بازگشت

انصاف و نگاهداشت حد و اندازه خواهي از خداوند


ادب اقتضا مي كند كه آدمي در مقام تقاضا از خداوند، انصاف و حدّ را در خواسته، پاس دارد و قدر و منزلت خود را مراعات كند. بنا بر اين، نبايد از خدا بخواهد كه او را مثلاً داناترين و ثروتمندترين و با قدرت ترين قرار دهد؛ زيرا كه اين گونه خواستن، گذشته از آنكه ريشه در خودخواهي و برترمنشي و پُرافادگي آدمي در برابر خداي بزرگ دارد، بر خلاف سنّت الهي در زندگي اجتماعي انسانهاست:

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشآءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَليمٌ. [1] هر كه را بخواهيم، به پايه ها بالا مي بريم؛ و بالاي هر دانايي، بسيار داني هست.

علي(ع) فرمود:

اِنّ لِلّدُعاء اَرْبَعَ خِصالٍ: اِخْلاصُ السَّرِيَرةِ، وَ اِحْضارُ الّنِيَّةِ، وَ مَعْرِفَةُ الْوَسِيلَةِ، وَ الْاِنْصافُ فيِ الْمَسئَلَةِ. [2] براي دعا چهار ويژگي است: پاكدلي؛ داشتن انگيزه و آهنگ؛ شناختِ راه و دستآويز؛ انصاف و نگاهداشت حد در خواسته.

امام صادق(ع) فرمود:

لا يَسْئَلَ فَوْقَ قَدْرِهِ، فَاِنَّهُ يَسْتَحِقُّ الْحِرمانَ. [3] [كسي] بيش از حدّ و منزلت خود نخواهد، كه سزاوار ناكامي و بي روزي ماندن است.



آرزو مي خواه، ليك اندازه خواه

برنتابد كوه را يك برگِ كاه



آفتابي كز وِي اين عالَم فروخت

اندكي گر پيش آيد، جمله سوخت [4] .



صوفي ار باده به اندازه خورد، نوشش باد

ور نه انديشه اين كار فراموشش باد.



(حافظ)

چكيده سخن اينكه آدمي نبايد بر خلاف قوانين خلقت و سنّت جاري در آفرينش و روشهايي كه خداوند در تدبير جامعه هاي انساني روا دانسته است، از خدا بخواهد؛ بلكه در اين جهان، لازم است از راهي برود كه خداوند خواسته است. آن گاه در پيمودن آن راه و وصول به مقصد از او مدد بطلبد.

درك معناي خواستنِ از خداوند، بسيار مهم است؛ يعني در مقام خواستن، توجّه كامل به خداوند و ايمان به علم و قدرت مطلقه او كه اختيارِ همه چيز و همه كس در دست اوست، و ارزيابي كاملِ علل و اسباب و وسايلي كه در اين جهان در كارند، و اينكه هويّت و ويژگي همگي آنها از خداست، اگر چه در تحقّق مقصود «مُعِدّ»ند و زمينه وصول به مقصود را فراهم مي آورند، ليكن اثر حقيقي از آنِ خداوند است: «لا مُؤَثِّرَ في الْوُجُودِ اِلّا اللَّهُ».



سنگ و آهن، خود سبب آمد، وليك

تو به بالاتر نِگر، اي مرد نيك



كاين سبب را آن سبب آوَرْد پيش

بي سبب كي شد سبب هرگز ز خويش؟



و آن سببها كانبيا را رهبرند

آن سببها، زين سببها برترند



اين سبب را آن سبب، عامل كند

باز گاهي بي بَر و عاطل كند



اين سبب را محرم آمد عقلها

وآن سببها راست محرم، انبيا



اين سبب چبْوَد؟ به تازي گو رَسَن

اندر اين چَه، اين رَسَن آمد به فن



گردشِ چرخه رسن را علّت است

چرخ گردان را نديدن، زَلّت است



اين رَسَنهاي سببها در جهان

هان و هان! زين چرخِ سرگردان مدان



تا نماني صِفْر و سرگردان چو چرخ

تا نسوزي تو ز بي مغزي، چو مَرْخ. [5] .



انسان بايد بداند كه در خواست از خداوند، تعيين تكليف براي خداوند و فضولي در كار او نيست؛ بلكه اگر آدمي بتواند به آن وارستگي روحي دست يابد كه نيايش و نيازخواهي از خداوند را حالت ارتباط با او تلقّي كند و حالت طلبكاري از خدا و برهم زدن اصول حاكم بر جهان نداشته باشد، خودِ اين دريافت، از الطاف خفيّه خداست و جلوه اي از اجابت نيايش است.


پاورقي

[1] يوسف، آيه 76.

[2] مجموعه ورّام، ج 1، ص 302.

[3] سفينة البحار، ج 2، ص 181.

[4] مثنوي، دفتر يكم، بيت 142-140.

[5] مثنوي، دفتر يكم، بيت 850 - 842.