بازگشت

دردمندانه از خدا خواستن


اين شرط از مهم ترين شرايط اجابت دعاست كه كمتر بدان پرداخته شده است؛ بدين معنا كه در مقام نيايش، ميل طلب در وجود آدمي بيدار مي شود و همه ذرّات وجودش لبريز از طلب و خواهش مي گردد و هر چه را مي خواهد، در شكل و قواره يك نياز حقيقي مي طلبد و اين نداي او مي شود كه:



دست از طلب ندارم تا كام من برآيد

يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد.



(حافظ)

مانند آنكه اگر عضوي از بدن را نيازي پيش آيد ديگر عضوها به مددِ آن برمي خيزند و بي قرار مي شوند و اين، همان حالتي است كه اگر پديد آيد، دعاي آدمي به اجابت مي رسد. چنانكه مي بينيم اگر تشنگي به كسي روي آورد، آثار و نشانه هاي آن در چهره او (معده و كبد و حلق و دهان و...) بروز مي يابد. حتّي اگر در همان حال به خواب رود، در خواب هم آب را مي بيند و در جستجوي آن مي دود؛ چرا كه همه وجودش را عطش فرا گرفته و به راستي احساس نياز مي كند. نيازهاي روحي نيز چنين اند. نيازهاي معنوي، خود جزئي از آفرينش اند كه اگر بروز كنند، همه هستي براي برآوردن آنها به پا مي خيزند؛ چرا كه استجابت، همواره بر وفق دعا و نياز آدمي است و آنچه را كه آدمي بر وفق باورهاي قلبي و حقيقت درونش از خدا مي طلبد، برآورده مي شود، نه آنچه را به زبان مي آورد و به گفتارش اظهار مي كند. از همين روست كه امير مؤمنان علي(ع) فرمود:

اِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلي قَدْرِ النّيِةِ. [1] عطاي خداوند، به قدر نيّت [آدمي] است.

يعني انسان بايد خدا را به راستي و با همه وجودش بخواند و خويشتن را در برابر خداي دادرسِ دادخواه و برآوردنده نيازِ نيازمندان بيچاره و درمانده ببيند. آن گاه است كه نيازش برآورده خواهد شد:

اَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَّرَّ اِذا دَعاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ؟ [2] چه كسي است كه درمانده را، چون او را بخواند، پاسخ دهد و آسيب را از او بردارد؟



آن نياز مريمي بوده ست و درد

كه چنان طفلي سخن آغاز كرد



جزوِ او، بي او، براي او بگفت

جزو جزوت گفت دارد در نهفت



دست و پا شاهد شوندت اي رهي!

مُنكِري را چند دست و پا نهي؟



ور نباشي مُستحقِّ شرح و گفت

ناطقه ناطق تو را ديد و بخفت



هر چه روييد، از پيِ محتاج رُست

تا بيابد طالبي، چيزي كه جُست



حق تعالي گر سماوات آفريد

از براي دفعِ حاجات آفريد



هر كجا دردي، دوا آنجا رود

هر كجا فقري، نوا آنجا رود



هر كجا مشكل، جواب آنجا رود

هر كجا كِشتي ست، آب آنجا رود



آب كم جو، تشنگي آور به دست

تا بجوشد آب از بالا و پست



تا نزايد طفلكِ نازكْ گلو

كِي روان گردد ز پستان، شير او؟



رو بدين بالا و پستي ها بِدَو

تا شوي تشنه و حرارت را گِرو



بعد از آن از بانگِ زنبورِ هوا

بانگِ آبِ جُو بنوشي اي كيا



حاجت تو كم نباشد از حشيش

آب را گيري، سوي او مي كشيش



گوش گيري آب را تو، مي كَشي

سوي زرعِ خشك تا يابد خوشي



زرعِ جان را كِش جواهر مُضَمر است

ابر رحمت، پرُ ز آب كوثر است



تا «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ» آيد خطاب

تشنه باش، «اللَّهُ اَعلَمْ بِالّصواب». [3] .



درد داشتن و دردمندانه به سوي خدا رفتن و از او دوا طلبيدن و ادب حضور او را نگاه داشتن، مهم ترين عامل در جلب رحمت و در نهايت، اجابتِ خواسته هاست. مشكل آنجاست كه دردي نباشد. آنجا كه زبان و دل، از يكديگر بيگانه اند، آدمي آنچه را مي طلبد، تنها سهم زبان اوست. در مقام نيازخواهي از خداوند، درد داشتن و اين درد را احساس كردن و خدا را دردمندانه خواندن و از او درمان طلبيدن، همان و اجابت و شفاي درد نيز همان.



دلا بسوز كه سوزِ تو كارها بكند

نياز نيمْ شبي دفعِ صد بلا بكند



طبيب عشق، مسيحا دم است و مشفق، ليك

چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند؟



تو با خداي خود انداز كار و دل، خوش دار

كه رحم اگر نكند مدّعي، خدا بكند.



(حافظ)


پاورقي

[1] نهج البلاغة، نامه 31.

[2] نمل، آيه 62.

[3] مثنوي، دفترسوم، بيت 3219 -3204.