، باز مي ستاند.

مگر نه اين است كه انسانِ دانا و تواناي امروز با بهره گيري از فرمانهاي موجي و الكترونيك، مين يا بمب آتش زايي را كه خود ساخته، خنثا مي كند؟ بنا بر اين، چرا خداي توانا نتواند چيزي را كه خود ساخته، با يك فرمان از كار بيندازد و خنثا كند؟ «اِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٍ».



آن گمان انگيز را سازد يقين

مِهرها روياند از اسبابِ كين



پَروَرَد در آتش، ابراهيم را

ايمنيّ روح سازد بيم را



از سبب سوزي ش من سودايي ام

در خيالاتش چو سوفسطايي ام. [6] .



مقصود مولانا اين است كه من از سبب سوزي خدا حيرانم و در اين باره به حكم عقل و خِرد، اعتمادي ندارم. در مورد كارهاي خداوند هم چون سوفسطاييان، نمي توانم داوري قطعي و جزمي بكنم؛ چرا كه از يك سو، خداوند، جهان را بر اساس قانون علّت و معلول پديد آورده است و از سوي ديگر، با يك اراده، قانونهاي جاري بر جهان را از اثر مي اندازد و اين، مرا حيران و سرگردان كرده است.



چشم بر اسباب از چه دوختيم؟

گر ز خوشْ چشمان كَرَشم آموختيم



هست بر اسباب، اسبابي دگر

در سبب منگر، در آن افكن نظر



انبيا در قطع اسباب آمدند

معجزات خويش بر كيوان زدند



بي سبب، مر بحر را بشكافتند

بي زراعت، چاشِ گندم يافتند



ريگها هم آرد شد از سعي شان

پشم بز، ابريشم آمد، كَش كَشان



جمله قرآن هست در قطع سبب

عزّ درويش و هلاكِ بُو لهب



مرغِ بابيلي دو سه سنگ افكند

لشكر زفتِ حَبَش را بشكند



پيل را سوراخ سوراخ افكند

سنگِ مرغي كه به بالا پَر زند



دُمّ گاوِ كُشته بر مقتول زن

تا شود زنده همان دَم در كفن



حَلق بُبْريده جَهَد از جاي خويش

خونِ خود جويد ز خون پالاي خويش



همچنين ز آغازِ قرآن تا تمام

رَفْضِ اسباب است و علّت، وَالسّلام. [7] .



مولانا، در مثنوي با اينكه به نظام سَبَب و مُسبّب و يا علّت و معلول در جهان، سخت پايبند است، بر وفق مشرب عارفانه خود، معتقد به «معيّت قيّومي» حق تعالي است. از اين رو، بر اين باور است كه نظام سبب و مسبّب به حوزه تنگ و حيطه ناچيزِ شناختِ بشري محدود و مقصور نيست. از اين رو مي گويد: من نيز مي دانم كه اگر مثلاً سنگِ چخماق را بر آهن بكوبي، شراره آتش از آن مي جهد؛ امّا بايد دقّت كني كه تنها علل و اسباب ظاهري در كار نيست، بلكه بايد به علل و اسباب بالاتري نيز نظر بيفكني. بايد بدين نكته توجّه كني كه اين علل و اسباب ظاهري و طبيعي تا وقتي مؤثّر است كه علل و اسباب باطني، حكم ديگري نكند؛ امّا به محض آنكه به اقتضاي مشيّت الهي، علل و اسباب پنهاني دخالت كند، علل و اسباب ظاهري از اثر مي افتد، چنانكه مثلاً آتش سوزان، در عين حرارت نمي سوزاند، خاك نمي پوساند و دريا غرق نمي كند. او به آدميان هشدار مي دهد كه علل و اسباب ظاهري، زير سيطره علل و اسباب باطني است. مبادا كه علل و اسباب طبيعي پرده پندار شود و باعث گردد كه نتوانند اسباب و علل پشت پرده طبيعت را مشاهده كنند و از اسباب و علل پنهاني غفلت ورزند.


پاورقي

[1] اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْاَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ. آگاه باشيد كه آفريدن و فرمان دادن ويژه اوست. بسي بزرگ و بزرگوار است خداي، پروردگار جهانيان» (اعراف، آيه 54). ممكن است مراد از «خلق»، آفرينش تدريجي و مربوط به عالم طبيعت باشد، و مراد از «امر»، آفرينش دفعي و مربوط به عالم مجرّدات.

[2] نحل، آيه 65.

[3] اعراف، آيه 54.

[4] نحل، آيه 79.

[5] انبيا، آيه 70 -68.

[6] مثنوي، دفتر يكم، بيت 548- 546.

[7] مثنوي، دفتر سوم، بيت 2525 - 2515.